"جوان و نقش او"

از سرمقاله نشریه انقلاب اسلامی شماره ۷۶۵

سخنرانی ابوالحسن بنی صدر در دانشگاه هامبورگ، در تاریخ 2 دسامبر 2010 برابر 11 آذر 1389، پیرامون:

 

 

   در جریان شئی شدن انسان، جوان نیز در «نیروی کار» ناچیز شده است. در نظامهای اجتماعی امروز، کار، بنیاد (insitution) آموزش و پرورش، تولید نیروی کار است. از این رو، نظامهای اجتماعی نیمه باز، برخی بیشتر بسته و بعضی کمتر بسته، فضاهای خفقان آوری برای جوان گشته اند. اما، بنا بر ویژگی ها که جوان را هستند، نقش او باز و تحول پذیر کردن نظام اجتماعی و گشودن پهنه استقلال و آزادی انسان به ترتیبی است که انسان از بندگی بنیادها بدر آید و بنیادها به خدمت انسان در آیند:

     در حقیقت نظامهای اجتماعی، یا بسته و یا نیمه باز و یا باز هستند:

1-  برای این که نظامی اجتماعی بسته بماند، می باید نیروهای محرکه (force motrice) را خنثی کنند. گروه بندیهای حاکم نیروهای محرکه را از راه صدور و تبدیل کردن به قدرت و تخریب، بی اثر می کنند. تولید نیروهای محرکه دراین گونه نظامها بتدریج کاهش می پذیرد و هرگاه چند نسل در سیستم بسته بمانند، جامعه در معرض انحلال قرار می گیرد.

2 – نظامهای اجتماعی نیمه باز، نظامهائی هستند که، درآنها، بخشی از نیروهای محرکه در رشد بکار می افتند و بخش دیگری، تخریب و خنثی می شوند. بسته به این که روابط قدرت در جامعه و با جامعه های دیگر چه توانی را به گروه بندیهای مسلط بر جامعه بدهند، و نیروهای محرکه بیشتر در رشد بکار افتند یا کمتر، نظام اجتماعی بیشتر و یا کمتر باز است.

3 – نظام اجتماعی باز، نظامی است که می تواند تمامی نیروهای محرکه را در رشد بکار اندازد و متناسب با رشد انسانهای عضو جامعه، تحول کند به ترتیبی که نسل جوان، بمثابه نیروی محرکه تغییر و تولید کننده و بکار برنده نیروهای محرکه، نقش خویش را در آماده کردن نظامی اجتماعی با زندگی  آزاد و از لحاظ کیفی و کمی رشد یافته تر، ایفا کند.

    نظام اجتماعی از نوع سوم، در جهان امروز، وجود ندارد. زیرا: جامعه ها در روابط مسلط و زیر سلطه اند و مجاری جریان نیروهای محرکه این روابط هستند. از این رو است که در جهان امروز، جو خشونت تا این اندازه سنگین و اندازه تخریب نیروهای محرکه تا این اندازه بزرگ هستند. از توضیح کوتاهی که داده شد، دانسته می شود که نیروهای محرکه (انسان و اندیشه راهنما و دانش و فن و سرمایه و کارمایه و مواد اولیه و...) را در دو نوع ترکیب می توان بکار برد:

ترکیب با زور که بنوبه خود، نیروی از خود بیگانه است و قدرت را بوجود می آورد. و

ترکیب با استقلال و آزادی انسان و جامعه ای که در آن زندگی می کند، توانائی او  و جامعه را، از راه رشد، پدید می آورد.

    جامعه های نیمه باز که در رابطه مسلطزیر سلطه هستند، بنا بر این که موقعیت مسلط یا زیر سلطه را داشته باشند، از این دو ترکیب، یکی بیشتر و دیگری کمتر، ساخته می شوند: جامعه های مسلط، چون نیروهای محرکه جامعه های زیر سلطه را وارد می کنند، تا زمانی که نظام اجتماعی دیگر نتواند نیروهای محرکه را در رشد فعال کند، ترکیب مساعد رشد انسان و جامعه بیشتر و ترکیبی که قدرت را پدید می آورد، کمتر است. در جامعه های زیر سلطه، پیش از آنکه استقلال جویند، ترکیب نوع اول( با زور ) بیشتر و ترکیب نوع دوم( با استقلال و آزادی ) کمتر هستند. اما در جامعه های مسلط نیز زمانی می رسد که یا باید نیروهای محرکه را تخریب کرد تا نظام اجتماعی تحول نکند و یا به نیروهای محرکه امکان داد در رشد بکار افتند و نظام اجتماعی را باز و تحول پذیر کنند. هر گاه گروه بندیهای صاحب امتیاز، توانائی تخریب نیروهای محرکه را داشته باشند و قشرهای زیر سلطه این جامعه ها در حالت تسلیم بمانند، این جامعه ها نیز گرفتار انحطاط می شوند و بسا موقعیت زیر سلطه می یابند. امپراطوریهای ایران و عثمانی دو نمونه نوعی از این جامعه ها هستند

     بدین خاطر، جنبشهایی برای رهائی انسانها از روابط مسلطزیر سلطه، در جامعه های زیر سلطه روی می دهند. این جنبشها زمانی روی می دهند که گروه بندیهای اجتماعی مسلط و دولت در اختیار آنها، نمی توانند تمامی نیروهای محرکه را از راه صدور و تبدیل به زور و تخریب، خنثی کنند. در این زمان، جوان که نیروی محرکه تغییر است و او است که نیروهای محرکه دیگر را تولید می کند و در رشد خویش بکار می برد، بخاطر باز و تحول پذیر کردن جامعه، به جنبش در می آید. این جنبش  برای استقلال از سلطه سلطه گر و  یافتن استقلال (حق گرفتن تصمیم) و آزادی (از جمله حق انتخاب نوع تصمیم) روی می دهد: 

•   برای استقلال از سلطه دولت فرعون، قوم زیر سلطه یهود برخاست.

از جمله، بخاطر پایان بخشیدن به سلطه دو ابر قدرت ایران و روم، اسلام پدید آمد.

در دوران معاصر، نسلهای جوان ایران، برای استقلال از سلطه روس و انگلیس و دست آخر امریکا، چهار نوبت به جنبش همگانی دست زدند.

در هند، نسل جوان برای استقلال از سلطه انگلستان برخاست.

در دیگر کشورهای آسیایی زیر سلطه،  نسلهای جوان برخاستند.

در اروپای شرقی نسلهای جوان برای رهائی از سلطه روسیه برخاستند.

جنبش اتحاد در آلمان و ایتالیا را نیز نسلهای جوان به نتیجه رساندند.

در امریکا نیز، نسل جوان برای استقلال از سلطه انگلستان و برقرار کردن دموکراسی برخاست.

 بدین سان در همه وقت و همه جا هدف، باز یافتن استقلال و آزادی و حقوق بوده است.

      با این حال، در امپراطوری روسیه، با آنکه موقع مسط داشت، هم در جنبش کمونیستی و هم در جنبشی که به رهائی از رژیم کمونیست انجامید، جوانان بودند که جنبش کردند. در فرانسه، جنبش ماه مه 1968 را جوانان بودند که پدید آوردند. با آنکه فرانسه در موقعیت زیر سلطه نبود و در بخش مسلط جهان قرار داشت و قرار دارد. تأمل در این جنبش ها، ما را از قاعده ای آگاه می کند که در جامعه هائی هم که موقع مسلط دارند، عمل می کند:

   هرگاه نظام جامعه ای چنان باشد که ترکیب نیروهای محرکه بیشتر در ایجاد قدرت بکار روند، چون جوان، توان ابراز جوانی را نمی یابد، به جنبش در می آید.

 جامعه های مسلط که دولتهائی دیکتاتور دارند (مثل روسیه) زمانی که نتوانند تعادل قوای خویش را در مقیاس جهان حفظ کنند مگر از راه بکار بردن نیروهای محرکه در تولید قدرت، در معرض تغییر قرار می گیرند. این تغییر زودرس و بزرگ تر می شود اگر نیروهای محرکه ای که در جامعه ایجاد می شوند و نیروهای محرکه ای که از جامعه های زیر سلطه می ستانند، کافی برای فعال کردن نسل جوان و حفظ دولت در تعادل قوا نباشد. بدین خاطر بود که رژیم روسیه از میان رفت و رژیمهای اروپای شرقی تغییر کردند. اما در فرانسه، گروه بندیهای حاکم، از راه تن دادن به تغییر لازم، جنبش را مهار کردند. بدیهی است که نبود بیان آزادی بمثابه اندیشه راهنما مانع از آن شد که نیروهای محرکه با استقلال و آزادی ترکیب شوند و نظام اجتماعی را تا ممکن است باز کنند.

    به یمن این توضیحات، می توانیم جوان را بمثابه انسان عامل تغییر شناسائی کنیم. برای این که شناسائی ما کاملتر شود، بار دیگر یادآور می شوم که از راه اتفاق نیست که هدف هر جنبشی، به ضرورت استقلال و آزادی و حقوق انسان است. به ضرورت، زیرا باز و تحول پذیر کردن نظام اجتماعی به باز یافتن استقلال و آزادی و حقوق ذاتی انسان میسر می شود. بدین قرار، جوان نمی تواند نقش خویش را ایفا کند اگر ویژگی های زیر را نداشته باشد:

1 – استقلال در گرفتن تصمیم و آزادی در گزیدن نوع تصمیم، ویژگی اول جوان، بمثابه راهبر تغییر نظام اجتماعی از بسته یا نیمه بسته به باز است.

2 – دوستی و همبستگی ویژگی دوم جوان است. چرا که نوع عمل و هدف عمل جوان، تغییر دادن نظام اجتماعی است. هرگاه نظام اجتماعی امکان رشد به جوان را ندهد، مرزهای طبقاتی نمی تواند مانع گرایش به اتحاد و همبستگی شود. اگر در جنبشهای همگانی، جوانان متعلق به طبقه های دارای منافع نا یکسان و بسا متضاد، شرکت می کنند، بخاطر یگانگی در نقش و همسانی در این دو ویژگی و ویژگی های دیگر است.

3 –  تا تبعیض ها و مرزهای ملی و طبقاتی و جنسی و قومی جدا کننده، از میان برنخیزند، نظام اجتماعی، باز و تحول پذیر نمی شود و جوان جوانی نکرده آن را از دست می دهد. پس تبعیض ستیزی ویژگی سوم جوان می شود

4 – حتی وقتی بخشی از نسل جوانی که برای ایجاد تغییر در جنبش شرکت می کند و روش خشونت آمیز بکار می برد، تا تمامی نسل، در هدف، با بخش در جنبش موافقت نکند، موفقیت بدست نمی آید. از این رو، جنبشهای موفق، جملگی، از میزان خشونت کاسته اند. بدین قرار، ویژگی چهارم جوان، خشونت زدائی است

     جا دارد که در باره ویژگی خشونت زدائی انقلاب توضیح بدهم:

 خشونت، گویای تخریب نیروهای محرکه است و جنبش، برای رهانیدن نیروهای محرکه از تخریب.

 هر انقلابی وقتی انقلاب است که جمهور مردم در آن شرکت می کنند و هدف آن استقلال و آزادی و برخوداری از حقوق، بنا بر این رهانیدن نیروهای محرکه از ترکیب شدن با خشونت و ایجاد امکان برای ترکیب شدن آنها با استقلال و آزادی و حقوق، می شود.

 چنین انقلابی خشونت زدائی است. با وجود این، پاره ای از انقلابها، دیکتاتوری بعد از پیروزی نخستین را به خود دیده اند. انقلاب ایران انقلابی است که بازسازی دیکتاتوری را پس از سرنگون کردن رژیم شاه، به خود دیده است. بازسازی دیکتاتوری و خشونت گستری حاصل انقلاب نیست، حاصل مقاومت ساختهای دیکتاتوری و نظام اجتماعی بسته تر است. اما این مقاومت ممکن نمی شد اگر عوامل درونی و بیرونی همساز نمی شدند و ایدئولوژی یا بیان قدرت، جانشین بیان آزادی نمی گشت. از این رو است که هر بار اجتماع عوامل و غلبه بیان قدرت میسر شده، بعد از انقلاب، دیکتاتوری بازگشته است: دیکتاتوری بعد از انقلاب فرانسه و دیکتاتوری بعد از انقلاب روسیه (اگر بتوان تصرف قدرت توسط بلشویکها را انقلاب گفت) و ولایت مطلقه فقیه بعد از انقلاب ایران

    در این سه نمونه نوعی (type ) عامل خارجی (در مورد ایران گروگانگیری و جنگ و محاصره اقتصادی) با عامل داخلی (ایجاد ستون پایه های قدرت یعنی سپاه و دادگاه انقلاب و کمیته ها و... و گروههائی که مبارزه مسلحانه را برای تصرف قدرت روش کردند ) زوج شدند و بیانهای قدرت یعنی ولایت فقیه و دیکتاتوری پرولتاریا و... در کار آمدند و باز سازی استبداد را میسر کردند.

5 – این امر که جنبش بدین خاطر روی می دهد که نظام اجتماعی بازتر بگردد و نیز بدین خاطر که هدف جنبش باز یافتن استقلال و آزادی و ترکیب نیروهای محرکه با استقلال و آزادی است، پس ویژگی پنجم جوان سانسور ستیزی و پیشاروی خود را باز و روشن کردن می شود. بخصوص که

6 – تا پیش رو باز و روشن نشود، جوانان نمی توانند یکدیگر را بیابند و همسو، به جنبش درآیند. باز  و روشن دیدن آینده و هدفها، در آرمانها بیان می شوند. جوان بدون آرمان، موجودی است جوانی از دست داده. این امر که تمامی جنبشهای همگانی جهان بین بوده اند و آرمانهای جهان شمول داشته اند، از راه اتفاق نیست. بیان قدرت رایج و حاکم بر جامعه های غرب و نیز جامعه های زیر سلطه وارونه واقعیت را می باورانند. القا می کنند که آرمان داشتن، بریدن از واقعیت و زندانی ذهنیت گشتن است. حال این که آرمان فرآورده رابطه مستقیم برقرار کردن با خود و دیگر نیروهای محرکه (واقعیت) است. هدفی که ره آورد این رابطه می شود، همان آرمان است. آرمان را اندیشه راهنما، ولو بیان آزادی باشد، نمی سازد و در اختیار جوان نمی گذارد. آرمان را جوانی می سازد. وقتی نظام اجتماعی خفقان آور می شود و باز و تحول کردن نظام هدف می شود، آرمان بازیافت استقلال و آزادی و حقوق و شکفتن بمثابه مجموعه ای از استعدادها می گردد. بیانی که تعریف دقیق و شفاف از این آرمان در اختیار جوان می نهد، بیان آزادی است.

7 –  شنیده اید و فراوان که پیر، حال و گذشته است و جوان، حال و آینده است. در حقیقت، پیر با ساخته و در ساخته خود زندگی می کند و جوان با آنچه می سازد و خواهد ساخت، در آن زندگی خواهد کرد. اما گذشته یا ظرف زمانی می شود که آینده تکرار آنست، چنانکه در نظامهای اجتماعی بسته و بسا نیمه بسته چنین هستند و یا نسل جوان آن را بسان یک سرمایه، در ایجاد تغییر مطلوب بکار می برد. انقلاب و جنبش انقلابی زمانی روی می دهد که زمان جوانی، زمان پیوسته ای می شود از گذشته و حال و آینده ای که، در آن، نظام اجتماعی بازتر می گردد و میزان ترکیب نیروهای محرکه با استقلال و آزادی و حقوق انسان، بیشتر می شود. تمامی جنبشهای همگانی که جامعه های انسانی به خود دیده اند، این ویژگی را داشته اند. جنبش همگانی مردم ایران و نسل جوانی که در آن شرکت کرد نیز این ویژگی را داشت. این ویژگی با ویژگیهای دیگر همراه است:

8 – دست آوردهای نسلهای پیشین که در اختیار نسل جوان قرار می گیرند، «معلومات» هستند. این معلومات بکار تغییر می آیند اگر علم و فن، بمثابه یافته های جدید بر آنها افزوده شوند. از این رو، ویژگی جوان خلاقیت او است. دانشجوئی و فن یابی استعداد دیگر او است. البته استعداد دانشجوئی را انسان دارا است و این استعداد در جوان است که بیشترین بازدهی را پیدا می کند. و

9 – انسانی که امروز در «نیروی کار» و مصرف کننده ناچیز شده است، موجودی چند بعدی و مجموعه ای از استعدادها است: استعداد ابتکار و ابداع و خلق و استعداد یافتن و یا پذیرفتن اندیشه راهنما و استعداد علم و فن یابی و استعداد رهبری و استعداد انس و استعداد اقتصادی (بکار بردن بهینه نیروهای محرکه، با حداقل ضایعات و در زمان مطلوب) و استعداد هنر آفرینی و استعداد فرهنگ سازی و استعداد... این استعدادها مجموعه ای را تشکیل می دهند و ویژگی جوان بکار انداختن همساز این استعدادها است. انقلابی که بیان آزادی راهنمای آن و استقلال و آزادی و حقوقمندی انسان هدف آن می شود، وقتی تحقق می یابد که جوانی، بمثابه مجموعه ای از استعدادهای در کار و فعالیت، بازآید. جامعه ها به یمن باز یافتن جوانی است که به ادامه حیات توانا می شوند. و

10 – بدیهی است که خودانگیختگی از بارزترین ویژگی های جوان است. چرا که اولا ˝ خود انگیخته صفت انسان مستقل و آزاد است. جوانی که نیروهای محرکه می سازد، بدون خود انگیختگی، از این کار ناتوان می شود و موجودی فعل پذیر و آلت قدرت می گردد. ثانیا استعداد ابتکار و ایجاد و خلق و دیگر استعدادها بودن خودانگیختگی، از قوه به فعل در نمی آیند. و 

11 – میزان خودانگیختگی (spontanété ) هر جامعه هم اندازه برخورداری انسان از استقلال و آزادی و هم اندازه رشد انسان و جامعه و هم اندازه حقوقمندی دولت را بدست می دهد. در جامعه های استبداد زده، با نظام اجتماعی بیشتر بسته، میزان خود انگیختگی نیز در کاهش می شود. آن زمان که جامعه باردار جنبش می شود، جوانی باز آمده است. هم به این دلیل که جنبش خود انگیخته است و هم بدین خاطر که نسل جوان شرکت کننده در آن، خودانگیخته است و هم بدین لحاظ که سازندگی ویژگی بارز جوان است. این جوان است که تولید می کند و بار تکفل، یعنی مصرف تمامی جامعه را نیز او است که بر دوش می گیرد. و

12 – خودانگیختگی و سازندگی و دیگر ویژگی های جوانی، توانائی هایی هستند که با توانائی های دیگر همراهند. بخصوص با این توانائی: مدار اندیشه و عمل انسان، مدار باز مادی معنوی یا انسان آزادی است. عقل آزاد این مدار را دارد. حال آنکه مدار عقل قدرتمدار، مدار بسته مادی مادی است. راست بخواهی مدار بسته انسان قدرت است. روحیه انسان، در مدار باز، روحیه امید و شادی و احساس او احساس توانائی است. در مدار بسته، روحیه انسان، ناامیدی و غم و کزکردگی است. بدین سان، امید و شادی و احساس توانائی درون و سیمای جوان را زیبا و او را فعال می کنند. از این روست که داشتن اندیشه راهنمائی که بیان آزادی است نه تنها ویژگی جوان است بلکه برای این که عقل جوان، مدار باز نیابد،  قدرت را که ضد ارزش است، به جوانان توانائی می باورانند و چنان می شود که امروز، رابطه ها، در جامعه ها تغییر یافته اند. در همه جا، انسان نقش وسیله را دارد:

بنیادهای جامعه از سیاسی و اقتصادی و دینی و اجتماعی و تعلیم و تربیتی و هنری و فرهنگی رهبری کننده و انسان (وسیله) و قدرت هدف شده اند. تغییر این رابطه به رابطه ای که انسان رهبری کننده و بنیادها وسیله او و رشد او در استقلال و آزادی، هدف باشند، جوان از موقعیت وسیله رها می شود و سمت رهبری کننده را می یابد. برای رها شدن از بند ایفای نقش وسیله و باز یافتن نقش رهبری است که جوان به  اندیشه راهنمائی نیاز دارد که بیان آزادی باشد. اندازه وسیله شدن را فعل پذیری جامعه، بخصوص جوانان بدست می دهد. در جامعه های غرب، خشنودی و ناخشنودی و امید و ناامیدی و احساس توانائی و احساس نا توانائی سنجش می شوند اما ربط آن را با مدار باز و بسته عقل انسان و اندازه وسیله بودن و فعل پذیری او را معلوم نمی کنند. و گر نه بر همگان دانسته می شد که بهمان اندازه که انسان وسیله و فعل پذیر می شود، ناخشنودتر، نا امیدتر و احساس او، بیشتر احساس ناتوانی می گردد. بدین قرار، هرگاه شما بخواهید به یمن شادی و امید و احساس توانائی، بتمامه فعال بگردید، یعنی جوانی خود را باز یابید، باید بیانی را اندیشه راهنما کنید که عقلهای شما را همواره بر استقلال و آزادی خود عارف نگاه دارد و شما را بر آن دارد در پی نظام اجتماعی بازی باشید که، در آن، رهبری همواره از آن انسان باشد. و

13 – تمیز دهنده استقلال و آزادی انسان از بند قدرتی، که در نظامهای اجتماعی می شود، رابطه او با واقعیت و حقیقت است. دیدیم که وقتی جامعه باردار جنبش می شود، رابطه جوان با واقعیت، رابطه مستقیم می شود. توضیح این که، بهنگام جنبش، رابطه انسان با واقعیت که رابطه از راه قدرت است - یعنی انسان واقعیت را همانطور که قدرت می خواهد می بیند و با او همان کار را می کند که قدرت دستور می دهد- جای به رابطه مستقیم می دهد. از کجا بدانیم رابطه ما با واقعیت مستقیم یا از راه قدرت است؟ از جمله، با این محک که وقتی رابطه مستقیم است، چون دلیل وجود واقعیت وحقیقت در آنها است، عقل نیازمند توجیه اندریافت خود از آنها نیست. حال این که وقتی رابطه از راه قدرت برقرار می شود، عقل نیازمند توجیه است. زیرا آنچه را عقل مشاهده می کند واقعیت و حقیقت نیستند. مجاز هستند و عقل برای نشاندن آنها به جای واقعیت یا حقیقت، نیازمند توجیه می شود. برای مثال، جوانان دختر  و پسر که شما هستید می توانید با یکدیگر رابطه برقرار کنید. هرگاه عاشق یکدیگر بگردید، رابطه شما با یکدیگر مستقیم است. بخلاف دروغی که لابد شنیده اید، عشق کور نیست و به شما امکان می دهد دو واقعیتی که هستید را همان که هستید ببینید. اما هرگاه یکی دیگری را برای خود بخواهد و یا هر دو یکدیگر را برای خود بخواهید، رابطه شما غیر مستقیم و از راه رابطه قدرتی می شود که با یکدیگر برقرار می کنید. پس یکدیگر را چنان که قدرت (سلطه بر) می خواهد می بینید. آن عشق که کور است این شبه عشق است. این رابطه است که دلیل آن در خود آن نیست در قدرت (سلطه بر دیگری) است و البته عقل می باید آن را توجیه کند تا بپذیرد. بهوش باشید که این رابطه جوانی را از شما می ستاند.

14 -  محک دوم نشاندن مصلحت به جای حق است. انسان حقوق ذاتی دارد و جوانی به عارف بودن بر این حقوق و عمل کردن به این حقوق است. این رابطه با خود، رابطه مستقیم است. اما اگر شما از حقوق خود غافل شوید - و تنها وقتی به بندگی قدرت در می آئید، از این حقوق غافل می شوید-، رابطه شما با خود نیز غیر مستقیم می شود. آن وقت، حقوق، دیگر راهبر پندار و گفتار و کردار شما نیستند، بلکه مصلحتهایی که شما می سنجید و یا دیگران می سنجند، راهبران پندار و گفتار و کردار شما می شوند. بهوش باشید که مصلحت را همواره قدرت می سنجد و حق را همیشه انسان دارد و قدرت، مصلحت را برای محروم کردن انسان از حقوق خود می سنجد و به انسان تحمیل می کند. بدین سان، عمل به حق و بی نیازی از مصلحت قدرت سنجیده، یکی دیگر از ویژگی های جوان است. این ویژگی زمانی که جنبش برانیگخته می شود، سخت بکار نسل جوان شرکت کننده در جنبش می آید.

 

    

 

   

 

 


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter