وضعیت سنجی یک‌صدو نود:تهدید به خفقان اقتصادی در بن‌بست

 اعتراف‌ها و رویدادها و زبان آنها:

 وقتی خامنه‌ای بخاطر عقب ماندن در عدالت، پوزش می‌خواهد، در واقع، اعتراف می‌کند که رﮊیم ولایت مطلقه فقیه پایگاه ادعائی خود (مستضعفان) را از دست داده ‌است.

 وقتی کارگران فولاد، در اهواز، در محل و در وقت اقامه نماز جمعه، اجتماع می‌کنند و شعار می‌دهند: «مرگ بر کارگر، درود بر ستم‌گر»، یعنی این‌که قشرهای زحمتکش جامعه ایران، نه تنها از رﮊیم ولایت مطلقه فقیه مأیوس هستند، بلکه آن را ستمگر و حامی اقلیت ستمگر و رانت خوار می‌دانند.

 وقتی روحانی راه‌کار را رفراندوم می‌شناسد، یعنی رﮊیم در بن‌بست است و به گمان او، با انجام همه پرسی، کشور از بن‌بست خارج می‌شود. در واقع، بن‌مایه سخن او این‌ است که دیگر، «رهبر» فصل‌الخطاب نیست و نمی‌تواند مشکل‌های برف انبار شده را حل کند، چرا که ولایت مطلقه فقیه و خود او مشکلِ  مشکل ساز ‌است.

 و وقتی روحانی می‌گوید اسلامی ‌کردن دانشگاه شکست خورده ‌‌است، ولو شیخ صادق لاریجانی و شریعتمداری او را به تیر سخنان سخفیف و تحقیرآمیز ببندند، سخن او اعتراف به یک واقعیت است و آن این‌ است که رابطه دین و علم، رابطه سلطه اولی بر دومی یا دومی بر اولی نیست. اگر شد، کار را به بن‌بست می‌کشاند و دانشگاه‌های ایران در بن‌بست هستند. خارج شدن از بن‌بست نیازمند تغییر رابطه دین با علم است. این تغییر رابطه نیاز دارد به انقلاب در دین تا که خود گردد. یعنی بیان استقلال و آزادی بر اصل موازنه عدمی بگردد. این اصل است که بکار اهل دانش می‌آید چرا که، بدان، عقول اهل دانش از خودانگیختگی، استقلال و آزادی، برخوردار می‌شوند و به یمن این همانی جستن با هستی، می‌توانند بر موضوع شناخت خود احاطه بجویند و آن‌را نزدیک به همان‌که هست بشناسند.

 قرآن حجابی را که ملاتاریا مدعی است، مقرر نکرده ‌است. در باره واجب‌ها نیز، مجبور کردن کسی به عمل به آنها را، آن‌هم، با ضرب و شتم و زندان، مقرر نکرده‌ و تصریح کرده ‌است که در دین اکراه نیست. بر انسان است که بداند، حقوق، ذاتی حیات هستند و عمل به آنها فریضه است. زیرا کیفیت و کمیت حیات بستگی به عمل کردن و یا عمل نکردن به حقوق دارد. باوجود این، قرآن نگفته ‌است اگر کسی حقوق ذاتی حیات خود را نشناخت و بدانها عمل نکرد، باید به این یا آن مجازات محکوم شود. اجباری کردن روسری و جرم گرداندن برهنه کردن سر و مجازات کردن زنی که چنین کند، عملی ضد دین است. سبب سنگین شدن جو خشونت در جامعه می‌شود. پیش از انقلاب، در دوران انقلاب و، از آن پس، به استمرار، بنی‌صدر خاطر نشان کرده‌ است و می‌کند که استقلال و آزادی و رشد در استقلال و آزادی، بر میزان عدالت اجتماعی، با استقلال و آزادی زن آغاز می‌گیرد. وقتی روسری گویای تحقیر زن با توسری و نشان دهنده دست رﮊیم بر بالای سر زنان، برای توسری زدن است، زن، احساس مستقل و آزاد بودن نمی‌کند، سهل است، احساس حقارت و ذلت می‌کند. جامعه‌ای که، در آن، زنان احساس حقارت و ذلت می‌کنند، انبان خشونت‌های ویران‌گر، بنابراین‌ گرفتار آسیب‌ها می‌شود. اگر مردم می‌دانستند عدالت میزان تمیز حق از ناحق است، این‌را نیز می‌دانستند که زور، ناحق و عمل به حق، حق است:

 اگر ایرانیان می‌دانستند عدالت میزان تمیز حق از ناحق است:

    بیان‌های قدرت زبان فریب بکار می‌برند و، بدان، کلمه را نگاه می‌دارند و معنی و تعریف آن را تغییر می‌دهند. عدالت نیز این‌سان، تغییر معنی و تعریف داده ‌است: میزان تمیز حق از ناحق – که تنها در بیان استقلال و آزادی می‌تواند این تعریف را بیابد – می‌شود هدفی که در آینده نامعلوم می‌توان بدان رسید. تمامی بیان‌های قدرت که توجیه‌گر سازمانها و دولت‌های قدرت محور می‌شوند، عدالت را، وقتی هم به برابری تعریف می‌‌کنند، هدفی می‌باورانند که در آینده متحقق خواهد شد. اما قدرت، وجود خود را از تضاد نابرابرها دارد. پس وعده عدالت بمعنای برابری، سراب است و هرگز متحقق نخواهد شد سهل‌ است، قدرت، نابرابری را روزافزون خواهد کرد. از این‌رو،

1. هرگاه اکثریت بزرگ جامعه که زحمتکشان هستند، بدانند که عدالت میزان تمیز حق از ناحق است، درجا، در می‌یابند که نه تنها کارکردن حق هر انسان است، بلکه، بنابر میزانی که عدالت است، مالکیت آنها بر کار خود ایجاب می‌کند که وسیله کار و امکان کار، در همه جا و همه وقت، در اختیار همگان قرار داشته باشد و حاصل کار به کار تعلق بگیرد. میزان شدن عدالت، یعنی این که از روز نخست، رابطه کنونی مالکیت انسان بر کار (مالکیت شخصی) با مالکیت خصوصی (مالکیت بر ابزار و امکانها) تغییر کند. یعنی مالکیت خصوصی تابع مالکیت شخصی بگردد. هرگاه چنین می‌شد، مصرف و رانت محور کردن اقتصاد ناممکن می‌گشت. بنابراین،

2. اگر عدالت میزان تمیز حق از ناحق می‌شد، بودجه دولت برداشتی از تولید ملی می‌گشت و ترکیب آن را فراهم‌آوردن امکان‌ها و ابزار تعیین می‌کرد و کار دولت در اختیار همگان قراردادن آنها، می‌شد. وارونه رابطه کنونی بودجه با تولید داخلی و وارونه ترکیبی که هم اکنون دارد، می شد.

2.1. نظام بانکی با دستگاه تولید مدار جریان سرمایه به تولید را پدید می‌آورد و کارش جریان سرمایه در اقتصاد تولید محور می‌شد. همراه با سرمایه‌، دیگر نیروهای محرکه نیز در اقتصاد تولید محور جریان می‌یافتند. در نتیجه،

2.2. چند و چون ساختار واردات و صادرات را نه امکان‌های رانت‌خواری و جلوگیری از تورم سیخکی، که نیازهای اقتصاد تولید محور به نیروهای محرکه تعیین می‌کردند.

2.3. دانشگاه‌ها نیز افزون بر تعلیم و تربیت نیروی محرکه‌ای که نیروی محرکه ساز است (دانشجویان)، دو نیروی محرکه مهم، دانش و فن را تولید و در اختیار اقتصاد تولید محور قرار می‌دادند.

2.4. توزیع درآمدها در سطح شهروندان و در سطح کشور و نیز توزیع امکانها و نیروهای محرکه، رشد هم‌آهنگ مردم کشور و عمران طبیعت را ممکن می‌گرداند.

2.5. در حال حاضر، اقتصاد مصرف محور نمی‌تواند بطور مداوم بر شمار بیکاران نیفزاید. در نتیجه، دولتی که بانی این اقتصاد است، برای کاستن از فشار بیکاران، بر حجم دیوان‌سالاری می‌افزاید. اگر عدالت میزان تمیز حق از ناحق بود، این انسان صاحب حق کار بود که باید میزان نیروهای محرکه و چند و چون ترکیب و بکار افتادنشان را در تولید، معین می‌کرد.

3. اگر عدالت میزان بود، تبعیض‌های جنسی و قومی و... از میان بر می‌خواستند و جمهور ایرانیان، یکسان، از حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق خود بمثابه عضو جامعه جهانی برخوردار می‌شدند. بنابراین، ولایت از آن جمهور مردم می‌شد و دین و مرام از مالکیت قدرت – از جمله دولت – رها می‌گشتند. دولت ناگزیر می‌شد تابع حقوق پنج‌گانه بگردد و متناسب با نقش خود در رشد انسان و عمران طبیعت، تغییر ساختار بدهد: دولت قدرت محور دولت مردم‌سالار و حقوق محور بگردد.

4. هرگاه عدالت میزان تمیز حق از ناحق می‌شد، در پی انقلابی که، در آن، گل بر گلوله پیروز شد، از فردای سقوط رﮊیم شاه، قواعد خشونت ‌زدائی به اجرا گذاشته می‌شدند و ایران سرزمین صلح و دوستی همه با همه و شادی و صاحب سرمایه اجتماعی عظیم و دیگر سرمایه‌ها می‌شد و ایران بیابان و سرزمین آسیب‌های اجتماعی تهدید کننده حیات ملی نمی‌‌گشت. و

4.1. نیروی محرکه (تحصیل‌کرده‌ها) نیروی محرکه ساز، از ایران نمی‌گریختند و هر کار را ذی‌صلاحیتی تصدی می‌کرد و جامعه ایرانی الگوی رشد انسان و عمران طبیعت می‌شد؛

4.2. در پی انقلابی که در آن، گل بر گلوله پیروز شد، رﮊیم ولایت مطلقه فقیه استقرار نمی‌جست و خشونت صادر نمی‌کرد و یکی از عوامل فرو رفتن و فروماندن در جنگها و خشونت‌ها نمی‌شد و دینی که نامش قبول سلم است را از خود بیگانه و توجیه‌گر خشونت نمی‌گرداند.    

5. هرگاه عدالت میزان تمیز حق از ناحق می‌شد، از روز نخست، رابطه جامعه ایران با جامعه‌های دیگر، بروفق حقوق ملی، تغییر می‌یافت تا که مردم کشور در بعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، بر وفق موازنه عدمی، استقلال و آزادی می‌جستند و رشد می‌کردند و چون امروز گرفتار جنگهای هفت‌گانه و آماج سیاست نظامی جدید امریکا نمی‌شدند:

 چرا امریکا مصمم است ایران را گرفتار خفقان اقتصادی کند:

    «چرا امریکا مصمم است ایران را گرفتار خفقان اقتصادی کند»، موضوع مقاله‌ای است که روزنامه نگار فرانسوی، در تاریخ 25 فوریه 2018، انتشار داده ‌است. از دید او، علت این‌ است که ایران، از زمین به مدیترانه وصل شده ‌است. بنابراین، امریکا تعادل قوا میان روسیه و ایران در منطقه را به زیان منافع خود می‌داند و مصمم است ایران را خفه کند.

     اما «کمربند شیعه» کمربند ویرانی و مرگ و ضعف است. این کمربند، خود وسیله در ضعف اقتصادی نگاه‌داشتن ایران و نیز عراق و سوریه است. اسرائیل ایران را تهدید به جنگ در سوریه می‌کند. امریکا و متحدان اروپائیش قطعنامه محکوم کردن ایران بخاطر مداخله در یمن را تسلیم شورای امنیت می‌کنند و روسیه آن را وتو می‌کند. نماینده امریکا در سازمان ملل متحد تهدید می‌کند امریکا تصمیم‌هائی را در مورد ایران به اجرا می‌گذارد که از دست روسیه، در جلوگیری از آن، کاری ساخته نباشد. به این‌ ترتیب، امریکا و متحدانش هم ایران را در جنگ‌ها گرفتار نگاه می‌دارند و هم نزد مردم منطقه، ایران را از عوامل، بلکه تنها عامل مرگ و ویرانی جلوه‌ می‌دهند و هم بر بهانه‌ها برای تشدید فشار اقتصادی بر ایران، مرتب می‌افزایند.

    یکبار دیگر، امرهائی که واقع می‌شوند به ما می‌گویند چرا امریکا و متحدانش می‌خواهند ایران را گرفتار خفقان اقتصادی کنند. می‌گویند: امریکا بمثابه ابر قدرت در حال انحطاط، به نسبتی بیش از آنچه افول می‌کند، به ویران‌گری نیازمندتر می‌شود. چراکه حفظ موقعیت مسلط خویش و دیر پا کردن بردن و خوردن ثروتهای منطقه را در گرو هرچه ضعیف‌تر کردن کشورهای منطقه، بخصوص کشورهای نفت خیز می‌بیند. عربستان و شیخ‌نشین‌ها مستثنی نیستند. الا این‌که ضعیف نگاه ‌داشتن آنها از راه  ناگزیر کردنشان در بر دوش گرفتن هزینه‌های سنگین تسلیحاتی و دیگر هزینه‌های تعادل قوا در منطقه و بازگرداندن درآمدهای نفتی به اقتصاد امریکا و ایفای نقش پشتوانه دلار بمثابه پول بین‌المللی انجام می‌گیرد. این واقعیت را همگان دریافته‌اند از چه رو، رﮊیم ولایت مطلقه فقیه در نمی‌یابد؟ چرا، در می‌یابد. الا این‌که نیاز خود به محوری که امریکا و متحدانش در سیاست داخلی و خارجی است را حیاتی می‌داند. این‌ است که خود را در وضعیتی قرار داده ‌است که نه راه پس دارد و نه راه پیش.

    در این وضعیت، اگر بنا براین بود:

1. اگر عدالت میزان تمیز حق از ناحق بود، نظام سرمایه‌داری کار طبیعت و منابع موجود در آن را نمی‌ساخت و چنان نمی‌کرد که یک درصد برابر 99 درصد ثروت داشته باشد. میان کشورها، بجای روابط مسلط – زیر سلطه که عامل ویرانی روزافزون نیروهای محرکه و طبیعت و منابع آن‌ است، رابطه‌های حق با حق، سبب تعاون جهانیان در رشد انسان و عمران طبیعت می‌شد و جهان امروز،گرفتار مسابقه تسلیحاتی و نیز افزایش میزان تخریب نیروهای محرکه بخاطر به حداکثر رساندن سود و دست بالا را پیداکردن در سلطه‌گری اقتصادی، نمی‌گشت.

    و مردم ایران که برای رها شدن از  سلطه همه جانبه، با هدف کردن استقلال و آزادی، انقلاب کردند، تن به بازسازی استبداد وابسته نمی‌دادند و ماندن جامعه‌ها در روابط مسلط – زیرسلطه را توجیه بازماندن در این رابطه نمی‌کردند و، برنامه استقلال و آزادی را به اجرا می‌گذاشتند و، امروز، کشور آنها الگو برای جهانیان می‌بود.

2. امروز نیز، عدالت بمثابه میزان تمیز حق از ناحق، به مردم ایران می‌آموزد که در روابط مسلط - زیرسلطه، راهکاری جز تخریب نیروهای محرکه وجود ندارد. برفرض که ایران بر تمامی منطقه مسلط هم بگردد، حاصلی که برای ایران خواهد داشت، هرچه سنگین‌تر و کمرشکن‌تر شدن بار اقتصادی اینگونه سلطه‌گری ‌است. چراکه از یمن و سوریه و لبنان و حتی عراق، جریان سرمایه و دیگر نیروهای محرکه بطرف ایران، برقرار نمی‌شود. نه تنها بدین‌خاطر که به طرف این کشورها – منهای عراق - از ایران نیروهای محرکه جریان دارند، بلکه بدین‌خاطر نیز که اقتصاد ایران مصرف محور است و خود مبتلی به صدور نیروهای محرکه و تخریب آنها است. هرگاه رﮊیم حفظ خود را اوجب واجبات نمی‌دانست و حتی می‌خواست در منطقه موقعیت متفوق پیداکند، کار اولش، ایجاد اقتصاد تولید محور نیرومند می‌باید می‌شد. و می‌دانیم که این اقتصاد با استبداد ولایت مطلقه فقیه سازگار نیست، اینست که تدابیری را عقیم گذاشت که در بهار انقلاب، برای بنای اقتصاد تولید محور به اجرا گذاشته شدند. وقتی هم خامنه‌ای از «اقتصاد مقاومتی» سخن گفت، تدابیر پیشنهادی در برنامه عمل را مثله کرد تا که بنای اقتصاد تولید محور ناممکن گردد. با این‌که او و دستیارانش می‌دانستند و می‌دانند اگر امریکا در پی خفه‌کردن اقتصاد ایران است بدین‌خاطر است که مجاری تنفسی این اقتصاد در اختیار اقتصاد مسلط است

3. عدالت بمثابه میزان تمیز حق از ناحق، به ایرانیان هشدار می‌دهد: در اقتصاد مصرف و رانت محور، میزان «رشد اقتصادی» بهمان اندازه که بزرگ می‌شود، میزان تخریب نیروهای محرکه و طبیعت را افزایش می‌دهد. چراکه معنای آن صدور بیشتر نفت و ورود بیشتر کالا و افزایش حجم نقدینه، بمبی در انفجاری دائمی و  آلودگی بیشتر محیط زیست و شتاب‌گرفتن بیابان شدن ایران است. عدالت بمثابه میزان به مردم ایران هشدار می‌دهد که هم‌اکنون در غرب، اقتصاد دانان نسبت به آینده نزدیک کشورهای صنعتی هشدار می‌دهند که باید تا فرصت هست، به «رشد اقتصادی» که در واقع رشد تخریب نیروهای محرکه توسط سرمایه‌داری است، پایان داد. بسیاری سخن از «ضد رشد» بمیان می‌آورند و، آرام آرام، رشد بر پایه استقلال و آزادی (نگاه کنید به کتاب رشد جلد اول، نوشته ابوالحسن بنی‌صدر) را، بمثابه رشد انسان و عمران طبیعت، مطرح می‌کنند. در این وضعیت، اگر فرض کنیم فرصتهای ایران بتمامه نسوخته باشند، عاجل‌ترین کار، خارج شدن از روابط قوا، در سطح منطقه و جهان و به اجرا گذاشتن الگوی اقتصادی جدیدی بر میزان عدالت، عدالت بمثابه میزان تمیز حق از ناحق است.

    برخوانندگان این وضعیت سنجی است که آن را پایه‌های برنامه تفصیلی عمل در چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بدانند و از راه «رادیو بازار»، یعنی به بحث گذاشتن آن با یکدیگر و انتشار آن، نسبت به ضرورت تغییرکردن و تغییردادن وجدان همگانی پدید آورند.

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter