با تاسفی بی پایان و قلبی آکنده از اندوه، به اطلاع ملت شرافتمند ایران و تمامی رهروان و تلاشگران خط استقلال و آزادی می رسانیم که آقای ابوالحسن بنی صدر، رئیس جمهور منتخب مردم ایران پس از انقلاب بهمن ماه 1357، که هم با دفاع از آزادیها در مقابل استبداد و ستمگری جدید بنام دین ایستاد و هم بدنبال حمله عراق بعنوان فرمانده کل قوا از تمامیت ارضی ایران پاسداری نمود، در تاریخ 17 مهرماه 1400 برابر با 9 اکتبر 2021، پس از مدتی طولانی مبارزه با بیماری در بیمارستان سالپتریه شهر پاریس برحمت ایزدی پیوست.
در سال 1360 او پیشنهاد حفظ مقام و عناوین از سوی خمینی را نپذیرفت. از اینرو حزب جمهوری اسلامی و خمینی، کودتای خرداد 60 را با حذف بنی صدر به انجام رساندند و دهه سیاه 60 را آغاز کردند. اما او دفاع از حقوق شهروندی و ملی را، در تبعیدی دیگر، پیشه کرد و تا آخر عمر بدان ادامه داد. از آنجا که معتقد بود لازمه حقوقمند شدن جامعه و پایان دادن به استبداد دینی، دادن تعریفی از دین بمثابه بیان آزادی است تلاش مستمری نیز در این راه انجام داد.
راه این مرد بزرگ، که با روشنگری و اندیشه پروری، از آغاز دوران دانشجویی بیش از هفت دهه با عزت و سربلندی برای استقلال و آزادی و عدالت و رشد و همبستگی ملی تلاش مستمر کرد، استوار باد و یادش گرامی.
همسر: عذرا حسینی، فرزندان: فیروزه، زهرا و علی بنی صدر، خواهران و برادران، خویشان، دوستان و همراهان
شرح زندگی ابوالحسن بنی صدر
ابوالحسن بنی صدر در ۲ فروردین 1312 (۲۲ مارس ۱۹۳۳) در باغچه، از توابع همدان به دنیا آمد. پدر او آیت الله سید نصرالله بنیصدر و مادر او اشرفی فاتح بودند. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را، بخشی در دبستانها و دبیرستانهای همدان و بخشی دیگر را در دبستان دری و دبیرستان علمیه تهران به انجام رساند.
در دانشگاه تهران در رشتههای حقوق اسلامی و اقتصاد تحصیل کرد. از سال 1338 تا 1342 در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در جامعه شناسی شهری به تحقیق پرداخت. تحقیقات این دوره گروه مطالعات شهری به زبانهای فارسی و فرانسه و بعضاً انگلیسی منتشر شدهاند.
او مبارزه سیاسی را از دوره دبیرستان آغاز کرد. آن زمان، حزب توده در محیطهای دانش آموزی و دانشجویی بسیار فعال بود. هنوز نهضت ملیشدن نفت آغاز نشده بود و بحثهای ایدئولوژیک بیشترین بخش فعالیت سیاسی را در این محیط ها تشکیل می دادند و در آن سالها بود که وی با دیالکتیک و قوانینش آشنا شد.
سالهای آخر دبیرستان را می گذراند که موج جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری مصدق برخاست. نخست در خانواده و آنگاه در جریان این جنبش بود که بنیصدر با استقلال و آزادی انس گرفت و تا آخر عمر، این دو اصل همچنان محور کارهای علمی و مبارزه او بودند. بخش مهمی از زندگی خود را صرف روشن کردن معانی این دو اصل کرده و همه عمر را برای تحقق این دو اصل کوشید.
از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر ضد نهضت ملی ایران و حکومت مصدق، تا انقلاب ایران و سرنگونی رژیم پهلوی، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، گروههای سیاسی در بند بازی "تقدمها" بودند: پنج گرایش عمده، هر یک اصلی را مقدم می شمردند: لیبرال ها تقدم را به آزادی میدادند، ناسیونالیست ها تقدم را به استقلال می دادند، مارکسیستها تقدم را به انقلاب اجتماعی و تصرف قدرت از سوی حزب نماینده طبقه کارگر میدادند، طرفداران "استبداد صالحه دینی" تقدم را به "اسلام" میدادند و رژیم پهلوی تقدم را به "تجدد" می داد.
بدین قرار، کوشش اساسی باید در این کار میشد که جامعه ایرانی و جامعههای چون آن از جنگ ویرانگر "تقدمها" که به مدت نیم قرن توان جامعه ما را به ویرانگری سمت داده بود آزاد شوند. او موفق شد بر اصل موازنه عدمی تعاریف درخور و خالی از تناقض از استقلال و آزادی و رشد بیابد و به این مهم پی برد که دینی که در بیان قدرت از خود بیگانه می شود، به ظاهر "قرائتهای مختلف" پیدا میکند اما به واقع یک "قرائت" در اشکال گوناگون است چرا که همه یک بیان، بیان قدرت هستند. پس برآن شد که اسلام را، به مثابه بیان آزادی بازیابد. این کوشش به یافتن اسلام بیان آزادی و استقلال و رشد انجامید و این نوع بیان از اسلام بود که در انقلاب ایران نخستین انقلابی شد که تمامی یک ملت توانست در آن شرکت کند و گل را بر گلوله پیروز گرداند. ایشان همواره پس از انقلاب، بی وقفه به کار تحقیق و شفاف کردن بیان آزادی همت گماشتند .
در ۷ شهریور ۱۳۴۰ با خانم عذرا حسینی ازدواج کرد. این زوج سه فرزند دارند به نامهای؛ فیروزه بنی صدر فارغ التحصیل در رشته پزشکی و زهرا بنی صدر تحصیل کرده در علوم سیاسی و علی بنی صدر مهندس مکانیک.
در۱ آذر ۱۳۴۲ (۲۲ نوامبر۱۹۶۳) در پی گسترش سرکوبها، او به فرانسه رفت و به تحصیل و تحقیق در رشتههای اقتصاد و جامعه شناسی و اسلام و فلسفه ادامه داد. حاصل تحصیل و تحقیق او در مقاله ها و کتاب های مختلف به زبان های انگلیسی، ایتالیایی، عربی، فارسی، فرانسه و ... منتشر شدهاند.
در فرانسه در ملاقات با ژان پل سارتر از او درخواست کرد که کمیته ای برای دفاع از حقوق بشر بوجود آورد. در این کمیته که بعدها به کمیته سارتر معروف شد شخصیتهای بزرگ روشنفکری فرانسه حضور داشتند و از حقوق همه زندانیان سیاسی با هر مرامی دفاع کرد.
با پیروزی انقلاب ایران، همراه با خمینی به ایران بازگشت. وی در برابر کسانی که میخواستند هم از آغاز، خشونت در کار آورند و گروههای سیاسی را از میان بردارند، مقاومت کرد و بحث آزاد را پیشنهاد کرد. هدف بحث آزادی که او پیشنهاد می کرد، از میان برداشتن خشونت به مثابه وسیله رقابت بر سر قدرت، میان گروههای سیاسی و جریان آزاد اندیشه ها بود. خمینی با پیشنهاد او موافقت کرد و او را برای اداره بحث های آزاد و شرکت در آنها برگزید. وی از باورمندان به ایدئولوژی های گوناگون خواست به بحث آزاد بنشینند. سنت بحث آزاد بدینسان پا گرفت افسوس که آزادی، هدف تمایل های سیاسی نبود و قدرت، هدف آنها بود لذا این فرصت را برای آموختن و آموزاندن فرهنگ آزادی مغتنم نشمردند.
در بهار ۱۳۵۸، عضو شورای انقلاب شد. تا گروگانگیری، دو نوبت پیشنهاد عضویت در حکومت مهندس بازرگان را رد کرد. بعد از گروگانگیری، مهندس بازرگان استعفا کرد. احمد خمینی از سوی پدر خود به بنیصدر تلفن کرد و از او خواست هیئت وزیران خود را تشکیل دهد. او نپذیرفت. یکی به علت مداخله روزمره خمینی در امور حکومت و دیگری به خاطر اینکه مخالف بود که بضرب گروگانگیری، حکومتی ناچار از استعفا شود و بدین سان، رابطه با قدرت خارجی، محور سیاست داخلی بگردد. او بجد از مهندس بازرگان خواست از استعفا خودداری کند. در آن روزها، بهشتی و موسوی اردبیلی و باهنر به قم رفته بودند تا خمینی را از نخست وزیر کردن بنی صدر منصرف کنند.
به هر رو، یک هفته پس از گفتگو با "دانشجویان خط امام" و خمینی، وی وزارت دارایی و سرپرستی وزارت خارجه را به این شرط پذیرفت که گروگانگیری، با رفتن شاه از آمریکا، بلادرنگ پایان پذیرد. زمانی که آقای خمینی موافقت خود با حضور او در شورای امنیت سازمان ملل را به مخالفت برگرداند، از سرپرستی وزارت خارجه استعفا کرد.
در ۱۳۵۸، از سوی مردم استان تهران با اکثریت بسیار بالا به عضویت مجلس خبرگان انتخاب شد. با وجود اکثریت بزرگی که جانبدار ولایت فقیه شدند، او که با ولایت فقیه مخالف بود به اتفاق اقلیت کوچکی، توانستند مانع از آن شوند که در قانون اساسی اول انقلاب به فقیه، اختیارات اجرایی داده شود. در انتخابات ریاست جمهوری، خمینی با نامزد شدن او مخالفت کرد و شب پیش از روز رای گیری، به شورای انقلاب پیام داد که مدرسین قم میگویند بهتر است بنیصدر به سود حبیبی کنار برود. او نپذیرفت و گفت: "این انتخابات باید یک امر را روشن کند؛ آیا این ملت اندیشه راهنمای انقلاب ایران را شناخته و برای تحقق اصول راهنمای آن، آزادی و استقلال و رشد و بازیافتن اسلامی به مثابه بیان آزادی و استقلال و رشد انقلاب کرده است و یا به عکس، این مردم نادانند و با چشم و گوش بسته از روحانیان پیروی کرده و خواستار استقرار"استبداد صالحه" روحانیان اند؟!
در ۵ بهمن ۱۳۵۸، انتخابات ریاست جمهوری، با شرکت ۱۲۸ نامزد انجام گرفت و او با به دست آوردن ۷۶ درصد آرا به ریاست جمهوری انتخاب شد. در آن انتخابات حسن حبیبی، نامزد کسانی که بعدها خود را "مکتبی"خواندند، کمتر از ۴ درصد رای آورد و مسلم شد مردم ایران بر اصول راهنمای انقلاب وجدان جمعی دارند و با استبداد صالحه موافق نیستند.
بعد از انتخابات، گرایشهای جانبدار استبداد گرد هم آمدند. با درسی که از تجربه انتخابات ریاست جمهوری گرفته بودند، به تهدید و تحدید آزادیها شتاب و شدت بخشیدند. انتخابات مجلس اول را چنان انجام دادند که تنها یک سوم دارندگان حق رای در آن شرکت کردند. انتخابات را به تقلب ها نیز آلودند. آنگاه، محیط مجلس را، محیط تهدید و ارعاب کردند و اکثریت دلخواه خود را ساختند. پیش از انتخابات، خمینی در پاسخ رهبران حزب جمهوری اسلامی گفته بود: "شما سعی کنید مجلس را در دست بگیرید" و این حزب با بستن دانشگاه ها و خشونت در کار آوردن و با کمک مستقیم آقای خمینی، مجلس را در دست گرفت. در حقیقت، از آغاز، مجلس آلت فعل او و دستیاران او در استقرار استبداد شد.
در دوران ریاست جمهوری عراق به ایران حمله کرد و اگر دفاع جانانه بنی صدر که روز و شب را در جبهه می گذراند نبود عراق خوزستان را براحتی تصرف می کرد. او با روحیه دادن به ارتشی که روحانیون حاکم از بین برده بودند توانست طوری عمل کند که عراق در خرداد ماه تن به صلح با پرداختن غرامت داده بود. اما هجوم عراق به ایران در شهریور ۱۳۵۹ به جانبداران استبداد فرصت دلخواهشان را داد: در خفا با ریگان و بوش معامله کردند و با جلوگیری از حل مشکل گروگانها، پیش از انتخابات نوامبر ۱۹۸۰ ریاست جمهوری آمریکا، سبب روی کار آمدن ریگان شدند.
همزمان، در ایران، نقشه کودتای خزنده را بر ضد رئیس جمهوری به اجرا گذاشتند. این کودتا را، با کارگردانی شخص خمینی، در دو هفته آخر خرداد ۱۳۶۰ به انجام بردند. در پاسخ به پیشنهاد مراجعه به آرای عمومی که بنی صدر بر وفق قانون اساسی داد، خمینی در ۶ خرداد گفت: "تمام ملت موافقت کند من مخالفت میکنم" و در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ گفت: "اگر ۳۵میلیون بگویند بله، من میگویم نه!". این، با وجود هشداری بود که مهرماه سال ۵۹ در کارنامه، بنی صدر به او داده بود: "استبداد کار را به جایی میرساند که مستبد میگوید تمام ملت بگوید بله من نمی گویم نه"
در پی کودتا، که به استقرار استبداد سیاه در سال 60 و گرفتن جان هزاران مبارز سیاسی و ادامه جنگ بعنوان برکت انجامید، بنی صدر و دوستان او که برایشان مسلم بود کودتا،حاصل معامله پنهانی با دستگاه ریگان-بوش است، به شور نشستند و چاره را آمدن به صحنه اصلی مبارزه دیدند: او هدفهای این کودتا را در بیانیه ۲۲ خرداد ۱۳۶0 یک به یک به اطلاع ایرانیان و جهانیان رساند. با توجه به این واقعیت که از هدفهای سازش پنهانی، ادامه جنگ با عراق بود، بنیصدر و دوستانش به این نتیجه رسیدند که صحنه اصلی مبارزه، در بیرون ایران، در جایی است که بتوان روابط پنهانی را برملا کرد و تا ممکن است مانع تحقق هدفهای کودتا شد. از این رو، در مرداد ۱۳۶۰، به هنگام ورود به فرانسه بنی صدر گفت: "به صحنه اصلی مبارزه آمده ایم.زیرا انتگریسم سلطهگر ریگانیسم و تاچریسم، انتگریسم زیر سلطه خمینیسم را به وجود آورده است پس به غرب آمدهایم تا که سازش روابط عالی خمینیسم و ریگانیسم را از پرده بیرون اندازیم. این کوشش ادامه یافت و به از پرده بیرون افتادن اکتبر سورپرایز و ایران گیت انجامید.
از آنجا که مسلم بود هدف استبدادیان از میان برداشتن بدیل مردمسالار و بستن "مدار بد و بدتر" با زور پرستان رقیب بود، برای آنکه این مدار پدید نیاید، میثاقی بر سه اصل استقلال و آزادی و عدم هژمونی نوشت و بر اساس آن، شورای ملی مقاومت تشکیل شد. یعنی تجربه انقلاب ایران به سرنوشت دو تجربه انقلاب مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت گرفتار نخواهد شد زیرا این تجربه تا رسیدن به نتیجه رها نخواهد شد. یعنی در برابر رژیم کودتا، نه یک بدیل (آلترناتیو) قدرت مدار، که بدیلی مردمسالار،وفادار به اندیشه راهنمای انقلاب ایران قد برمی افرازد. یعنی دیگر به رژیم کودتا امکان داده نمی شود مخالف خویش را خود انتخاب کند و مردم را در مدار بسته بد و بدتر، از جنبش برای بازیافتن آزادی بازدارد. حاصل این کوشش این است که امروز، در دنیای اسلامی، ایران تنها کشوری است که بدیل مردمسالار دارد و استبدادیان اعتراف میکنند که بدیل اصلی حاضر در صحنه، "جریان سوم" است.
شرکت اقای بنی صدر در کنگره امریکا که به قصد افشای روابط پنهانی ریگان و خمینی رخ داد ، پرده سانسور و پنهانکاری این زد و بند کثیف با امریکا را درید و هم ماهیت دو روی خمینی و همدستان وطن فروشش بر همگان آشکار شد و هم پرده ریا و سانسور دولت ریگان را . به نحوی که سه نفر از مشاورین ریگان بعد از افشاگری آقای بنی صدر است استعفا دادند و ریگان در دادگاه شرکت نکرد و بهانه وی این بود که حافظه اش را از دست داده است! کتب بسیاری در این باره نوشته شد . نه نظام ولایت فقیه و نه دولت ریگان نتوانستند بر روی این زد و بند خیانتکارانه پرده دروغ و ابهام و ریا بکشند.
آقای بنی صدر همچنین در دادگاه میکونوس در آلمان، بر ضد تروریسم دولتی نظام ولایت فقیه و به نفع حقوق انسان و تمامی افرادی از اپوزیسیون که توسط این نظام به شهادت رسیدند، شهادت داد و با وجود تهدیدات بسیار خود و خانواده اش در ایران، چارت تشکیلاتی سازمان ترور رژیم را با همت یارانش در داخل کشور افشا کرد و بدینوسیله باعث شد که نظام ولایت فقیه و سرانش، به تروریسم دولتی محکوم گردند و تمامی کشورهای اروپایی سفرای خود را از این نظام فرا خواندند و نظام ولایت فقیه در انزوا قرار گرفت و مجبور شد بساط سازمان ترور خود را از کشورهای اروپایی تا دیر مدت برچیند.
به همان ترتیب که ملاتاریا به استبداد فراگیر متمایل میشد، خیانت به ایران و فساد و جنایت، سه عرصه اصلی عمل این استبداد میگشت.مبارزه با این سه، پیروزی ها به بار آورده است. حکم دادگاه میکونوس (مبارزه با جنایت و تروریسم) و احکام دادگاه هایی که در پی فاش شدن روابط پنهانی دولتهای انگلیس و اتریش و سوئد و فرانسه و ایتالیا و اسپانیا و پرتغال با ملاتاریا برپا شده اند (مبارزه با خیانت و فساد) موثرترین این پیروزیها بودهاند.
بعد از کودتای سال ۶۰، نشریه انقلاب اسلامی در ایران، به مدیر مسوولیتی آقای بنی صدر، که پر تیراژ ترین نشریه آن دهه شده بود توقیف گردید. پس از مهاجرت آقای بنی صدر به خارج، نشریه انقلاب اسلامی در هجرت، دنباله افشاگری ها را پی گرفت و با کمک نویسندگان خود محل و مامنی برای دفاع از حقوق بشر، با هر مرام و مسلک و جنسیتی گردید.زمانی که بسیاری از گروههای سیاسی هنوز خود را موظف به دفاع از حقوق انسان، صرفنظر از مرام سیاسی انسانها نمیدانستند. این نشریه تا شماره ۸۵۰ در تاریخ آوریل ۲۰۱۴ بصورت چاپی، بی وقفه منتشر میشد و سرمقاله ها به قلم آقای بنی صدر انتشار می یافت و از آن تاریخ تا کنون تبدیل به پورتال و سایت انقلاب اسلامی در هجرت شده است. وضعیت سنجی هر هفته در حکم سرمقاله، اغلب به قلم اقای بنی صدر که به بررسی و وضعیت سنجی اوضاع وطن و جهان، میپردازد نگارش یافته است . آقای بنی صدر در عمر پر عزت و پر کار خود ( که حتی در آخرین روزهای عمر خود نیز در کار نگارش کتاب خشونت زدایی بودند ) به کار های بس مهمی مبادرت ورزیدند. اما ایشان، خود، نگارش کتاب حقوق پنجگانه و قانون اساسی برای آینده ایران و جهان، که بر مبنای حقوق پنجگانه نگاشته شده است را حاصل عمر خود لقب داده و در نگارش آن همکاری صمیمانه ای با دوستان و یاران دیرین خود داشت. یادگاری شیرین و پر محتوا که در این گنبد دوار از وی به یادگار مانده وخواهد ماند.
امید که هموطنان عزیز، کوشش بی دریغ ایشان را برای بازیافت آزادی و استقلال وطن و حقوندی مردم ایران و جهان پاس بدارند . آرمان وی همواره این بوده و هست که مردم با فرهنگ ایران، تنها با همت خود و تنها با تکیه بر توانایی خود و رهنمودهای عاشقان وطن و رهروان راه استقلال و آزادی وطن، خود را از اهریمن استبداد و فقر و جهل برهانند و شاهد آزادی را در آغوش کشند و استقلال همه جانبه وطن را باز یابند و حفاظت کنند و خود شهروندان حقوندی گردند که با عزت و افتخار در محیط زیستی سالم و ایرانی آباد و آزاد ومستقل زندگی در خور و سرشار از عزت و سربلندی و دانش و عدالت و داد را پیش بگیرند.
یادش گرامی و راهش مستدام و پر رهرو باد