نوشتار

تحلیل بنی صدر از سخنان رفسنجانی درباره انتخابات آزاد و انتشار فیلم "معصومیت مسلمانان"

 

عصر جدید: آقای رفسنجانی در دیدار با دانشجویان گفتند: "اگر انتخابات آزاد برگزار گردد، مشکلات بسیاری حل خواهد شد". نظر شما در باره این اظهارات چیست؟

بنی صدر: از چند جهت می شود سخن آقای هاشمی رفسنجانی را بررسی کرد. اول اینکه ایشان دیر یادش افتاده است که مشکل را انتخابات آزاد حل می کند برای اینکه از انتخابات مجلس اول، بنابر سخن خودشان در نماز جمعه، تقلب را شروع کردند، ایشان در آن نماز جمعه گفت که بعد از رئیس جمهور شدن بنی صدر پیش خمینی رفتیم و گفتیم: "این که نشد!"، امام گفتند: "شما بروید سعی کنید مجلس را در اختیار بگیرید!"، یعنی آقای خمینی به این آقایان اجازه تقلب دادند و آنها هم تقلب کردند و چون تقلب بسیار فاحش بود در تمام کشور 6 میلیونی و اندی بیشتر در آن انتخابات شرکت نکردند، شورای انقلاب هم تصویب کرد به انتخابات رسیدگی شود چون 10 هیئت به ریاست 10 قاضی دیوان کشور که معین کرده بودم تا انتخابات نقاط مختلف کشور را برای جلوگیری از تقلب تحت نظر بگیرند، گزارشهایشان حاکی از تقلب در اغلب حوزه ها بود، قرار شد این امر رسیدگی شود و بعد از اینکه مسلم شد نمایندگان منتخب واقعی مردم هستند مجلس افتتاح شود. یک روزی همین آقای رفسنجانی به شورای انقلاب آمد و گفت: "امام فرموده اند با همین افراد، مجلس را تشکیل بدهید!"، خودم با آقای خمینی صحبت کردم، او گفت: "مردم رای ندارند، برای اینکه در دنیا نگویند دیکتاتوری است، انتخابات می کنیم، من این مجلس را تصویب می کنم!" با او صحبت کردم که شما گفتید: "میزان رای مردم است و ...." ولی این حرفها در او که می خواست محور قدرت شود اثری نداشت. در خیانت به امید نوشتم که یکی از اشتباهات من این بود که این مجلس را قبول کردم ولی به هرحال هاشمی رفسنجانی به این ترتیب ، با اظهار خود او در نماز جمعه و با رفتاری که الان از او گفتم، این مجلس قلابی را ترتیب داد، از آن به بعد هم تقلب همین طور ادامه یافت، بطوری که آقای کروبی یکبار گفت: "قرار بر این بود که ضربدر سه بشود"، یعنی چون مردم در رای دادن شرکت نمی کردند، برای اینکه بگویند مردم زیادی شرکت کردند، شرکت کنندگان را ضربدر سه می کردند و کسی که رایش بیشتر بود به مجلس راه می یافت، گاهی هم اینرا رعایت نمی کردند! یعنی گاهی کاندید مورد نظرشان با ضربدر سه شدن آرایش کافی نبود و دیگری بیشتر از او رای داشت اما می گفتند کاندیدای موردنظرشان، رای بیشتری آورده است.

بالاخره در مجلس ششم هاشمی رفسنجانی نامزد شد و رای نیاورد، صندوق ها را باطل کردند تا یکی از ملی مذهبی هایی که رای آورده بود، نماینده نشود و آقای رفسنجانی نماینده شود! چقدر هم آن موقع برایش لطیفه ساختند، او دید که وضع خیلی افتضاح است به مجلس نرفت! بنابرین ایشان کسی نیست که وقتی می گوید راه حل "انتخابات آزاد" است، آدمی بتواند بگوید سابقه شان هم دفاع از "انتخابات آزاد" بوده و هیچوقت مخالف تقلب در انتخابات نبوده است. می شود گفت که رفسنجانی درس عبرت گرفته است و می بیند که وضعیت کشور بسیار بد است و می گوید یک راه حل وجود دارد که به خود مردم مراجعه کنیم، اما یک جنبه دیگر را که بررسی کنیم، ما را به تردید می اندازد که ایشان واقعا درس عبرت گرفته باشد! آن این جنبه است که فرض کنیم موافقت شد و انتخابات آزاد انجام گرفت، یک فرض مهم دیگر هم می کنیم و آن اینکه شورای نگهبان نظارت استصوابی را نکرد، یعنی آزاد گذاشت، هر کسی که خواست در انتخابات نامزد بشود و مجلسی از منتخبان واقعی مردم تشکیل شد، برای ریاست جمهوری هم هرکسی که خواست نامزد شد، شورای نگهبان هم کارهایی که تا الان انجام می داد، نکرد و رئیس جمهوری به رای مردم انتخاب گردید. بعد اینها چه کار می توانند بکنند؟ هیچ کار! بلحاظ اینکه اختیارات آقای ولی فقیه که تازه مدعی اند که کف اختیارات فقیه است (حال آنکه خامنه ای فقیه هم نیست)، مانع از اینستکه آن مجلس بتواند قانونی تصویب بکند که مشکلی از مشکلات مردم حل بکند و حکومت بتواند کاری انجام بدهد، مساله اصلی ولایت مطلقه است.

 

آنوقت هم که ولایت هنوز مطلقه نبود، آقای خمینی با عملکرد خود آنرا مطلقه کرده بود. دعوای ما با ایشان سر همین شروع شد، قانون اساسی را مرتب نقض می کرد، مجلسی قلابی و حکومتی بی کفایت تحمیل کرد، نمایندگان و مامورینش در ارتش آنقدر مداخله کردند تا شیرازه ارتش را متلاشی کردند و وقتی که قوای عراق به ایران حمله کرد، نیروی کافی برای دفاع از خود نداشتیم، با همت ارتشیان و وطندوستی شگرف ایرانی بود که ما توانستیم زیر ضربات دشمن، نیروهای مسلح را تجدید سازمان کنیم و از وطن خود دفاع کنیم. آقای هاشمی رفسنجانی نمی داند که آقای خامنه ای ولایت مطلقه دارد و با وجود این ولایت مطلقه از مجلس و قوه مجریه کاری ساخته نیست؟ می داند، خوب هم می داند! چرا حقیقت را آنطور که هست نمی گوید؟ برای اینکه خود این آقا عضو مجلس خبرگان است! اگر بخواهد بگوید که ولایت فقیه خلاف اسلام است، جعل در اسلام است و بخشی از مشکلاتی که امروز در جهان است، از تقدیس خشونت توسط آقای خمینی و جانشین او ناشی می شود، در جا بلایی سرش می آورند که همه می دانیم چگونه بلایی است، پس نصف حقیقت را می گوید که دروغ بزرگی است! این روزها در خارج از کشور نیز عده ای با عنوانی جدید می گوید که طرفدار انتخابات آزاد هستیم! انتخابات آزاد در نظام ولایت فقیه بکلی بی معنی است، تحقیر یک ملت است! مگر می شود که ملتی پای صندوق برود و رییس جمهوری بی اختیار یا به قول آقای خاتمی "تدارکات چی" و نمایندگان مجلس بی اختیار تعیین کند؟! کجای دنیایی که در آن "آزادی" معنی دارد، اینطور است؟ در سوئد، فرانسه و آلمان؟ هیچ اینطور نیست !

از جنبه سومی هم سخنان آقای رفسنجانی را بررسی کنیم؛ وضعیت اقتصادی. در هفته قبل درباره وضعیت اقتصادی صحبت کردم و آماری از میزان مهاجرت از ایران گفتم، معلوم شد آن مقام ثبت احوال تمام ایرانیان خارج از کشور را گفته است نه فقط مهاجرین سال 1390 را. از این جهت از شنوندگان شما پوزش می خواهم و تصحیح می کنم ولی این یک واقعیت است که سالانه 150000 نفر از ایران می روند. ملت ایران در وضعیت وضعیت اقتصادی سخت و در محاصره اقتصادی است، دیروز هم شورای حکام قطعنامه ای بر ضد ایران تصویب کرد. در انتخابات آمریکا روزانه مساله ایران طرح است، آقای نتانیاهو دست بردار نیست و پی در پی می گوید جامعه بین المللی باید برای ایران خط قرمز تعیین کند. حالا اگر ملتی بخواهد به جهان بگوید این کشور بی صاحب نیست، چه باید بکند؟ این سوالی است که هر ایرانی باید از خودش بکند. دفعه پیش پیشنهاد کردیم که با تحریم انتخابات به جهان بگوییم که این ملت صاحب کشور خویش است، زنده است و عمل می کند و اگر یادتان باشد گفتم همین تحریم، موج جنگ طلبی را عقب خواهد زد، تا امروز این جنگ واقع نشده است و آقای اوباما و اروپایی ها هم به آقای نتانیاهو جواب سختی داده اند، پس این امر که اگر مردم ایران عرض وجودی بکنند، بر تصمیم هایی که قدرت های خارجی می گیرند، اثر دارد، یک واقعیت است، جلو چشم شما ایرانیان این واقعیت رخ داد!

در برابر خطرهای متعددی چون تجزیه و ..... ملتی که بخواهد کشور و وطن خود را حفظ بکند و از وضعیتی که دارد، بیرون بیاید، چه کار باید بکند؟ پای صندوق ها برود و بگوید حامی رژیم هستم؟ این کار بدون شک خود کشی است چون قدرتهای خارجی به راحتی خواهند گفت که این ملت از خود اختیاری ندارد، بنابرین باید جانشین این ملت شد! اینهایی که قدرتهای خارجی را تبلیغ و تشویق می کنند که به ایران قشون بیاورید، نیز می گویند که این ملت توان رویارویی با رژیم را از دست داده است، کاری از این مردم ساخته نیست! باید به این ملت کمک کرد، کمک هم یعنی بر سر ملت بمب بریزیم یا به این گروهها اسلحه و پول بدهید و اینها را به جان کشور بیچاره ما بیاندازید و آنچه که به سر مردم لیبی آوردید، به روزگار ایران بیاورید! جواب من به این سوال اینست: شما مردم ایران اگر تحریم فعال را به عنوان رویه و روش برگزینید، بر رژیم و تحولش و بر سیاست قدرتهای خارجی اثر دارد. راه حل آنطور که آقای هاشمی می گوید، "انتخابات آزاد" نیست، مگر انتخاباتی که در باب سرنوشت این رژیم باشد و در آزادی کامل بتواند انجام بگیرد که موکول به زمانی است که این آقایان نباشند چون که اینها در مورد اینکه "آیا ما باشیم یا نباشیم" انتخابات آزاد انجام نمی دهند. راه حل تحریم نه تنها در انتخابات بلکه یک تحریم عمومی یعنی به تدریج قلمروی حاکمیت این رژیم را تنگ کردن و سرانجام ناگزیر کردن آن به سپردن جای خویش به نمایندگان منتخب مردم ایران است.

 

عصر جدید: سوال دوم را از اینجا شروع می کنم که گروهی با تهیه فیلمی به نام "معصومیت مسلمانان"، مسلمان ستیزی خود را شروع کرده اند و شدیدترین تحقیر ها و تهمت ها را به مسلمانان و پیامبر اسلام را نشان دادند. سوال اینجاست گه آیا غرب از اندیشه خالی شده است که به این اعمال دست می زند و یا اینکه برای انتخابات امریکا، اکتبر سورپرایز دیگری در راه است و قصد بر سر کار آوردن ریگان دیگری را در سر می پرورانند؟ نظر شما چیست؟

بنی صدر: سئوال شما خیلی دقیق و سنجیده است، بلحاظ اینکه در واقع هم اکتبر سورپرایز است و هم به قول مطبوعاتی که این کارها را تحلیل کرده اند، جنگ صلیبی است. اما اکتبرسورپرایز است به این لحاظ که قبل از ماجرای فیلم، آقای روبرت پاری مقاله مفصلی انتشار داد که حاوی نکات تازه دیگری در باب اکتبر سورپرایز(اکتبر سورپرایز توافق مخفیانه ای است که ریگان و بوش در انتخابات ریاست جمهوری سال 1980 با فرستادگان آقای خمینی در پاریس انجام دادند که گروگانها را تا انتخابات ریاست جمهوری امریکا آزاد نکنند، در نتیجه کارتر شکست بخورد و ریگان پیروز بشود.) بود و در پایان به این نتیجه می رسد که آقای نتانیاهو شاگرد مناخیم بگین است، همان ایدئولوژی را دارد و همان اکتبر سورپرایزی که بگین برای کارتر ترتیب داد و موجب شکست کارتر شد، برای آقای اوباما در حال ترتیب دادن است. بعد از ماجرای این فیلم و پیامدهایش، مجله تایم عکس آقای کارتر را روی جلد خود قرار داد و به ماجرای شکست کارتر در آزاد کردن گروگانها پرداخت و اینکه در آن زمان هم کارتر برای آزادی گروگانها کوماندوهای خود را به ایران ارسال کرد که با شکست روبرو شد، از جمله نکات جدید این مطلب اینستکه یکی از خلبانهای هلیکوپترهای آن ماموریت وسط راه برمی گردد و تا امروز هم معلوم نشد به دستور چه کسی او این کار را کرده است و اگر خود سر این کار را کرده است به چه دلیل این کار را کرده است! از هشت هلیکوپتر یکی از میان راه برگشته است، دو تای دیگر نیز نقص فنی پیدا کردند، یک هواپیما هم تصادم کرد و هشت نفر کشته به بار آورد، در نتیجه آقای کارتر به آنها دستور بازگشت داده است. بعد از انتشار این مقاله توسط مجله تایم، روزنامه فرانسوی لیبراسیون در ذیل مقاله خود نوشت: "معلوم است که در ماجرای گروگانگیری از طرف جمهوری خواهان کارشکنی شد، وضعیت امروز، وضعیت آن روز نیست و آقای اوباما نیز آقای کارتر نیست، چنانکه گروه کماندویی فرستادند و بن لادن را کشتند، نقص فنی و ... هم بوجود نیامد." می بینید که بعد از گذشت سه دهه، ماجرای اکتبر سورپرایز طرح است و به محض اینکه ماجرای بن غازی رخ داد، مجله تایم دید موقع اینستکه عکس کارتر را روی جلد بگذارد و به آن ماجرا برگردد، پس ربط مستقیمی میان این دو واقعیت هست.

روزنامه لیبرالیزاسیون در ادامه می گوید که آقای رامنی زیادی عجله کرد و زود واکنش نشان داد و به آقای اوباما گفت: "اینکه کنسولگری ما را در بن غازی آتش زدند و سفیر کشته شد، حاکی از بی کفایتی شماست"، تا جایی که بعضی از جمهوری خواهان نیز به او اعتراض کردند که زیادی عجله کردی، معلوم می شود که ظرفیت ریاست جمهوری نداری، الان زمان ابراز وحدت ملی است. مطبوعات دیگری در امریکا و اروپا دیدند که قضیه دارد بیخ پیدا می کند که فیلمساز واقعا کیست؟ ابتدا گفتند که این شخص یک یهودی – امریکای بوده است و معاملات ملکی داشته است، بعد گفتند که یک قبطی مصری ساکن آمریکا بوده است و حالا یکی از بازیگران گفته است که تهیه کننده فیلم به ما گفت که چند سفر به مصر رفته ام و زمینه را برای تحریکات آماده کرده ام. تایم نیز مطلب دیگری را انتشار داد که اینها در مساجد کالیفرنیا اعلامیه پخش کرده اند با این توجیه که "ما می دانیم که در بین مسلمانان درصد کوچکی تروریست وجود دارند، این اشخاص بروند این فیلم را ببینند". می بینم که این تحریک هم در امریکا و هم در خارج از آمریکا سازمان یافته است، از اینرو در درجه اول با انتخابات امریکا ربط مستقیم پیدا می کند، چون بنیادگرایان مذهبی در امریکا جمعیت عظیمی هستند(رای شان را حدود 20 تا 25 میلیون برآورد می کنند) و تحریک آنها از یک طرف و تحریک مسلمانان از طرف دیگر قال چاق می کند و آنها می توانند بر ضد اوباما فعال بشوند، ار لحاظ خارجی نیز همینطور است، بعد کشته شدن سفیر و سه مامور آمریکایی تظاهرات بر ضد امریکا هر روز در کشورهای اسلامی تا امروز ادامه داشته است، که در خود آمریکا نیز بازتاب دارد، چنانکه آقای رامنی که قصد تصحیح حرف قبلی خود را داشته است، گفته است اگر من انتخاب بشوم امریکایی قوی و صاحب سیاستی در منطقه خاور میانه را شاهد خواهیم بود که هرکس حساب کار خودش را بکند. آنچه که گفتم از جهت تاثیر این فیلم بر انتخابات آمریکا بود.

اما تاثیرش از لحاظ جنگ صلیبی: از زمانی که آقای خمینی خشونت را تقدیس کرد(در جریان جنگ هشت ساله و بعد هم حکم اعدام سلمان رشدی)، خشونت گریان در دنیای اسلام بال و پر پیدا کردند، گرایش های راست در غرب، این داستان را به عنوان یک مائده آسمانی تلقی کردند، از آن زمان تا امروز مرتب از اینگونه ماجراها(فیلم و ....) در اروپا و امریکا داریم، در کانادا ماجرای کاریکاتور، در انگلستان سلمان رشدی و آیات شیطانی، در فرانسه چاپ کردن کاریکاتورها و میدان دادن به ضد اسلامی ها در رادیو و تلوزیونها و ..... در آمریکا هم که هر روز یک بازی در می آورند از قرآن آتش زدن در افغانستان تا ماجرای این فیلم. در نوول ابزرواتور هم نوشته شده است که اصلا معلوم نیست که چنین فیلمی بطور کامل اصلا وجود دارد! یک قسمت کوتاهی را که دیالوگ آن را هم تغییر داده اند روی اینترنت گذاشته اند و این را دستمایه این تحریکات کرده اند. حال می رسیم به اصل ماجرا: گرایشهای راست چه احتیاجی به این ناسزا گویی ها و ناسزا نویسی ها دارند؟ احتیاج آنها به این دلیل است که غرب از اندیشه خالی شده است، اگر حرف حساب داشت که فحش نمی داد. ایرانی ها بلکه همه کشورهای مسلمان باید خالی شدن غرب از اندیشه را مغتنم بشمارند و به استقلال و آزادی به مثابه اندیشه راهنما بها بدهند، برای اینکه بدین ترتیب نه تنها خودشان را رها می کنند و جامعه های آزاد و پیشرو پیدا می کنند بلکه به بشریت و حتی به همین غرب برای بیرون رفتن از این بن بست کمک می کنند. این بن بست شدید است وگرنه سه دهه طول نمی کشید، سه دهه است که کار غرب شده همین چیزها: فحش و .... خلاء اندیشه را همیشه زور پر می کند، خشونت پر می کند، ما می باید عاقل باشیم و به آن روشی که قرآن به ما می آموزد، عمل کنیم که گفت: "وقتی بر لغو عبور می کنی با کرامت از آن در گذر".

امیدوارم که هموطنان ما که طی دو قرن از سلطه غرب رنج برده اند و اینک هم قدیمی ترین غربزده ها یعنی یونانی زده ها با عنوان ولایت مطلقه فقیه آنها را از رشد در استقلال و آزادی باز داشته اند، واقعیت و وضعیت واقعی دنیا را آنطور که هست، ببینند و برخیزند.

شاد و پیروز باشید

 

گفتگو با رادیو عصرجدید در 24 شهریور 1391


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter