وضعیت سنجی دویست و یازدهم: ونزوئلا یا کره شمالی؟

قدر نعمت ندانستن و گرفتار وضعیت امروز شدن!؟

ظریف، گفته است وضعیت امروز اقتصاد میگوید اگر توافق وین انجام نمیگرفت، وضعیت امروز همان زمان پدید میآمد. او مخالفان توافق را سرزنش کردهاست که قدر نعمت را ندانستند. بدیهی است که  عقل قدرتمدار او، در مدار بستهای که مدار قدرت است، جز آن یا این را نمیتواند ببیند و نمیبیند. وگرنه نخست از خود میپرسید: او که تعهدنامه را امضاء کرد، چرا از امریکا نخواست توافق را امضای قطعی کند؟ مگر نه خود او پذیرفت حکومت امریکا مختار باشد و تحریمها را به حال تعلیق درآورد و هر سه ماه یکبار تمدیدکند؟ او نباید میدانست که هر قدرت مسلطی، هر زمان که لازم ببیند، همان کار را میکند که ترامپ کرد؟ او نباید میدانست که در خود رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، دولت واقعی حاکم بر دولت تدارکاتچی میتواند توافق وین را از اعتبار بیاندازد؟

    اما پرسشی که او و حکومت، مقدم بر همه، خامنهای باید بدان پاسخ دهند این است؟ وقتی بنابر انصراف از تولید سلاح هستهای بود، چرا برای بحرانی که خود آنرا ایجاد کردهاند، راه حل در درون و از راه مراجعه به مردم را برنگزیدهاند؟ وقتی کشور اورانیوم ندارد و وقتی برای تولید برق، امکانهای دیگر در اختیار دارد، چرا باید برای حفظ «اعتبار نظام»، 105 تعهد بپذیرند و تازه امریکا رئیس جمهوری پیدا کند که بگوید آن تعهدها کافی نیستند؟ چرا ظریف از این راهکار سخن نمیگوید؟ زیرا در مدار بستهای که کلید قفل آن در دست خامنهای است، البته به این راهکار نمیتوان و نباید اندیشید؟

خطاب به سفیران ایران در کشورهای جهان، محسن هاشمی، فرزند علیاکبر هاشمی رفسنجانی – رفسنجانی ،یکی از عوامل اصلی ادامه جنگ به مدت 8 سال و نوشاندن جام زهر شکست در پایان آن و امضای قطعنامه 598، بود -، پس از مقایسه وضعیت امروز (جنگ اقتصادی) با وضعیت 30 سال پیش (روزهای پایانی جنگ 8 ساله)، میگوید:

    «فشار تحریم‌ها که از نیمه دوم سال افزوده خواهد شد، این شرایط را سخت‌تر خواهد کرد و ما را به این نکته واقف می‌کند که نجات ایران در گرو تصمیم امسال ما است، تصمیم سختی که سی سال قبل توسط مسئولان کشور گرفته شد و صلحی پایدار، پر فایده و کم‌ هزینه را برای ایران و نظام جمهوری اسلامی به ارمغان آورد».

    راستی ایناست که امروز نیز، چون 30 سال پیش، رژیم خود را در بنبست قرار داده و باید به تصمیمی که قدرت خارجی میگیرد، تن در دهد. او «نجات ایران» - در حقیقت، نجات رﮊیم ولایت مطلقه فقیه – را در گرو تصمیمی چون تصمیم آن روز میبیند. آن روز، ایران به قطعنامه 598 که 5 کشور دارای حق وتو در شورای امنیت تهیه کرده بودند، تسلیم شد. پس امروز نیز باید به تصمیم ترامپ تسلیم شود.

    30 سال پیش، رﮊیم خمینی به تسلیم تن در داد. آن واقعیت که فرزند آن پدر نمیگوید ایناست که خمینی و پدر او و خامنهای باید به مردم ایران توضیح میدادند چرا در خرداد 60 کودتا کردند؟ چرا پیشنهاد غیر متعهدها را که شورای عالی دفاع و خمینی پذیرفته بودند، با کودتا و با ممانعت از آمدن هیأت عدم تعهد که حامل موافقت رﮊیم صدام با آن پیشنهاد و پایان جنگ بود، پیروزی مسلمی را از مردم ایران دزدیدند و جنگ را به مدت 8 سال ادامه دادند و از آن پس نیز، ایران را در حلقه آتش، تا به امروز، نگاه داشتند؟ آنها با حکومت تاچر چه رابطهای داشتند که سبب شد آلن کلارک، وزیر دفاع او، در دادگاه ایرانگیت انگلیسی بگوید: جنگ در سود انگلستان و غرب بود، اسباب ایجاد و ادامه آن را فراهم کردیم؟

    چرا هیچگاه به این پرسش اساسی، اساسی از منظر حیات ملی، پاسخ ندادهاند؟ زیرا اگر پاسخ میدادند و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش را میپذیرفتند، باید جای خود را به منتخبان واقعی مردم ایران میدادند. مردم ایران از بیراهه بازسازی استبداد خیانت و جنایت و فساد پیشه، به راست راه متحقق کردن هدفهای انقلاب باز میآمدند. و امروز نیز بحرانی نبود که لازم باشد یکبار دیگر، جام زهر تسلیم را سرکشید. اما مردم ایران نیز به جد توضیح نخواستند و رﮊیم به بحران سازی ادامه داد و اینک باز باید جام زهر را سرکشد:

ترامپ میگوید آماده گفتگو بدون شرط با ایران است یعنی ایران از همان راه برو که کره شمالی رفت؟!:

در 30 ﮊوئیه 2018، در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با نخستوزیر ایتالیا، ترامپ گفت:

   «البته که حاضرم با آنها ملاقات کنم. هروقت که بخواهند.نمی‌دانم آنها آماده باشند. هیچ پیش‌شرطی نداریم. هروقت بخواهند. هم برای آنها خوب است،هم دنیا. این کار را از موضع قدرت یا ضعف انجام نمی‌دهم، فکر می‌کنم ملاقات کردن کار مناسبی است.»

 لوموند (31 ﮊوئیه) در باره این قول ترامپ، مقاله مفصلی را انتشار دادهاست. چکیده آن ایناست که ترامپ همان روش را با ایران بکار میبرد که با کره شمالی بکار برده بود: رساندن فشار به حداکثر و ناگزیر کردن ایران به تسلیم شدن به شرائط خود.

    لوموند توضیح میدهد که روحانی همان اقتدار را ندارد که کیم جونگ اون دارد. کره شمالی واسطه ای داشت که کره جنوبی بود و حامی ای چون چین داشت. اما ترامپ اروپا را تحقیر کردهاست. از اینرو، اروپا نمیتواند واسطه شود. می ماند پوتین. سخنگوی وزارت خارجه ایران نیز میگوید: امریکا قابل اعتماد نیست و شرائط گفتگو با حکومتی غیر قابل اعتماد فراهم نیستند.

  در همانحال، پارهای از روزنامه‌‍های عرب زبان (از جمله المستقبل 31 ﮊوئیه) بر این باورند که برغم تکذیب ایران، از طریق عمان، تماس با امریکا برقرار شده است و بن علوی، وزیرخارجه عمان بعنوان واسطه به امریکا، سفر کردهاست. هرگاه وزیر خارجه عمان پیام رﮊیم را رسانده باشد، سخنان ترامپ روشنی کامل پیدا میکند. زیرا پاسخی علنی میشود به پیامی محرمانه: آماده گفتگو هستم بدون شرط و از موضع نه قوی و نه ضعیف، از موضع برابر. سه ماه به انتخابات مجلس امریکا بیش نماندهاست و نظرسنجیها نیز بسود دموکراتها هستند. بنابراین، صرف یک دیدار بسود جمهوریخواهها است. پمپئو گفته است: « اگر ایران بتواند بپذیرد که وارد توافق هسته‌ای جدیدی شود، دونالد ترامپ آماده است که با این کشور مذاکره کند». وسائل ارتباط جمعی رﮊیم این سخن را شرط دانستهاند. رئیس جمهوری امریکا میگوید بدون شرط و وزیر خارجهاش میگوید با شرط. اما، ترامپ، در همان دعوت به گفتگو بدون پیش شرط گفته است: تاکه آن توافق بد را با توافق خوب جانشین کنیم. تازه سخن پمپئو را میتوان تخفیف قائل شدن شمرد.

  طرفه اینکه این روزها وسائل ارتباط جمعی رﮊیم به «فاجعه ونزوئلا» و رسیدن میزان تورم به یک میلیون در صد مینویسند. پرداختن به روشی که حکومت چاوز و جانشین او در پیش گرفتند و این فاجعه اقتصادی را ببار آورد. این همان حکومت است که رﮊیم ستایشگرش بود و در کمک به آن، در ونزوئلا، خانهسازی میکرد و «رئیس جمهور» (احمدینژاد) در مراسم سوگواری چاوز شرکت کرد. پیام اینگونه نوشتهها روشن است: باید میان ونزوئلا شدن و کرهشمالی شدن یکی را انتخاب کنیم. جام زهر را بنوشیم و «نظام ولایت مطلقه فقیه» را حفظ کنیم چراکه «حفظش اوجب واجبات است»!

    اما آیا پیام دلار 11 هزار تومانی نیز همین است و یا ضد این است؟

دلار 11 هزارتومانی میگوید باید گفتگو کرد  وگرنه ایران ونزوئلا می شود :

    دلار 11 هزارتومان، یعنی بیشتر از سه برابر شدن قیمت آن، ظرف سه ماه، دلیل اقتصادی ندارد. نه شدت تورم و نه کاهش شدید واردات در کار است تا آن را توجیهکند. اما ساختار سیاسی - اقتصاد کشور آن را توجیه میکند:

وجود 1500000(یک میلیون و پانصد هزار) میلیارد تومان نقدینه و انتشار این شایعه که دولت میخواهد اسکناس چاپ کند.

دلار گران دو نیاز دولت را بر میآورد: یکی تأمین کسر بودجه و دیگری جمع کردن نقدینهای که دولت خود، روزمره، به اقتصاد تزریق میکند. بدیهی است اخذ «مالیات» غیر مستقیمی چنین سنگین، تا بخواهی طاقت شکن است.

توزیع بسیار نابرابر این نقدینه که سبب میشود بخش عمده آن در اختیار مافیاهای نظامی – مالی قرار گیرد.

در سطح کشور، مناطق بزرگی از مدار توزیع نقدینه و مصرف فرآوردههایی که وارد میشوند، بیرون هستند. تمرکز حجم نقدینه در تهران و چند شهر بزرگ و نیز تمرکز جمعیت و مصرف در این شهرها، خود از عوامل ایجاد کننده فرصتهای رانتخواری هستند.

بخش مهمی از اقتصاد که خصوصی نیست، از مهار حکومت خارج است. طرفه اینکه جعفری، «فرمانده» کل سپاه به روحانی طعنه میزند که چرا به متصدیان اقتصاد کشور غضب نمیکند. او میداند که روحانی اگر این توان را داشت، به سرداران سپاه غضب میکرد و اقتصاد را از دست سپاه و مافیاهای نظامی – مالی خارج میکرد. سپاه تنها نیست، «اموال رهبری» و بنیاد مستضعفان و آستان قدس و بازار غیر رسمی پول که عملاً بر نظام بانکی حاکم شده و بانک مرکزی را از اتخاذ سیاست و اجرای آن بمقدار زیاد ناتوان کردهاست، نیز هستند.

● نظام بانکی در اقتصاد مصرف و رانت محور است که عمل میکند، بنابراین، هم در ایجاد فرصتهای رانتخواری و هم در رانتخواری شرکت میکند.

● شرکتهای دولتی نیز بدینخاطر که زیان ده هستند و کسری خود را با اخذ وام از نظام بانکی، تأمین میکنند، نقش اندکی در تبدیل پول به سرمایه و نقش مهمی در ایجاد فرصتهای رانتخواری – خود چنین فرصتی هستند – دارند.

چشم انداز اقتصاد باوجود تشدید تحریمهای امریکا که تاریک است. بنابراین، کاهش درآمد ارزی دولت بعلاوه افزایش قیمتها مساوی میشود با گران شدن دلار و طلا

مصرف محور بودن اقتصاد که سبب میشود در اختیار دارندگان حجم عظیم نقدینه، فرصتهای رانتخواری ایجاد کنند. در حقیقت، سوداگرها کارشان این است که در اقتصادها، عنصر یا عناصر ضعیف را مییابند و به آن یا آنها حمله میکنند. سوداگران همین کار را با اقتصاد ایران میکنند. بخصوص که ضعف پول ملی نه تنها آشکار است، بلکه روز به روز تشدید میشود.

و بخش مهمی از دولت ( دستگاه ولایت فقیه و ابوابجمعی آن) از مهار دولت خارج و بر آن حاکم است. و این پدیده فرآورده ولایت مطلقه فقیه و آن بخش از دولت است که تابع مستقیم او است. استبدادهای توتالیتر گرفتار این بیماری کشنده میشوند. این امر که فرمانده سپاه به رئیس جمهوری تحکم میکند و قیم مردم میشود و میگوید مردم به رئیس جمهوری ایران اجازه دیدار با رئیس جمهوری امریکا و حتی رؤسای جمهوری آینده امریکا را نمیدهند، یعنی اینکه حکومت توانا به اجرای توافقی که میکند – حقیقتی که مطهری در باره اجرا نشدن «برجام» برزبان آورد -، نیست و توانا به اتخاذ سیاست و اجرای آن نیز نیست. صدا و سیما و بقیه شبکه تبلیغاتی دولت حاکم بر دولت نیز برضد حکومت تبلیغ میکند.

    باوجود این ساختار، دولت نه میتواند نقدینه ایجاد نکند و نه میتواند فرصتهای رانتخواری (از یاد نبریم که رانتها حداقل 40 درصد و به قولی – قول توکلی وقتی نامزد ریاست جمهوری بود – 60 درصد تولید ناخالص ملی رانت است) را از میان بردارد و نه میتواند سیاست اقتصادی به معنای تحول اساسی اقتصاد مصرف و رانت محور به اقتصاد تولید محور را اتخاذ و اجرا کند. بنابراین، محکوم به سرنوشت ونزوئلا با شدتی بسیار کمتر و تحت دو فشار شدید است:

دو فشار شدید، یکی در جهت مذاکره کردن و دیگری در جهت مذاکره نکردن با ترامپ:

1. فشار شدید در جهت مذاکره کردن با امریکا: ساختار اقتصاد ایران توأم با فقر گسترده – خط فقر هر خانوار 5 میلیون تومان – و بیکاری روزافزون عامل فشار عظیم به حکومت است برای ورود در گفتگو و نوشیدن جام زهر دیگر به شرحی است که از قول محسن هاشمی آمد. غیر از  محسن هاشمی،

1.1. ناطق نوری نیز گفته است: نباید مذاکره با امریکا را ردکرد تا نگویند ایران به دنبال جنگ و خشونت است. ذوق زده هم نشویم، یشنهاد ترامپ در شورای امنیت ملی بررسی شود؛

1.2. روزنامه جمهوری اسلامی نیز بر همین نظر است و به صدا و سیما اعتراض میکند که چرا بر ضد حکومت روحانی تبلیغ میکند.

1.3. وزیر خارجه عمان میگوید عمان آماده ایفای نقش میانجی است. و ناطق نوری احتمال میدهد که او این نقش را بازی میکند. و

1.4. ترامپ ضعیفترین رئیس جمهوری امریکا برای گفتگو است. هم به دلیل ضعفش در درون امریکا و هم و بخصوص بخاطر بیزاری افکار عمومی جهان از او و اعلان جنگ اقتصادی که به اروپا و چین و ﮊاپن کرده است. و هم بدینخاطر، که به قول لوموند (همان مقاله) نیز، آلترناتیو وابسته، امکان جانشین رﮊیم شدن را ندارد و ترامپ مجبور است با همین رﮊیم معامله کند.

2. اما هرگاه نقدینه نزد مافیاهای نظامی – مالی متکی به حزب سیاسی مسلح و دستگاه ولایت مطلقه فقیه حاکم، جمع باشد و آنها با استفاده از نیاز دولت تحت حکم خود (قوه مجریه یا حکومت و مجلس. زیرا قوه قضائی بطور رسمی ابواب جمعی دولت حاکم = ولایت مطلقه فقیه است) به پول برای تأمین کسر بودجه، عامل تشدید بحران اقتصادی شده باشند، دولت را در گروگان دارند و میتوانند مانع از گفتگو با امریکا شوند. هم اکنون،

2.1. جعفری، «فرمانده» سپاه، در 9 مرداد 97، گفته است: «مردم ایران اجازه مذاکره با شیطان بزرگ را نمیدهند. این آرزو را به گور خواهید برد که با مقامات ایران دیدار کنید. حتی رؤسای جمهور بعدی امریکا هم آن را نخواهند دید. دولت و ملت مقاومت خواهند کرد».

2.2. بنابر اطلاعی که پیشبینی کننده کودتای ترکیه (خانم ادموندز) انتشار داده است، همزمان با فشار اقتصادی شدید، تعدادی از سران نظامی را امریکا خریده است و وقتی تمام شرائط فراهم شد، باید کودتا کنند. صحت و سقم این خبر به کنار، اطلاع ،تصدیق قول لوموند در باره ناتوانی آلترناتیو وابسته به امریکا است.

2.3. به قول روزنامه جمهوری اسلامی (9 مرداد)، صدا و سیما هم بر ضد حکومت روحانی تبلیغ میکند. در حقیقت، جوسازی میکند تا گفتگو با امریکا تابویی ناشکستنی بگردد.

3. به گروگان گیرندگان حکومت، وقتی میتوانند مانع از گفتگو بگردند، که مردم ایران به امثال جعفری اجازه دهند نقش قیم آنها را بازی کند. و نیز عوامل ناگزیر کننده حکومت به گفتگو و جام زهر سرکشیدن وقتی مؤثر واقع میشوند که مردم ایران نقش مرده در دست مردهشوی را بازی کنند. بنابراین، در وضعیت کنونی، نقش مردم تعیین کننده است. هرگاه مردمی حقوق خویش را بشناسند و به این حقوق عمل کنند و صاحب سرنوشت خویش بگردند، وضعیت یکسره تغییر میکند. اینبار امریکا است که در جایگاه واقعی خود قرار میگیرد که جایگاه بدهکار به ایران بابت گذشته سیاه سیاستش در ایران و اموالی است که بالا کشیده و بابت سلطهگریش بر منطقه می باشد. اگر مردم ایران تصمیم به زندگی در استقلال و آزادی و برخورداری از حقوق، بگیرند، بدیل ایستاده بر استقلال و آزادی را سخنگوی خویش خواهند کرد و وضعیت دیگر خواهد شد.

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter