وضعیت سنجی دویست و بیست و یکم: ترس از آینده:

  امید به آینده که در غرب، از رنسانس بدین سو، بن‌مایه مشترک همه مرامهایی بود که این و آن  آرمان شهر را به همه انسانها پیشنهاد می‌کردند، اینک جای به ناامیدی از آینده و ترس از آن داده ‌است. یک دلیل قوت گرفتن تمایل راست افراطی در جامعه‌های غرب، همین ترس از آینده‌ است. این ترس است که دستمایه مدار بسته بد و بدتری است که میان حال و آینده برقرار کرده‌اند. در امریکا، نماینده راست افراطی به ریاست جمهوری رسید و «اول امریکا» را شعار کرد و گفت امریکا را از افتادن در سراشیبی که به انحطاط کامل می‌انجامد نجات می دهد. اما کارنامه او، به گزارش صندوق جهانی پول آینده را ترسناک‌تر نیز کرده‌ است. با وجود این، در برزیل، نامزد راست افراطی (ترامپ برزیل)، با دستمایه کردن ترس از آینده، در دور اول انتخابات، 46 درصد رأی آورد. او علاج ناامنی را دادن اسلحه به دست «اشخاص خوب» می‌داند تا خود تهدید کنندگان امنیت جانی خویش را بکشند و...

«وضعیت در آینده بدتر است» و ترس از آینده:

 

    داده‌های گویای ترس از آینده:

در جهان:

در فرانسه، تنها 13 درصد از جوانان، وضعیت آینده را بهتر از وضعیت کنونی می‌دانند؛

براساس گزارش سازمان ملل براي اينكه تا سال 2030 افزایش دمای زمین به بیش از دو درجه (در مقایسه با شروع انقلاب صنعتی) نرسد نبايد تولید دی‌اکسید‌کربن بیش از 42 گیگاتن باشد. سازمان ملل تخمین زده اگر بخواهيم افزایش دما زیر 1.5 درجه باقی بماند باید بین 16 تا 19 گیگاتن از تولید فعلی دی‌اکسید‌کربن کاسته شود و اگر بخواهیم افزایش دما زیر دو درجه سانتی گراد باقي بماند، باید 11  تا 13 گیگاتن از تولید فعلی دی اکسید کربن کاسته شود.  یک گیگاتن دی اکسید کربن تقریبا معادل دی‌اکسید کربنی است که حمل و نقل و رفت آمد (از جمله صنعت هوانوردی) در اتحادیه اروپا در یک سال تولید می‌کند. حاصل گرم شدن زمین از جمله این است که گرفتاران به فقر، یک پنجم جمعیت زمین می‌شوند و گرما بخشهایی از جهان را غیر قابل سکونت می‌کند.

صندوق بین‌المللی پول گزارش می‌کند (9 اکتبر 2018 برابر 17 مهر 1397) رشد اقتصاد جهان رو به کاهش و مقصر اول آن نیز ترامپ و سیاست اقتصادی او است. اقتصاد ایران تا سال 2020، فقیرتر می‌شود:

1. گزارش صندوق در باره اقتصاد امریکا: اقتصاد امریکا بخاطر کاهش مالیاتها، رشد اقتصادی و کاهش بیکاری بخود می‌بیند. اما بابت این دست‌آورد، بهایی پرداخت شده‌ است و آن افزایش کسر بودجه و کسر بازرگانی است. این افزایش مهار نشده می‌تواند سبب تورم شود و نرخهای بهره را افزایش دهد. در جهانی که قرضه‌های دولتی و خصوصی، به اوج خود رسیده‌اند (در قیاس با سال 2007، 60 درصد افزایش یافته‌اند)، افزودن بر کسری‌ها بر عدم تعادلهای جهانی می‌افزاید. در آنچه به اقتصاد امریکا مربوط می‌شود، اثر کاستن از مالیاتها در سال 2020 زایل می‌شود. در عوض، کسریها، از جمله کسر بودجه امریکا را در صورت بروز بحران، از اتخاذ تدبیر و اجرای آن ناتوان می‌‌کند.

رشد اقتصاد چین به 6.2 درصد کاهش می‌یابد.

وضعیت قشرهای زحتمکش بدتر می‌شود: مزدها، جز در مورد مرفه‌ترین‌ها، گرفتار رکود است و افزایش نمی‌یابند. در امریکا، مزد متوسط، در فاصله 1999 تا 2016، تغییر نکرده‌ است. بنابراین، در میان مدت، مشکلی که کشورهای پیشرفته با آن روبرو می‌شوند، مشکل اجتماعی است.

وضعیت کشورهای نو صنعتی چون برزیل و آرﮊانتین و ترکیه و افریقای جنوبی، بخاطر سیاست اقتصادی امریکا، رو به پس روی‌ است: افزایش بهای دلار و نرخ بهره در امریکا، سبب خروج سرمایه‌های مهمی از این کشورها شده‌اند. پول ملی این کشورها را ضعیف کرده‌اند و  بازار پولی این کشورها را گرفتار تکان‌های سخت کرده‌اند.

    کشورهایی که کسری‌‍‌های بیشتری دارند، تکانهای سخت‌تری به خود می‌بینند. با توجه به وزن این اقتصادها در اقتصاد جهانی، بزرگ‌تر شدن مشکلهای اقتصاد این کشورها تهدید مهمی برای کشورهای پیشرفته است.

در ایران:

رشد اقتصادی ایران نیز تحت تأثیر تحریم‌های امریکا کاهش چشمگیری پیدا می‌کند: رشد اقتصادی ایران در سال ۲۰۱۸  ۱,۵ درصد و در سال ۲۰۱۹ حدود ۳,۶ درصد کاهش پیدا می کند. قبل از آغاز تحریم‌ها، صندوق بین ‌المللی پول رشد اقتصادی ایران را حدود ۴ درصد تخمین زده بود. اقتصاد ایران تا سال ۲۰۲۰ – ۲۰۲۳ همچنان سیر نزولی را طی می‌کند و لاغرتر می‌شود.

در 13 مهر 97، موسی کلانتری، «معاون رئیس جمهوری» متصدی محیط زیست اعلان خطر کرده‌ است در صورت عدم اقدام فوری در زمینه مشکلات متعدد زیست محیطی 70 درصد اراضی کشاورزی کشور نابود خواهد شد. در حال حاضر ایران ۱۰۰ درصد ذخایر تجدید پذیر آب را به کار می‌برد در حالیکه بر اساس ضوابط جهانی، این رقم نباید بیش از ۴۰ درصد باشد. استفاده از آب‌های زیرزمینی «یک تهدید جدی است و می‌تواند تبعات اجتماعی وخیمی داشته باشد».

در 17 مهر 97، غلامحسین شافعی، رئیس اطاق بازرگانی ایران گفته‌است: بزرگترین مشکل فعالان اقتصادی، عدم اطمینان از آینده است و به تصمیمات اعلام شده نیز اعتماد ندارند.بارها و بارها در طول ۴ تا ۵ ماه گذشته بسیاری از تصمیماتی که از سوی دولت اتخاذ شد، به سرعت تغییر یافت و این خسارت‌های فراوانی به فعالان اقتصادی وارد کرد. در شرایط فعلی توجه به اقشار آسیب پذیر بسیار مهم است و فشار بازار ارز و التهابات آن، بر روی دوش مردم بسیار بالا است و با کمال تاسف، طبقه متوسط به سرعت در حال تجزیه است و دارد کم می‌شود. یعنی اکثر افراد طبقه متوسط در حال سقوط به طبقات پایین جامعه هستند‌

    بدین‌سان، ترس از آینده، امر واقعی جهان شمول است و میزان آن نسبت مستقیم دارد با میزان کسریهای اقتصاد کشورها و ثبات سیاسی آنها و کمی و بیشی وابستگی اقتصادی آنها و درجه آسیب‌پذیری اجتماعی آنها. از این‌رو، ترس از آینده، در ایران، بسیار شدید‌تر است، بخصوص که رﮊیم و بخشی از تمایلهای سیاسی نیز این ترس را تبلیغ نیز می‌کنند:

امرهای واقعی که در رابطه با یکدیگر وضعیت کنونی را می‌شناسانند:

    امرهای واقع مستمری که امید به آینده را با ترس از آینده جانشین کرده‌اند:

1. اصل راهنمای سرمایه داری فزونی مصرف بر تولید است. مصرف انبوه و تولید انبوه برای مصرف انبوه، یک چند امرهای واقع دیرپای دیگر ببار آورده ‌است:

1.1. کاهش مداوم منابع زمین و قرارگرفتن پایان آنها در چشم انداز نزدیک؛

1.2. آلودگی محیط زیست ناشی از تولید و مصرف انبوه؛

1.3. ازدیاد مصرف کنندگان انبوه از بین رفتن نیازهای واقعی و ناتوانی اکثریت بزرگ انسانهای روی زمین از برآوردن نیازهای واقعی؛

1.4. بزرگ شدن سهم تولید فرآورده‌های مخرب از کل تولید؛

1.5. در نتیجه، زیادت مصرف بر تولید که متوقف شدن سیر صعودی آن، با تغییر ساختار اقتصادی کنونی میسر است؛

1.6. ناتوانی نظام سرمایه‌داری از حل مسائلی که ایجاد می‌کند و برهم افزوده شدن مسئله‌ها.

2. ایدئولوژی‌ها که بیان‌های قدرت و اقتصاد محور بودند و آرمان‌شهرها پیشنهاد می‌کردند، بدین‌خاطر که بیان قدرت بودند، از یک کار مهم ناتوان شدند و آن این‌که نمی‌توانستند به انسانها بگویند، درجا، می‌توانند به آنها عمل کنند. عمل کردن به آنها را موکول به تصرف دولت می‌کردند. اما هرجا دولت را تصرف کردند، بنابراین که فکر راهنما بیان قدرت بود و حفظ قدرت «اوجب واجبات»، فکر راهنما را به خدمت توجیه قدرتمداری گماردند و قدرت، فکر راهنما را از خود بیگانه و از هر آنچه بود خالی کرد. نتیجه این‌که آرمان شهر، ساختنی نشد.

     مرام سرمایه‌داری، لیبرالیسم، در نئولیبرالیسم از خود بیگانه شد و این مرام نیز در حال خالی شدن از محتوایی است که داشت. بدین‌خاطر است که مرام راست افراطی پیروان روزافزون یافته‌ است چرا که برپایه ترسها، از جمله ترس از آینده ساخته شده‌ است.

3. روابط مسلط – زیر سلطه در سطح جهان و در سطح جامعه‌ها، مانع از باز و تحول‌پذیر شدن نظام‌های اجتماعی و در نتیجه، ناتوانی نظامهای اجتماعی از بکار رشد انسان و آبادانی طبیعت درآوردن نیروهای محرکه است. قدرت مسلط نیز نیروهای محرکه را از بکارافتادن در این رشد باز می‌دارد، زیرا سبب باز شدن نظامهای اجتماعی و از میان برخاستن خود می‌شود، از این‌رو، بخش بزرگی از نیروهای محرکه تخریب می‌شود.

4. برانگیخته شدن موجهای مهاجرت در سطح هر کشور و در سطح جهان یکی از پی‌آمدهای روابط مسلط – زیر سلطه و تخریب نیروهای محرکه است که بنوبه خود، عامل ترس جامعه‌هایی است که مهاجران به کشورهاشان  پدید می‌آورند؛

5. ماوراء‌ملی‌ها در همان‌حال که در سطح جهان مالک نیروهای محرکه گشته‌اند، دولتها را نیز دست نشانده خود کرده‌اند. در نتیجه،

6. در معرض از میان رفتن «تمدن صنعتی» و پیدایش عصر و «نسل دیجیتال»، رابطه کارگر و کارفرمایی را تغییر داده‌است، در نتیجه حالا دیگر نه سرمایه‌سالاران و سالاران مؤتلف آنها که کارگران هستند که از ترقی علمی و فنی می‌ترسند؛

7. دولتها بیشتر کارگزار سرمایه‌سالاری و کم‌تر بعنوان منتخب مردم عمل می‌کنند. دلیلی که همه دولتهای غرب می‌آورند این ‌است: هرگاه جز این کنیم، سرمایه‌ها از کشور می‌روند و بی‌کاری و... افزایش می‌یابند. پی‌آمد آن این‌است:

8. تضعیف احزاب سیاسی چپ و راست سنتی و قوت گرفتن احزاب راست افراطی، از جمله بدین‌خاطر که بن‌مایه فکر راهنمای آنها ترس و ناامیدی و توجیه‌گر دیرپایی روابط مسلط – زیر سلطه است بنابراین،

9. حاکمیت ملی دایم ضعیف‌تر می‌شود و مدارهای بسته‌ای که شهروندان کشورها گرفتار آنها هستند، چندگانه می‌شوند:

مدارهای بسته‌ای که شهروندان کشورها در آنها زندانی می‌شوند:

    امرهای واقع مستمر جهان شمول می‌گویند چرا ترس از آینده و ناامیدی از توانائی بنای آرمان شهر، نیز جهان شمول است. مدارهای بسته نیز که زندانهای شهروندان کشورهای مختلف شده‌اند نیز جهان شمول هستند. با وجود این، جامعه‌های زیر سلطه در مدارهای بسته بیشتری گرفتارند و هرگاه آنان خویشتن را از این مدارها برهند، جهان را تغییر می‌دهند. برای آن‌که وضعیت سنجی بیش از اندازه طولانی نشود، به مدارهای بسته‌ای می‌پردازیم که مردم ایران در آنها زندانی هستند:

1. مدار بسته میان حال بد و آینده بدتر که حاصل از تغییر نظام ولایت فقیه باشد. این ترس از «بدتر» را تنها رﮊیم القاء نمی‌کند، گرایشهای سیاسی و صاحب‌امتیازان که تغییر را بر نمی‌تابند نیز القاء می‌کنند؛

2. مداربسته ناامیدی از آینده دیگر، ناشی از این‌که جامعه هنوز به راه‌کاری که با عمل به آن، آینده را می‌سازد، روی نمی‌آورد. بنابراین، هیچ آینده دیگری جز وضعیت کنونی کشورهای منطقه، در منظر او قرار، نمی‌گیرد؛

3. مدار بسته وضعیت اجتماعی – اقتصادی بد و ترس از بدتر شدن وضعیت، حتی اگر رﮊیم تغییر نکند (ملحق شدن قشرمیانه به قشرهای تهی دست)  که توضیح می‌دهد چرایی رفتن بخشی از مردم را به پای صندوقهای رأی. بنابراین،

4. کار رﮊیم ولایت مطلقه فقیه چندان مشکل نیست: با قراردادن بد در برابر بدتر، رفتار مطلوب خود را به جامعه تحمیل می‌کند؛

5. مدار بسته ترس از رها کردن دینی که قدرت حاکم آنرا از خود، بیگانه و میان‌تهی‌کرده‌ است و نیز دین سنتی و گرفتار خلاء فکر راهنما شدن؛

6. مدار بسته ترس از بیابان شدن کشور و نیافتن جایی برای رفتن که دست به دست امرهای واقع دیگر، برانگیزنده ایرانیان به مهاجرت از کشور شده‌ است.

7. مدار بسته روابط قوا در سطح رابطه فرد با فرد و گروه با گروه که گروه‌بندیها با ایجاد مرزها و خاکریزهای دفاعی بوجود آورده‌اند. در نتیجه،

8. مدار بسته فرد و دولت ولایت مطلقه فقیه که تنهایی هر شهروند پیشاروی قدرت است. این تنهایی در جامعه‌های غرب نیز وجود دارد، الا اینکه در ایران، فرد در برابر قدرت، کاملاً خلع سلاح است؛

9. مدار بسته ترس از بیرون بخاطر قرارگرفتن کشور در حلقه آتش و درگیر جنگهای هشتگانه شدنش. ترس از حمله نظامی به ایران، شدیدترین ترسها است. و

10. مدار بسته خشونت ناشی از مدارهای بالا که در شکل آسیبهای اجتماعی و تخریب طبیعت و نیروهای محرکه، آتش به هستی ایران می‌زنند.    

    ماندن در این مدارها زندگی را بطور روزافزون سخت می‌کند. بنابراین، راه‌کار بایسته ضرور ‌است:

راه‌کار برای بیرون رفتن از مدارهای بسته ترس و ناامیدی:

   آقای محمود دلخواسته تعریف prefigurative politics را اینگونه آورده ‌است: «هدفی را که برای آن مبارزه می‌کنیم، از هم اکنون زندگی‌اش کنیم و اینگونه حال را آینده کنیم». این تعریف می‌گوید که در همه‌جا اندیشه‌ها بکارند تا مگر روشی را بیابند که انسانها با بکار بردنش، بتوانند مدارهای بسته را باز کنند و استقلال و آزادی خویش را باز یابند. الا این‌که، مرامها که به انسان پیشنهاد شده‌اند و یا می‌توانند بشوند، دو دسته‌اند: دسته‌ای که عملی شدنشان در گرو ایجاد وضعیت جدید از راه تصرف دولت است و دسته‌ای که از انسانها می‌خواهند، درجا، با ما عمل کنید.

     اولی‌ها بیان قدرت هستند و بکاربردنشان از سوی همگان و درجا، برای بنای آینده، دروغ بودنشان را آشکار می‌کند. از این‌رو، نه پیشنهادکنندگان خود به آنها عمل می‌کنند و نه گروندگان. بنابراین، آینده را انسان‌ها نمی‌سازند، قدرت (= دولت) می‌سازد که گویا باید مرام را به اجرا گذارد. از آنجا که قدرت از تخریب پدید می‌آید و با تخریب ادامه حیات می‌دهد، مرام را – با از خود بیگانه کردنش – مأمور توجیه تخریب‌گری خود می‌کند. امر واقعی که جهان شمول است و هیچ دین و مرام از آن مصون نمانده‌اند.

    بدین‌قرار، آینده، واقعیتی موجود نیست. بعمل امروز واقعیت پیدا می‌کند. بنابراین، نوع عمل امروز ما می‌گوید چگونه ساخته می‌شود. از این‌رو، «زندگی کردن هدفی که بخاطرش مبارزه می‌کنیم»، اگر هدف «تحصیل قدرت» باشد، عمل امروز ما تخریبی می‌شود. زیرا، جز به تخریب، قدرت بدست نمی‌آید (راست بخواهی، در پی تخریب نیز، این انسان است که به بندگی قدرت در می‌آید). بنابراین، آینده‌ای که زندگی رشد در استقلال و آزادی باشد، را همگان، می‌توانند زندگی کنند. بدین زندگی آن آینده بنا می‌شود.

    از این‌رو، کوتاه‌ترین راه و بکاربردنی‌ترین روش که همگان می‌توانند بکارش برند، عمل به حقوق است. بدین عمل همه مدارهای بسته از میان بر می‌خیزند و امرهای واقعی که ترس و ناامیدی و ناتوانی را القاء می‌کنند، از میان رفتنی می‌شوند. پیشنهاد حقوق و خاطر نشان کردن این مهم که هر حقی خود روش خویش است، به همگان امکان می‌دهد آن‌را به محک تجربه بیازمایند. عمل به حقوق، افزون براین که انسانها را از زندان مدارهای بسته می‌رهد، به آنها امکان می‌دهد اندیشه راهنمایی را بجویند که راهنمای زندگی روزانه آنها در عمل به حقوق و رشد در استقلال و آزادی می‌شود.

    باشد که همگان، با عمل به حقوق بر اعتیاد به زندگی در مدارهای بسته، غلبه کنند. از آنجا که نقش الگو بس مهم است، هرگاه جوانان که نیروی محرکه تغییر هستند، این روش را بکاربرند، می‌توانند جامعه را از زندان مدارهای بسته برهند.

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter