سازماندهی بدیل/الگو و ایجاد فرصتها برای بکارافتادن توانائیهای جمهور مردم

پرسشها از ایرانیان و پاسخها از ابوالحسن بنی‌صدر

 

    «در ایران با جامعه‌یی منفعل و ملتی منفعل سر و کار داریم. ناامیدی از مردم مدتیست در کلام و نوشته‌های آقای بنی‌ صدر  (من نوشته و مصاحبه‌های ایشان را می‌خوانم) موج میزند. رژیم با همه تفرق و اختلاف درونی، کاملا مسلط بر جامعه و ملت است. از قضا همین اختلاف درونی هم خود از برگه‌‌های بیمه‌ رژیم است. ماشین سرکوب و ترس بسیار کارا میباشد. بخش بزرگی‌ از الیت داخل کشور هم دل و امید به افرادی بسته‌اند، که اتفاقاً این‌ها خود در شمار راز بقا و تداوم رژیم میباشند (خاتمی، رفسنجانی، روحانی.(... با احتساب این مقوله‌های عینی که در حد فکت میباشند، اقای بنی‌‌صدر، چه باید کرد؟ چه میتوان کرد؟با فراخوان مردم برخیزید، به خود آیید کاری از پیش نخواهیم برد»!

   دکتر بهروز خسروزاده، استاد انستیوی مطالعات دموکراسی، دانشگاه گوتینگن

 

٭ پاسخ پرسش:

   در بروکسل، نیز پرسش شد که، در عمل، چگونه باید بدیل/الگو  را سازمان داد؟ باوجود این مکرر درباره پدید آوردن جبهه و «محور دوم» و بدیل نوشته‌ام، باز به این پرسش پاسخ می‌نویسم و این کار را با این یادآوری‌ها آغاز می‌کنم:

 

● یادآوریهای ضرور:

1. وجود بدیل/الگو شرط ادامه حیات یک ملت است. مردمی که نتوانند آن را پدید آورند، در معرض انقراض قرار می‌گیرند. تاریخ ایران می‌گوید که حیات ملی ایرانیان، چند نوبت، از جمله، به دلیل فقدان بدیل/الگو، به خطر جدی افتاده‌است. آنها که پای استقامتشان سست می‌شود، دست کم، بجا است بدانند در تضعیف بدیل/الگو کوشیدن درمان درد سستی اراده نیست. و آنها که بر حق ایستاده‌اند، می‌دانند که هم در استقلال و آزادی زندگی و رشد می‌کنند و هم دلیل ادامه حیات ملی و تغییر نظام سیاسی از استبدادی به دموکراسی هستند. و

 

2. بدیل/الگو اندیشه راهنمای ناطق است و می‌داند که اندیشه راهنمای او می‌باید، از جمله، این ویژگی‌ها را دربرداشته باشد:

2.1. بکار دوستی بیاید و بکار دشمنی نیاید. توضیح این‌که نتوان آن را وسیله توجیه دشمنی کرد. هرگاه تضاد و خصومت‌جو نتواند با رجوع به اندیشه راهنما، تضاد و خصومت را توجیه کند و برای یافتن توجیه، آن‌را رها کند و به سراغ فکر راهنمای دیگری برود و یا با دستکاری اصول راهنما و فروع اندیشه راهنما، دشمنی را توجیه کند، خود گویای کمال آن اندیشه راهنما است. از پیش از انقلاب تا امروز، همه آنها که قدر دوستی را ندانسته و همکاری را ارزشمند نیافته و خویشتن را به بیماری تک روی سپرده‌اند، نتوانسته‌اند، بیان استقلال و آزادی بر اصل موازنه عدمی را توجیه‌گر تضادسازی و دشمن‌تراشی کنند. ناگزیر، این اندیشه راهنما را رها و این و آن بیان قدرت را اندیشه راهنما کرده‌اند.   

2.2. بدیل/الگو با دولت جبار نمی‌تواند فصل مشترک بجوید. بجاست دو روش بس ارزشمند را خاطر نشان کنم:

    کافر کسی است که حق را با دروغ می‌پوشاند.  هرگاه او تنها بر این شد که بیان قدرتی را اندیشه راهنما کند، روش اینست: دین شما، شما را و دین من مرا (برابر سوره کافرون) و اگر دشمنی پیشه نکرد، باب دوستی را باید بازگذاشت تا اگر خواست دوست بگردد. دفاع از حقوق او نیز واجب است.

 

الف.اما اگر برآن شد که برجامعه مسلط شود و جباریت رویه کند، یعنی زور درکار آورد، الگو/بدیل باید رویه «اشداء علی‌الکفار»را رویه کند. یعنی هم با جبار در جباریت شرکت نکند و هم تسلیم حکم زورش نشود و هم دربرابر او به استقامت بایستد بی آن‌که واکنشش بگردد. و هم او را به حق بخواند و راه زندگی بمعنای عمل به حقوق و زندگی در دوستی را به او بنمایاند و در همه حال، از حقوق ذاتی حیات او باید دفاع کرد . و

ب. آنها که بر حق ایستاده و شکیبائی را رویه کرده‌اند، بایکدیگر، در دوستی، هم مهربان و مشفق باشند و چون رابطه‌ها رابطه‌های حق با حق هستند، مراقبت کنند که این رابطه‌ها در رابطه‌های قوا از خود بیگانه نشوند. یعنی میان خود مرزهای «خودی» و  «غیر خودی» ایجاد نکنند و هم باب دوستی را به روی آنها که از حقوق ذاتی حیات خویش آگاه و برآن می‌شوند، زندگی خویش را عمل به حقوق کنند، بازنگاه دارند. و هم یکدیگر را به حق و شکیبائی در استقامت برحق، بخوانند.

    چون چنین کنند، مانند نهالی می‌شوند که نخست ضعیف است اما در طول زمان نیرومند می‌شود و درختی تنومند می‌گردد که تنومندیش چشمها را خیره می‌کند. این دو روش را قرآن، در آیه 29 سوره فتح، می‌آموزد.

 

3. بجا است که تجربه‌های انجام گرفته در جامعه‌های دیگر تکرار نشوند. از جمله به این دلیل که تکرار کننده دنباله‌رو ، محکوم به زندگی در گذشته تجربه کننده، می‌ماند. چنان‌که غرب، پس از یک قرن تجربه، از سکولاریسم به پست سکولاریسم و از لائیسیته توجیه‌گر دشمنی به پست سکولاریسم و لائیسیته آشتی‌جو رسیده‌است. دریافته‌است که سکولاریسم و لائیسیته با راندن دین از عرصه عمومی، خلائی را ایجاد کرده‌است که آن را مرام سرمایه سالاری، یعنی فایده‌گرائی بس ویرانگر پر کرده‌است. بدین‌قرار بکاربردن تجربه غرب، بازگشت به یک قرن پیش نباید باشد، بلکه بکاربردن حاصل تجربه باید باشد. هرگاه بر این تجربه، نقد دین را به قصد بازیافتن آن بمثابه بیان استقلال و آزادی بیفزائیم و جدائی کلیسا از دولت را نقد کنیم و به جدائی دین از دولت بازرسیم، بسا بر غرب، در استقرار جمهوری شهروندان پیشی نیز خواهیم جست.

 

4. بدین‌قرار، وقتی «تصرف قدرت» هدف می‌شود، به ضرورت، اندیشه راهنما بیان قدرت می‌گردد. بدیل/الگو  که بیان قدرت را اندیشه راهنمای خود می‌کند، نمی‌تواند دو روش رحماء بینهم و اشداء علی‌الکفار را بکار برد. دائم واکنش می‌شود و سرانجام گرفتار انحلال می‌گردد. اما وقتی استقلال و آزادی، هدف و روش می‌شوند، بدیل الگوی زندگی در استقلال و آزادی می‌گردد و با جمهور مردم، به یمن حقوقی که ذاتی حیات یکایک مردم است، رابطه حق با حق برقرار می‌کند:  وطن دوستی و مردم وطن دوستی محک خلوص بدیل/الگو می‌شود.

 

5. و چون دو روش بیشتر نیست، یکی تغییر کن تا تغییر دهی، بنابراین، عمل از راه مردم و دیگری، تغییر ده تا تغییر کنی، بنابراین، عمل بیرون از مردم و با وسیله کردن مردم، بر بدیل/الگوی استقلال و آزادی است که روش اول را برگزیند. بکاربردن این روش، ایجاب می‌کند که

5.1. بی‌وقفه، حقوق انسان و حقوق شهروندی به مردم خاطر نشان بگردد و آنها به جنبش همگانی خوانده شوند. این روش گویای امید و عزم است. امید به معرفت جستن جمهور مردم به حقوق خویش و عزم بر ادامه زندگی بمثابه بدیل/الگو و بکاربردن روش تغییر کن تا تغییر دهی است. و نیز، اظهار باور به توانائی مردم است. این امید به معرفت مردم بر حقوق وتوانائی‌ها است که سبب می‌شود همواره روی سخن با مردم باشد و فرصتهای بکاربردن توانائی‌ها به مردم خاطر نشان شود. یأس از مردم، دم فروبستن و از فعالیت افتادن را ببار می‌آورد

5.2. زندگی وقتی عمل به حقوق است بس آسان و درهمان حال، بسیار مشکل است. مشکل است زیرا ترک اعتیاد به قدرت باوری و قدرتمداری و اطاعت از قدرت و بکاربردن زبان قدرت، نیاز به ممارست در بکاربردن بیان استقلال و آزادی بمثابه اندیشه راهنما دارد. نیاز به ممارست در عمل به حقوق دارد. نیاز به ممارست در بکاربردن زبان آزادی دارد. مشکل این ممارست‌ها است. از این‌رو کم نبوده‌اند آنها که به اعتیاد خویش بازگشته‌اند. از خود بیگانه سازان بیان استقلال و آزادی در بیان قدرت نیز، اغلب اینگونه کسان بوده‌اند.

 

6. تاریخ می‌گوید که بدیل/الگو، در همه جامعه‌ها، یک امر واقع مستمر است. تغییرها در جامعه‌ها را نیز این بدیل/الگو برعهده داشته‌است. تاریخ می‌گوید:

6.1. هر زمان بدیل هدف را رها کرده و به اعتیاد به قدرتمداری بازگشته، جنبش به هدف خویش نرسیده‌است. در سه تجربه انقلاب مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و انقلاب بهمن 57 ، بخشی از بدیل یا به کودتاچیان پیوست و یا تصرف دولت و بازسازی استبداد را رویه کرد. بخشی دیگر، انفعال را رویه کرد و اندک شماری نیز بدیل/الگو شدند و تجربه را پی‌گرفتند. بدین‌سان، هرگاه بدیل /الگو تجربه انقلاب را رها کند و یکی از دو کار، پیوستن به رژیم و انقلاب ستیزی و یا یأس و بی‌تفاوتی را بر می‌گزیند، کاری جز کوشیدن در شکست یک تجربه نمی‌کند. 

6.2. هرگاه بدیل الگو نیز گشته، یعنی نماد زندگی در هدفی گشته که پیشنهادکرده‌است، عامل تحول گشته‌است: پیامبران و اومانیستها و بانیان رنسانس در اروپا، رهبران جنگ استقلال در امریکا و رهبران جنبش استقلال هند و جنبشهای موفق ایرانیان، از جنبش همگانی به رهبری کاوه تا امروز. اما

6.3. شرط آن‌که بدیل/الگو عامل تغییر بگردد، این‌است که دو روش بالا (رحماء بینهم و اشداء علی‌الکفار ) را بکار برد و آن را با منحصر کردن مبارزه با جبار و دستیارانش، همراه کند و بداند که بار سنگین ادامه حیات را بردوش می‌گیرد و افتخار جاویدان ادامه دهنده حیات در استقلال و آزادی را از آن خود می‌کند. پس، بر بدیل/الگو است که رویه نوح  (ع) را درپیش بگیرد: از فراخواندن به زندگی حقوقمند انسانها باز نایستد، ولو 1000 سال بطول انجامد و غافل ماندن مردم از حقوق خویش را رفتن بکام مرگ بداند و آن‌را توجیه‌گر یأس نگرداند و از راه رفته بازنگردد و اسباب ادامه حیات را فراهم آورد وتردید نکند زندگی در حقوقمندی به یمن ایستادگی او بر حق، ادامه می‌یابد. این نیز یک امر واقع مستمر تاریخ است و در ایران نیز استمرار خواهد جست: ناحق محکوم به رفتن و حق برجا است و خود را آشکار می‌کند:  «دیو چو بیرون رود فرشته درآید. »

 

7. بر بدیل/الگو است که آگاه کردن جمهور مردم از توانائی خویش را با ایجاد فرصتها و امکانها برای بکارافتادن توانائی‌های هر شهروند و جمهور شهروندان همراه‌کند. بدین‌قرار،

 

●راه‌کارهای پیشنهادکردنی:

   از هفت یادآوری بالا که تمامی یادآوریها نیستند، دانسته می‌شود که بدیل/الگو دو رشته کارها را باید تصدی کند: ساختن خویش و ایجاد فرصتها و امکانها برای آن‌که توانائی‌های هر شهروند و جمهور شهروندان بکارافتند:

 

1. بدیل خویشتن را این‌سان می‌تواند بسازد:

1.1. هر شهروند، در هرجای ایران و یا انیران که هست، سزا است که برخوردارشدن از ویژگیهای بدیل/الگو را تمرین کند. بهمان اندازه که نامزدهای بدیل/الگو از این ویژگیها می‌یابند، زمان تغییر را کوتاه‌تر می‌کنند. و

1.2. از آن‌جا که مزرعه درخت تنومند گشتن بدیل/الگو مردم هستند، محل زیستن دائمی بدیل جمهور مردم و هدف آن استقرار جمهوری شهروندان است. و 

1.3. زیستن در استقلال و آزادی و رشد کردن در استقلال و آزادی، آن زندگی آرمانی است که می‌توان کرد. اما این زندگی درآینده نیست که کردنی است. درجا، با عمل، از جمله به این هفت یادآوری و ویژه گیهای بدیل/الگو را جستن، آرمان تحقق می‌یابد. پس هیچ‌کس نباید به این عذر که جامعه منفعل است و آمادگی ندارد و یار قابل اعتماد یافتنی نیست، از بدیل/الگو گشتن تن زند. فراموش نباید کرد که از امرهای واقع مستمر، یکی این‌است که نخست فرد است که زندگی بدیل/الگو را آغاز می‌کند. سپس، یار و همکار می‌جوید. پس سزا است که هر شهروند داوطلب بی‌درنگ بهترین زندگی را آغاز ‌کند و نماد تغییرکن تا تغییرکنی بگردد. و

1.4. چون زندگی جدید را تمرین کرد و از اعتیاد به قدرت‌باوری و قدرتمداری و اطاعت از امر و نهی قدرت رها گشت و بخصوص صفت پی‌گیر جست و در مرام ثابت قدم شد،می‌تواند یار و همکار بجوید. این‌کار را از مستعدترها و قابل اطمینان‌ترها آغاز می‌کند. هسته را با اولین یار و همکار ایجاد می‌کند

1.5. هدفی که استقلال و آزادی است روش نیز هست. پس عقل بدیل/الگو کار را با بازیافتن خودانگیختگی خویش آغاز می‌کند و می‌کوشد استعدادها و فضلهایش همآهنگی خویش را بازجویند. چنان‌که بدیل سمت‌یاب شهروندان محیط زندگی خویش در اینگونه زیستن بگردد. در حقیقت، سمت‌یاب شدن کاری در شمار مهمترین کارهای بدیل/الگو است. زیرا بدین سمت‌یاب گشتن است که جمهور مردم، برای حرکت خویش، هدف و سمت و سو می‌یابند و این سمت‌یابی و هدف، هم تحصیل یک توانائی بس مهم است و هم فرصتی بزرگ برای بکارانداختن توانائی‌ها. و

1.6. بدیل/الگو نه به قدرت (=زور) که به حق نیاز دارد و چون حقوقمند است، براو است که عمل به حقوق خویش را کارآترین وسیله به جنبش همگانی درآوردن مردم بداند. لذا، براو است که همواره به یاد خود بیاورد که چون حق دارد تمامی توانائی‌ها را دارد و چون بر حق ایستاده‌است یک تنی که او است، می‌تواند هزاران و بسا میلیونها بگردد.در برابر، جبار و دستیاران او که جز زور ندارند و متجاوز به حقوق خویش و همه شهروندانند، به وجود خویش، هزاران و بسا میلیونها تن را از چون خود شدن، باز می‌دارند بشرط این‌که بدیل/الگو وجود و حضور فعال داشته باشد. این امر واقع نیز از امور واقع مستمر و به یمن استمرار، یک قاعده گشته‌است. بدین‌قرار،

1.7. این نه در محدوده قدرتمداری جبار که در پهنای جامعه مدنی است که بدیل/الگو باید با او روبرو شود. زیرا در این گستره، وجود بدیل/الگو سبب می‌شود که جبار و دستیارانش تنها بگردند و ازپا درآیند. ترک این گستره و ورود به محدوده قدرتمداری جبار، درجا، سبب مرگ بمنزله بدیل/الگو می‌شود و قاعده عمل نمی‌کند. از دو تجربه می‌خواهم شهادت بدهند، تا مگر، برای داوطلبان بدیل/الگو، جا برای هیچ‌گونه تردید در درستی این قاعده نماند:

● از تجربه انقلاب مشروطیت ایران، اندک شماری، بدیل/الگو باقی ماندند. مدرس شهید شد و مصدق زنده ‌ماند. بعد از پایان دوران «دیکتاتوری سیاه» رضاخانی، او بدیل/الگوی استقلال و آزادی شد. قاعده عمل کرد: فراوان ایرانی نیروی محرکه جنبش شدند و از شمار تشبه جویان به جبار تا بخواهی کاسته شد. صنعت نفت ملی گشت. باکودتای 28 مرداد 1332 ، هم آنها که شهید شدند (فاطمی و...  ) و هم مصدق و انگشت شمار یاران او که برحق ایستادند، سبب شدند قاعده عمل کند و جمهور مردم به جنبش درآیند و شاه به انزوا درآید و رژیمش، در پی پیروزی گل بر گلوله، سقوط کند.

● پیش و پس از کودتای خرداد 1360، اندک شماری که بدیل/الگوی استقلال و آزادی شدند و ماندند و برآن شدند تجربه انقلاب را به نتیجه رسانند، کار را به این‌جا رسانده‌اند که مثلث زورپرست گرفتار انزوا و انحطاط شده‌‍‌اند و در چشم انداز تحول ایران، جز جمهوری شهروندان و دموکراسی‌ای بسا پیش‌رفته‌تر مشاهده نمی‌شود. پس بدیل/الگو تمام حق را دارد برای خوشبین و امیدوار بودن و هیچ حقی ندارد برای بدبین و ناامید بودن. بشرط آن‌که کیفیت را قربانی کمیت نکند و دو روش + یک روش بالا (رحماء بینهم و اشداء علی‌الکفار + قاتلو ائمةالکفر) را بکار برد، هر یک بدیل/الگو هزاران و هزاران بدیل/الگو میلیونها می‌شوند و تجربه به نتیجه می‌رسد: استقرار جمهوری شهروندان. و

8. بدین‌قرار، محل زندگی و عمل بدیل/الگو جامعه مدنی است و بر او است که این محل را هیچ‌گاه ترک نگوید. حتی وقتی جمهوری شهروندان استقرار می‌جوید و دولت حقوقمدار مستقر می‌شود، بر او است که جامعه مدنی را مطمئن سازد که این محل را ترک نخواهد کرد و در سرای دولت اقامت نخواهد گزید. و

9. این ایام، فراوان درباره فراگیر شدن فساد و انفعال و نفع طلب شدن جوانان گزارش دریافت می‌شود. این بدان معنی است که در درون جامعه مدنی، بدیل/الگوهای نماد اخلاق و فرهنگ استقلال و آزادی بس نادرند. سانسور شدید بدیل/الگوی استقلال و آزادی از سوئی و تقلای مثلث زورپرست در تخریب آن، از سوی دیگر، حاصل خود را که فراگیر شدن فساد و آسیبهای اجتماعی و انفعال که ویرانگرترین آنها است، پدید آورده‌اند. اما این حاصل، بنوبه خود، گویای آن‌است که جامعه سخت نیازمند بدیل/الگوی استقلال و آزادی و چشمانش در جستجوی چنین جهت یابی است. پس ضرورترکارها یافتن ویژگیهای بدیل/الگو و عمل به این راه‌کار بقصد هرچه قابل مشاهده‌تر شدن بدیل‌/الگو است. زمان بس ذیقیمت است و هیچ از آن را نباید صرف کارهای حاشیه‌ای کرد. چراکه بدیل/الگوی استقلال و آزادی گشتن همواره تقدم قطعی دارد. و

10. بدیل/الگوها نیازمند هم‌سوئی و هم‌گرائی هستند. اگر یک تن است و اگر بیشتر از یک تن هستند، یعنی با دیگری و یا دیگرانی هسته‌های نخستین را تشکیل داده‌اند، می‌توانند کار را با هم‌سوئی و هم‌گرائی بایکدیگر را شروع کنند. هم‌زمان گرایشهای موجود که انتخابی قطعی کرده‌اند و دیگر بناندارند واکنش دولت جبار از سوئی و «رفتار مردم» از سوی دیگر بگردند و متقاعدند که این آنها هستند که بمثابه بدیل/الگو جهت‌یاب رفتار مردم می‌شوند، سزااست که همکاری با یکدیگر را بیاغازند.  پیش از این، تجربه و پیشنهادهای خود درباب ایجاد جبهه‌ای دیرپا را ارائه کرده‌ام.

 

2. بدیل/الگو این‌سان می‌تواند برای مردم فرصت‌ها و امکانهای بکاربردن توانائیها را ایجاد کند:

2.1. سمت یاب شدن به‌یمن ارائه زندگی در استقلال و آزادی و رشد  به شرح بالا. و 

2.2. تکرار بی‌وقفه حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی به ایرانیان و غیر ایرانیان و برانگیختن جمهور مردم به زندگی را عمل به حقوق گرداندن که زور و خشونت را بی‌محل و هرگاه به استقرار رابطه حق با حق بیانجامد، دولت جباران را منحل می‌گرداند. و

2.3. خاطر نشان کردن قواعد خشونت زدائی و بکاربردن آنها در خانواده و دیگر بنیادهای جامعه و بخصوص آموزش زبان آزادی که همگانی شدنش کارآترین خشونت زدائی‌ها است. و

2.4. مسائل درشت و ریز جامعه را موضوع کارکردن و برای هریک از آنها، راه‌حل ارائه کردن تاکه جمهور مردم متقاعد شوند راه‌حل‌های سازگار با حقوق شهروندی و حقوق ملی آنها وجود دارند. و

2.5. دروغ‌زدائی پی‌گیر نه تنها بدین‌خاطر که مردم حق دارند حقیقت را بدانند، بلکه بدین‌خاطر، که زبان فریب بی‌اثر گردد، در نتیجه جمهور مردم از قدرتمند انگاشتن جبار و دستیاران او  و ناتوان پنداشتن خویش رها شوند. و

2.6. مبارزه مداوم با فسادها و دیگر آسیبهای اجتماعی هم بدین‌خاطر که نیروهای محرکه تخریب و خنثی نگردند و هم بخاطر آنکه این نیروها، جنبش همگانی را بکارآیند. و

2.7. شناسائی ترسها بقصد رهاکردن جمهور مردم از لباس ترس. شناسائی و معرفی القاکنندگان ترس و هدف آنها از این جنایت نیز بخشی از شناسائی ترسها است.و

2.8. از ترسها، یکی که واقعی نیز هست، ترس از آینده است. هرچند شرکت دادن مردم در تغییرکن تا تغییردهی ذایل کننده این ترس و ترسهای دیگر و تضمین کننده آینده مطلوب به یمن شرکت همه روز جمهور مردم در تغییر کردن و بدان، آینده را ساختن است، اما، نوع دیگر زندگی و نوع دیگری مدیریت جامعه نیازمند بدیل است. از این‌رو است که بدون وجود بدیل/الگو، ترس از آینده مانع هر جنبشی است و اگر هم جنبشی روی دهد، ناکام می‌شود. چنان‌که جنبش سال 1388 در ایران و جنبش‌های عرب ناکام شدند. و

2.9. شفاف گرداندن خود به یافتن ویژگیهای بدیل و بکاربردن این راه‌کارها، بخصوص هم‌رنگ نشدن با آنها که در درون رژیم و یا حاشیه آن، مردم را درمدار بسته بد و بدتر نگاه می‌دارند، دو نتیجه عمده را ببار می‌آورد:

الف. مردم از مدار بسته بد و بدتر می‌رهند. رها شدن از این مدار و مدارهای بسته دیگری چون مدار بسته  «مصلحت و حق و حقیقت و تقدم و تفوق مصلحت بر حق و حقیقت»، آن توانائی پردامنه‌ای را به جمهور مردم می‌بخشد که یکسره از آن غافل و خویشتن را در زندان ضعف ذهنی، به بند کشیده‌اند. و

ب. وسط بازان و وسط بازی را بی‌محل می‌گرداند که بنوبه خود عامل بازدارندهِ مردم از برخاستن به جنبش هستند. 

2.10. نتیجه این‌که بکارنبردن منطق صوری و آگاه کردن کردن جمهور مردم از منطق صوری از بایسته‌ترین کارها است. زیرا تمامی روشهائی که در فریفتن مردم بکار می‌روند) به کتاب عدالت اجتماعی که مراجعه کنید این روشها را می‌یابید و می‌شناسید(، با استفاده از این منطق، بخصوص از تناقض صوری و قیاس صوری ساخته می‌شوند. مداومت در این کار، زورمداران و تبلیغاتچی‌های آنها را از بکاربردن این منطق ناتوان می‌کند. بنابراین، به همان اندازه که امکان فریب کم می‌شود بر توانائی مردم افزوده می‌گردد. و

2.11. شناسائی انواع سانسورها و شناساندن آنها و شرکت دادن جمهور مردم در برقرارکردن جریان آزاد اندیشه‌ها و اطلاع‌ها، نیز ازکارآترین روشها هم در معرفت بر توانائی‌ها و هم در بکاربردن توانائی‌ها است. و

2.12. هرگاه صاحبان گرایشهای فکری مختلف این حقیقت را بپذیرند که دین و یا مرام ستائی و کشتن و کشته شدن بخاطر دین یا مرام دروغ است و باز، «جنگ عقاید» دروغ است. و هم‌چنان، جنگ با یک دین یا مرام، به این عذر که آن دین و یا مرام نابحق است، خود و دیگر فریبی است، هم خود توانا به برقرارکردن جریان آزاد اندیشه‌ها می‌شوند و هم یکی از بزرگ‌ترین فرصتها و گستره‌ها را برای بکاربردن توانائی‌ها بوجود می‌آورند

● اما دین ستائی و « انسان برای دین است» دروغ است. زیرا دین روش زندگی، بنابراین، برای انسان است و مطلقا نمی‌تواند دست‌آویز دشمنی بگردد. و

● اما «جنگ عقاید» دروغ است زیرا هیچ عقیده با عقیده دیگری رابطه خصومت برقرار نمی‌کند. رابطه نقد کردن و نقد شدن برقرار می‌کند: بحث آزاد.  پس آن‌ها که از بحث آزاد می‌گریزند و نزاع شخصی یا گروهی را با نزاع بخاطر عقیده می‌پوشانند، دروغ‌گویانند. و

● آنها هم که با دین و یا مرامی می‌ستیزند، دروغگویانند. چراکه هر دین یامرامی نقد پذیر است و نقد جدا کردن سره از ناسره و سره کردن ناسره است. پس ای اسلام ستیزان و اسلام هراسان، خود و دیگران را نفریبید. و بدین فریب،  فضای جامعه را از دشمنی آکنده نکنید.

     یک‌بار دیگر خاطر نشان می‌کنم که هیچ اطلاع غلطی را نمی‌توان زدود چه رسد به باور. از خوش اقبالی انسان، هراطلاع و باوری را تنها می‌توان نقد کرد. پس ایرانیان، به خود آئید و با دین و مرام سه کار بالا را نکنید و به ترک سه زورگوئی، بیشترین امکان  و فرصت را برای هم‌گرائی و دوستی ایجاد کنید.

    کسی که عمر را در تجربه‌ها برای پدیدآوردن بدیل و جبهه‌ای از بدیل‌ها گذرانده و در ایران امروز کسی چون او نیست که، بطور پی‌گیر، درپی اتحاد ایرانیان بر اصول استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی بوده و بیشترین میثاق‌ها را به امضاء رسانده و امضاء کرده‌است و بارها با مدعیان وارد ابتلی گشته و هرگز، در اختلاف کردن و جدا شدن،آغازگر نبوده و از هیچ اتحادی خارج نشده‌است، حاصله تجربه خویش را به ایرانیان و غیر ایرانیان ارائه می‌کند:بدیل چگونه زندگی کردن بگردید و، بدان، هم زندگی در استقلال و آزادی و رشد را بجوئید و هم، درجا، استقرار دولت حقوقمدار و ادامه جیات ملی در استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی را ممکن بگردانید.

 

 


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter