واقعیت و نظر

از سرمقاله نشریه انقلاب اسلامی شماره ۸۱۵

پاسخ به پرسشهای ایرانیان از

ابوالحسن بنی صدر

 


با سلام و آرزوی سلامتی جنابعالی

1- احتمال سازش بزرگ بین ایران و امریکا را نباید از نظر دور داشت. مثلا توافق در غنی سازی 5 درصد و پذیرش پروتکل الحاقی در ازاء بر داشتن تحریمها. لذا اینکه بگوئیم تنها راه مانده نوشیدن جام زهر است با این قاطعیت نمی توان گفت.

2- اینکه اکثریت مردم وطبقه متوسط مخالف سرسخت این رژیم هستند و مشکل را در عدم حرکت آنها بدانیم واقعیت ندارد. بلکه اکثر مردم اصلا سیاسی نیستند و دنبال زندگی روزمره خود هستند و 700 میلیارد دلار پول نفت را در این 8 ساله همین مردم مصرف کرده اند. سئوال اینستکه چگونه می توان این مردم را به مسائل سیاسی حساس کرد تا بتوان از آنها انتظار حرکت داشت؟

3- ادامه و تشدید تحریمها برخلاف نظر شما می تواند به جنبش مردم منتهی شود و مقایسه این رژیم با صدام اشتباه است البته هر دوی این رژیمها در دسته ی حکومتهای دیکتاتوری قرار می گیرند ولی حکومتهای دیکتاتوری هم یک جور نیستند مثلا دستگاههای سرکوب حکومت ایران از بطن همین مردم بوده و بسیاری از آنها گرفتار مشکلات عامه مردم هستند و اگر در مقابل جنبش سبز که یک حرکت روشنفکری محسوب می شد با قاطعیت به سرکوب اقدام کردند در مقابل اعتراضات اقشار معمولی مردم که کمتر رنگ سیاسی و بیشتر رنگ اقتصادی داشته باشد به همان شدت مقابله نکرده و حتی احتمال شکاف در آنها زیاد است.

4 - راجع به تحریمها بهتر است به جای اینکه دنبال قضاوت مثبت یا منفی راجع به آنها برویم به تحلیل و ریشه یابی چرایی ایجاد آنها بپردازیم و مثلا بررسی کنیم که به  عملکرد این یا آن مقام مربوط بوده یا ریشه در رقابتهای سیاسی و بسط قدرت در مقیاس منطقه وجهان دارد؟ اگر این ریشه ها خوب شکافته شود مشخص می شود درخواست عده ای از اپوزیسیون ایران در تشدید تحریمها نمی تواند خیلی تاثیر گذار باشد.

5 - پیش بینی من اینستکه دیر یا زود بعد از سازش بزرگ یا بعد از سرکشیدن جام زهر یا گسترش اعتراضات پراکنده صنفی واقتصادی، مردم با رویکرد سیاسی به صحنه خواهند آمد ولی بعلت نبود یک جبهه یا آلترناتیو متشکل دموکرات و مستقل یک  خلاء سیاسی ایجاد خواهد شد و نگاه مردم بتدریج به سمت شما در مقام یک منجی متوجه خواهد شد و به یاری  خدا نقش مهمی در استقرار یک حکومت مردمسالار مشارکتی که با رشد اقتصادی انسان محور، الگویی برای کشورهای دیگر به بن بست رسیده در منطقه و جهان باشد به عهده خواهید داشت. انشاء الله

احمد

 

 

 

نظر، بخصوص وقتی به شناسائی امور واقع و چونی و چرائی پیدایش و استمرار جستن و یا نجستن آنها می پردازد و احتمالا راه حل پیشنهاد می کند، می باید از واقعیت نشأت بگیرد. راه حلی هم که پیشنهاد می کند می باید تجربه کردنی از سوی همه و، بگاه تجربه شدن، قابل اصلاح باشد. با این توضیح، به پرسش های آقای احمد گرامی پاسخ می دهم:

 

 

پرسش اول و پاسخ آن:

 

1- احتمال سازش بزرگ بین ایران و امریکا را نباید از نظر دور داشت مثلا توافق در غنی سازی 5 درصد وپذیرش پروتکل الحاقی در ازاء بر داشتن تحریمها. لذا اینکه بگوئیم تنها راه مانده نوشیدن جام زهر است با این قاطعیت نمی توان گفت.

 

پاسخ : در خبر بود که «ایران» غنی سازی اورانیوم را متوقف کرده است تا که به انتخاب اوباما کمک شود. بعد معلوم شد العربیه «تولید اورانیوم 20 درصد را حاضریم متوقف کنیم» را«متوقف کردیم» گزارش کرده است. با وجود این، رفتار رﮊیم در دو سه هفته پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا، گویای وقوع انقلابی در سیاست خارجی رﮊیم بود. چرا که تا این زمان، رﮊیم با جمهوریخواهها سازگاری می کرد. با ریگان و بوش بود که معامله پنهانی اکتبر سورپرایز را انجام داد و با بوش ها، پدر و پسر، بود که بیشتر سازگاری می جست. اهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل نیز گفته است: ایران از تولید بمب اتمی، باز ایستاده است. و کانال 2 تلویزیون اسرائیل در برنامه «لحظه حقیقت» معلوم کرد که نتان یاهو، بخاطر ببارآمدن اثری سیاسی مورد نظر او، در سال 2010، به ارتش دستور آماده باش کامل داده است و رئیس ستاد دستور او را اجرا نکرده است. در حقیقت، نتان یاهو جنگ با ایران را وسیله فشار برای تشدید مجازاتهای اقتصادی ایران کرده بود و کرده است.

اما، پیش از آغاز مذاکرات مسکو، نیز، احتمال سازش داده شد. بیشتر از احتمال، گفته شد مصالحه انجام گرفته است. امریکا با غنی سازی اورانیوم تا 5 درصد موافقت کرده است و ایران نیز به مهار کامل فعالیتهای اتمی خویش از سوی آﮊانس بین المللی انرﮊی اتمی تن داده است. اما رفتاری که در گفتگوهای مسکو و استانبول و بغداد، از سوی امریکا و متحدانش مشاهده شد، مصدق احتمالی که داده شده بود، نبود. و نیز، وقتی نیویورک تایمز از موافقت دو طرف بر سر گفتگوهای دو به دو خبر داد، کارشناسان غرب گفتند و نوشتند این موافقت را درز داده اند برای آنکه اوباما، در مناظره بر سر سیاست خارجی امریکا، بنا بر این، در انتخابات ریاست جمهوری، از آن سود جوید. در موقع خود، توضیح داده شد که هرگاه رﮊیم بتواند این مصالحه را انجام دهد، گرچه زیان بزرگی به مردم ایران زده است و بدون وارد کردن این زیان به مردم می توانست این مصالحه را انجام دهد و ما به ازای بیشتری نیز بدست آورد، اما دستگاه تبلیغاتی خود را بکار می اندازد و مصالحه را یک پیروزی تبلیغ می کند. این مصالحه، با توجه به فرصتهائی که سوزانده است و زیانهای عظیمی که به مردم وارد کرده است، بر فرض انجام، شکست خوردن است و نه موفقیت بدست آوردن.

اما اگر همچنان فرصت بسوزاند، فرجامی جز سرکشیدن جام زهر و یا بردن کشور بکام تحریم و جنگ، برای آقای خامنه ای نمی ماند. اینک که آقای اوباما، برای بار دوم، به ریاست جمهوری انتخاب شده است در هفته های پیش رو، معلوم خواهد شد که توافقی در کار بوده است یا خیر و بحران اتمی می تواند فرو بخوابد یا نه. آنچه در روزهای اول بعد از انتخاب اوباما مشاهده می شود، تشدید مجازاتها است.

 

اکثر مردم اصلا سیاسی نیستند. چگونه می توان این مردم را نسبت به مسائل سیاسی حساس کرد؟

 

 

پرسش دوم - اینکه اکثریت مردم و طبقه متوسط مخالف سرسخت این رژیم هستند و مشکل را در عدم حرکت آنها بدانیم واقعیت ندارد. بلکه اکثر مردم اصلا سیاسی نیستند و دنبال زندگی روزمره خود هستند. 700 میلیارد دلار پول نفت را در این 8 ساله همین مردم مصرف کرده اند. سئوال اینستکه چگونه می توان این مردم را نسبت به مسائل سیاسی حساس کرد تا بتوان از آنها انتظار حرکت داشت؟

 

 

در پاسخ به این پرسش، نخست گزاره هائی را بررسی کنیم که پرسش به استناد آنها بعمل آمده است:

«اکثریت مردم و طبقه متوسط مخالف سرسخت این رﮊیم هستند صحیح نیست زیرا اکثریت مردم اصلا سیاسی نیستند»، گزاره ای ثابت کردنی نیست. چنانکه هرگاه کسی گفته باشد اکثریت مردم و طبقه متوسط مخالف سرسخت رﮊیم هستند، سخنی گفته است که اثبات کردنی نیست. چراکه صفت «سرسخت» با بی حرکتی سازگار نیست. پس می ماند اکثریت مردم کشور مخالف رﮊیم هستند. این گزاره اثبات کردنی است. نه تنها به این دلیل اثبات کردنی است که پیش بینی (قسمت 5) پرسش کننده گرامی نیز اینست که جنبش روی می دهد - و روشن است که مردم راضی و موافق روی به جنبش نخواهند آورد -، بلکه به این دلایل زیر نیز:

1 - به این دلیل که هر بار «انتخابات» به مردم امکان داده است، مخالفت خویش را با رﮊیم اظهار کنند، چنین کرده اند: از انتخابات دور اول ریاست جمهوری تا به امروز، رﮊیم همواره در اقلیت بوده است. و

2 – به این دلیل که وضعیت اقتصادی کشور، بطور مستمر، از بد، بدتر و از بدتر، بدترین گشته است. گرانی مزمن و شدت گیر و بیکاری و فساد گسترده و حجم عظیم آسیبهای اجتماعی و نابسامانی ها و فسادهای بزرگ و زندگی دائمی در بحران و ترس از جنگ و محاصره اقتصادی، نارضایتی ببار می آورند و نه رضایت.

3 – سرکوب و اختناق مداوم و حذف مکرر و مستمر استعدادها و رفتن سالانه 150 هزار استعداد از کشور و فرار سرمایه ها نیز رضایت ببار نمی آورند، نارضایتی ببار می آورند.

4 – این امر که یک تن صاحب اختیار هست و نیست مردم باشد و بنا بر قانون اساسی موظف به زورگوئی باشد و بر گِرد محوری که او است، مافیاهای نظامی – مالی پدید آیند و اقتصاد کشور را مصرف محور کنند و برای خود، فرصت رانت خواری پدید آورند، مخالفت برانگیز است.

5 – امریکا را محور سیاست داخلی و خارجی کشور کردن، ناقض استقلال ایران و نگاه داشتن ایران در حلقه آتش، بنابراین، مخالفت برانگیز است.

6 – دروغ که زبان رسمی رﮊیم شده است و برانگیختن به دشمنی و کینه ورزی، رضایت پدید نمی آورد، نارضایتی ببار می آورد.

7 – انکار حقوق انسان و بی ارج شدن زندگی او و ضدیت با حقوق ذاتی انسان و حقوق ملی ایرانیان و نفی کرامت انسان و بی نقش شدن اخلاق، رضایت نمی آورد، نارضایتی پدید می آورد.

و...

 

«700 میلیارد دلار درآمد نفت و گاز در طول 8 سال را همین مردم مصرف کرده اند»، کمی و بیشی رقم به کنار، بنا بر منطق صوری، حکمی صحیح به نظر می رسد. اما هر گاه به صورت بسنده نکنیم و بخواهیم از صورت به محتوی عبور و آن را شناسائی کنیم، حکم را غلط می یابیم. زیرا بخش بزرگی از آن، رانت می شود که آن را رانت خوارها می خورند. بسته به این که میزان رانت را چه اندازه بدانیم (از 40 تا 60 درصد گفته اند)، آن اندازه از درآمد را مردم ایران مصرف نمی کنند. بخشی دیگر صرف هزینه های نفوذ یابی رﮊیم در کشورهای منطقه می شود. این بخش را هم مردم ایران مصرف نمی کنند. بخشی بزرگ نیز صرف نیروهای مسلح و برنامه اتمی و مقابله با تحریمها می شود. این بخش را نیز مردم ایران مصرف نمی کنند. هزینه های «نهاد»های دینی و غیر دینی و خرج ایرانیان مقیم خارج از کشور و سفرها به خارج را نیز مردم ایران مصرف نمی کنند.

آنچه به راستی مردم ایران مصرف می کنند، تورم ذاتی اقتصاد مصرف محور و بیکاری و فقر است. در حقیقت، چون اقتصاد مصرف محور است، قدرت خرید عظیمی که بودجه دولت ایجاد می کند، در سطح کشور و در سطح شهرها که بیشترین سهم را از این قدرت خرید می برند، بسیار نابرابر توزیع می شود و این قدرت خرید، رﮊیم را مجبور می کند دروازه های کشور را به روی واردات باز کند. پی آمدهای اقتصادی و اجتماعی این رابطه میان قدرت خرید و واردات را مردم ایران تحمل می کنند و کشور آنها است که فقیر می شود. این امر که بنا بر آمار رسمی – که البته تمام واقعیت را باز نمی گوید- برغم ریختن یارانه به حساب افراد، متوسط هزینه ها از متوسط درآمدها بیشتر است، گویای فقیر تر شدن مردم است. در حقیقت، ما به ازای زیانهایی که جمهور مردم تحمل می کنند، رﮊیم یارانه ای را می دهد که خود عامل تشدید تورم و فقر روز افزون می شود.

 

اینک که واقعیت را نزدیک تر به آن سان که هست، شناسائی کرده ایم، می توانیم به پرسش پاسخی واقع بینانه تر بدهیم: کاری که باید کرد، تغییر مدار بسته بد و بدتر به مدار باز از بد به خوب و از خوب به خوبتر است. بازکردن این مدار، هم در سطح ذهن و هم در سطح عین باید انجام گیرد:

1 در سطح ذهن، مبارزه با منطق صوری که می باوراند میان بد و بدتر انتخاب وجود دارد، ضرور است. هم اکنون وابستگان به قدرت خارجی در کار آلترناتیو سازی هستند. آیا می دانند که از دید سپاه و بسیج و روحانیان و بخش بزرگی از مردم، چنین بدیلی بدتر است و وجود آن عامل بقای رﮊیم می شود؟ از قرار، چون بنا بر این نیست بدیلی باشد که جنبش همگانی مردم آن را می طلبد و آشکارا از راه حل لیبی و عراق و سوریه سخن می گویند یعنی می خواهند توجیه گر تجاوز نظامی بیگانه به ایران باشند، اهمیتی هم به اثر منفی وجود چنین بدیلی بر رفتارهای ایرانیان، نمی دهند.

باوجود این، یا مردم ایران خود را زندانی این مداربسته می کنند و یا نمی کنند. هرگاه زندانی این مدار بسته بد و بدتر کنند، خواه رﮊیم برجا بماند، همانطور که تجریه سه دهه نشان می دهد، بدتر و بدترین خواهد شد. و اگر رﮊیم زمینه ساز تجاوز بیگانه شود، مردم گرفتار بدتری که از آن می ترسند می شوند. به دنبال آن، گرفتار بدترینی خواهند شد که بنوبه خود، بدی است برای بدتر و بدترینی.

از زمانی که ذهن فردی و ذهن جمعی ایرانیان از بند این دروغ رها می شوند، یعنی در می یابند که میان بد و بدتر انتخاب وجود ندارد و گذار جبری از بد به بدتر است، از لحاظ ذهنی، ایرانیان آماده ورود به دوران جدید، دوران استقلال و آزادی ایرانی و جامعه او، می گردند. آن زمان، می توان دموکراسی پیشرفته ای را بنا کرد.

2 – در سطح عین، نیاز به وجود بدیلی است که چشم انداز آینده نزدیک و دور را روشن در منظر ایرانیان قرار دهد. از آنجا که خلاء را زور پر می کند، پس، نبود این بدیل را بدیل وابسته پر می کند و عامل عدم تحرک جامعه می شود، مردم سالارها که می دانند مردم سالاری بر دو اصل استقلال (حق تصمیم) و آزادی (حق گزینش نوع تصمیم) بنا می شود و این مردم هستند که می باید اندیشه راهنمای درخور مردم سالاری را بپذیرند، در نیرومند کردن بدیل مردم سالار و چون روز روشن کردن آینده نزدیک و دوری که مردم خود آن را می سازند، درنگ را جایز نمی شمرند. و

3 امر واقع بس مهم این که تا این زمان، اندیشه های راهنمای دینی و غیر دینی، بیانهای قدرت شده اند و یا بوده اند. هم اکنون در همه جای جهان، خلاء اندیشه راهنما وجود دارد. این واقعیت که مسئله ها برف انبار می شوند بی آنکه راه حل بجویند و این حقیقت که اندیشه راهنمای در خور زمان وجود ندارد و دانشمندان غرب به صراحت می گویند این اندیشه وجود ندارد و نیاز مبرم بدان است، اهمیت پیشنهاد بیان استقلال و آزادی بمثابه اندیشه راهنما را مبرهن می کنند. زمان بیان های قدرت و دین های بیگانه گشته در بیان قدرت بسر رسیده است. زمان، زمان پیشنهاد بیان های استقلال و آزادی است. بر باورمند به خدا و دین و بر بی باور به او این است که بیان های استقلال و آزادی را بجویند و پیشنهاد کنند تا مگر این زمان، زمان بیرون رفتن از سرگردانی و گرفتاری در چنبره انبوه مسائل حل ناشده ای بگردد که مرتب بر آنها افزوده می شود.

 

ادامه وتشدید تحریمها برخلاف نظر شما می تواند به جنبش مردم منتهی شود و مقایسه این رژیم با صدام اشتباه است

 

 

پرسش سوم

 

 

ادامه وتشدید تحریمها برخلاف نظر شما می تواند به جنبش مردم منتهی شود و مقایسه این رژیم با صدام اشتباه است البته هر دوی این رژیمها در دسته ی حکومتهای دیکتاتوری قرار می گیرند ولی حکومتهای دیکتاتوری هم یک جور نیستند مثلا دستگاههای سرکوب حکومت ایران از بطن همین مردم بوده وبسیاری از آنها گرفتار مشکلات عامه مردم هستند و اگر در مقابل جنبش سبز که یک حرکت روشنفکری محسوب می شد با قاطعیت به سرکوب اقدام کردند در مقابل اعتراضات اقشار معمولی مردم که کمتر رنگ سیاسی و بیشتر رنگ اقتصادی داشته باشد به همان شدت مقابله نکرده وحتی احتمال شکاف در آنها زیاد است.

 

 

پاسخ

 

هرگاه دلیل مخالفت با تحریمها این باشد که چون در عراق تحریمها سبب جنبش مردم نشده است، در ایران نیز نمی شود، وقتی معتبر است که مقایسه واقعی باشد و نه صوری. اگر نایکسانی ایران و عراق در این باشد که مأموران سرکوب در ایران غیر از مأموران سرکوب در عراق هستند، بلحاظ عینی و واقعی، ادعائی است که اثباتش نیازمند دلیل است. بر یکسانی آن دلیل وجود دارد و آن اینست که مأموران سرکوب همه رﮊیمهای دیکتاتوری «از بطن مردم» هستند. در کشوری دیده نشده است که جوانان قشرهای صاحب امتیاز مأموران سرکوب شده باشند. باوجود این، بنا بر واقعیت،

1 – فرق است میان مأموران سرکوب که توانائی «توجیه ایدئولوﮊیک» و یا «توجیه دینی» جنایت خود را دارند و مأمورانی که این توانائی را ندارند. برای مثال، مأموران سرکوب در رﮊیم شاه یا این توانائی را نداشتند و یا بس اندک داشتند. این بود که آن رﮊیم در سرکوب، به پای رﮊیمهای نازی و استالین و خمینی نمی رسید. هرگاه مأموران رﮊیم صدام سنی و یا دارای مرام بعث بوده باشند، توان سرکوبشان هنوز به پای مأموران رﮊیم ولایت فقیه نمی رسد. چرا که این مأموران اگر دین باور بوده اند، از رﮊیم صدام از ترس اطاعت می کرده اند و اگر هم بعثی بوده اند، باز به این خاطر که مسلمان بوده اند و از بعث چندان سر در نمی آورده اند، از توان سرکوب رﮊیم صدام می کاسته اند. تجربه ایران و نیز تجربه های روسیه و آلمان بر اهل خرد آشکار می کنند که جنایت پیشه ترین رﮊیمها آنها هستند که «توانائی توجیه دینی و یا ایدئولوﮊیک» جنایتها را که مرتکب می شوند، دارند.

2 – بنا بر برآوردها، در عراق، 500 تا 800 هزار تن قربانی تحریمها شدند و جنبشی نیز برضد رﮊیم صدام روی نداد. در واپسین انتخابات قلابی که رﮊیم صدام انجام داد، صدام 100 در 100 رأی آورد. قبلا در پاسخ به پرسشی تفاوت ایران با افریقای جنوبی و برمه را توضیح داده ام. در این جا، مقایسه را رها می کنم و به اثرهای تحریم ها بر جامعه ایران می پردازم:

هرگاه تحریم کنندگان می خواستند رﮊیم صدمه ببیند و مردم ایران صدمه نبیند، 25 تدبیر پیشنهادی را به اجرا می گذاشتند. اما آنها تنها رﮊیم صدمه را نمی خواهند. می خواهند عنان آن را بطور کامل بدست آورند و هرگاه لازم شد، آن را با آلترناتیو دست نشانده خود، جانشین کنند. به سخن دیگر، هم رﮊیم و هم مردم ایران را رام و مطیع می خواهند. در عراق به دلخواه خود نرسیدند، به این کشور قشون کشی کردند. بدیهی است تحریمها مردم عراق را بی توان کرده بودند و تجاوز نظامی به عراق، آسان انجام گرفت. بنا بر این، تضعیف مردم ایران، شرط هرگونه مداخله نظامی، حتی در حد بمباران کردن تأسیسات اتمی است. تغییر رﮊیم به ترتیبی که آنها می خواهند نیز، نیازمند ناتوان شدن مردم است و هدف تحریمها نیز همین است.

بطور عینی، بتدریج که اثر تحریمها بر زندگی روزمره مردم ایران، نمایان شده اند، از میل به جنبش در مردم کشور نیز کاسته شده است. اگر جز این بود، ضربه شدید اقتصادی (3 برابر شدن نرخ ارز و تشدید تورم و بیکاری) که وارد شده است، می باید ایران را به جنبش در می آورد. امر بس خطیر اینست که رﮊیم با استفاده از تحریمها، سطح توقعات جامعه را نسبت به کیفیت زندگی تا حداقل پائین بیاورد و با برآوردن نیاز کمی (غذا و دارو و پوشاک) در حد اقل، توان رشد را از یک نسل ایرانی بستاند. همان کار را بکند که با استفاده از جنگ 8 ساله در نفله کردن نسل انقلاب کرد. در آن جنگ، انگلستان و امریکا و اسرائیل و متحدانشان دستیار رﮊیم بودند و در این تحریم نیز دستیار رﮊیم هستند.

 

راجع به تحریمها بهتر است به جای اینکه دنبال قضاوت مثبت یا منفی راجع به آنها برویم به تحلیل و ریشه یابی چرایی ایجاد آنها بپردازیم

 

 

 

پرسش چهارم

 

 

4 - راجع به تحریمها بهتر است به جای اینکه دنبال قضاوت مثبت یا منفی راجع به آنها برویم به تحلیل و ریشه یابی چرایی ایجاد آنها بپردازیم و مثلا بررسی کنیم که به  عملکرد این یا آن مقام مربوط بوده یا ریشه در رقابتهای سیاسی وبسط قدرت در مقیاس منطقه وجهان دارد؟ اگر این ریشه ها خوب شکافته شود مشخص می شود درخواست عده ای از اپوزیسیون ایران در تشدید تحریمها نمی تواند خیلی تاثیر گذار باشد.

 

 

پاسخ

 

پرسش کننده گرامی از واقعیتی غفلت کرده است و آن این که بدون ریشه یابی و تشخیص علل و عوامل پدید آمدن یک امر و ارتباط آن با امرهای واقع دیگر، نمی توان قضاوت کرد. آنها که، پیشاپیش، جانبدار تحریم ایران و حمله نظامی به ایران می شوند، نیز بدون دلیل چنین نمی کنند. دلیلشان اینست که می خواهند از طریق قدرت خارجی، در ایران، به قدرت برسند. آنها نگران ایران و سرنوشت مردم ایران و حقوقی که هر ایرانی و جامعه ملی ما دارند، نیستند. بیشتر از امریکا و غرب، خواستار سلطه آنها بر ایران هستند چرا که بدون این سلطه، در ایران، به قدرت نمی رسند. هرگاه اعتیاد به قدرت پرستی، می گذاشت ببینند، می دیدند که برفرض که حاصل تحریم و جنگ، سلطه امریکا و شرکایش بر ایران باشد، باز آنها، در ایران، به قدرت نخواهند رسید. همچنانکه همانندهایشان در عراق و افغانستان، به قدرت نرسیدند.

باری، از زمان گروگانگیری و مجازاتهای اقتصادی که به دنبال آورد، تا امروز، تحریم ها ریشه یابی شده اند. بدون این ریشه یابی کجا ممکن بود ماجرای گروگانگیری را در امریکا و ایران پی گرفت؟ مراجعه به کتاب گروگانگیری و تحقیق هایی که بعد از انتشار آن، در نشریه انقلاب اسلامی، انتشار یافته اند، پرسش کننده و دیگر خوانندگان را از دقت تا حد وسواسی آگاه می کند که در یافتن سرآغاز و آغازگران گروگانگیری و انگیزه آنها، بعمل آمده است. تغییر روانشناسی جامعه امریکائی و همگانی کردن روحیه تهاجمی در امریکا و زمینه سازی برای اقبال امریکائیان به ریگانیسم و البته سود مالی که قدرتهای مالی امریکا در پی آن بودند، در امریکا، و استقرار خمینیسم، در ایران، انگیزه هائی بوده اند که گروگانگیری و با استفاده از آن، معامله های پنهانی (اکتبر سورپرایز و ایران گیت ها)، را پدید آوردند.

اما استقرار رﮊیم ولایت مطلقه فقیه (خمینیسم) و برقرار کردن ارتباط آلی با ریگانیسم، نیاز آقای خمینی و دستیاران او بود. چرا که ممکن نبود بدون پایه خارجی، استبدادی با تمایل به فراگیری را، آنهم تنها بر یک پایه، پایه نا استوار «روحانیت»، برقرار کرد. استمرار بحران سازی در درون و بیرون از مرزهای ایران، گویای نیازی است که تا این رﮊیم هست و تمایل کنونی را دارد، رفع ناشدنی است. با وجود این، نیاز یک جانبه نیست:

امروز می دانیم که در دو نوبت، هر دو نوبت در حکومت خاتمی، «ایران» به امریکا پیشنهاد داده است: بار اول، در حکومت کلینتون، خواستار آن شده است که هیأتی امریکائی از تأسیسات اتمی ایران بازدید کند. حکومت کلینتون نپذیرفته است برای این که به «برنامه اتمی» ایران، برای فشار وارد کردن به ایران، نیاز داشته است. بار دوم، پیشنهاد حل و فصل مسائل فی مابین و عادی کردن رابطه، این بار، به حکومت بوش، داده شده است و باز حکومت بوش پیشنهاد را نپذیرفته است. همچنان بدین خاطر که به دشمن نیاز داشته است. یکبار هم در حکومت اوباما، رئیس جمهوری برزیل و نخست وزیر ترکیه، به تشویق آقای اوباما، به تهران رفتند و موافقت نامه ای امضاء شد. اما آقای اوباما دبه زد. روبرت پاری اطلاع می دهد در سال 2011 نیز، گزارش در باره ترور سفیر عربستان در امریکا توسط سیا، به قصد جلوگیری از انجام مصالحه بر سر اتم ایران، ساخته شده است. به خورد و برد ثروت ایران در خلیج فارس که بنگریم و به فروش اسلحه به کشورهای منطقه که بنگریم و به پایگاههای نظامی امریکا در گرداگرد ایران که بنگریم و به پایگاه های اطلاعاتی امریکا و اسرائیل و انگلیس در گرداگرد ایران که بنگریم، در می یابیم رﮊیم ایران چه وجود ذیقیمتی، برای غرب و شرق است.

آیا رﮊیم مافیاها نمی داند که این اندازه استفاده برای شرق و غرب دارد و اینهمه زیان به ایران می زند؟ چرا می داند. و می داند که سیاست دیگری، بر اصل موازنه عدمی، در پیش گرفتنی است. اما آن سیاست با وجود این رﮊیم سازگار نیست. از این رو، جز این سیاست که در پیش گرفته است، نمی تواند سیاست دیگری را در پیش بگیرد. بدین قرار، تحریمها ریشه در نیاز دو طرف، دارند. ریشه در نوعی سازش و ستیز دارد که هر دو طرف بدان نیاز دارند. اینست که زور پرستان ایرانی، گروهی به خدمت رﮊیم درآمده اند و گروه دیگری به خدمت امریکا و اسرائیل و انگلیس. نمی توان این دو گروه را در برقرار شدن تحریمها و تهدید ایران به جنگ، مقصر ندانست. هر دو دسته خائن به ایرانند.

 

دیر یا زود بعد از سازش بزرگ یا بعد از سرکشیدن جام زهر یا گسترش اعتراضات پراکنده صنفی و اقتصادی، مردم با رویکرد سیاسی به صحنه خواهند آمد...

 

 

پرسش پنجم

 

5 - پیش بینی من اینستکه دیر یا زود بعد از سازش بزرگ یا بعد از سرکشیدن جام زهر یا گسترش اعتراضات پراکنده صنفی و اقتصادی، مردم با رویکرد سیاسی به صحنه خواهند آمد ولی بعلت نبود یک جبهه یا آلترناتیو متشکل دموکرات و مستقل یک  خلا سیاسی ایجاد خواهد شد و نگاه مردم بتدریج به سمت شما در مقام یک منجی متوجه خواهد شد و به یاری  خدا نقش مهمی در استقرار یک حکومت مردمسالار مشارکتی که با رشد اقتصادی انسان محور، الگویی برای کشورهای دیگر به بن بست رسیده در منطقه وجهان باشد به عهده خواهید داشت. انشاء الله

 

 

 

پاسخ :

 

ناسزاگوئی همه روز مثلث زور پرست، ناشی از ترسی است که این مثلث از استقرار مردم سالاری در ایران دارند. رأس حاکم می ترسد زیرا نمی خواهد دولت را از دست بدهد. دو رأس دیگر مثلث می ترسند و مرتب در کار آلترناتیو سازی و دلبری از قدرتهای خارجی، خاصه امریکا و اسرائیل، هستند. زیرا استقرار دموکراسی در ایران، زور پرستی را بی محل و زورپرستان کارگزار قدرتهای خارجی را بی نقشانی می گرداند که می باید پاسخگوی دست نشاندگی خود به مردم ایران باشند.

و اما، خلاء آلترناتیو دموکرات را زور پر می کند. درس بزرگ انقلاب ایران را نباید از یاد برد. خلاء بدیل مردم سالار را ملاتاریا پر کرد و از آن روز تا امروز و از امروز تا روزی که ایرانیان از تجربه درس بیاموزند و دست اندرکاران سه کودتا بر ضد انقلاب مشروطیت و نهضت ملی ایران و انقلاب 57 را، به بدیل مردم سالار راه ندهند و به یمن این بدیل نیرومند، مردم در جنبش شوند، زورپرستان بر سرنوشتشان حاکم می مانند.

ایران نیاز به آلترناتیوی دارد تشکیل شده از گرایشهای جانبدار مردم سالاری بر اصول استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی. این بدیل است که می باید آن توان را بجوید که، به یمن وجودش، ایرانیان تغییر را، تغییر از بد به خوب و از خوب به خوبتر بدانند و به جنبش در آیند. بدین قرار، منجی، مردم ایران و این آلترناتیو هستند.

در آنچه به من و امیدوارم به دوستانم مربوط می شود، قوت بخشیدن به این بدیل و خشونت زدائی، خاصه در دوران انتقال به جامعه مردم سالار و دولت حقوقمدار، و شرکت در تهیه قانون اساسی در بردارنده حقوق ملی و حقوق انسان و اصول راهنما و ارکان مردم سالاری و ترتیب بحثهای آزاد، به قصد بی محل کردن زور در رابطه ها که گرایشهای سیاسی با یکدیگر می یابند و همراهی با مردم در بنای فرهنگ و اخلاق استقلال و آزادی، است. اینها کارهائی هستند که تصدی می کنیم و خواهیم کرد.


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter