تحقیقها و یافته های جدید پیرامون

« اکتبر سورپرایز »

و

« ایران گیت »

 

ترجمه و تنظیم : ابوالحسن بنی صدر

 

تنظبم برای سایت

ازانتشارات انقلاب اسلامی

 

ترجمه این مجموعه

اول بار در روزنامه انقلاب اسلامی

 انتشار یافته است

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چند یاد  ﺁوری

* این تحقیقها، بعد از انتشار گزارش کنگره امریکا پیرامون « اکتبر سورپرایز »، در 10 سال اخیر،  انجام گرفته اند . اغلب ﺁنها توسط روبرت پاری و بعد از انتشار کتابش ، بعمل ﺁمده اند . او به مدارکی که کمیته تحقیق بجای ﺁنکه مستند گزارش خود کند، مخفیشان کرده بود، دست یافته و ﺁنها را مستند تحقیق های جدید کرده است . غیر از ﺁن، مدارک دیگری نیز یافت شده اند . اسرار نا گفته ای گفته شده اند  و  در تحقیق های جدید  انتشار پیدا کرده اند  .

* در این مجموعه ، گفته های دست اندرکاران « ایرانی » نیز  گنجانده شده اند . مقایسه تحقیق ها که در امریکا انجام و انتشار یافته اند با  گفته ها و نوشته های طرفهای « ایرانی » معامله پنهانی یا گروگان گیران ، ﺁدمی را ، از جمله، از این سه  واقعیت ﺁگاه می کند : 1 - بر ایران همچنان ایران گیتی ها حکومت می کنند و اجازه انجام تحقیق و انتشار ﺁن را نمی دهند . و 2 از « فکرهای جمعی جبار » ، یکی اینست که « گذشته گذشته است »  . بنا بر این ، اهمیت بایسته به تحقیق پیرامون تاریخ  داده نمی شود . چرا چنین است ؟ زیرا بنا بر « فکر جمعی جبار » دیگری ، ایرانیان الف خود را مسئول ﺁنچه هستند و ﺁنچه می خواهند بشوند نمی شمارند و ب نمی دانند زمان پیوسته است . گذشته زمان حاضر و زمان ﺁینده است مگر این که تغییر کند .  اما 3 -  از ﺁنجا که، در روابط شخصی قدرت، اطلاعات سلاحی از سلاحهای اصلی است ، برخوردها در سرای قدرت سبب شده اند که گاه اعترافهای مهمی بعمل ﺁیند و سرهائی از پرده بیرون افتند و  تصدیقی شوند بر نتایج تحقیق ها .

* کتاب روبرت پاری در باره « اکتبر سورپرایز » ، نیز بعد از انتشار گزارش کنگره منتشر شده است . در این کتاب، او  به یمن تحقیقی عمیق، مسلم کرده است که هدف اصلی کنگره نه یافتن و تصدیق حقیقت که انکار ﺁن و در صورت امکان بستن پرونده « اکتبر سورپرایز » بوده است . خواننده ای که بخواهد بر حاصل  تحقیق های جدید ﺁگاهی یابد، می باید ترجمه کتاب او را نیز بخواند . ترجمه ای که با توضیحها و نیز گفته ها و نوشته های دیگران همراه گشته و جامعیت جسته است .

* نخستین تحقیق پیرامون « اکتبر سورپرایز » در امریکا، در سال 1982 انجام گرفته است . و واپسین تحقیق ، در سال 2005  انتشار پیدا کرده است . بدین قرار، کسان بسیار ، تحقیق در باره این سازش پنهانی ، را پی گرفته اند . وقتی در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر 2004 ،  مقاله ها در باره این یا ﺁن  « اکتبر سورپرایز »  یا مجموعه ای از  « اکتبر سورپرایز »ها انتشار پیدا کردند که ﺁقای بوش ﺁماده کرده بود ، تا بقصد تجدید انتخاب خود، بکار گیرد، بر اهل و خرد و عبرت مبرهن گشت که الف هر گذشته ای تا زمانی که تغییر نکند، نه تنها حال که  ﺁینده است . گذشته را تا تغییر ندهی دست از سرت بر نمی دارد . اگر کنگره حساب مصلحت را از حساب حقیقت جدا نکرده و هدف از تحقیق را یافتن و بیان حقیقت گردانده بود، در انتخابات امریکا ، « مجموعه ای از اکتبر سورپاریز » ها ، بسان سلاحی بران ، بکار نمی رفت . ب -  وقتی برغم تحقیق مستمر پیرامون « اکتبر سورپرایز » ، هنوز، در انتخابات ریاست جمهوری، نه یک که چند « اکتبر سورپرایز » ساخته می شوند و بکار می روند، می توان دریافت چرا شکستن حصار سانسور برابر است با توفیق در از میان برداشتن استبداد حاکم . بدین خاطر، در ایران ، ﺁنها که استقلال و ﺁزادی را هدف کرده اند، افشای حقایق را بر خود واجب شمردند و به یمن جستجوی حقایق و انتشار ﺁنها بود که توانستند ، در امریکا نیز، اهل تحقیق را به تحقیق بر انگیزند . نه تنها خود بی وقفه در باره « اکتبر سورپرایز » و « ایران گیت » تحقیق کرده اند ، بلکه با انتشار کتاب و دهها مقاله و مصاحبه و شرکت در تهیه فیلمهای مستند، هدف خویش را که تغییر گذشته ، از جمله ناممکن کردن  مراجعه به قدرت خارجی برای تصرف دولت و گستردن بساط استبداد ،  پی گرفته اند . لذا،  ج تحقیق پی گیر این هدف را نیز تعقیب می کند که جامعه استبداد زده نسبت به زمان و ﺁزادی و ﺁگاهی ، دیدی را پیدا کند در خور جامعه ای که طالب رشد است .

 

 

 

 

 

 

افتضاحهاى ايران و عراق گيت و « وسوسه جنگ با عراق »؟:

 

توضیح : اين تحقیق را در دو قسمت مى‏خوانيد: در قسمت اول، افشاگريهاى نيويورك تايمز و NBC و در قسمت دوم فريب اطلاعاتى امريكا توسط اسرائيل :

 

 در جنگ عراق با ايران، امريكا به عراق اطلاعات نظامى مى‏داد و در ايام نمايندگى رامسفلد از ريگان در منطقه، از امريكا سلاح ميكروبى به عراق صادر مى‏شد:

 

  نيويورك تايمز (17 اوت 2002)، در گزارش مفصلى، امور زير را فاش مى‏كند:

 * در حكومت ريگان، بنا بر يك برنامه محرمانه، اين حكومت كمكهاى مهمى به عراق، در جنگ با ايران، بعمل آورده‏است. اين كمكها درست زمانى انجام گرفته‏اند كه عراق آماده مى‏شد سلاح شيميائى بر ضد ايران بكار برد. بنا بر قول مقامات نظامى عالى رتبه، امريكا با علم از مجهز بودن عراق به اسلحه شيميائى و قصدش بر بكار بردن اين اسلحه، كمكهاى تعيين كننده را كرده است.

      عراق همان سلاحى را بر ضد ايران بكار مى‏برد كه امروز حكومت بوش، داشتن آن را مجوز جنگ با عراق گردانده‏است.

 * برنامه محرمانه كمك نظامى به عراق در حالى انجام مى‏گرفت كه همكاران طراز اول ريگان، يعنى ژرژ شولتز، وزير امور خارجه، و فرانك كارلوچى، وزير دفاع، و ژنرال كلين پاول، مشاور امنيت ملى، عمل عراق را در استعمال سلاح شيميائى بر ضد ايران، بخصوص بعد از بمباران شيميائى حلبچه، محكوم مى‏كردند!

 * پيش از اين، همگان مى‏دانستند كه حكومت ريگان به اين نتيجه رسيد كه نبايد بگذارد ايران پيروز شود و بر منابع نفتى عظيمى در منطقه اختيار يابد. از اين رو، اطلاعات نظامى يعنى عكسهائى كه توسط قمرهاى مصنوعى از مراكز تجمع قواى ايران و آرايش جنگى اين قوا گرفته مى‏شدند، در اختيار عراق قرار مى‏داد. اما كمكهاى واقعى همچنان در پرده سر باقى بودند.

* اداره اطلاعات وزارت دفاع و نيز سرتيپ بازنشسته لئونارد پروتس كه رئيس اين اداره بوده و برنامه زير نظر او اجرا مى‏شده، حاضر نشدند توضيحى بدهند. كارلوچى، وزير دفاع وقت، مى‏گويد درك من از كمك نظامى كه به عراق داده مى‏شد، اطلاعات جنگى عمومى بود و نه اطلاعات عملياتى. من قطعاً اطلاعى از شركت امريكا در تدارك عمليات جنگى و ضربه‏هاى نظامى ندارم و ترديد دارم اين كارها انجام گرفته باشند. بعد او افزود: من موافق بودم كه عراق نبايد جنگ را ببازد. اما يقيناً اطلاع پيشكى از استعمال اسلحه شيميائى توسط عراق نداشتم.

      اما واقعيت اينست كه افزودن بر 60 افسر اداره اطلاعات وزارت دفاع امريكا، بطور سرى، اطلاعات در باره نقشه‏هاى جنگى ايران و آرايش قواى اين كشور را در اختيار عراق مى‏گذاشتند و هدفهاى بمبارانهاى هوائى را مشخص مى‏كردند.

      عراق نقشه‏هاى جنگى خود را - بدون اينكه سخنى از سلاح شيميائى بميان آورد با صلاح ديد امريكا، تهيه مى‏كرد. با وجود اين، امريكا قطعاً از استعمال اسلحه شيميائى توسط عراق، در مرحله پايانى جنگ، آگاه بود.

 * عربستان سعودى نقش تعيين كننده‏اى در برانگيختن حكومت ريگان به كمك نظامى به عراق ايفا كرده‏است. پرنس بندر بن سلطان، سفير عربستان در امريكا، با صدام حسين ملاقات كرد و آنگاه به مقامات سيا و اداره اطلاعات وزارت دفاع گفت: عراق آماده‏است كمك نظامى امريكا را بپذيرد.

*افسران ارتش امريكا مى‏گويند: در اوائل 1988، براى هدايت عمليات جنگى كه موجب بازپس گرفتن بندر فاو و دسترسى عراق به دريا شد، امريكا ريك فرانكونا، افسر اطلاعاتى، را به محل فرستاد تا در تهيه و اجراى نقشه جنگى، با افسران عراقى همكارى كند.

     يك مقام پيشين اداره اطلاعات وزارت دفاع مى‏گويد: سرهنگ فرانكونا گزارش كرد كه عراق، براى قطعى كردن پيروزى خود، سلاح شيميائى بكار مى‏برد.

 * سيا نيز، جداگانه، عكسهائى را كه قمرها از جبهه‏هاى جنگ مى‏گرفتند، در اختيار عراق قرار مى‏داد.

     سرهنگ بازنشسته والتر لانگ، افسر وقت اداره اطلاعات، مى‏گويد: من نمى‏خواهم در باره اطلاعات محرمانه، سخنى بگويم. با وجود این  می گوید: مقامات اداره اطلاعات و سيا همه كار مى‏كردند كه عراق در جنگ با ايران شكست نخورد. »استعمال گازهاى سمى در ميدانهاى جنگ امرى نبود كه موجب نگرانى عميق بشود، آنچه همكاران ريگان بخاطرش نگران بودند، اين بود كه ايران از منطقه فاو رانده نشود و از آنجا، انقلاب اسلامى خود را به كويت و عربستان سرايت دهد.

 * اما، در شمال عراق، ارتش صدام بر ضد كردها سلاح شيميائى بكار برد. افسران اطلاعاتى امريكا مى‏گويند در آن جبهه، امريكا با ارتش صدام همكارى نكرده‏است. علت نيز آن بود كه در آن منطقه، قواى ايران متمركز نبود و عراق تنها در جبهه‏هاى جنوبى همكارى امريكا را طلب مى‏كرد.

 * افسران مأمور رسيدگى به آسيبهاى جنگى وزارت دفاع امريكا مى‏گويند: عراق سلاح شيميائى را وارد تسليحات خود كرده بود و امريكا نيز از آن آگاه بود و مستشاران نظامى امريكائى با علم بوجود اين سلاح، نقشه‏هاى جنگى را تهيه مى‏كردند و يا در تهيه آنها شركت مى‏كردند. اين در حالى كه ايران از قربانى اين سلاح شدن هزاران تن رنج مى‏برد.

 * يك مقام عالى رتبه پيشين اداره اطلاعات وزارت دفاع امريكا مى‏گويد: در علن محكوم كردن و در خفا، با استعمال آن در ميدانهاى جنگ موافقت كردن، نمونه‏اى از »واقع بينى سياسى« امريكا در جنگ بخاطر منافع خويش است.

      يك مقام ديگر اداره اطلاعات وزارت دفاع مى‏گويد: اگر عراق شكست مى‏خورد، در تمامى منطقه فاجعه ببار مى‏آمد. رژيمهاى كويت و عربستان و كشورهاى ديگر، فرو مى‏پاشيدند.

* ارزيابى افسرانى كه در جنگ عراق با ايران، به ارتش عراق كمك كرده‏اند، نقش امريكا را در پيروزى عراق، تعيين كننده ارزيابى مى‏كنند.

 * شولتز، وزير خارجه وقت، در خاطرات خود، مى‏نويسد: وقتى از تحليل اطلاعاتى آگاه شدم كه در درون حكومت در گردش بود، بهتم زد. بنا بر اين تحليل، ما نبايد روابط خود را به عراق، بخاطر مخالفت با داشتن اسلحه شيميائى، خراب كنيم.

 انقلاب اسلامى: بدين قرار، الف - در دوران ريگان - بوش، امريكا به عراق تنها اطلاعات نظامى نمى‏داده‏است بلكه بطور مستقيم، در طرح و اجراى نقشه‏هاى جنگى شركت مى‏كرده‏است. ب - مى‏دانسته است عراق سلاح شيميائى دارد و نقشه‏هاى جنگى با توجه به استعمال اين سلاح، طراحى مى‏شده‏اند. و ج - برخلاف تصور خمينى، حكومت ريگان و بوش  نه تنها به او آنقدر اسلحه نداد كه در جنگ پيروز شود و »كمر بند شيعه« را بسازد، بلكه همه كار كرده‏است كه ايران شكست بخورد. جام زهر را او از آن رو سرنكشيد كه بر سر گروگانها معامله‏اى محرمانه با ريگان و بوش كرد و آلت فعل آنها در جنگ 8 ساله شد و دو نسل دو كشور و... را قربانى كرد؟

  گزارش تلويزيون   NBC (21 اوت 2002)در باره ديدار رامزفلد با صدام حسين و صدور مواد خطرناك شيميايى و بيولوژيكى‏از آمريكا به عراق. در سند رسمى وزارت خارجه امريكا مربوط به سال 1983، كه بنا بر »قانون آزادى اطلاعات«، در دسترس متقاضى قرار مى‏گيرد، آمده‏است:

   « طارق عزيز، معاون كنونى صدام حسين، به دونالد رامسفلد، وزير دفاع كنونى آمريكا، گفته بود: « او صدام حسين را مردى فكور خواهد يافت كه شفاف تجزيه و تحليل مى كند و از تجربه ها مى آموزد » . اندكى بعد كه رامسفلد در بغداد با صدام حسين ديدار كرد، ضمن تقديم نامه رونالد ريگان به وى،  از اين كه در عراق به سر مى برد ابراز خرسندى نمود.

      با آنكه قسمتهاى بسيارى از سند وزارت امور خارجه در باره مأموريت آن روز رامسفلد حذف شده‏اند، اما قسمتهاى حذف ناشده كه نيز حاكى از آنند كه رامسفلد، از سال 1983 فرستاده ويژه رونالد ريگان در منطقه خاورميانه بوده است. وى توانسته بود تغييرى در سياست آمريكا به نفع حمايت از صدام حسين در مبارزه "مشترك" با بنيادگرايان حاكم بر ايران پديد آورد. موج بنيادگرايى مذكور عراق را نيز در معرض ابتلا و تهديد قرار داده بود.

     NBC از شهادت رسمى يكى از افسران ارشد وابسته به آژانس امنيت ملى ( (NSA، به نام هووارد تايچرز، خبر مى دهد كه در جريان بررسى قضايى پرونده اى مربوط به يك معامله تسليحاتى ادا كرده است: »از سال 1983، ويليام كيسى ، رييس سازمان سيا، شخصاً هدايت تلاش هايى را به عهده گفت كه هدف از آنها حصول اطمينان از تأمين اسلحه، مهمات و خود روهاى لازم براى عراق و غيرممكن كردن شكست اين كشور در جنگ با ايران بود.«

   يك گزارش سناى آمريكا كه در سال 1994 تهيه شده بر همكارى و دخالت فعالانه آمريكا در برنامه توليد سلاح هاى ميكربى عراق دلالت دارد: "از سال 1985 )و شايد هم پيش از اين تاريخ( تا 1989، شركت‏هاى امريكايى، در هماهنگى با مقرارت مربوط به صادرات كه وزارت تجارت كنترل آنها را وضع كرده‏است، انبوهى از مواد بيولوژيك را به عراق صادر كرده‏اند. "

     در اين گزارش، از صدور مواد خطرناك متعددى همچون باسيليوس آنتراكيس مولد بيمارى سياه زخم و يا كلستريديوم بوتولينيم، ميكروارگانيسم مولد قوى ترين سم باكتريايى، ياد شده‏است. در گزارش، همچنان آمده‏است: اين مواد به هنگام صادرات تضيعف نشده بودند تا امكان احياى و بازتوليدآنها، در عراق،  وجود داشته باشد. بعدها و در جريان بازرسى تسليحات عراق، معلوم شد كه ميكروارگانيسم هاى‏به كار گرفته شده در برنامه تسليحات ميكربى عراق با آنچه كه از آمريكا صادر شده بود يكسان بوده‏اند.

     بنا بر گزارش، صادرات سلاح ميكروبى مذكور به عراق تا 28 نوامبر 1989 ادامه بافته است. يعنى پس از پايان جنگ و پس از آگاهى جهانيان از جنگ با اسلحه شيميائى با كردهاى عراق و بكار بردن اين سلاح بر ضد نيروهاى ايران.

 انقلاب اسلامى: در دوره‏اى از جنگ 8 ساله، همان حكومت ريگان و بوش، به ايران اسلحه و اطلاعات نظامى مى‏داد. ماجرا از پرده بيرون افتاد و افتضاح ايران گيت شد. در قسمت دوم، ايران گيت را با فريب اطلاتى امريكا توسط اسرائيل، يكجا مى‏آوريم:

 

 اسرائيل با فريب اطلاعاتى سياست امريكا را در ايران سمت داد - ربط ايران گيت با وضعيت امروز منطقه؟:

 

       ايران، در شمار كشورهائى نبود كه بوش قصد داشته آنها را »محور شر« بخواند. شارون، نخست وزير اسرائيل به واشنگتن مى‏رود و با ارائه اطلاعات قلابى، بوش را بر آن مى‏دارد ايران را سومين كشور عضو « محور شر» بگرداند :

     در پاريس، منابع دواير سرى فرانسه توضيح مى‏دهند چرا پرزيدنت ژرژ بوش، در آخرين لحظه، تصميم گرفت ايران را جزء كشورهائى قرار داد كه »محور شر« خواندشان:

 * كره شمالى را بدين خاطر در شمار آوردند كه اين فكر بوجود نيايد كه امريكا تنها با اسلام و خاورميانه جنگ دارد.

 * ايران جزء محور شر نبود. نخست وزير اسرائيل، آريل شارون شتابان به امريكا رفت و اطلاعاتى را در اختيار بوش گذاشت كه دواير جاسوسى اسرائيل گرد آورده بودند. بنا بر اين اطلاعات، اسامه بن لادن زنده و در ايران و »تحت مراقبت شديد« نيروهاى امنيتى ايران است. از او، در شمال غربى ايران، نزديك مرز عراق، نگهدارى مى‏شود.

     از »افشاگريهاى« ديگر اين اطلاعات، اين بود كه ملا محمد عمر نيز به ايران رفته و خود را به شمال غربى ايران رسانده‏است.

      بنا بر »اطلاعاتى« كه شارون در اختيار بوش مى‏گذارد و اسرائيل در اختيار طرفهاى ارتباط خود در فرانسه قرار مى‏دهد، هردو شخص، بن لادن و ملاعمر، تحت مراقبت افرادى هستند كه آية الله خامنه‏اى مأمور اين كار كرده‏است.

      شارون اين »اطلاعات« را در 29 ژانويه به بوش و همكاران او مى‏دهد و در 30 ژانويه 2002، بوش در گزارش سالانه خود به كنگره، ايران را در كنار كره شمالى و عراق »محور شر« مى‏خواند.

 * اسرائيل سود داشته است ايران در كنار عراق و كره شمالى، »محور شر« خوانده شود. چند ماهى بود روابط ايران با غرب، بخصوص فرانسه و امريكا، رو به گرمى نهاده بود. در واقع ايران يكى از نخستين كشورهائى بود كه ترورهاى 11 سپتامبر را محكوم كرد. ديرتر، امريكا از ايران بخاطر »نقش سازنده‏اش« در كنفرانس بن و در ايجاد دولت جديد افغانستان، ستايش كرد.

      امريكا خود مى‏دانست ايران سودى در ادامه دادن به فعاليتهاى تروريستى كه در سخنرانى بوش آمده‏اند، ندارد. و ايران سالى مشغول اقداماتى بود كه امريكا را پسند مى‏آمدند و زمينه را براى عادى كردن روابط با امريكا آماده مى‏كردند. با وجود اين، بوش ايران را نيز يكى از سه دولت شر خواند. دلائل حكومت اسرائيل در فريب اطلاعاتى امريكا عبارتند از

 - ايران به حزب الله لبنان و برخى از سازمانهاى فلسطينى كمك مى‏كند،

 - ايران در كار توليد اسلحه كشتار جمعى است.

  در 28 اوت، روزنامه واشنگتن پست در گزارشى، به نقل از منابع اطلاعاتى عربى خارج از عربستان كه نمى‏خواهند نام خود يا كشورشان فاش شود، ادعا كرد كه دو نفر كه در هرم القاعده نقش مهمى را داشته‏اند، به همراه دهها جنگجوى ديگر اين سازمان، در هتل‏ها و مهمانخانه هايى در شهرهاى مرزى مشهد و زابل پناه گرفته‏اند. واشنگتن پست اين دو را سيف العادل مصرى كه در فهرست افراد تحت تعقيب اف. بى. آى قرار دارد و محفوظ الوليد تبعه موريتانى معرفى كرد. پنتاگون پيش از اين اعلام كرده بود كه محفوظ الوليد در ماه ژانويه در شهر خوست افغانستان كشته شده است. اين منابع به واشنگتن پست گفته‏اند در حالى كه اسامه بن لادن و ايمن الظواهرى در نقطه‏اى پنهان شده‏اند و محمد عاطف كشته شده است، دو نفرى كه در ايران پناه گرفته‏اند، كنترل عملياتى كميته نظامى القاعده را بدست گرفته‏اند. و اين كميته حملات را هدايت مى‏كند.

  يكروز بعد از  خبر واشنگتن پست، حميد رضا آصفى سخنگوى "وزارت " امور خارجه ايران ادعاى اين روزنامه را غير مستند خواند و رد كرد.

  سخنگوى دولت بوش بعد از درج خبر واشنگتن پست نيز چنين كارى را از طرف ايران غير قابل قبول دانسته است

 انقلاب اسلامى: دليل قوى‏تر اينست كه مدارهاى بسته در سطح منطقه و ميان كشورهاى منطقه و غرب، مساعدترين موقعيت را براى گرايشهاى زورمدار در اسرائيل و ايران و ديگر كشورهاى منطقه، فراهم مى‏آورد. از اين رو، در ايران، گرايش نظير گرايش شارون سخت علاقمند وجود مدارهاى بسته با امريكا و اسرائيل و حتى اروپا است. از اين رو بود كه از اظهارات ژانويه بوش )ايران هم محور شر است( بوجد آمد و از اظهارات ژوئيه بوش )سياست امريكا از خواست و جنبش مردم ايران پيروى مى‏كند(، سخت غضبناك شد.

  در باره ايران گيت نيز واقعيتهاى تازه‏اى از پرده بيرون افتاده‏اند:

* علت  تدارك جنگ در نيكاراگوا، تنها تمايل ساندينيستها به كمونيسم نبود. بلكه الف - اين كشور داراى قوى‏ترين ارتش در امريكاى مركزى مى‏شد و امريكا وجود چنين ارتش قوى و احتمال پيروى از مشى ساندينيستها توسط كشورهاى ديگر منطقه، هراسان بود. با وجود دريافت كمك از شوروى سابق و كوبا، دولتى قد بر مى‏افراشت كه مى‏توانست اثر مستقيم بر بيرون بردن كشورهاى منطقه از سلطه امريكا، بگذارد. و ب - با سرنگون شدن رژيم سوموزا Somoza، دولت جديد با نظم بخشيدن به بودجه دولت و فساد و فقر زدائى، الگوى اقتصادى ديگرى مى‏شد كه مى‏توانست بر كشورهاى امريكاى لاتين اثر جدى بگذارد.

 انقلاب اسلامى: در باره ايران نيز كيسينجر گفت: امريكا تحمل دو ژاپن در آسيا را نمى‏آورد. از اين رو، امريكا موافق نبود تجربه مردم سالارى توأم با موفقيت اقتصادى، ايران را الگوئى براى كشورهاى حوزه بزرگ فرهنگ اسلامى بگردد و انقلاب و اين موفقيتها رژيم‏هاى دست نشاده امريكا را از دستش خارج كنند.

 * ايران در حال جنگ با عراق، در موضع ضعف بود. اين بار، هم بخاطر سازشهاى پنهانى )اكتبر سورپرايز( و هم بخاطر آنكه امريكا نمى‏خواست ناظر شكست ايران باشد، با فروش اسلحه به ايران، موافقت كرد. با فروش اسلحه به سه برابر قيمت، هزينه تسليحاتى »كنتراها« نيز تأمين شد.

* از زمان تحقيقات قاضى مستقل، والش، در باره ايران گيت، دو امر تازه، بر امور شناخته شده، افزوده شده‏اند:

 - در ماجراى ايران - كنترا، كشورهائى از 5 قاره جهان شركت داشته‏اند. به سخن ديگر، فروش اسلحه به ايران )ايران گيتهاى مختلف( حاصل موافقت از قبل با اين فروشها بوده‏است. چنانكه در تهيه پول و اسلحه براى كنتراها نيز كشورهاى امريكاى مركزى و جنوبى، كشورهاى اروپائى و كشورهاى آسيائى )در آسيا، غير از ايران با سه برابر پرداختن پول اسلحه، عربستان و كره جنوبى، از لحاظ دادن پول و اسلحه نقش مهمترى داشته‏اند(.

 - سرهنگ نورث آنطور كه وانمود مى‏شد تنها عمل نمى‏كرده‏است. سه تن، در همكارى با يكديگر، نقش واسط ميان حكومتهاى ريگان - بوش و رژيم خمينى را داشته‏اند: نورث و مك فارلين و پويندكستر. مى‏دانيم كه بوش )پدر( بسيارى از دست اندكاران در افتضاح ايران گيت را بخشيد. تنها يك عضو سيا، بنام توماس كلينس  Clinesبمدت 16 ماه در زندان گذراند.

 انقلاب اسلامى: در ايران، ايران گيتيها همچنان دولت را در قبضه خود دارند.

  اما ربط ايران گيت با وضعيت امروز اينست: بنوشته استراتفور (20 اوت 2002) از 11 سپتامبر بدين سو، حفظ تعادل قوا ميان ايران و عراق ديگر سياستى نيست كه امريكا اجرا مى‏كند. از سالهاى 1970، تا امروز، امريكا گاهى ايران را در برابر عراق و زمانى عراق را در قبال ايران تقويت كرده‏است. با پيروزى انقلاب در ايران، امريكا براى مهار ايران، عراق را تقويت مى‏كرد:

      در 1980، امريكا با دو مسئله جداگانه روبرو بود: يكى مسئله گروگانهاى امريكائى در تهران و اين واقعيت كه امريكا نمى‏توانست آن را با توسل به قوه نظامى حل كند و ديگرى نگرانى امريكا از استفاده شوروى سابق از بى ثباتى ايران و تسلط بر آبهاى خليج فارس.

      از اين رو، امريكا خواهان فروپاشى رژيم خمينى نبود. زيرا خلاء قدرت پديد مى‏آمد كه به آسانى قابل پركردن بود. با وجود اين، امريكا براى حفظ منافع خود، نيازمند آن بود كه انرژى انقلاب ايرانيان گرفته شود.

 انقلاب اسلامى: بدين خاطر بود كه وزير دفاع انگلستان در حكومت تاچر، جنگ و ادامه آن را در سود انگلستان و غرب ارزيابى كرد و اين حكومت، باتفاق حكومتى امريكا و اسرائيل، عامل ايجاد و ادامه جنگ شدند.

      عراق اندك تشويقى مى‏خواست براى اينكه قرار داد 1975 را لغو و جنگ را آغاز كند. بغداد فرصت را مناسب مى‏يافت و امريكا نيز نيازمند مى‏بود. عراق بر اين باور شد كه در اوضاع آشفته ايران، حمله به اين كشور، پيروزى سريعى را عايدش مى‏كند.

       امريكا فكر نمى‏كرد عراق به پيروزى سريعى دست مى‏يابد و اين پيروزى را نيز نمى‏خواست. جنگى را مى‏خواست كه ايران و عراق هردو در آن گرفتار بمانند. تا هم خلاء قدرتى كه شوروى آن را پركند بوجود نيايد و هم امنيت سواحل غربى خليج فارس حفظ شود. يك جنگ وسيع و دير پا فرصتى به امريكا داد كه مواضع خود را در منطقه مستحكم كند و به نو سازى قواى مسلح خويش بپردازد.

       در طول مدت جنگ، امريكا تعادل ميان دو كشور را حفظ مى‏كرد. آن زمان كه عراق دست بالا را داشت و احتمال غلبه‏اش بر ايران مى‏رفت، مسئله كنتراها هم پيش آمد. فروش اسلحه به ايران فرصتى فراهم مى‏آورد تا امريكا، از طريق فروش اسلحه به ايران، پول براى كمك به كنتراها را تدارك كند.

     هدف امريكا اين بود كه الف - جنگ ادامه پيدا كند اما هيچيك از دو طرف جنگ را نبرد. و ب - خاورميانه از نفوذ شوروى در امان بماند. و ج - پاى شوروى به خليج فارس نرسد. جنگ ايران و عراق هرچه طولانى‏تر مى‏شد، براى امريكا بهتر بود. سياستى با اين هدفها را، تا پايان جنگ، ادامه داد. دست روسيه به خليج فارس نرسيد و در خاورميانه نفوذى پيدا نكرد و ايران نتوانست منطقه را بى ثبات كند و امريكا فرصت يافت ظرفيتهاى نظامى خويش را افزايش دهد.

      بديهى است عراق جنگى را كه صدها هزار كشته برجا گذاشت و هزينه چنان سنگين را داشت، براى آن نمى‏كرد كه بر شط العرب دست يابد. آگاهان سياسى مى‏دانستند كه هر يك از دو كشور كه در جنگ پيروز شود، قدرت مسلط بر خليج فارس مى‏شود و مهار عرضه نفت به بازار جهان را بدست مى‏آورد.

       امريكا، براى از بين بردن اين احساس كه از توقعات عراق در خليج فارس، بخاطر دفاع عراق از منافع امريكا، حمايت مى‏كند، هيچ اقدامى نكرد. در واقع، در آخرين ديدار سفير امريكا در كويت با صدام حسين، سفير اين احساس روشن را به صدام داد كه امريكا مانعى براى تحقق توقعات عراق در كويت، نمى‏بيند. از ديد گاه صدام حسين كه بنگريم، مى‏بينيم او مزد جنگ و پيروزى را مى‏خواست و جنگ با ايران را به اميد بدست آوردن مهار نفت خليج فارس كرده بود. امريكا نيز هيچ عملى براى بيرون آوردن صدام از خيالات خوشش، نكرد. تنها، در نهان، به تقويت ايران مى‏پرداخت تا قدرتى پديد آيد و نگذارد صدام به هدف خويش دست يابد.

      نتيجه اين شد كه صدام كويت را تصرف كرد. صدام فكر مى‏كرد امريكا ممانعتى بعمل نخواهد آورد. حال آنكه امريكا نمى‏توانست بگذارد يك كشور مهار نفت خليج فارس را بدست آورد. صدام نيز از اين واقعيت غفلت داشت كه ترس از انقلاب ايران از ميان رفته است و امريكا ديگر نيازى به عراق ندارد و توانائى آن را نيز پيدا كرده‏است كه نيروهاى عظيمى را وارد عمليات كند. صدام مى‏پنداشت بخاطر جنگى طولانى كه بدان منافع امريكا حفظ شده‏است، امريكا بر ضدش وارد جنگ نمى‏شود. اخطارهايش »نمايشى« هستند.

      جنگ شد و صدام شكست خورد. با وجود اين، امريكا حاضر به ويران كردن كامل توان نظامى عراق نبود زيرا از آن بيم داشت كه كشور متلاشى شود.

      حفظ تعادل ميان دو همسايه رقيب، امرى بغايت بغرنج است. مى‏بايد هم اين و هم آن را، به نوبت تضعيف و تقويت كرد. به ترتيبى كه دو كشور ايران و عراق يكديگر را خنثى كنند و امريكا بتواند منافع خود را در منطقه حفظ كند.

       در مقاله تايمز نيز امر تازه‏اى وجود ندارد. همگان مى‏دانند كه امريكا عراق را تشويق كرد به ايران حمله كند. با وجود گروگانگيرى اعضاى سفارت امريكا، برانگيختن رژيم صدام به حمله به ايران، كارى منطقى به نظر ميآمد. و وقتى عراق جنگ را شروع كرد، امريكا اين كشور را متقاعد كرد جنگ را ادامه دهد. به عراق وعده هائى داد كه مى‏دانست هيچگاه به آنها وفا نخواهد كرد. به آن اندازه به عراق كمك مى‏كرد كه جنگ را ادامه دهد. اگر موشكهاى ضد تانك امريكا به ايران راه مى‏جستند، معنى كامل خود را داشت: ادامه جنگ بدون آنكه يكى از دو طرف پيروز شود.

       خوب معلوم بود كه صدام مردى زمخت و خمينى يك مذهبى متعصب هستند. اما اين دو مانع آمريكاانجام آنچه مى‏خواست انجام دهد، نبودند. امريكا سابقه استالين و هيتلر را داشت. به استالين آنقدر اسلحه مى‏داد كه دو قدرت آلمان و روسيه يكديگر را به تحليل ببرند. در مقايسه با صدام، استالين صدها بار بدتر بود. كسى سياست امريكا را در جنگ دوم محكوم نكرد چرا بايد سياستش را در جنگ ايران و عراق، محكوم كرد؟

      بديهى است ايجاد تعادل قوا، خود يك هدف نيست بلكه وسيله‏ايست براى زندگى كه بدون پى آمد نيست: جنگ دوم، جنگ سرد را در پى آورد و جنگ ايران و عراق، جنگ خليج فارس را.

      اما آنچه اينكه جالب توجه است، اينست كه حكومت بوش ديگر نمى‏خواهد سياست حفظ تعادل قوا ميان ايران و عراق را ادامه دهد. دلايل احتمالى رها كردن اين سياست عبارتند از

 1 - امريكا ديگر نگران مسلط شدن يكى از اين كشورها بر خليج فارس نيست. از جمله به اين دليل كه نفت روسيه دارد جانشين مى‏شود؛

 2 - امريكا مى‏پندارد، در پى برانداختن صدام، بسرعت مى‏تواند يك عراق قوى را ايجاد كند؛

 3 - امريكا در كار استقرار قوائى بزرگ در مرزهاى ايران براى مهار اين كشور است. و

 4 - امريكا آنقدر مشغول القاعده و اتصال جستن صدام به اين سازمان است كه حتى بقيمت برهم خوردن تعادل قوا در منطقه، تعقيب القاعده و رژيم صدام را رها نمى‏كند.

 انقلاب اسلامى: اطلاعات و تحليل استراتفور، نه تنها تصديق قول وزير دفاع انگلستان در باب ايجاد جنگ و فراهم آوردن اسباب ادامه آن از طريق رژيمهاى ملاتاريا و صدام است، بلكه واقعيتى را باز مى‏گويند كه چند نوبت، در انقلاب اسلامى، موضوع بحث شده‏است: »تعادل ضعفها«. اما تعادل ضعفها، در همان حال كه گوياى ضعف قدرتى جهانى است - زيرا تنها از راه بر انيگختن دو رژيم استبدادى نيازمند به تخريب دو كشور مى‏تواند منافع خود را حفش كند -، بيانگر نياز استبدادهاى ملاتاريا و صدام به جنگ براى تخريب نيروهاى محركه دو كشور است. بيش از آن نياز كه امريكا به تضعيف متقابل ايران و عراق داشت، اين دو رژيم نياز به تخريب نيروهاى محركه‏اى داشتند و دارند كه با استبدادهاى حاكم بر اين دو كشور ناسازگارند. بنا بر اين، مقصر و مسئول اول مستبدهاى زير سلطه هستند كه براى حفظ استبداد ويرانگر و فساد پرور خود، به قدرت خارجى امكان مى‏دهد آنها را به بازى مرگ مشغول كنند.

      و استراتفور مى‏گويد كه تعادل قوا، در جنگ دوم، جنگ سرد ببار آورد و در جنگ ايران و عراق، جنگ خليج فارس را اما آيا نمى‏داند بشريت بابت جنگ سرد و ملتهاى منطقه بابت جنگ 8 ساله و پى آمدهاى آن، چه بهاى سنگينى را پرداخته است؟ و نمى‏داند كه تعادل قوا روشى براى مرگ است و نه زندگى؟

 

 

 

 روبرت پارى:

 

     برابر گزارش الکساندر هیگ به ریگان ، امريكا و عربستان به صدام، چراغ سبز دادند - التماس غرب و پرداخت 100 ميليارد غرامت؟!:

 

توضیح: اين تحقیق  را در دو قسمت مى‏خوانيد. در قسمت اول، سند مهمى را كه روبرت پارى نقل و توضيح داده‏است و در قسمت دوم، دروغهاى شاخدار هاشمى رفسنجانى را در باره چرائى قبول قطعنامه 598 و توقف جنگ:

 

    روبرت پارى سند محرمانه بس مهمى را فاش مى‏كند كه گزارش وزير خارجه، هيگ، به رئيس جمهورى، ريگان، است: امريكا به صدام « چراغ سبز »  براى حمله به ايران داده‏ بود :

       در تابستان 1980، رئيس جمهورى حيله گر عراق، صدام حسين، شاهد فرصتهائى بود كه درهم برهمى دامن گستر بر حوزه خليج فارس، فراهم مى‏آورد. انقلاب اسلامى ايران شاه و شاهزاده‏هاى عربستان و ديگر رژيمهاى سلطنتى عرب را به وحشت افكنده بود. آنها از آن مى‏ترسيدند كه مردم بر ضد شيوه فاسد زندگيشان قيام كنند. كمك صدام و نيز ايرانيان تبعيدى كه تحت حمايت سيا با رژيم بنيادگراى آية الله روح الله خمينى مبارزه مى‏كردند، بايسته بود. و چون هميشه، قدرتهاى غربى نگران حوزه‏هاى نفتى خاورميانه بودند، صدام، ناگهان، رفيق محبوبى شد.

توضیح : آن زمان ترس از بنيادگرائى خمينى نبود. ترس از موفق شدن تجربه مردم سالارى بود. به قول صدام ( در گفتگو با سفير امريكا )  طوفان انقلاب ايران بود كه پيش مى‏تاخت و رژيمهای دست نشانده و فاسد را تهديد مى‏كرد. آنها خوب مى‏دانستند جنگ موجب تقويت بنيادگراها مى‏شود و نيك مى‏دانستند چرا خمينى و ملاتاريا جنگ را « نعمت »  مى‏خواندند. چنانكه بعد از جنگ نيز رژيمهاى منطقه با رژيم كودتا كه « بنيادگرائى»  ناب شده بود، « روابط دوستانه » بر قرار كرده‏اند و دارند.

     علت آن مجهز كردن ارتش عراق بصورت عالى توسط ارتش روسيه و موقعيت جغرافيائى عراق بود.

     در 5 اوت 1980، سران دولت سعودى، ميزبان صدام در رياض شدند. ديدار او از عربستان، نخستين ديدار رسمى رئيس جمهورى عراق از عربستان بود. بديهى است سعوديها از آن ديدار و پذيرائى در كاخهاى سخت آراسته، انتظارى داشتند و مى‏خواستند برآورده شود. سعوديها عراق را به حمله ايران تشويق مى‏كردند. سعوديها همچنين مى‏گفتند پيامى گوياى مقاصد ژئوپليتيك كارتر، رئيس جمهورى امريكا، از او خطاب به صدام دارند. از او به رياض دعوت كرده‏اند تا اين پيام را به شخص او بدهند.

      در طول تابستان 1980، پرزيدنت كارتر با بحرانهاى خاص خود روبرو بود. ناكامى او در آزاد كردن 52 گروگان حيات سياسى او را تهديد مى‏كرد. همانطور كه در خاطرات خود، »وفاى به عهد«، نوشته است، »نتيجه انتخابات نيز بستگى به آزادى آنها پيدا كرده بود«. همانطور كه او خود، نزديك به 10 سال ديرتر، در نامه‏اى به روزنامه نگارى، باز گفته است، رئيس جمهورى )كارتر( اعلان خطرى دريافت كرد حاكى از آن كه جمهوريخواهها مجارى تماس با ايران، بر سر گروگانها، بوجود آورده‏اند.

     بدينسان، اين تحريكها كه از چند سو بعمل مى‏آمدند تاريخ را از 1980 تا امروز، شكل داده‏اند، نا روشن هستند. هجوم به ايران در سپتامبر 1980، كه جنگ خونين 8 ساله‏اى را به دنبال آورد، بنا بر معتبرترين برآوردها، يك ميليون كشته بر جاى گذاشت. جنگ ميلياردها دلار سود عايد تاجران اسلحه و يك رشته افتضاحها ببار آورد.

     در 1986 - 7، افتضاح ايران - كنترا پرده از كار برخى از مقامات دروغ زن برگرفت. اما تحقيقاتى كه توسط كميته‏هاى تحقيق، مركب از اعضاى دو حزب دموكرات و جمهوريخواه بعمل آمدند، بار تقصيرها را عمده بر دوش سرهنگ اليويه نورث و چند صاحب مقامهاى مادون و »خودسر« گذاشتند. تحقيقات بعدى پيرامون عراق گيت و حمايت محرمانه امريكا از صدام حسين نيز بى نتيجه پايان يافتند. ميلياردها دلار پول از طريق بانك اعتبار و بازرگانى بين المللى (BCCI)، برده و خورده شدند بى آنكه حسابها از مه غليظ بيرون آيند. و نيز مسلم شد كه سيا و كنتراها به قاچاق مواد مخدر آلوده‏اند.

      ماجراى اكتبر سورپرايز و ظن پرزيدنت كارتر به مداخله جمهوريخواهها در بحران گروگانگيرى، در 1980، نيز سرنوشت مشابهى يافت. يك كميته ويژه، در 1993، به اين نتيجه رسيد »مدرك معتبرى« مؤيد وقوع اكتبر سورپرايز، بدست نيامد.

 

 « نكات در خور گزارش » از آلكساندر هيگ:

      اما، من به مدارك آن تحقيق دسترسى پيدا كردم. از جمله گزارشهائى كه مهر »سرى« و »فوق سرى« داشتند. اين مدارك از قرار، بطور اتفاقى، در اطاقى بر جا مانده بودند كه مدارك در آن نگاهدارى مى‏شدند. اين گزارشها بيشتر از آنچه  كارتر در 1980 شنيده بود، و بيشتر از آنچه كميته در گزارش خود آورده‏بود، در برداشتند.

       اما غير از آنچه كمتيه تحقيق درباره اكتر سورپرايز مخفى كرد و نگفت، گزارشها پرده از استراتژى ديپلماسى پنهان پرزيدنت ريگان، پنهان از كنگره و مردم امريكا، بر مى‏دارند. يكى از اين مدارك، دو صفحه است. عنوان آن »نكات درخور گفتگو« است و آلكساندر هيگ، وزير امور خارجه امريكا، آن را براى توجيه ريگان، رئيس جمهورى، تهيه كرده‏است. مهر »فوق سرى / حساس« را دارد. سند سفر اول هيگ به خاورميانه را در آوريل 1981، حكايت مى‏كند.

     در گزارش، هيگ مى‏نويسد او تحت تأثير « مجموعه اطلاعات » ( پيرامون نقش امريكا و اسرائيل در فروش اسلحه )  قرار گرفته است. هردو، انورالسادات، رئيس جمهورى مصر و ملك فهد، پادشاه عربستان توضيح مى‏دادند كه ايران قطعات يدكى تجهيزات نظامى ساخت امريكا را از راه اسرائيل دريافت مى‏كند«. اين امر بسا براى پرزيدنت ريگان كمتر مايه تعجب بوده‏است. چرا كه واسطه‏هاى او ، با همكارى اسرائيل، در قفاى پرزيدنت كارتر، قرار تحويل اسلحه به ايران، ( در ازاى به تأخير انداختن آزادى گروگانها )  را داده بودند.

     اما آلسكاندر هيگ  در پى تصديق بالا، تصديق بهت آور ديگرى را مى‏آورد: »ونيز بجاست تأييد كنم كه پرزيدنت كارتر، از طريق شاهزاده فهد، به عراقيها براى جنگ با ايران، چراغ سبز داده بود«. به سخن ديگر، بنا بر اطلاعى كه هيگ يافته بود، پادشاه سعودى، فهد (اينك پادشاه عربستان)، پرزيدنت كارتر، از قرار، به اميد دست قوى پيدا كردن امريكا در خاورميانه و بر اثر يأس از فشار به ايران و آزاد كردن گروگانها از راه گفتگو، چاره را در برانگيختن صدام به حمله به ايران ديده‏است. اگر راست باشد، جيمى كارتر صلح طلب جنگ بر انگيخته‏است.

      گزارشى كه هيگ نوشته است حاوى جزئياتى در باره « چراغ سبز »است. هيگ تقاضاى مرا براى مصاحبه در باره گزارش خود، نپذيرفت. با وجود اين، گزارش نخستين سند تأييد كننده باور ديرگاه ايران است. بنا بر اين باور، امريكا پشتيبان عراق در حمله به ايران بوده‏است.

      در 1980، پرزيدنت كارتر، اتهاماتى را كه ايران به امريكا وارد مى‏كرد، « آشكارا دروغ » خواند. در خاطراتش، در ضمن گزارش ابتكار صادق طباطبائى، منسوب خمينى، در اواسط سپتامبر، گفتگو در باب گروگانها،  او اشاره‏اى كوتاه به هجوم عراق به ايران كرده‏است: « گفتگوهاى ( در آلمان ) بسيار تشويق‏آميز بودند. از قضا، عراق تاريخ ورود ( طباطبائى ) به ايران، 22 سپتامبر، را براى هجوم به ايران و بمباران فرودگاه تهران، انتخاب كرد. ايرانيها مرا متهم كردند كه نقشه ريز و پشتيبان حمله به ايران بوده‏ام ».

          حمله عراق به ايران ،ايران را سخت نيازمند قطعات يدكى براى هواپيماهاى نظامى و نيز تجهيزات نيروى زمينى خود كرد. اما حكومت كارتر همچنان خواستار آزاد شدن گروگانها پيش از تحويل تجهيزات نظامى به ايران بود. اما بنا بر مدارك كميسيون نيروهاى مسلح كنگره كه من در اطاق مدارك يافت، جمهوريخواهها با تحويل اسلحه به ايران موافق‏تر بوده‏اند.

      نوارها كه اف بى آى، محرمانه، مكالمه‏ها را بر آنها ضبط كرده‏است، فاش مى‏سازند كه بانكدار ايرانى، همان سيروس هاشمى، كه فرض بر اين بود به پرزيدنت كارتر در گفتگوها بر سر گروگانها كمك مى‏كند، دستيار جمهوريخواهها در فروشهاى اسلحه و نقل و انتقال قيمتهاى آنها ، در اواخر 1980 بوده‏است. برادر ارشد سيروس، جمشيد هاشمى شهادت داد كه فروشهاى اسلحه به ايران، از راه اسرائيل، حاصل ديدارهاى محرمانه در مادريد، ميان مدير تبليغات انتخاباتى ريگان و بوش، ويليام ج. كيسى با روحانى ايرانى راديكال، مهدى كروبى بوده‏است.

      بهر دليل، تا روز انتخابات رياست جمهورى 1980، كارتر نتوانست گروگانها را آزاد كند و بر اثر آن، رونالد ريگان برنده انتخابات شد.

 

 مجراى خصوصى:

     دقايقى بعد از انجام مراسم سوگند توسط ريگان، در 20 ژانويه 1981، سرانجام، گروگانها آزاد شدند. در هفته‏هاى پس از آن، همزمان با سفر آلكساندر هيگ به خاورميانه براى ديدار با ديدار و شور با مقامات عالى كشورهاى منطقه، حكومت امريكا جديد مجارى محرمانه را براى ارتباط با قدرتهاى خاورميانه برقرار كرد. ژنرال چهار ستاره سفيد موى با سران دولتهاى متحد عراق، مصر و عربستان، و نيز اسرائيل، ديدار كرد. اسرائيل همچنان به حمايت ايران، بمثابه قوه تعديل كننده عراق و عربستان، ادامه مى‏داد.

      در 8 آوريل 1981، هيگ ديدار خويش را از خاورميانه، با ديدار از عربستان، به پايان برد. اظهاريه‏اى صادر كرد و در آن، از «كوششهاى براى ساختن دنياى بهتر و خردمندى رهبران سعودى » ستايش كرد. او اعلام كرد كه « در اين سفر، بنيادى نهاده شد براى تقويت روابط عربستان و امريكا ».

     پس از مراجعت هيگ به واشنگتن، او گزارش فوق سرى خود را زير عنوان « نكات در خور توجه و گفتگو » براى پرزيدنت ريگان نوشت و او را از موافقتهاى كه در ديدارهاى خصوصى، در عربستان و مصر و اسرائيل، بعمل آورده بود، آگاه كرد.

      هيگ به پرزيدنت ريگان توضيح داد: « همانطور كه پيش از سفرم به خاورميانه، گفتگو كرديم، من به پرزيدنت سادات و  نخست وزير (اسرائيل )، مناخيم بگين و فهد، وليعهد عربستان، پيشنهاد كردم كه ما مجراى خصوصى براى گفتگو و تصميم در باره امورى بوجود آوريم كه نسبت به آنها حساس هستيم. هر سه آنها از پيشنهادم استقبال كردند و خواستار ملاقاتهاى زود هنگام شدند ».

     بمحض مراجعت، هيگ گزارش را نوشت و مشاور خود، روبرت « بود » مك فارلين Robert "Bud" McFarline را روانه قاهره و رياض كرد تا مجارى خصوصى را بوجود آورد. هيگ نوشته‏است: « او ديدارهاى بسيار سودمندى با سادات وفهد بعمل آورده‏است. در واقع، سادات ،اد موسكى، ( وزير امور خارجه كارتر ) را يك ساعت و نيم منتظر گذاشت تا او را بحضور پذيرد حال آنكه سادات مدت ديدار با مك فارلين را طولانى كرد » .

      اين ديدارها با فهد و سادات و بگين، سه كشور را سه سنگ پايه سياست محرمانه حكومت ريگان در منطقه، گرداند: سعوديها بمثابه خزانه دار و اسرائيليها بمثابه واسطه و مصريها بمثابه منبع تسليحات ساخت روسيه.

      و نيز، پرزيدنت كارتر واسطه صلحى تاريخى ميان مصر و اسرائيل شد. سادات و بگين و فهد، هر سه، علائم ضعف امريكا، بخصوص ناتوانيش در حمايت از شاه ايران از سقوط در 1979، اعلان خطر تلقى كردند. گزارش هيگ بر اينست كه رفتن كارتر از رياست جمهورى اعتماد به قدرت امريكا را باز گردانده است:

     « روشن است كه سياستهاى محكم شما در قبال شورويها، اعتماد سعوديها را باز ساخته و اعتماد مصريها به رهبرى امريكا را جلب كرده‏است. هر دو، )فهد و سادات( در حمايت از سياست خارجى امريكا، بيشتر از هر زمان ديگر، آمادگى ابراز كردند » .

      هيگ گفت: « پيشنهاد كرد ستادهاى نيروى مداخله سريع، از جمله حضور تمام وقت افراد نظامى امريكا، در مصر باشند«. سادات استراتژى خود را مبنى بر حمله به ليبى بقصد پايان بخشيدن به مداخله قذافى در چاد، ابراز كرد. صادقانه، من بر اين باورم كه سادات به آسانى در هر زمينه، آماده‏است پا از اندازه بيرون گذارد و من بايد سعى كنم بلند پروازيهاى او را تعديل كنم ».

 توضیح : بدينسان، قدرت سلطه گر، از زير سلطه است. اين زير سلطه است كه نياز به تكيه گاه خارجى پيدا مى‏كند و غيرتى بيشتر از خود او، به او و قدر قدرتى او ابراز مى‏كند.

 

 منزلت ويژه، پول و اسلحه:

     هيگ گزارش كرده‏است كه شاهزاده فهد ( وليعهد آن روز ) « هيجان بسيار نسبت به سياست خارجى پرزيدنت ريگان بروز مى‏داد ». هيگ نوشته‏است : « فهد پذيرفته است   على الاصل، بهاى فروش اسلحه به پاكستان و ديگر دولتهاى منطقه را بپردازد. و نيز، رهبر عربستان وعده داده است  در كمك به اقتصاد امريكا كشور او كه ثروت نفتى عظيم دارد، نگذارد توليد نفت كاهش بپذيرد » .

توضیح : يكبار ديگر، اين دولت زير سلطه است كه نياز بيشتر به قدرت مسلط دارد و بيشتر از آنچه سلطه گر مى‏خواهد، در اختيارش مى‏گذارد. بدين سان، نه تنها اطلاعى كه بنى‏صدر، خواه در مقام رياست جمهورى و چه بعد از كودتا، به استمرار باز مى‏گفت، واقعيت داشته‏است: جنگ به تشويق امريكا + گرايش ملاتاريا به استبداد و خيانت و جنايت و فساد را روش كردن، رژيمهاى نفتى را از آمريت انقلاب ايران بدر برد و آنها، « براى كمك به اقتصاد امريكا » توليد نفت را بالا بردند و ضد ضربه نفتى يا سقوط قيمت نفت را ممكن ساختند.

     گزارش دو صفحه‏اى آلكساندر هيگ، نخستين وزير خارجه ريگان درسى مى‏آموزد كه بسيار كتابها چون اين گزارش نمى‏توانند آموخت. اگر ايران اين درس را بياموزند و نگذارند استبداد بر آنها حاكم شود و قدرت خارجى را محور سياست داخلى و خارجى كشور بگرداند.

       هيگ ادامه داده‏است: « اين مجراها كه در همآهنگ كردن سياستهاى عربستان و مصر بسا سخت مفيد مى‏شوند. هر دو مرد ( سادات و فهد )  « منزلت ويژه‏اى »  را كه شما ( ريگان ) براى آنها قدئل شده‏ايد، قدر مى‏شناسند و هردو محرمانه بودن را ارج مى‏نهند. من قصد دارم، باتفاق كاپ واينبرگر، ( وزير دفاع)، و بيل كيسى ( رئيس سيا ) كار را پى بگيرم... پيام بزرگ‏تر اين مبادله آراء و توافقها اينست كه سياستهاى شما صحيح هستند و حمايت گرم رهبران خارجى مهم را بر انگيخته‏اند » .

      در سالهاى بعد از آن، حكومت ريگان از « منزلت ويژه » اى كه براى دولتهاى سه كشور ( اسرائيل و مصر و عربستان) قائل شده بود، در گريختن از قيدهاى كه قانون اساسى براى قوه مجريه و مقامهائى مقرر كرده‏است كه مى‏توانستند جنگ براه اندازند، استفاده مى‏كرد. محرمانه، حكومت ريگان، با جنگ ايران و عراق، بازى مى‏كرد. گاه اين و گاه آن را حمايت مى‏كرد: كمك به ايرانيها با دادن موشكها و قطعات يدكى و حمايت از عراقيها با دادن اطلاعات و فروشهاى غير مستقيم اسلحه.

     وقتى در 18 ژوئيه 1981، شورويها هواپيماى آرژانتينى را ساقط كردند كه از اسرائيل به ايران تجهيزات نظامى مى‏برد، وزارت خارجه امريكا آن را ديد و رازدارى را ارج نهاد. در آن تاريخ، وزارتخارجه منكر اطلاع از فروش اسلحه توسط اسرائيل به ايران شد. اما ديرتر، در مصاحبه‏اى،  نيكلاوليوتس Nicholas Veliotes، معاون وزارتخارجه، گفت: « بعد از گفتگوها با صاحبان مقامهاى بالا، براى من روشن بود كه در حقيقت، ما موافقت كرده بوديم كه اسرائيل برخى از تجهيزات ساخت امريكا را به ايران بفروشد » .

       بنا بر قول هوارد تيچر Teicher، عضو سوگند خورده شوراى امنيت ملى، حكومت ريگان فهرست محرمانه‏اى از قطعات يدكى اسلحه روسى و نيز اسلحه را به حكومت سادات داد تا كه آن حكومت اين قطعات را در اختيار امريكا بگذارد. حكومت ريگان برخى از اين اسلحه و قطعات يدكى را به عراق داد و نيز بمبهاى ويرانگرى را به عراق فروخت كه نيروى هوائى صدام بر سر قواى ايران فرو مى‏ريخت.

      در 1984 كه كنگره از دادن اجازه به سيا براى ادامه كمك رسانى به كنتراهاى شورشى نيكاراگوا، خوددارى كرد، پرزيدنت ريگان بارديگر « منزلت ويژه » را وسيله كار كرد. او از سعوديها خواست براى تأمين هزينه‏هاى جنگى، به كنتراهاى نيكاراگوا، پول بدهد. در پى معامله بر سر گروگانهاى ( امريكائى در لبنان )، اجازه فروش محرمانه اسلحه به ايران را داد. منافع حاصل از اين فروش، از طريق عمليات اطلاعاتى بيرون از مهار كنگره، در اختيار كنتراها قرار مى‏گرفت. اين كار محاسبه شده را، مثل كارهاى ديگر، ديوارهائى از « انكار » و دروغها مى‏پوشاند.

       در افتضاح ايران كنترا، برخى از اين دروغها بر ملاء شدند. اما حكومت ريگان ديوارهاى سنگى جديدى از دروغ ساخت كه هيچگاه شكافته نشدند. جمهوريخواهها ، با غرور ،  دم از «  اسناد سرى‏» که  نبايد فاش شوند زدند و  مانع از دسترسى به اسناد محرمانه شدند و دموكراتها رگ ايستادگى و مبارزه براى آنكه حقيقت از پرده بيرون افتد را نيافتند.

   

 ماكياول را بخوانيد!:

      چند سال پيش، وقتى من با هيگ مصاحبه كردم، از او پرسيدم: آيا او از اينكه دروغ و فريب روش كار بازيگران صحنه سياست بين المللى شده بود، آشفته خاطر نبود؟ او در حالى كه دستش را تكان مى‏داد، پاسخ داد: « اوه، اوه اوه، اوه، نه. بخاطر اينگونه چيزها؟ نه. بيا. مسيح! خدا! مى‏دانيد شما بهتر است برويد ماكياول و يا كس ديگرى چون او را بخوانيد. زيرا من فكر مى‏كنم شما در دنياى رويائى زندگى مى‏كنيد ». اشخاص كارهائى را مى‏كنند كه منافع ملى آنها به آنها تكليف مى‏كند انجام دهند. و اگر اين تكليف ايجاب كرد به ملتى دروغ بگوئى كه دوست است، از خلال دندان دروغ مى‏گوئی » .

     اما بعضى اوقات، بازى پى آمدهاى غير منتظره مى‏يابد. در 1990، يك دهه بعد از هجوم عراق به ايران، صدام حسينى دلخور و خشمگين از شيخهائى كه او را به جنگ با ايران برانگيخته بودند، انتظار جبران داشت. صدام بخصوص نسبت به شيخ كويت خشمگين بود. مايه خشم هم ندادن اعتبار بيشتر و هم انجام عمليات حفارى نفت در زمينهاى نفتى عراق، بود. يكبار ديگر، صدام چشم به علامتى دوخت كه امريكا مى‏بايد مى‏داد. حالا، بوش رئيس جمهورى بود.

      وقتى صدام روياروئى كه با كويت پيدا كرده‏است را براى سفير امريكا در عراق، آپريل گلاسپى April Glaspie، توضيح داد، پاسخى مبهم شنيد. واكنشى را شنيد كه »چراغ سبز« ديگرى از سوى امريكا تلقى كرد. 8 روز بعد، قواى خود را به تصرف كويت گمارد. تصرفى كه براى پايان دادن به آن، امريكا مى‏بايد قشونى 500 هزار نفرى را روانه جنگ مى‏كرد و هزاران تن مى‏بايد كشته مى‏شدند.

توضیح : بدين قرار، 1 - جنگ نعمت بوده‏است براى حكومتهاى امريكا و انگليس و اسرائيل و مصر و عربستان و شيوخ نفتى. و 2 - هدفهائى كه اين حكومتها از رهگذر طولانى كردن جنگ تعقيب مى‏كرده‏اند، همانها هستند كه در هشدار 22 خرداد 1360 و در خيانت به اميد، شمارش شده‏اند و 3 - مجارى محرمانه و سازشهاى پنهانى كه افتضاحهاى اكتبر سورپرايز و ايران گيت را ببار آوردند، حافظ « منافع »  حاكمان و موجد « زيانهاى »  مردم كشورهائى هستند كه حكومتها، با استفاده از اينگونه مجارى، سازشهاى پنهانى مى‏كنند. از اين رو، از مجارى علنى ممكن نيست، سياستى موافق روشى كه ماكياول مى‏آموزد،  را در پيش گرفت. و 4 - سندى كه پارى آن را انتشار داده‏است، همان واقعيت را باز مى‏گويد كه سندهاى ديگر مى‏گفتند: جنگ پى آمد مستقيم گروگانگيرى بود. آنها كه وسيله گروگانگيرى شدند و امروز، بجاى اعتراف به خطا و پوزش، بهاى آن را قابل قبول تبليغ مى‏كنند، مى‏بايد بدانند كه فرصت پوزش را از دست مى‏دهند و بار مسئوليتى چنين سنگين را بردوش نگاه مى‏دارند. و 5 - در خور يادآورى است كه بنا بر اعتراف شخص آلكساندر هيگ، از همين نوع مجارى محرمانه، با خامنه‏اى و هاشمى رفسنجانى داشته است. واسطه با هاشمى رفسنجانى محسن رفيق دوست و واسطه با خامنه‏اى، برادر او، هادى خامنه‏اى بوده‏اند. و...

      و سندى كه پارى انتشار داده‏است، به روشنى تمام، امر مهم‏ترى را بر خواننده آشكار مى‏كند: در رابطه سلطه گر - زير سلطه، زير سلطه نقش بازيچه را پيدا مى‏كنند. اين نقش را روابط قدرت به آنها مى‏دهد و آنها، داوطلبانه و مشتاقانه، اين نقش را برعهده مى‏گيرند.

     عقل زورمدار هاشمى رفسنجانى غافل است از واقعيت مهمى كه دروغ او آشكار مى‏كند و در ﺁفتاب سندی که پاری منتشر کرده است ، اندازه وارونه سازی حقیقت از سوی این ایران گیتی ، ﺁشکاری کامل می یابد:

 

 

 هاشمى رفسنجانى: بخاطر دريوزگى و التماس غرب بود كه ايران قطعنامه 598 را پذيرفت و عراق مجبور به پرداخت 100 ميليارد دلار خسارت شد!؟:

 

     بگزارش ايسنا (28 شهريور 1382)، هاشمى رفسنجانى، در « كنگره بزرگداشت 1600 شهيد سبزوار »  گفته است:

       « امروز نيز مانند اوايل انقلاب شمشيرهاى دشمنان تيز شده و در داخل نيز عده‏اى گستاخ‏تر شده‏اند و در خارج نيز به اختلافات داخلى دامن مى‏زنند. ولى بايد بدانند اشتباه مى‏كنند. چرا كه ايران هزار بار از آن زمان نيرومندتر شده است.

      دشمنان ايران در برابر كشورى هستند كه ديروز در تهيه باروت و مواد منفجره مشكل داشت ولى امروز از موشك‏هاى دوربرد آن مى‏ترسند و خيلى احمقانه است كه يك چنين كشورى را تهديد كنند.

         آمريكا آمد تا ما را محاصره كند ولى خودش را محاصره كرد و حتى امروز در ميان پادگان‏هاى نظامى و زره پوش‏ها و تانك‏ها نيز در عراق امنيت ندارد و حتى در گرماى سرسام‏آور آن‏جا هميشه بايد لباس‏هاى ضدگلوله به تن داشته باشند.

    خيال خام آمريكايى‏ها مانند خيال خام صدام در جنگ است كه امروز زنده به گور شده است.

    خيال خام آشوب داخلى هم هوا شد. آمريكا مى‏خواست به كمك تبليغات و ده‏ها تلويزيون و به بهانه خصوصى كردن دانشگاه‏ها آشوب درست كند و فقط چند نفر اراذل و اوباش فريب خورده خاص در گوشه و كنار فريب خوردند و فقط بخشى از نيروى انتظامى جهت مقابله با آنها وارد ميدان شدند.

     مگر تا به حال چقدر توانستند به كشور آسيب برسانند؟ البته از دست دادن 200 هزار نفر جوان پاك آسيب است ولى روح آنان امروز در ميان ماست.

    دفاع مقدس يك قطعه بى‏نظير همه تاريخ دنيا با همه وسعت آن است. چرا كه همه شياطين دنيا به جنگ يك كشور آمده بودند. در شرايطى كه ارتش و سپاه هنوز شكل نگرفته بود و حتى سلاح را نمى‏شناختند (1) و اموال نظام نيز در بانك‏هاى خارجى مسدود بود. (2)

     وجود اختلافات گروهى و بنى‏صدر كه بر مسند رياست جمهورى نشسته بود و منافقين و توده‏اى‏ها و ليبرال‏هايى كه مى‏خواستند انقلاب را محاصره كنند، به همراه رسانه‏ها و روزنامه‏هائى كه، به‏جز چند روزنامه، خاكستر بر سر مردم مى‏ريختند و نيز محافل نظامى در دانشگاه‏ها از جمله مسايل داخلى كشور در آستانه جنگ تحميلى بود.

    شرق، غرب و ارتجاع پشت سر عراق قرار داشتند و اطلاعات زيادى كه منافقين به دشمنانمان مى‏رساندند به آنها كمك مى‏كرد و كشور انقلابى ما در مواجهه با شياطين روزگار آنچنان دفاع جاودانى كرد كه به خاطر التماس و دريوزگى غرب، قطعنامه را پذيرفت. عظمت دفاع مقدس در آن جايى است كه با التماس غرب، قطعنامه پذيرفته شد. چرا كه آن زمان آمريكا، روسيه و ارتجاع غرب محتاج به آن بودند. (3)

    ما كه در سازمان ملل نفوذ نداشتيم ولى قدرت معنوى مردم و اين‏كه وحشت داشتند ما دوباره تفنگ‏هايمان را در دست بگيريم، باعث شد كه در جريان جنگ تحميلى عراق را مقصر شناختند و او را مجبور به پرداخت غرامت 100 ميليارد دلارى كردند. (4)

     آنها از ترس اين‏كه بسيجى‏ها تفنگ را بر دوش بگيرند پذيرفتند و گفتند كه ايران مورد ظلم و هجوم قرار گرفته و عراق بايد خسارات را به ايران بپردازد.

توضیح : چنين دروغگوئى تنها از ﺁقای هاشمى رفسنجانى ساخته است. با وجود اين، دروغهایش اعترافهاى مهمى را در بردارند:

 1 - اعتراف مى‏كند كه در آغاز جنگ، افراد سپاه اسلحه را نمى‏شناختند. با اين اعتراف دروغى را تكذيب مى‏كند كه ملاتاريا از آن روز تا امروز تكرار مى‏كند: بنى‏صدر به سپاه اسلحه سنگين نمى‏داد. بر فرض وجود آن اسلحه، سپاهى كه اسلحه را نمى‏شناخت، چگونه مى‏توانست از اسلحه سنگين استفاده كند؟

 2 - اموال مال نظام نبودند و مال كشور بودند و »نظام« با گروگانگيرى موجب توقيفشان شد و با معامله پنهانى بر سرگروگانها، با گروه ريگان و بوش، ملاتارياى ايران گيتى بر بادشان داد.

 3 - مدعى است بر اثر التماس و دريوزگى امريكا و اروپا و روسيه، رژيم ملاتاريا قطعنامه 598 را پذيرفته است. در اين صورت، الف - ديگر چرا خمينى جام زهر سر كشيد؟ و چرا مك فارلين مقاله نوشت كه خمينى در برابر امريكا زانوى تسليم بر زمين زد؟ پس آن سخن چه بود كه گفتند :  كشور را قحطى تهديد مى‏كرد و پولى در خزانه نبود، يك هفته تأخير در پذيرش قطعنامه، موجب سقوط كشور مى‏شد؟

     و عقل زورمدار  ﺁقای هاشمی رفسنجانى نمى‏داند كه سخن او اعتراف به تسليم شدن به خوارى است. زيرا مى‏پذيرد كه تصميم به خاتمه جنگ را امريكا و روسيه و اروپا ( چين را فراموش كرده‏است. در حقيقت، قطعنامه را 5 عضو دائمى داراى حق وتو، تهيه كرده بودند )  گرفته‏اند و ايران پذيرفته و اجرا كرده‏است.

 4 - مى‏گويد صدام را مجبور به پرداخت 100 ميليارد دلار غرامت كردند. الف - اگر راست مى‏گوئيد كه به شما التماس كردند، ديگر چرا به يك دهم غرامت  قانع شديد؟ مگر شما نمى‏گفتيد 1000 ميليارد دلار خسارت جنگ است؟ و ب - پس اين پول كه صدام به پرداخت آن مجبور شده‏است، كجاست؟ آيا به حساب شخصى ﺁقای  هاشمى رفسنجانى ريخته شده‏است؟

      و  مواد قطعنامه 598 را انتشار یافته ‏است. در آن قطعنامه، سخن از باز سازى بميان است و آنهم در ايران و عراق و نه از غرامت. اما چرا هاشمى رفسنجانى اين دروغ را مى‏گويد؟ زيرا پيش از كودتاى خرداد 60، عراق به پيشنهاد كنفرانس غير متعهدها تن داد و كشورهاى خليج فارس كه او را به جنگ برانگيخته بودند، حاضر به دادن غرامت به ايران شدند. چون عامل ادامه جنگ بمدت 8 سال براى استقرار استبداد ملاتاريا در ايران و در خدمت به منافع امريكا و انگلستان و اسرائيل و عربستان و مصر و شيخها بوده‏است، گمان مى‏برد اينگونه دروغهاى فاحش، درد بى درمان خيانت او و همدستانش را در آن جنگ، جبران مى‏كند. غافل از اينكه وجدان جمعى ايرانيان را نسبت به خيانتى كه استبداديان به آنها و كشورشان كرده‏است، حساس‏تر مى‏كند. بخصوص كه

  ﺁقای هاشمى رفسنجانى منتظر تكذيب ديگران نشد. خود خويشتن را تكذيب كرد: در 1 مهر، همشهرى مصاحبه‏اى با او انتشار داد. او فراموش كرد دو روزى پيش از آن گفته بود  بر اثر التماس و دريوزگى غرب قطعنامه را پذيرفتم. او گفته است :

* « من به قرارگاه رفتم و آقاى محسن رضائى كه فرمانده سپاه بود، ليستى تهيه كرده بود و گفت: اگر بخواهيم جنگ را ادامه بدهيم، با توجه به ضعيف شدن تداركات، بايد اقلام اين ليست را به ما بدهيد. آن ليست اكنون موجود است. خيلى مفصل بود. ارقام و اعداد آن دقيقاً يادم نيست. اما در آن گفته شده بود فلان مقدار تانك، هلى كوپتر و هواپيما و فلان مقدار پول و مهمات لازم است.

 * اولاً دولت نامه‏اى به امام نوشت و وزراى اقتصاد و رئيس بانك مركزى گفتند ديگر از تأمين هزينه‏هاى جنگ ناتوانيم و حد اكثر مى‏توانيم غذاى مردم را تهيه كنيم. اقتصاد كشور نمى‏تواند جنگ را تأمين كند » .

توضیح : بدين ترتيب اين دولت ملاتاريا بوده كه به دريوزگى افتاده بوده‏است. عقل زورمدار كارش به اختلال مى‏انجامد. اين ضد و نقيض گوئى به فاصله دو روز، حاكى از اختلال شديد است. بر مردم ايران است كه بياد بياورند اين شخص و همدستانش در بهار 1360، بحران آفريدند و بابت عبور از بحران، انقلاب و دين را به باد دادند و يك جنگ 8 ساله و نظام استبدادى جنايت و فساد و خيانت گستر را روى دست ملتى گذاشتند . آيا بحرانهائى كه اين عقل زورمدار و نظاير او دارند ايجاد مى‏كنند، هستى كشور را بباد نخواهند داد؟

       بارى، اگر در جنگ، ملاتاريا بازيچه بود، اينك نيز در سياست خارجى بازيچه تمايلهاى افراطى اسرائيل و امريكا و انگليس است. آيةالله منتظرى گروگانگيرى را اشتباه و عادى نكردن رابطه با امريكا را ، عمل به خواست صهيونيستها ارزيابى مى‏كند:

 

 منتظرى: اشغال سفارت امريكا غلط بود و صهيونيستها مانع عادى شدن رابطه با امريكا:

 

    روزنامه ژاپنى يوميورى مصاحبه‏اى با آية الله منتظرى بعمل آورده‏است. از آن، يك پرسش و پاسخ  مربوط است به رابطه با امريكا. متن فارسى آن در 30 شهريور 1382 ، از سوى دفتر او انتشار پيدا كرده‏است:

 * يوميورى: آيا شما با رابطه با آمريكا موافق هستيد و به نظر شما چه راهكارهايى براى ايجاد رابطه با آمريكا مى‏تواند وجود داشته باشد تا شكاف موجود برطرف شود؟

* منتظرى: غير از اسرائيل كه ما آن را كشور قانونى نمى‏دانيم، قاعدتا با هر كشورى و از جمله آمريكا كه يك كشور قانونى است و در دنيا به عنوان يك كشور مطرح است، مى‏توانيم رابطه داشته باشيم. لكن رابطه دو كشور مستقل و داشتن روابط سياسى، فرهنگى و اقتصادى به نفع هر دو طرف خواهد بود. جدايى از آمريكا يك چيز موقتى بود كه نبايد ادامه داشته باشد و اشغال سفارت آمريكا به عقيده من كار غلطى بود و مثل اين است كه ما يك قسمت از كشور ديگر را اشغال كرده باشيم. ولى آمريكا متأسفانه با اين كه استفاده و منافع را از كشورهاى اسلامى مى‏برد، اسرائيل غاصب را بر كشورهاى اسلامى ترجيح داده و مى‏دهد و اين امر ظلمى است بزرگ و برخلاف مصالح جهانى.

    اگر آمريكا دست از زورگويى بردارد و نسبت به اسرائيل اين گونه برخورد نكند، مى‏توان اين ديوارى را كه ايجاد شده و موقتى است و دائمى نيست خراب كرد.

     ما 300 ميليون جمعيت آمريكا را رها كرده‏ايم به واسطه اين كه از دست چند حاكم آنجا عصبانى هستيم و از رابطه ابا داريم. صهيونيست‏ها هستند كه مخالف رابطه ايران و آمريكا هستند. لابى‏هاى يهود هستند كه نمى‏گذارند رابطه از سر گرفته شود و ما عملا داريم خواسته صهيونيست‏ها را اجرا مى‏كنيم. اميدواريم موانع برطرف و رابطه برقرار گردد و اين بحران و تشنج از ميان برداشته شود.

 توضیح : بهررو، با وجود اين واقعيت كه ملاتاريا، در كودتاى خرداد 60 و جنگ 8 ساله و پس از آن، نقش بازيچه را بازى كرده‏است، امروز، عقل زورمدار هاشمى رفسنجانى، نسبت به اين واقعيت كه ايران در محاصره نظامى امريكاست، اين توجیه  را يافته است كه امريكا در محاصره ايران است .

 

روبرت پارى:

پولهايى كه به سيروس هاشمى پرداخت شدند و همكارى نزديك او با كيسى در «اكتبر سورپرايز»:

 

  در دستشوئى زنانه سابق كنگره، غير از شهادت كوگان و گزارش نخست وزير روسيه )ترجمه آن در شماره پيش از نظر خوانندگان گذشت(،

* نوارهاى شنود اف بى آى از گفتگوهاى تلفنى سيروس هاشمى را يافتم كه مورد اعتناى كميته تحقيق پيرامون »اكتبر سورپرايز« قرار نگرفته بود. برابر نوارهاى شنود، در اواخر سال 1980، سيروس هاشمى 3 ميليون دلار دريافت مى‏كند. پول توسط وكيلى مدافعى مقيم هوستن پرداخت شده‏است. اين شخص شريك بوش، نامزد معاونت رياست جمهورى در انتخابات 1980 بوده‏است.

      بعد از انتخابات رياست جمهورى 1980، وكيل نامبرده به سيروس هاشمى تلفن مى‏كند و به او وعده مى‏دهد كه »بوش و اطرافيان او« در مورد سرمايه گذاريهاى شكست خورده سيروس هاشمى، به او كمك خواهند كرد. و كمى بعد از آغاز بكار پرزيدنت ريگان، پرداخت اسرار آميز ديگرى به سيروس هاشمى، با پست كنكورد و از طريق بانك اعتبارات و بازرگانى بين المللى (BCCI)، پرداخت مى‏شود.

 * يادداشتهائى در باره دست اندركارى بوش در ايجاد اختلال در گفتگوهاى كارتر، رئيس جمهورى وقت، پيرامون گروگانها، يافتم. بنا بر يكى از اين يادداشتها، مورخ 27 اكتبر 1980، بوش به مشاور سياست خارجى، ريچارد آلن، دستور مى‏دهد آخرين اطلاع در باره گفتگوها بر سر گروگانها را، از طريق تئودور شكالى Theodore Shackley، معاون سابق مدير عمليات سيا، براى او بفرستد.

* مدارك ديگرى يافتم شامل ثبت‏هاى »سرى« و »فوق العاده سرى« وزارت خارجه امريكا در باره فروش اسلحه به ايران در 1980. يكى از فوق سرى‏هاى حساس شامل گفتگوهاى الكساندر هيگ، نخستين وزير خارجه امريكا با سران كشورهاى خاورميانه، در سفر ماه مه 1981 او به منطقه بود. سران اين دولتها به او گفته بودند كه جريان محرمانه اسلحه از اسرائيل به ايران ادامه دارد.

 انقلاب اسلامى: ترجمه يادداشت محرمانه الكساندر هيگ را از نظر خوانندگان گذرانده‏ايم.

* نه تنها مدارك بالا كه گزارش تفصيلى ابوالحسن بنى‏صدر، نخستين رئيس جمهورى ايران، و شهادت داويد آندلمن Andelman، شرح حال نويس آلكساندر دومارانژ، رئيس سازمان جاسوسى و ضد جاسوسى وقت فرانسه، مورد توجه قرار نگرفته‏اند.

     در خور يادآورى است كه آندلمن شهادت داده‏است: دومارانژ، به من گفت: ما ديدار ميان ويليام كيسى، مدير تبليغات انتخاباتى ريگان - بوش و ايرانيها را در پاريس، سازمان داديم. بعد از شهادت آندلمن، كميته تحقيق، تلفنى از دومارانژ مى‏خواهد با كميته تماس بگيرد. اما پيش از آنكه دومارانژ تلفن كند، كميته بكارى شگفت دست مى‏زند: خود ارزيابى مى‏كه كه شهادت آندلمن »معتبر« است اما فاقد »ارزش تصديق« است!

* افزون بر اين، اوراق كميته تحقيق فاش مى‏كردند كه گزارش اين كميته، از ديد اعضاى آن نيز، بى پايه بوده‏است. تا آنجا كه مشاور رئيس كميته، اى. لورنش بارسلا E.Lawrence Barcella ، بابت ضعفهاى گزارش، عصبى بوده‏است. در 8 دسامبر 1992، او به معاونان خود دستور مى‏دهد »يك دريچه فرارى« باز كنند تا اگر در آينده، بابت مدارك و شهادتهائى كه بطور گزينشى ناديده گرفته شده‏اند، شكايت شد و يا حقايق رو شدند، بتوان گفت كميته تحقيق احتمال وقوع »اكتبر سورپرايز« را داده بود.

      بارسلا دستور مى‏دهد بنويسند »اين گزارش نمى‏بايد و نمى‏توانست هر تحقيق ساده‏اى را هم در خود بگنجاند، هر تلفن ساده‏اى را هم قيد كند، هر تماسى را حكايت كند. و نيز كميته نمى‏توانسته‏است به همه »تصادف«ها، خرده اتهامها و ادعاها، »كنجكاويها« و سئوالهائى كه بر انگيخته شده‏اند، بپردازد«.

     اما مدارك روشن مى‏كنند بسيارى از آن »تصادف‏ها« كه كميته ناديده گرفته‏است، از لحاظ تاريخى بسيار مهم بوده‏اند. در ماجراى اكتبر سورپرايز، يكچند از مهمترين و قدرتمندترين چهره‏هاى سياسى، محرمانه با يكديگر معامله كرده‏اند. مدارك همچنين فاش مى‏سازند تحقيقى به انجام رسيده‏است كه نه تنها معدودى »كنجكاويها« را ناديده گرفته است، نه تنها يك يا دو »نقش« را از قلم انداخته است، بلكه مدام يا مدارك را ناديده گرفته و يا در آنها دستكارى كرده و يا جعل قول كرده‏است.

     مدارك گردآورى شده در جعبه‏ها فاش مى‏كنند كه كميته براى گذران كيسى، در تاريخهاى كليدى اكتبر سورپرايز، قولهاى مجعول را سند گردانده‏است. حال آنكه مدارك پيدا شده و نيز شهادتهاى شهود، دروغ بودن آن قولها را مسلم مى‏كنند. كميته شهود معتبر را كه شهادتشان تصديق ادعا )نقش كيسى در اكتبر سورپرايز( است، ناديده گرفته و در عوض، شهادتهاى مشكوك - بسا ساختگى - جمهوريخواه‏ها را پذيرفته است.

* افزون بر اين، مدارك كميته مسلم مى‏كند كه تحقيق گران كميته خود در نتيجه تحقيق، ذينفع بوده‏است. بخصوص رئيس مشاوران، بارسلا. او در 1980، وكيل بانك فاسد BCCI بوده و بابت حمايت از بانك در برابر مطبوعات و تحقيقات دولتى، بانك به او بيشتر از 2 ميليون دلار، پول داده‏است. همزمان، بارسلا شريك پل لاكسالت Paul Laxalt، رئيس مبارزات انتخاباتى ريگان - بوش، در انتخابات رياست جمهورى نوامبر 1980 نيز بوده‏است.

      در حقيقت، مدارك موجود در دستشوئى زنان سابق مجلس نمايندگان، نشان مى‏دهند كه فصل جذابى از تاريخ اخير امريكا - تاريخى كه انتخابات رياست جمهورى نوامبر 1980، محور آنست - سخت غلط نوشته شده‏است. حتى اگر هنوز كسى داورى كند كه مدارك بر اثبات »معامله« جمهورى خواهان دلالت قطعى ندارند اما هم او نمى‏تواند انكار كند كه جمهوريخواهان، در طول مبارزات انتخاباتى، در مذاكرات پرزيدنت كارتر در باره گروگانها، اختلالهاى جدى بوجود آورده‏اند.

  اما ماجراى پولهايى كه سيروس هاشمى دريافت كرده‏است:

  در 23 سپتامبر 1980، بهنگام رقابت ريگان با كارتر بر سر رياست جمهورى، دو مرد اهل بوستن به سيروس هاشمى تلفن مى‏كنند. اين دو پيام رمزى به او ابلاغ مى‏كنند. آنها به بانكدارى كه سيروس هاشمى است اطلاع مى‏دهند كه »ناخداى كشتى يونانى« مى‏خواهد 3 ميليون دلار به شعبه بانك او در آنتيل هلند بسپرد.

      به هاشمى گفته شده‏است كه نام »ناخداى كشتى يونانى« فيبولوس "Fibolous" است. يكى از اين تكزاسى، قاضى سابق، هارل تيلمن بوده‏است. او خود را دوست 30 ساله ژرژ بوش، نامزد معاونت رياست جمهورى امريكا مى‏دانسته‏است. در آن تاريخ، نقش واسطه اصلى را در كوششهاى پرزيدنت كارتر براى آزاد كردن 52 گروگان امريكائى بازى مى‏كرده‏است.

       در 20 نوامبر، بعد از شكست كارتر در آزاد كردن گروگانها، تيلمن از نو، به هاشمى تلفن مى‏كند. اين بار، با او در باره خريد يك پالايشگاه نفت صحبت مى‏كند. به هاشمى مى‏گويد با بوش، كه به معاونت رياست جمهورى انتخاب شده‏است، رابطه دارد و با »آدمهاى بوش« در باره ورشكستگى سيروس هاشمى و شريك او، در پى معامله پالايشگاه نفت، واقع در نيوفوندلند مشورت كرده‏است. تيلمن به او گفته‏است: »آدمهاى بوش آماده‏اند در رفع اين گرفتارى، كمك كنند. اما تا پيش از شروع رسمى ريگان و بوش بكار، در 20 ژانويه 1981، نمى‏توانند عمل كنند«.

       وقتى از تيلمن، در باره تلفنهايش به سيروس هاشمى، در 1980، پرسيدم، گفت: نه دادن 3 ميليون دلار و نه وعده كمك آدمهاى بوش به او را به ياد نمى‏آورد. بياد نمى‏آورد تلفنى به سيروس هاشمى كرده باشد. او بياد مى‏آورد كه بازجويان كميته تحقيق، در 1992، در اين باره از او پرسيده‏اند اما محتواى پرسشهاى آنها و پاسخهاى خود را به ياد نمى‏آورد. اطمينان مى‏داد كه قصد فرار از پرسشهاى مرا ندارد.

      با وجود اين، تيلمن بر آن تلفنهاى اسرارآميز، امر واقع تازه‏اى را افزود: او گفت در زمان شركت او در مبارزات انتخاباتى ريگان و بوش، او مشاور حكومت اسلامى راديكال ايران نيز بوده‏است. تيلمن همچنين احساس كرده بود پرزيدنت كارتر در كار گروگانها در مانده‏است.

توضیح : درخور يادآورى است كه، در آن تاريخ، ﺁقایان رجائى نخست وزير و هاشمى رفسنجانى رئيس مجلس و بهشتى رئيس قوه قضائيه بوده‏اند. آنها از كجا، در امريكا، دوست 30 ساله بوش را يافته و مشاور حقوقى حكومت ايران كرده‏اند؟!

        علت پرداخت 3 ميليون پول به سيروس هاشمى - حتى اگر بازپرداخت وجه دريافت شده و يا بهاى معامله‏اى باشد - دليل ديگرى بر وابستگى سيروس هاشمى به جمهوريخواه‏ها است. سيروس هاشمى، با استانلى پوتينگر Stanley Pottinger، كه در حكومت نيكسون صاحب مقام بوده، از نزديك‏همكارى داشته است. با جون شاهين، حرفه‏مند جمهوريخواه و دوست نزديك ويليام كيسى، مدير فعاليتهاى انتخاباتى ريگان و بوش، شريك بوده‏است.

       بگفته جمشيد هاشمى، برادر سيروس هاشمى، كيسى با سيروس هاشمى، از بهار 1980، براى جلوگيرى از آزاد شدن گروگانها، همكارى را شروع كرده‏است. گزارش كميته تحقيق مدعى است در نوارهائى كه، بر آنها، اف بى آى گفتگوهاى تلفنى سيروس هاشمى را از سپامبر 1980 تا فوريه 1981، ثبت كرده‏است، كوچك‏ترين اشاره به ماجراى اكتبر سورپرايز نيست. اما من در آن دستشوئى تاريك، نوارهائى را يافتم كه در آنها، براى مثال، از دادن 3 ميليون دلار به سيروس هاشمى صحبت شده‏است و كميته تحقيق كمتر اعتنائى به آن نكرده است. باز نوارهائى يافتم كه حاكى از ارتباطات مالى شاهين و سيروس هاشمى با چهره‏هاى دولتمند فيليپين و خاورميانه و بانك فاسد BCCI و خانواده پهلوى هستند . اين داده‏ها و شهادتها گوياى اين واقعيت هستند كه هاشمى انگيزه قوى در جلوگيرى از موفق شدن كارتر در حل مشكل گروگانها داشته و ويليام كيسى او را بكار گرفته است.

 * در 22 سپتامبر، يك روز پيش از تلفنها از هوستن، هاشمى، تلفنى، در پى يافتن 40 ميليون دلار براى كمك به شاهين بوده‏است تا او بتواند كنترل پالايشگاه را از نو بدست آورد. در همان هفته، سيروس هاشمى و جون شاهين مى‏خواسته‏اند، باهم، بانكى را در آسيا، با شركت سرمايه گذاران فيلى پينى ايجاد كنند.

 * در اواسط اكتبر، در همان حال كه سيروس هاشمى، بظاهر، با حكومت كارتر، در حل گروگانها، همكارى مى‏كرده‏است، با جمهوريخواه‏ها نيز در فروش اسلحه به ايران، شروع بهمكارى كرده‏است.

      نوارهاى افى بى آى حاكى از دروغى است كه سيروس هاشمى در كار گروگانها گفته است. در 22 اكتبر 1980، افى بى آى گفتگوهاى همسر سيروس هاشمى، هما، با او را ضبط مى‏كند. هما شوهرش را بابت تكذيب گفتگوهايش با نخست وزير ايران، محمد هاشمى، سخت سرزنش مى‏كرده‏است. به او هشدار مى‏داده‏است: « ممكن نيست بتوانى دوچهره داشته باشى و نقش آژان دوبل را بازى كنى».

 توضیح : آن زمان، نخست وزير ﺁقای محمد على رجائى بود. اما اگر در نوار، صحبت از ﺁقای  محمد هاشمى بوده‏است، يا مقصود هاشمى رفسنجانى رئيس وقت مجلس و يا مراد، برادر او، محمد هاشمى بوده‏است.

 * روز بعد، 23 اكتبر 1980، شاهين، از نو، در دفتر كار سيروس هاشمى، بوده‏است. با يكى از تلفنهاى تحت شنود، يك شريك اروپائى خود، ديك گدك Dick Gaedecke،را در باره آخرين فعل و انفعالات گفتگوها بر سر گروگانها، توجيه مى‏كرده‏است. هاشمى از طريق شاهين، كسيى را از جزء به جزء استراتژى كارتر در اين باره، آگاه مى‏كرده‏است.

  در 24 اكتبر، اف بى آى به استناد شنود مكالمات سيروس هاشمى، يادداشت رمز ديگرى از روابط نزديك سيروس هاشمى با جمهوريخواه معروف ديگرى، ثبت مى‏كند. در يادداشت، دو حرف اول سيروس هاشمى در اين جمله، قيد شده‏اند: »عمليات بانكى س.ه براى ريگان در خارج از امريكا«.

     امكان ارتباطى ميان ريگان و هاشمى اطلاعى كاملاً جديد نيست. خبر از اين ارتباط را نخست رويتر، به استناد منابع خود در اف بى آى داد: نام ريگان در يكى از نوارهائى شنيده شده‏است كه بر آنها مكالمات تلفنى سيروس هاشمى ضبط شده‏اند. اما تحقيق كنندگان كميته تحقيق گفتند در 548 نوارى كه در اختيار كنگره گذاشته شده‏است، نامى از ريگان برده نشده‏است. به استثناى اينكه بهنگام گفتگوى تلفنى، تلويزيون يكى از دو طرف گفتگو باز بوده و اسم ريگان در برنامه تلويزيونى پخش و ضبط شده‏است.

      اما تحقيق كنندگان نتوانسته‏اند توضيح بدهند چرا در يك نوار، 8 روز خالى است. 11 روز ديگر نيز پاك شده‏است. بقول متخصصان شنود نوار، بسا از عمد چنين كرده‏اند. با وجود اين، كميته تحقيق هيچ چيز مظنونى در نوارها نديده‏است!

      براى پاك گرداندن جمهوريخواهها، كميته تحقيق شهادت احمد مدنى، وزير دفاع سابق ايران را نيز به حساب نياورد. او شهادت داده‏بود كه در به تأخير انداختن آزادى گروگانها تا بعد از انتخابات رياست جمهورى امريكا، سيروس هاشمى، بطور محرمانه، با جمهوريخواهها كار مى‏كرده‏است. هاشمى كيسى را به ديدارى با ايرانيان برده بود براى گفتگو بر سر گروگانهاى امريكائى در تهران. سيروس هاشمى به مدنى گفته بود: »كيسى مى‏خواهد از آب گل آلود، ماهى بگيرد«. و نيز، مدنى شهادت داده بود كه هاشمى نقش دوگانه بازى مى‏كرد. در ظاهر براى پرزيدنت كارتر و در باطن براى ريگان - بوش كار مى‏كرد.

  در دوران انتقالى، يعنى بعد از پيروزى ريگان و پيش از تصدى رياست جمهورى، اف بى آى مكالمات بيشترى را ضبط مى‏كند. اين مكالمات گوياى روابط سيروس هاشمى با جمهوريخواه‏ها هستند. در 20 نوامبر، همان روز كه تيلمن با او از »آدمهاى بوش« تلفنى گفتگو كرده‏است. هاشمى با دوستى ايرانى به اسم محمود معينى از روابط خود با كيسى صحبت كرده‏است. اين زمان، كيسى كارهاى انتقال تصدى رياست جمهورى از كارتر به ريگان را بر عهده داشته‏است. سيروس هاشمى به معينى گفته‏است: من با كيسى، سالهاست دوست هستيم.

     سرانجام، حكومت كارتر، سيروس هاشمى را، از گفتگوها بر سر گروگانها، كنار مى‏گذارند. علت اشتغال هاشمى به خريد اسلحه براى ايران بوده‏است. بنا بر آنچه اف بى آى ضبط كرده‏است، در 15 ژانويه 1981، سيروس هاشمى، با مقامات سپاه پاسداران، درلندن ديدار و براى آنها حسابى به مبلغ 1/87 ميليون ليره انگليسى )حدود 3 ميليون دلار( باز مى‏كند. پول اختصاص به خريد اسلحه داشته‏است.

      در 19 ژانويه 1981، آخرين روز رياست جمهورى كارتر، در يكى از گفتگوهاى تلفنى خود، براى عده‏اى تشريح مى‏كرده‏است كه »توافقهاى بانكى انجام گرفتند براى آنكه گروگانهاى امريكائى در تهران آزاد شوند«. هاشمى در باره خريد اسلحه براى ايران نيز با آنها، صحبت كرده‏است. شركاى او پرسيده‏اند: »ترتيب كار با دوستانمان چطور خواهد بود؟« و »من قدرى عصبى هستم. در اينجا همه سعى دارند وارد عمل شوند«. و روز بعد، بلافاصله بعد از اداى سوگند توسط ريگان، گروگانها آزاد شدند.

  در هفته‏هاى بعد از آن، پولها همچنان به بانك سيروس هاشمى (  CompanyBank and TrustFirst Gulf)سپرده مى‏شدند. در اوائل فوريه 1981، اف بى آى مكالمه‏اى را ضبط مى‏كند كه بنا بر آن، حواله‏اى از بانك BCCI، فردا، از لندن، توسط كنكورد، براى او فرستاده مى‏شود.

     چند روز بعد از اين مكالمه، دستگاه دادگسترى جديد )تحت امر وزير منصوب ريگان( به اف بى آى دستور مى‏دهد، شنود مكالمات سيروس هاشمى را قطع كند. اف بى آى و دادستانهاى محلى بر آن مى‏شوند مكالمات ضبط شده را براى تحت تعقيب قضائى قرار دادن سيروس هاشمى، به جرم فروش اسلحه، بمدت بيش از 3 سال، مورد استفاده قرار دهند. با اطلاع از اين امر، در ماه مه 1984، وقتى كه مدارك در اختيار هيأت منصفه قرار گرفتند و بنا بر تعقيب سيروس هاشمى شد، وزارت دادگسترى سيروس هاشمى را آگاه مى‏كند و او پرواز خود را به نيويورك لغو و از توقيف شدن مى‏رهد.

     كمتر از يك سال بعد، تاجران اسرائيلى فروش اسلحه، آلبرت شويمر

 Albert Schwimmer و يعقوب نيمرودى، براى ديدار با سيروس هاشمى، به  هتل لوكسى مى‏روند. عدنان قاشوقى و منوچهر قربانى فر نيز براى شركت در اين گردهم آئى، به آن هتل مى‏روند. هاشمى پيشنهاد فروش اسلحه بيشترى را به ايران مى‏كند. او، از نو، با شاهين و كيسى كار مى‏كند و كيسى حالا ديگر رئيس سيا است.

     يك سال بعد، همچنان در لندن، سيروس هاشمى ناگهان بيمار مى‏شود. بيمارى او سرطان خونى حاد تشخيص داده مى‏شود. او در 21 ژوئيه 1986، مى‏ميرد. اما كارى را كه سيروس هاشمى، در اطاق آن هتل، شروع مى‏كند، چند ماه بعد از مرگ او، از پرده بيرون مى‏افتد و افتضاح ايران گيت نام مى‏گيرد.

توضیح : علت به رياست جمهورى رسيدن كسى مثل ژرژ دبل يو بوش را در « تحقيقى » مى‏توان يافت كه ، در ﺁن،  بنا نه بر یافتن و انتشار مدارک که  پنهان كردن مدارك یافته شده ، بوده است. اى بسا اگر كميته تحقيق كنگره كار خود را احقاق حق و هدف از آن را بازگرداندن اخلاق سياسى به هر سه قوه مجريه و مقننه و قضائيه مى‏شمرد و حقيقت را فداى مصلحت نمى‏كرد، امريكا مديرانى ديگر مى‏يافت. اما وقتى قدرتى وارد مرحله انحطاط مى‏شود، چشمهاى حقيقت بين مسئولان امور كور مى‏شوند. چنانكه از اينهمه كه بر نوارها ضبط بوده‏اند، اعضاى كميته و تحقيق كنندگان آنها، كلمه‏اى رانمى‏شنوند!. در آنچه به گزارش و اسنادى مربوط مى‏شود كه بنى‏صدر در اختيار اين كميته گذاشت، نه تنها، همه، ناديده گرفته شدند، بلكه در گزارش كميته، قولهاى جعلى را آورده‏اند كه خود ساخته و به بنى‏صدر نسبت داده‏اند. با وجود اين، همانطور كه مى‏خوانيد، كميته ناگزير شده‏است « مجرای فرارى » را باز بگذارد. لذا گفته‏است نمى‏گويد سازش پنهانى انجام نگرفته‏است. مى‏گويد: مدركى كه وقوع ﺁن را ثابت كند، يافت نشد!!

 

روبردت پاری

 

نقش پول و مقام و کین در تدارک اکتبر سوراپرایز:

 

توضیح:  این بخش از یافته های جدید روبرت پاری واجد اهمیت بسیار است. چرا که نخستین تحقیق در بارۀ اکتبر سورپرایز به این نتیجه رسیده بود که در رهبری حزب جمهوریخواه، کسانی چون راکفلر و کسینجر و راکفالر نقش تعیین کننده ای در گروگانگیری و چگونگی حل آن، یعنی اکتبر سورپرایز داشته اند. در این قسمت ، داده های جدیدی ارائه شده اند که تحقیق پیشین را تأیید می کنند:

    افراد و نیروهائی که می خواستند پرزیدنت کارتر را از کاخ سفید برانند، یا بخاطر مقام و یا بخاطر پول و یا بخاطر انتقام گیری بر ضد او عمل می کردند. این سه دسته با هم  شدند و قدرت عظیمی گشتند.

    مدارکی که بتازگی افشا شده اند ، مدارکی که از مردم پنهان نگاه داشته می شدند، حاکی از آنند که در پشت نمای دموکراسی  امریکا ،  روابط برقرار بوده اند برای انجام عملیاتی که اکتبر سورپرایز نام گرفتند:

     در اینجا، به دیدار شارل . گ  کوگان ، متخصص عالی مقام  سیا در امور خاورمیانه ، با کیسی، رئیس جدید سیا، در 21 دسامبر 1992 ، را باز می آورد. کوگان در دفتر کیسی است که رید وارد می شود . رید دستایار داوید راکفلر، در چیس مانهاتان بانک است. کوگان خوب بیاد دارد که رید به کیسی گفته بود: خوب رشدته کارتر را برای اکتبر سورپرایز  پنبه کردیم.

توضیح: دستگاه ریگان بوش برای جلوگیری از موفق شدن کارتر به حل مشکل گروگانها، که اکتبر سوراپیزش می خواندند، با خمینی و دستیاران او وارد معامله شدند و خود اکتبر سورپرایزی به زیان کارتر ساختند.

     اعضای کمیته تحقیق مجلس نمایندگان از شهادت کوگان خوششان نیامد. زیرا خلاف دلخواهشان بود. وکیل جمهوریخواه ها (و عضو سابق سیا) ، داوید لوفمن پرسید: آیا کوگان هیچ فرصتی بدست آورده است و در آن از  رید ، در این باره، پرسیده است؟ کوگان پاسخ داده است: بله. او می خواست برای  تصدی شغلش به سازمان ملل برود. به او تلفن کردم . او در مزرعه اش در کونکتیکوت Connecticut  بود. تنها به او گفتم: این چیزی است که فکر مرا به خود مشغول کرده است. به (کتگره) چه بایدم گفت؟ و او هیچ توضیح و تفسیری نکرد و در امور دیگر گفتگو  شد.

لوفمن پرسید: آیا او هیچ توضیجی به شما نداد و نگفت قصدش چه بوده؟ کوگان پاسخ داد: نه.  مارک ل. شافر ، حقوقدان دیگر کمیته، پرسید: انکار هم نکرد که این حرف را زده است؟ کوگان پاسخ داد: او هیچ چیز نگفت. و ادامه داد به جرف زدن از امور دیگر .

     کمیته و حقوقدانانش نه تنها این شهادت ارزشمند را نادیده گرفتند ، بلکه پرسشهای بایست را نیز از او نکردند. از جمله از نو نپرسیدند که واکنش کیسی به سخن رید  که فلان کردیم به فلان اکتبر سورپرایز کارتر ، چه بود؟ این شهادت نیز مانند بسیاری مدارک دیگر در گزارش نهائی کمیته تحقیق نیامد و در  بایگانی رها شده ، بایگانی شد.

 

شهادت خصمانه:

   اما شهادت کوگان  یکی از  «سری» ها بود که بظاهر از راه اتفاق، در دستشوئی زنانه پیشین رها شده بود.  من همچنین یادداشتهای یک مأمور اف بی آی را  کشف  کردم. او سعی کرده بود با ژوزف رید در بارۀ آنچه از اکتبر سوراپرایز می دانست ، سئوال و جواب کند. مأمور اف بی آی هاری آ . پنیش Harry A. Penich   بود. او فراوان  به رید تلفن کرده و از او خواسته بود با وی تماس بگیرد. اما رید یکی از تلفنها را نیز پاسخ نداده بود.

    سرانجام ، مجهز  به یک  اخطار کتبی ، او را ناگزیر کرد به پرسشهایش پاسخ بدهد. رید تهدید کرد به رئیس  او رجوع می کند. .. اما سرانجام ، او  ناگزیر شد به پرسشها پاسخ بدهد. حقوقدانان کمیته تحقیق  نیز رعایت او کردند.  از این رو، پنیش پرسشها و پاسخها را که  یادداشت کرده بود، برگرفت و نوشت: « رید  از دیدار با کیسی در 1980، چیزی به یاد نمی  آورد.  رید افزود «بخاطر موقعیتم در چیس مانهاتان بانک، بارها با یکدیگر ارتباط پیدا کرده ایم». در 1979، رید  عامل لابی راکفلر برای قبولاندن اجازه  آمدن شاه به امریکا، برای معالجه سرطان ،  بود. و  همان اجازه موجب اشغال سفارت امریکا در تهران و گرئگانگیری شد.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                      

توضیح : خط کشی از ما و بخاطر جلب توجه به این مهم است که بدین ترتیب ، لابی راکفلر از بردن شاه به امریکا،  تا اکتبر سورپرایز ، نقشه خود را اجرا کرده است.

      در بارۀ دیدارش از سیا در 1981، رید، به او ، پنیش ،  گفته است: چون به تازگی مأمور سفارت امریکا در مسکو شده بود، بقصد ادای احترام به کیسی سرزده است. اما آید او سخنی از به شکست کشاندن اکتبر سورپرایز کارتر به کیسی گفته است؟ رید پاسخ گفته است: اطلاع خاصی از آنچه اکتبر سورپرایز خوانده می شود، ندارد . کمیته تحقیق نیز فشاری بیشتری پنیش وارد نکرد. شگفت انگیز تر از همه اینکه  حقوقدانان کمیته تحقیق از رو برو کردن رید با مدرکی که ادعای او را مبنی بر اینکه در 1980 هیچگاه کیسی را ملاقات نکرده است، رد می کرد. بنا بر  دفتر ثبت ملاقاتها مرکز مبارزات انتخاباتی ریگان و بوش در آرلینگتون، که  کمیته تحقیق بدستش آورده است، رید کیسی را در 11 سپتامبر   1980 ،  ملاقات کرده است.

     در  آن دیدار،  رید داوید راکلفلر  و اوون فریسبی   Owen Frisbie  که لابی راکفلر در واشنکتن بود و آرشیبالد روزولت، مشاور چیس مانهاتان بانک و یکی از شخصیتهای افسانه ای سیا  مأمور عملیات سیا در خاورمیانه ، از جمله کودتای اوت 1953 (28 مرداد 1332 ) در ایران و بازگرداندن شاه به تخت سلطنت ، همراهی می کرده است.

توضیح : بدین سان ، در ماجرای  گروگانگیری و اکتبر سورپرایز نیز، سر و کله  روزولت، مجری طرح آژاکس پیدا می شود! راکفلر و لابی او در واشنکتن و مشاور او  نیز کسانی هستند - که بنا بر تحقیقی که زیر عنوان «اینتر لوک »  منتشر شد -  در طرح و اجرای نقشۀ گروگانگیری شرکت داشته اند.

 

شاهی که دیگر نمی توانست پا بر زمینی بگذارد:

    در ربع قرنی که از  عملیات سیا در تهران گذشت، بانک داوید راکفلر از سپرده های رژیم شاه در این بانک، سود خوبی برد. اما وقتی شاه، در ژانویه 1979 ، برکنار شد، چیس با خارج  شدن سپرده ها توسط دولت اسلامی شد. 6 بدستور این حکومت ،  میلیارد دلار  از این بانک بیرون برده شد.

    بر عصبانیت از بیرون رفتن سپرده ها، عصبانیت از رفتار پرزیدنت کارتر با شاه نیز افزوده می شد. وزیر خارجه پیشین، هانری کیسینجر ، فغان بر می آورد که شاه حال آن هلندی را پیدا کرده است که دائم در پرواز بود. از یک پناهگاه موقت به یک  پناه گاه دیگر ، از مصر به مراکش واز مراکش به  مکزیک و از مکزیک به امریکا و از امریکا به  پاناما و از پاناما به مصر و مردن در مصر، در 27 ژوئیه 1980 .

     اما شهادت کوگان در بارۀ سخن رید به کیسی ، راه تحقیق وسیعی را گشود که کمیته تحقیق میل چندانی به وارد شدن در آن را نداشت.  خانواده شاه (پهلویها) روابط مالی تنگاتنگی با نه تنها راکفلر و چیس مانهاتان بانک که با ویلیام کیسی ، در  محدودۀ فعالیتهای مالی شخصی او، داشتند.

     بنا بر گزارش سیا در 1984، که در اختیار  کمیته تحقیق قرار گرفته است، کیسی دوست ایام جنگ جهانی خود در عملیات جاسوسی ، جون شاهین و بانکدار ایرانی سیروس  هاشمی را ، برای فروش ملکی در نیویورک ، متعلق به بنیاد پهلوی ، استخدام کرد. در آن زمان ، دولت اسلامی رادیکال ایران ادعا می کرد که ملک متعلق به او است و خانواده شاه نیاز به پول داشتند.

     این نخستین همکاری  کیسی با شاهین و سیروس هاشمی در چنین معامله ای مهم بود. زیرا در 1980، هاشمی یکی از واسطه های کارتر در بحران گروگان گیری شد و کیسی مدیر مبارزات انتخاباتی ریگان و بوش  گشت. همکاری کیسی و شاهین و هاشمی به دعوی وقوع اکتبر سورپرایز، اعتباری بیشتر می بخشید.

     و سیروس هاشمی در 1986 مرد . برادر بزرگ ترش ، جمشید هاشمی، در کمیته تحقیق،   تحت قسم، شهادت داد  که سیروس هاشمی دیدار کیسی و مهدی کروبی، ملای رادیکال ،  را در ژوئیه 1980، ترتیب داد. شهادت جمشید به قلب اتهام اکتبر سورپرایز و اتهام کیسی  بر جلوگیری از به نتیجه رسیدن گفتگوهای پرزیدنت کارتر در بارۀ گروگانها ، مربوط  می شد.

        اما کمیته تحقیق گزارش سیا را به کناری نهاد و نتیجه گیری کرد که « مدرکی »  حاکی از ملاقات کیسی با سیروس هاشمی ، پیش از انتخابات نوامبر 1980، بدست نیامد. در گزارش علنی ، کمیته بکوتاهی از گزارش سیا ، ذکری بمیان آورده است. اما هویت بنیاد را ذکر نکرده است. کلمه « پهلوی » حذف شده است. در نتیجه ، معنای اطلاع مبهم گشته است.

    همچنین در گزارش ، این امر واقع که سیروس هاشمی  با کیسی   و شاهین  در کار  سود آور فروش ملک بنیاد پهلوی همکاری داشته است، سانسور شده است. حال آنکه شنود اف بی آی که مکالمات تلفنی ادارۀ سیروس هاشمی را ، در اواخر 1980 ، ضبط کرده است، معلوم می کند که او و شاهین در کارمیلیونها دلار سرمایه گذاری در تأسیس بانکی بوده اند. بنا بوده است بانک در هونک کنگ و با شرکت سرمایه گذاران فیلی پینی ، ایجاد شود.

    بانک، دو روز بعد از مراسم سوگند پرزیدنت ریگان و مقارن آزاد شدن 52 گروگان امریکائی  ، ایجاد شد.   در 22 ژانویه 1981 ، شاهین بانک سپرده و تضمین ،Hong Kong Deposit and Guaranty Bank را ، با سرمایه 20 میلیون دلار، در هونک کنگ ،  گشود. پول توسط  وکیلی که طرف راکفلر در ژنو بود، به اسم جان پتری Jean Patry په او داده شد.

     بانک از حمایت مالی قدرتمندان دیگر ی در جهان نیز حمایت می شد. از جمله ،  از سوی هرمینیو دیزینی Herminio Disini ، که معروف بود به مأمور امور مالی شخصی  رئیس جمهوری فیلی پین، فردینالد ماکوس  . در حقیقت، وکیل شاهین به  من گفت: شاهین در اوائل 1981 ، به مانیل برای دیدار با شخص مارکوس رفت.  شاهین او را کسی می شمرد که در ایجاد بانک شریک او است. مارکوس این بانک را وسیله ای می دید برای جلب بخشی از دلارهای نفتی کشورهای عرب.

     در 1980،  ا محرمانه،  به کیسی  نیز پولی پرداخته است. بنا بر نامه ای که در 1986، بعد از سرنگون شدن رژیم مارکوس ، در فیلی پین، افشا شد، پرزیدنت ریگان خواسته است پیش از پرواز مارکوس به هائیتی ،  پرونده پرداخت این پول از بین برده شود. نامه که توسط ویکتور نیتودا، Victor        Nituda، دستیار مارکوس نوشته شده است،  حاکی از آنست که سناتور پل لاکزالت ، Paul Laxalt  ، از حزب جمهوریخواه، «انتظار داشته است تمامی مدارک در دوران اقامت او در مانیل از میان برده شوند. یکی از پرونده ها شماره و تاریخ 014  SEC-1980 را داشت و مربوط می شد به پرداخت وجوه به کیسی. پرونده دیگر شماره و تاریخ 015 SEC را داشت و حاکی از  آن بود وجوه ریگان مصرف نشدند.

     در  ایام تبعیدش در هایتی ، مارکوس به ملاقات کنندگان خود می گفته است: برای هزینه های انتخاباتی ریگان ، 4 میلیون دلار  پرداخته است. گرفتن این پول نقض قوانین مربوط به انتخابات امریکا است.  و نیز ، توضیح می دهد چرا مارکوس اجازه داشته است از بانک خونک کنگ استفاده کند.

    از 1981 تا 1984،  بانک سپرده و تضمین هونگ کنگ ، همانطور که مارکوس امیدداشت، صدها میلیون دلار پترودلار را به خود جذب کرد. بانک همچنین سرمایه داران عرب را در مدیریت خویش عضویت داد. دو تن از مدیرانش عبارت شدند از  غنیم المزروعی صاحب مقامی در ابوذبی که 10 درصد  سرمایه  بانک فاسد BCCI را داشت و حسن یاسین ، پسر عمومی عدنان قاشقی  (که در ایران گیت از صاحب نقشها بود) و مشاور کمال ادهم رئیس پیشین اطلاعات عربستان و از سرمایه گذاران در BCCI   .

     نام سیروس هاشمی بطور مستقیم  بمثابه  شریک در ایجاد و اداره کنندگان بانک نیامده است. او از BCCI  پول دریافت کرده است. بنا بر نواری که شنود اف بی آی ضبط کرده است، گفته شده است که فرداد از BCCI  ، با پرواز کنکورد، پول دریافت خواهد کرد.

 

میلیونها دلار که کمیته تحقیق بر آنها چشم بست:

    در 1984، بانک سپرده و تضمین هونک کنگ ورشکست شد و 100 میلیون دلار  ناپدید گشت. شاهین یکبار دیگر با مشکل مالی شدید روبرو شد. اما او ، در 1985، به مرض سرطان ، مرد. و  بدهی های بانک نیز  با او به گور رفتند. بزرگ ترین بازنده در این معامله سرمایه گذار اسرار آمیزی بود که از 1980 تا 1981، 20 میلیون دلار  سرمایه گذاشته بود ظاهرا خواهان آن نبود که در این باره سر و صدائی بشود.

    این 20 میلیون دلار  که توسط وکیل راکفلر در ژنو به بانک سپرده و تضمین هونک کنگ داده شد، متعلق به شاهزاده اشرف پهلوی خواهر دو قلو و قدرتمند شاه بود.  کمیته تحقیق با اشرف مصاحبه کرد و شهادت او را مبنی بر اینکه این 20 میلیون دلار یک سرمایه گذاری معمولی بوده است، پذیرفت.

    حال آنکه در 1980، شاهزاده سرمایه گذار از دشمنان سخت کارتر بود . او کارتر را سرزنش می کرد که چرا از شاه حمایت نکرده است. سقوط رژیم شاه به آدمکشها امکان داد فرزند او را بکشند. و نیز ، اشرف از /ن بیم داشت که پرزیدنت کارتر  و همکاران او، از رهگذر یأس از  آزاد کردن گروگانها، شاه را با گروگانها  مبادله کند. بنا بر قول ویلیام شاوکروس Shawcross  که ایام اقامت شاه در پاناما و واپسین سفر او را به مصر گزارشگر  کرده است، او هامیلتون جردن ، مدیر اداری کاخ سفید ، در ریاست جمهوری کارتر، را، بهنگام رود در رو شدن در پاناما، مورد شماتت قرار داده است.

     شاهزاده اشرف، به شاهین ، شریک امریکائی  سیروس هاشمی  ،  20 میلیوون دلار پرداخت در حالی که بنا بر ظاهر، سیروس هاشمی به پرزیدنت کارتر در حل مشکل گروگانها کمک می کرد. بنا بر این ، چنین پرداختی  می باید همانند پرداخت بانک BCCI بمثابه مدرک  مورد توجه قرار می گرفت.

     اما طرف توجه قرار نگرفت. از جمله به این دلیل  که رئیس مشاوران کمیته تحقیق، لوارنس بارسولا  در اواخر سال 1980، وکیل   BCCI بود و شرکت حقوقی او بیشتر از 2 میلیون دلار پول از این بانک گرفت. شریک او در شرکت نیز سناتور سابق ، پل لاگزالت ، بود. نه پول بانک BCCI  و نه  20 میلیون دلار اشرف و نه پرونده های فیلی پین در گزارش کمیته تحقیق ذکر نشدند. کمیته تحقیق علاقه به پیگری ماجرای پولهائی که پرداخت شدند و چرائی پرداخت شدنشان نداشت.

توضیح: بدین سان، در ماجرای گروگانگیری و آن سازش سراسر خیانت ، اکتبر سورپرایز ، خانواده پهلوی نقش اساسی  داشته است. حاصل دسیتاری پهلویها،  با امثال راکفلر و کیسینجر و ... استقرار استبداد ملاتاریا  و جنگ 8 ساله و... شد.  تا مگر ایرانیان همت کنند و ایران را از مثلث زور پرست ، دستیار سلطه گران ،  آزداد کنند

 

روبرت پاری :

 

مقامات عالی ایران به کلینتون گفتند: باکیسی در «اکتبر سورپرایز» همکاری کردیم:

 

 

     روبرت  پاری  یافته های جدید خود را در باره نقش کیسی در سازش پنهانی بر سر گروگانها، اینسان گزارش میکند:

     نخست دلیل تراشیهای کمیته تحقیق را میآورد که  در کتاب خود، شرح کرده است:  عکسی از Bohemian Grove  پیدا شد. تحقیق کنندگان کمیته از پیدا شدن این عکس چنان سخن میگفتند که گوئی سند قطعی پیدا کرده اند حاکی از اینکه کیسی در مادرید و در گفتگو با مهدی کروبی برسر گروگانها نبوده بلکه در آن مجل بوده است!

     در حقیقت، بنای کار کمیته بر آن نبود که حقیقت را کشف کند بلکه بر این بود که دلیل بتراشد بر دروغ بودن ماجرای اکتبر سورپرایز.  لذا، برای روزهای 27 و 28 ژوئیه، میباید محل دیگری میافت و میگفت کیسی، مدیر انتخابات ریگان و بوش در آن محل بوده است.

      اما چنین کاری بس مشکل بود. زیرا مدارک نشان میدهند در روزهای آخر هفته ﺁخر ماه ژوئیه، کیسی در آرلینگتون بوده است. روز شنبه، 26 ژوئیه، از انظار عمومی ناپدید شده است.  از شنبه تا ظهر دو شنبه، غیبش زده و بعد از ظهر دوشنبه، 28 ژوئیه، در محل کنفرانس پیرامون جنگ جهانی دوم، در لندن، ظاهر شده است.  سئوالی که جواب می طلبید اینست: این مدت را کیسی کجا گذرانده است؟ به مادرید برای دیدار و گفتگو با مهدی کروبی رفته است یا خیر؟

هیستری اثبات نادرستی نقش کیسی در اکتبر سورپرایز:

       پاری پس از شرح تقلاهای دو مجله نیوزویک و نیوریپالیک، برای ثابت کردن حضور کیسی در آن روزها در امریکا و آشکار شدن دروغهای این دو مجله، یادآور می شود که کمیته تحقیق کنگره وقتی دید دلیل تراشیهای آن دو مجله به جائی نرسیدند، بر آن شد دلیلهای دیگری را بتراشد و جانشین کند:

    در اواخر 1992، برای گذران روزهای آخر هفته پایان ماه ژوئیه، دلیل تازه ای تراشید: کیسی در   Bohemian Grove  در شمال کالیفرنیا بوده است. بنا بر این دلیل، جمعه 25 ژوئیه، کیسی از لوس آنجلس  به سان فرانسیسکو پرواز کرده است.  دارل ترنت Darrell Trent ، عامل حزب جمهوریخواه ، با او همراه بوده است.  از سانفرانسیسکو به Bohemian Grove  رفته و عصر آن روز به این محل رسیده اند. کیسی تا یک شنبه صبح، 27 ژوئیه،  در این محل مانده است. بعد او به سانفرانسیسکو رفته و از آنجا، به لندن رفته است. تمام شب را در هواپیما گذرانده و حدود ظهر روز دوشنبه 28 ژوئیه وارد لندن شده است.

     بنا بر این روزشمار، کیسی  وقتی نداشته است که به مادرید برود و ادعای جمشید هاشمی بی وجه میشود. ملاقات دو روزه کیسی با کروبی  دروغ و بنابراین، اکتبر سورپرایز «اسطوره» و داستان است.

      اما  در ساختن دلیل حضور کیسی در Bohemian Grove   ، کمیته فکر مسئله ها را که ببار میآورد، نکرده است:  من و گزارشگران دیگر که برای فورت لاین کار میکردیم، بر روی امکان حضور کیسی در این محل کار کرده و آن را دروغ یافته بودیم. ما مدرک آشکاری را یافتیم حاکی از اینکه کیسی در روزهای آخر هفته اول اوت، 1 تا 3 این ماه و نه در روزهای آخر هفته پیایان ژوئیه به این محل رفته است.

 

مدرک در راه:

   در واقع، مدرک کمیته تحقیق نیز با ادعایش تناقض داشت.  بنا بر دفاتر Bohemian Grove  که در اختیار کمیته قرار گرفتند، میهمان کیسی، دارل ترنت، جمعه 25 ژوئیه در این باشگاه بوده است حال آنکه در آن تاریخ، کیسی هنوز در واشنکتن بوده است. بنا بر این، نمیتوانسته اند با هم از لوس آنجلس راه افتاده باشند.

      دیرتر، کمیته یک بلیط هواپیما یافت که بنا بر آن، کیسی در آن روز پرواز کرده است. اما او نه به ساحال شرقی امریکا که از واشنکتن به نیویورک میرفته است. صبح شنبه، 26 ژوئیه، در  روسلین هاربور نیویورک، با زنی از فعالان حزب جمهوریخواه ، دیدار کرده است.

     دفاتر حزب جمهوریخواه نیز نشان میدهند که کیسی در 1 اوت ، به لوس آنجلس رفته و در آنجا، با دارل ترنت ، همراه شده است. و نیز دفتر مالی Bohemian Grove  نشان میدهد که 1 اوت، کیسی و ترنت از Bohemian Grove   خرید کرده اند.  افزون بر این، میهمان  یکی از اعضای باشگاه، بنام ماتیو مک گوان McGowan ، بوده اند. در 3 اوت، او نوشته است که بیل کیسی، مدیر تبلیغات انتخاباتی ریگان ، این آخر هفته، میهمان ما بود.

      با وجود مدارک مسلم بر دروغ بودن اقامت کیسی در روزهای آخر هفته پایان ماه ژوئیه، کمیته تحقیق از داستانی که ساخته بود، دست بر نداشت. تحقیق کنندگان کمیته همین روش را در باره روز تعیین کننده دیگر، 19 اکتبر 1980، بکار بردند.  این روز نیز روزی است که شاهدان شهادت دادند که آنها کیسی، مدیر تبلیغات انتخاباتی ریگان و بوش را در پاریس دیده اند. او برای دور دیگری از گفتگوها با مهدی گروبی به پاریس رفته بود. مقامات سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی فرانسه و رئیس وقت این سازمان، آلکساندر دومارانژ تصدیق کرده اند که این دیدار انجام گرفته است. دومارانژ به نویسنده شرح حال خود گفته است ملاقات اکتبر انجام گرفت.

       برای آنکه مدرک حضور کسیسی در پاریس را بی اعتبار کند، کمیته تحقیق خاطره نوه کیسی را دست آویز کرد.  لاری کیسی ادعا کرده بود که بیاد می آورد  پدر او به پدر بزرگ او، بیل کیسی، در ستاد تبلیغات انتخاباتی جمهوریخواه ها در آرلینگتون کرده بود.  با آنکه لاری کیسی، بر صحت  این خاطره،  دلیل و مدرکی ارائه نکرد، کمیته آن را «معتبر» شمرد.  حال آنکه گزارشگران فرونت لاین نادرستی این خاطره را مبرهن کرده و لاری کیسی نیز غلط بودن آن را پذیرفته بود: من، در 1991، یک سال پیش از شهادت او در کمیته تحقیق، با لاری مصاحبه کردم و از این مصاحبه فیلم گرفتم. در آن مصاحبه، او خاطره ای یکسره متفاوت با این خاطره گفت و اصرار ورزید که خوب و بس روشن به یاد می آورد که پدر و مادر او، در 19 اکتبر ، 1980 با کیسی، در جوکی کلاب،  واقع  در واشنکتن، شام صرف کردند.

          او گفت: با آنکه 11 سال از آن زمان می گذرد، روشن به یاد می آورم که در آن تاریخ و در آن باشگاه، پدر و مادرم با بیل کیسی شام خوردند. من به لاری کیسی مدرک ستاد تبلیغات جمهوریخواه ها را نشان دادم و نیز دفتر ثبت ورود نیز نشان می داد که آن شام، چهار روز زود تر از آن تاریخ، در 15 اکتبر، صرف شده است. لاری کیسی اشتباه خود را پذیرفت و رسید امریکن اکسپرس نیز نشان داد که شام در 15 اکتبر صرف شده است.

       با وجود این، در 1992، لاری کیسی، در حضور کمیته تحقیق،  شهادت داد که در آن تاریخ، به پدر بزرگ او، بیل کیسی، تلفن شده است. امری که در مصاحبه، کلمه ای از آن نگفته بود. من این تناقض گوئی را به کمیته خاطر نشان کردم. اما کمیته آن را ناشنیده گرفت و همچنان ادعای تلفن کردن به کیسی را دلیل عدم صحت ادعای حضور او در پاریس برای گفتگو بر سر (به تأخیر انداختن آزادی گروگانهای امریکائی  یا اکتبر سورپرایز) شناخت.

 

عکسی که درBohemian Grove  گرفته شد:

         در حقیقت کار کمیته تحقیق شستن و پاک کردن مدارک و آثار فعالیتهای کیسی بود. زیرا هم و غم اعضایش این بود که اکتبر سورپرایز مشروعیت   12  سال حکومت ریگان و بوش را از میان نبرد. دموکراتها نیز در خود یارای مقابله با جمهوریخواه ها را نمی دیدند.

توضیح: لی هامیلتون وقتی دلایل بنی صدر را قوی دیده بود، به او گفته بود: میدانید معنای اثبات وقوع اکتبر سورپرایز یعنی اینکه حکومتهای ریگان و بوش غیر قانونی و فاقد مشروعیت بوده اند ؟  بنی صدر به او پاسخ گفته بود: پوشاندن حقیقت، نامشروع را مشروع نمیکند. حال آنکه اگر کمیته تحقیقی که تشکیل میدهید، حقیقت را گفت، مردم سالاری امریکا از فسادی بزرگ پاک می شود و در سطح ملی و بین المللی، مشروعیت و اعتبار بدست می آورد.  و او، سخن حق را نشنید و گمان کرد حقیقت را با دروغ میتوان پوشاند. غافل بود که حقیقت توانائی دریدن پوشش دروغ و نمایاندن خویش را دارد. و امروز و فردا بیشتر از امروز، مردم امریکا حقیقت را  در میابند و عمل او و کمیته اش را فاسد کردن مردم سالاری امریکا و صحه گذاشتن بر حکومتهائی ارزیابی میکنند که با سازش پنهانی سخت ننگینی، هم دستیار دشمنان آزادی در ایران شدند و هم حکومتی غیر قانونی را در امریکا بر سرکار آوردند و این حکومت 12 سال ، برجا ماند.

        تحقیق کنندگان کمیته یک تلفن و یک عکس را مدرک کردند. یک عکس دستجمعی در Bohemian Grove   ، از اعضای باشگاه و میهمانان آنان، در روزهای آخر هفته پایان ژوئیه 1980 ، حجت میشد بر اینکه جمشید هاشمی دروغ میگوید و دیدار کیسی با کروبی در مادرید، افسانه است.

     «عکسی از بیل کیسی در Bohemian Grove   پیدا شد» . از این جمله، من یکه خوردم. در آن حال که میکوشیدم  بفهمم چنین مدرک خنده آوری  را چگونه میتوان دلیل کرد در توجیه حضور کیسی در Bohemian Grove ، در روزهای آخر هفته پیان ماه ژوئیه، بکار برد؟.  احساس کردم که گوینده، در آن سوی خط تلفن، نامطمئن سخن میگوید. او با تردید پاسخ داد: « خوب، بیل کیسی در عکس نیست. بقیه همه، از جمله دارل ترنت، میهمان او، هستند. اما کیسی در عکس نیست »..

     پرسیدم: بیل کیسی در عکس نیست؟  پاسخ داد: نه، او در عکس نیست. بدین قرار، عکس دلالت میکرد بر اینکه در تاریخ مورد ادعا، بیل کیسی در Bohemian Grove   نبوده است .

      با وجود این، در گزارش منتشر شده، کمیته تحقیق عکس و مدارک دیگر که جا برای تردید نمیگذاشتند که کیسی در روزهای آخر هفته اول ماه اوت در Bohemian Grove   نبوده است، نا دیده گرفت.  در عوض، کمیته تحقیق یادداشت ریچارد آلن، مشاور امور خارجی جمهوریخواهها، را مدرک گرداند. او در یادداشتی بتاریخ 2 اوت  شماره تلفن کیسی را نوشته بود.  کمیته تحقیق صرف نوشتن شماره تلفن را دلیل شمرد بر اینکه در آن تاریخ، کیسی در خانه بوده است. پس او در Bohemian Grove   نبوده است. اگر در آن تاریخ در این محل نبوده، پس در روزهای آخر هفته پایان ماه ژوئیه بوده است!  با وجود آنکه رچارد آلن شهادت داد که «من نمیتوانم بگویم آیا به او تلفن کردم یا نکردم»، کمیته یادداشت او را دلیل گرداند.

      به سخن دیگر، از دید تحقیق کنندگان کمیته، نوشتن شماره تلفن کسی توسط دیگری، ثابت میکند که او در خانه بوده است. حتی اگر شماره گرفته شده و کسی گوشی را برنداشته باشد. مسلح به چنین «منطقی»، تحقیق خود را در باره دعاوی بر وقوع اکتبر سورپرایز کامل کرد. 

       رئیس کمیته، لی هامیلتون، در نیویورک تایم، مقاله نوشت و ادعا کرد که،  به استناد «مدارک محکم » دال بر حضور کیسی در امریکا، ادعای وقوع سازش پنهانی (اکتبر سورپرایز) را بی وجه و پرونده آن را برای همیشه مختومه خواند. مقاله خود را نیز «مورد مختومه» عنوان داده بود.

      وضع بر این منوال میگذشت تا که من آگاه شدم  مقامات عالی رتبه ایران از طریق واسطه های نزدیک به پرزیدنت کلینتون، در 94 - 1193 ،  به او اطلاع داده اند که کمیته تحقیق آنچه را گزارش کرده است، ساخته و دروغ است. این ایرانیان تصریح کرده اند که آنها با کیسی و دیگر جمهوریخواهها در 1980، در مورد گروگانها، (معامله بر سر به تأخیر انداختن آزادی آنها)  همکاری کرده ایم.  اما  عالی مقام ترین شخصیتهای حکومت کلینتون بر آن شده اند که نباید «پرونده گروگانها را از نو گشود». از قرار، پرزیدنت کلینتون طرح شدن نزاعهای قدیمی کاری  پر خطر است و ممکن است مانع از پرداختن او به اموری بگردد که مقدم میشمارد.

توضیح: خط کشی از ما است. یادآور میشود که کلینتون وعده داد پرونده سازش پنهانی حکومتهای ریگان و بوش را با ملاتاریا باز کند. اما نکرد. بهای اهمیت بایسته ندادن به سازش  با ملاتاریا برای رسیدن به ریاست جمهوری را، نه تنها معاون کلینتون، ال گور، نامزد ریاست جمهوری نپرداخت، بلکه ملت امریکا و مردم جهان میپردازند. خیانت به کشور و به حق اساسی یک ملت، هیچگاه کهنه نمیشود. چنانکه اگر ما ایرانیان خیانت برخی از «روحانیان» را در کودتای 28 مرداد، کهنه و مربوط به گذشته نمیشمردیم، در پی انقلاب،  «خط سید ضیاء» که استبداد وابسته است بر دولت مسلط نمیشد و استبداد خیانت و جنایت و فساد گستر را بر قرار نمیکرد. تردید نباید کرد که اگر خیانت پهلویها و پهلوی طلبها و خط سید ضیائی ها را امری مربوط به گذشته و کهنه گمان بریم، تجربه شده را تجربه کرده ایم و این بار، بلائی که بر سر کشور خواهد آمد، بمراتب مرگبارتر و ویرانگر تر خواهد شد.

      و من ضبط و ثبت شده های کمیته تحقیق را در دستشوئی زنانه مجلس نمایندگان را که انبار شده بود، پی گرفتم . مدارک را در جعبه ها ریخته بودند. برخی از آنها «سری» و «کاملاً سری» بودند. این مدارک بسیاری از نتیجه گیریهای کمتیه تحقیق را نقض میکردند. این مدارک است که در این رشته نوشته ها باز میآورم.

     در یکی از دهها جعبه، عکسی رنگی از 16 مرد را یافتم. آنها در آن آخر هفته پایانی ماه ژوئیه، در Bohemian Grove    بوده اند. آنها در قرار گرفتن در برابر دوربین عکاسی، تشریفات را رعایت کرده بودند: اعضای پیرتر باشگاها در جلو نشسته بودند و بقیه اعضا و میهمانان، پشت سر آنها ایستاده بودند. من در مردها، یک به یک نگاه کردم. دنبال قامت بلند و گردن خمیده و سر بزرگ کیسی بودم. او در عکس نبود.

 

 

روبرت پاری

بوش و بازی  قدرت سیا

 

    کارتر سیا را تصفیه کرده بود. با به قدرت رسیدن ریگان و بوش، اخراج شده می توانستند بازگردند و انتقام بگیرند. اعضای سیا میل شدیدی داشتند به نشان دادن ضرب شصت خود. ﺁنها میخواستند کاری را که بر سر سران دیگر کشورها می ﺁوردند، بر سر کارتر نیز بیاورند.

      کمی بیشتر از یک هفته به انتخابات مانده بود. بوش، نامزد معاونت ریاست جمهوری، عصبی بود. سنجش افکار جدید حاکی از ﺁن بود که مردم به کارتر و ریگان رقبتی ندارند و ریگان بر کارتر پیشی نگرفته است. بوش در حال رفتن به پیتسبورگ برای فعالیت انتخاباتی بود که از فرماندار سابق تکزاس، پیام نگرانی ﺁوری دریافت کرد. کونالی که زمانی عضو حزب دموکراات بود و جمهوریخواه شده بود، پیام میداد که دولتهای  نفتی خاورمیانه نگرانند . زیرا شایعه ها بر ﺁنند که بدنبال کوششی طولانی ، کارتر موفق شده است ترتیب ﺁزادی 52 گروگان امریکائی را، پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا، بدهد.  اگر راست باشد، انتخاب ریگان مشکل میشود.

     این شد که بساعت 12 :2 بعد از ظهر 27 اکتبر 1980، جورج بوش به ریچارد ﺁلن تلفن کرد. ﺁن زمان، او مشاور ریگان - بوش در سیاست خارجی بود. مأموریت او این بود که مراقب پیشرفت کارتر در کار ﺁزاد کردن گروگانها باشد. بوش از او خواست تحقیق کند ببیند اطلاعی که کونالی میدهد صحت دارد یا خیر؟ یادداشتهای ﺁلن را سالها بعد، من در دستشوئی متروکه مجلس نمایندگان یافتم. این یادداشتها بطور روشن گزارش میکنند که بوش در ماجرای معامله بر سر گروگانها شرکت داشته است .

      یادداشت ﺁلن شروع میشود با : «- JBC[Connally] ،  Geo Bush » ، معامله میشود. هفته پیش اسرائیل ، از طریق ﺁمستردام، قطعات یدکی به ایران داده است. گروگانها این هفته ﺁزاد میشود. عربهای میانه رو نگرانند. فرانسه به عراق قطعات یدکی داده است و حالا کارتر با ایران معامله میکند. کونالی نگران است. چه میتوان کرد. ﺁلن باید ببیند یا نه ».

        در شهادت «سری» که ریچارد ﺁلن در کمیته تحقیق داد، رمز یادداشت خود را اینسان گشود که کونالی شنیده بود پرزیدنت کارتر توانسته است ﺁزادی گروگانها را، با فروش قطعات یدکی توسط اسرائیل به ایران ، بدست ﺁورد. بوش به من دستور داد که در باب صحت اطلاع کونالی تحقیق واز طریق دستیاران نزدیکش، او را از نتیجه ﺁگاه کنم.

 

«شبح بلوند»:

     بنا بر یادداشتها، ﺁلن اطلاع را از راه جنیفر، به تد شکالی Ted Shacklee داده است. ﺁلن شهادت داده است که جنیفر فیتزجرالد مدتی دراز دستیار بوش بود.  شاکلی تئودور شاکلی بود. مأمور افسانه ای عملیات سری  معروف به «شبح بلوند» بود.

     در دوران جنگ سرد، شاکلی بسیاری از عملیات شبه نظامی مخالفت برانگیز سیا را ، از ویتنام تا لائوس تا عملیات JMWAVE بر ضد فیدل کاسترو و رژیم او در کوبا، رهبری کرده بود.  در 1976 که  بوش رئیس سیا بود،  شاکلی را به معاونت اداره عملیات محرمانه گمارد . اما خدمت شکالی در سیا، در سال 1979 ، بعد از 3 سال رویاروئی با رئیس سیا، استنفیلد ترنر، پایان یافت. شکالی بر این باور بود که ترنر با  تصفیه صدها تن از «بچه های قدیمی » سیا، این سازمان، از جمله کاریر او را ویران میکند.

     بعد از بازنشسته شدن، باتفاق یک عضو دیگر سیا، توماس کلینس، وارد تجارت شد. این شخص جاسوسی خشن بود و بعد ها، بخاطر فروش تجهیزاتی که بکار فعالیتهای تروریستی می ﺁمدند، به لیبی، زندانی شد. کلینس در افتضاح ایران گیت نیز بخاطر تقلب مالیاتی تحت تعقیب قرار گرفت. شبح شکالی ، در ﺁن افتضاح نیز، حضور می داشت.

       اما در 1980، شاکلی در تقلای ﺁن بود که رئیس پیشین خود، جورج بوش، را روانه کاخ سفید کند تا مگر خود نیز رئیس سیا بگردد. در اوائل 1980، او داوطلب فعالیت بسود بوش شد و مهارتهای معجزه سازش را در اختیار او نهاد. بدینسان بود که او در ماجرائی که اکتبر سورپرایز نام گرفت، نقش پیدا کرد. نقشی که تا این زمان سری مانده بود.

     در 1992،  اعضای کمیته تحقیق، وقتی شنیدند شکالی نیز دست در این کار داشته است، سخت در شگفت شدند. کمیته تحقیق به این امر پی برده بود که در ستاد تبلیغات انتخابات ریگان و بوش، اعضای سابق سیا، عملیات شبانه روزی را سازمان می دادند که موضع ﺁنها گروگانهای امریکائی در ایران بود. ریچارد ﺁلن جاسوسهای سابق را « انبوهی از افسران بد قلق سیا » می خواند که به بازی پلیس و دزد مشغول بودند.

     برخی از تحقیق گران کمیته میخواستند نقش سیا نیز در گزارش قید شود. فصلی «سری» از گزارش کمیته که در گزارش نیامد را در همان دستشوئی زنانه یافتم. در ﺁن، ﺁمده بود که بسیاری از اعضای ستاد تبلیغات ریگان - بوش ] مرکز عملیات[ ، اعضای سابق سیا بودند که نخست برای بوش ، هنگامی که او برای نامزد ریاست جمهوری شدن از سوی جمهوریخواه ها فعالیت می کرد،  کار میکردند و به او وفادار بودند. اما این فصل از گزارش حذف شد.

      کشف دیگر کمیته تحقیق - که باز از گزارش حذف شد - این بود که روزنامه نگار محافظه کار، میکائل لودین ، شریک دیگر شاکلی ، بطور خصوصی بسود ریگان - بوش ، در موضوع گروگانها،  کار می کرده است. این قسمت از گزارش، که سانسور شده است،  میگوید لودین عضو غیر رسمی گروه «اکتبر سورپرایز» بوده است. صفحه دیگری از یادداشتهای ﺁلن فاش میکند که لودین به رئیس ستاد تبلیغات انتخاباتی،  ویلیام بیل کیسی ، درملاقات 16 سپتامبر، پیوسته است که ﺁن را «طرح خلیج فارس» خوانده اند.

     در 1980، شاکلی با لودین هم تیم شدند و، در «بازی جنگ»، برای سازمان اطلاعات ارتش ایتالیا SISMI،  که با لژ ماسونی P2 ارتباط داشت ، نقش مشاور را بازی کردند.  مبارزات انتخاباتی به پایان خود نزدیک می شد که سازمان اطلاعات ایتالیا ماجرای زیانمندی - که صحتش محل تردید بود - در اختیار لودین گذاشت. داستان مربوط میشد به روابط معاملاتی  برادر کارتر با لیبی . او داستان را در نیوریپابلیک انتشار داد بدون اینکه بگوید مشاور SISMI بوده و در مبارزات انتخاباتی ، بسود ریگان و بوش فعالیت میکند. (نگاه کنید به ص 395  David Gregg , The Blond Ghost)

     شاکلی روابط نزدیک با بسیاری از افسران سیا که بر کار بودند، داشت. دونالد گرک که در اکتبر سورپرایز نقش داشت، در ویتنام ، زیر دست شکالی بود. در 1980، گرگ رابط سیا با شورای امنیت ملی بود. بنا بر این، در موقعیتی بود که از گفتگوهای محرمانه حکومت کارتر درباره گروگانها ، ﺁگاه میشد. بعد از انتخاب شدن ریگان و بوش، او مشاور امنیتی بوش شد و در افتضاح ایران گیت ، نقشی فرعی یافت.

 

ماجرای پاریس:

     اما پرسش اصلی اینست که ﺁیا بوش و کیسی با ملایان ایرانی، در اکتبر 1980، رویارو گفتگو کرده اند یا نه؟ بنا بر یکی از ادعاها، این دو به پاریس ﺁمده و در دیدار 19 اکتبر، شرکت کرده اند.

     چهار مقام اطلاعاتی فرانسه ، از جمله رئیس سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی این کشور، ﺁلکساندر دومارانژ، در سخنانش به شرح حال نویس خویش،  گفته اند کیسی در پاریس بود و در دیدار و گفتگو با ایرانیها شرکت کرد.  اما دو شاهد دیگر ، یکی خلبانی بنام هنریش راپ و دیگری ﺁری بن مناش، افسر اطلاعاتی اسرائیل مدعی هستند که بوش نیز در ﺁن روز ، در پاریس بوده و در گفتگوها شرکت کرده است.بن مناش شهادت داد که بوش و کیسی را افسران سیا که هنوز در خدمت (تحت حکومت کارتر بوده اند) بوده اند، همراهی می کرده اند.

          راپ که میگوید کیسی را از ناشینال ارپرت به پاریس برده است، بیاد میﺁورد که هواپیما، دیرگاه شب در حالی پرواز کرد که باران میبارید. در حقیقت، در 18 اکتبر، شب هنگام باران می بارید و ثبت ستاد انتخاباتی ریگان - بوش در ﺁرلینگتون، نشان میدهد که کیسی، در حدود ساعت 30: 11 ، بمدت 10 دقیقه، در مرکز عملیات  توقف کرده است. و از این محل به فرودگاه، 5 دقیقه راه است. از ﺁن زمان ببعد، هیچ مدرک معتبری که نشان دهد کیسی بقیه روز را در محل و یا جای دیگری از امریکا گذرانده است، وجود ندارد.

     اما داستان بوش دیگر است. او تحت حمایت افراد اداره  حفاظت سری بوده است. یادداشتهای سری حاکی از ﺁنند که او روزی را در واشنکتن، در خانه گذرانده است. اما گفته ها ی او در بارۀ گذرانش سر راست نیستند. هیچک از مأموران حفاظت او دو بار از خانه بیرون رفتن ، یکی صبح و دیگری بعد از ظهر    19  ، را بیاد نمی ﺁورند. و دستگاه بوش مانع دسترسی به یکی از دوستان خانواده و پرسیدن از او درباره ادعای بوش شد. بوش مدعی است بعد از ظهر 19 اکتبر به خانه او رفته است. نام او را کمیته تحقیق سیاه کرده است. زیرا قول داده بود اسم ﺁن کس را فاش نسازد و نامی از این دوست خانواده بمیان نیاورد.

      کمیته در مقام مبری کردن بوش ، هیچگاه از ﺁن شخص تحقیق نکرد و در نخستین اظهار نظر خود، در 1 ژوئیه 1992،  بوش را مبری شناخت.

     این تصمیم نشان می دهد که تحقیق کنندگان نیازی به توضیح امر واقع دیگری نمی دیده اند. ما که از سوی  PBC Frontline تحقیق می کردیم، کشف کرده بودیم که در 18 اکتبر 1980، خبرنگار شیکاگو تریبون، شخصی بنام جون مک لین،  به داوید هندرسون، افسر وزارت امور خارجه، گفته بود که منبع حزب جمهوریخواه ماجرای بس شگفتی را به او گفته است: بوش برای گفتگو با ایرانیها، در بارۀ گروگانها ، در حال رفتن به پاریس است.

     بدینسان، دو بیگانه از ماجرا، - مک لین و هندرسون -  دقیقاً در 18 اکتبر، با یکدیگر،  از سفری گفتگو می کرده اند  که دیگران سالها بعد از ﺁن سخن بمیان ﺁورده اند. پس این امر که بوش کشور را ، در ﺁن تاریخ، ترک گفته است، می باید اعضای کمیته تحقیق را به تحقیق  در این باره، بر میانگیخت. تحقیق کنندگان می باید از دوست خانواده بوش پرسش می کردند. اما ﺁنها این کار را نکردند. (در یادداشتهای ﺁن هفته ﺁلن ، از دیداری با مک کلین سخن رفته است. اما  این روزنامه نگار حاضر نشد نام منبع خود را بگوید).

      اعضای کمیته تحقیق این فکر را به خود راه نیز نمی داده اند که در باره این امکان تحقیق کنندکه بسا افسران سابق و لاحق سیا با جمهوریخواهها و دوایر اطلاعاتی خارجی همدستی کرده وکوششهای رئیس جمهوری امریکا ، برای ﺁزاد کردن گروگانها، را ناکام گردانده اند. زیرا اگر تحقیق به این نتیجه میمی رسید که چنین امری روی داده است، معنیش این می شد که سیا کودتای بی سر و صدائی را انجام داده و بی اعتنا به مردم سالاری امریکا، کسی را به ریاست جمهوری رسانده است که می باید دست سیا را  در فعالیتهایش باز بگذارد.

      اما ﺁنچه در 1980 روی داد و پی ﺁمدهایش ، به یقین، سخط خطان سیا را بسی خوش ﺁمد. در ریاست جمهوری ریگان، کیسی رئیس سیا شد و عملیات پوشیده سیا  فراوان گشتند. دهها تن از اعضای تصفیه شده سیا به شغلهای خود بازگشتند. میلیاردها دلار پول مالیات دهندگان امریکا در طرحهای سیا خرج شدند.  سیا همچنین دستور العمل کارتر در بارۀ رعایت حقوق بشر را نادیده گرفت و در امریکا ی مرکزی و افریقا، گروههای ﺁدمکشی را بکار انداخت.

 

اعلان خطر قلابی کونالی:

    حال با ملاحظۀ ﺁنچه در پاریس روی داده یا نداده بود، بیاد بیاوریم که گویا در 27 اکتبر، بوش سخت عصبانی بوده است.   زیرا کونالی به او خبر داده بود که کارتر با ملاها معامله کرده است. اما اگر اطلاع کونالی راست بود و کارتر چنان پیشنهاد چربی را به ملاها داده بود، ﺁنها نمی باید ﺁن را رد می کردند. اما همانطور که روشن گشت، خبر کونالی دروغ بود. راست بود که چند روز پیش از ﺁن، اسرائیل، از طریق هوا، به ایران قطعات یدکی  نظامی فرستاده بود . اما بدون اطلاع کارتر این کار را کرده بود و بخشی از راه حل بحران گروگانها نبود.

     در 1992، رئیس جمهوری سابق، کارتر، به تحقیق گران کمیته تحقیق گفت که حکومت حزب لیکود بر اسرائیل، با انتخاب مجدد او به ریاست جمهوری، مخالف بود. بنا بر یادداشتهای دیگری که من در دستشوئی زنانه سابق یافتم، کارتر گفته است: از ماه ﺁوریل، «من احساس کردم که بر سر ریگان است که شرط بندی کرده اند. من حس کردم که از دید رهبران یهودیان ، من زیادی با عربها دوست هستم».

     اما کمیته تحقیق علاقه کمی داشت که مجموعه امور واقع را در رابطه با یکدیگر قرار دهد و حقیقت را کشف کند. کشف کند افتضاح سخت زشت در قلمرو امنیت ملی ، روی داده است. از اقبال سیا، رئیس تحقیق گران کمیت تحقیق، لورنس بارسلا شخصی مطلوب جامعه اطلاعاتی بود و از نزدیک با بسیاری از چهره هائی کار کرده بود که در ماجرای اکتبر سورپرایز شرکت داشته اند.  برای مثال، بانک اعتبار و بازرگانی بین المللی BCCI  بیشتر از 2 میلیون دلار به بارسلا و شرکت وکالت او پرداخته بود تا او را از اتهام فساد  مالی  و سفید کردن پول مبرا کند.  ﺁن زمان، شریک او سناتور سابق ، پل لاکزالت  Laxalt بود. این شخص عملیات مالی مبارزات انتخاباتی ریگان را تصدی می کرد و به پرداختهای محرمانه ، از جمله، به پرداختهای فردیناند مارکوس ، دیکتاتور سابق فیلی پین را ، پوشش می داد.

      و نیز، بارسلا دوست نزدیک میکائل لودین بود. این دو با هم معاشرت داشتند  و خدمتکار مشترکی میداشتند. در 1982 ، وقتی بارسلا در پرونده ادوین ویلسون دادستان بود، لودین یک شب به خانه بارسلا رفت و او را بر ﺁن داشت که شاکلی را از پرونده و تحقیقات قضائی خارج گذارد.

     نه بارسلا و نه لودین خطایی  در اینکار لودین نمی دیدند. بارسلا به من گفت: او تنها میخواسته است دوسنش  بر ثروت خود بیفزاید  و لودین گفت: «ما جامعهای  هستیم که در ﺁن، افراد به دوستان خود کمک می کند». و شاکلی را  بسیار زود از پرونده ویلسون خارج و دستش از ماجرا شسته شد.

     در 1993 نیز،  بارسلا  بر این شد که ثابت «مدرک معتبری» بر وقوع اکتبر سورپرایز نیست. اما همانطور که در شش قسمت پیشین این مجموعه ، نشان دادیم، هرﺁنچه با این مأموریت بارسلا ناسازگار بوده ، کنار گذاشته شده و در گزارش نیامده است. برای مثال، به پولهائی که BCCI محرمانه به کسانی داده است که مظنون به شرکت داشتن در ماجرای اکتبر سورپرایز هستند، اشاره ای نشده است، به لودین و شاکلی و یا دیگر اعضای سیا که به ریگان و بوش در امر گروگانهای امریکائی در ایران، کمک می کرده اند ، اشاره ای نشده است. از نقش لاکزاللت و پول مارکوی و از تلفن بوش، کلمه ای در گزارش نیامده است.

 

روبرت پاری

 

یافته های کمیته تحقیق مجلس سنا و پنهان کردن نوارها و سند ها و شهادت جمشید هاشمی:

 

 

پاک کردن نوارها و نادیده گرفتن مدرکها و دلیل تراشی با تقلب :

*  کلینتون و دموکراتها گمان بردند با چشم پوشی کردن از عمل  جمهوریخواهها ، اکتبر سورپرایز، صلح سیاسی بدست میآورند و میتوانند برنامه های خود را با خاطری آسوده ، اجرا کنند. اما اشتباه می کردند. زیرا این بار جمهوریخواه ها آن را دست آویز کردند. بوب دول و دیگر سناتورهای جمهوریخواه خواستار آن شدند که در بارۀ کلینتون تحقیق شود !

 هاید Hyde ، نماینده مجلس از حزب جمهوریخواه، ناگزیر ، میگفت :  حقایقی مکتوم مانده اند . گذرنامه سال 1980 کیسی ناپدید شده است و صفحات کلیدی تقویم او ، حاوی یادداشتهای او، گم شده اند. رئیس سازمان ضد جاسوسی فرانسه، کنت آلکساندر دومارانژ به شرح حال نویس خود گفته است : کیسی ، مدیر تبلیغات انتخاباتی ریگان و بوش ، در انتخابات 1980،  برای گفتگو با ایرانیها، در بارۀ گروگانهای امریکائی در تهران ، در اکتبر 1980، در پاریس بوده است.  چندین تن از مقامات اطلاعاتی فرانسه نیز همین را میگویند.

      با وجود این،  هاید اصرار  می ورزد که دلایل محکم وجود دارند بر دروغ بودن ماجرای اکتبر سورپرایز. یکی از دو دلیل اصلی او اینست که میتوانیم ثابت کنیم در آن تاریخها، که میگویند او برای گفتگو با ایرانیها ، در اروپا بوده ، در اروپا نبوده است. می توانیم بگوئیم در کجا بوده است : برای مثال، در اواخر ژوئیه که گفته میشود کیسی در مادرید با ایرانیها گفتگو می کرده است، او در کالیفرنیا بوده است. سیروس هاشمی که ادعا میشود در مادرید بوده، نه در آنجا  که درکونکتیکت Connnecticut بوده است. 

     دلیل اصلی دوم  هاید اینست که در نوارهائی که اف بی آی از مکالمات تلفنی سیروس هاشمی، طی 5 ماه، در اواخر 1980 و اوائل 1981، ضبط کرده است ، کمتر اشاره ای حاکی تماس کیسی با سیروس یا جمشید هاشمی نیست. هیچ اشاره ای گویای تماس کیسی یا یکی دیگر از کسانی که مبارزات انتخاباتی ریگان و بوش را سازمان می دادند  با  سیروس و جمشید هاشمی یا کسانی که از دولت ایران نمایندگی داشته باشد ،  وجود ندارد.

* اما ، این دو سنگ پایه شکسته اند :

*  همانطور که دیدیم ، کمیته تحقیق تاریخ حضور کیسی را در کالیفرنیا  تغییر داده است. مدارک مضبوط مسلم می کنند که کیسی نه در تعطیلات آخر هفته ای که کمیته تحقیق میگوید که در تعطیلات آخر هفته بعد دیگری در کالیفرنیا بوده است.

    و دلیل حضور سیروس هاشمی در کونتکتیکت که ثبت تلفنها نشان می دهد که دو تلفن ، هریک بمدت یک دقیقه، به سیروس هاشمی شده است.  یکی از وکیل سیروس هاشمی به خانه او و دیگری  از خانه هاشمی به وکیل او.  بدون اینکه هیچ دلیل و مدرکی بر حضور هاشمی در خانه اش بوده است. بسا تلفن اول  به یکی از اعضای خانواده او و  تلفن دوم پاسخ آن بوده است.

      و بالاخره جمهوریخواه ها راست نمیگویند که در مکالمات ضبط شده سیروس هاشمی اشاره به رابطه با کیسی نیست. اگر در 1993 این نوارها سری بودند و نمی شد دانست آیا در آنها از روابط سیروس هاشمی با کسیسی و نزدیکان او ، سخنی رفته است یا نه، از آن پس ، دسترسی به نوارها میسر گشته و این اسناد تردیدی بر جا  نمی گذارد که برادران هاشمی با ویلیام کیسی و نزدیکان او در ارتباط بوده اند : ماهها بعد ، در دستشوئی زنانه  متروکه مجلس نمایندگان، خلاصه گزارشی از   اف بی آی را یافتم،

      بنا بر این مدرک، سیروس هاشمی نه تنها در اواخر سال 1980،  با جمهوریخواهها، در معامله اسلحه با ایران بوده است ، بلکه با دوست نزدیک کیسی، جون شاهین، شریک معامله بوده است .  بخلاف ادعای کمیته تحقیق بر اینکه «کمترین نشانه ای » از  تماس میان کیسی و سیروس هاشمی یافت نشد،  بنا بر ضبط های اف بی آی، بانکدار ایرانی، سیروس هاشمی،  سالها با یکدیگر «دوست نزدیک» بوده اند.  این امر را سند دیگری نیز تصدیق می کند: بنا بر گزارش سیا،  کیسی سیروس هاشمی را ، در کار حساسی ، در 1979، استخدام کرده است.

     همان گزارش سری اف بی آی ، که جزئیات را نیز در بر نگرفته است ،  حاکی است هاشمی 3 میلیون دلار از خارج از امریکا  دریافت کرده است. وکیل دادگستری اهل هوستن این پول را حواله کرده است که میگوید مدتهای دراز شریک جورج بوش، نامزد معاونت ریاست جمهوری ، بوده است.  و نیز، هارل تیلمن ، وکیل هوستنی ، در مصاحبه ای، به من گفت : در 1980، او مشاور دولت جمهوری اسلامی ایران نیز بوده است!

     بعد از شکست کارتر و پیروزی ریگان ، تیلمن از قول «افراد بوش »  به هاشمی ، بخاطر یکی از معاملات در گل نشسته او، وعده کمک داد.  و همانطور که دیدیم ، بنا بر نوارهای ضبط شده اف بی آی،  مدرک پرداخت وجه ، توسط کنکورد ، از سوی بانک فاسد اعتبار و بازرگانی بین المللی BCCI  برای سیروس هاشمی فرستاده می شود.

      کمیته تحقیق نه تنها  این مدارک را سانسور کرده است ، بلکه  بنا بر یافته های جدید، برخی از نوارهای ضبط مکالمات ارائه نشده اند :

* باب دول، رهبر جمهوریخواهان در سنای امریکا، با  هرگونه تحقیق در بارۀ اکتبر سورپرایز مخالفت کرد.  و چون وزیر کمیته روابط خارجی سنا  شورای  تحقیق کوچکی تشکیل داد، دستیاران دول، سناتورها میچ مک کونل و جس هلمس  رئیس شورا،  رید وینگارتن Reid Weingarten  ، را  به اتاق در بسته ای بردند و در آن، مک کونل به وینگارتن ناسزا گفت. هلمس تحقیق گران شواری تحقیق را از تحقیق کردن  از شهود مقیم خارج از واشنگتن ممنوع کرد.

     شورا هم کمبود بودجه داشت و هم تحت آزار جمهوریخواه ها بود. با وجود این ، به کشف های گویائی دست یافت :

* به تصدیق رساند که کیسی سیروس هاشمی را پیش از 1980 می شناخته است.

*  تحقیق گرانش کشف کردند که برخی از نوارهای ضبط مکالمات تلفنی سیروس هاشمی ، بسا بعمد ، پاک شده اند.

* فاش کرد که مدارک کلیدی کیسی - گذرنامه سال 1980 او و چندین صفحه از تقویم  حاوی یادداشتهای او -  را از قلم انداخته اند و خانوادۀ کیسی از دادن مدارک خودداری کرده است.

* با توجه به موقعیتی که در آن بود، بیشترین کاری که وینگارتن توانست و کرد این بود :« در امر گروگانگیری ، کیسی از آب گل آلود ماهی گرفته است . دست به کاری غیر رسمی و پنهانی و بالقوه خطرناک زده است . هدفش جمع آوری اطلاع پیرامون  گفتگوهای تلون پذیر و غیر قابل پیش بینی  حکومت کارتر  بر سر گروگانها بوده  است ».

*  بخاطر مخالفت دول، بیشترین کار تحقیق پیرامون اکتبر سورپرایز بر عهده  کمیته تحقیق مجلس نمایندگان افتاد. و به ترتیبی که دیدیم ،  با وجود مدارک مسلم ، آن کمیته به این نتیجه رسید که انتخاب ریگان به ریاست جمهوری، بدون توسل به اقدامی کثیف ،  انجام گرفته است. قصد آن بود که مشروعیت ریاستهای جمهوری ریگان و بوش ، حفظ شود.

      جورج بوش  در سال 1992 ، مقام ریاست جمهوری را ترک گفت و، با خود، مدارکی بسیاری را برد که کنگره امریکا مطالبه شان میکرد و از جمله مربوط می شدند به مسلح کردن رژیم عراق، رژیمی که بوش پدر و بوش پسر با آن جنگیدند و سرنگونش کردند.  بوش پدر 6 ایران گیتی را نیز بخشید و بوش پسر یکچند از آنها را بکار گرفت.

 

یافته های جدید در بارۀ نقش سیروس و جمشید هاشمی:

* جمشید هاشمی، در مصاحبه جدیدیش ، کار کمیته تحقیق را سفید کردن دستگاه ریگان و بوش میخواند.  او بخصوص استراتژی حمله جمهوریخواه ها را سرزنش میکند. بخصوص به روش کار ریچارد لئون اعتراض میکند. لئون که گرداننده گروه تحقیق گران کمیته تحقیق بود،  این لئون - که او را  به صفت «مرد چاق و گنده » میشناسم - ، هر بار که تنفسی می شد و یا وکیل من به دستشوئی می رفت،  به اطاق من میآمد و اصرار میکرد «شهادت خود را تغییر بده »!  من می گفتم : هرگز شهادت خود را تغییر نمیدهم. آخرین بار ، که در اتاق را باز کرد، به او گفتم : از دفتر من بیرون برو. اگر حرفی برای گفتن داری، پیش روی وکیل من بگو.

     برغم شهادت اوالحسن بنی صدر (که از دید خود در تهران ، تماسهای گروه ریگان - بوش را با ایرانیها جزء به جزء باز گفت ) و برغم مقامات سازمان مقاومت فلسطین ، از جمله خود یاسر عرقات و برغم قول دومارانژ ، رئیس سازمان ضد جاسوسی فرانسه، و برغم شهادت آری بن مناش (افسر اطلاعاتی سابق اسرانیل)  و برغم شهادت جمشید هاشمی و وجود مدارک، لئون و جمهوریخواه ها موفق شدند  گزارشی را تهیه کنند که بنا بر آن، مدرک قطعی برو قوع سازش پنهانی اکتبر سورپرایز پیدا نشد!

* همانطور که ما در دسامبر 1995 گزارش کردیم، کمیته تحقیق گزارش سازمان اطلاعات روسیه را  از سازش پنهانی اکتبر سورپرایز در پاریس - که بنا بر آن، کیسی و بوش و جمهوریخواههای دیگر ، در اکتبر 1980 ، دیدار و بر سر گروگانها معامله کرده اند - نادیده گرفت. گزارش در 11 ژانویه 1993 ، دو روز پیش از آنکه گزارش نویسان عکس این اطلاع را بنگارند، به کمیته رسید.

    کمیته بجای آنکه این گزارش را انتشار دهد،  همراه مدارک دیگر ، در جعبه های مقوائی نهاد و در دستشوئی زنانه سابق مجلس نمایندگان، انبار کرد. 

     در ژانویه 1993 ،  کمیته تحقیق علت شهادتهای جمشید هاشمی و بن مناش را تحت تعقیب قرار داشتن و توجیه تراشی برای اتهامهائی دانست  که بدانها متهم بودند.  اما  چهارسال  از آن تاریخ گذشت و هیچیک از این دو به اتهامی متهم نشدند.  با وجود این  «عقل قرار و مدار گذار» اهل سیاست واشنگتن حاضر نیست بپذیرد بسا ریگان و بوش جلو کار کارتر را در حل و فصل مشکل گروگانها را گرفته اند و اکنبر سورپرایز معامله پنهانی آنها  است.

     در مصاحبه جدید که  نزدیک هرث رو Hearthrow  به عمل آمد، جمشید هاشمی، برای اولین بار،  در برابر دور بین  به پرسشها پاسخ گفت و پرسشها و پاسخ ها  بطور مصور ضبط شدند.  مهمترین قسمت این مصاحبه ، آن قسمت است که سوابق آشنائی و همکاری سیروس هاشمی را با کیسی و دوست او شاهین باز میگوی: سابقه آشنائی و همکاری به سالهای 1970 باز میگردد :

* در اواخر 1979،  سیروس به من تلفن کرد و مرا از تهران به لندن فراخواند. قصد تهیه پول برای هزینه های انتخاباتی دریادار مدنی بود . او می خواست به ریاست جمهوری ایران برسد. من برنامه ای برای آمدن به امریکا نداشتم.  وقتی به لندن آمدم، سیروس به من گفت : حکومت امریکا سخت مایل است شما را ببیند و پیش از بازگشت شما به ایران، با شما گفتگو کند. در  اقامت لندن بود که من شاهین را دیدم. آقای شاهین مردی 62 - 60 ساله بود.  من او را در دفتر کار برادرم در بانک  First Gulf and Trust  ، دیدم. موهای سفید داشت و احتمالاً یک اینچ از من بلند تر بود.

    او گذرنامه مرا گرفت. پرسیدم : آیا او میتواند ویزای امریکا برای من بگیرد. ویزائی که در گذرنامه ام قید نشود. او پاسخ داد : از همه چیز آگاه است و می داند چه نوع ویزائی مرا بایسته است. ویزائی بر صفحه کاغذی جداگانه. فردای آن روز من این ویزا را داشتم.  بنا بر این ویزا، من چندین بار میتوانستم به وارد امریکا بشوم و از آن خارج بگردم.  در آن روزها، برای یک ایرانی، بدست آوردن چنین ویزائی ظرف چند ساعت، معجزه بود.

     اما وقتی در 1 ژانویه 1980 وارد امریکا شدم و از رابطه شاهین با سیا آگاه شدم، علت وقوع این معجزه را دانستم. در دیدار اولم با ]هارولد[ سوندرس ، ]دیپلماتی از دستگاه کارتر [  مردی حضور داشت که گفتند از کاخ سفید است . بعدها دانستم او از کاخ سفید نبوده و عضو سیا بوده است. گمان میبرم او حالا  یک آدم دانشکاهی باشد.

       من (روبرت پاری) پرسیدم : دانشگاه هاروارد؟  منظور شما شارل کوگان است؟ در سیا، او رئیس قسمت عملیات در خاورمیانه بود.  جمشید هاشمی پاسخ داد: بله ، شارل کوگان.  او تحت نام دیگری ، بعنوان عضو کاخ سفید، به من معرفی شد.  او از من پرسید : آیا همه چیز رو براه است، ویزا و... و من به او ماوقع را گفتم. او گفت : بله ، ماآقای شاهین را میشناسیم. او برای شاهین سنگ تمام گذاشت.

    سیا 500 هزار دلار در اختیار برادران هاشمی گذاشت برای مخارج مبارزات انتخاباتی مدنی. اما تنها حدود 100 هزار دلار از آن خرج شد. مدنی انتخابات ریاست جمهوری را به بنی صدر باخت . هاشمی ها 290 هزار دلار از پولها را به سیا باز گرداندند.

    کار سیروس هاشمی تنها گرفتن پول از سیا و رساندنش به  مدنی برای تأمین هزینۀ مبارزات انتخاباتی نبود.  او پول حکومت امریکا را به جمهوری دومینیکن و لبنان نیز می رساند. برادر من، به دستور مقامی در سیا، یک میلیون دلار به سیاستمداری در جمهوری دومینکن رساند.

      شاهین و سیروس به لبنان نیز پول رساندند. واشنگتن نگران بالا گرفتن آشوب در لبنان بود . این دو در لبنان یکچند منافع سیاسی داشتند... که در آن روزها بسیار مهم  بودند...

     من (پاری ) پرسیدم: فعالیت آنها اطلاعاتی و جاسوسی بود؟ جمشید هاشمی پاسخ داد: بله، کاملاً فعالیت اطلاعاتی و جاسوسی بود.

  ...

* بعد از انتخابات مقدماتی 1980، ویلیام کیسی  ادارۀ فعالیتهای انتخاباتی آشفته ریگان را بر عهده گرفت. کیسی هوش جاسوسی و تجربه خویش در وکالت را بکار گرفت و استراتژئی برگزید که پیروزی در انتخابات را میسر میساخت. امکانی که کیسی را نگران میساخت، موفقیت کارتر در به نتیجه رساندن گفتگوها، در هفته های پیش از انتخابات ریاست جمهوری، و آزاد کردن گروگانهائی بود که ، در ایران، در دست دانشجویان  رادیکال  بودند.

    وسوسه ای که کیسی بدان گرفتار شده بود، او را به دفتر کار جمشید هاشمی کشاند . جمشید هاشمی میگفت: در باز شد و کیسی وارد شد. میخواست با من گفتگو کند. نمیدانستم او کیست و چیست. به برادرم تلفن کردم. به او گفتم : آقائی  به نام کیسی آمده است و می خواهد با من صحبت کند. اینطور که بیادم مانده، برادرم خواست گوشی را به کیسی بدهم تا با او صحبت کند... بار دومی که کیسی را دیدم، در مادرید بود.

     کیسی میخواست با کسی از ایران ، گفتگو کند. این شد که من از هر دو برادر، مهدی و حسن کروبی خواستم به مادرید بیایند.

     من، از لندن ،  با تلفن، با آنها تماس گرفتم. حسن کروبی در آلمان بود. همه چیز را برای حسن کروبی توضیح دادم. وقتی به مادرید رفتیم، در هتل پلاز اقامت کردیم. تحت نامهای دیگر اتاق گرفتیم. مهدی کروبی در مادرید و در سفارت ایران بود.

     کیسی، باتفاق یک امریکائی به مادرید آمدند. دو دیدار  در دو  زمان انجام گرفت. موضوع گفتگو چه بود؟ موضوع آن این بود که کیسی علاقمند است گروگانها آزاد بشوند اما بعد از مراسم تحلیف ریگان، بعنوان  رئیس جمهوری. .

    من (پاری ) پرسیدم : ما به ازاء؟ و جمشید هاشمی پاسخ داد : اسلحه .

     ملاقات دومی هم در اواسط ماه فوریه انجام گرفت و، در آن، مهدی کروبی خبر موافقت خمینی را، با معامله پیشنهادی با جمهوریخواه ها  ، داد.  بقیه کارها  در پاریس انجام گرفتند.

     تا این زمان، جمشید هاشمی در باره دیدارهای پاریس سخنی نگفته بود.  اما  در این مصاحبه، او گفت : در پاریس امری واقع شد. چند ملاقات در پاریس انجام گرفتند. من باید احمق باشم تا از معامله ای که انجام گرفته و کسانی سخن بگویم که معامله را انجام داده اند.  زیرا آنها که اینک قدرت را در دست دارند ، نمیگویند چه معامله ای کرده اند و آیا خود در معامله حاضر بوده اند یا خیر. من هم آدم کوچکی هستم که بقدر کافی مسئله دارم.  معتقدم برخی از این مسائل را کسانی برای من بودجود آورده اند که میخواهند من هرگز وجود نمی داشتم.

 

 

وثوق الدوله عصر انقلاب خمینی بود ؟ و دومارانژ میگوید دیدار پاریس را من ترتیب دادم:

 

توضیح: این  فصل را در سه قسمت می خوانید : در قسمت اول اعترافی بس شگرف را حاکی از نقشهای خمینی و رجائی و بهزاد نبوی در قرارداد الجزیره  که امروز  میگویند با قرارداد خائنانه 1919 همسنگ بوده است و در قسمت دوم یک سند (نامه بنی صدر به خمینی در باره قرارداد الجزیره   و در قسمت سوم بخشی از خاطرات پیر سالینجر را  که در چاپش به زبان انگلیسی حذف کرده اند، به قلم روبرت پاری می خوانید :

 

 وقتی خمینی وثوق الدوله و رجائی و بهزاد نبوی مأموران او در خیانت می شوند:

 

توضیح : نخست یاس نو (31 دی 82)  این متن را به قلم فرزند محمد علی رجائی منتشر کرد :

* پرونده يك «ضدانقلاب»، غلامعلي رجايي، روزنامه ياس نو 

   متن زير، بخشي از خاطرات «كيومرث صابري فومني» از همكاران مستقيم شهيد رجايي مي‌باشد كه سال‌ها پيش ثبت و درج شده است.

    اين متن، به خاطر‌ه‌اي مشترك با شهيد رجايي در ارتباط با «بهزاد نبوي» بازمي‌گردد كه به‌تازگي به دليل عدم التزام به نظام و انقلاب ردصلاحيت شده است. بدون توضيح بيشتر، با هم مي‌خوانيم :

   در جريان لانه جاسوسي ما كه از نزديك با آقاي رجايي ارتباط داشتيم مي‌دانستيم آقاي رجايي چه ديدگاهي دارد. وقتي قضيه آزادي گروگان‌ها مطرح شد ، من كه از زاويه منافع دولت به اين قضيه مي‌نگريستم، به آقاي رجايي گفتم : يك عده دانشجو رفته‌اند و عده‌اي جاسوس گرفته‌اند كه به تبع آن به مملكت ما فوايد و زيان‌هايي رسيده است . حالا براي چه دولت بايد برود و اين قضيه را حل كند كه تبعات آن دامنگير دولت بشود كه فردا مخالفان سياسي بگويند آزادي گروگان‌ها به منافع ملي كشور ضربه زده ؟ بعد به آقاي رجايي گفتم : شما چرا بايد زير اين بار برويد؟ تا اين را گفتم ، پاسخ داد چرا تن زير اين بار ندهيم؟ يك پيرمردي است اسمش امام خميني است كه رهبر اين انقلاب است و ما همه مريد او هستيم .حالا كه نظر ايشان اين است ما بايد برويم و به ايشان كمك كنيم. ما بايد روي اين انقلاب حيثيت خودمان را بگذاريم. (1) در جمع ما ، آقاي بهزاد نبوي حضور داشت كه همان نظر آقاي رجايي را داشت...

    پس از اين صحبت، اين دو بزرگوار بلند شدند و خدمت امام رفتند و من هم با التهاب خاصي در نخست‌وزيري منتظر بودم تا ببينم نتيجه اين ملاقات چه مي‌شود و كمتر كسي هم مي‌دانست كه اينها كجا و براي چه كاري رفتند.

     وقتي دو نفري از جماران برگشتند ، بهزاد تا مرا ديد از ته سالن گفت : صابري، ببين تو به عنوان يك نويسنده شاهد باش قرار است ما كاري بكنيم كه فردا به من خواهند گفت وثوق‌الدوله ايران! ولي تو شاهد باش كه ما فقط به اطاعت امر امام اين كار را مي‌كنيم. من به بهزاد گفتم حالا تو نروي و اين عبارت وثوق‌الدوله را به خبرنگاران بگويي كه اتفاقاً گوش نكرد و عين همين تعبير را هم به خبرنگاران گفت. در اين قضيه من شاهد بودم كه اين دو نفر زير فشارهاي وحشتناك مخالفان قرار گرفتند ولي خيلي سعي كردند كه ذره‌اي گرد و خاك حل اين مسأله به دامن امام ننشيند (2 ) و من متأسف هستم كه بهزاد نبوي هم شهيد نشد تا بماند و يك عده بي‌تقوا به نام حمايت از ولايت ايشان را متهم بكنند كه تو چرا بيانيه الجزاير را اين جوري امضا كردي. به ايشان گفتم، من شاهد بودم كه تو تا لحظه آخر مي‌گفتي با اين كار مخالفي و من اين را مي‌فهمم. آقاي رجايي گفت: چي چي را مي‌فهمي، اين كافي نيست! بهزاد سياسي است تو بايد در تاريخ اين را بنويسي و من حيثيت بهزاد را در اين زمينه به دست تو سپرده‌ام مبادا در آينده زنده‌باشي و عده‌اي بگويند بهزاد نبوي رفت و مسأله گروگان‌ها را اينجوري حل كرد. صابري، خدايي مسأله را امام حل كرد و بهزاد اطاعت كرد (3 ). به آقاي رجايي گفتم تو هم كه همه‌اش مي‌گويي بهزاد، بهزاد! با اين جور دفاع كردن ممكن است شخصيت خودت هم زير سؤال برود! آقاي رجايي گفت: باشد تو نمي‌خواهد از من دفاع كني ولي در مورد بهزاد من به تو وصيت مي‌كنم.

توضیح :

1  -  عقل قدرت مدار با تخریب خود شروع می کند. بنا بر این ، نباید از قول ﺁقای رجائی تعجب کرد. او میدانسته است کاری که خود و رفیقش، ﺁقای بهزاد نبوی،  میکنند خیانت است. آبرو را می برد. اما چون برسم زورپرستان گمان میکند که هدف وسیله را توجیه می کند و، بنا بر این، نمی داند عمل در جهت اصول راهنمای انقلاب آبرو و حیثیت می آورد و حیثیت نمی برد، در مقام توجیه خیانت ، اطاعت از امر « امام » و مایه گذاشتن حیثیت برای انقلاب را عذر گناه قرار می دهد. اگردر توجیه عقل زورمدار او سر سوزنی صحت وجود داشت، امروز این شهادت بر قلم فرزند او و مستند به نوشته صابری در آن تاریخ ، انتشار پیدا نمی کرد . زیرا  اقتدارگراها نمی توانستند  خیانتی را که امضای قرارداد الجزیره بود ، دست آویز کنند. باز عقل قدرتمدار آن دو از خود نپرسیدند : اگر رفتن  حیثیت برای انقلاب جایز است ، چرا  ﺁقای خمینی از حیثیت خود مایه نمی گذارد و آنها را مأمور انجام خیانت و بر عهده گرفتنش می کند؟ و  اگر آنها راست گو بوده اند دیگر چرا از ﺁقای  صابری میخواستند در دادگاه تاریخ شهادت بدهد این دو با خیانت مخالف بوده اند و آن را به دستور « امام خمینی » کرده اند ؟

      و با آنکه قانون اساسی امضای قرارداد را مخصوص رئیس جمهوری کرده بود، آنها چرا  به خمینی نگفتند بنی صدر با قرارداد مخالف است و قرارداد را او باید امضاء کند و نمی کند؟ تا هم خود مرتکب خیانت نشوند و هم خلاف قانون اساسی نکنند و هم نگرانی بابت عمل نکردن به دستور « امام خمینی » را نداشته باشند. چرا  به قراردادی که خود آن را مانند قرارداد 1919 میدانستند ، نام بیانیه دادند و بدون اطلاع رئیس جمهوری ، آن را امضاء کردند ؟ چرا ...

2 -- در این باره که این دو  سعی کرده اند  گرد  مخالفت با قرار داد الجزیره (بنا بر اینکه در این شهر امضاء شده باشد و الجزایر بنا بر اینکه واسطه حکومت وقت الجزایر بوده است )  بر دامن ﺁقای خمینی ننشیند ، راست نیست  . زیرا  به دنبال اعلام جرم بنی صدر، رجائی و بهزاد نبوی تقاضای جلسه غیر علنی کردند و در آن جلسه ، بهزاد نبوی گفت : قصد اصلی بنی صدر به محاکمه کشیدن امام و آقایان بهشتی و رفسنجانی است. و الا ، ما مأمور اجرا بوده ایم. در نامه ای هم که بنی صدر به خمینی نوشته ، تصریح شده است که میگویند « امام » با این کار موافقت کرده است.

3 -  قرار داد 1919  ایران را تحت قیمومت انگلستان قرار می داد. وثوق الدوله ، نخست وزیر وقت، باتفاق نصرت الدوله فیروز و صارم الدوله مسعود با گرفتن 400 هزار لیره رشوه،  آن قرار داد را امضاء کردند. حالا تصدیق می شود که بهزاد نبوی گفته است قرارداد 1919 را وثوق الدوله و قرارداد 1359 را  بهزاد نبوی امضاء می کند. بنا بر این ، هم او . هم رجائی میدانسته اند قرارداد الجزیره خیانتی معادل خیانت قرار داد 1919 است.  اگر  بنا بود بنا بر اسلام ، مرد را به حق بسنجند، می باید نزد خمینی می رفتند و به او میگفتند : این کار خیانت به ایران است . با آن موافقت نکنید. اگر هم او اصرار می کرد و آنها خود را توانا به ماندن در مقام خویش و جلوگیری از انجام خیانت نمی دیده اند ، می باید استعفاء میدادند. امروز میگویند وثوق الدوله واقعی خمینی بود و ما آلت فعلی بودیم.

     و این سند  فرق رفتار بر اصل آزادی و استقلال را  با  رفتار قدرتمدارها ، روشن نشان می دهد :

 

نامه بنی صدر به خمینی : امضای این قرار داد خیانت است مانع از انجام آن شوید:

 

 

نامه به آقاى خمينى در تاريخ 1359/10/29

  بسمه تعالى

  فورى

  بعرض ميرساند:

      ديروز فراموش كردم درباره گروگانها مطلب ضرورى را عرض كنم. پريشب به احمد آقا گفتم. داستان دارد بصورتى تمام ميشود كه همه‏اش ضرر و تسليم است و لااقل بايد بفرمائيد مسوولان بانك و افرادى كه مذاكرات را كرده‏اند، خدمت برسند توضيح بدهند. آنطور كه اينجانب فهميده‏ام هم قانون اساسى ناديده گرفته شده است و هم شروط چهارگانه آقا و هم مصوبات مجلس كنار گذاشته شده است و اين در ايران مسكوت نخواهد ماند و عواقب بسيار خواهد داشت:

 1- پول‏هاى ايران را نميدهند. باين صورت كه:

 - ربح پولهاى توقيفى را حداكثر نصف ميدهند و بقيه را ميخورند (باحتمال قوى) - قرض‏هاى ايران را حال مى‏كنند و يكجا مى‏پردازند. خلاف قانون اساسى است ( بايد با تصويب مجلس باشد) علاوه براينكه درباره قسمتى از آن قرضه‏ها بابت حال كردن، كلى ضرر به ايران ميخورد، در وضيعتى كه ما ارز نداريم و جنگ داريم، كارى در حد خيانت است و هيچ دليلى هم براى قبول اين معنى نيست. اگر بگويند نفت مى‏فروشيم، اولاً معلوم نيست بتوانيم در اين شرائط بفروشيم و ثانياً نفت چند سال بعد دو سه برابر امروز قيمت خواهد داشت.

     در عمل فعلاً حداكثر 2/8 ميليارد دلار پول و طلا بما مى‏دهند و بين 2/2 تا 3 ميليارد دلار هم تا پايان بهار و رسيدگى‏ها در توقيف امريكا ميماند.

    از پولهاى اروپا هم كه حدود 5/5 ميليارد دلار است، با حال شدن قرض‏ها 5/1 ميلياردش را نقد برميدارند6/3 میليارد بلافاصله و 5/1ميليارد ظرف يكماه .

   چه كسى جواب اين بذل و بخشش‏ها را خواهد داد خدا ميداند

 2- اما اين شرط هم كه امريكا بايد مى‏پذيرفت كه در امور داخلى ايران دخاالت كرده است و عذرخواهى مى‏كرد و متعهد ميشد كه ديگر دخالت نكند. حتى حاضر نشده است بگويد: از اين پس دخالت نخواهد كرد چرا كه معنايش اين بود كه قبلاً كرده است. حال آنكه طبق سندى كه نزد اينجانب است امريكا علاوه بر 4 شرط آقا شرائط ديگر را نيز حاضر شده بود بپذيرد.

 3- اموال شاه را هم كه قبلاً آماده بود، و آقايان 10 هزار ميليون دلار بابتش ضمانت خواستند، عملاً نميدهند.

     ديگر چه عرض كنم كه اينجانب در تابستان در جلسه شوراى انقلاب گريه كردم كه اين ترتيب كار كشور را به تسليم خواهد كشاند و ضربه خطرناكى به اساس موجوديت انقلاب خواهد زد. اين نتيجه، نتيجه خوبى نيست. اقلاً طورى نشود كه خداى نكرده بگويند آقا اين ترتيب را موافقت فرموديد. اينطور گفته‏اند كه رهبر انقلاب موافقت كرده است. بسيار براى اعتبار انقلاب و رهبر و بنيانگذار انقلاب صدمه دارد. بحكم تكليف شرعى و از فرط علاقه آنچه بنظرم صواب رسيد عرض كردم.

     مطلب ديگرى كه بايد عرض كنم ناتوانى اين دولت است. اين يك مساله بود كه به اين صورت حل كرد در كنفرانس استانداران در مشهد هم راه‏حل بيكارى را اينطور گفته است:

     با جمع كردن آجرهاى خانه‏هاى خراب شده آبادان و بكار انداختن گارى و دوك، ميتوان اين مشكل را حل كرد.

     خدا رحم كرد كه وزير خارجه قبل از اين قضيه معين نشد. تصميم در باره اين دولت هم هرچه ديرتر گرفته شود ضررش بيشتر است. مثل گروگان‏ها خواهد شد. اينجانب هر طور شما تصويب كنيد عمل مى‏كنم اما بدلايلی كه ديروز عرض كردم بايد آنچه را كه حق و صحيح ميدانم خدمت شما عرض كنم.

 امر امر مبارك است

 اينك ساعت 3 بعد ار ظهر است و اينجانب هم اكنون از قضيه مطلع شدم.

  ابوالحسن بنى صدر

 59/10/29

 توضیح : دانستنی است که بازپرس مأمور رسیدگی به اعلام جرم رئیس جمهوری به این نتیجه رسید که جرم محرز است و آماده صدور قرار توقیف رجائی و بهزاد نبوی شد. اما موسوی اردبیلی و بهشتی پرونده را از او گرفتند .

      و اینک قسمتی از حقیقت بر قلم جاری می شود. بر بهزاد نبوی است که در ابراز تمام حققیت ، لحظه ای درنگ نکند. زیرا هیچ نه معلوم که فردا دیر نباشد و او فرصت ابراز حقیقت را از دست نداده باشد. او خوب می داند که آقای خمینی نگران حیثیت خویش بوده است وگرنه ارتکاب خیانت را  از آنها نمی خواست. اگر او برغم انذار رئیس جمهوری ، به جلوگیری از وقوع خیانت ، به آنها دستور داده است مرتکب آن شوند، پس کاری کرده بوده که چاره دیگری برای او جز تصویب این خیانت باقی نگذاشته بوده است. آن کار دیگر جز معامله پنهانی بر سر گروگانها با دسته ریگان - بوش چه می توانسته است باشد ؟  نه مردم ایران و نه تاریخ آنها خائنی را که فرصت ابراز تمام حقیقت را نیز مغتنم نمی شمارد، نخواهند بخشید. تنها با ابراز تمام حقیقت است که می توان تقاضای بخشش کرد.

 

روبرت پاری

 

بخشی از کتاب پیر سالینجر که در چاپ انگلیسی آن حذف شد به اکتبر سورپرایز مربوط می شد :

 

    پیر سالینجر مدتها رئیس دفتر تلویزون    ABC،  در پاریس، بود . او به این نتیجه رسید که ستاد تبلیغاتی ریگان و بوش کوششهای کارتر و حکومت او برای حل مشکل گروگانهای امریکائی در تهران  را، دچار  شکست کرده است.  به سخن دیگر ، این ادعا که معامله پنهانی در اکتبر 1980 بعمل آمده است ، صحت دارد .

    با تماسهایی که او با آندسته از صاحب مقامهای فرانسوی داشته است که،  بنا بر مقام،  در جریان فعالیتهای پنهان بوده اند، او آگاه شده است که ستاد تبلیغاتی ریگان و بوش ، در انتخابات ریاست جمهوری 1980،  با دستیاری دوایر محافظه کار غرب ، در اکتبر 1980، در پاریس،  معامله بر سر گورگانهای امریکائی در تهران ، در ازای اسلحه، انجام داده است.

     سالینجر که در سالهای اول دهه 60،  دبیر مطبوعاتی پرزیدنت کندی بود ، در خاطرات خویش ، بخشی را به یافته خود در بارۀ اکتبر سورپرایز اختصاص داده است. او نوشته است  :

     « میان امریکائیها و ایرانیها ، دیداری در روزهای 18 و 19 اکتبر 1980 ، بعمل آمده است. این ملاقات را آلکساندر دومارانژ ، رئیس سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی فرانسه (  SCECEمعادل سیا ) ترتیب داده است.

      این قسمت از کتاب که سالینجر آن را « یکی از داغ ترین ماجراهای  دوران روزنامه نگاری » خود خوانده است ،  در چاپ خاطرات او  به زبان فرانسه آمده است. اما وقتی  متن انگلیسی کتاب را انتشارات سن مارتین پرس  St. Martin’s    Press ،انتشار میداد ، ناشر آن،  بهنگام  بازخوانی،  این قسمت را حذف کرده است !

    سالینجر میگوید به او گفته اند : حذف این بخش ، بنابر رویه معمول در کاستن از حجم کتاب، بعمل آمده است. حال آنکه کتاب 294 صفحه است و آن حجم را که این حذف را توجیه کند، نمی داشته است. رئیس سن مارتین ، جرمی کتز Jeremy Katz به ما گفت : « بیاد نمی آورم چرا بخش مربوط به اکتبر سورپرایز را حذف کرده ایم. اگر بخواهم با شما صادق باشم، باید بگویم بیاد نمی آورم »

     به احتمال بسیار ، انتشارات سن مارتین از آن ترسیده است که یافته سالینجر پیرامون اکتبر سورپرایز،  با توجه به نظر نخبۀ واشنکتن و نیویورک بر اینکه معامله پنهانی بر سر گروگانها یک اسطوره است،  موجب می شود که کتاب را دست بیاندازند. بدینسان ، حتی روزنامه نگاری با وزن و اعتبار پیر سالینجر نیز نمیتواند تابو  را به مبارزه بخواند.

 

ماجرای داغ :

     بحران گروگانها در 20 ژانویه 1981،  با آزاد شدن گروگانها بمحض پایان یافتن ادای سوگند توس ریگان، پایان یافت. در اواخر آن سال بود. که سالینجر « وارد یکی از داغ ترین ماجراهای زندگی روزنامه نگاری خود شد ». او می نویسد : مردی به اسم ژام مونتان   Jacques Montanes ، وارد دفتر ABC ، در پاریس شد . کیفی بزرگ پر از کاغذ  با خود داشت .

     مونتان شرکتی را اداره می کرد به اسم ستی SETI . این شرکت در 24 اکتبر 1980، از راه هوا، به ایران فرآورده های نظامی فرستاده بود. این کار را برغم ممنوع شدن  ارسال اسلحه به ایران ، از سوی  پرزیدنت کارتر، انجام داده بود. بخاطر مسائلی که در کار تحویل اسلحه پیش آمده بود، مونتان بمدت 9 ماه ، در ایران ، در زندان گذرانده بود.

توضیح : شرکت  SETI از شرکتهائی بود که دستیاران سران حزب جمهوری اسلامی (بهشتی و رفسنجانی و خامنه ای ) ، همانها که در معامله پنهانی اکتبر سورپرایز نقش پادو را داشتند،  با آنها معامله می کردند.  از جمله معامله ها که رفیق دوست ، مسئول وقت تدارکات سپاه با اینگونه شرکتها انجام داده بود، خرید 80 موتور تانک بود که وقتی وارد ایران شد، معلوم شد موتورهای از کار افتاده کامیون هستند !

    سالینجر می نویسد : « او از رفتاری که ایرانیها با او کرده بودند ، عصبانی بود و آمده بود تا حقیقتی مهم را از راه رسانه ما افشا کند. تجهیزات نظامی که شرکت SETI به ایران تحویل داده بود، از انگلستان و فرانسه و ایتالیا و اسپانیا  و اسرائیل و... خریداری شده بودند. اطلاعی که من از آن آگاه شدم این بود که دستگاه اطلاعاتی فرانسه با شرکت SETI  سر و سر دارد و در جریان ارسال تجهیزات نظامی توسط شرکت به ایران بوده است. رابط دستگاه اطلاعات با شرکت ،  سرهنگ جامبل Jambel بوده است.

    و سند سوم تلکسی بود که به رهبری ایرانی به تاریخ 18 اکتبر 1980 . ارسال شده بود . این تلکس را دو تن از  نظامیان بلند رتبه فرستاده بودند.     سرلشگر روبرت کایو Robert Caillaux  به تقاضای حاکم نظامی پاریس ، ژنرال لاکاز Lacaze  تلکس را فرستاده بود. تلکس میگفت : « ما آماده ایم  تلفنی از شما  دریافت کنیم تا که آنچه را سرهنگ جامبل به شما گفته است ، تأیید کنیم. سرهنگ جامبل  نقش واسطه را نزد حکومت ایفا کرده است تا این عمل نظامی تدارک شود. سرهنگ جامبل نزد شما  تصدیق خواهد کرد که شرکت SETI  مطلوب حکومت ما  و برخوردار از حمایت  کامل ما است.

     سالینجر همچنین اسناد  پرداختها به شرکتهای انگلیسی و اسرائیلی و اسپانیولی و ایتالیائی را دریافت کرد. برای مثال، قبض پرداخت 330042 دلار  به حکومت اسرائیل از طریق بانک هاپولیم Hapoalim  در زوریخ و یا  قبض پرداخت 85027  به کریدت بانک واقع در لوکزامبورک ، بابت اجاره یک هواپیمای باری برای بردن بار از نیم Nimes در فرانسه به تهران. هواپیمای دومی اجاره شده بود برای بردن بار از اسرائیل به تهران.

     اما وقتی هواپیما، در 22 اکتبر 1980 به اسرائیل رسید ، اسرائیلی ها قسمتی از تجهیزاتی را که وعده داده بودند ، ندادند و تنها 250 تایر هواپیماهای اف - 4 را  به ایران فرستادند. سالینجر میگوید جویای علت شده و پی برده است که یک روز پیش از آن،  پرزیدنت کارتر آگاه  میشود که اسرائیل تحریم ارسال اسلحه به ایران را نقض کرده است. شخصاً به مناخیم بگین ، نخست وزیر اسرائیل ، اعتراض می کند.

    سالینجر می نویسد : « البته من این ماجرا را در  ABC باز گفتم و مدارک را ارائه کردم. حکومت امریکا شوکه شد و حکومت اسرائیل گفت گزارش من دروغ است. اما چند ماه بعد، اسرائیلیها اعتراف کردند که تایرهای اف - 4 ها را به ایران فرستاده اند.  در اوائل 1980، اماره هائی از همکاری جمهوریخواه ها با  سازمانهای اطلاعاتی محافظه کار در اروپا و اسرائیل ،  بدست آمده بودند .

     تنها پس از گذشت سالها ، در 1986،  که افتضاح ایران گیت رو شد، یکچند از شاهدان ، از جمله مقامات بلند پایه ایران و تاجران بین المللی اسلحه شروع کردند به پرده دری از معامله ستاد انتخاباتی ریگان با ایران در جریان مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال 1980 امریکا. این شاهدان یک رشته دیدارها را شرح دادند که میان دو طرف انجام گرفته بودند. از جمله دیدار اواخر ماه ژوئیه در مادرید و  دیدار در پاریس بعد از نیمه ماه اکتبر.

    کیسی که در جنگ دوم سرجاسوس بود و با به ریاست جمهوری رسیدن ریگان، رئیس سیا شد ، در بهار 1987 ، مرد. اما بقیه وفاداران به ریگان و بوش با تبختر ، اتهام معامله معروف به اکتبر سورپرایز را انکار کردند. فشار موجب شد کنگره در 1991 تحقیقی را انجام دهد. بعد نیوزویک و نیو ریپابلیک مقاله هائی را انتشار دادند و در آنها کوشیدند ثابت کنند کیسی در تاریخ مورد ادعا به مادرید نرفته و در دیداری شرکت نکرده است.

 

نقش فرانسه در معامله پنهانی :

    سالینجر می نویسد : « من در مقاله های این دو نشریه تأمل کردم و دیدم نمی توانم با مطالب آنها موافق باشم. روزنامه نگار معتبر امریکائی ، داوید  آندلمن  David Andelman   را خوب می شناسم . او را که خاطرات رئیس سابق سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی فرانسه ، دو مارانژ ، را در 1992 انتشار داده است ، خود بر آن داشتم حقیقت را ، در بارۀ دیدار پاریس در اکتبر 1980، از دومارانژ جویا شود. آندلمن از نزد دومارانژ به پیش من آمد و گفت : سرانجام دومارانژ پذیرفت که او به تقاضای دوست قدیمی خود، ویلیام کیسی ، دیدار پاریس را ترتیب داده است.  دومارانژ و کیسی یکدیگر را در جریان جنگ جهانی دوم شناخته اند. دو مارانژ افزوده بود : در همان حال که ملاقات را ترتیب میدادم ، امید نداشتم انجام بگیرد. »

     در دسامبر 1992،  آندلمن نیز در کمیته تحقیق مجلس نمایندگان امریکا ، شهادت داد که دومارانژ پذیرفت که دیدار پاریس را سازمان داده است. اما  شگفت آور اینکه ، در گزارش نهائی، کمیته تحقیق  شهادت آندلمن را « معتبر » ارزیابی می کند اما  میگوید : « ارزش اثبات کننده » ندارد. کمیته مدارک دیگر را ، یا  از دیده ها پنهان کرد و یا  فاقد  اعتبار خواند.

    اما در بخش حذف شده خاطرات ، سالینجر گفته است : اطلاعات دیگری تحصیل کرده بودم که قول دومارانژ به آندلمن را  تأیید می کردند : در اواخر 1980، من دیدار طولانی و مهم با  یک مقام اطلاعاتی فرانسه بعمل آوردم. او تصدیق کرد که دیدار ایرانیها  با امریکائیها در 18  و 19 اکتبر انجام گرفته است. و او می داند که دومارانژ گزارشی در این باره نوشته است که در فایلهای سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی وجود داشت. اما  او به من گفت : بدبختانه این فایل ناپدید شده است » .

    طرفه اینکه بخش مربوط به اکتبر سورپرایز ، در خاطرات  سالینجر ، نیز، در چاپ به زبان انگلیسی ،  به سرنوشت فایلی دچار شد  که دومارانژ گزارش دیدار روزهای 18 و 19 اکتبر 1980 را بر آن ضبط کرده بود. این بخش از خاطرات، همچون بسیاری از مدارک مربوط به اکتبر سورپرایز،  از تاریخ رسمی امریکا ، « ناپدید » شد .

 

5 نفری که در جریان بودند ؟ و از چه راه خبر سفر هیأت مک فارلین به ایران، به الشراع رسید؟

 

توضیح : در قسمت اول، بخشی از مصاحبه هاشمی رفسنجانی را می خوانید که برغم دروغگوئی، واقعیتهائی را نیز نمایان می کند که از نظر امروز و فردای ایران مهم هستند . از جمله ﺁنها ست نقشی  که یکی از ایران گیتیها ، شیخ حسن روحانی در ایران گیت می داشته است. نام و نشان او تا این زمان پنهان مانده بود. حالا چرا هاشمی رفسنجانی نام او را در شمار کسانی که با هیأت مک فارلین مذاکره کرده اند، برده است ؟

    در قسمت دوم ، بخشی  دیگر از یافته های جدید در بارۀ اکتبر سورپرایز می خوانید. روایت جدیدی است در باره مجرای رفتن خبر سفر هیأت مک فارلین به ایران :

 

هاشمی رفسنجانی : 5 نفر و حسن روحانی و 2 نفر در جریان سفر هیأت مک فارلین به ایران بودند :

 

* کیهان : ظاهراً همزمان با پيگيري ماجراي مهدي هاشمي از طرف وزارت اطلاعات، آنها هم اسناد مربوط به قضيه مك فارلين را منتشر مي كنند. گفته مي شود آقاي اميد نجف آبادي اطلاعات مربوط به ماجراي مك فارلين را به بيت آقاي منتظري داد كه در مجله «الشراع» چاپ شد. اطرافيانش مي گويند مهدي و هادي هاشمي با هم نامه آقاي قرباني فر را خواندند و گفتند: هدف از دستگيري مهدي هاشمي وجه المصالحه كردن او برسر حل مشكل ايران و آمريكا است، چون ايران دارد به آمريكا نزديك مي شود و آمريكا هم شرايطي براي ارتباط مجدد گذاشته است كه از جمله آنها عدم حمايت از نهضت هاي آزاديبخش است. ايران با محاكمه مهدي هاشمي به آمريكا چراغ سبز نشان مي دهد كه داريم به يكي از شرطها عمل مي كنيم. آنها مي گويند ما با انتشار آن نامه مي خواستيم اثبات كنيم كه چنين مسايلي پشت پرده است. اگر امكان دارد درباره اين حرف ها توضيح دهيد (1) .

* هاشمی رفسنجانی : اين حرفها بازي است.

* کیهان : امام پس از پخش شبنامه هاي طرفداران مهدي هاشمي گفتند، پخش اين شبنامه ها خودش دليل مستقلي بر خط انحراف است و به آقاي ري شهري تأكيد کردند كه بايد تا آخرين نفر پيگيري كنيد.

* هاشمی رفسنجانی: حرفهاي آنان سوءظن و يا شيطنت است. اصل قضيه اين بود كه ما پنج نفر و امام (2) در جريان سفر هيئت آمريكايي- نه شخص مك فارلين- بوديم. افرادي مثل دكتر هادي نجف آبادي، دكتر روحاني و وردي نژاد كه مذاكره مي كردند، مطلع بودند. آقاي قرباني فر ارتباط خود را با آقاي محسن كنگرلو كه مشاور نخست وزير بود، شروع كرده بود. بعد از اينكه مك فارلين آمد و رفت و نقصي در كار افتاد و معلوم شد كه گران حساب كردند، 6ميليون دلار را به آنها ندادند كه تفاوت قيمت واقعي و ادعايي آنها بود. آقاي قرباني فر به آيت الله منتظري شكايت كرد و گويا پس از دريافت نامه شكايت، به ايشان برخورد كه چرا تا به حال به ايشان گفته نشد. وقتي به من گفت، گفتم: از كجا فهميديد؟ گفت: چرا به من نگفتيد؟ گفتم: مگر قرار است همه چيز را به شما بگوييم؟ چه احتياجي بود كه شما بدانيد؟ و اما اينكه چرا نامه را به الشراع دادند، نمي دانم. ولي وقتي پس از انتشار خبر، من ماجرا را به دستور امام اعلام كردم، آيت الله منتظري به من گفتند: چرا فاش كرديد؟ مي بايست ادامه مي داديد، يعني جزو موافقين ادامه كار بود. من گفتم: شما اين كار را كرديد و امام گفتند برويد همه چيز را به مردم بگوييد و نمي توانستم دستور امام را اجرا نكنم. به نظرم تحليل آنها درست نيست. ولي درمورد سيدمهدي هاشمي، من و آيت الله خامنه اي مي خواستيم كه او محفوظ بماند.

* کیهان : مي گويند شما ايشان را به آيت الله خامنه اي معرفي كرديد.

* هاشمی رفسنجانی:  من معرفي نكردم. خود آيت الله خامنه اي ايشان را مي شناختند و به نهضت هاي آزاديبخش برده بودند. من هم ايشان را قبول داشتم. قبل از انقلاب جزو مبارزين بود و مي دانستم آيت الله منتظري به او علاقه دارند. به هرحال ما بنا نداشتيم سيدمهدي هاشمي را طرد كنيم. ولي امام آنچنان بدبين شده بودند كه ما به آيت الله منتظري پيشنهاد كرديم شما موافقت كنيد كه سيدمهدي هاشمي به مأموريت خارج از كشور برود تا حساسيت از بيت شما كم شود و مقداري از فتنه ها بخوابد. اينها همين حرف را توطئه تلقي كردند كه مي خواهند او را از بيت ما بيرون كنند. درحالي كه ما با نهايت حسن نيت و دلسوزي گفته بوديم و تا لحظه آخر تلاش كرديم كه آقاي منتظري را حفظ كنيم. غير از اين هرچه بگويند، دروغ است.

 توضیح  :1 - به قول مک فارلین ، سرهنگ اولیویه نورث به او گفته است سید مهدی هاشمی را به خواست او اعدام کرده اند و از شرائط معامله بوده است. از واقعیتهایی که اینک هاشمی رفسنجانی به ﺁن اعتراف می کند، اینست که سید مهدی هاشمی را نخست او و خامنه ای بکار گرفتند و او در کودتا بر ضد بنی صدر فعال بود. اما زمان حذف او و همدستانش نیز رسید .

2 - 5 نفری که غیر از خمینی اطلاع داشته اند، هاشمی رفسنجانی و خامنه ای و احمد خمینی و سید حسین موسوی و کنگرلو بوده اند. سه نفر از مذاکره کنندگان مطلع نیز حسن روحانی و فریدون وردی نژاد و هادی نجف ﺁبادی بوده اند.

     نقشی که ایران گیتیها طی ربع قرن در ایران داشته اند ،  به ایرانیانی که گوشی برای شنیدن پند تاریخ دارند ،  به بانگ بلند  پند می دهد : گذشته تا تغییر داده نشود، دست از سر یک ملت بر نمی دارد. بدین قرار، تا وقتی ایرانیان بساط استبدادیان را بر نچینند چنانکه زمینه سازی کودتا ، از راه زد و بند با قدرت خارجی ، ممکن نباشد، ایران گیت و ایران گیتیها دست از سر ﺁنها بر نمی دارد.

 

هاری و. مارتین

 

نقش بوش (پدر) در مجهز کردن عراق به اسلحۀ شیمیائی و نقش اسرائیل در اکتبر سورپرایز و ایران گیت و فاش کردنش ؟:

 

* پوشش از میان رفت و خطاهای مقامات عالی حکومت شروع کردند به بر ملاء شدن. اما چطور شد که اطلاعات  مربوط به سفر بوش به پاریس و افتضاح اینس لاو  INSLAW  از پرده بیرون افتادند؟

     در ماجرا ، پای سه ملت در میان بود. ایران و عراق و اسرائیل . حکومت بوش (پدر) بنای سیاست خارجی خود را در خاورمیانه ،  بر حمایت از عرب به زیان اسرائیل گذاشت. در حقیقت، بنا بر مدارک دادگاه ، حکومت امریکا از تولید اسلحۀ شیمیائی توسط عراق حمایت کرده است. زیرا مجهز شدن عراق به این اسلحه را  بر قرار شدن تعادل قوا  با اسرائیل ارزیابی می کرده است. بوش و حکومت او، بخاطر روابطی که با دولتهای نفتی عرب  می داشت، از سیاست ایجاد تعادل جانبداری می کرد.

* در سال  1980، پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا ، اداره کنندگان مبارزات انتخاباتی ریگان به این نتیجه رسیدند که پرزیدنت کارتر به تحصیل ﺁزادی امریکائیانی که در ایران به گروگان گرفته شده بودند،   توانا است  و در این صورت، در انتخابات پیروز می شود .

     حکومت کارتر مشغول مذاکره با ایران بود  و ﺁزادی گروگانها  میسر می نمود. ریگان و بوش نگران « اکتبر سورپرایز »ی بود که کارتر با ﺁزاد کردن  گروگانها می توانست  بوجود ﺁورد.  حکومت ایران از گروگانگیری خسته بود و می خواست پولها و قطعات یدکی خریداری شده اش را از توقیف خارج کند. تا با تجهیز قوای نظامی خویش،  تهدیدهای رژیم عراق به جنگ را بی اثر بسازد.  کارتر بر ﺁن بود  قوای کماندوئی  دیگری را  مأمور ﺁزاد کردن گروگانها کند اما مقامات امریکا به ایرانیها اطلاع دادند  و ﺁنها گروگانها را  در شهرهای مختلف ، پخش کردند . (1)

    اداره کنندگان مبارزات انتخاباتی ریگان - بوش نگران برگ برنده بودند که کارتر بر زمین بزند و در انتخابات برنده شود. بخصوص مک فارلین که در مری فلوور هتل و کیسی که در مادرید با فرستاده های دولت ایران ، گفتگو کرده بودند، بر ﺁن شدند که خود «اکتبر سورپرایز» ی بر ضد کارتر بوجود بیاورند.  پیشنهاد دادن اسلحه در ازای ﺁزاد نکردن گروگانها تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا، می توانست بدین کار ﺁید. بنا بر شهادت اسرائیل ، در سپتامبر 1980، ایران ﺁماده بود گروگانهای امریکائی را ﺁزاد کند. اما جمهوریخواه ها می خواستند پیش از انتخابات  نوامبر 1980، گروگانها ﺁزاد نشوند.دیدار مادرید پر بار شد و زمینه دیدار پاریس در فاصله 18 تا 22 اکتبر و انعقاد موافقنامه محرمانه ای را فراهم ﺁورد. در دیدار پاریس بود که توافق انجام شد و 40 میلیون دلار ، از طریق بانک لوکزامبورک ، به طرف ایرانی پرداخت شد.

      دو خلبان شهادت دادند که کیسی و دونالد گرک  که تحت امر بوش بود و بوش را ، در بعد از ظهر 19 اکتبر 1980، به پاریس برده اند. بنا بر قول خلبان نیروی دریائی،  کاپیتن گونتر روسباچر Gunther Pussbacher ، بوش پس از چند ساعت اقامت در پاریس، به امریکا باز گشت. روسباچر میگوید با پرواز SR71 ، با  پرنده سیاه Blackbird، از پاریس به پایگاه هوائی مک گیر MacGuire ، در نیوجرسی بوش را در 20 اکتبر به امریکا بازگردانده است.

      امر شگفت اینکه در ﺁن تاریخ، بوش را کسی در امریکا  ندید . و تا امروز نیز او نگفته است در ﺁن 21 ساعت در کجا بوده است. در 21 اکتبر، ایرانیها در گفتگوهای خود با حکومت کارتر موضع خویش را بطور کامل تغییر دادند. علت معامله ای  بود که با جمهوریخواه ها انجام داده بودند . (2)

      اسرائیل نقش واسطه را میان ایرانیها و حزب جمهوریخواه امریکا را بازی می کرد.  از اسرائیل  برای فرستاده تجهیزات نظامی به ایران استفاده می شد. یک نوبت، روسها هواپیمای ﺁرژانتینی را ساقط کردند که تجهیزات نظامی از اسرائیل به ایران می برد. بیشتر تجهیزاتی که به ایران داده شدند،  در هفته های بعد از تصدی ریاست جمهوری از سوی ریگان ، از انبارهای ناتو در اروپا به ایران حمل می شدند.

     وقتی ریگان - بوش متصدی ادارۀ امریکا شدند، سیاست طرفداری از عرب و در حقیقت، طرفداری از نفت را درپیش گرفتند. این سیاست اسرائیلیها را عصبانی کرد. ﺁنها احساس کردند حکومت ریگان - بوش به ﺁنها خیانت می کند. اسرائیل معامله ای با اتحاد شوروی انجام داد. روابط نزدیک تری با  شوروی بر قرار کرد و امکان بیشتری را برای مهاجرت  یهودیان به اسرائیل بدست ﺁورد. این مهاجران عامل بقای حزب لیکود در قدرت می شدند.  عمال اسرائیل بودند که سفر محرمانه مک فارلین به ایران را از طریق روزنامه لبنانی الشراع ، فاش ساختند . این کار را بر ضد بوش انجام دادند. باز اسرائیلیها بودند که در باره معامله اسلحه با ایران  و انتقال نرم افزار پرومایس متعلق به اینسلو را شهادت دادند. . در شهادتهای ﺁنها، همان دو نام، ایرل بریان و دونالد گرگ ، ابراز شدند.

*  و امریکا  برای ایجاد تعادل قوا و تثبیت این تعادل در خاورمیانه، عراق را برگزید.اسرائیل و عراق همکاری خوبی با یکدیگر داشتند همانطور که ایران و اسرائیل این همکاری را داشتند. با اینهمه ، امریکا با  کمک به صنعت سلاح شیمیائی عراق ، میخواست تعادل قوائی میان دنیای عرب و اسرائیل بوجود ﺁورد. اما صدام حسین شروع کرد به نشان دادن منش خویش : او « امر بر» نبود. نتیجه ﺁن شد که جنگ خلیج فارس لازم گشت. با وجود جنگ، امریکا نمی خواست صدام حسین را از قدرت براند.

* کلمه رمز جورج بوش در ایران ، باتری بوچ Bosch Batteries بود. نامی بود که وقتی از معامله پنهانی اسلحه با امریکا ، سخن بمیان بود، بکار می رفت. و نیز در گفتگو از معامله پاریس و حضور چند ساعته او ، در 19 اکتبر 1980،  این نام بکار می رفت. بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا، بوش مکرر تکذیب کرده است که او برای معامله بر سر 52 گروگان امریکائی ، به پاریس رفته است. بر حضور او در پاریس کسانی شهادت داده اند که در تدارک معامله نقش داشته اند.

    اما روباچر تنها کسی نیست که میگوید بوش به پاریس رفته و باز گشته است. عضو سابق اداره عملیات سیا، میچل ریکونوسکویتوس Michael Ricconoscuito به تحقیق گران کنگره گفت : ﺁن کس که 40 میلیون دلار را به بانک لوکزامبور انتقال داد، من بودم.

    اما چرا او در زندان بود؟ زیرا  شهادت داده بود که وزارت دادگستری امریکا به سیا و دکتر ایرل بریان  که شریک نزدیک ادوین میز، وزیر دادگستری، بود،  اجازه داده بود از  نرم افزار پرومایس استفاده کنند. او ،  در کمیسیون دادگستری مجلس نمایندگان ، که در باره نرم افزار پرومایس تحقیق می کرد، شهادت داد  و بدین خاطر توقیف شد. یک هفته پس از شهادت او و انتشار شهادتش در سن لوئی پست دیسپاچ و ناپا سانتینل، او را اداره مبارزه با مواد مخدر، بدون دلیل توقیف کرد. بیشتر مدارک او ضبط شدند. بنا بر قول ریکونوسکویتوس علت ﺁنکه به ایرل بریان اجازه استفاده از  نرم افزار پرمایس داده شد، این بود که پول لازم در اختیار بریان بخاطر معامله بر سر گروگانها قرار بگیرد.

* در امریکا،  بسیار زود تر از ﺁنکه کنگره به تحقیق در بارۀ اکتبر سورپرایز بپردازد، وسائل ارتباط جمعی امریکا کوشیدند توجه افکار عمومی را به معامله بر سر گروگانهای امریکائی ، جلب کنند. در سالهای اول حکومت ریگان، کوششی بعمل ﺁمد  تا  چگونگی اداره مبارزات انتخاباتی ریگان ، موضوع تحقیق قرار گیرد. یادداشت های کارتر برای مناظره با ریگان  را نیز مبنای کار کردند. اما موفق به جلب توجه افکار عمومی نشدند. (3 )  حتی جون استکول ، عضو سابق ادارۀ عملیات سیا ، گفته بود : ریگان انتخابات را خواهد برد  زیرا  «مواد ﺁهنی » کار خود را کرده اند (کنایه از معامله اسلحه در ازای ﺁزاد نشدن گروگانها ) . اما ﺁنچه  از ﺁب بیرون افتاده بود، قسمتی از یخ بود. وسائل ارتباط جمعی بر مسئله  غلطی متمرکز شده بودند و ﺁن اینکه ستاد تبلیغات ریگان - بوش  اطلاعاتی از کاخ سفید در جریان انتخابات 1980، بدست ﺁورده اند.  بنا بر ﺁن، می دانسته است که پرزیدنت کارتر در کار ﺁنست که پیش از انتخابات ریاست جمهوری، گروگانها را ﺁزاد کند. ویلیام کیسی ، با استفاده از مأموران اطلاعاتی ،  از فعالیتهای کاخ سفید ﺁگاه می شده است. در حکومت کارتر ، بیشتر مأموران سیا که تحت ریاست بوش کار کرده بودند، در سیا  و شورای امنیت ملی ،  شاغل بودند. برخی از اعضای سیا و شورای امنیت ملی ، بطور مستقیم،  به کیسی گزارش می دادند. او نیز ، گزارشهای دریافتی را به ریگان و بوش ، بطور عمده به بوش ،  تسلیم می کرد.  ریگان از جزئیات کارها ﺁگاه نمی شد.

      یکی از اطلاعات مهمی که به کیسی داده شد، طرح گسیل گروه کماندوئی برای ﺁزاد کردن گروگانها بود.  این گروه کماندوئی با شکست مفتضحانه ای رو برو شد.  گزارشهائی که رو شده اند حاکی از ﺁنند که بسا در عملیات کماندوئی ، خرابکاری شده است.

    مدیر مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی و انجمن افسران اطلاعاتی سابق، استفن هالپر ، به حساس ترین اطلاعات دسترسی داشته است. ریچارد ﺁلن که با انتخاب ریگان به ریاست جمهوری، نخستین مشاور امنیتی او بود و بعد مغضوب شد،  روزمره ، از فعالیتهای کاخ سفید ﺁگاه می شد. سیا منصوب اول کارتر به ریاست این سازمان را وتو کرد و او را ناگزیر کرد استانفیلد ترنر را رئیس سیا کند. باور بر اینست که ترنر در اکتبر سورپرایز نقشی کلیدی بازی کرده است. او بر این باور بود که ریگان او را در مقامش ابقا خواهد کرد.

    نطفۀ  سیاستهای بعدی امریکا ، ایران گیت و معامله اسلحه با مواد مخدر و حتی جنگ با عراق ، در انتخابات ریاست جمهوری 1980، بسته شد. ریچارد ویرتلین، کسی که برای ریگان سنجش افکار انجام می داد گفته است : اگر گروگانها پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا ﺁزاد می شدند ، کارتر از 5 و 6 تا 10 درصد بیشتر رأی می ﺁورد و به ریاست جمهوری انتخاب می شد .

توضیحها:1 - بدین قرار، پیش از حمله عراق به ایران ، نگرانی نسبت به این حمله و لزوم تقویت قوای مسلح برای مقابله با ﺁن وجود داشته است . کوشش برای ﺁسودن ایران از گروگانگیری که ایران را به گروگان امریکا در ﺁورده بود و تقویت قوای دفاعی کشور  را چه کسانی و چرا ناکام گذاشتند؟  به خمینی چه کسی اطمینان داده بود که عراق به ایران حمله نمی کند که در ارزیابی گزارش اطلاعات ارتش در بارۀ تدارک عراق برای حمله به ایران ، به رئیس جمهوری گفت : هیچ کس به ایران حمله نمی کند. این دروغها را نظامیها می سازند تا پای ﺁخوند را از ارتش قطع کنند ؟ پاسخ این پرسش روشن است : بهشتی و رفسنجانی و خامنه ای (معروف به سه مفسدین) بودند که با شعار « از گروگانها می باید مثل یک ﺁتو بر ضد بنی صدر و کارتر استفاده کرد » و پیشنهاد طرح انحلال ارتش به شورای انقلاب و به اجرا گذاشتن این طرح از راه دستگیریهای وسیع و...  از سوئی مانع از حل مشکل گروگانها شدند  ( در واقع بطریق دیگر و از راه معامله با ریگان و بوش حل کردند ) و از سوی دیگر زمینه را برای تجاوز خارجی و  جنگی که ﺁن را «نعمت » خواندند، فراهم ﺁوردند.

2 -  وقتی به زمان دو « اظهار نظر» ، یکی از هاشمی رفسنجانی و دیگری از رجائی باز می گردیم ، از خود می پرسیم : چگونه شد در این تاریخ و با وجود  شدت ضربات ارتش متجاوز ، اینها سخنگوی ایران شدند و گفتند : ما اسلحه و قطعات یدکی امریکائی را نمی خواهیم ؟  با ﺁنکه حکومت کارتر حاضر بود اسلحه و قطعات یدکی خریداری شده را تحویل بدهد.  و نیز در می یابیم چرا در روز انتخابات ریاست جمهوری امریکا (4 نوامبر 1980) هاشمی رفسنجانی در مجلس گفت : « در ﺁینده به ما خواهند گفت شما باعث انتخاب  ریگان شدید »

3 -  افکار عمومی امریکا ﺁمادگی نداشت زیرا الف -  زخم روانی گروگانگیری شدید بود و ب -  ماجرای واتر گیت  سابقه ای را بوجود ﺁورده بود که تکرار ﺁن را مشکل می ساخت و ج - بخصوص که « اکتبر سورپرایز » معامله پنهانی بر سر اتباع امریکائی برای انتخاب شدن به ریاست جمهوری بود. پذیرش رسمی واقعیت، بمعنای غیر قانونی بودن ریاست جمهوری ریگان بود .  از این رو، حتی وقتی هم چاره جز تشکیل کمیته تحقیق نماند، مجلس نتوانست واقعیت را ابراز کند زیرا می باید دوره های ریاست جمهوری ریگان و بوش را غیر قانونی اعلام می کرد.

     با توجه به این واقعیت بود که بنی صدر روش اظهار حقیقت به تدریج و پیوسته را اتخاذ کرد. او که در اولین روز مهاجرت گفته بود برای افشای روابط ارگانیک خمینیسم و ریگانیسم به فرانسه مهاجرت کرده است، از روز ورود تا امروز، ، افشای این معامله پنهانی را که خیانت به ایران و جنایت بر ضد ملت ایران  بود و نیز  روابط پنهانی ملاتاریا و سلطه گران امریکائی را ، بطور مداوم ، ادامه داده است. نخستین کتابی که از جمله بر اساس اطلاعاتی تألیف شد که نویسنده از بنی صدر گرفت ، در 1982 ، منتشر شد. نام نویسنده مارک هولبرت و اسم کتاب Interlock  است. چکیده این کتاب ، در «سیر تحول سیاست امریکا در ایران کتاب دوم اکتبر سورپرایز » نوشته ابوالحسن بنی صدر ﺁمده است.

    نوشته ای محل پیدا می کند که خطاب به بهزاد نبوی و همانندهای او نوشته شده است. نویسنده ﺁنها  را به ابراز کامل حقایقی  فراخوانده است  که به نسل انقلاب و نسل امروز تعلق دارند و این دو نسل ،  به یمن شفاف دیدن وضعیتی که در ﺁنند، می باید راه بیرون رفتن از استبدادی را بجویند که فضای زندگییشان را خفقان ﺁور کرده است. نوشته واجد اطلاعات  در خور توجه نیز هست :

 

از باران

 

چرا هر گاه از ﺁزادی و استقلال سخن بمیان می ﺁید

 

    نام بنی صدر نیز بمیان می ﺁید؟  استبدادیان  هر بار که  می خواهند یکدیگر را  لو بدهند ، هر بار که کسی به استبداد و وابستگی ﺁنها اعتراض می کند،  اسم بنی صدر را بمیان می ﺁورند و اعتراض کننده را  به پیدا کردن سرنوشت او تهدیدی می کنند. اما  چه سرنوشتی بهتر از این که از زبان دشمنان ﺁزادی و استقلال نمی افتد و نام او با ﺁزادی و استقلال همراه است؟  این پرسش به کار بهزاد نبوی و همانندهای او بسیار می ﺁید. او  می گوید : «اين دفعه به خدا راست مى‏گوييم ولى كسى باور نمى‏كند»

   در دوره مدرسه داستانى داشتيم به نام چوپان دروغگو كه احتمالاً همه ايرانى‏ها يادشان است و اگر كسى يادش نيست مى‏تواند از بزرگ‏ترها بپرسد. راستى چرا آقاى بهزاد نبوى  يكى از سردمداران به اصطلاح اصلاحات اين چنين مى‏گويد؟ آيا او از خود پرسيده است كه چرا؟ چرا كسى حرفهاى او را باور ندارد؟

 او حتى در صحبت‏هاى علنى‏اش هم مى‏گويد : «اين بار ديگر خالى نمى‏بنديم»! دو نكته در اين جمله است. اول اينكه «تا به حال خالى مى‏بستيم» و دوم اينكه «حالا ديگر خالى نمى‏بنديم». كلمه خالى بند هم يك اصطلاح در محاوره ايرانى هاست كه جديدى‏ها مى‏توانند از قديمى‏ها بپرسند. اما آيا واقعاً اين دفعه خالى نبسته‏اند!!.اگر واقعاً خالى نبسته‏ايد از تاريخ عبرت بگيريد و بدانيد كه تنها ماندن در راه حق  و حقيقت حتى اگر به دستگيرى و زندانى شدن بیانجامد، از شما نمايندگان حقيقت طلب مى‏سازد و در تاريخ ماندگار خواهيد شد مثل خيلى‏هايى كه بر اصول ماندند و در تاريخ نيز ماندگار شدند. مصدق - بازرگان - بنى صدر - طالقانى و.... آنها در راه حق سختى‏ها كشيدند ولى ماندند. در اين بين نظر شما دوستان متحصن و مردم ايران را به 22 سال قبل جلب مى‏كنم تا بدانيد در سال 60 چه كسانى، چه كارها كردند. بسيارى از مردم ايران خرداد سال 60 را به خوبى به ياد دارند.  در همان سال،  اتحاد مستبدان ايران بوجود ﺁمد. همه در يك خط جمع شدند و از هر فرصتى براى ضربه زدن به استقلال و آزادى ايران و شخص رييس جمهور منتخب و آزاديخواه و حقيقت خواه آن روز (آقاى بنى صدر)استفاده كردند. آن زمان، علاوه بر آقاى خمينى به عنوان رهبر - مجلس شوراى اسلامى به رهبرى هاشمى رفسنجانى - شوراى نگهبان به رهبرى خزعلى و جنتى - شوراى خبرگان - سپاه پاسدران به فرماندهى محسن رضايى - بسيج - نخست وزير و وزیران  - حزب جمهورى اسلامى با تمام سرانش - روحانیان قدرتمدار- ائمه جماعت در اختیار - هيات موتلفه با تمام سرانش -  زورپرستهای حوزه‏هاى علميه  - شورایعالی قضائی - عده‏اى از استانداران - و حتى خاتمى فعلى و... در يك طرف و بنى صدر با تعدادى از يارانش در طرف ديگر قرار گرفتند. استبداد در حال بستن دايره قهر و حاكم كردن زور بود و آقاى بنى صدر در صدد جلوگيرى از حاكميت استبداد دينى در ايران و باز نگاه داشتن راه آزادى. آنها ( استبداديان ) از ماه‏ها قبل زمينه استبداد را آماده ساخته بودند - بنا بر اعترافات خودشان - و با كمك گرفتن از تمام نيروهاى خود زمينه را جهت كودتا آماده كرده بودند و در نهايت با دسيسه - دروغ - فريب - سوء استفاده از مقدسات(روش معمول روحاني نمایان  هنگام فريب مردم) و... توانستند دايره استبداد را ببندند و بعد از كودتا سركوبها - دستگيرى‏ها و اعدام بيش از 3000 نفر از جوانان برومند وطن را شروع كردند. و تا سال 1368 حدود 8000  (1) نفر را اعدام كردند كه 4000 نفر آنها در سه ماه سال 68 صورت گرفت و البته برخى از نمايندگان فعلى و هواداران فعلى آنها در آن قضايا عليه آزادى، همراه استبداد بودند. مثل  آقايان بهزاد نبوى - مهدى كروبى - موسوى خوئينى‏ها - موسوى تبريزى و...

 راستى چرا بايد 22 سال بگذرد تا تازه بفهميد بر آن مرد آزادى خواه  چه‏ها كه نرفت؟  البته مردم خيلى زودتر از شماها به ماهيت استبداد حاكم پى برده بودند كه آن را مى‏توان از حركات آنها طى اين سالها متوجه شد مثل جريان اسلامشهر - قزوين - مشهد - دانشگاه و... ولى شما نمى‏خواستيد متوجه بشويد. لازم مى‏دانم در اين جا چند جمله از حرفهاى شما را به يادتان بياورم.

 بهزاد نبوى:... »ايشان (بنى صدر) مردم را به استقامت دعوت مى‏كرد ولى معلوم نيست در مقابل كى و چى؟ ايشان مى‏گويد استقامت در مقابل قانون - نهادهاى انقلابى و امام...- كيهان 25 خرداد 1360 - راستى آقاى نبوى آيا مقاومت شما غير از اين است؟ در مقابل همانها از مردم مى‏خواهيد مقاومت كنند در مقابل رهبرى‏فعلى  - شوراى نگهبان - قوه قضاييه - نيروهاى خود سر و... شما در مقابل كى و چى مى‏خواهيد استقامت كنيد؟ و مردم را به استقامت فرا مى‏خوانيد؟!

 موسوى خوئينى‏ها: «راى عدم كفايت سياسى رييس جمهور در حقيقت شكست خط سياسى آمريكا در ايران است.» كيهان 30 خرداد 1360 - آقاى موسوى خوئينى‏ها آيا الان همين حرفها را به شماها نمى‏گويند؟ باور نداريد؟  لطفاً بخوانيد: «حضرات شوراى نگهبان! تا رفع فتنه اصلاح طلبكارى يك يا حسين ديگر بيش‏تر نمانده است. آخرين خاكريز پادوهاى بى جير و مواجب آمريكا در حال سقوط است. مجله لثارات‏الحسين شماره 260».

 آقاى كروبى: «مخالفت بنى صدر با مجلس، شوراى نگهبان، شوراى عالى قضايى حساب شده بود.» كيهان 31 خرداد 1360 .  آقاى كروبى به راستى اين گونه بود؟ (شوراى نگهبان آن زمان چه كسانى بودند؟ آيا همين آقايان جنتى - خزعلى - صافى - شيخ محسن فيض اللهى و.. نبودند؟). آيا شوراى عالى قضايى همين موسوى تبريزى - محمد يزدى - محمدى كياسرى و.. نبودند؟( الان در شوراى نگهبان و شوراى عالى قضايى چه كسانى هستند؟.

 آقاى نبوى:« حل ماجراى بنى صدر بزرگترين پيروزى داخلى انقلاب ما بود» (كيهان 1 تير ماه 1360). مى‏بينى آقاى نبوى حالا همان افراد شوراى نگهبان به عنوان گردنه بگيران احد مى‏خواهند جلوى شما را بگيرند تا انقلاب به لحاظ داخل پيروز شود.! در همان زمان همراهان شما یعنی همین  مخالفين فعلى شما هم همين حرفها را مى‏زدند. آخه همگى شما در يك جبهه عليه حق و حقيقت بوديد و خواهان پياده شدن اسلام ناب استبدادى!!

 هاشمى رفسنجانى:« مردم تا استقلال كامل جمهورى اسلامى در صحنه بمانند.» (كيهان 27 خرداد 1360.) آقاى محمد يزدى: «بنى صدر در همين دانشگاه دستور داد مردم را بزنند و شكنجه كنند.»( كيهان 30 خرداد 1360.) اين بنده خدا (محمد يزدى) 25 سال است كه دارد دروغ مى‏گويد البته به خاطر اسلام ناب و مصلحت اسلام! مگر همين آقا و گروه ايشان نيستند كه حالا دارند به دروغ مى‏گويند كه 5 وزير دولت خاتمى ليستى 290 نفره را براى گرفتن تاييد به شوراى نگهبان داده‏اند! آيا اين حرف آنها دروغ نيست.؟ مى‏بينى آقاى نبوى همان دوستان شما بودند كه حالا به شما مى‏گويند آمريكايى، ضد انقلاب، ضد ولايت فقيه و...  سال 60 همين اتهامات را به آقاى بنى صدر مى‏زديد البته همه با هم!

      راستى آقايان نبوى، كروبى و موسوى خوئينى‏ها آيا از آن كار در آن زمان استغفار نمى‏كنيد كه مملكت را 22 سال در استبداد نگاه داشتيد. براى همين است كه مردم نمى‏توانند شما را باور كنند. بعد از آن قضايا، تا سال 68، حدود 8000 نفر از جوانان غيور اين وطن را جلوى گلوله قرار داده و اعدام كرديد همين شماها. همين آقاى موسوى تبريزى اصلاح طلب مى‏گفت دادگاههاى انقلاب اسلامى در خيابانها برگزار مى‏شوند. آيا هم ايشان نبودند كه حكم اعدام بيش از 1000 تن را صادر كردند؟ آقاى نبوى واقعاً خنده دار است هادى غفارى معروف به هادى چماق - فاسد الاخلاق - حالا شده اصلاح طلب. يادمان مى‏آيد. حمايت شما، موسوى خوئينى‏ها و كروبى و.. چه مصيبتهايى بعد از كودتاى 60 براى ما به ارمغان آورد. حالا شما صحبت از كودتاى پارلمانى - كودتاى سفيد - كودتاى غير نظامى مى‏كنيد و مقاله مى‏نويسيد البته شما حق داريد ولى آيا مردم در سال 60 حق نداشتند از رييس جمهور منتخب خود دفاع كنند كه آن كشتارها را راه انداختيد؟

 آقاى نبوى تاريخ از ذهن مردم به همين سادگى پاك نمى‏شود و شايد هيچ گاه پاك نشود اما مى‏شود آن را جبران كرد مثل عبدالله نورى - اكبر گنجى و...اگر مى‏بينيد كه به سوى شما نمى‏آيند به خاطر همان سابقه بد شما و عناد بيخودى شما در همين زمان است كه نمى‏خواهيد خود را خورد كنيد و به مردم بگوييد ما اشتباه كرديم. هنوز مى‏خواهيد مردم شما را به چشم مقدسين ببينند در حاليكه نيستيد. آقاى نبوى چرا در جريانهاى مختلف براى شهيد فروهر اينقدر مردم جمع مى‏شوند و چرا براى مراسم بازرگان اينقدر مردم دلسوخته جمع مى‏شوند ولى براى يك حركت انقلابى 100 نماينده و تعدادى وزير و استاندار و... مردم جمع نمى‏شوند. چه خوب بود در اين بين حداقل شما جلو نمى‏آمديد چون سابقه خوبى نداشتيد. شما از همان اول انقلاب دو  دوزه بازى سياسى داشتيد مثلاً در جريان آزاد سازى گروگانهاى آمريكايى و جريان قرارداد الجزاير هنوز هم كه هنوز است راستش را نمى‏گوييد! خوب چه انتظارى از مردم دارى؟ شما هنوز هم حاضر نيستى شفاف صحبت كنى. مثلاً مى‏گويى مثل اينكه اينها (گروه مخالف شما) قرار مدارهايى با خارج گذارده‏اند. آقاى نبوى آيا گذارده‏اند يا نه ؟چرا حاشيه مى‏روى؟ اين‏ها كارهايى است كه مردم را از اعتماد به شما رويگردان ساخته است. آقاى نبوى مردم مى‏دانند كسانى كه مقابل نمايندگان قرار گرفته‏اند از خبيثهاى بى نظير تاريخند كه بر خلاف شاه حاضرند براى ادامه حكومت فاسد خود يك ميليون نفر را بكشند (از كلمات قصار سردار محسن رضايى). آنها همان كار را مى‏خواهند با مردم و جوانان ايران بكنند كه مغول و عرب نكرد. اينها كسانى هستند كه به هيچ كس حتى به فرزندان خود رحم نكردند (فرزندان محمدى گيلانى - ملاحسنى - حسن روحانى - احمد جنتى و...). و تنها به فكر قدرت و سلطنت هستند. يادتان نيست بعد از جريانات تيرماه 1378 چه بلايى بر سر جوانان، دانشجويان و مردم آوردند؟ يادتان نيست سخنرانى غراى شيخ حسن روحانى را كه مى‏گفت ميكشيمتان، تكه‏تكه‏تان مى‏كنيم! به راستى اگر شما و ديگر نمايندگان و مسئولين حكومتى و مسئولين دفتر تحكيم وحدت دانشجويان و... نبوديد، فكر نميكنيد كه در همان روزها قال قضيه استبداد كنونى كنده مى‏شد؟ آقاى نبوى مردم تا نزديكى‏هاى بيت هم رفته بودند و كسى جرات مقابله با آنها را نداشت ولى مذاكرات شما و دولت شما با استبداد باعث كوتاه آمدن مردم و در نتيجه سركوب آنچنانى آنها شد و هنوز هم دهها تن از دانشجويان آن سال در زندانهاى رژيم هستند.

 آقاى نبوى ملت ايران همواره از حق و حقيقت دفاع كرده است به قول آقاى بنى صدر برنده‏ترين سلاح براى نابودى حكومت‏هاى استبدادى نه اسلحه و نه نيرو است بلكه افشاى حقايق است و اگر حقايق خیانت‏هاى آنها افشا شود، آنها قادر به حفظ استبداد خویش  نمی شوند. هر چند بسيارى از اين مستبدان از دريده‏ترين و بى‏حياترين افراد روى زمين مى‏باشند. ولى بلاخره وقتى افشا شدند و ماهيتشان رو شد ، استبدادشان  نابود مى‏شوند. نگاهى به چهره مفلوك هاشمى رفسنجانى بيندازيد وقتى حقايقى در مورد او قبل از انتخابات 78 روشن شد مردم چگونه با او برخورد كردند و او را به زباله دانى تاريخ انداختند. راستى ميزان راى آقايان خامنه‏اى، فلاحيان، جنتى، فيض النبى (مشكينى)، محمد خيرخواه (محمد يزدى) - محمد دانش پور قمى (محمد مؤمن) و... ديگران در يك انتخابات آزاد چقدر خواهد بود؟ و چرا؟ آقاى نبوى شما و دوستانتان و آقاى خاتمى مرتب دم از دفاع از آزادى مردم و افشاى فلان گروه ضد اصلاحات و افشاى حمله كنندگان به كوى دانشگاه و افشاى قاتلان خانم زهرا كاظمى و افشاى قاتلان قتلهاى زنجيره‏اى و... مى‏زنيد؟ راستى چرا افشا نمى‏كنيد؟! البته اگر قدرى بيشتر به شما فشار وارد شود آن وقت ممكن است افشا كنيد. چرا مى‏گذاريد كار به آنجا برسد كه مثل حالا بگوييد كاش از چندى قبل تحصن مى‏كرديم!؟ آقاى نبوى شروع كنيد اطلاعات مخفى و پنهان استبداد را افشا كنيد تا مردم به شما اعتماد كنند. مردم باور ندارند كه اين بهزاد نبوى با بهزاد نبوى 20 سال پيش تفاوت كرده است. حق  اینست كه برخى مانند پورنجاتى - بورقانى - و... تغيير يافته‏اند ولى بهزاد نبوى و آرمين نه! تا دير نشده اقدام كنيد. مبادا روزى بيايد و افسوس بخوريد كه‏اى كاش زودتر دست به اين كارها مى‏زديم. گروه استبداد مترصد نابودى شما و هر آزادى خواهى است كه به حمايت از شما برخيزد و مردم نيز فعلاً حاضر به حمايت از شما و هزينه كردن نمى‏باشند. چرا كه اعتماد ندارند. زمان به نفع شما است ولى حداكثر تا يك هفته ديگر و بعد از آن زمان به سرعت به زيان شما خواهد بود. با ادامه تحصن و افشاگرى استبداد زمينه را براى ورود مردم به صحنه آماده سازيد مطمئن باشيد آقاى نبوى يك نبوى سالم شده ولى در زندان برای مردم ارزش دارد و  نبوى مخفى كار و دو دوزه باز براى مردم ازرش ندارد. آقاى نبوى شما و ديگر نمايندگان اگر كه كوتاه بياييد و يا اگر به حكم حكومتى خامنه‏اى تن دهيد و يا اگر با تاييد صلاحيت خودتان و دوستانتان به مبارزه ادامه ندهيد حكم نابودى خود را امضا كرده‏ايد حتى اگر بار ديگر به نمايندگى مجلس انتخاب شويد. نه تنها خود را كه كسانى را هم كه با شما وارد اين گود مى‏شوند، نابود خواهيد كرد. دوستان متحصن گروه استبداد شامل - خامنه‏اى - هاشمى رفسنجانى - هاشمى شاهرودى - عليزاده فاسد و اعوان و انصار جنايتكارش - شوراى نگهبان - شوراى تشخيص مصلحت -  مجلس خبرگان رهبرى - صدا وسيما - مطبوعات وابسته - سپاه پاسداران و بسيج در رده