وضعیت سنجی سی‌‌صد و سی و هشت: درسی که کرونا به بشر می‌آموزد

  مجله فرانسوی پاری ماچ (مورخ ۱ ژانویه ۲۰۲۱)، مصاحبه‌ای با تاریخ شناس فرانسوی، ژرژ ویگارلو Georges Vigarello، در باره نقشی که ویروس کرونا بازی می‌کند، بعمل آورده‌است. نکات عمده بدین قرارند:

 بیماری فراگیر کووید۱۹شکنندگی و آسیب‌پذیری دولت و نهادهای دیگر جامعه‌ها آشکارگرداند:

● در پاسخ این پرسش که آیا این بیماری فراگیر بی‌سابقه است، تاریخ دان پاسخ می‌دهد: بله، مجبورکردن افراد به قرنطینه شدن در خانه‌های خود و بر آنها، رفت و آمد را ممنوع کردن، امری بس بی‌سابقه است. یک بیماری واگیر را وخیم می‌خوانند وقتی دیگر نتوان کفن و دفن مردگان را مدیریت کرد. در گذشته، مبتلایان به بیماریهای واگیر را قرنطینه می‌کردند و حالا همه مردم را. نه در مورد طاعونی که پاریس در ۱۸۳۲ به خود دید و نه در مورد گریب اسپانیولی که کشتارکرد، ماسک ابداع شد و بکار رفت اما قرنطینه شدن شهروندان در خانه‌های خود، روی نداد.

● در پاسخ به این پرسش که این بار، چرا کار به قرنطینه همگان انجامید، ژرژ ویگارلو می‌گوید: افق فرهنگی ما تغییر کرده‌است. سه رویداد بنیادی وضعیت را توضیح می‌دهد: نخست این که، با دموکراسی، افراد، بیشتر می‌توانند برای خود تصمیم بگیرند. این واپسین مرحله از بنای خودمختاری است که جامعه‌های ما دارند به انجام می‌رسانند. و سپس این که سامانه‌های مصرف به شهروندان امکان می‌دهند آنچه را می‌خواهد مصرف کند؛ قلمرو انتخاب آنها گسترده است. و سرانجام این‌که حساسیت ما افزایش یافته است. بیماری و درد و مرگ ناپذیرفتنی شده‌اند. باید اینها را مهار کرد. برای این کار باید تماس‌ها را تا حداکثر، محدود کرد. و حالا وسائل ارتباط جمعی نقش عظیمی بازی می‌کنند و بیماری کووید، در بیمارستانهای دولتی، در برابر چشمان همگان قرار دارد. هرگاه دولت ناپذیرفتنی ای را در معرض مشاهده همگان قراردهد، ناتوانی خود را عیان کرده ‌است. بنابراین، باید شهروندان قرنطینه شوند. بیماری فراگیر وضعیت را بهم ریخته است. اما این قرنطینه همگانی است که قطع کردنی بی‌سابقه با زندگی معمولی است.

● درپاسخ به این پرسش که از این بیماری فراگیر چه خواهد ماند؟ تاریخ شناس می‌گوید: برای تاریخ دان پیش بینی آینده کاری بغرنج است. اما باور من بر این است که باردار عواقب وحشتناک، نه تنها اقتصادی و اجتماعی، است. زندگی روزانه ما میان مکان و زمان، ساخت گرفته است. این دو بیش از پیش در مهار ما هستند. اما حالا این دو، مانع گشته‌اند. من نمی‌توانم از خانه خارج شوم، در خانه خود، قرنطینه شده‌ام. حال این‌که زندگی تحرک در مکان است. و در آنچه به زمان مربوط می‌شود، مهار ناکردنی شده است: من دیگر نمی‌توانم آن را بیاندیشم، نمی‌دانم جریان امور چگونه است. چه وقت این وضعیت به پایان می‌رسد. ابعاد مرکزی رفتارهای ما، بهم ریخته‌اند. این امر مشکلهای روانی، خستگی‌ها و بیزاری از کار و زندگی ببار می‌‌آورد.

● در پاسخ به این پرسش که آیا این یک انقطاع تاریخی است، ژرژ ویگارلو می‌گوید: باوجود بیماری مسری سیدا،(ایدز) پایان قرن بیستم با مهار بزرگ بیماری‌های معمول، پایان پذیرفت. به یمن واکسن‌ها، ما دنیای گرفتار بیماریهای مسری را پشت سر گذاشتیم و در دنیایی شدیم که، در آن، سر و کار ما با بیماریهای مزمن است: بیماریهای تنفسی و سرطان‌ها و.... و اینک، این بیماری فراگیر ما را به دنیای بیماریهای مسری بازگردانده ‌است و این خود یک زیر و رو شدن است. اما انقطاع واقعی قرنطینه همگانی بی‌سابقه است.

● روزنامه نگار می‌پرسد: فضای حریم هرکس حالا فضای سرایت بیماری شده‌است. این امر چه چیز را ایجاب می‌کند؟ تاریخ دان پاسخ می‌دهد: این فضای حریم را، به این و آن گونه، از دست داده‌ایم: دیگر با یکدیگر دست نمی‌دهیم، بایکدیگر روبوسی نمی‌کنیم، ماسکی که به صورت می‌زنیم، درکی که ما از چهره‌های خود داشتیم را تغییر می‌دهد. مراسم اجتماعی، جشن‌ها، ازدواج‌ها، مراسم تدفین، همه بهم ریخته‌اند. شیوه برقرارکردن ارتباطها و روش ارج‌گذاری به نزدیکانمان، زیر سئوال رفته‌اند. بر این‌ها افزوده می‌شود کار توسط اینترنت که حریمی را از ما می‌ستاند که خانه است. خانه محل استراحت، محل شکوفایی است و حالا محل کار می‌شود، محل کاری زیر نظارت کارفرما.

   دولت صاحب مشیت مند واپس می‌کشد. بحران بهداشتی ضرورت سرمایه‌گذاریهای دولتی بسود افراد را اثبات می‌کند.

● در پاسخ این پرسش که آیا کرونا یک ویروس سیاسی است، تاریخ شناس پاسخ می‌دهد: سیاسی است زیرا سازمان جامعه را افشا می‌کند. بدین‌سان، پاسخ‌های ترامپ و بولسونارو، تقدمی که آنها برای مسئولیت فردی قائلند و از مداخله دادن دولت امتناع می‌کنند را ثابت می‌کنند. در فرانسه، کرونا شکنندگی دولت را آشکار گرداند. در جریان دهه‌های اخیر، بیمارستان، بر وفق منطق سودآوری اداره شده‌ است. حال این‌که ابداع بزرگ دموکراسی، که در قرن نوزدهم، انجام گرفت، حمایت از شهروندان بود. نئولیبرالیسم این دست‌آور و پیشرفت را از بین برد. دولت مشیت مند عقب نشسته‌ است. بحران بهداشتی ضرورت سرمایه‌گذاریهای دولتی بسود افراد را اثبات می‌کند.

● روزنامه نگار می‌پرسد: در سال ۲۰۱۵، نزدیک به عموم مردم، در پی ترور در محل مجله شارلی هبدو، همبستگی ابراز کردند و گفتند «ما شارلی هستیم»، آیا بیماری کووید به آنچه جامعه را می‌سازد، صدمه نمی‌زند؟ ژرژ ویگارلو پاسخ می‌دهد: آن ترور بازیافت همبستگی و برافروخته شدن مشعل همبستگی را ممکن کرد. اما «من شارلی هستم» خیلی خرج نداشت. اما حالا، ترس از کووید بر ترس از تروریسم افزوده شده‌است. زیرا یک بیماری مسری، نخست ترس است و مشاور بدی است. چنان‌که بهنگام بروز بیماری مسری طاعون، افراد، یکدیگر، بخصوص یهودیان، را متهم می‌کردند. امروز، در همه جا، همگان از آن می‌ترسند که به بیماری کووید مبتلی شوند و یا قربانی عملی تروریستی بگردند. در جامعه‌هایی که «احتمال خطر صفر» هستند، روشهای آمرانه، برخوردار از فن نومریک، به اجرا گذاشته شده‌اند. وارد حریم زندگی افراد می‌شوند و می‌گویند بخاطر حمایت از ضعیف‌ها چنین می‌کنند. اما افراد، از تن دادن به آن سرباز می‌زنند. قرنطینه شدن و از کامپیوتر اجازه خروج از خانه گرفتن، برای بسیاری، غیر قابل تحمل شده ‌است. خودمختاری پیشرفتی بلحاظ شخصی و نه به لحاظ جمعی است. بیماری فراگیر سبب شده است که دانشمندان نیز بحثهای خود را پیشاروی شهروندان انجام دهند. انجام بحثها از طریق وسائل ارتباط جمعی، وقتی پزشکان به توافق نمی‌رسند، بحران اعتماد را بیشتر می‌کنند.

● روزنامه نگار بحرانها را بر می‌شمرد: بحران بهداشتی، بحران امنیتی، بحران دموکراسی و نیز، بحران اقتصادی و اجتماعی و محیط زیستی و می‌پرسد: چه دنیایی برای نسل جوان؟ تاریخ شناس پاسخ می‌دهد: ما با تلاقی کمبودها و تهدید‌ها رویاروییم. بخلاف ترسی که در پایان سال ۲۰۰۰ دست داد، تهدیدهای امروز ریشه در واقعیت دارند. این تهدیدها مضاعف شده‌اند بدین‌خاطر که مقامات دولت، در عین حال که می‌گویند از آنها آگاهند، بقدر کافی عمل نمی‌‌کنند. دولت باید حس مسئولیت را بازیابد.

● در پاسخ این پرسش که آینده را چگونه می‌بینید، ژرژ ویگارلو می‌گوید: من آدمی خوشبین هستم. اما این بیماری فراگیر، ما را محکوم کرده است به خود بینی، به نوعی از خودپرستی. ما را گرفتار تنش‌های جدید، فرآورده تضییق‌های مضاعف کرده‌ است که دیگر تحمل نمی‌شوند. در عوض، با بی‌محل کردن شماری از رابطه‌ها، کرونا ویروس سبب شده ‌است که دنیای عاطفی ما بس بزرگ شده است و این بُعد پربهایی است.

     بدین‌قرار، کرونا ویروس، غرب را نیز در موقعیتی قرارداده‌ است که بقیت جهان در آن است: ادامه حیات بر روی زمین، نیازمند نظام‌های اجتماعی باز، نظامهایی است که، در آنها، رابطه‌ها را حقوق تنظیم می‌کنند. در آن نظامها، دولتها خدمتگزار شهروندان می‌شوند و وظایفی دیگر می‌یابند. توضیح این‌که از آلت فعل قدرتی که سرمایه‌سالاری و سالاریهای همزاد و همکار هستند، رها می‌شوند و بر وفق حقوق، وظایفی را می‌یابند که انجام خدماتی هستند که رشد هر شهروند و جامعه شهروندان ایجابشان می‌کنند. اما هنوز نشانه‌های تغییر مشاهده نمی‌شوند:

 wazyatsanji338

 کووید و قدرت و درمان؟:

۱. همان‌طور که تاریخ شناس می‌گوید، بیماری کووید ناتوانی دولتها را مسلم گرداند. توضیح این‌که دولتها به خدماتی که دولت در خدمت شهروندان حقوند باید برعهده داشته باشد و از عهده برآید، نمی‌پردازند. بیشتر در خدمت سرمایه‌سالاری و سالاریهای همزاد و همراه هستند. اما این تنها ضعف مفرط دولتها نیست که آشکار شد، ضعف جامعه‌های مدنی و شهروندان نیز آشکار شد. چراکه وجدان به حقوق و تنظیم رابطه‌ها با حقوق، بس ضعیف است. رابطه‌ها را قدرت تنظیم می‌کند. بدین‌خاطر است که کروناویروس، آسان، از یکی به دیگری منتقل می‌شود. کرونا پوششی که ظاهر است کنار زد و واقعیت را نمایان کرد: هرکشور که، در آن، قدرت نقش بیشتری در تنظیم رابطه‌ها دارد، بیماری فراگیرتر و کشتاری که می‌کند، بیشتر است.

۲. درمان یابی و درمان بیماران نیز گویای تنظیم رابطه‌ها با قدرت بود و همچنان هست: سازمان جهانی بهداشت وجود دارد اما حتی توانا به هم‌آهنگ کردن آزمایشگاه‌ها در یافتن واکسن مطمئن نیست. نه تنها هرکشور واکسنی تولید کرده‌است، بلکه گاه در کشوری دو واکسن تولید شده‌اند. تزریق آن را نیز حقوق تنظیم نمی‌کند، قدرت تنظیم می‌کند. نه تنها در سطح کشورها، بلکه در سطح هر کشور نیز. بدین‌خاطر، بس تبعیض آمیز است.

   طرفه این‌که، وقتی دکتر فیروزه بنی‌صدر تشخیص داد که کورتون درمان است به شرط آنکه به موقع و به اندازه تجویز شود، نخست مورد هجوم قرار گرفت. بسیاری از پزشکان حتی حاضر به آزمودن درمان نیز نبودند. پس از آنکه تجربه‌ها کارآیی درمان را تصدیق کردند، همچنان، شماری از بیماران درمان نمی‌شوند زیرا پزشکانی حاضر نیستند میزان دارو را در رابطه با وضعیت بیمار، تعیین کنند. از پروتکلی پیروی می‌کنند که مقام رسمی تعیین کرده ‌است. این مقام نیز نه از موضع دانش که از موضع قدرت، امر و نهی می‌کنند. وگرنه، می‌باید تأکید می‌کرد که در تعیین شیوه درمان و میزان دارو، باید وضعیت بیمار را لحاظ کنند. میزان مرگ و میرها در کشورهای مختلف، به فریاد می‌گوید که کم‌تر حقوق و بیشتر قدرت رابطه نهادهای بهداشتی و بهداری و بیماران را تنظیم می‌کند.

۳. تن ندادن به تقدم حق حیات انسان بر چرخش چرخ اقتصاد سرمایه‌سالار، تنها از سوی ترامپ و بولسونارو نبود که پذیرفته نشد. دولتهایی که تقدم حیات انسان را پذیرفته‌اند بسیار کم شمار هستند. بیشتر دولتها بدون ابهام، قدرت سرمایه‌سالاری را مقدم و حاکم بر حق حیات و دیگر حقوق انسان می‌شناسند. یک دلیل فراگیر شدن بیماری در سطح جهان و پرشمار شدن بیماران و مرگ و میرها این تقدم است. باوجود این،

۴. امر مهمی که تاریخ شناس از آن غفلت کرده‌است، این‌است که کرونا جهانیان را دربرابر یک واقعیت قرارداد: نیاز به جانشین کردن نظام‌های اجتماعی قدرت محور با نظام‌های اجتماعی باز است که، در آن، حقوق رابطه‌ها را تنظیم کنند. تأخیر در این تغییر، می‌تواند نظام‌های قدرت محور را بازهم مرگبارتر و ویران‌گرتر بگرداند. شکنندگی دولتها و نهادهای قدرت محور دیگر می‌گوید که دولتها و نهادها بدین‌خاطر که فرآورده نظامهای قدرت محور هستند، توانا به تصدی این تغییر نیستند. بنابراین، تصدی این مهم بر عهده شهروندان است. اما شهروندان وقتی می‌توانند از عهده تصدی بسا مهم‌ترین تغییر برآیند که وجدان به حقوق و استعدادهای خویش بجویند و بدین صفت فعال بگردند.

۵. این واقعیت که انسان برای اقتصاد است و اقتصاد برای سود حداکثر اقلیت صاحب امتیاز است که از جمله سبب شده‌است نیروهای محرکه عظیمی از چرخه اقتصاد خارج شوند و دو سوم تولیدها و خدمات مخرب باشند، اینک نه تنها بر شمار بزرگی از مردم جهان آشکار می‌شود، بلکه ناسازگاری تولیدها و خدمات با نیازهای اساسی انسان و اثر این تولید و خدمات بر آلودگی محیط زیست و اسراف و تبذیر منابع موجود در طبیعت، بیش از پیش، نمایان می‌شود. باوجود این، آیا کشورها بر آن شده‌اند که رابطه اقتصاد با انسان را تغییر دهند و تولیدها و خدمتها را با نیازهای اساسی انسان و سلامت محیط زیست سازگار کنند؟ کم شماری از اهل دانش و اندیشه در این باره سخن می‌گویند و می‌نویسند اما دولتها نه. «پایین» یعنی اکثریت بزرگ جامعه بشری فرصت آن را یافته است که تغییر کند و تغییر دهد: تغییر از غافل به حقوق و استعدادها و فضلهای خویش به عارف به حقوق و استعدادها و فضلهای خود.

۶. بدین‌قرار، وجدان به حقوق و به استعدادها و فضل‌های خویش، آن امر حیاتی است که کرونا می‌گوید جهانیان باید بدان بپردازند: این آن کار اول و اساسی است که جهانیان باید به انجامش همت گمارند. هرگاه جامعه جهانی بخواهد باهم زندگی کند و محیط زیست را سالم بگرداند و از اسراف و تبذیر منابع موجود در این کره خاکی، باز ایستد، وجدان به حقوق پنج گانه و تنظیم رابطه‌ها با حقوق و فعال شدن هر انسان بمثابه مجموعه‌ای از استعدادها و فضلها، کار اول است.

   در خور یادآوری است که، در جامعه‌ها، از جمله جامعه ایران، جنبش همگانی برای تغییر، بدون وجدان روشن به حقوق، دست کم در بخشی از جامعه که نقش نیروی محرکه را ایفا می‌کند، نه شدنی است و نه می‌شود. بدون این جنبش نیز، در بر همان پاشنه خواهد چرخید که اینک می‌چرخد.

 

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter