وضعیت سنجی دویست و نود و سوم: وجدان ملی و کروناویروس( تاج ویروس)!؟:

 

 wazyatsanji293a  مردم ایران با تحریم وسیع «انتخاباتی» که حتی در سطح رژیم نیز، پیشاپیش انجام گرفته بود، از وجدان ملی خود پیروی کردند. از وجدان ملی پیروی کردند زیرا مردم سراسر ایران در آن شرکت کردند. درجا، مردم کشور را از بیماری مسری که تا شب هنگام دوم اسفند، پنهان نگاه داشته می‌شد، با خبر کردند:

پنهان و آشکار کردنِ سیاسیِ کروناویروس و تبدیل شدن ایران به یکی از سه کانون شیوع بیماری:

سه شنبه 29بهمن 98، سه روز پیش از «انتخابات»، وزارت بهداشت رژیم اعلان می‌کند هیچ مبتلا به کروناویروس نداریم و بیماری به ایران سرایت نکرده‌است. اما مرگ دو تن در قم که روز چهارشنبه، سی بهمن 98، خبر آن منتشر شد، گویای این واقعیت است که وزارت بهداشت رژیم آگاهانه دروغ گفته است. اطلاعات واصل از کشور نیز حاکی است در 15 بهمن، این وزارت‌خانه اطلاع قطعی از سرایت بیماری به ایران داشته‌است.

   اما چرا وجود بیماری مسری در کشور را رﮊیم پنهان کرد؟ زیرا هم از اثر آن بر تحریم هرچه وسیع‌تر انتخابات در هراس بود و هم وابستگی اقتصادی شدید به چین و ادامه دادن به آمد و شد به چین و خود شرین کردن برای دولت چین، سبب مخفی کردن خبر سرایت بیماری به ایران شده‌است.

اما چون مرگ دو تن در قم حصار سانسور را شکست و ضربه تحریم انتخابات شدید شد، خامنه‌ای لازم دید کرونا را عامل تحریم انتخابات از سوی مردم بگرداند!

   بدین‌قرار، هم پنهان کردن و هم وسیله توجیه تراشیدن بیماری مسری، این واقعیت را عیان می‌کند: برای رژیم ولایت مطلقه فقیه، حیات ایرانیان پشیزی ارزش ندارد. آنچه برایش مهم است بقای رﮊیم جنایت و خیانت و فسادگستر ولایت مطلقه فقیه است. نه پیشگیری لازم را انجام داده و نه آمادگی برای مقابله با بیماری را وظیفه خود شمرده‌است. نتیجه این‌است که ایران یکی از سه کشور گرفتار این بیماری و سرایت دهنده آن شده‌است. ایتالیا کشور سوم است. با این تفاوت که در این کشور مناطق آلوده را قرنطینه کرده‌اند و بیشتر از کشورهای دیگر، افراد را مورد آزمایش قرارداده‌اند. این بیماری مسری هم گویای فساد درمان ناپذیر رژیم است – که دروغگویی بدترین فسادها است که رژیم بدان مبتلی است – و هم بیانگر بی‌کفایتی از اندازه بیرون آن‌است. وقتی بی‌اعتمادی جمهور مردم به رژیم را هم لحاظ کنیم، می‌توانیم وخامت وضع را برآورد کنیم. برای این‌که بیماری کشور فقر زده ما را تسخیر نکند، این جامعه مدنی است که باید مسئولیت بپذیرد و فرهنگ ساز بگردد و فرهنگ غلبه بر ویروس تاجدار را بسازد:

1. پزشگان ایرانی در داخل و خارج کشور روشهای مصون شدن از بیماری را بطور مداوم، بسا هر روز، به مردم کشور گوشزد کنند. اطلاعات غلط را تصحیح کنند؛

2. در ایتالیا و چین، مناطق آلوده را قرنطینه کرده‌اند. در ایران نیز، این مردم هستند که باید مناطق آلوده را قرنطینه کنند. آنها که مبتلی شده‌اند و یا می‌شوند، باید بدانند که دو نوع مراقبت‌ را باید بعمل بیاورند: مراقبت از خود برای این‌که درمان شوند و مراقبت از سرایت ندادن بیماری به دیگران.

3. بیماری کشنده نیست اگر به روش علمی که پزشگان تجویز می‌کنند، به دقت عمل شود و کشنده می‌شود اگر به این روش عمل نشود. به انتظار ممنوع کردن خرافه‌سازان از خرافه سازی و اقدام دولت برای وسعت بخشیدن به آزمایش شهروندان ساکن مناطق آلوده و قرنطینه کردن این مناطق، نباید نشست. بسا در سطح جامعه مدنی، این کارها انجام دادنی باشند.

4. عیب بزرگ ما ایرانیان که کار را به آخرین لحظه باز می‌گذاریم – سرایت بیماری به ایران از جمله به این علت نیز هست – می‌تواند فاجعه ببار آورد. از این‌رو، هر شهروند باید حق و وظیفه خود بشناسد که، پیشاپیش، خود را برای مقابله با بیماری آماده کند. از تجربه حاصل از درمان مبتلایان و نیز از تجربه قرنطینه منطقه ووهان چین، این نتیجه حاصل است که مراقبت‌های پیش از ابتلاء و نیز تأخیر روا ندیدن در مراقبتهای پزشگی بعد از ابتلاء، سبب نمردن از بیماری می‌شود.

   ایرانیان می‌توانند فرصت را برای جانشین خرافه باوری کردنِ فرهنگ حقوق و علم، به تحولی شتاب ببخشند که تحریم وسیع انتخابات قلابی، مرحله مهمی از آن‌است و می‌تواند بدون بازگشت بگردد:

تحریمی به فرمان وجدان ملی و درمان اعتیادی که بس دیرپا است:

   تحریم وسیع «انتخابات» در سرتاسر کشور یعنی این که مردم ایران از وجدان ملی خویش پیروی کرده‌اند. بنابراین، وجدان ملی داوری خویش را در باره رژیم ولایت مطلقه فقیه بعمل‌آورده و آن را مردود خوانده‌است. آرای سفید و باطله و خرید رأی و تقلبهای فراوان دیگر گویای این واقعیت هستند که رژیم فاقد پایگاه اجتماعی است. این واقعیت نیز که مجلس جدید مجلس سپاه پاسداران است، نیز می‌گوید هم رژیم فاقد پایگاه اجتماعی است و هم دارد خود را در مدار بسته زندانی می‌کند. در حقیقت، وقتی رئیس جمهوری نیز از این جماعت بگردد، در رژیم به روی خود بسته می‌شود. جانشینی خامنه‌ای نیز در سرای دربسته انجام خواهد گرفت. و رﮊیمی که خود، در، بروی خویش می‌بندد، خود خویشتن را محکوم به زوال می‌کند. این زوال می‌تواند از راه رشد جامعه ملی انجام بگیرد و نیز می‌تواند در پی ویرانی بر ویرانی افزودن، روی دهد. زوال می‌تواند از راه رشد جامعه ملی روی دهد اگر:

1. جنبش تحریم فرآورده وجدان به حقوق و عمل به حق ولایت و یا حاکمیت هر شهروند باشد و یا بگردد. هرگاه آنها که به حقوق خویش وجدان جسته‌اند و با تحریم «انتخابات»، برابر حق ولایت خویش رأی داده‌اند، به جنبش درآیند و وجدان به این حق و همه حقوق پنج‌گانه را همگانی کنند، رژیم ولایت مطلقه فقیه مثل یک زائده خواهد افتاد؛

2. جنبش تحریم گویای این واقعیت نیز هست که مردم ایران دریافته‌اند و درمی‌یابند که جفت شدن دین و قدرت، سبب فساد دین می‌شود. دین‌ها و مرام‌ها اگر به روی حقوق بازنشوند، لاجرم، توجیه‌گر قدرت می‌شوند و توسط قدرت – بخصوص اگر دولت و رابطه قوای آن با مردم و ترکیبی باشد که در این رابطه بکار می‌رود – از خود بیگانه و میان‌تهی می‌شود. فراخواندن مردم به دادن رأی، توسط «مراجع دولتی»، گویای شدت میان‌تهی شده دین نیست؟ از حقی که بروفق آن باید رأی داد، تهی است؛ از آزادی نامزدشدن حتی در سطح دولتی‌ها، تهی است؛ از آزادی بیان و اجتماع، حتی برای «نماینده»ها تهی است؛ از سلامت رأی دادن و رأی خواندن، تهی است و از برنامه‌ها برای انبوه مسائلی که رﮊیم کشور را بدانها مبتلی کرده‌است، تهی است. پنداری قم کویر دین و دین‌داری شده‌است و در آن، یکی نیست که از حقوق مردم سخن گوید و ایرانیان را به وجدان به حقوق و عمل به حقوق بخواند!

3. تحریم، گویای وجدان به این واقعیت نیز هست که دو فشار، یکی از بیرون (تحریم‌های ترامپ) و دیگری از درون (ولایت مطلقه فقیه)، یکدیگر را ایجاب می‌کنند. یکی ضد دیگری نیست. اینک مردم ایران می‌دانند که بدون بازگشت به ساختار منطقه و جهانی قدرت، استبداد بازسازی نمی‌شد؛ می‌دانند که فشار از بیرون (بطور مستمر: گروگان‌گیری و جنگ و تحریم اقتصادی و بحران اتمی و باز تحریم اقتصادی و بحران اتمی و جنگهای 9 گانه که یکی و بدترین آنها جنگ اقتصادی است) زوج فشار از درون است. به تصرف کامل سپاه درآمدن مجلس، دلیلی غیر از زوج این دو فشار دارد؟

   دو طرف، هم ترامپ و هم خامنه‌ای تقلا کردند و می‌کنند که این دو فشار را ضد یکدیگر بباورانند. اما چهل سال است که مردم ایران تحت این دو فشار، گرفتار زندگی هستند که بطور مرتب بدتر می‌شود. در این چهل سال، هربار که فشار بیرون کاهش یافته‌است، ایرانیان به جنبش درآمده‌اند. بنابراین، کوشش مداومی لازم بوده‌است تا که مردم ایران به این واقعیت وجدان بیابند که توانایی آن را دارند که خود را از میان دو سنگ آسیاب خارج کنند و تحریم وسیع انتخابات، نخستین تجربه موفق مردم ایران برای رها شدن از این دو فشار است. چون نمی‌توان انتظار داشت که ترامپ تغییر رویه بدهدو تحریمهایی را لغو کند که مردم ایران را از پا در می‌آورند و چون رژیم هم با استفاده از فشار بیرون، مجلس را یکدست پاسدارخانه کرده‌است، پی‌گیری جنبش تحریم ضرور است.

   در سطح جهان، ایرانیان هستند که باید برای افکار عمومی کشورهای محل اقامت خود، زوج فشار داخلی و خارجی را افشا کنند تا که افکار عمومی مخالف فشار حکومت ترامپ و حامی جنبش مردم ایران برای پایان بخشیدن به «زندگی» میان دو فشار بگردند. و در سطح کشور، بر نیروهای محرکه است که هم در همگانی شدن وجدان به حقوق و عمل به حقوق بکوشند و هم در سازماندهی پایین یعنی جمهور مردم بکوشند تا که قوای سرکوب رژیم از عمل بازبمانند و خواست‌های جامعه ملی شفافیتی به تمام بجویند تا که رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، در مداربسته خود، ازپا درآید. هرگاه این نیروها بتوانند مبارزه با فقر و آسیبهای اجتماعی را همگانی کنند، تغییر از پایین واقعیت می‌یابد و استقرار دولت حقوند و حقوقمدار، حاصل رشد جامعه ملی و صاحب نقش شدن جامعه مدنی می‌گردد.

4. در انتخابات مفتضحی که رژیم برگذار کرده‌است، رأی نمایندگان قلابی، کم‌تر از 5 درصد کسانی است که حق ولایت، بنابراین، توانایی دادن رأی را دارند. باتوجه به این‌که رژیم بر سر پا است و «انتخابات» را تصدی می‌کند، در مقایسه با نخستین انتخابات آزاد ریاست جمهوری و با وجود اینکه جمعیت کشور از هشتاد میلیون بیشتر شده‌است، پایگاه اجتماعی رژیم ناچیزتر شده‌است. بنابراین، تحریم کنندگان خود می‌توانند شدت ضربه‌ای را برآورد کنند که به رژیم جبار وارد کرده‌اند. بدین‌سان، تحریم گسترده خود می‌گوید که هرگاه مردم وارد بازی دو جناح رژیم نمی‌شدند و خویشتن را زندانی مدار بسته بد و بدتر نمی‌کرند و بطور مداوم رژیم را در قرنطینه قرار می‌دادند، سالها پیش از این رژیم می‌آسودند.

5. تحریم گسترده انتخابات، می‌گوید و روشن که مردم کشور به این واقعیت وجدان یافته‌اند که رژیم ولایت مطلقه فقیه، از درون، اصلاح ناپذیر است. انعطاف‌ناپذیری رژیم با منحصرکردن نامزدها به پاسداران و اندک شماری دیگر که بسا از «ذوب شدگان» هستند، نیز هم گویای اصلاح ناپذیری رژیم از درون شد و هم چند واقعیت مهم را آشکار کرد:

5.1. مدار بسته بد و بدتر دیگر کارآیی پیشین را ندارد و دستگاه ولایت مطلقه، دیگر برای «اصلاح‌طلبان» نقش پیشین را قائل نیست. فشار ترامپ نیز فرصتی در اختیارش گذاشته است تا که دولت را یکبار دیگر، یکدست کند. با این وجود،

5.2. خمینی به سران حزب جمهوری اسلامی اجازه تقلب در انتخابات مجلس اول و تصرف آن را داده بود. اما تفاوت مهمی میان آن مجلس و مجلس کنونی وجود دارد و آن این‌است که آن مجلس به تصرف ملاتاریا درآمد و این مجلس به تصرف سپاه، یک حزب سیاسی مسلح. بدین‌قرار، دولت به تصرف این حزب در می‌آید. پایگاه اجتماعی این حزب کدام است؟ رﮊیم ولایت مطلقه فقیه تک پایه بود، نهاد روحانیت پایه آن بود و پایگاه اجتماعی حداقل نیز می‌داشت. هرگاه دولت یکجا تحویل حزب سیاسی مسلح بگردد، نه این تک پایه را خواهد داشت و نه پایگاه اجتماعی آن را. بنابراین، محکوم به تزلزل روز افزون است؛

5.3. هرگاه جانشینی خامنه‌ای هم در مداربسته‌ای انجام بگیرد که رژیم خود را در آن زندانی می‌کند، قطع رابطه با تنها پایه رژیم – که هم اکنون نیز نیمه شکسته است – کامل می‌شود. در واقع، هرگاه قرار بود جانشین خامنه‌ای بیرون از مداربسته، بعمل‌آید، نیاز به بستن مدار نبود. و

5.4. در آنچه به رابطه با کشورهای منطقه و امریکا و روس و چین و اروپا مربوط می‌شود، مدعیان ستیزگری که اینک مجلس را در اختیار دارند، برفرض تجدید انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری، خود در مدار بسته بد و بدتر قرار می‌گیرند: مردمی که اینک اراده خود را به رهایی از دو فشار ابراز کرده‌است و حاضر نیست بهای بحران سازیهای رژیم که هدفی جز بقای رژیم ندارند را بپردازد و امریکایی که انطباق هرچه بیشتر با ساختار قدرت در منطقه را مطالبه می‌کند. «حفظ نظام اوجب واجبات است» انطباق با ساختار قدرت را ایجاب می‌کند اما این انطباق، رژیم را در درون و بیرون از مرزها ناتوان می‌کند. باتوجه به ناتوانی امریکا از تحمیل و حفظ رژیمهای سیاسی به کشورها، تحول ممکن و مطلوب، تحول در استقلال و آزادی می‌شود. چنین تحولی راست راه استقلال و آزادی را به روی آن بخش از رژیم که به خود صفت اصلاح طلب داده‌اند، می‌گشاید. اینان، هم اکنون، باید انتخاب سرنوشت ساز خود را به عمل‌آورند. ماندن در رﮊیم و به تحلیل رفتن و یا وجدان به حقوق، به استقلال و آزادی و پیوستن به جنبشی که باید هدفی را متحقق کند که هدف تمامی جنبشهای همگانی مردم ایران بوده‌است.

   وجدان به نقش خود، هرگاه همراه بگردد با وجدان به حقوق و عمل به حقوق و وجدان به توانایی به رهاکردن خویش از دو فشار و وجدان به این مهم که هرکس هر طرزفکری که دارد باید آن را بروی حقوق بگشاید و وجدان به این مهم دیگر که در درون استبداد راه‌کار وجود ندارد و اصلاح از درون، همان‌طور که تجربه چهل سال می‌گوید، جز در جهت تمرکز بازهم بیشتر قدرت در «رهبر» و جبارتر کردنش، شدنی نیست، استقرار دولت حقوند و حقوقمدار، بمثابه حاصل رشد جامعه ملی، ممکن می‌شود.

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter