سرمقاله از انقلاب اسلامی در هجرت شمار ۸۴۶ از ۶ تا ۲۰ بهمن
پاسخ به پرسشهای ایرانیان
از ابوالحسن بنیصدر
پس از انتشار قول آقای هاشمی رفسنجانی در باره «ایران در موقعیت جنگ یا تسلیم»، آقایان خامنهای و سعید جلیلی سخن گفتهاند. دومی جانبدار رویاروئی است و اولی، تسلیم را میپذیرد و آن را با رجز، میپوشاند. در باره سخنان آقای خامنهای پرسش شد که بدان پاسخ دادم (در مصاحبه با رادیو عصر جدید). اینک رژیم توافق برسر چگونگی اجرای توافق ژنو را نیز پذیرفتهاست و قرار است از 30 دیماه جاری، اجرا شود. لذا، در مقام پاسخ به پرسش زیر، بلحاظ روشن شدن وضعیت کشور و نشان دادن راهی که با وجودش، رژیم همچنان به بیراهه می رود، به سخن این دو باز میپردازم:
می گریزم تا رگم جنبان بود / کی فرارازخویشتن آسان بود / مولوی
و اما نکته دیگر اینکه جهان غرب تاکنون چهره ای بس فریب کارازخود به نمایش گذاشته که برکسی پوشیده نیست. آنها مبنا را مبارزه با تروریسم و اتم و شرارت و اموری از این قبیل گذاشتهاند و هیچ گاه نخواستهاند مبنا را بر حقوق انسان بگذارند تا امور بالا به عنوان زیر مجموعه خود بخود حل شوند. اگر از روز اول مبنا را برحقوق انسان میگذاشتند و بخاطر آن تحریم و تهدید و گزینه نظامی را برای همه دیکتاتورها به رخ میکشیدند و تبعیض و تفاوتی میان دیکتاتورها قائل نمیشدند اکنون تمام دیکتاتورها تسلیم و به تاریخ میپیوستند و افکارعمومی جهان به غرب ایمان میآورد و باور میکرد که دموکراسی و حقوق بشر یک شعار و ابزار نیست. اکنون نه خود گرفتار بحران میشدند ونه جهان یا بخشی ازآن دچار بحران ونا امنی میگشت. وآیا هنوزهم غرب قادراست مسیر درست را بیابد وبه جبران گذشته بپردازد تا جهان شاهد صلح وبخشش ورشد بگردد؟ شادوپیروزورستگارباشید
امریکا و غرب و دشمنی با ایران و راه و بیراهه؟
و آقای خامنهای، در قم، گفتهاست: فایده گفتگوهای اخیر این شد که امریکا دشمنی خود را با ایران و ایرانی و اسلام و مسلمین، نشان داد. هرگاه برآن شویم که از سخنان او رفع ابهام کنیم تا وضعیت را همانسان که هست ببینیم، حاصل کار چنین میشود:
1-قید «اخیر» میگوید که قصد او، گفتگوهای ژنو است. باوجود این، چه گفتگوهای ژنو و خواه گفتگوهای مسقط میان نمایندگان او، آقایان ولایتی و صالحی، با فرستادههای آقای اوباما، محرمانه بودهاند. گفتگوهای محرمانه دشمنی طرف گفتگو را جز بر گفتگو کننده نمیتواند آشکار کند. پس ناگزیر میباید بخش آشکار گفتگوها مورد نظر او باشد:
2-از تمامی گفتگوها، از تابستان 1391 بدینسو، هیچ جز توافق ژنو، آنهم بخشی که انتشار یافتهاست، بطور رسمی علنی نشدهاست. پس، این بخش انتشار یافته توافق ژنو است که، بنابر قول آقای خامنهای، باید دشمنی امریکا با ایران و ایرانی و اسلام و مسلمین را نشان داده باشد.
حق این است که این توافق گویای دشمنی امریکا و اروپا و نیز روسیه و چین با مردم ایران است. چنانکه قرارداد ترکمنچای ترجمان دشمنی روسیه تزاری با ایران بود. درست بدینخاطر است که آقای خامنهای باید به این پرسش پاسخ بدهد: چرا کار ایران را به جائی رساندهاست که دشمنان استقلال و آزادی، توافقی از نوع قرارداد ترکمنچای را به مردم ایران تحمیل کنند؟ موافقت با طرز اجرای این توافق جای تردید باقی نمیگذارد که او بطور قطع، تسلیم را پذیرفتهاست. مقایسهای که او از تحریمها با جنگ 8 ساله بعمل آورده است، یعنی اینکه وقتی آقای خمینی جام زهر را سر کشید، او جز موافقت با توافق ژنو چه میتواند کرد؟
البته راه کار دیگر وجود دارد و آن، تسلیم حقوق انسانی و حقوق شهروندی ایرانیان گشتن و تن به ولایت جمهور مردم دادن است. اما مافیاهای نظامی – مالی کجا تن به این راهکار میدهند؟ آنها به دشمن بیگانه تسلیم میشوند تا بر مردم ایران حکومت کنند و هستی ایران را به دست بیگانه غارتگر بسپارند.
3 – طرفه اینکه در 24دی 92، در اهواز،آقای روحانی دروغی را گفته است که به دروغ زاهدی میپیوندد و میماند: او گفتهاست: توافق ژنو تسلیم قدرتهای جهان در برابر ملت بزرگ ایران است. زاهدی، نخست وزیر رژیم کودتا، وقتی قرارداد کنسرسیوم را به مجلس دست نشانده میداد، گفت: گفتهاند یک واو آن نیز نباید پس و پیش شود. باوجود این، دلداری میداد که ما سر امریکا و انگلیس کلاه گذاشتیم!
با آنکه سخن آقای روحانی تکذیب قول آقایان ظریف (متن توافق را امریکا تهیه کرد و فرانسه شرائط و تعهدها را سختتر کرد. مگر اینکه امریکا و فرانسه شرائط تسلیم و تعهدهای دنیای تسلیم شده به ایران را تنظیم کردهباشند!) و هاشمی رفسنجانی (وضعیت تسلیم و جنگ) و جعفری، فرمانده سپاه و خامنهای است، واجد حقیقتی قطعی است: توافق ژنو تسلیم نامهاست. واقعیت را که وارونه کنی – کاری که آقای روحانی کردهاست – میشود تسلیم ایران شدن قدرتهای جهان!
بدینقرار، پاسخ پرسش کننده گرامی چنین میشود: غرب نگران رعایت نشدن حقوق انسان نیست، نگران منابع و ثروتهای کشورهایی است که خود خویشتن را در وضعیت و موقعیت زیر سلطه قراردادهاند:
3-باز آقای خامنهای گفتهاست: امریکا حق ندارد از حقوق بشر حرف بزند. زیرا بزرگترین ناقض حقوق بشر دنیا امریکا است. ما مدعی امریکا و بسیاری از دولتهای غربی در خصوص نقض حقوق بشر هستیم.
3/1 -این امر که، در هر جای جهان، از جمله درخود امریکا، هرگاه منافعش اقتضاء کند، دستگاه حاکم امریکا به حقوق انسان تجاوز میکند، محل تردید نیست. باوجود این، بخشی از تحریمها، بخاطر تجاوز رژیم ولایت فقیه به حقوق انسان وضع شدهاند. یعنی تجاوز رژیم ولایت مطلقه فقیه به حقوق انسان تا آنجا همه جانبهاست که به غرب امکان میدهد از راه تحریم «ایران»، کسب اعتبار نیز بکند.
3/2 - آقای خامنهای میگوید ما مدعی امریکا و بسیاری از دولتهای غربی در نقض حقوق بشر هستیم. زورمداری که اواست البته نمیتواند متوجه تناقضهای آشکار دروغش بگردد:
● در مجلس اول، زورپرستان، از جمله آقای خامنهای، دو تقصیر برای بنیصدر تراشیدند:مخالفت با ولایت فقیه و موافقت با حقوق انسان که مدعی بودند «غربی» است. ایستادن برحق و اظهار حق، سبب شدهاست که ولایت فقیه بیاعتبار و حقوق انسان برکرسی قبول نشستهاست. تا بدانجا که، امروز،آقای خامنهای که مقام وموقعیتش ضد حقوق انسان است، ناگزیر از تصدیق حقوق انسان میشود و مدعی امریکا و غرب میگردد در باب حقوق انسان. این درس بزرگیاست برای همه آنها که گمان میکنند با روشهای تخریبی، ما ایستادن برحق و اظهار حق را رها میکنیم. آنها هم که برحق ایستادهاند بنگرند که ایستادن برحق و اظهار حق،«جواب میدهد».
● حقوق انسان ذاتی حیات هر انسانند و هرکس خود باید به این حقوق عمل کند. میماند ایجاد مزاحمت کردن و یا نکردن با عمل به حقوق. آیا ولایت مطلقه فقیه مزاحم کامل با برخورداری ایرانیان از حقوق ذاتی و نیز حقوق شهروندی خویش نیست؟ پس « مدعی شدن در خصوص حقوق بشر» درگروی الغای ولایت مطلقه فقیه و انحلال نظامی است که بر محور ولایت مطلقه فقیه ایجاد شدهاست.
● وجود سازمانهای سرکوب و سازماندهی قوه قضائی چنانکه «حفظ نظام را اوجب واجبات» بشمارد و در خدمت بسط ید «رهبر» باشد، مزاحمت قطعی دارد به عمل به حقوق انسان و حقوق شهروندی. مدعی غرب شدن، با انحلال ستون پایههای استبداد، تحقق پیدا میکند.
● این امر که ایران بلحاظ فساد و آسیبهای اجتماعی در ردیف اول کشورهائی است که در عرصههای فسادها و آسیبها و نابسامانیهای اجتماعی هستند و این واقعیت که همه ساله، سازمانهای مدافع حقوق بشر و نیز سازمان ملل رژیم ولایت مطلقه فقیه را، بخاطر تجاوز به حقوق انسان، محکوم میکنند، یعنی جهانیان میدانند که رژیم ولایت مطلقه فقیه در شمار اول کشورهای متجاوز به حقوق انسان است.
● سخنان خامنهای خود تجاوزی آشکار به حقوق انسان است. بدینخاطر،که از برنامه اتمی که رژیم تهیه و به اجرا گذاشتهاست و سیاستی که او در پیش گرفته و کار را به تحریم ایران کشانده است و از گفتگوهای محرمانه او با امریکا و از تسلیم نامهای که امضاء کرده است، اطلاع نداشتهاند چه رسد به دخالت. با آنکه کار را به تسلیم رسانده است، هنوز حاضر نیست حق را به صاحب حق بازگرداند و بگذارد او بداند در چه وضعیتی است و چه بایدش کرد.
بدینقرار، پرسش پرسش کننده گرامی این پاسخ را میجوید:
الف – هر انسانی و هر جامعهای خود باید به غفلت از حقوق خویش پایان بخشند و زندگی فردی و جمعی را عمل به حقوق خود کنند. از درون و با عمل به حقوق شهروندی است که میتوان جمهوری شهروندان را جانشین استبداد جباران کرد. و ب – رفع مزاحمت استبدادیان نیز با مردم هر کشور استبداد زدهاست. مراجعه به قدرت، آنهم قدرت خارجی، جز گویای غفلت از حقوق ذاتی و ناتوانی نیست. اظهارکننده ناتوانی در برخوردار شدن از حقوق ذاتی، کجا میتواند، با مداخله قدرت، آنهم قدرت خارجی که وجودش را از تجاوز به حق مییابد، توانائی عمل به حقوق خود را پیدا کند؟ و
ج – باوجوداین، حساس کردن افکار عمومی جهان بسی کار ساز است. این حساسیت میتواند دولتها را ناگزیر کند نخست خود از تجاوز به حقوق انسان دست بدارند و سپس سیاستی را در پیش بگیرند که سبب رفع مزاحمت استبداد و استبدادیان بگردد.
د – از آنجا که حقوق ذاتی حیات هستند و دادنی و ستاندنی نیستند، بر ایرانیان نیست که از دستگاه جوری که رژیم ولایت مطلقه فقیه است، حقوق ذاتی خود را مطالبه کنند. برآنها است که به این حقوق عمل کنند و با عمل به حقوق خویش، عرصه عمل رژیم را محدود کنند و مرتب مزاحمتها و تجاوزهایش را به اطلاع یکدیگر و جهانیان برسانند.
بدینقرار، هرگاه از دیگر سخنان آقای خامنهای: ( ایرانیان را بد شناختهاند که گمان کردهاند تحریمها ملت ایران را به حالت تسلیم درآوردهاست و ما در موضوعات خاص، برای دفع شر و حل مشکل با امریکا گفتگو میکنیم و مذاکرات اخیر هم دشمنی و هم ناتوانی آنها را نشان داد و...) رفع ابهام و تناقض کنیم، وضعیت ایران، آنسان که هست، معلوممان میشود:
الف - وضعیت ناتوانی ناشی از سلطه مافیاهای نظامی – مالی بر دولت و اقتصاد و از بین بردن هرگونه مقاومت اقتصاد، رژیم را گرفتار بنبست تسلیم یا جنگ کردهاست.
ب – توافق ژنو تسلیم نامهاست و رژیم چاره خود را در امضاء و اجرای آن میبیند.
ج – رژیم تشدید سرکوب مردم را عامل بقای خود میداند. و
د – برای بیاثر کردن اعتراضها به تجاوزها به حقوق انسان، میگوید: در مورد حقوق بشر، ما مدعی امریکا و بسیاری از کشورهای غربی هستیم! باوجوداین، سخن مبهم او را که شفاف میکنیم، میبینیم از آگاهی مردم ایران از حقوق ذاتی خویش، ترسان است و برآناست که تا ممکن است، به تجاوزها به حقوق انسان اعتراضی بعمل نیاید. بنابرقاعده نیز، رژیم متجاوز به حق، از هر ایستاده برحق میترسد.
ه – هنوز مردم ایران در سیاست داخلی و خارجی و سیاست اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خود نقشی نیافتهاند. بنابر سخنان خامنهای، ادامه حیات رژیم ولایت مطلقه فقیه، درگرو منفعل و بی حرکت ماندن مردم ایران است. آشفته سخن گفتن او و دروغهای آشکار که هر دروغ دروغ دیگر را آشکار میکند و نیز رنگ و رخسار او، گویای ترس و یأس و اضطراب هستند. در حقیقت نیز، او میان طرفداران رویاروئی ولو به قیمت جنگ و طرفداران تسلیم، بهای آن هرچه باشد، قرارگرفته و احساس درماندگی میکند. بخصوص که میداند مردم ایران از او و رژیم ولایت مطلقه فقیه بیزارند.
هرگاه سعید جلیلی را سخنگوی جانبداران رویاروئی بدانیم، نقد سخنان او، وضعیت کشور را بازهم شفافتر در مییابیم:
آیا در مداربسته تسلیم یا جنگ، یکی از تسلیم یا جنگ را باید برگزید و یا از مدار باید بیرون آمد؟:
و برای اینکه ایرانیان ببینند قول زور همواره تناقض در بردارد و با رفع تناقض لباس دروغ میدرد و حقیقت آشکار میشود، بدین خاطر، در این روزها،شور تبلیغات بر ضد «فتنه» را در آورده اند، سخنان آقای سعید جلیلی را نیز نقد میکنم:
در 8 دیماه 92، آقای سعید جلیلی، کسی که اسلام را در ولایت فقیه ناچیز میداند و راهحل بحران اتمی را «تهدید زدائی» میدانست، درهمایش «دانشگاهیان، حماسه بصیرت» در تالار ابن سینای مشهد، سخنانی را برزبان آوردهاست که هرگاه تناقضهایشان را رفع کنیم، حقایق مهمی نمایان میشوند:
● او میگوید: «درتقابل ایران با استکبار جهانی، مهمترین امری که مسیر پیشرفت ما را تهدید میکند این است که تصور کنیم مبارزه و مقاومت برای ما هزینه داشته است و بهترین هدیه برای دشمن این است که کشور ما نمیخواهد دیگر مبارزهکند».
این سخن، دست کم سه تناقض دربردارد:
1- تقابل با استکبار و مبارزه و مقاومت وقتی معنی میدهد که مستضعف بخواهد رابطه مستضعف – مستکبر را تغییر دهد و خود و او را تغییر دهد به دو انسان مستقل و آزاد.
ماندن در رابطه مسلط – زیر سلطه، ضد تقابل و مبارزه و مقاومت است و بیرون رفتن از این رابطه، نپرداختن هزینهای و از آن خود کردن هرآنچه مستکبر میبرد، است. حال اگر تصور پرداختن بها وجود دارد، یعنی اینکه هرآنچه از ما میبرند، از آن خود نکردهایم. در حقیقت، دولت جبار ولایت مطلقه فقیه، هستی ما را به یغمای قدرتهای خارجی و مافیاهای نظامی – مالی همدست آنها سپرده است. ثروتهای عظیمی که به یغما رفتهاند، «تصور کنیم هزینه پرداختهایم»، نیست، بلکه هزینهای نجومی است که نه در تقابل با استکبار که برای ماندن در روابط مسلط –زیر سلطه پرداختهایم و میپردازیم. حل تناقض به ایناست که راهکار بیرون رفتن از رابطه مسلط – زیر سلطه را درپیش بگیریم یعنی مستقل و آزاد بگردیم و دولت حقوقمدار نمایندگی کند از ولایت جمهور مردم.
2- هدیه به دشمن «کشورما نمیخواهد دیگر مبارزه کند» نخست این دروغ را دربردارد که رژیم ولایت مطلقه فقیه، کشور نیست. رژیمی است که نامزدش 7 درصد رأی آوردهاست. «نمیخواهیم مبارزه» کنیم نیز دروغ دیگری است. زیرا به قول هاشمی رفسنجانی، رژیم در موقعیت تسلیم یا جنگ است. مگر اینکه جلیلی جانبدار جنگ باشد و مرادش از «مبارزه» همان جنگ باشد.
رفع تناقض دروغ اول به ایناست که ولایت جمهور مردم جانشین ولایت مطلقه فقیه بگردد تا کشور جانشین رژیم بگردد. بارفع این تناقض، یعنی با تغییر رژیمی که 34 سال با بحران سازی اسباب مداخله قدرتهای خارجی را درکشور فراهم میآورد و دولت را نسبت به جامعه ملی خارجی کرده است، مبارزه با استکبار به پیروزی میانجامد. امر مهمی که عقل زورپرست نمیبیند ایناست که قدرتهای سلطهگر، تنها وقتی موقعیت سلطهگری را مییابند که استبدادهای حاکم بر کشورها، برای ادامه استبداد خویش، کشور را به زیر سلطه آنها میبرند.
رفع تناقض دروغ دوم به ایناست که کشوررا از مدار بسته «تسلیم یا جنگ» خارج گردانیم. خارج کردن کشور از این مدار، به حل مشکل در درون میسر میشود: استقرار ولایت جمهور مردم. شهروندان حقوقمندی که ایرانیان میشوند دولتی را پیدا میکنند که در بودجه و سیاستهای داخلی و خارجی خود، بر اصل موازنه عدمی، شفاف است. این شفاف گردانی شامل فعالیتهای اتمی نیز میشود. بدینسان، نه برای تسلیم محلی میماند و نه برای جنگ.
3- قول آقای جلیلی واقعیت بس مهمی را از پرده بیرون میاندازد: در رژیم، دو گرایش رودررو هستند: گرایشی که چاره را تسلیم میبیند و نمیگوید که بابت تقابل و مبارزه با استکبار بها پرداختهایم. میگوید مدعیان تقابل و مبارزه، تمامی اسباب مقاومت را از میان بردهاند. روحانی، در گزارش کارنامه 100 روز اول حکومت، واقعیتی را پذیرفت و بازگفت که بدیل جانبدار استقلال و آزادی، از آغاز انقلاب مرتب میگفت و هشدار میداد. در 8سال حکومت «یکدست» آقای خامنهای که احمدی نژاد دستیارش بود، این هشداررا مرتب تکرار کرد: با تخریب اقتصاد کشور، با تحریم مقابله نمیکنید بلکه کشور را گرفتار مدار بسته تسلیم و جنگ – واقعیتی که امروز آقای هاشمی رفسنجانی و نیز آقای جلیلی، به زبانی دیگر، میگویند - میکنید. شاهدی که آقای جلیلی میآورد، گویای نوع جنگی است که این تمایل انتخاب میکند. او میگوید:«امت ما هر ساله دو ماه را برای تکریم حماسه امامان خود اختصاص میدهد، این تکریم بر مبنای مبارزه برای دستیابی به حقیقت است». بدینسان، او به هاشمی رفسنجانی پاسخ میدهد: ما میدانیم این جنگ از نوع جنگ با عراق نیست. لذا پیشنهاد میکنیم آماده جنگی بگردیم که ایران را کربلا میکند. ما به حسین (ع) تأسی میکنیم و امریکا را یزید زمان میدانیم.
آنها که در«انتخابات» ریاست جمهوری شرکت کردند، از وجود این دو تمایل آگاه بودند. بدیهی است که میدانستند یک طرف، طرفدار جنگ است اما نمیدانستند طرف دیگر تسلیمی از نوع تسلیم فتحعلیشاه است و باید قراردادی از نوع ترکمنچای و بدتر از آنرا امضاء کرد. رأی دهندگان، از بدیل این رژیم که کشور را در مداربسته تسلیم یا جنگ قرارداده است، یعنی ولایت جمهور مردم و دولت حقوقمدار نیز غافل بودهاند و یا خود را به استقرار آن توانا نمیدانستهاند.
امروز، بخشی از مردم از توافق ژنو خوشحالند. حالآنکه این تسلیم شدن آن بدی نیست که از ترس بدتر که جنگ باشد، باید بهآن تن داد. زیرا مساوی است با پذیرفتن شرائط قدرت مسلط + ادامه رژیم ولایت مطلقه فقیه + زندگی مداوم تحت مهار قدرت مسلط و تهدید به جنگ و تحریم اقتصادی. بدینترتیب، هر دو تمایل دروغ میگویند. چراکه یک تمایل بیشتر نیستند و برای حفظ استبداد مطلقه ولایت فقیه کشور را گرفتار تسلیم و زیستن در تحریم و تهدید به جنگ کردهاند. نزاع بر سر قدرتی دارند که در اختیار گرفتن دولت است. یکی بقای رژیم را در رویاروئی، ولو در شکل جنگ میانگارد و دیگری بقای آن را در تسلیم میداند. رفع تناقض به بیرون رفتن از مدار بسته است. با ماندن در مداربسته بد و بدتر، هرگز راهحل پیدا نمیشود. اما بیرون رفتن از مدار بسته بد و بدتر، همچنان با استقرار ولایت جمهور مردم واقعیت پیدا میکند.
● و باز، آقای جلیلی، در باره جنبش مردم بعد از تقلب بزرگ در «انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 1388» که او فتنه سال 88 میخواند، دروغی بس بزرگ میگوید که تناقضها در بردارد. او میگوید:
«کنگره آمریکا 400 میلیون دلار برای مقابله با رأی مردم ایران قبل از انتخابات 88 مصوب کرد که دو ماه بعد گزارش کتبی را درباره هزینه این مبلغ از دولت آمریکا خواست. بعد از حماسه 9 دی وقتی دشمن دید با چنین مردمی رو به رو است تصمیم گرفت که خود مردم را نشانه قرار دهد و به صراحت تحریمهای فلجکننده را در دستور کار خود قرار داد».
غیر از اینکه از دید او، حضور دو میلیون نفر (حدود 3 میلیون نیز گفتهاند) در راه پیمائی، «فتنه» است امریکا با خرج کردن 400 میلیون دلار به راه انداخته است اما اجتماع سازمان یافته مفلوکی که به بیشترین برآوردها، 80 هزار نفر درآن شرکت داده شده بودند، «حماسه 9 دی» است، دروغ او، تناقضها دربردارد:
1-تحریمهای فلج کننده» امروز، همان «ورق پارههای» دیروز هستند. اگر این تحریمها فلج کننده هستند، آنچه را خامنهای و احمدینژاد و خود او، میگفتند، دروغ بودهاند. آنها چرا برای بیاثر کردن تحریمها، با تخریب اقتصاد ایران، فلج کنندهاش کردند؟ طرفه اینکه او امروز میگوید: «ما باید همه توانمان را در عرصه اقتصادی به کار بندیم تا چشم طمع دشمن را از خود دور کنیم». تناقضهای سخن او آشکار است: خامنهای و او میدانستهاند که «فتنه 88» را دشمن ایجاد کردهاست و باز میدانستهاند که اقتصاد کشور است که باید توانمند کرد، اما جانب احمدی نژاد را گرفتهاند و اقتصاد کشور را ویران کردهاند. بدینقرار، «تحریمهای فلج کننده» تناقض دارد با ادعای دیروز (ورق پاره) و تناقض دارد با سیاست اقتصادی که «رهبر» تعیین میکند و حکومت اجرا میکند و آقای احمدی نژاد میگوید مجری «دستور رهبر» بودهاست و تناقض دارد با راهکاری که او، امروز، پیشنهاد میکند. حل تناقض اول به ایناست که یا دیروز نیز میدانستند که «تحریمها فلج کننده است»و یا دیروز نادان بودند و نمیدانستند که تحریمها فلج کننده است. برهردو فرض، هم ولایت مطلقه فقیه باطل میشود و هم نادانی و یا خیانت و بیکفایتی جبار و دستیاران او محرز میگردد. حل تناقض دوم به ایناست که سیاست اقتصادی را نه «رهبر» بر اصل «حفظ نظام اوجب واجبات است» که مردم صاحب حق حاکمیت، بروفق حقوق ملی و بر میزان عدالت اجتماعی، باید اتخاذ کنند و روش نه دستوری که باید تجربی، یعنی قابل اصلاح درجریان عمل باشد و حل تناقض سوم به ایناست که اقتصاد مصرف محور سازگار با استبداد ولایت مطلقه فقیه، جای خود را به اقتصاد تولید محور دمساز با ولایت جمهوری مردم بدهد.
2- تناقض بازهم آشکارتر اینکه، به ادعای او، جنبش مردم" فتنه "بوده است و امریکا 400 میلیون دلار خرج آن کردهاست. این ادعا تناقض دارد با این واقعیت که رژیم سالانه افزون بر 100 میلیارد دلار پول دراختیار داشتهاست و باوجود این، امریکا توانسته است با خرج 400 میلیون دلار، مردم را بر او بشوراند. این بکنار، فرض کنیم «فتنه»ای روی دادهاست و رژیم ولایت فقیه در خطر افتاده است و در 9 دی، مردم برخاستهاند و آن را از خطر رها کردهاند. بدینقرار، میان توانائی مردم و ناتوانی ولایت مطلقه فقیه، تناقضی بس آشکار وجود دارد: مردم توانا فاقد ولایت هستند و «فقیه» ناتوان واجد ولایت مطلقه! حل تناقض یا به ایناست که ولایت از آن جمهور مردم بگردد و مطلقه نیز نباشد و ترجمان حقوق شهروندی و حقوق ملی آنان هم باشد و یا به این است که آقای خامنهای و دستیاران او دروغ میگویند و جبنش مردم را با سرکوبی بس خونین و سبعانه سرکوب کردهاند. این نیز بدان معنی است که ولایت مطلقه فقیه بطور قاطع مردود و منفور مردم ایران است. اینهمه هیاهوی تبلیغاتی بدین خاطر نیست که آقای خامنهای و دستیاران او، از آن میترسند که مردم ایران حق خویش را بخواهند و ازآن خود کنند؟
3-و او روشی را بکار میبرد که روش رژیم ولایت مطلقه فقیه از روز نخست بدینسو است: راست را دروغ کردن از راه وارونه کردن واقعیت. در بکاربردن این روش، به تناقض فاحش دروغ بعدی با ادعای پیشین خود نیز، اعتناء نمیکند. چنانکه، بهنگام «انتخابات»، بنیصدر میگفت: برای اینکه تحریم اقتصادی و تهدید به جنگ بیمحل شود، ضروراست که مردم ایران، با تحریم وسیع انتخابات فرمایشی، به جهانیان بگویند هستند و خود را شهروند، بمعنای دارای حق شرکت در کشور داری و توانا به استقرار ولایت جمهور مردم میدانند. دربرابر، خامنهای و دستگاه تبلیغاتی او میگفتند: مردم به پای صندوقهای رأی بیائید تا نتوانند ایران را تحریم اقتصادی کنند و به جنگ تهدید نمایند. و اینک، سعید جلیلی و دیگر دستیاران خامنهای میگویند: چون در 9 دی، مردم ایران بیرون آمدهاند، قدرتهای خارجی مردم را هدف گرفته و تحریمهای فلج کننده وضع کردهاند. تقصیر نیز با «فتنه گران» است!
غیر از این تناقض آشکار ادعای امروز او و همانندهایش با توجیه پیشین، تناقض فاحش دیگری را نیز دربردارد: مجازاتها برای آنند که با اختیار، بیاختیار و تسلیم بگردد. مگر نه، این ایام، همه روز، غربیها میگویند شدت تحریمها رژیم را ناگزیر کردهاست به پای میز مذاکره بیاید؟ در کشوری که رژیم ولایت مطلقه فقیه برکار است و این «ولی» به مردم اعلان جنگ میدهد (در 29 خرداد1388) و آنها را سرکوب میکند و در 9 دی، سرکوب مردم را جشن میگیرد، تحریم برای مجازات مردم، قابل توجیه نیست. چنانکه تا ژانویه 2010، (دی88) بنا بر تحریم نبود. استدلال میشد که به جنبش مردم ایران زیان میرساند. آن ایام، در همه جای جهان، نام «ندا»، بمثابه نماد ایستادگی زن و جوان ایرانی بر حق، بر زبانها جاری و تصویر خفته در خون او، در برابر چشمها بود. کدام صاحب مقام میتوانست زبان به سخن گفتن از تحریم بکشاید؟
از آن زمان، تحریم قابل توجیه گشت که استدلال این شد: رژیمی که مردم خود را سرکوب میکند، تنها از راه مجازاتهای شدید است که دست از برنامه تولید بمب اتمی بر میدارد. چون ایستادگان بر استقلال و آزادی و دیگر حقوق ایرانیان برای افکار عمومی غرب توضیح میدادند تحریمها مردم ایران را از جنبش بازمیدارد، مقامات غرب مدعی میشدند که تحریمهائی را وضع میکنند که به مردم زیان نرسانند. و راست نگفتند.گستاخی در وارونه کردن و گفتن حقیقت را ببین! کسانی که میگفتند تحریمها ورقپاره هستند، حالا تقصیر برقرار شدن آنها را به پای کسانی مینویسند که در محدوده رژیم عمل و به جای مطالبه حق شهروندی و حاکمیت خویش، به «رأی من کو» بسنده میکردند.
بدینسان، رفع تناقض ما را از واقعیت آنسان که هست آگاه میکند: چون جنبش ادامه نیافت، مجازاتهای سخت قابل توجیه و برقرار شدند و رژیم ولایت فقیه در موقعیت تسلیم یا جنگ قرار گرفت. تناقض سخن او بس آشکاراست. چراکه از این بن بست، باجنگ نمیتوان بیرون رفت. زیرا جنگ ایران را ناتوانتر و تسلیم را قطعیتر و هزینه آن را بسیار سنگینتر میکند. بنابراین، خامنهای و روحانی چارهای و راهی جز تسلیم ندارند. راهی که وجود دارد، استقرار ولایت جمهور مردم و شفاف گردانی همه فعالیتهای دولت برگزیده ملت است. پس، هرگاه جنبش مردم تا بازیافتن حقوق شهروندی ادامه مییافت، هم تجربه انقلاب ایران به هدف خویش که استقرار جمهوری شهروندان است، میرسید و هم مجازاتها برقرار نمیشدند و هم، در آسیائی که اینک برخاستهاست، ایران زمینگیر نمیماند. راست راه به جنبش برخاستن و بر حقوق ملی و حقوق شهروندی ایستادن ، از رهگذر عمل به این حقوق، است.