ابوالحسن بنی صدر
تفاوت دیدگاه اقتصادی بنی صدر با سرمایه داری و سوسیالیسم (۲): مصاحبه تلویزیون سپیده با آقای بنی صدر
مصاحبه کننده خانم ژاله وفا . چهار شنبه ۲۴ مرداد ۹۷
فایل صوتی
جهت شنیدن صدای مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید
فایل تصویری
جهت دیدن مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید
تفاوت دیدگاه اقتصادی بنی صدر با سرمایه داری و سوسیالیسم (۲)
اصول حاکم بر اقتصاد توحیدی
خانم ژاله وفا: بینندگان محترم تلویزیون سپیده استقلال و آزادی سلام عرض میکنم خدمت یکایک شما عزیزان؛ همچنین سلام دارم خدمت شما آقای بنی صدر.
آقای بنی صدر: سلام بر شما و شنوندگان و بینندگان فارسیزبان در هر جای جهان که میزیند.
خانم ژاله وفا: بینندگان محترم این شماره دنباله شماره قبل است که دیدگاه اقتصادی آقای بنیصدر را دو نفر از بینندگان محترم پرسیده بودند، تفاوتش با اقتصاد سرمایهداری و سوسیالیسم. و در بخش اول ایشان چهار ویژگی تفاوت دیدگاه خود را گفتند در نقد اقتصاد سرمایهداری و سوسیالیسم، و آن چهارمی را که رابطه کار و حاصل کار است را فرصت نشد توضیح بدهید، و از حالا بقیه تفاوتها را توضیح میدهیم.
آقای بنی صدر: بله در این دو اقتصادی که بشریت در قرن بیستم تجربه کرد حاصل کار تعلق پیدا میکند به سرمایه حالا چه مالکیتش دولتی باشد چه خصوصی. ما گفتیم نه حاصل کار تعلق پیدا میکند به کار. پس یک سازماندهی دیگه میخواهد، یک ضابطههای دیگه میخواهد. اول آن ضابطهها را شناسایی کنیم. ضابط اول که میشود اصل پنجم عدالت است. عدالت در بیان استقلال و آزادی میزان تعریف میشود؛ میزان تمیز حق از ناحق. این میزان در این زندگی در چشم گشودن از خواب تا به خواب رفتن حتی در نوع خواب، این راهبر انسان است که زندگیاش را بر عمل به حقوق بکند، رابطههایش هم رابطه حق با حق بکند تا از آن مدار رابطه قوا بیاید بیرون. و این میزان میگوید این حاصل کار چگونه توزیع بشود. حق کار یکی کاری است که آن انجام دهنده کار انجام داده، یک. دو حقی است که جامعه انجام داده از خدمات و امکاناتی که فراهم میکند. سه حقی است که طبیعت انجام داده. چهار حقی است که مواد موجود در طبیعت که در اقتصاد به کار میرود. خب اینها باید هر کدام سهم خودشان را دربیاورند. مثلاً سهم طبیعت این است که آلوده نشود، تمیز بماند، آنچه از دست میدهد به دست بیاورد. جامعه میباید سهم خدماتی که میدهد این را دریافت کند وگرنه نمیتواند این خدمات را ادامه دهد. و همینجور مواد اولیهای که مصرف میشود اینها میباید که بهای خود آن منظور بشود برای اینکه آن به جامعه و به نسلهای آینده تعلق دارد. پس میزان عدالت لحظه به لحظه به کار میآید.
خانم ژاله وفا: سنجشی که اینجا تبعیضی انجام نمیشود و هر رابطهای رابطه حق با حق است.
آقای بنیصدر: این به اصطلاح تقسیم این رابطه را تنظیمش باید بر میزان عدل باشد به معنای تمیز حق از ناحق، دیگه الان توضیح هم دادم یعنی چه. حالا این میزان در گفتم از بیدار شدن تا خواب رفتن حتی در خواب رفتن، اگر انسان بخواهد بر حقوقش عمل بکند راهبر اوست و زندگی را آسان میکند. این میزان دیگه چه کارهایی برای ما انجام میدهد؟ اینکه نیاز چیست؟ در اقتصاد سرمایهداری، در اقتصاد سوسیالیستی که تجربه شده، تعریف یکسان نداشته. در اقتصاد سرمایهداری نیاز را یک چیزهایی بهش میگویند نیازهای اولیه که میگویند همه انسانها دارند از خوردن و خوابیدن و مسکن و لباس و بهداشت و اینها، تازه همینها را هم نابرابر تولید میشود، خدمات یکسان نیست، نابرابر است. در اقتصاد سوسیالیستی مالکیت دولتی این نیازها قبول میشود، آنجا هم بنا بر اینکه انسانها در سلسله مراتب قدرت چه مقامی داشته باشند، نابرابر برآورده میشوند. بر میزان عدالت نه، برابر برآورده میشود. یک نیازهای دیگری هست که در اقتصاد سرمایهداری بهش میگویند نیازهای تجملی، حالا در اقتصاد سوسیالیستی این را بهش بها نمیدهند، مالکیت دولتی. ولی در اقتصاد سرمایهداری الان بر آن نیازهای اولیه در واقع حاکم هم شده. زیورآلاتی که زن و مرد باید داشته باشند، نوع پوشش لباسشان، نوع خوراکشان و و و ساختمان، خانه، ماشین. میگفت که در چین در سال 2000 یکی از همینهایی که از طریق بورس زمین میلیاردر شده بود یک اتومبیل نهصد هزار دلاری خرید؛ در جامعه چینی یک چیز عجیب و غریبی بوده. این نیازها تجملی است.
خانم ژاله وفا: بله حالا در زمان مائو، بحث چین شد، آن زمان میگفتند چون اینها همه لباسهای متحدالشکل زن و مرد...
آقای بنی صدر: آره دوچرخه هم سوار میشدند...
خانم ژاله وفا: بله همه یک بار با مشکل مالی گیر کرده بود، شش تا دکمه را تبدیل کردند به پنج دکمه بعد یک میلیارد و خردهای دکمه صادر کردند از این طریق. یک ایرادی هم که میگیرند این است که ابتکار بشر کجاست اگه همه قرار است متحدالشکل باشند.
آقای بن یصدر: ابتکار بشر در علم است، در فن است، در معنویت است، قلمروهای معنوی، بینهایت ابتکار میدان داری. اینها که ابتکار نیست که، سرگرمی است اینها. تازه کراوات هم میگفتند یک میلیارد، آن زمان، چینی کراوات نزدند اینقدر پسانداز میشود و میشود این را سرمایه کرد و این را به کار انداخت. به هر حال بر میزان عدالت است که نیازها تأمین میشود یعنی باید حقی را برآورده کند. نیاز میباید در رابطه با حقوقی که انسان دارد تعریف بشود. ضابطه مشخص داشته باشد. نه اینکه سرمایهداری القا کند به شما که امروز مد این است، صبح باید این را بپوشی، ساعت ده این را بپوشی، ساعت دوازده این را، دو بعدازظهر این را، عصر آن را، شب آن را! بخواهد این اینجوری باشد میبینی که این باید چقدر نابرابری در جامعه باشد، یک اقلیتی بتواند اینجور زندگی کند. خب پس این هم تنظیم نیازها بر وفق حقوقی که انسان دارد که میزان عدالت میآید در کار میگوید آقا این که تو داری مصرف میکنی، این حق را برآورده، مثلاً یک استعداد را میخواهی به کار ببری، میخواهی کار علمی بکنی، خب احتیاج به کتاب داری، آزمایشگاه داری، اینها را عدالت میگوید درست است باید داشته باشی. اما اینکه شما بخواهی علم بجویی...
خانم ژاله وفا: خودنویس طلایی لازم نیست...
آقای بنی صدر: خودنویس طلایی جزئش نیست. خودنویسی که روان مینویسد و نیاز را برمیآورد کافی است. همه هم داشته باشند، خب شما به جای خودنویس طلایی میتوانی خودنویسهای ارزان تولید کنی که همه داشته باشند. این پس شد تا اینجا پنج تا. در مدار باز نیازهای انسان را رشد تعیین میکند که آن هم تابع حقوق است. یعنی به طور مشخص حقوق انسانی میگوید که چه نیازهایی دارد، استعدادهای انسانی میگوید که نیازهای، غیر آن نیازهای اساسی، نیازهای دیگری که در جریان رشد پیدا میکند، استعدادهایش به کار میافتند کدام هستند. میزان عدالت کمک میکند که اینها را تعیین کنیم. خب حالا ما باید تصمیم بگیریم دیگه، جامعه باز است دیگه، گفتیم جامعه بسته کدام است؟ جامعهای است که روابط رابطه زور با زور است، این مدار بسته است. جامعه باز رابطه حق با حق است، باز است تا بینهایت. اینجا عرصه به کار افتادن نیروهای محرکه تا بخواهی هست. خب حالا شما، این معنایش این است ما میگوییم رابطه حق با حق یعنی تصمیم جمعی لازم است دیگه، یک نفر ولایت مطلقه ندارد برای همه تصمیم بگیرد. بعد هم بعد از چهل سال ما میبینیم یک رشته تصمیمات محرمانه یک بحرانهای بزرگ ساخته و یک ملتی را به این روز نشانده.
خانم وفا: اگر باز است یعنی حتی همزمانی و هممکانی...
آقای بنی صدر: حالا میرسیم، یک دقیقه صبر کن، آن هم یکی دیگر از اصول است.
خانم ژاله وفا: چون بیربط که نیست، اینها همه جداییناپذیرند از همدیگر.
آقای بنی صدر: بله پس رابطه حق با حق ایجاب میکند برای اینکه ما تصمیمگیریهای مشترک را ممکن بکنیم این رابطهها باید رابطه حق با حق باشند. در رابطه قوا تصمیمگیری مشترک ناممکن است. باید خوب توجه کرد.
خانم ژاله وفا: برای اینکه رابطه قواست.
آقای بنی صدر: برای اینکه رابطه قواست، اویی که زور دارد او تصمیم میگیرد، به اویی که زور ندارد تحمیل میکند. بخواهد همه مشارکت داشته باشند این باید رابطه حق با حق باشد تا مدار باز باشد. میزان چیست؟ عدالت. عدل است، میزان عدل است که عمل انسان را به حق تنظیم میکند، رابطه انسانها با هم را هم که رابطه حق با حق باشد هم تنظیم میکند.
خانم ژاله وفا: پس در تصمیمگیری، در همان تصمیمگیری که اشاره کردید، حق تصمیم اینجا میشود یا دست اقلیتی که حزب کمونیسم هست و دولتی است اسمش، یا دست یک اقلیت سرمایهدار است که برای بقیه بشریت...
آقای بنی صدر: حالا به جای سرمایهدار بگویید مدیران شرکتهای بزرگ و کوچک. اینها تصمیمات را یا اقلیت میگیرد به کل بشر تحمیل میکند. حالا اگر شما بخواهید که یک اقتصاد دیگری داشته باشید که همه در گرفتن تصمیم شرکت بکنند رابطه باید حق با حق باشد پس عدالت به عنوان میزان تمیز حق از ناحق به محض اینکه رابطه قوا برقرار شد میآید آنجا میگوید این با میزان که عدل است نمیخواند، این باید جانشین بشود با این رابطه. در نتیجه هفت نظام اجتماعی باید باز باشد و تحولپذیر. به مقداری که نیروهای محرکه به کار میافتند این بتواند تحول بکند. اگر نتواند تحول بکند یعنی نظام باز نیست. چنانکه اینجاست که در بحث از اقتصاد چین هم دیدیم که یک نیروی محرکه عظیمی که کارگر است کار ندارد در این اقتصاد سرمایهداری تابع ایدئولوژی نئولیبرالیزم، این باید یا حدفش کرد یا باید بهش کار ایجاد کرد. شده یکی از بزرگترین چین امروز این بیکاران. خب اگر نظام اجتماعی باز باشد انسانها بتوانند به عنوان مجموع استعدادها مجموع کارها را پیدا کنند هرگز مشکلی به عنوان بیکاری به وجود نمیآید برای اینکه انسان به عنوان نیروی محرکه نیروی محرکهساز این میتواند در آن جامعه فضای باز دارد، امکانات گسترده دارد، میتواند نقش خودش را کار رهبری داشته باشد، کار خلق، ابداع و ابتکار داشته باشد، عرض کنم به شما کار آموزش و پرورش داشته باشد، کار زندگی اجتماعی داشته باشد، کار تولیدی هم داشته باشد.
خانم ژاله وفا: کار تفریحی هم داشته باشد.
آقای بنی صدر: آن جای خود که باید زمان فراغت هم داشته باشد آن لازمه زندگی است وگرنه میزان فرسایشش...
خانم ژاله وفا: اینجوری بگویید بله، اما از دیدگاه شما فراغتی وجود ندارد.
آقای بنی صدر: اما کار نیست. لازمه برخورداری از مجموعه کارهاست. خب پس این نظام اجتماعی هم باز بودنش ار توضیح دادیم که این باید باشد. هشت، در حال حاضر در هر دو اقتصادها که تجربه شدند، هم در اقتصاد مالکیت دولتی هم در مالکیت خصوصی، دو پدیده مشخصه این دو اقتصاد است، پیشخور کردن یعنی به جای مازاد کمبود دارد تولید، الان میگویند در حال حاضر از دوازده ماه مصرف، نه ماهش تولید میشود، ببخشید تولید در دوازده ماه را این بشر غربی در نُه ماه مصرف میکند؛ سه ماه کسری دارد. این در واقع پیشخور کردن است. در عین حال آینده را هم از پیش متعیّن میکند. این ویژگی عرض کنم به شما هشتم میگوید که نه، اقتصاد باید همواره مازاد داشته باشد، به طور طبیعی هم اینجوری خواهد بود برای اینکه نیروی محرکه ایجاد میکند دیگه. علامتش هم این است وقتی یک اقتصادی مازاد داشت ما میگوییم آن یک اقتصاد سالم است، در خدمت انسان است. شما میتوانی بگویی الان هم مازاد دارد این ده برابر تولید ناخالص ملی دنیا که در فرآوردههای مشتق به کار میافتد خب مازاد سرمایه است، درست است. اما این مازاد از جریان تولید خارج میشود، چون اگر در آن جریان بماند مثل همان قضیه نیروی کار است دیگه، این همه سرمایه مثل همان نیروی کار است، یا باید حذفش کرد یا باید به کارش گرفت. اگر بخواهند به کار بگیرند نظام اجتماعی باز میشود دیگه سرمایهداری نمیماند. آقای ترامپ هم نمایندگی نمیتواند بکند از او. یعنی آن جامعهای که همه در آن تصمیمگیری شرکت میکنند محلی برای امثال آقای ترامپ باقی نمیگذارند.
خانم ژاله وفا: حالا ولی این سؤال آقای بنی صدر این مازادی که شما میفرمایید در دیدگاهی که شما دارید، این مازاد برای روز مبادا و برای مثلاً یک مشکل طبیعی به وجود بیاید سیلی بیاید فلان بیاید یا اینکه این اسراف است؟ این مازاد برای چیست...
آقای بنی صدر: علم مازاد دارد به طور طبیعی بر خود میافزاید، فن مازاد دارد، نیروهای محرکه...
خانم ژاله وفا: فرض کنید تولید کشاورزی مازاد دارد...
آقای بنی صدر: حالا میرسیم دیگه، فن مازاد دارد، سرمایه یعنی پس آنچه که تولید میشود مازاد دارد، اینکه باید صطحلاکها را تأمین بکند، پیشرفتهای علمی که بشر میکند، پیشرفتهای فنی، سرمایههای جدید میتواند مطالبه بکند باید صرف آنها بشود، عمران طبیعت هزینههای بیشتری ایجاب میکند، آلودگیزدایی هم هزینه دارد، آن مازادها صرف اینها میشود. ما در جهان امروز اقتصادی که مازاد ندارد، نداریم. معنایش این است که، نه نداریم ها، تولید میشود یعنی حذف میشود برای اینکه نمیخواهند آن نظام اجتماعی تحول پیدا کند به یک نظام باز، که تبعیضها نباشند، نابرابریها نباشند، برابریها باشند. نهم این است که زمان و مکان تصمیمگیری دیگه کوتاهمدت و وسطمدت نیست، دائمی است. برای اینکه آن تصمیمی که شما میگیرید امروز لحاظ میشود سودی که خواهد داشت برای نسلهایی تا آیندههای دور، اینها باید روی زمین زندگی کنند. در نظام کنونی سرمایهداری و همینطور در آن نظام سرمایهداری دولتی، این تصمیمها نه، لحاظ نمیکند آینده را، یک نمونهاش همین طبیعت. که اگر قرار بود لحاظ میکرد این باید منابع طبیعی به این شدت و وسعت مصرف نمیکرد و محیطزیست را اینجور نمیآلود و میآلاید. وقتی آن زمان تصمیمگیری دائمی شد و مکان جهانی شد، خب هر جامعهای میداند که جامعههای دیگر هم حق دارند بر این محیطزیست، حق دارند بر این طبیعت، به خودش اجازه نمی دهد، بر میزان عدل ها، که این طبیعت را آلوده کند. این زمان و مکان اینقدر اهمیت دارد. خب این هم راجع به زمان و مکان. ده وقتی که آن رابطهها که گفتیم، اصولی که گفتیم، بر عمل درآمد، رابطهها رابطههای حق با حق شد، دیگه اینجا آن مالکیت شخصی در کمال خودش واقعیت پیدا میکند و اقتصاد برابرکننده میشود به جای نابرابرکننده امروز که هر روز هم این نابرابریها را تشدید میکند. پس آن میزان عدالت به کار ما میآید از جهت برابر کردن اقتصادی، نه معنوی ها. آن معنوی، آنجا عرصه رقابت است یعنی مسابقه است، بهتر است به جای کلمه رقابت بگوییم مسابقه است. شما هر چی دانشمندتر باشی سودمندتری، هر چی عادلتر باشی، انسانتری و خدمتگزارتری به انسانهای دیگه، هر چه با تقواتر باشی، کمتر تخریب میکنی بیشتر میسازی، عقل مستقل و آزاد تخریب نمیکند، میسازد. خب نتیجه مالکیت ضخصی تحقق پیدا میکند. وقتی این تحققش کامل شد، انسانها رابطهها هم حق با حق شد آن توزیع حاصل کار به آن کنندگان کار که توضیح دادم در گفتگوی قبلی بر میزان عدالت خودبهخود انجام میگیرد. و یازدهم که قبلاً توضیح داده بودیم تغییر رابطه مالکیت شخصی با مالکیت خصوصی در بحث قبلی. و بالاخره دوازدهم اقتصاد با این توضیحاتی که دادیم اگر به عمل دربیاید از دست اقلیت مسلط که رابطه قوا برقرار میکند با اکثریت و با طبیعت و با منابع او خارج میشود. از آن همگان میشود، یک. دو رابطه اقتصاد با انسان تغییر میکند، انسان در خدمت اقتصاد سرمایهداری یا اقتصاد دولتی میشود انسانی که سرمایه و دیگر نیروهای محرکه در خدمت اوست و همینجور در خدمت طبیعت. اینجاست که پایه استقلال و آزادی، آن میزان عدالت به ما میگوید که این پایه استقلال و آزادی اساسی است. چرا؟ برای اینکه وقتی که ما میگوییم اقتصاد در خدمت انسان، انسان کیست؟ انسان شهروند؟ انسانی که مستقل باشد در گرفتن تصمیم، آزاد باشد در انتخاب نوع تصمیم. این حداقل تعریف دقیق اینکه همگان بتوانند بفهمند و روزمره هم خودشان میتوانند تمرین کنند دیگه، ببینند این مستقل و آزاد بودن چقدر اهمیت دارد، انسان را خلاق میکند، استعدادهایش را به کار میگیرد و اینها. خب شما یک اقتصادی میخواهید که انسان خلاق باشد، مستقل و آزاد، جامعه مستقل و آزاد، که این انسان مستقل و آزاد و این جامعه مستقل و آزاد بر پایه این استقلال و آزادی با طبیعت رابطه برقرار کند، یعنی رابطه قوا با طبیعت برقرار نکند، رابطه حق با حق با طبیعت برقرار کند یعنی حقوق طبیعت را به رسمیت بشناسد. که اینها میشود مبنایش، بنابراین میرسیم به، البته ضوابط دیگه دارد ما وقتمان یک مقدار بیاید در ذهن هموطنان ما کفایت میکند، میرسیم به اصل اساسی، من نمیدانم چقدر وقت داریم، میرسیم به یک اصل اساسی، آن اقتصادهای سرمایهداری و آن اقتصاد مالکیت دولتی بر اصل ثنویت است. در اقتصاد سرمایهداری سرمایهسالاری محور فعال است، انسان محور فعلپذیر است، طبیعت محور فعلپذیر است، منابع موجود در طبیعت هم محور فعلپذیر است، او تصمیم میگیرد و تصمیم خودش را به اجرا میگذارد اینها هم باید طبق آن تصمیم عمل کنند. در اقتصاد مالکیت دولتی هم عیناً همینطور است که میگوید ابتکار ندارند برای اینکه اصل بر اطاعت است دیگه. آن تصمیمگیرنده دولتی که به نام آن سرمایه اعلام تصمیم میکند، در واقع بنده قدرت است، به این جهت توتالیتر شد استالینیزم، برای اینکه این قدرت مبنایش ثنویت است، قدرت در این ثنویت محور فعال است، انسان محور فعلپذیر. اگر یک دولتی نمایندگی از قدرت کرد میشود توتالیتر. حالا تیغ این رژیم کنونی ایران نمیبُرد که این ولایت مطلقه را تحقق ببخشد، تیغ آقای استالین برید، تیغ آقای هیتلر برید، دلایل دیگه دارد، موضوع بحث ما الان نیست. ولی این رژیم ثنویت تکمحوری است، آقای رهبر ولایت مطلقه دارد بر جان و مال و ناموس مردم مسلط است، مردم هم یک وظیفه بیشتر ندارند آن هم اطاعت است، حق هم در حرفش نیست. یک نظامی است که اصلاً کلمه حق آنجا کاربرد ندارد. اگه داشت میآمد. اساس کار حق چیست، حق رهبری است دیگه، میگوید تو نداری، وقتی نداری بقیه حقوق را چگونه داری! این اقتصادی که ما پیشنهاد میکنیم بر اصل موازنه عدمی است که ترجمه میشود وقتی به عمل میخواهی در بیاوری میشود استقلال گرفتن تصمیم، آزادی در انتخاب نوع تصمیم. اگر بخواهی خیلی دقیقتر باشی میشود استقلال وقتی که شما، گفتیم زمان دائمی باشد مکان دائمی باشد، اگر این را حتی از تعیّن رها کنیم بگوییم تمام هستی، هستی محض اصلاً، اینهمانی با هستی است که به انسان استقلال میدهد، رابطه انسان با خدا همین است. انسان ایرانی به خود بیا؛ تو که خود را خداپرست میدانی بدان، تو هم که خود را خداپرست نمیدانی خود را محروم کردی از این توانایی اینهمانی با هستی، یعنی از استقلال مطلق، نزدیک به مطلق چون اینهمانی کامل دست نمیدهد، از لحاظ نظری شدنی است اما از نظر عملی ناشدنی است، این استقلال است. اما وقتی اینهمانی به چه کار میآید شما به آن هستی اینهمانی بدهی؟ به این کار میآید که آن در آن مقام اینهمانی جستن عقل شما از هر محدودکننده رهاست و تمام توان خلاقیت خود را دارد و خلق میکند و آن لحظه خلق لحظه آزادی است. این ربط استقلال و آزادی با هم هم این است. نه تنها در مقام عملی استقلال در گرفتن تصمیم ربط مستقیم دارد با آزادی در انتخاب نوع تصمیم هر کدام نباشد دیگری هم نیست، بلکه در مقام انسانیت در مقام اینکه شما انسانی بنابراین خلاقی، اینکه میگوید در آن اقتصاد ابتکار نیست در اقتصاد سرمایهداری هم ابتکار منحصر است به یک اقلیتی که سرمایهداری، سیستم تعلیم و تربیت، آنها را بار میآورد برای این کاری که آنچه که او میخواهد برایش اختراع کند ابتکار کند کارش را بدهد، همگانی نیست. اگر شما این را بخواهی همگانی بکنی موازنه عدمی میخواهد که هر انسانی بتواند اینهمانی پیدا کند با هستی، استقلال، این استقلال است، در آن مقام که اینهمانی را پیدا کرد عقل مستقل او خلاق بگردد و آن لحظه خلق لحظه آزادی است.
خانم ژاله وفا: حالا یک مغلطه هست که فرصت نیست، آن مسأله مثلاً مسأله ملی کردن صنعت نفت یا اینکه پیشنهاد شما در اوایل انقلاب مثلاً اینکه نفت یا کارخانههای بزرگ فعلاً همگانی بشود یا جز انفال عمومی محسوب بشود، این را با این اقتصاد دولتی تصمیمگیرنده یکی میگیرند در صورتی که شما براساس اینکه متعلق به همه است و به انسان است آن را از مالکیت خصوصی درش آوردید و مال همه تعلق کردید این اقتصاد دولتی سوسیالیستی نیست...
آقای بنیصدر: نه نیست، البته وقتی به مالکیت دولت درآمد بستگی به این دارد که آن دولت چگونه دولتی باشد. اگر دولت قدرتمحور باشد بله همانطور بهش عمل میشود که شوروی سابق میکرد الان چین میکند. اگر دولت حقوقمند باشد...
خانم ژاله وفا: در اختیار همه قرار میدهد...
آقای بنی صدر: بله این را متعلق به همه میداند، اگر جامعه دارای دموکراسی شورایی باشد، جمهوری شورایی باشد، همه در گرفتن تصمیم شرکت بکنند آن وقت شما جامعهای خواهید داشت...
خانم ژاله وفا: دولت هم سخنگوست بیشتر...
آقای بنی صدر: ذرهای از آن نفت مصرف نامربوط پیدا نمیکند و آنچه به نسلهای آینده مربوط است، در حال حاضر مصرف نمیشود. حالا شنوندهای که این بحث ما را شنید باید از خودش این سؤال را بکند؛ این نظام سرمایهداری که معلوم است این نمیتواند کل بشر را آنجور که مدعی بود به اقتصاد وفور برساند، همه در رفاه باشند، نه، این مرتب بر نابرابری میافزاید. تحقیقات جدید هم انجام گرفته از قرون پیش تا امروز مرتب بر این نابرابریها افزوده شده، به تازگی هم بیست اقتصاددان دوباره تحقیق راجع به نابرابریها کردند به این نتیجه رسیدند که ممکن نیست سرمایهداری نابرابریها را تشدید نکند، چون اگر نکند دیگه نیست به عنوان قدرت. حالا اگر قرار باشد این سرمایهداری نباشد چی باید جایش پیشنهاد بشود؟ اینکه ما پیشنهاد کردیم طرحی است برای جانشینی، یک الگوی اقتصادی برای جانشینی این اقتصاد قدرتمحور.
شادی و پیروزی شما هموطنان عزیز من را باد