وضعیت سنجی یک صد و نود و هفتم: طبیعت ایران را میکشند؟

 آیا سپاه به جنگ طبیعت رفتهاست؟:

 کاوه مدنی، معاون محیط زیست، ناگزیر شد از بازگشت به ایران چشم بپوشد. او تهدید به توقیف شده بود. بدینقرار، تجربه او به دیگر کارشناسان ایرانی محیط زیست ایناست که عزم بر بیابان کردن ایران است و هرکس با این عزم مقابله کند، عنوان جاسوس پیدا میکند و احتمالاً در زندان، خودکشیاش میکنند.

 پیش از آن، یکچند از فعالان محیط زیست دستگیر و متهم به جاسوسی شدند. کاووس سید امامی را در زندان خودکشی کردند و سپس او را متهم به جاسوسی کردند و مدعی شدند چون دانست جاسوسی او بر قوه قضائی آشکار شده است، خودکشی کرد. اما علت دستگیریها چیست؟ اداره مافیائی کشور:

 اداره مافیائی کشور سبب شدهاست عوامل مساعد با عمران طبیعت بینقش و عوامل بیابان زائی پرنقش شوند:

● یک علت را این دانستهاند که سازمان ملل، مناطقی از ایران را منطقههای حفاظت شده معین کرده و برای حفظ این منطقهها و جانداران و گیاهان آن، بودجه در اختیار میگذارد. در صورت وقوع جنگ، این منطقهها باید از آن مصون بمانند. سپاه برآن شدهاست در این مناطق، پایگاهها و زاغههای موشک بسازد. چون اینکار خلاف است، فعالان محیط زیست به مخالفت با آن بر میخیزند. پایان کشماکش، دستگیری آنها و متهم شدنشان به جاسوسی است!

● اما هم مافیاهای آب وجود دارند و هم مافیاهای زمینخوار وجود دارند. این دو دسته مافیاها نیز فعالان محیط زیست را کسانی میدانند که باید از سر راه برداشته شوند.

● توزیع تا بخواهی نابرابر درآمدها، هم در سطح قشرهای جامعه و هم در سطح شهر و روستا و هم در سطح مناطق مختلف کشور، سبب مهاجرت مداوم از منطقههای محروم به منطقههائی که کار و کار کاذب وجود دارند و از کشور به خارج کشور است. این عامل نیز، سبب خالی شدن روستاها و وسعت گرفتن بیابانها میشود.

● خشکاندن تالابها – که سپاه در آن صاحب نقش است – و نیز تغییر مسیر رودها – عامل خشکیدن دریاچه ارومیه و... – هم عامل مهمی از عوامل بیابان شدن ایران است. زهرا جواهریان می‌گوید: «باید اجازه دهیم سهمی از آب به طبیعت، به سفره‌های زیر زمینی و به روخانه‌ها و تالاب‌ها برگردد، تا مانع از خشک شدن تالاب‌ها و رودها و در نهایت کاهش تبعات خشک شدن رودخانه‌ها و مانع محروم شدن از کارکردها و خدمات اکوسیستمی تالاب‌ها، دریاچه‌ها و رودخانه‌ها شویم.»

● استفاده بیش از حد تحمل از زمینهای زراعی و چراگاهها و جنگلها: در بخشهایی ازایران، فرایندهایی که موجبات بیابانی شدن را فراهم آورده اند و در حال حاضر نیز مشهودند، عبارتند از قطع درختان جنگل، نابودی پوشش گیاهی، فرسایش خاک و تشکیل تپههای ماسهای و حرکت آنها است. این فرایندها بافرایندهای دیگری که کمتر آشکار هستند، رابطهِ نزدیکی دارند و به همان اندازه برای اکولوژی نیز زیان آورند. بنابراین،

● بادها از شرق و غرب توأم با آلودگی شدید محیط و تغییرهای درجه گرما و سرما - در ایران بر اثر افزایش دمای کره زمین، به میزان ۶ دهم درجهِ سانتیگراد در مدت ۲۰ سال، قسمتهائی از کشور خشک شده است - که زمین را میفرسایند. و

● افزایش جمعیت کشور و همراه نشدن با مدیریت بهینه منابع آب کشور و تهیه آب از راه شیرین کردن آب دریا

● به حال خود رهاکردن شنزارها و گسترش آنها در ایران و در کشورهای همجوار ایران که ریزگردها یکی از عوارض آن است.

● خشکسالیهای مداوم که عوامل بالا در پیدایش و ادامه آنها مؤثر هستند.  

● وجود کویر که بجای مهار شدن دامن میگستراند: حدود 50 میلیون هکتار از سرزمین ایران کویر است که شامل مناطق کاملا کویری (34میلیون) و شن زارها و تپههای ماسهای فعال میشود. 25 در صد کشور ایران بیابان و 25 درصد دیگر نواحی نیمه بیابانی بر آورد شده است.حدود 80 درصد از مناطق کشور تحت شرایط اقلیمی خشک و نیمه خشک و بیابانی است.

● جواهریان می‌گوید: اعمال سیاست‌های نادرست و ناهم‌آهنگ مدیریت منابع آب در ایران را نیز در خشک‌شدن برخی از مناطق این کشور بی‌تاثیر نمی‌داند. این امر تا کنون به خشک شدن ۲۹۷ دشت از ۶۰۰ دشت ایران انجامیده است.

● بهره برداری نادرست از زمین های کشاورزی، استفادهِ افراطی از کود و سموم شیمیایی، شخم اراضی در جهت شیب، بهره برداری بی‌رویه از سفرههای آب زیر زمینی که منجر به شوری آب و در نهایت شوری خاک می‌شود.

● مافیای «سد ساز» و چاه عمیق کن – که سبب خشکیدن قناتها و نیز کاهش رطوبت زمین و فرسایش آن میشود - را که بر واقعیتهای بالا بیفزائیم، مجموعه عوامل دستاندر کار بیابان کردن ایران را شناسائی کردهایم. این عاملها در همکاری با یکدیگر، کشور را بیابان میکنند. در حقیقت، عاملی که عاملهای بالا را فعال و عاملهای آبادانی طبیعت را غیر فعال میکند، انسانها هستند وقتی بعنوان عضو بنیادهای اجتماعی عمل میکنند:

 عامل انسانی بیابان شدن ایران، جهل و یا بکار بردن دانش و فن برضد طبیعت؟:

    بیابانکردن ایران یک امر واقع مستمر است. ایران از چهارسو سبز و پر جنگل بود. روابط قوا در درون و بیرون از مرزها، سبب ایجاد «زمینهای سوخته» شدند. تاریخ سیر تحول طبیعت ایران (نوشته ابوالحسن بنیصدر)، چونی و چرائی بیابان شدن طبیعت ایران را تا دوران پهلویها که بیابان شدن شدت گرفت، نقش قدرتی که قدرتمدارها در جستجوی آن بودهاند را بر خواننده ایرانی و غیر ایرانی، معلوم میکند. بنابر فایده تکرار، تکرار میکنیم که برنامه نخستین منتخب تاریخ ایران، بیابانزدائی و سرسبزکردن سرزمین ایران و نیز بیابان زدائی در کشورهای همسایه بود تا که عوامل «طبیعی» بیابان کردن از میان بروند. باکودتای خرداد 60، اقتصاد ایران همان اقتصاد مصرف محور دوران پهلوی شد و طبیعت ایران محکوم به بیابان شدن برجا ماند. عواملی که در قسمت اول بر شمردیم، میگویند که نقش انسان، در واقع بنیادهائی که انسانها در خدمت آنها هستند، در بیابانزائی تا کجا تعیین کنندهاست. اما آن عوامل پدید آمدهاند زیرا مجموعه امرهای واقع مستمر آنها را پدید آوردهاند:

● پیش از نفت، طبیعت ایران قربانی روابط قوای داخلی و خارجی بود:

 از قول شیخ خزعل منقول است که درخت نباید کاشت، زیرا با هر درخت، سر و کله «دو عجم» پیدایش میشود. در خوزستان، در دوران شرکت نفت ایران و انگلیس سیاست بیابان نگاهداشتن ایران ادامه یافت. حکومت مصدق به عمران خوزستان رویآورد. در پی کودتای 28 مرداد 1332، شاه گفت خوزستان را از دره هنسی (واقع در امریکا) سرسبزتر خواهدکرد. اما خوزستان بیابان برجا ماند. در آن دوران، بنیصدر در گروه تحقیق به خوزستان رفت و گروه، تحقیق خود را در باره موانع اجتماعی توسعه خوزستان انتشار داد. با وجود این، موانع برجا ماندند و خوزستان آبادان نگشت. در پی انقلاب و انتخاب بنیصدر به ریاست جمهوری، نخستین کار او، تجدید شبکه آبیاری دیرین ایران و نمکزدائی از آبهائی بود که در کشاورزی بکار میرفتند. با کودتای خرداد 60 و ادامه جنگ بمدت 8 سال، بیابان سازی خوزستان ادامه یافت. تالاب هورالعظیم را هم، بعذر وجود ذخایر نفت، خشکاندند. ریزگردها از جمله بخاطر خشکاندن هورالعظیم است. بیابان شدن خوزستان که زمانی بخشی از منطقه سواد (جنگل و کشتزار) بود که تا مدیترانه ادامه مییافت، نمونهای از نقش بنیادهای احتماعی و اقتصادی داخلی و خارجی قدرت محور در بیابانزائی است. این بنیادها همین نقش را در بیابان شدن سه منطقه سبز دیگر، در شمال غربی و شمال شرقی و جنوب شرقی و نیز جنوب کشور داشتهاند. باوجود این، تا استقرار دولت پهلویها، ایران صادرکننده مواد کشاورزی بود و نیازمند وارد کردن این مواد نبود.

     از پیشبینیهای داهیانه مدرس، یکی این بود: کودتای نظامی و به سلطنت رساندن رضاخان پهلوی، از جمله هدفها که دارد، یکی ایناست که ایرانیان را در غذای روزانهشان نیز نیازمند خارج و وارد کردن فرآوردههای غذائی کند و این پیشبینی به واقعیت پیوست. توجیه آن این بود که ایران کشور کشاورزی نیست و سرمایهگذاری در کشاورزی بازده ندارد:

● وقتی استبداد برخورداری از امنیت و حقوق و منزلت ناپایدار را ناممکن و دو مدار بسته پدید میآورد، بیابانزائی اجتنابناپذیر میشود:

 ابنخلدون گفته است: هر صاحب سرمایهای که با صاحب مقامی ارتباط نداشته باشد، بهتر است بگرد بکار انداختن سرمایه نباشد. در حقیقت، استبداد، بنفسه، نبود منزلت و حقوق و امنیت پایدار عوامل تولید (انسان و سرمایه و زمین و منابع اولیه و...) است. وقتی امنیت و حقوق و منزلت درکار نیستند، زمان فعالیتها کوتاه و نوع آنها، سود آورترین در کوتاه مدتترین زمان و در امنترین مکان است. بنابراین، سرمایه و دانش و فن ترکیبی پیدا میکنند که در بردن رانت و در ایجاد زمینه برای هرچه بیشتر شدن رانت، کارآئی دارد. بنابراین، قطبهای رشد جای به قطبهای رانت ساز میدهند. شهرهای بزرگ مصرف کننده که از عوامل بیابان شدن هم از راه رهاکردن کشتزارها و هم از راه آلودن محیط زیستند، بدینسان پدید میآیند. اما سرمایه از کجا بدست میآید؟ از جریان نفت و گاز و مواد معدنی و گیاهی به خارج:

 در حقیقت، اقتصاد مصرف و رانت محور زیر سلطه، از دو مدار بسته تشکیل میشود:

● مدار بسته صدور نفت و گاز و... و ورود درآمد آنها؛

● مدار بسته درآمدهای ارزی که با فروش آن، بودجه دولت تأمین میشود و خرید کالا از خارج و واردکردن آن به شهرها.

    این دو مدار بسته سبب میشود که بقیه کشور که در بیرون این دو مدار میمانند، نیروی کار و سرمایه و فرآوردههای کشاورزی و پیشهوری را به بخشی صادر کنند که در درون این دو مدار قرار میگیرند. بدینسان، تا وقتی دو مدار بسته باز نشوند و صدور یکجانبه از بیرون مدارها به درون آنها پایان نپذیرد، بیابان شدن روزافزون کشور ادامه پیدا میکند. همین امر واقع، در کشورهای دیگری که در موقعیت ایران هستند، مشاهده میشود. در حقیقت، شبکه جهانی ماوراءملیها، هرآنچه را که در بیرون از شبکه قرار گرفتهاند، بهمین سرنوشت دچار کردهاند. حتی امریکا که مادرشهر سرمایه داری است، نیز از بیابان شدن سرزمینش مصون نیست.

 در محدوده آن دو محور، مافیاها پدید میآیند. مقام اول را در رانتخواری پیدا کردن، وقتی حزب سیاسی مسلح بر بخش عمدهای از اقتصاد مسلط است و این و حزب و دستیارانش 60 درصد پول در جریان را در اختیار دارند، آب و زمین، از طریق مافیاها با یکدیگر رابطه برقرار میکنند. جواهریان میگوید: اعمال سیاست‌های نادرست و ناهم‌آهنگ مدیریت منابع آب در ایران  نیز در خشک‌شدن برخی از مناطق این کشور بی‌تاثیر نیست. این امر تا کنون به خشک شدن ۲۹۷ دشت از ۶۰۰ دشت ایران انجامیده است. این سیاستهای نادرست بلحاظ زمین و آب، از نظر منافع مافیاها درست هستند. وگرنه، وزارتخانههای آب و نیرو و کشاورزی، سیاستهای نادرست را اتخاذ نمیکردند و باوجود مشاهده اثرات آنها، از اعمال آنها دست بر میداشتند.

 نقش دیگر سازمانهای در خدمت قدرت در بیابانزائی را ترس رﮊیم از سقوط تشکیل میدهد. از خرداد 60 بدینسو، یکی از ترسهای بزرگ که رﮊیم القاء کردهاست، ترس از قحطی است. خبرها که هر ازچندی در باره خالی شدن سیلوهای گندم منتشر میشوند، از جمله این هدف را دارند که ترس از شدت نیفتد. مردمی که همه روز میشنوند کشور دارد بیابان میشود و این و آن منطقه کشور گرفتار کم آبی است البته از تغییر میترسند. اما آیا این ترس آنها را تا آن روز که گرفتار سرزمین بیآب و علف شوند، زمینگیر میکند؟

 بهره برداری نادرست از زمین های کشاورزی، استفاده ی افراطی از کود و سموم شیمیایی، شخم اراضی در جهت شیب، بهره برداری بیرویه از سفره های آب زیر زمینی که منجر به شوری آب و در نهایت شوری خاک میشود، چرای مفرط و بیش از ظرفیت از مراتع، بهره برداریهای بیرویه از جنگلها و جنگلتراشی، تبدیل نابخردانهِ اراضی منابع ملی به کشاورزی، ویلا سازی... موارد نام برده از جمله عملکرد سوء انسان است که منجر به پدیده بیابان‌‌زایی شده است. عامل تحمیل کننده جبر این روشها آیا غیر از رانت محور شدن فعالیتهای کشاورزی، بیاعتناء به شور شدن و فرسودن زمین است؟

 پیآمدهای بیابانزائی در ایران و جهان:

    مالتوس گفته بود رشد جمعیت تصاعد هندسی و رشد تولید مواد غذای تصاعد عددی است. بنابر این، زمانی میرسد که انسانها از گرسنگی کشتار خواهند شد. اما اینک، این کمبود آب و بیابانزائی است که انسانها را به کشتار جمعی براثر تشنگی و گرسنگی تهدید میکند:

● در آنچه به تمام جهان مربوط میشود:

 از بارزترین آثار بیابانزایی علاوه بر فقر گسترده و افزایش شمار گرسنگان در جهان، بنابر گزارش سال 2012، سازمان جهانی خواروبار و کشاوری، نه 870 میلیون نفر که نزدیک به 2 میلیارد نفر است. بر جمعیت گرسنگان مرتب افزوده می شود. و این هم بخاطر انجام نگرفتن سرمایهگذاریهای لازم در بخش کشاورزی و هم بخاطر افزایش جمعیت و هم بخاطر نابرابری روزافزون توزیع درآمدها، در سطح همه کشورهای جهان است.  و در سطح جهان:

 تخریب مراتع جهان است که 73 درصد تمامی مراتع را تشکیل داده و ظرفیت و قابلیت بسیار بالایی برای انسان و دام دارد. کاهش حاصل خیزی خاک در بیش از 47 درصد مناطق خشک، شامل زمین های دیم وابسته به باران و تخریب زمینهای زیر کشت آبی که بیش از 30 درصد مناطق پرجمعیت سرزمینهای خشک را دربر میگیرد از دیگر صدمات بیابانزایی است.

● در آنچه به ایران مربوط میشود:

 ایران با داشتن 2 کویر بزرگ و برخی چالههای داخلی توان بالایی برای بیابان شدن دارد. با توجه به  عوامل موثر در بیابانزائی، بیابانزائی نه قابل مهار است و نه حتی میتوان از شتاب و شدت آن کاست.

 هماکنون، وزیر حکومت روحانی میگوید: 80 درصد جمعیت کشور زیر خط فقر هستند. و حسین راغفر، اقتصاددان، در مصاحبه‌ای با ایسنا به ارائه تصویری مستند از وضعیت فقر در ایران می‌پردازد. او میگوید: خط فقر مطلق برای یک خانواده چهار نفره شهری در سال ۹۶ حدود چهار میلیون تومان بود و براساس محاسبات صورت گرفته طی سال‌های اخیر ۳۳ درصد جمعیت کشور دچار «فقر مطلق» هستند. به عبارت دیگر ۲۴ میلیون نفر از جمعیت کشور در فقر مطلق به سر می‌برند.

 کلانتری که اینک مسئول محیط زیست در حکومت روحانی است، گفتهاست: تا 30 سال دیگر، 55 میلیون از جمعیت ایرانی که بیابان خواهد شد، باید مهاجرت کنند.

 هماکنون زاینده رود خشک است و کشاورزان اصفهان همچنان در جنبش اعتراضی هستند. اما وضعیت سیستان و بلوچستان و نیز وضعیت آذربائیجان از بیم نمکزار شدن و وضعیت یزد و... وخیم است.

 تا این زمان، وجود در آمد نفت و خرید مواد غذائی از خارج، نقش مخدر  را بازیکردهاست. پرسش این است: آیا این مخدر همچنان مانع از پیدایش وجدان همگانی به بیابانشدنی که میتواند مرگ دراز مدت زمین معنی دهد، خواهد شد یا خیر؟

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter