تصویری

«انواع رهبری و ویژگی هایشان» از دید بنی صدر

AHB 20130408

 

 {youtube}aNzjer_ec9w{/youtube}

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید

ژاله وفا:موضوع صحبت این هفته ما با آقای بنی صدر مساله امامت هست و به سوال خانم هموطن عزیزیی در زمینه دیدگاه آقای بنی صدر و تفاوت نگاه اهل تسنن و تشیع نسبت به امامت بر می گردد. پرسش این است

آقای بنی صدر جنابعالی در کتاب روش شناخت خود، امامت را بعنوان یکی از پنج اصل ساری و جاری در هستی می دانید و از طرفی در مباحث رد ولایت فقیه بنا بر آگاهی اینجانب از دید شما به نوعی وجود این اصل را که شیعه مطرح می کند: "فقها نایب امام می باشند" را رد می کنید، پس این اختلاف چگونه قابل جمع است؟ و از آنجا که شما اسلامی که بیانگر استقلال و آزادی است را به جوامع اسلامی ارائه داده اید لطفا به این دو سوال زیر نیز پاسخ دهید:

1- آیا آن اصل امامتی که شما مطرح می کنید با دید شیعیان که امام را تا سر حد خدا شدن تعریف می کند و برایش توانایی هایی همچون غیب گویی و شفا دادن قائلند، تفاوت دارد؟

2- آیا نظرات اهل تسنن را که شورا را قبول دارند و امامت حضرت علی را قبول ندارند و ایشان را تنها جزو چهار خلیفه می دانند و اصولا نگاه شیعیان را به امامت با این توصیفاتی که مطرح شد شرک می دانند، را درست می دانید؟

بنی صدر:هر آنچه خدا فرموده، بنابر اینکه باید حق باشد تا خدا بفرماید، نه اینکه چون خدا می فرماید حق است، پس امامت هم می بایست یک حقی باشد و آدمی باید در خود بنگرد و ببیند که آیا این حق هست یا نیست؟ "امامت" قوه رهبری در هر موجود زنده(انسان و غیر انسان) است. حتی اگر یک الکترون قوه رهبری نداشته باشد، وجود ندارد، اگر هم وجود پیدا کرد، کسی پدیده ای در هستی بدون قوه رهبری یافت، معنایش این است که خدا نیست، چون وسیله ارتباط خالق و مخلوق همین قوه رهبری است. پس امامت به مثابه قوه رهبری در هر پدیده ای از پدیده های هستی از جمله انسان وجود دارد.متاسفانه به این عنوان نزد شیعه و سنی قبول نشده و ننشستند ببینند که قران در آیه "در هر چیزی امام مبینی را احصاء کردیم" از "امامت" می گوید و نگفته است که چه کسی امام است یا نیست بلکه عین واقعیتی است که برای شما توضیح دادم. پس در آدمی یک قوه رهبری وجود دارد. اگر آدمی به حقوق خود عارف باشد و به آنها عمل بکند، مثلا خود را موجود مستقل و آزاد بداند، باصطلاح در تصمیم گرفتن و انتخاب نوع تصمیم آزاد و مستقل باشد، عقلش مستقل و آزاد باشد، یک نوع رهبری را اقتضا دارد. اگر هم از حقوق خویش غافل باشد و قدرت را مدار کند، نوع دیگر رهبری پیدا می کند

پس سرکار خانم سوال کننده و هر کس دیگری که می شنود باید اول به خود مراجعه نماید و ببیند استعداد رهبری دارد یا خیر؟ اگر دارد؟ که دارد چون زندگی می کند، حال از خود بپرسد چه نوع رهبری دارد؟ آیا عقلش زور مدار است و قوه رهبری اش در واقع در خدمت یک قدرتی است که تصور می کند هست و اوامر و نواحی او را اجرا می کند، مثلا کسی که می گوید: "آقای خامنه ای رهبر است. هر چه را ایشان امر کند می کنم هر چه را نهی کند نمی کنم."، استعداد رهبری خود را در اختیار مقامی که او را مقتدای خودش می داند، گذاشته است. البته در واقع ناشدنی است، ممکن نیست انسانی بتواند تمام اعمال حیاتی اش را منطبق با دستور دیگری بکند.پس تا اینجا توجه کردیم که قوه رهبری در ماست، یک نوعش آن رهبری است که ترجمان استقلال و آزادی، دیگر حقوق، استعدادها و فضل های ماست. نوع دیگر رهبری هم ترجمان تصور ما از قدرت است. از اصطلاح "امامت" استفاده شده است، بلحاظ اینکه هر موجود زنده ای، از زمانی که به دنیا می آید هدف دارد و انتخاب می کند، خود زندگی بطور خودانگیخته هدف دارد، هدفش زندگی است و این قوه رهبری در خدمت آن هدف است که کمال زندگی را پیدا کند، بعنوان موجود زنده بشکفد پس رو به پیش است. اگر موجودی بتواند هدف خودش را در بینهایت قرار بدهد، خداست، یعنی یک سره مستقل و آزاد می شود، هیچ محدود کننده ای او را در فعالیتهای حیاتی اش محدود نکند، پندار، گفتار و کردارش حق باشد؛ "علی" باشد وقتی گفت: "من قرآن ناطقم"، این امامت بر پایه اصل استقلال، آزادی و حقوقمندی است.

ژاله وفا:با هر مرام سیاسی و عقیدتی که داشته باشد؟

بنی صدر:اندیشه راهنمایش حتما بیان استقلال و آزادی است با بیان قدرت سازگار نیست. پس امامت یک نوع رهبری است که رو به آینده های خیلی دور دارد، هر اندازه این آینده کوتاه تر بشود، سهم قدرت در راهبری قوه رهبری او بیشتر می شود، اگر (آینده)هم اکنون شد بنده قدرت است، این یک ملاک است. مثلا بچه، اگر از همان بچگی هدفی پیدا کرد، اگر خودانگیخته تربیت شود و مستقل و آزاد بار بیاید، هدف پیدا می کند، مثلا گفت: "می خواهم دانشمند شوم". هدفی برای خود قرار داده که به لحاظ زمانی برای او دور است، در نتیجه درس خواندنش را با آن هدف منطبق می کند. بچه دیگری را در نظر بگیرید که دستوری و امری بار آمده است، الان باید راجع به همین الان تصمیم بگیرد و عمل بکند که غالبا پدر ها و مادر ها تصمیم می گیرند، نمی تواند هدف دراز مدت معین کند، هدف کوتاه مدت معین می کند. اگر هم درس بخواند سال به سال است، مثلا می گوید: "امسال یک نمره قبولی بگیرم، قبول بشوم"، بسیاری از اینها هم تحصیل را رها می کنند چون اشتغالات لحظه به لحظه با تحصیل که به مداومت از ابتدا تا انتها احتیاج دارد، سازگاری ندارد. اگر هم ادامه تحصیل بدهد به هدف دانشمندی نمی رسد. خیلی هنر کند، فارغ التحصیلی شود، جایی شغلی بیابد

ژاله وفا:پس روش دستوری همیشه از بیرون اعمال نمی شود، انسان می تواند زندگی خودش را دستوری نماید.

بنی صدر:اگر قدرت را محور قرار داد، خودش زندگی اش را دستوری می نماید ولی برای اینکه عقل آدمی قدرتمدار بشود، از بیرون دائما باید دستور بیاید و او اینگونه بار بیاید و الا یک انسان خود انگیخته اینگونه بار نمی آید. پدر و مادر باید بطور مرتب و به زور به او بگویند: "اینکار را بکن و آن کار را نکن"، تا قوه رهبری اش به دستور خو کند. اگر زورپرست بود، خودش به خودش زور می گوید و خود را جانشین عوامل بیرونی می کند. پس به این دلیل "امامت" می گویند زیرا رو به آینده دارد. در حالی که متاسفانه جوامع ما همیشه رو به گذشته دارند که نوع دیگری از امامت است. زمان قدرت کوتاه است، بسا اصلا زمان حال و آینده ندارد، گذشته است. فرض کنیم که ایرانیها می نشینند و می گویند: «جهان در دوره داریوش و کوروش زیر پر ما بود، امپراطوری بودیم، هزار داستان می سرایند که این باعث شد که آن نباشیم»، یکعده می گویند: «عرب و اسلام مانع شد»، این در گذشته زیستن است، امامت نیست، امامت، زمان را از گذشته های دور تا آینده های دور مداوم می گیرد و همواره برای اینکه امروز، فردا و پس فردا و آینده ها را بسازد، دائم سرمایه ایجاد می کند و بزرگ می کند، در حالیکه امامت قدرت مدار دائم سرمایه صرف و خرج می کند، خراب می کند. مثلا آنچه که از محیط زندگی و پدر و مادر گرفته را سرمایه می کند و بر آنها اضافه می کند و اگر متوقفش نکنند و خود خویشتن را متوقف نکند، بر مرگ غلبه پیدا می کند، به زندگی مداوم تبدیل می شود.

ژاله وفا:پس از ویژگیهای این نوع امامت که بر پایه اندیشه راهنمای استقلال و آزادی است، افزایش مدام و شتابگیر ابتکار و خلاقیت است و ربط مستقیم بین گذشته و حال و آینده است.

بنی صدر:به این معنا که گذشته و حال را سرمایه می کند و مرتب به آن می افزاید و این شاخص بسیار دقیقی است. هر آدمی که تخریب می کند، مرتبا باید مصرف کند، امامت و قوه رهبری اش در خدمت قدرت ویرانگر است، اگر اضافه می کند این امامت استقلال و آزادی و حقوق مندی است. پس تا اینجا فهمیدیم که چرا امامت در هر موجودی وجود دارد و دو نوع است. در قرآن صفتهای این دو نوع را می شمارد. شما اگر به قرآن مراجعه کنید و ببینید که در قرآن برای مومن و نامومن (بعنوان نماد دو نوع رهبری) چه صفاتی قائل شده است، تفاوت این دو برایتان روشن و واضح می شود. در تمام صفاتی که برای اولی می شمارد هیچ مایه از زور نیست ولی در نوع دوم یک صفت که زور در آن نباشد نیست و این آموزش بزرگ قرآن است. اگر ایرانی ها چه کسانی که این رژیم آنها را از دین زده کرده است و چه آنهایی که به باورهایی که آن خانم در نامه اش نوشته است باور دارند، به قرآن مراجعه کنند و ببینند برای مومن و کافر و مشرک چه صفاتی قائل شده است، بعد ببینند کسانی که بر آنها حکومت می کنند کدامیک از این دو دسته صفات را دارا هستند؟ راحت می فهمند که امامت مورد نظر قرآن و تفاوت این دو رهبری در چیست؟ با این حال برخی از این صفات را از کتاب "اصول راهنمای اسلام" می خوانم:

صفات مومن و متقی:خداپرستی و خدا دوستی، خلافت خدا، اندیشیدن، نمازگزاری، ذکر، توکل، توبه، ایمان به کتاب و رسول، اطاعت خدا و رسول، خردمندی، علم، مسئولیت، امامت و هدایت متقی ها و ولایت بر و برادری با مومنان، توحید و دوستی، جهاد، امانت داری، یکسانی قول و فعل، راستگویی، عهد داری، عفو، اعتماد به نفس، صبر، ثبات قدم، فرو خوردن غیظ، عفت، شهادت، انذار، اسوه و الگو شدن، عدالت، قسط، انتقاد کردن، پذیرفتن آزادگی، عمل صالح، خدمتگزاری، انفاق و .... می بینید که همه حق اند، حقوق مادی یا معنوی انسان هستند.

صفات کافر و مشرک:کفر به خدا، پشت کردن به خدا، انعزال از خلیفه الهی، تفکر و تعقل نکردن، اسطوره و شخصیت پرستی، بی ایمانی به کتاب، امامت و ولایت کفر، بی خردی، جهل، دشمنی و تضاد و نفاق، اطاعت از طاغوت، گمراهی، انتقاد ناپذیری، انکار حق، سانسور کردن حق، دروغگویی، مکر و کید و فتنه گری، یاس، حسادت، بخل، غیظ، ظن، تمسخر، همیت جاهلی، شقاوت، غرور، استکبار، طغی، علو طلبی، استبداد طلبی، خیانت، عهد شکنی، ظلم، نفع پرستی، آدم کشی، تقدم منافع شخصی و گروهی بر عقیده، جنگ طلبی، عمل تخریبی و ....

ژاله وفا:یعنی همه نمادهای خشونت طلبی در بعدهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی زندگی ....

بنی صدر:حال هر کس به خود مراجعه کند تا ببیند که کدامیک از این دو دسته صفات را دارد؟ آنگاه در میابد که کدام یک از دو نوع رهبری را دارد؟ اما در عمل همیشه انسانها یکی از دو تا را ندارند، در یک مواردی امامت آزادی و استقلال و حقوق مندی را دارند، در مواردی هم بنده زور هستند. مثلا وقتی که علاقه و عشق دارند و کاری را از روی عشق و علاقه می کنند آنجا امامتشان، امامت حق است اما در کاری که می خواهند زور بگویند امامت شرک و کفر و در واقع قدرتمداری است

دو نوع رهبری دو نوع نظام اجتماعی می سازد، یکی نظام اجتماعی باز و تحول پذیر و دیگری نظام اجتماعی نیمه باز یا بسته و تحول ناپذیر. خیلی ها در کشورمان مثلا می گویند: «رضا شاه خیلی خدمت کرد چون جاده کشید، راه آهن کشید، ساختمان های بزرگ ساخت». اگر به ترکیه بروید و بپرسید: «آتاتورک برای شما چه کرد؟»، از همین چیزها می شمارند زیرا به ذهن کسی نمی آید که اگر آدمی به این نتیجه رسید که دو نوع رهبری وجود دارد، هر انسانی هم قوه رهبری دارد، پس حق دارد بعنوان شهروند در اداره جامعه اش شرکت کند و برای آنکه جامعه ای از رهبران بوجود بیاید، بکوشد! کتاب "تعمیم امامت" را در دوره شاه نوشتم، از آن زمان تا امروز یک قسمت از کار من که بیشتر از همه وقت برده است همین مساله رهبری است. هدف این بوده است که انسان بداند که با قوه رهبری آفریده شده است و قوه رهبری اش را در حقوق و استعدادهایی که دارد بکار گیرد و ما جامعه رهبران و امامان پیدا کنیم ولی این به ذهن کسی نمی آید.

ژاله وفا:متاسفانه مبحث امامت را یک مبحث صرفا دینی می دانند که بحثی تاریخ متعلق به 1400 سال پیش است!

بنی صدر:به آن هم می رسم. مثلا انقلاب ایران شد، جمهور مردم هم در آن شرکت کردند، گل را هم بر گلوله پیروز کردند. می شد که این عموم مردم را در اداره کشور سهیم کرد، دو تا خط همانجا پیدا شد، یکی می گفت: «مردم در صحنه باشند، مردم رهبران و تصمیم گیرندگان اند». یکی هم می گفت: «35 میلیون بگویند بله من می گویم نه!». دومی به زور چماق بر اولی غلبه کرد نه اینکه چماق بر حق غلبه کرد، متاسفانه اعتیاد به قدرت سبب شد که این درک که "من رهبرم، من امامم" به ذهن جامعه نیامد. "تعمیم امامت"، تازه برای جامعه طرح شده بود، با چه شدتی هم می کوبیدند و می گفتند: «بنی صدر مخالف ولایت فقیه است و می گوید: "تعمیم امامت همه امام اند"». از خود بپرسید که علی ابن ابیطالب از یک عده پیرو فعل پذیر بینوای مفلوک چه لذتی می برد؟ آیا گله چران است؟ برای آدمهای زورپرست اینها عنوان است که مردم را گوسفند و خودشان را گله چران حساب کنند، می نشینند و می گویند: «پیامبران هم گله چران بودند!». او(پیامبر) الگو و اسوه است. اینها می نشینند و می گویند: «مگر ممکن است خداوند امر مهم حکومت را مسکوت گذاشته باشد؟». آقا! خداوند اینرا قبول نداشت، دولت را جور می دانست، حاصل روابط قوا می دانست، می خواست که انسانها از این رها بشوند، خود خویشتن را رهبری کنند، خودانگیخته باشند، جامعه جامعه رهبران باشد و زندگی شان را بطور شورایی را اداره کنند. نخستین شورا در تاریخ مکتوب دموکراسی شورایی مدینه است، خود پیامبر را هم بنابر قرآن مردم انتخاب کردند، خداوند هم انتخاب مردم را امضا کرد. کسانی که در خط استقلال و آزادی در تاریخ ایران عمل کردند، امامت را همینطور می فهمند که خدا فرمود، به خودشان مراجعه می کنند و می بینند که قوه رهبری دارند، در استقلال این را بکار می اندازند، پیش می روند، می بینند که همه این امکان را دارند، پس این را به مردم هم بگوییم. یک کسانی از ارسطو این فرمایشات را می گیرند: «بقیه مردم برای اطاعت کردن خلق شده اند، برای رهبری کردن خلق نشده اند، نخبه ها برای رهبری کردن خلق شده اند و بقیه مردم باید از آنها اطاعت کنند»، ولایت فقیه عینا همین است، از ارسطو است قرآن در کجا گفته که بروید و از فقیه اطاعت کنید؟

ژاله وفا: برای اینکه به سوال اول این بیننده محترم برگردیم پس این دو اختلاف قابل جمع نیستند؟

بنی صدر:درست است، دومی از خود بیگانه شده اولی است. قرآن به امامان ما می گوید: «شما خیر امت و اسوه باشید». اگر بخواهید ببینید که اگر بخواهید خود انگیخته زندگی کنید، استعداد رهبری را در خدمت استعدادها،حقوق و فضلهایت قرار بدهید، چگونه زندگی می کنید؟ علی و فاطمه پیش چشم شما می آید.

ژاله وفا:امامت او هم هیچ تضادی با قوه رهبری بقیه مردم ندارد.

بنی صدر:اما در حالتی که می گوید: «خدا فرموده این فقط رهبری کنند و بقیه مردم اطاعت کنند»، با قوه رهبری بقیه مردم تضاد دارد چون بقیه ناچار باید گوسفند باشند، این در شان آن امام نیست که بگوییم شما گله چرانی! امامت زمانی معنا پیدا می کند که همه به طور خود انگیخته رهبر و همه امام در اداره امورشان شرکت کردند، جامعه باز و تحول پذیر می شود، آنوقت نیروهای محرکه در این جامعه هر چه تولید می شود را در رشد به کار می برد مثلا دانش، ابداع، ابتکار، خلق و فن زیاد می شود، شما اینها را بکار می برید، رشد بیشتر می شود. همانطور که گفتم ویژگی امامت در خط استقلال و آزادی بر سرمایه اضافه کردن دائمی است. دانش را در بهتر کردن زندگی به کار می برید، در اینکه واقعا این جامعه بازتر، طبیعت آبادتر و زندگی انسانها حقوقمندتر بشود.

ژاله وفا:پس ولایت فقیه نفی کامل قوه رهبری هر انسان و خداست و نفی امامتی که شیعیان اصیل درک می کنند.

بنی صدر:قطعا اینطور است، برای اینکه شما وقتی "ولایت مطلقه فقیه" می گویید یعنی بکار بردن قدرت در دیگران، بنابراین به قدرت اصالت می دهید و حتی منکر وجود خداوند می شوید

ژاله وفا: دو سوال دیگر هموطن عزیز را به گفتگوی دیگری می سپاریم زیرا بعنوان مقدمه لازم بود که ویژگی های دو نوع رهبری طرح شود.

گفتگو با تلویزیون سپیده استقلال و آزادی در 21 آذر 1392

گفتگوی پنجشنبه شبها با "تلویزیون سپیده استقلال و آزادی"، در ساعت 21:00 الی 21:30 بوقت ایران و تکرار آن ساعت 09:00 الی 09:30 جمعه پخش می شوند. فرکانس تلویزیون برای ایران، اروپا، آمریکا و کانادا:

http://www.sepideh-ea.com/contact.html

 


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter