تصویری

گزارشات رئیس جمهوری به مردم/ در صورت اطلاع از طرح محرمانۀ روح الله خمینی چه باید انجام می شد؟، مصاحبۀ جهانگیر گلزار با ابوالحسن بنی صدر در تلویزیون سپیدۀ استقلال و آزادی (۶):

جهت شنیدن صدای مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید

 

جهت دیدن مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید

جهانگیر گلزار: بینندگان محترم تلویزیون سپیده استقلال و آزادی. سلام دارم خدمت شما آقای بنی صدر 
 
ابوالحسن بنی صدر: سلام دارم خدمت شما و بینندگان و شنوندگان فارسی زبان در ایران و جهان 
 
جهانگیر گلزار: بینندگان عزیز، این ششمین جلسه با آقای بنی صدر است، در رابطه با گزارشات روزانه ‌ای که به مردم ایران در دوران ریاست جمهوری– بیش از ۹ ماه گزارشات روزانه به مردم دادند- تحت نام «روزها بر رئیس جمهور چگونه می ‌گذرد» یا «کارنامۀ رئیس جمهور»، دادند. خدمت شما عزیزان عرض کنم که در دورانی که هیتلر می‌ خواست حزب فاشیست را درست کند، یک خبرنگار این پیام را به مردم داد که حزب فاشیست دارد قدرت پیدا می‌کند و یک استبداد فراگیر، آلمان را خواهد گرفت. به آلمانی‌ ها خُرده می‌گیرند که چرا حرف این خبرنگار را گوش ندادند. به آقای بنی صدر نمی‌ دانم [چه بگویم]! نباید خرده گرفت که [مردم را مطلع نکرده اید]، [زیرا] شما [آقای بنی صدر، به مدت] ۹ ماه، هر روز به ملتی گزارش دادید که چه بر سر شما خواهد آمد.   
 
ابوالحسن بنی صدر: به مردم باید خُرده گرفت. 
 
جهانگیر گلزار: بله، به مردم باید خُرده گرفت که چرا به این هشدارها گوش ندادند. ٢ جلد از کتابِ کارنامه و روزها بر رئیس جمهور چگونه می ‌گذرد، در ایران چاپ شد، با وجود آنکه روزانه نیز انتشار پیدا می ‌کرد. 
 
ابوالحسن بنی صدر: در ۶ جلد. 
 
جهانگیر گلزار: بعد این کتاب در  ۶ جلد تهیه شد. هر بخش از آن یک کتاب شد. الان، این کتاب  با بازخوانی شما از نو دارد انتشار پیدا می‌کند، به ترتیبی که عین متن باقی مانده، [اما] تغییراتی داده شده که خواننده بهتر متوجه بشود که آن زمان چه گذشت. شما این کتاب را که ۱۲۰۰ صفحه است، دوباره بازخوانی کردید. امروز، چه چیز را فکر می کنید که در آن زمان به مردم کم گفتید؟ و اینکه در یک جایی در آن کارنامه می گویید که مسألۀ جنگ یک طرف  است، و مسألۀ برخورد داخلی–که در رابطه با آن با شما قبلاً صحبت کرده ایم- اگر بیشتر بشود، من خیلی چیزها را خواهم گفت و تا آخر خواهم رفت. آیا فکر می‌ کنید آن زمان تا آخر رفتید؟ و یا اینکه مسائلی را می شد گفت، و نگفتید؟
 
ابوالحسن بنی صدر: [اصطلاحِ] تا آخر می ‌روم که مالِ آقای خمینی است. من گفتم، می ‌ایستم، و ایستاده ام. 
 
نوۀ ایشان آمد، داستانی را شرح داد که عمویش (= احمد خمینی) او را پخته بوده، و پیش پدربزرگش برده بود. [حسین خمینی] گفت که من وقتی وارد شدم، دیدم [پدر بزرگم] خوابیده است و من را که دید، به حالت گریه گفت، این بنی صدر دارد من را از بین می برد. و [شرح داد که] ذهنش را بدین ترتیب آماده کرده، و خبرنگار اطلاعات هم حاضر بوده، از او بر ضد بنی صدر مصاحبه می گیرند. بعد که [حسین خمینی] می فهمد، سرش کلاه رفته، رفت و یک مصاحبۀ دوم انجام داد، [حاکی از این] که با من چنین کاری کردند، نه، بنی صدر صمیمی است، برای اینکه حقیقت را بدون رو در رو بایستی، به پدر بزرگ من می گوید، چون [بنی صدر] به پدر بزرگ من علاقه دارد. او چنین مصاحبه ای کرده بود. من به او چه گفتم؟ گفتم اگر من ناگفته‌ ها را بگویم، چه خواهد شد؟ اینها را که می گویم، وحشت می کنند، ناگفته ها را که بگویم، چه خواهد شد.
 
خوب، [در مورد] ناگفته ‌ها: قبلاً گفتم که ما با آقای خمینی به راه مصلحت می ‌رفتیم. اینجا، جا دارد که بگوییم، آن مطالعه بالینی، [در مورد] انقلاب و تحول روز به روز جامعه، چه درسی می آموزد. [در مصاحبه ای قبلی] گفتم، آقای خمینی را آن طرف قدرت ‌طلب که می ‌خواست دولت را تصرف کند، آرام آرام برد و در سرای قدرت انداخت و در را هم به رویش قفل کرد. ما از این طرف می ‌خواستیم، او به آن سرا نرود و در فراخنای استقلال و آزادی مانده و نماد معنویت برای ایران و بلکه برای بشریت باشد. 
 
نقص کار ما چه بود؟ هیچ نقصی نداشت؟ چرا، نقص داشت. گفتم که روش تجربی فرقش با روش دستوری این است که روش دستوری تصحیح پذیر نیست، باید بر طبق دستور عمل کنید. مثل جنگ ۸ ساله و مثل گروگانگیری. آخر هم جام زهر سر بکشی. روش تجربی، روشی است که هر جا دیدی که دارد مشکل ایجاد کرده، به خطا می ‌رود، می ‌توانی این را تصحیح کنی و اشتباهات را رفع کنی. و ما چون روش تجربی داشتیم، موفق شدیم این رابطۀ مصلحت با حق و حقیقت را نقد بکنیم–  جلد سوم کتاب «رشد»، حاصل کار از آن زمان تا این زمان، در دسترس همگان قرار گرفته است-، ولی قبلاً ما به طور مستمر راجع به رابطۀ مصلحت و حق با نسل‌ های بعد انقلاب صحبت کردیم. حالا که اشتباهات را رفع کردیم، معنایش چیست؟ معنایش این است: ما می ‌باید تدارکات لازم را هم می‌ دیدیم که توانایی، داشته باشیم که او را نگذاریم ببرند، زندانی ‌اش کنند. 
 
جهانگیر گلزار: از چه لحاظی باید تدارک می دیدیم؟  
 
ابوالحسن بنی صدر: دفاتر هماهنگی ما به طور خودجوش شکل گرفت. هماهنگی مردم با ریاست جمهوری در جریان انتخابات ریاست جمهوری به ابتکار خود مردم به بطور خودانگیخته در شهرها و روستاها شکل گرفت. این سازماندهی اگر یک استواری ای پیدا می ‌کرد، سبب می ‌شد که [اعضای آن] می توانستند در شهرهای مختلف مانع تقلب در انتخابات مجلس [شورای ملی] بشوند. اگر آن سازماندهی کامل بود، می‌ توانستند در خرداد ۶۰، کودتا را غیر ممکن بکنند. خوب، ما به این نپرداختیم. البته هر بار که من از جبهه می ‌آمدم، به این دوستان می‌ گفتم، آقا، شما که در دفتر جمع شده اید، با هم حرف زدن، درد را دوا نمی‌ کند. مسئله اصلی این دفاتر است. بروید به این ها بپردازید، تا استواری پیدا بکند، بتواند مقاومت را سازمان بدهد، هر مقاومتی، سازمان می ‌خواهد. مقاومت، عینِ حرکت خودانگیخته است، باید در طول زمان بتواند دوام بیاورد و عملاً استقرار کودتا را غیر ممکن کند. این یک نقص ما بوده است. باید اینکار را می کردیم، در این مورد کار لازم انجام نگرفت. 
 
[نقص] دو: خوب، با آقای خمینی به راه مصلحت رفتن یک چیز است، مصلحت را تا جایی رفتن که منجر به تن دادن به مجلس قلابی و تحمیل نخست وزیر شد، یک چیز دیگر است. این ‌ها را می ‌توانستیم بگوییم، نه. 
 
جهانگیر گلزار: چه شکلی می ‌توانستیم بگوییم، نه؟ چون شما چند تا نخست وزیر معرفی کردید، که همه را قبول نکردند تا رسید به محمد علی رجایی، آنهم با شرط و شروط پذیرفتید.
 
ابوالحسن بنی صدر: ببینید، این‌ ها را همه عمل کردم، نه اینکه الان نقد می ‌کنم. همان زمان رفع اشتباه کرده، عمل کردم. مثلاً، من چگونه تا آخرین لحظه با وزرایی که برای وزارتخانه های اصلی خطرناک می‌ دیدم، موافقت نکردم؟ به همان روش می ‌توانستم عمل کنم. 
 
جهانگیر گلزار: البته تمام این موارد را در کارنامه آورده اید.
 
ابوالحسن بنی صدر:  بله، آوردم. اینها را می توانستم بکنم. به من گفتند، منتها، [همانطوری که بارها] گفته ام، آن زمان نگرانی من از این بود که عراق به ایران حمله کند و ما در دعوای تعیین وزیر و نخست وزیر باشیم و کشور از دست برود. بعد معلوم شد که این جبهه پشت سر، بسیار خطرناک تر است. اگر این نبود خیلی بهتر می ‌شد با قشون بیگانه مقابله کرد. ما که نمی ‌دانستیم ا‌ین ها تا جایی می روند که بگو‌یند، اگر نصف ایران برود، بهتر از این است که بنی صدر پیروز بشود! [نمی دانستیم] این ها همه کار می‌کنند که ما نتوانیم حتی یک فشنگ از خارج بخریم! این ‌ها را که نمی‌ دانستی!. یک وقت است، دشمن می ‌رود این ور و آن ور، مانع می ‌شود که شما خرید بکنید، با او بجنگید، یک وقت نه، به اصطلاح کسانی که هر چه دارند، از این انقلاب مردم ایران دارند، این کار را می‌ کنند! این ها را که نمی ‌دانستیم! واقعیت، به ما گفت که اگر با آن حکومت [= حکومت رجایی] موافقت نمی‌ کردیم، کار بهتر انجام می ‌گرفت، برای اینکه وزارتخانه ‌ها [موجود] دست آدم‌ هایی بود که دیگر مانع نمی ‌تراشیدند و می ‌شد اقلاً، از یک جاهایی مهمات لازم را بدست آورد. این هایی که می گویم، تصحیح [لازم داشت]، این ها هستند. خوب، من می‌ توانستم، آن کسانی را که صحیح می ‌دانستم، مرتب به "مجلس" معرفی کنم، "مجلس" هم مرتب رد کند. این ها هم به من پیشنهاد شد. می گفتم، ممکن است این کشماکش طولانی شده، به ایران حمله بشود، بعد بگویند، تقصیر بنی صدر بود که با "مجلس" سر تعیین نخست وزیر، دعوا راه انداخت، ایران رفت. 
 
جهانگیر گلزار: خوب پس، حالا می‌ گویید مصلحت کردم، یا آن زمان فکر نمی ‌کردید دارید مصلحت اندیشی می کنید؟ چون شما تصور می کردید، اگر این کار را نکنم، عراق حمله می کند، ایران می رود. 
 
ابوالحسن بنی صدر: آنوقت فکر می کردم، چرا، آری. از این جهت این را می گفتم ...، در رابطه با مصلحت با آقای خمینی بود که توجیه می کردم، دعوا سر نخست وزیری نکنیم. "مجلس" که از لحاظ من اعتباری نداشت. "مجلس" ۷۰ درصد تقلبی، زائدۀ آقای خمینی بود. او می ‌گفت این را بکن، مجلس می‌ گفت بله، می ‌گفت این را نکن، مجلس می ‌گفت نخیر. سر کودتا هم همین جور شد: دستور داد، آن ها هم دستور را اجرا کردند. پس مسأله، آقای خمینی بود. خوب، می‌ توانستم به اصطلاح، اینگونه عمل بکنم که بدون اینکه بایستم و نه بگویم، همینجور آرام، به طور طبیعی [پیش روم]. وزارتخانه‌ ها که داشتند کارشان را انجام می ‌دادند، من همینجور معرفی کنم، آن "مجلس" بگوید، نه. جامعه بر ضد آن "مجلس" برانگیخته می ‌شد. چون هیأت وزیران، تحت ریاست رئیس جمهوری اند. بخشِ قوۀ اجرایی [دولت] هستند. آنها‌ باید با رئیس جمهوری همکاری داشته باشند. پس رئیس جمهوری، اینجا حق دارد، نه "مجلس"، آنهم "مجلس" قلّابی که به زور بخواهد تحمیل کند. در واقع "مجلس" هم نمی ‌توانست تحمیل کند. آقای موسوی اردبیلی از آقای خمینی پیام آورد که امام می گوید، شما ارتش را تصدی کنید، حکومت را به این ها [= "مجلسی ها"] بدهید. پس می ‌شد، اینکار را کرد. می‌ شد حتی مجلس را نپذیرفت. می شد. می‌ گفتم، این "مجلس"، انتخاباتش قلّابی است و قانونیت ندارد، من مجری قانون اساسی هستم، این را قانونی نمی‌ دانم. آقای خمینی چکار می‌ کرد؟ یا باید در همان وقت، استعفا نامۀ من که دستش بود، منتشر می ‌کرد، طرف "مجلس" قلّابی را می ‌گرفت، آن وقت اولِ کار [نظام تازه تأسیس] و به رئیس جمهوری که منتخب مردم بود، می گفت، نه. یعنی، با مردم روبرو می ‌شد. ببینید، در خرداد ۶۰، وضع فرق می‌ کرد. او آنجا [= خرداد ۶۰] اصرار داشت، نمی ‌توانست مقابل مردم واقع نشود. [در خرداد ۶۰] ما می‌ گفتیم که او تا آنجا نمی ‌رود. ولی در واقع در عمل رفت، چون نمی‌ توانست نرود. چون اگر می‌ خواست نرود، باید جانب بنی صدر را می‌ گرفت. اگر می‌ خواست جانب بنی صدر را بگیرد، یعنی کودتا نه، یعنی جنگ در خرداد ۶۰ با پیروزی ایران پایان می ‌پذیرفت، غرامت هم می‌ گرفتیم، یک نسل ایرانی هم قربانی نمی ‌شد و استبداد هم بازسازی نمی ‌شد. آنجا [= خرداد ۶۰] جای این نبود ...، اما هنوز پیش از شروع جنگ، آن وضعیت نیست. ایشان هم هنوز دستش توی زد و بند محرمانه، بند نشده بود. توجه بکنید که این [تعیین نخست وزیر] در تابستان ۵۹ است. دست ایشان را هنوز در آن معاملۀ پنهانی، بند نکرده بودند. پس می شد کهایشان جانب آن "مجلس" قلّابی را رها کند و جانب رئیس جمهوری را بگیرد.       
 
جهانگیر گلزار: یعنی امکانش بود. اینکه آیا آقای خمینی این کار را می ‌کرد، خودش باز یک سئوال است. 
 
ابوالحسن بنی صدر: حالا می‌ کرد یا نمی ‌کرد، بالاخره نتیجه از این که شد، بدتر نمی‌ شد. مسأله این است. می‌ گفتی که آقا، این "مجلس" قلّابی است، من این را افتتاح نمی‌ کنم. به این "مجلس"، من نخست وزیر معرفی نمی کنم. مصوبات این "مجلس" را من، امضا نمی‌کنم. تمام. پس می ‌شد یک "مجلسی" که رئیس جمهوری به صراحت می‌ گوید، انتخاباتش، قلّابی است. من ۱۰ هیئت معین کردم، هر کدام به ریاست یک قاضی دیوان کشور، و قضات بی ‌طرف گزارش ‌دادند که آن انتخابات در تهران تقلبی بود، در شهرهای مهم تقلبی بود، ۷۰ درصد "وکلاء"، تقلبی بودند. پس راهکار داشت. تازه آقای خمینی آن وقت – چون [در انتخابات مجلس شورای ملی- مجلس اول] ۶ میلیون ۶۰۰ هزار نفر بیشتر شرکت نکرده بودند، یعنی ۲۸ درصد [از کلِ واجدین شرایط رأی دادن]- خوب این ۲۸ درصد، اعتبار و پایگاه مردمی نداشت. باید [روح الله خمینی] یک چیز قلّابی که مردم هم به آن رأی ندادند، تحمیل کند و با رئیس جمهوری در بیفتد. تازه طبق قانون اساسی هم که ایشان، این اختیار را نداشت، باید زور می‌ گفت. خوب، [در زورگویی] دستش را زودتر رو می ‌کرد، خیلی بهتر بود. قبل از جنگ هم بود، آن زمان دعوا طی می‌ شد و وقتی جنگ رخ می ‌داد، تکلیف آدمی، معین بود. اینجور نبود که ما یک دشمن، خطرناک تر پشت سر داشته باشیم، و روبرو هم با تجاوز عراق بجنگیم. پس شدنی بود. چون آن زمان عمل کردم و در کارنامه بازگو شده است که وزراء را معرفی می ‌کنم و آن ‌ها قبول نمی ‌کنند و می‌ گویم شما مقصرید وزیری که رئیس جمهوری نمی ‌تواند تصویب بکند، معرفی می ‌کنید. قانون اساسی گفته، وزیر را باید رئیس جمهوری تصویب بکند. من مجبور نیستم کسی را که شما معرفی می ‌کنید، تصویب کنم. شما مجبورید کسی را معرفی بکنید که من بتوانم تصویب کنم.    
 
جهانگیر گلزار: دقیقاً در کارنامه، مفصل آورده اید
 
ابوالحسن بنی صدر: بله، در نامه‌ ای هم به او نوشتم. پس این کارهایی را که با تأخیر انجام دادیم، می‌ شد از اول انجام داد. خوب، بعد آقای خمینی در سخنرانی ۲۵ خرداد ۶۰ که گفت، این نهادها را باید قبول بکنند، این ها را می گفت، دیگر. می گفت، "مجلس" را باید قبول کنم. دستگاه قضائی را قبول نداشتم، می گفتم آقای خمینی خلاف قانون اساسی عمل کرده است. خوب، روز اول باید می گفتم با این انتصاباتی که شما انجام دادید– گفتم، اما باید می ‌ایستادم-، من آقای بهشتی را به ریاست دیوان عالی کشور و آقای موسوی اردبیلی را به دادستانی کل کشور، نمی ‌پذیرم، چون بر خلاف قانون اساسی نصب شده‌ اند. [با اینکه] می توانستم بگویم، مصلحت در این دیدم که با آقای خمینی در نیافتیم. 
 
جهانگیر گلزار: چرا با آقای خمینی نمی خواستید در بیافتید؟ می خواستید مسألۀ کاشانی و مصدق، تکرار نشود؟
 
ابوالحسن بنی صدر: آن که بود. دامادش آمد پیش من، گفت ایشان نگران است که ...

 چرا و با چه هدفی اولین رئیس جمهوری روزانه به مردم گزارش مکتوب می داد؟، مصاحبۀ تلویزیون سپیدۀ استقلال و آزادی با ابوالحسن بنی صدر (١)

https://www.youtube.com/watch?v=oiYJice9oXI&feature=emb_logo

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter