وضعیت سنجی صد و یکم: کارگران زیر بار سختی طاقت شکن زندگی و شلاق و نبوغ خامنه‌ ای؟!

در ۱۵ خرداد ۱۳۶۸، خامنه‌ ای برخلاف قانون اساسی و با جعل نامه و قول و نسبت دادن آنها به خمینی، «رهبر» شد. به مناسبت سالروز آغاز «رهبری» خامنه ای، حمید رضا مقدم فر، «مشاور فرهنگی» سپاه پاسداران، او را نابغه‌ ای خوانده است که ایران را «در سخت‌ ترین دوران تاریخ رهبری کرده ‌است». اما راستی این ‌است که شرکت در هرچه سخت‌ تر کردن وضعیت کشور، وضعیتی که با پیروزی انقلاب (پیروزی در مرحله نخست که پایان دادن به سلطنت استبدادی بود)، آسان‌ ترین وضعیت باید می‌ شد، نبوغ در قدرت‌ پرستی و کشف و بکار بردن شیوه‌ های جدید خشونت را طلب می‌ کند. در حقیقت، خامنه‌ ای هنوز رژیم شاه از میان نرفته، در خشونت‌ گری پیش گام شده بود: صدور دستور کشتن دو تن.

 
     بنابر خاطرات دکتر ابراهیم یزدی، او از خمینی «فتوای ترور سران ارتش» را گرفته بود. گل بر گلوله پیروز شد و فرمان بی‌ محل شد. باوجود این، بعد از انقلاب و پس از آنکه سرلشگر قرنی به ریاست ستاد ارتش رسید و از این مقام استعفاء کرد، ترور شد. گفتند سرلشگر قرنی را فرقان ترور کرد. اما او تنها کسی نبود که با خمینی سابقه داشت و کشته شد. قرنی یکی از کسانی بود که به خمینی پیغام داده بود اگر به امریکا حمله نکنید و جلب نظر آنها را بکنید، آنها مانع تغییرات سیاسی در ایران نمی‌ شوند. در روزهای اول انقلاب، رابط بقائی با خمینی نیز کشته شد. خود او نیز در زندان، «وزن کم کرد». چنانکه بهنگام مرگ، از آن هیکل چاق که او داشت، هیکلی ۳۵ کیلویی به زیر خاک رفت. علی امینی هم که کشته نشد، در تبعید مرد. 
 
     و از پیروزی انقلاب بدین‌ سو، خامنه‌ ای در تمامی خشونت‌ گری‌ های رژیم ولایت مطلقه فقیه شرکت داشته‌ است. یک چند از مهمترین موارد:
 
● گروگان‌ گیری و معامله بر سر گروگان ها (اکتبر سورپریزاز) و
 
● جنگ ۸ ساله که به قول آلن کلارک، وزیر دفاع انگلستان، در سود انگلستان و غرب بود. لذا ایجاد شد و ادامه یافت. و
 
● ایران گیت‌ ها که افتضاح‌ ها بودند که با از پرده بیرون افتادن فروش محرمانۀ اسلحه به رژیم خمینی از سوی کشورهای امریکا و انگلیس و اسرائیل و فرانسه و آلمان و سوئد و اتریش و ایتالیا و اسپانیا و پرتقال، عالم‌ گیر شدند. و
 
● شرکت در کودتای خرداد ۶۰ و  اعدام‌ های دستجمعی دوران خمینی. در آنچه به اعدام‌ های ماه‌ های اول بعد از کودتای خرداد ۶۰ مربوط می‌ شود، پیشنهاد پایان دادن به اعدام ها از سوی مهدوی کنی، توسط خامنه‌ ای و هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی رد می‌ شود (عبور از بحران از هاشمی رفسنجانی). و
 
● ترورها در درون و بیرون مرزها که بعنوان نمونه: یک فقرۀ آن، ترور عبدالرحمن قاسملو دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران به همراه عبدالله قادری آذر در وین است؛ و یک فقره نیز ترور صادق شرفکندی، دبیر کل بعدی حزب دموکرات کردستان ایران به همراه چند تن دیگر از سران حزب، در رستوران میکونوس، واقع در برلین. دومی، موضوع رسیدگی قضائی شد و دادگاه به این نتیجه رسید که سران رژیم، یعنی خامنه‌ ای و هاشمی رفسنجانی آمران جنایت بوده‌ اند. و
 
● ترورها و قتل های سبعانه که داریوش و پروانه فروهر و  محمد جعفر پوینده و محمد مختاری و مجید شریف و پیروز دوانی و احمد تفضلی و علی‌ اکبر سعیدی سیرجانی و احمد امیر علائی و ملا محمد ربیعی و.... قربانیان آن جنایت ها بودند. اتوبوس نویسندگان در سفر به ارمنستان که قرار بود به دره پرتاب شود، به سنگ گیر کرد، وگرنه آنها دستجمعی کشته شده بودند. و یکسری ترورهای دیگر در داخل و خارج.
 
● ایجاد بحران اتمی که کارش به قرارداد وین کشید و قرارداد وین، ایران را به ۱۰۵ تعهد گرفتار کرد.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                 
 
● گرفتار کردن ایران به جنگ در منطقه که در توجیه آن، خود او گفت: اگر در سوریه نجنگیم، باید در کرمانشاه و همدان بجنگیم. و شمخانی، دبیر شورای امنیت ملی، گفت: شرکت ایران در جنگ سوریه، بنابر وحی خداوند به «امام خامنه‌ ای» است. و
 
● شرکت در تقلب در انتخابات از مجلس اول ببعد. در اوخر حکومت محمد خاتمی، خامنه‌ ای سرمهندس شد و کار مهندسی انتخابات را خود بر عهده گرفت. احمدی نژاد را بعنوان رئیس جمهوری تحمیل کرد و بمدت ۸ سال، کشور به آتش خشونت‌ های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بسوخت. هم طبیعت ایران و هم جامعۀ ایرانی را بیابانی کرد که همچنان به آتش خشونت  می‌سوزد:
 
● دو بار، مقام‌ های رژیم از گم شدن پول کشور سخن گفتند: بار اول، تحقیق مجلس به این نتیجه رسید که ۱۰۵ میلیارد دلار پول کشور گم شده ‌است. این گم شدن در دورۀ «رهبری» خمینی و «ریاست جمهوری» خامنه‌ ای بود. بار دوم، مقام‌ های حکومت روحانی از گم شدن ١٠٠ میلیارد دلار در دورۀ حکومت خامنه‌ ای/ ​احمدی نژاد، سخن راندند. این بار، خامنه‌ ای، «رهبر» و احمدی نژاد، «رئیس جمهوری» بودند. در هر دو دوره، در فهرست جهانی کشور های فاسد، ایران در ردیف فاسدترین کشورها بود. اما کشاندن بانک ها به ورشکستگی، براستی نیاز به نبوغ در فسادگستری و ویرانگری دارد:
 
در ١٧ خرداد ۹۵، خبرآنلاین بنابر گزارش مرکز پژوهش‌ های مجلس شورای اسلامی (کلیک کنید) نوشت: "گزارش یک نهاد پژوهشی برای اولین بار ورشکستگی بانک های کشور را تأیید کرده است. گرچه در این گزارش هم تلاش شده با عبارت هایی مانند "توقف فعالیت"، این شرایط را واقعیتی "غیرعلنی" بنامند. نهادهای رسمی تمایلی به برملاء شدن آن ندارند.
 
     کارشناسان مرکز پژوهش ها معتقدند شرایط حاد و بحرانی بانک های کشور محصول عدم مقاومت بانک مرکزی طی سال های گذشته در برابر موانعی است که بر سر راه نظارت این نهاد بر بانک ها وجود داشته است. اگر چه نویسندگان این گزارش ترجیح داده‌ اند بجای واژه «ورشکستگی» از عباراتی مانند «توقف فعالیت» استفاده کنند، ولی در بخش‌ های مختلف این گزارش وضعیت سیستم بانکی کشور «بحرانی» ارزیابی شده و نتیجه‌ ای که هر خواننده‌ ای می‌ تواند از مجموع گزارش مرکز پژوهش ها، (تحت عنوان فرعی «حقایق آشکار شده») بگیرد، چیزی جز ورشکسته بودن بانک های کشور نیست. ... کارشناسان مرکز پژوهش های مجلس با بررسی شرایط بانک های کشور در این سه موضوع این گونه نتیجه گرفته‌ اند که «براساس شواهد موجود چنانچه در شرایط کنونی، بانک مرکزی قصد داشته باشد به سه نوع توقف مذکور در عمل رسیدگی کند، باید بسیاری از بانک های کشور را با توجه به شرایط ترازنامه، نقدینگی و نحوه رعایت مقررات بانکی از پیش متوقف شده محسوب کرد». غالباً توقف نقدینگی بارها برای بانک های کشور ایجاد شده، لکن باز بودن گزینه استقراض از بانک مرکزی ولو با نرخ های بالا، مانع از آشکار شدن این پدیده شده ‌است.
 
     در صورتی که بانک مرکزی در گذشته اقدامات مرتبط با برخورد با توقف نظارتی را به نحو مناسبی پیگیری می کرد، شاید در حال حاضر شاخص های مرتبط با توقف ترازنامه‌ ای و توقف نقدینگی بانک ها بدین میزان پدیده توقف را در نظام پولی و بانکی کشور هشدار نمی داد.
 
     بدین‌ سان، کارشناسان مرکز پژوهش ها معتقدند شرایط حاد و بحرانی بانک های کشور محصول عدم مقاومت بانک مرکزی طی سال های گذشته در برابر موانعی است که بر سر راه نظارت این نهاد بر بانک ها وجود داشته‌ است. از سوی دیگر البته بانک مرکزی نیز در مقاطع گوناگون در انجام وظائف نظارتی خود دچار قصور و تقصیر شده ‌است".
 
     دانستنی است که بار اولی که بانک های کشور گرفتار ورشکستگی شدند، در سال پایان رژیم پهلوی بود. غارتگران دارایی‌ های بانک ها را غارت کرده و از کشور خارج کرده بودند. آن بار، بنی‌ صدر، در مقام وزیر دارایی و اقتصاد، و همکارانش، با تجدید نظام بانکی و تغییر اداره و روش و تغییر ساخت اعتبارات و اندازۀ ایجاد آنها و جلب اعتماد مردم به نظام بانکی، آنها را از ورشکستگی رهاندند. چنان اساس محکمی ایجاد کردند که برغم فساد مستمر و بی‌کفایتی مداوم مدیریت، بانکها به حیات خود ادامه دادند. اما سرانجام، فساد و سوء مدیریت و وسیله چپاول شدن نظام بانکی (ایجاد اعتبار با هدف خورد و برد، دادن وام های نجومی به صاحبان قدرت و وصول نشدن آنها و رکود اقتصادی که وام گیرندگان را از بازپرداخت وام‌ ها ناتوان کرده ‌است و وسیله فرار سرمایه‌ ها شدن و...)، نظام بانکی را گرفتار ورشکستگی کرده ‌است.
 
● گزارش آسیب‌ های اجتماعی که «تکان دهنده» توصیف شده‌ است، هنوز در وسائل ارتباط جمعی رژیم مطرح نشده، موضوع وضعیت سنجی ۹۴ مورخ ۴ اردیبهشت ۱۳۹۵شد. در وضعیت سنجی ۹۸ نیز بار دیگر به این مهم پرداخته شد. و
 
● خشونتی که فقر است چنان فراگیر شده ‌است که ۹۵ درصد مردم کشور در اضطراب و دلهره معیشت روزانه خویشند. و
 
● خشونتی که زنان قربانیان آنند، در دوران «رهبری» او تشدید شد. نه تنها جنبش زنان بطور مداوم سرکوب شد، بلکه کار به فروش دختران کشید. و
 
● بیکاری تنها خشونتی نیست که جوانان کشور بدان گرفتارند و خامنه‌ ای که مسئول اول فقر و بیکاری و خشونت، سه بلائی است که به جان ایرانیان افتاده ‌است، اینک می‌ گوید: از بیکاری هر بیکار شرمنده ‌است. چنانکه پنداری خود او هیچ نقشی در بیکاری و فقر و خشونتی که هستی ایرانیان را می‌ سوزانند، ندارد.
 
● کارگران بیش از همه گرفتار خشونت فراگیر هستند: آنها که بیکار نمی‌ شوند، دستمزد خود را مرتب دریافت نمی‌ کنند. اعتصاب و اعتراض بخاطر عقب افتادن پرداخت دستمزدها، گاه بمدت چند ماه، امر واقعی روزمره شده‌ است. رکود اقتصادی که سبب شده ‌است صنایع با نیمی از ظرفیت خود و کمتر از آن کار کنند، هم سبب بیکاری کارگران، و هم موجب کاهش دستمزد آنها گشته ‌است. و تورم نیز از توانایی خرید دستمزد آنها می‌ کاهد.
 
      بنابر گزارشی که ما از عسلویه دریافت کرده‌ ایم، کارگران تأسیسات نفت و گاز این منطقه، براستی در جهنم زندگی می‌کنند. نه تنها بدین خاطر که هوا گرم و اسباب کار در منطقه داغ و کم آب فراهم نیست، بلکه بدین‌ خاطر نیز که سپاه پاسداران شخصیت و منزلت کارگران را با خشونتی سوزان می‌ سوزاند. شلاق زدن کارگران که خبر آن از دیوار سانسور عبور کرده و در مطبوعات رژیم، انتشار یافته ‌است، بلحاظ خشونت، به پای خشونتی که فقر و بیکاری است نمی‌ رسد؛ اما بلحاظ تحقیر انسان و تجاوز به کرامت و منزلت کارگر، خشونتی غیر قابل تحمل است:    
 
٭ شلاق زدن به کارگران یادآور دوران به بیگاری بردن انسان‌ ها و زیر شلاق به کار مجبور کردن آنها است:
 
☚ در ۱۸ خرداد ۹۵، این خبر منتشر شده‌ است:
 
     «بعد از شلاق‌ زدن کارگران معدن آق‌ دره؛ کارگران بافقی هم حکم شلاق گرفتند. یک نماینده کارگری با اعلام این خبر که کارگران معدن زغال سنگ بافق حکم شلاق گرفتند، گفت: این نوع برخوردها مصداق عدم انجام تعهدات سازمان بین‌ المللی کار و بند «هـ» ماده ۵۷ قانون برنامۀ پنجم توسعه کشور است.
 
    تقریباً ۱۰ روز پیش بود که برای کارگران معدن طلای آق‌ دره، حکم شلاق اجرا و با اعتراضات بسیار تشکل‌ های کارگری و نهادهای مردمی مواجه شد. پس از این اتفاق، وزیر کار هم با دادستانی کل کشور مکاتبه کرد و درخواست پیگیری فوری این موضوع را داشت. اما این غائله به همین جا ختم نشد تا اینکه مدیرکل اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان آذربایجان غربی، نیز به دستور علی ربیعی از سمت خود عزل شد.
 
     دربارۀ صحت و سقم خبر صدور حکم شلاق برای کارگران معدن زغال‌ سنگ بافق، فرامرز توفیقی مشاور مجمع عالی نمایندگان کارگری گفته ‌است: متأسفانه خبر حکم شلاق کارگران معدن زغال‌ سنگ صحت دارد، وی اظهار کرد: موضوع حکم شلاق و حبس برای کارگران معدن بافق نیز صحیح است و تنها تفاوت این حکم با کارگران آق‌ دره، حالت تعلیقی آن است. از منظر حق اعتراض صنفی و درخواست نیز مصادیق بارز عدم انجام تعهدات در قبال بند «ه» ماده ۵۷ برنامه پنجم توسعه و مقاوله‌ نامه‌ های ۸۷ و ۹۸ سازمان بین‌ المللی کار ILO است.
 
     این نماینده کارگری خاطرنشان کرد: اینگونه برخوردهای قضائی با مباحث صنفی، راه را برای نارضایتی زیرپوستی در جامعه هموار کرده و به دنبال آن موجب ناهنجاری‌ های عدیده در جامعه خواهد شد. بروز بداخلاقی‌ های اجتماعی، هنجارشکنی، خودکشی، درگیری و در نهایت ناسالم شدن روابط کار بین کارگر و کارفرما را به دنبال دارد».
 
    در حقیقت، تا زمانی که قشرهای زحمتکش از توانایی خویش غافل هستند و خویشتن را ناتوان می‌ انگارند، واکنش آنها به خشونت فراگیری که رژیم و استثمار کنندگان بر آنها تحمیل کرده‌ اند، فعل‌ پذیرانه است و در اشکال انواع آسیب‌ ها و نابسامانی‌ های اجتماعی بروز می‌ کند. اما زمانی که از غفلت بدرآمده و توانایی خویش را بازیابند و دریابند که افزایش مداوم خشونت‌ ها و فراگیر شدن آنها ناشی از ناتوانی رژیم تحمیل کنندۀ اقتصاد مصرف و رانت محور، و ترس این رژیم از سقوط است، فعال می‌ شوند و با نیروهای محرکه اجتماعی دیگر، زنان و جوانان، از جمله قشر درس خوانده که می‌ تواند وجدان علمی عموم زحمتکشان را ارتقاء دهد و بیان استقلال و آزادی را همگانی کند، اتحادی پایدار و توانا به ایجاد تغییر را پدید می‌ آورند.
 
     در حقیقت، هرگاه رژیم از ثبات خویش اطمینان داشت، با توجه به اینکه قشرهای زحمتکش وسیع‌ ترین قشرهای جامعه را تشکیل می‌ دهند، برای یافتن پایگاه اجتماعی وسیع، در پی اقتصاد تولید محور و ایجاد ثبات در زندگی اقتصادی و نیز در زندگی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی این قشرها می‌ شد. در جامعه، اقدام به خشونت زدایی و ایجاد امکان برای مشارکت جمهور مردم در اداره امور خویش می‌ کرد. حتی دیکتاتوری‌ های «اجتماعی» (جانبدار برخورداری قشرهای زحمتکش از کار و مسکن و آموزش و پرورش و بیمه‌ های اجتماعی) نظیر رژیم ناصر در مصر و رژیم قذافی در لیبی، در دورانی که «ناسیونالیسم عرب» جامعه‌ های عرب را به جنبش در آورده بود، دایرۀ خشونت را به قشرهای زحمتکش گسترش نمی‌ دادند.
 
     یک ماه پیش از مرگ، ناصر همکاران خویش را گرد آورد و به آنها گفت: هرگاه ما خود دموکراسی را برقرار نکنیم، رژیم ما استبداد دست نشانده‌ ای خواهد شد و دست‌ آوردهایمان را برباد خواهد داد. او مجال نیافت که دموکراسی برقرار کند و دو جانشین او، رژیم او را در استبداد وابسته و پر فساد و خشونت گستر از خود بیگانه کردند. جنبش مردم مصر، رژیم مبارک را از پای درآورد. اما نتوانست به استبداد دولت پایان بدهد. رژیم نظامی السیسی بی‌ ثبات و خشونت‌ گستر و وابسته است. کودتای او با دریافت پول از دولت سعودی ممکن شد. او در داخل بی‌ پشتیبان است و بناگزیر، با تکیه به قدرت‌ های خارجی و خشونت‌ گستری، باید بر سر پا بماند، اما در کمال تزلزل. برخی گفته‌ اند که السیسی بر آن‌ است که، در سیاست داخلی، به راه ناصر، و نه سادات و مبارک، برود. اما رژیم ناصر، در رژیم سادات و مبارک از خود بیگانه شد. در شرایط امروز، بازگشت به رژیم ناصر ناشدنی است. تنها مفر موجود، بازگشت به مردم سالاری است که مصریان، زودتر از کشورهای مسلمان دیگر، برقرار کرده بودند.
 
      رژیم ولایت مطلقه فقیه نیز سرنوشت دیگری جز سقوط ندارد. شعار این رژیم، از روز نخست، حفظ خود ولو به قیمت به روز سیاه نشاندن مردم ایران (حفظ نظام اوجب واجبات است) بود. این تقدم مطلق قائل شدن است که زور را وسیلۀ اصلی حکومت کرد و ملاتاریا را عامل گسترش خشونت و فقر و فساد گرداند. جنایت و خیانت و فساد رویۀ اصلی رژیم شد و تا امروز، هرگونه کوششی برای رهاندن رژیم از این سه سرطان ناموفق بوده‌ است. مگر جنبش مردم ایران، پیش از آنکه حیات در وطن ما ایران ناممکن شود، به یمن حقوقمند کردن دولت و برخوردار شدن ایرانیان از حقوق، ایران و دولت را از این سه سرطان برهاند.

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter