وضعیت سنجی یک صد و هفتاد و پنجم: وجدان ملی

سعد حریری، نخست وزیر لبنان به ریاض فراخوانده شد. در آنجا، متن استعفاء نامه‌ای را شامل سه نکته خواند: ایران در امور لبنان دخالت می‌کند. حزب الله سازمانی مسلح و وسیله کار ایران است و لبنان را حکومت ناکردنی کرده ‌است و جانم در خطر است.

    لوموند، مورخ 9 نوامبر 2017، زیر عنوان «اتحاد خطرناک امریکا و اسرائیل و عربستان سعودی»، استعفای حریری را اجباری و با هدف تشکیل جبهه جدید ارزیابی می‌کند:

 اتحاد خطرناک امریکا و اسرائیل و دولت سعودی:

    کریستف ایاد، مسئول قسمت بین‌المللی روزنامه لوموند، نویسنده مقاله است. او نوشته خود را این‌سان آغاز می‌کند: سه دولتی که از رژیم ایران نفرت دارند، در کار آنند که دامنه نفوذش را برچیند. هنوز کار داعش ساخته نشده، نزاعهای خفته، بیدار می‌شوند:

● نخست مطالبه استقلال کردهای عراق که، در انتظار سرنوشتی که کردهای سوریه پیدا خواهند کرد، درجا، نابود شد. و

● بخصوص آتش نزاع عربستان سعودی و ایران، دو قدرت عمده منطقه، که عنوان مبهم و فریب‌آمیز «نزاع سنی با شیعه» را پیدا کرده ‌است، شعله‌ور شد. در واقع، دونالد ترامپ، رئیس جمهوری امریکا  این آتش را تیز می‌کند. او که، در نیمه اکتبر، از تصدیق عمل کردن ایران به توافق اتمی، خودداری کرد، آتش خصومت میان سعودیها با ایران را مدام تیز می‌کند.

● ناگهان، دولت سعودی با مجبور کردن سعد حریری به استعفاء از نخست وزیری لبنان، تنش میان خود با ایران را شدت بخشید. حریری با چهره‌ای بی‌روح، متنی را خواند که از پیش تهیه شده بود. فردای آن، دولت سعودی پرتاب موشک از یمن به سوی ریاض را اقدام جنگی ایران برضد خود خواند و گفت «در حالت جنگ» است.

● بدین‌سان، در خاورمیانه، محور بی‌سابقه‌ای دارد شکل می‌گیرد مرکب از امریکا و اسرائیل و دولت سعودی. هر سه در نفرت از رژیم ایران اشتراک دارند و می‌خواهند دست آن‌را از منطقه کوتاه کنند.

● در حقیقت، ایران از طریق متحدانش در سوریه و لبنان و عراق (کمی کم‌تر) و یمن (بازهم کم‌تر) و با تقلا برای دستیابی به سلاح ویرانی انبوه (سلاح هسته‌ای که ساخت آن فعلاً منجمد است و موشک دوربرد که در بحبوحه توسعه است) می‌کوشد، در منطقه، برتری استراتژیک بدست آورد و اسرائیل و دولت سعودی نمی‌توانند به آن تن دهند.

● باراک اوباما می‌کوشید متحدان امریکا، سعودیها و اسرائیل را، به کاستن از خصومت، متقاعد کند و بسا خواستهاشان در مورد ایران را نادیده می‌گرفت. اما وقتی دونالد ترامپ رئیس جمهوری امریکا و محمد بن‌سلمان ولیعهد عربستان، شدند، کار وارونه شد. از ماه ژانویه که ترامپ ریاست جمهوری خود را آغاز کرد، جارد کوشنر، داماد ترامپ، مرتب میان بیت‌المقدس و ریاض و ابوظبی، در آمد و شد است. بی‌آنکه از کوشش‌های او، اطلاعی به بیرون درز کند. اما معلوم است که او در کار متحقق کردن رؤیای اسرائیل است. این رؤیا نزدیک شدن با دنیای عرب، دست‌ کم با رژیمهای سلطنتی کشورهای واقع در ساحل خلیج فارس است.

● اسرائیل در منطقه‌ای قرار دارد که مردمانش با آن دشمن هستند. بنابراین، ناگزیر است متحد بجوید. مدتهای دراز، ایران شاه و ترکیه تحت حکومت طرفداران مصطفی کمال، متحدان امریکا و دوست اسرائیل بودند. ترکیه عضو ناتو نیز بود و هست. انقلاب ایران سبب شد که ایرانِ آیةالله خمینی – بی‌آنکه از فلسطینیان نظرشان را بخواهد -  خود را قهرمان حمایت از خواست فلسطینیان بخواند و حامی جبهه امتناع بگردد*

* قول لوموند نادرست است. چراکه هم روزهای اول انقلاب، این عرفات بود که بدون دعوت رسمی به ایران آمد و تقاضای حمایت کرد. او به ایران آمدن را مکرر کرد تا زمانی که رژیم در بروی او بست.

     بعد هم رجب اردوغان اسلام‌گرا از اسرائیل فاصله گرفت و حتی از 2010 تا 2016 روابط خود را با اسرائیل قطع کرد. از این‌رو، اسرائیل باید برای خود «دوستهای» جدید دست و پا می‌کرد. با مصر و اردون قرارداد صلح امضاء کرد. این دو کشور در «صلح سرد» با اسرائیل ماندند. زیرا مردم این کشور با اسرائیل سخت دشمن هستند. در عوض، کشورهای خلیج فارس به تدریج به اسرائیل نزدیک شدند. و این از سال 2002 بدین‌سو بود که پرده از برنامه اتمی پنهانی ایران برداشته شد. این نزدیک شدن که مدتی دراز، کند و پنهانی بود، با روی کارآمدن نسل جدید، محمد بن زاید در امارات متحده و ولیعهد شدن محمد بن‌سلمان، مرد قوی دولت سعودی، در عربستان، علنی و علنی تر شد. اینان نه به خواست فلسطینیان که به «خطر ایران» است که هوش و حواس سپرده‌اند. اسرائیل هم که نیک دریافته‌ است چگونه می‌شود عربها را به جان هم انداخت، فرصت را مغتنم شمرده‌ است.

● امروز، مانع چندانی بر سر راه اعلان اتحاد امریکا و اسرائیل و دولت سعودی و متحدانش در خلیج فارس، برجا نمانده ‌است. این ائتلاف در صورت تحقق، بلحاظ قدرت نظامی و فنی و مالی و منابع نفت و گاز، بی‌سابقه خواهد بود.

 در برابر، محور روس و ترک و ایران  شکل می‌گیرد:

● در برابر این اتحاد، محور روسی – ایرانی – ترک، شکلی بس کم رنگ به خود می‌گیرد. این سه کشور ارتش‌های پر عده دارند اما با تکنولوژی کهنه، «اقتصادی گرفتار خون ریزی» و منافع استراتژیک ناهمخوان. این مقایسه، مقایسه روی کاغذ است. چراکه در حال حاضر، این ائتلاف نامحتمل – ترکیه یک پا در درون و یک پا در بیرون آن دارد – است که بر زمین مهار دارد و همچنان بر گستره مهار خویش می‌افزاید. 

● کاستی اتحاد امریکا – اسرائیل – کشورهای عرب حوزه خلیج فارس، نبود سنجیدگی سیاسی و هوشمندی است. در حقیقت، این سه کشور، جنگها کرده‌اند همه ناکام: امریکا به عراق و افغانستان حمله برد و این‌ است حاصل کارش. اسرائیل در پیروزی بر حزب‌الله ناکام شد. در جنگ غزه نیز کامیاب نشد. دولت سعودی در جنگ یمن خود را گرفتار کرده ‌است.

*** پایان ترجمه مقاله ***

  برغم اشاره به دشمنی مردم مصر و اردن با اسرائیل، واقعیت مهمی که لوموند از آن غفلت کرده ‌است، مردم این کشورها و وجدان‌های ملی آنها است. چنان‌که از منظر وجدان ملی ایرانیان، و نیز حقوق ملی مردم ایران که در شکل‌گیری دو محور بنگریم، می‌بینیم، سهم ایران «اقتصادی گرفتار خون ریزی»(emorragie) و دادن کشته در جبهه‌های جنگ و تحمل هزینه‌های روزافزون جنگ و گرفتار شدن در هفت جنگ (نظامی، ترور، جنگ با پادرمیانی گروه‌های مسلح، اقتصادی، مذهبی، دیپلماتیک و روانی و تبلیغاتی) و محصور شدن در حلقه پایگاه‌های نظامی و اطلاعاتی است. هرگاه رژیم ولایت مطلقه فقیه قرار بود به خواست انقلاب (نه شرقی نه غربی) عمل کند و استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، بنابراین، جامعه باز را متحقق گرداند، هرگز ممکن نمی‌شد، «ایران را خطر اول و اصلی» گرداند و برضد ایران جنگ براه انداخت (تجاوز نظامی رژیم صدام به ایران) و تا جائی پیش رفت که به اتحاد عرب و اسرائیل برضد ایران شکل داد. بنابراین، هم عضویت زیانبار در اتحادی که عضو مسلط آن روسیه است و هم برانگیختن کشورهای عرب به اتحاد با اسرائیل و جنگ افروزان امریکائی، خیانتی آشکار به حقوق ملی ایران است.

     بدین‌خاطر است که از منظر وجدان ملی، وضعیت منطقه را می‌سنجیم:

 وجدان‌های ملی پیشاروی دو محوری که می‌خواهد منطقه را همچنان میدان جنگ نگاه‌ دارد:

1. کارآئی وجدان ملی لبنانیان:

   لوموند (14 نوامبر 2014) اقدام دولت سعودی در لبنان را «شکست کامل» توصیف می‌کند. نماینده لوموند در لبنان توضیح می‌دهد چرا این اقدام شکست کامل است:

● علت شکست، آنهم شکست کامل این‌ است که سعودیها، از وطن‌ دوستی لبنانی ها غافل بودند. استعفای حریری نه تنها سنیان را برضد شیعیان، بخصوص حزب‌الله برنیانگیخت، بلکه احساسات آنها را جریحه دار کرد.

● چرا سعد حریری به خواندن استعفاء نامه در ریاض تن داد. زیرا او و خانواده‌اش تبعه عربستانند. او متحد و نیز مشتری دولت سعودی است. چراکه خانواده او شرکت بزرگ ساختمانی در عربستان دارند. نخست‌ وزیری او نتیجه توافق ضمنی رژیم ایران و دولت سعودی بود. با به سلطنت رسیدن سلمان و همه کاره شدن فرزندش محمد، دولت جدید دیگر سودی در آن توافق نمی‌بیند و سعد حریری را ناگزیر از استعفاء می‌کند. هدف دولت سعودی، ایجاد جبهه جدید، این‌بار، در لبنان است. دولت سعودی دشمنی بی‌سابقه‌ای نسبت به ایران ابراز می‌کند. این دشمنی دست‌آویز حمله به یمن در مارس 2015 شد و بعد نوبت به طرد قطر رسید و اینک نوبت ایجاد بحران در لبنان شده ‌است.

● بدون تردید، سعودیها انتظار آن‌ را نداشتند که مردم لبنان این‌گونه واکنش نشان دهند. این استعفاء میدان را برای حزب‌الله خالی کرد و سبب قوت گرفتن بیش از پیش آن به زیان منافع سنی‌ها شد. از این‌رو، عملیات دولت سعودی یک شکست کامل است. زیرا غیر از تنی چند از عقاب‌های سنی، مردم سنی لبنان، بجای آن‌که بر ضد حزب‌اللهِ تحت حمایت ایران، برخیزند، خواستار بازگشت سعد حریری به لبنان شدند. سعودیها به وطن ‌دوستی لبنانی‌ها کم بها داده بودند. به یمن این وطن‌ دوستی، هم مسیحیان و هم سنیان و هم شیعیان خود را تحقیر شده احساس کردند و برآن شدند که نخست‌وزیر لبنان را سعودیها ربوده‌اند.

    لبنانی‌ها مشاهده می‌کنند که پس از سالها مداخله سعودیها در امور لبنان، در دوره فهد و عبدالله، دو شاه پیشین عربستان، این‌بار، دولت سعودی دخالت را از اندازه گذرانده ‌است. سعودیها پویائی‌های درونی جامعه‌هائی که در آنها مداخله می‌کنند را اندر نمی‌یابند. این ‌است که هم در یمن ارتش سعودی در گل مانده‌ است و هم در مورد قطر سیاستش به شکست انجامیده‌ است. زیرا نتوانسته ‌است حمایت بین‌المللی گسترده از قطر را درک کند و هم در مورد لبنان، با وطن ‌دوستی مردم این کشور و نیز با مخالفت روسیه و فرانسه روبرو شده‌ است. روسیه از ارجاع مسئله به شورای امنیت سخن می‌گوید و فرانسه اتخاذ «ابتکارها» در ارتباط با سازمان ملل را ضرور می‌بیند.

   تا این‌جا قول نماینده لوموند در لبنان است. گزارش‌های دیگر، از جمله گزارش بی بی سی نیز نظر او را تصدیق می‌کنند.

    بدین‌قرار، گزارش لوموند و گزارشهای دیگر، واجد سه آموزش بس مهم هستند:

1.1. این‌بار وجدان ملی مردم لبنان عمل کرده‌ است. بگوئیم از جنگ داخلی 15 ساله عبرت گرفته‌ است و دیگر نمی‌خواهد لبنان میدان جنگ جدیدی بس وحشتناک‌تر بگردد. چرا که اگر جنگی درگیرد، دو محور در آن شرکت خواهند کرد. و

1.2. کسی که وابسته به قدرت خارجی است، از آن قدرت نمایندگی می‌کند ولو نخواهد و با ایماء و اشاره بگوید که مجبور است و حالی کند که در واقع، سعودیهای هستند که او را تهدید به مرگ می‌کنند. حزب‌الله لبنان نیز در همین موقعیت است. زیرا در واقع تابع منافع رژیم ایران است. در واقع مردم لبنان، میان دو سنگ آسیا هستند و در این موقعیت، این وجدان ملی است که هر اندازه نیرومندتر و شفاف‌تر باشد، تضمین کننده کارآتری برای حفظ صلح در لبنان است.

1.3. درس سوم و بهمان اندازه مهم و بسا بیشتر این ‌است که دین و مرام وقتی به مالکیت دولت و یا یک سازمان سیاسی قدرت محور و قدرت مدار، در می‌آیند، وسیله توجیه آن می‌شوند و بطور مداوم از خود بیگانه و میان تهی می‌گردند. سبب گسستن رشته‌های همبستگی ملی نیز می‌شوند. اما وقتی اندیشه راهنمای شهروندان می‌شوند، چون در بردارنده حقوق آنها می‌گردند، دربردارنده حق بر وطن و وطن دوستی، بنابراین، استحکام رشته‌های پیوند ملی نیز می‌شوند. از این رو، هیچ ملت آگاهی نباید اختیار دین یا مرام خود را به دولت و گروه‌های زورمدار بسپرد: جدائی دین و مرام از دولت یک ضرورت است.

2. وجدان ملی ایرانیان و عربستانی‌ها و ترکها و...:

2.1. در میان کشورهای منطقه، ایران قدیمی‌ترین کشور است. تاریخدانان ایران را یکی از 10 کشوری می‌دانند که قدیمی‌ترین کشورهای جهان هستند. بنابراین، هم وجدان تاریخی و هم وجدان همگانی مردم ایران می‌باید غنی‌تر باشد و مردم ایران را نیک‌تر راهبر باشد. ایران هم در موقعیت مسلط و هم در موقعیت زیر سلطه بوده‌ است. بنابراین، هم سود و زیان «قدرت منطقه‌ای» شدن را باید بشناسد و هم گرفتار زیان‌های زیر سلطه بودن، از قاجار بدین‌سو است.

    در موقعیت کنونی منطقه، با حضور دو محور، زیان «نفوذ منطقه‌ای» داشتن وقتی در محروم شدن از منابع کشور در خلیج فارس و گرفتار شدن در هفت جنگ و تهدید شدن به دو جنگ نظامی و اقتصادی شدیدتر و تحمل تلفات و هزینه‌های سنگین و ایجاد کینه در کشورهای دیگر نسبت به ایران که بسا در طول عمر چند نسل ذایل نشود، بیش از آن عیان است که وجدان ملی ما ایرانیان آن را نبیند. از دید این وجدان، کار رژیم خیانت به استقلال و آزادی ما ایرانیان است. منظره زلزله زدگان غرب کشور نشان می‌دهد ما به ازای «قدرت نشان دادن» در بیرون مرزها چه ضعف مفرطی در درون است: ناتوانی نزدیک به مطلق در کمک رساندن به زلزله زدگان و فساد حاکم بر این امداد.

    بنابراین، هرگاه مردم ایران صدای وجدان ملی خود را بشنوند، بر سه کار مصمم و مصر می‌شوند:

● مخالفت خویش را با شرکت رژیم در دسته‌ بندیهای منطقه‌ای و جهانی را پنهان نکردن و مخالفت خود را با جنگهای هفتگانه پنهان نکردن. این‌کار را با اظهار دلبستگی شدید خود به استقلال و آزادی اظهار باید کرد.

● بیش از پیش دین را از مالکیت رژیم ضد دین رها کردن و به بیان استقلال و آزادی بمثابه اندیشه راهنما روی آوردن. و

● برای این‌که بدیلی  که نماد استقلال و آزادی است قوتی به تمام بگیرد، انزجار خویش را از همه وابسته‌ها به بیگانه پنهان نکردن و دلبستگی خویش را به این بدیل اظهار کردن.

2.2. مردم ترکیه و مردم عربستان نیز زیان بینندگان از جنگها در منطقه‌اند. اقتصاد ترکیه رشدی شتاب‌گیر داشت. اینک آن رشد را ندارد. ترکیه از صلح داخلی برخوردار شده‌ بود، آن صلح نیز در میان نیست. تمایل به قدرت، حزب حاکم و رهبر آن را از خدمت رشد جامعه ترک به خدمت قدرت منحرف کرده ‌است. در نتیجه، آنچه حکومت اردوغان می‌کند، از موضع، قدرت اول منطقه شدن ‌است. باوجود زیان آشکار این رویه، حکومت اردوغان هنوز ترک رویه نداده ‌است.

     پرسشی که مطرح می‌شود این‌است: آیا وجدان ملی لبنانیها آن توان را دارد که کشور را از جنگ داخلی حفظ کند و پیروان سه دین را در کنار یکدیگر نگاه دارد؟ اگر زمان بر قوت این وجدان شهادت دهد، وجدان ملی مردم لبنان می‌تواند برای همه کشورهای منطقه، از جمله ترکیه و عربستان و عراق و سوریه، الگو شود. بهررو، راه‌کار کشورهای منطقه، صلح درونی از راه شناسائی حقوق یکدیگر و بکار انداختن نیروهای محرکه در رشد به یمن قوت جستن وجدان ملی است.

2.3. جنگها می‌گویند که وجدانهای ملی در کشورهای عربستان و سوریه و عراق ضعیف است. باوجود این، علائمی از قوت گرفتن وجدان همگانی در عراق مشاهده می‌شود. چرا که، در پی همه پرسی استقلال در کردستان عراق، کار به جنگ نکشید. این خود گویای بلوغ سیاسی نسبی و وجدان به اهمیت هم‌زیستی در عراق است. در عربستان، مردم آن تازه دارند، به خود، بمثابه یک جامعه دارای حقوق ملی، شعور می‌یابند. گرچه این وجدان بسیار ضعیف است، اما این سخن که آنچه محمد بن‌سلمان می‌کند انقلاب از بالا بقصد جلوگیری از انقلاب از پائین است، گویای پیدایش این وجدان است. مردم این کشور، بدین‌ خاطر که بلحاظ تاریخی، کشور مادر دنیای عرب است، می‌باید همواره از وجدان ملی قوی برخوردار می‌بودند. اما گرفتار شدن در روابط مسلط – زیر سلطه، سبب ضعیف شدن بیش از اندازه این وجدان شده‌ است. هرگاه مردم عربستان نیز اختیار دین را از دست دولت سعودیها و بنیاد دینی وابسته به آنها خارج سازند، می‌توانند جامعه مستقل و آزاد و در رشد بر میزان عدالت اجتماعی را بسازند.

     راه‌ کاری که کشورهای منطقه دارند و هر تجربه‌ای گویای درستی آن ‌است، راه‌کار بازیافتن استقلال و آزادی و راه رشدی دیگر، راه رشد انسان و عمران طبیعت، بر پایه‌های استقلال و آزادی و بر میزان عدالت اجتماعی، توأم با عمران طبیعت است. قرار بود انقلاب ایران، فرصتی باشد برای به عمل درآوردن این راه‌کار و الگوی رشد شدن در منطقه و درجهان. کودتا برضد انقلاب و بازسازی استبدادی که مالک دین مردم شد و آن را تا بدین حد از خود بیگانه کرد که تنها بکار توجیه دشمنی و جنگ می‌آید، ایران را الگوی استبدادی خشونت‌گستر کرد. رژیم ملاتاریا دست بدامان قدرتهای خارجی شد و آنها را محور سیاست داخلی و خارجی خویش کرد. حمله امریکا به عراق و افغانستان و نیاز دولت سعودیها به تخریب نیروهای محرکه، از جمله از راه تحمیل جنگ به کشورهای لیبی و سوریه و عراق و یمن، دنیا را بکام رژیم ولایت مطلقه فقیه کرد. آتشی که استبدادهای دست نشانده قدرتهای جهانی، منطقه را در کام آن فرو برده‌اند، سرد نمی‌شود جز با ایستادگی بر حقوقی که مردم این سرزمین‌ها دارند. این ایستادگی است که وجدان‌های ملی را غنی و به رهاندن مردم این کشورها از کام آتش جنگ و دیگر خشونت‌ها، توانا می‌کند.

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter