تصویری

توضیحاتی بر کتاب استقلال و آزادی/ تعاریف و کاربردهای دیگر استقلال، مصاحبۀ مرتضی عبداللهی با ابوالحسن بنی صدر در تلویزیون سپیدۀ استقلال و آزادی (١٢):

 

جهت دیدن مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید

جهت شنیدن مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید

- از حق، جز حق صادر نمی شود. از علم، علم صادر می شود، نادانی و جهل صادر نمی شود. از آزادی، استبداد صادر نمی شود. از استقلال، زیر سلطه بودن و مسلط بودن، صادر نمی شود. از دوستی، دشمنی صادر نمی شود . از راستگویی، دروغ صادر نمی شود.
 
- از قدرت، جز مرگ و فساد صادر نمی شود، بخاطر اینکه قدرت یک رابطۀ قوا [بین متبوع و تابع] است. قدرت، با توانایی فرق دارد. متأسفانه هموطنان گرامی من، غالباً تفاوت بین این دو تا را نادیده می گیرند و توانایی را همان قدرت تصور می کنند. این دو تا، کاملاً با هم متفاوت اند. قدرت، یک رابطۀ قوا است که در آن یک ترکیبی بکار می رود که زور و فساد حتما شرکت دارند، پول ، علم ، فن و چیز های دیگر هم هست، ولی زور و فساد، حتما وجود دارند. برای اینکه در رابطۀ قوا، باید یکی بر دیگری غلبه کند. پس، قدرتِ بی طرف، وجود ندارد، قدرت خوب هم وجود ندارد. و برای اینکه از قدرت، جز مرگ و فساد صادر نمی شود.
 
- غالب هموطنان ما همیشه این سؤال را دارند که چرا اشخاص سیاسی و حتی مقامات روحانی، راحت موضع عوض می کنند، امروز یک چیزی می گویند و فردا عکس اش را می گویند، امروز یک کاری می کنند و فردا عکس اش را می کنند؟ می پرسند که این چه جوری است که آنها ثبات ندارند ...؟ دلیلش این است که اگر بر قدرت بخواهید عمل بکنید، قدرت خودش مثل جیوه است و ثبات ندارد. چون امروز به یک چیزی نیاز دارد و می گوید واجب است، و فردا به چیز دیگری نیاز دارد و می گوید، آن چیزی که دیروز گفتم که واجب است، امروز حرام است. شعارشان هم ... بقول آقای منتظری که در مجلس خبرگان گفت، دیروز، دیروز است و امروز، امروز است. این است که شما می بینید رضا خان یک روز در جلوی دستۀ سینه زن ها گِل بر سر می زند و عزاداری می کند، یک روز دیگر هم شاه می شود و عزاداری حسین ابن علی را هم ممنوع می کند.
 
- اگر آدمها آن قاعدۀ قدرت مداری را از سر بدر کنند و بشوند حقوند و از روابط قوا خارج بشوند، امکان این همانی با حق  مطلق را پیدا می کنند. این همانی با حق مطلق، استقلال است.
 
- عقل های خلاق، عقل های آزادند. در جامعه هایی که میزان خلاقیت پایین باشد، آن جامعه ها از استقلال و آزادی غافل و گرفتار قدرت و قدرتمداری هستند.
 
- آن انسانی که بتواند ترکیبی از سرمایه، نیرو، حق،علم و ... را بکار ببرد، تواناست.
 
- ایرانی ها، نه رضاخان توانا بود، نه پسرش، نه خمینی توانا بود و نه خامنه ای، آنها ها اصلاً با توانایی بیگانه اند. برای اینکه عقل شان قدرتمدار بوده و همواره خود را در روابط قوا قرار می دهند و ترکیب زور و فساد را بکار می برند، یعنی مرگ و ویرانی می آفرینند. باور نکنید که دوران آقای خمینی، طلایی بود، نه، سیاه بود. باور نکنید که دوران پهلوی، طلایی بود، سیاه بود، نمی توانست طلایی باشد، برای اینکه قدرت، قاعده اش مرگ و ویرانی است.
 
- اگر آقای خامنه ای با حق این همانی داشت و مستقل بود، خودش را ولی مطلقۀ مردم نمی خواند، برای اینکه آن، انکار صریح استقلال و آزادی است، خود او هم اگر انسان بود، این حق را داشت و ...

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter