وضعیت سنجی سی‌صد و چهارم: درسهایی که یک بیماری جهان‌گیر می‌آموزد:


بیماری کوید – ۱۹ واقعیتهایی را آشکارکرد و دروغها و مجازها و غیر عقلانی‌ها و خرافه‌هایی را بی‌اعتبارگرداند. بنابراین، درسها می‌آموزد. مجله نوول ابسراتور، مورخ ۱۱ ماه مه ۲۰۲۰، مصاحبه‌ای را با جامعه‌شناسی بنام اوا ایلوز(Eva Illouz )که هفته نامه، بزرگ توصیفش می‌کند، بعمل‌آورده‌است. بنظر این جامعه‌شناس، این بیماری، ۷ درس می‌آموزد. این درسها را نقل و نقد می‌کنیم و درسهای مهم و به فکر نرسیده و برزبان او جاری نشده را نیز خاطر نشان می‌کنیم:

 هفت درس یک بیماری جهانگیر:

۱. درس اول این‌که ما در سایه دولتهای قدرتمند زندگی می‌کنیم:

۴.۶ میلیارد از جمعیت جهان، به اراده خود به قرنطینه رفتند، کار و زندگی اجتماعی خود را، بدون اعتراض عمده‌ای، واگذاشتند. این جمعیت عظیم، به دلخواه خود، جنبه‌های اساسی آزادی خود را رها کردند. این در حالی که ما اطلاعات کلیدی را در اختیار نداریم (برای مثال نمی‌دانیم واقعاً چه تعداد به این بیماری مبتلی شده‌اند و درصد واقعی مرگ و میر آن چیست؟). این بدان معنی است که به قول توماس هابس، ترس از مرگ، قوی‌ترین حالت عاطفی سیاسی است و ما همواره حاضریم بخاطر امنیت خویش، آزادی خود را فدا کنیم. به قرنطینه رفتن این جمعیت عظیم قدرت فوق‌العاده دولت را در کشورهای جهان اثبات می‌کند. در همه جا، ظرفیت اطاعت شهروندان از دولت فوق‌العاده است. به کدام دلیل می‌گوییم دولتها قدرت فوق‌العاده دارند؟ به این دلیل که تصویب‌نامه صادر کردند و تصمیم‌های گاه بی‌ربط اتخاذکردند و شهروندان آنها را به اجرا گذاشتند. مُدی، نخست وزیر هند، از امروز به فردا، یک میلیارد مردم هند را به قرنطینه فرستاد، بدون اینکه به آنها فرصت آماده شدن بدهند...

چهل سال بود که نئولیبرالها در بوق می‌کردند دولت بیش از اندازه پرزور، ناکارآمد، سطحی و باد کرده ‌است. حالا پرشمارند نئولیبرالهایی که، از امروز به فردا، واگرد کرده و جانبدار دولت قوی شده‌اند. بعد از دهه‌ها که نمو اقتصادی بی‌پایان، شرط اجتناب ناپذیر زندگی جامعه‌های ما بود، حالا بعد سیاسی و اخلاقی امور انسانی، بازآمده و نقش اول در اشتغالات همگان شده‌ است. الا این‌که سیاستی که بازگشته است، از نوعی کاملاً جدید است: سیاستی در باره شرائط زندگی است که بیش از پیش، باید فاجعه‌های طبیعی – محیط زیستی و زیست شناسی را مدیریت کند. کروناویروس جنبه‌ای از سیاستی را به ما می‌نمایاند که تضمین کننده شرائط زندگی ما، آنهم در حالی باشد که آب و هوا و محیط زیست ما را تهدید به فروریختن از اساس می‌کنند.

●نقد:

۱. جامعه‌شناس تمام واقعیت را نمی‌بیند: آزادی و امنیت دوگانه نیستند. وقتی در بیرون از قرنطینه، امنیت نیست، پس آزادی نیز نیست چرا که آزادی حقی از حقوق ذاتی حیات است. بکاربردن این حق در به خطر انداختن زندگی، ممکن نمی‌شود مگر به تعریف آن به قدرت ضد حیات. در قرنطینه تحرک و... نیست، امنیت بنابراین، آزادی در محدوده فرنطینه هست. در حقیقت، اوا ایلوز گستره آزادی را با خود آزادی یکی می‌انگارد. هرگاه در قرنطینه نیز امکان برآوردن نیازهای اساسی نباشد، نه امنیت و نه آزادی هست. نمونه ایران.

۲. از اتفاق، ویروس کرونا بی‌کفایتی اداره کنندگان دولت‌ها را نمایان کرد. از ورود ویروس به عمل در انسان تا جهان‌گیر شدن و از آن، تا درمان، بی‌کفایتی‌ها و کاستی‌هایی را عیان کرد که نتیجه اهمیت ندادن به این دو تعریف و کاربرد از استقلال و آزادی، هستند: کشورها در نیازهایی که خود باید بر آورند، خودکفا نیستند (نبود استقلال) و در برآوردن نیازها که با همکاری با یکدیگر برآوردنی هستند، توانا به همکاری در سطح جهان، به جای خود، در سطح اتحادیه‌ها و بسا در سطح کشور نیستند (نبود آزادی).

۳. این امر که ۴.۶ میلیارد انسان به قرنطینه رفتند، بیانگر قدرت دولت‌ها اگر باشد - اگر، زیرا آنها به استناد شورا‌های پزشکی مردم را قرنطینه کردند -، بیانگر توانایی آنها نیست. به شرح بالا، بیانگر ضعف آنها است. چراکه اگر ضعیف نبودند، بیماری جهانگیر نمی‌شد و اگر به حیات و حقوق ذاتی آن، بهای لازم را می‌دادند، بنابراین، تجهیزات لازم برای دفاع از حیات را ایجاد می‌کردند، نیازمند قرنطینه کردن مردم نمی‌شدند. ویروس کرونا، ضعف و قوت فرهنگ‌ها و دولت‌ها را نمایان کرد: در کشورهایی که زور و دروغ و غیرعقلانی و مجاز در زندگی فردی و جمعی کم‌تر نقش دارند و دولتها مجهزترند، مبارزه با بیماری موفق‌تر بوده ‌است.

۲. درس دوم: تمامی دولتها به یک نحو قدرت خود را بکار نبرده‌اند:

   بحران کرونا ویروس به کشورها و ملتها، قوت‌ها و ضعف‌های رژیم‌های سیاسی آنها را نمایان کرد: در اسرائیل، از دیرباز، بامسائل مدنی همانطور رفتار می‌شود که مسائل امنیتی. بنابراین، از نخست تا دوایر سری، همان فنون ضد تروریست را بکار بردند و همه اسرائیلی‌هارا تحت کنترل قرار دادند. در امریکا، بیماری معلوم کرد که درک از آزادی، درکی افراطی است: برخی از فرمانداری‌ها، مثل کارکاس، تصویب‌نامه قرنطینه کردن ساکنان ایالات تحت فرمانداری خود را، بنام حق اجتماع مذهبی در کلیساها رد کردند (در اسرائیل نیز خاخام کانیوسکی نیز همین رویه را اتخاذ کرد). و یا شماری از امریکاییان خواهان ادامه کسب و کار خود شدند. لیبرالیسمی که راست افراطی، در دهه‌های اخیر ترویج کرده‌است، با مدیریت بحرانی که حیات انسان‌ها تهدید می‌کند، نمی‌خواند.

   اسرائیل مرزهای خود را بست اما فرانسه، مرزهای خود را با ایتالیا، حتی در شدت شیوع بیماری، بازگذاشت. دموکراسی‌هایی که لیبرال نیستند، چون اسرائیل و لهستان و ترکیه و مجارستان، بیماری فراگیر را دست‌آویز کردند برای تعلیق آزادیهای مدنی و بی‌اختیارکردن دو قوه قانون‌گذاری و قضایی (نتان یاهو از محاکمه گیربان آسود که در ۱۷ مارس باید انجام می‌گرفت)؛ حتی دموکراسی مستحکمی که دموکراسی امریکا است، امروز، دارد گرفتار اقتدارگرایی ضد دموکراتیک و شخص بی‌ثبات و قراری می‌شود که ترامپ است.

     برخی دیگر از دولت‌ها، چون سوئد و آلمان و هلند، ترجیح دادند بنا را بر اعتماد به مسئولیت‌شناسی شهروندان خود بگذارند تا که خود به سلامت و پرستاری از خود و از یکدیگر بپردازند. بدین‌سان، اینان بحران را با ترکیب روحیه مدنی و آزادی، مدیریت کردند. نتیجه روش آنها چند ماه بعد قابل ارزیابی می‌شود.

   زیرا این ویروس همه چیز هست مگر زیست‌شناسانه: نخست سیاسی و آشکارکننده روابط دولت و شهروندان است. درسی که ما می‌آموزیم این‌است، تنها تألیفی از یک دموکراسی توانمند و دولت صاحب مشیت در بعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی توانا به دفاع از حیات شهروندان، از راه ایجاد تعادلی میان آزادی و ادامه حیات اقتصادی و بهداشت آنها، می‌شود. حال آن‌که دولت‌های لیبرال و غیر لیبرال از بحران بیماری و یا غیر آن، در کودتا و زیرپا گذاشتن حقوق شهروندان استفاده می‌کنند.

● نقد:

     جامعه‌شناس تنها به رویه دولتهای اروپایی و امریکا و اسرائیل پرداخته‌ است و تازه ضعف آنها را نیز از قلم انداخته‌ است. رابطه قدرت و مرام را نیز لحاظ نکرده ‌است. برای مثال، تقصیر را نه بر دوش سرمایه‌سالاری و سالاریهای همزاد و همراه آن – دین سالاری یکی از آنها است – که بر دوش مرامی (لیبرالیسم) انداخته است که کارش توجیه قدرت و خود قربانی قدرت است. چنان‌که آزادی حقی از حقوق ذاتی حیات است. دست‌آویزکردن آن برای به خطر انداختن زندگی، وقتی ممکن می‌شود که آزادی به قدرت تعریف شود. در مثال، اوا ایلوز، اجتماعی مذهبی و یا گشودن محل کسب و کار. در این‌جا سئوال مهمی محل پیدا می‌کند: هرگاه دولتها در سطح کشور و در سطح جهان، بدون فوت وقت، از راه شور و شرکت دادن موافق و مخالف خود، راه‌کار مبارزه با بیماری را می‌جستند، راه‌کار دیگری یافت نمی‌شد؟

۳درس سوم: نئولیبرالیسم براستی مضر سلامت و بهداشت انسانها است:

   نئولیبرالیسم همواره منابع متعلق به عموم و نیز دولتها را بسود ثروتمندان غارت کرده‌ است. بنابراین جای تعجب نیست اگر رهبران نئولیبرال، همه، ترامپ، بولسونارو، دوترت، جانسون، مدیران صنعتی شمال ایتالیا کُندترین دولتها در واکنش نشان دادن به بیماری جهان‌گیر بودند. اینان نخست دست بدامان «داروینیسم» اجتماعی ( هرکس توانست بر بیماری پیروز شود، زنده می‌ماند و اگر نتوانست می‌میرد) شدند. اما زود کشف کردند که دولت مدرن با شهروندان خود یک پیمان بر سر تندرستی آنها بسته است: حتی در امریکا که دوا و درمان خصوصی است و قشرهای فقیر و طبقه کارگر به زحمت به آن دسترسی دارند، شهروندان از دولت انتظاردارند که مسئولیت حل بحران بیماری واگیر را برعهده بگیرد. نئولیبرالیسم شرائط پیمان را از میان برده‌است. صاحبان بنگاههای اقتصادی که اغلب اداره سیاسی کشور را بر عهده دارند، کشور را همانند بنگاه خود اداره می‌کنند: سرمایه‌گذاری در بخش‌هایی که بیشترین سودآوری را ببار می‌آورند. اینان جز به سود نمی‌اندیشند. ترامپ بودجه اداره‌ای را قطع کرد که وظیفه‌اش مدیریت بیماریهای واگیر بود و هم اکنون نیز بودجه مبارزه با بیماری جهانگیر را کم کرد. او و همانندهایش به قلمرو اجتماعی، بمثابه قلمرو سودآور می‌نگرند: سود حاصل باید هزینه را توجیه کند. این رویه روابط اجتماعی را گرفتار هیستری می‌کند و قدرت را عاری از انسانیت می‌کند.

نئولیبرالیسم برای ثروتمندان و سیاستمدارانی که در خدمت آنها هستند بسیار سودمند اما برای بقیه مردم بسیار زیانمند است. زیرا مفهوم «داشته عمومی» و قرارداد میان دولت و شهروندانش را نیز ویران می‌کند. هرگاه این بحران همانند بحران ۲۰۰۸ حل شود، یعنی به‌جای آن‌که به همه طبقات اجتماعی کمک کند، تنها توقعات ثروتمندان را برآورد، از بحران، نئوفئودالیسم سر بر می‌آورد و اغتشاش‌های اجتماعی پر حجم ببار می‌آورد.

● نقد:

     نئولیبرالیسم حاصل از خود بیگانگی مستمر لیبرالیسم توسط قدرت است. این سرمایه‌سالاری و سالاریهای همزاد و همراه آن، بنابراین، نظام‌های سلطه‌گر – زیرسلطه است که باید تغییر کنند.

۴. درس چهارم: اعتماد برای مدتی دراز متزلزل شده‌است:

     اغلب کشورهای جهان، بهیچ‌رو، آماده نشده بودند و تجهیزات پزشکی پایه را برای مقابله با ویروس کرونا نداشتند. نخست به این دلیل که جهانی‌کردن و انتقال بنگاه‌های صنعتی سبب شده‌است که اغلب کشورها، در تجهیزات پزشکی، وابسته به چین باشند. اما، ورای مورد تجهیزات، رهبران، با قرار و قاعده، اعتماد شهروندان به خود را از دست داده‌اند. نتان یاهو، در سوء استفاده از بحران بیماری برای فرار از چنگ قانون، افراط کرده‌ است. ترامپ حامیان سوپر قلدر سفید خود، در ایالت‌های مینوسوتا و میشیگان، را بر آن داشته‌است که به قواعد قرنطینه اعتناء نکنند. بولسونارو در یک اجتماعی ضد قرنطینه شرکت کرد و وزیر بهداشت اسرائیل، یاکو لیتزمن، در جهان انگشت نما شد وقتی مقررات فاصله گیری افراد از یکدیگر را که وزارت خانه خود او مقرر کرده بود، زیرپا گذاشت. این شخص مظنون به فساد و خیانت در امانت نیز هست.

   در پرشمار کشورها، بخش بزرگی از مردم عمقاً احساس می‌کنند که رهبرانشان به آنها خیانت می‌کنند. این‌ است که کشورهایی که بحران بیماری شدت دارد بحران‌های اقتصادی و سیاسی نیز شدت دارند. آیا بحران بیماری سبب برخاستن موجهای شورش در جهان خواهد شد؟ سئول بجا است اما نمی‌توان گفت شورش در جاهایی روی خواهد داد که انتظار می‌رود.

۵. درس پنجم: خانه چندان هم شیرین نیست:

   در ایام جنگ، ترس از مرگ وجود دارد اما ما همراه با یکدیگر با آن رویارو می‌شویم. می‌دانیم دشمن کیست و می‌توانیم خود را پنهان کنیم و با تکیه بر نمادهای قهرمانی، با او بجنگیم، اما اینک با دشمنی روبروییم که او را نمی‌بینیم. در خانه‌ها محصور شده‌ایم و فضای زندگی محدودی داریم بسا از دنیا بریده ایم. این "بمب مرگ‌آور" دیگر بمبی نیست که دشمن بر سرمان فرو می‌ریزد، بلکه خود ما، بدون این‌که بدانیم، این بمب را در خود داریم و به سوی یکدیگر رها می‌کنیم. آنچه در مدت قرنطینه آموختیه‌ایم این‌است که خانه نمی‌تواند کمبود زندگی در بیرون از خانه و در اشتراک با یکدیگر را پرکند. تولید و مصرف وسیله عمده‌ای شده‌اند. مردم این عصر، ارزشهای خاص خود را اجتماعاً، خلق می‌کنند و حتی به شخصی‌ترین بخش زندگی بدین وسیله سامان می‌دهند. محل کار جایی است که ما صلاحیت‌های خود را بکار می‌گیریم؛ کار به ما هدف و منزلت می‌بخشد. اوقات فراغت و استراحت فرصت تحصیل تجربه‌های لذت بردن؛ فرصتهای بازی و امکان دیدن و دیده شدن توسط یکدیگرند. قرنطینه به ما می‌آموزد که خانه قابل تحمل نیست مگر با واردکردن دیگران به آن، توسط تلویزیون و اینترنت و سرویس‌هایی که کالا تحویل می‌دهند. اگر اینها نباشند، زندگی در خانه بسیار تلخ خواهد شد. بخصوص برای آنها که درخانه‌های کوچکی زندگی می‌کنند که برای خانواده‌های متوسط و کارگر ساخته می‌شوند.

● نقد:

   از واقعیت‌ها که زندگی در قرنطینه بر انسان‌ها شناساند، تولید و مصرف انبوه و پیشخورکردن و از پیش متعین کردن آینده، به سخن دیگر خود بکام پویایی مرگ سپاری است. دورتر به این مهم باز می‌گردیم.

۶. درس ششم: در این بحران، ارزش کار و تولید بطور کامل وارونه شده‌است:

   در شبکه‌های اجتماعی لطیفه‌ای در جریان است که به کریستیانو رونالدو، بازیگر فوتبال که میلیونها دلار درآمد دارد و پرستارانی مربوط است که درآمدشان بخور و نمیر است: پرستاران از رونالدو کمک مالی درخواست می‌کنند. یعنی این‌که کار خطرناک پرستاری از بیماران را اینان برعهده دارند اما به همه ارزشی که کارشان دارد، درآمد ناچیزشان کفاف زندگی آنها را نمی‌کند. در حقیقت، ما زندگی‌مان را به زنان و مردانی مدیونیم که در فروشگاه‌های بزرگ و بیمارستانها کار می‌کنند و کوچه‌ها و خیابان‌ها را آب و جارو می‌کنند و یا کسانی که غذا به درخانه ما می‌آورند و یا آنها که مراقب شبکه‌های برق هستند. این انسانها هستند که برای بقای حیات ما نقشی اساسی یافته‌اند. پوچی کار ثروتمندها و پولداران، تمام عیار، نمایان شده ‌است. حال آنکه آنها که معمولاً به چشم نمی‌آیند و بی‌ارزش شمرده می‌شوند، اینک می‌بینیم که کارهاشان اساس زندگی ما را تشکیل می‌دهند. اگر درسی باید گرفت، این‌است که چرخ دنیای «عادی» ما با ارزشهای دروغین، در واقع ضد ارزش می‌چرخد. زیرا آنها که از حیات ما حمایت می‌کنند و نظم اجتماعی را حفظ می‌کنند، در پایین سلسله مراتب اجتماعی قراردارند؛ حال آنکه آنان که در رأس هرم قراردارند، بطور کامل بیهوده هستند.

۷. رابطه میان لائیک‌ها و مذهبی‌ها، دیگر هرگز چون گذشته نخواهد شد:

   هم در آنچه به واکنش‌ها به بحران مربوط می‌شود و هم در آنچه به مدیریت بحران راجع می‌شود، اختلافها میان مذهبی‌ها و لائیک‌ها، شدتی به خود گرفتند که بندرت سابقه دارد. مسیحی‌های امریکا و ارتودکس‌های افراطی اسرائیل، وقع چندانی به علم نمی‌گذارند و در عوالم خود زندگی می‌کنند و جز به رهنمودهای کشیشان و خاخام‌های خود گوش نمی‌کنند.

   در عوض، لائیک‌ها رفتاری نمونه در پیش گرفتند، مسئولیت فردی و جمعی برعهده گرفتند: جوان‌‌ها از رهنمودهای وزارت بهداشت پیروی کردند و بلحاظ محدودکردن آزادی‌های و ادامه زندگی اقتصادی خود، گذشت‌های مهم کردند تاکه ازمسن‌ترها حمایت کنند. ما شاهد یک مسئولیت شناسی مدنی فوق‌العاده جمعیت لائیک شدیم. به یمن انضباطی که این شهروندان، در شبکه‌های مددکاری بروز دادند که خود ایجاد کردند، تجربه مشخصی به انجام رسید. رفتاری که بهنگام بحران اینان درپیش گرفتند، ثابت می‌کند که دین دیگر نمی‌تواند مدعی برتری اخلاقی باشد.

 درسهای دیگری که از قلم افتاده‌اند و واجد اهمیتی بسیار بیشتر هستند:

   مقایسه‌ای جامعه‌شناس انجام داده‌است میان مذهبی‌های افراطی و لائیک‌های مسئولیت شناس است. این‌گونه مذهبی، به مذهب از منظر قدرت می‌نگرند و به موقعیت خود تقدم قائل می‌شوند و در خدمت قدرتی هستند که سرمایه‌سالاری و سالاریهای همزاد و همراه هستند. همان‌طور که لائیک‌های راست افراطی با صراحت می‌گویند: «چیزهای مهم‌تر از زندگی نیز وجود دارند» (قول فرماندار تکزاس، هم مسلک ترامپ که مخالف قرنطینه است). در غرب، آنها که در خدمت سرمایه‌داری هستند، نه حیات انسان که به «اقتصاد» تقدم می‌دهند، خواه مذهبی و خواه لائیک. باوجود این، جامعه شناس درسهای مهمی را شناسایی کرده‌است که همه جامعه‌ها می‌توانند بیاموزند و بکار برند. درسهایی را نیز ازقلم انداخته است که واجد اهمیتی بسیار بیشترند: وجدان به حقوق توسط «لایه‌های پایین» جامعه، پوچی تولید و مصرف انبوه، اهمیت استقلال و آزادی، بمثابه خودتکافویی در برآوردن نیازهای اساسی و همکاری جهانی در برآوردن نیازها که نیاز به این همکاری دارد (جهانی‌کردن به یمن مشارکت دموکراتیک جامعه‌ها به جای جهانی‌کردن بمعنای به تصرف ماوراء ملی‌ها دادن نیروهای محرکه و کره زمین و حال و آینده بشریت)، فعل‌پذیری جامعه‌ها که از جمله ناشی از اعتیاد به اطاعت از اوامر و نواهی قدرت است و...

   در وضعیت‌سنجی سی‌صد و پنچ، این درسها شناسایی خواهند شد.

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter