پنجاه سال خیانت

مقاله نشریه خبرنامه جبه ملی ایران شماره 46 . تاریخ انتشار اردیبهشت 1355

کودتایی که گروه­های حاکم بر ایران به همدستی سفارت انگلیس به دست سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان انجام دادند، در زمانی انجام گرفت که مردم ایران از امکانات بسیاری برای آزادی از سلطه گروه­های حاکم داخلی و استقلال از حاکمیت قدرت­های سلطه گر خارجی، به دست آورده بودند. سراسر کشور زیر پوشش جنبش­های انقلابی قرار گرفته بود. مدرس در مرکز در رأس نیروهای استقلال­طلب در تلاش تسخیر حکومت بود. خیابانی بر جنبش آذربایجان و میرزاکوچک خان بر جنبش گیلان و کلنل محمدتقی خان بر قیام خراسان، رهبری می­کردند. در اصفهان و فارس(به تشویق و دست­اندرکاری مصدق والی وقت) و بنادر دلاورانِ آزادی دوست، علیه سلطه انگلستان و پلیس جنوب به­پاخاسته بودند.

انقلاب در روسیه و پایان جنگ در اروپا، موازنه مثبت روسیه تزاری و انگلستان را برای مدتی بسیارکوتاه بر هم زده بود و انگلستان در وضعی نبود که بتواند به دخالت مستقیم نظامی دست یازد. موقعیت فعلی و آتی و منافع گروه­های حاکم داخلی و قدرت مسلط انگلستان سخت در خطر بود، کودتایی که کلنل آیرن ساید انگلیسی طراحی کرد و سیدضیاء و رضاخان زیر نظر مستقیم وی اجرا کردند، پاسخ به نیاز شدید گروه­های حاکم به تثبیت و رشد ویژه خویش و قدرت انگلستان به جهت دادن به تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور ما در رابطه با رشد خویش به مثابه قدرت مسلط جهانی بود. رژیمی که با سلطنت رضاخان استقرار یافته و با سلطنت مستبد وس و فرزندش طی 50 سال ادامه یافته است، به این دو نیاز پاسخ گفته است.

مجال آن نیست که با تحلیل روابط ارگانیک میان ایران و قدرت­های مسلط روشن کنیم که به خلاف دو دسته مداحان رژیم و گردانندگان حزب توده این دوران، دوران رشد و "رفورم ایران" نبوده است. این دوران، دوران تلاشی و انحطاط همه جانبه کشور ما بوده است. فرق است میان صیرورت نظام فئودالی به سرمایه­داری با توسعه سرمایه­داری غرب در ایران و جذب و از خود کردنِ گروه­های حاکم بر کشور. در این 50 سال قدرت مسلط غرب است که در ایران پیشرفت می­کند و گروه­های حاکم نیز به لحاظ آنکه حیات و موجودیت­شان به این پیشرفت وابسته است، زمینه­ساز آنند. حاصل این پیشرفت خشن و ویرانگر، تخریب طبیعت و فرهنگ و خودایرانی است. امرهای واقع که ما به عنوان 50 خیانت در زیر شماره می­کنیم، خود به وضوح این تخریب و تلاش همه­جانبه را بیان می­کند:

در زمینه سیاسی:

1-    در زمینه سیاسی همدستی با مأموران نظامی و جاسوسی انگلستان و انجام کودتای 1299 و استقرار استبداد سیاسی که تا شهریور 1320 تحت حمایت امپراطوری و از 1332 تا امروز بر اثر مواضعه قدرت­های جهانی به طول انجامیده است.

2-    سرکوب جنبش­های آزادی خواهانه و استقلال­طلبانه در شمال و جنوب کشور.

3-    پامال کردن دست­آوردهای انقلاب مشروطیت و از بین بردن حقوق سیاسی مردم کشور و تبدیل مجلس به "آلت فعل" استبداد و استعمار.

4-    تصفیه مکرر قشون از عناصر میهن­دوست و ازبین بردن تمامی سنن استقلال­طلبی و ابتکار در قشون و تبدیل آن به ابزار سلطه­گر خارجی و دائمی کردن رهبری خارجی قشون، و تبعید آیت­الله خمینی و برقراری کاپیتولاسیون به سود مستشاران بیگانه. گفتن دارد که دستگاه­های تبلیغاتی با بوق و کرنا مشغول تبلیغ این دروغ آشکارند که گویا رضاخان کاپیتولاسیون را لغو کرد. حال آنکه اولاً کاپیتولاسیون مستند به قرارداد ترکمانچای بود و به لغو آن قرارداد از جانب دولت روسیه شوروی از بین رفت و ثانیاً در قرارداد نفت 1933 که رضاخان عمداً برای تمدید آن سرکار آمده بود، کاپیتولاسیون به سود شرکت سابق نفت برقرار شد و ثالثاً وی تمایم کشور را زیرسلطه قطعی و بی­چون­وچرا یعنی کاپیتولاسیون انگلستان درآورد.

5-    استقرار جنایت­کارترین حکومت­های پلیسی در خدمت گروه­های حاکم داخلی و قدرت مسلط خارجی.

6-    پی­ریزی یک دیوان­سالارای وابسته در موجودیت و رشد خود بدآمدهایی که نتیجه فعالیت سرمایه­های خارجی هستند.

7-    تسلط قطعی عمال خارجی که عمده در حزب سیاهکار فراماسونری جمع آمده­اند بر امور سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور.

8-    به شهادت رساندن مدرس؛ عشقی­ها و فرخی­ها و ارانی­ها و فاطمی­ها و ... و ده­ها و صدها تن از بهترین استعدادها.

9-    تنفیذ و اجرای عملی قرارداد وثوق­الدوله و اجرای موادی که در آن قرارداد نیامده بود و نیز اجرای سیاست موازنه مثبت به قصد فراهم آوردن سلطه دائمی غرب و گروه­های داخلی همدست آن.

10- قرارداد سه جانبه قیمومت که پس از جنگ دوم انگلستان و امریکا و روسیه بر سر آن موافقت کردند و بر اثر مبارزه خستگی­ناپذیر مصدق و مخالفت شدید افکار عمومی و انصراف روسیه، بلااجرا ماند و نیز شرکت مستقیم و فعال برای به تصویب رساندن قرارداد الحاقی نفت. دستبرد به قانون اساسی مقدمه تصویب این قرارداد و استقرار دیکتاتوری بود.

11- شرکت در توطئه علیه حکومت مصدق که با دست­اندرکاری فراماسون­ها و حادثه آفرین­های حزب توده، تدارک می­شدند.

12- کودتای 28 مرداد 1332 با شرکت همه گروه­های وابسته به قدرت­های جهانی(امریکا و انگلستان و روسیه)

13- سرکوب جنبش­های ملی ایران و جلوگیری از هرگونه فعالیت­ سیاسی سازنده که لازمه استمرار بخشیدن به حیات ملی است.

14- کشتارهای فراوان نظیر 30 تیر و 15 خرداد(و در زمان پدرش کشتار مسجد گوهرشاد)

15- از بین رفتن قوه­قضائیه و جایگزین کردن دادرسی نظامی به جای قوه قضائی و ایجاد سازمان امنیت، برای پاسداری منافع مشترک گروه­های داخلی و قدرت­های مسلط خارجی.

16- شرکت در گروه­بندی­های نظامی-سیاسی در خدمت غرب و سرکوب جنبش­های خلق­های خاورمیانه به سود غرب.

در زمینه اقتصادی:

17- وابسته کردن قطعی اقتصاد ایران به واردات نیز بودجه دولت و پول کشور به درآمدهای نفت و قرضه­های خارجی و سرمایه­گذاری­های خارجی در ایران به طوری که امروزه یک روز بدون درآمد نفت نمی­توان زیست.

18- از بین بردن موانع پیشرفت اقتصاد مسلط در ایران با:

-         اجرای "پروگرام ده ساله" در دوران رضاخان و برنامه­های اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم در موافقت کامل با استراتژی چندملیتی­ها

-         از بین بردن بخش کشاورزی با تراشیدن موانع برای سرمایه­گذاری در این بخش و نابود کردن دامداری

-         منطبق کردن فعالیت بخش خدمات با سازمان­دهی بخش واردات در کشور و تولید و صدور سرمایه به اقتصادهای مسلط و افزایش نیاز به درآمدهای ارزی و ...

19- صرف درآمدهای نفتی در هزینه­های نظامی و در انجام برنامه­های چندملیتی­ها در ایران و خارج از ایران، به نحوی که همین هزینه­ها نیاز کشور به درآمدهای باز هم بیشتر نفتی را فراهم آورد.

20- تمدید قرارداد نفت یک بار در سال 1312 و بار دیگر پس از کودتای 1332 و تمدید آن در 1354 و گذاردن نفت و(با درآمد آن) تمامی کشور، در اختیار سلطه­گران.

21- ایجاد راه­ها و راه­آهن­ها و بنادر به منظور سرعت بخشیدن به تجاوزات اقتصادهای مسلط. از بین بردن عوامل موجود رشد اقتصادی مستقل و جلوگیری از پیدایش این عوامل. در حقیقت بنادر ایران بنادر وارداتی-نظامی و راه­های ایران رشته­های اتصال این بنادر به شهرهایی است که بیمار پول و زنده به مصرفند.

22- اخذ مساعده­ها و قرضه­های خارجی که از اجزای دائمی بودجه مملکتی شده­اند و هر سال نیز بر کم و کیف آن افزوده می­شود.

-         همسو کردن دینامیک رشد فعالیت­های اقتصادی گروه­های حاکم بر کشور(که در این 50 سال موقعیت خود را به عنوان مالک اراضی و سرمایه­های کشور تثبیت کرده­اند) با دینامیک رشد اقتصادهای مسلط. در حقیقت با از بین بردن امکانات فعالیت مستقل کار و سرمایه و بالا بودن ضریب شود در "رشته واردات" و "مغالطه­کاری­ها" و فعالیت­های بانکی و اداری و ...، سرمایه­ها و نیروی کار در زمینه­هایی به کار گمارده می­شوند که واردات را افزایش می­دهند و در نتیجه نیاز کشور را به صدور نفت و منابع کانی و غیر کانی بیشتر می­کنند. از این روست که گروه­های حاکم که در تار عنکبوت روابط شخصی سازمان یافته­اند، به صدور منابع ثروت کشور، از اربابان خارجی خویش مُصِرترند.

23- قطع رابطه فعالیت تولیدی با طبیعت و فرهنگ و نیازهایی که زاده رشد جامعه ملی هستند و تخریب طبیعت و فرهنگ و انسان با از بین بردن زمینه فعالیت و محکوم کردنش به دمسازی با واردات و به مصرف رساندنش.

24- توسعه زمینه فعالیت سرمایه­های خارجی در ایران و تصویب قوانین به سود سرمایه­گذاری­های خارجی و اجبار سرمایه­های داخلی به اختلاط با آنها به طوری که اکنون گذشته از نفت و پتروشیمی و نظام بانکی که در اداره انحصاری عوامل چندملیتی­هاست، بخش­های "پیشرو صنعت و کشاورزی و حتی خدمات" در دست آنهاست.

25- حاصل این همه بند از بند گسستگی و تلاش کامل اقتصاد ایران و افزایش وابستگی­ها در شماره و ضریب شتاب سرسام­آور گرفتن میزان استخراج و صدور نفت و گاز و مس و منابع دیگر و نیز فرار سرمایه­ها به غرب و شرق

در زمینه فرهنگی:

26- برنامه­گذاری تخریب پایه فرهنگ و هویت خلق اسیر ما، یعنی موازنه منفی و تبدیل انسان خلاق و سازنده به انسان رسمی و مصرف­کننده از راه:

27- غربی کردن ایرانی تا مغز استخوان "بدون تصرف" از راه غربی کردن زمینه اندیشه و عمل. به سخت دیگر قطع رابطه سازنده انسان با طبیعت و جامعه خویش و گماردن مردم با(زیر شلاق و سرنیزه) به تخریب خویش و طبیعت خود.

28- انقطاع همه­جانبه و ایجاد اغتشاش در هویت و شخصیت ایرانی. انقطاع از گذشته، حال و آینده چرا که درباره حال و آینده نیز حق ابتکار و رای و عقیده از ایرانی سلب شده است.

29- گماردن استعدادهای خلاقه مردم کشور به تخریب کشور از راه معتقد کردن وی به "اصول" زیر:

-         فرهنگ غرب جهانگیر و جهان­شمول است و کمال انسانیت در، درآمدن به شکل و شمایل غربی است.

-         لزوم قطع رابطه کردن با زمینه­های اندیشه و عمل که مانع از این "تشبه جویی" می­گردد.

-         تشبه یا اقتباس "دنیا محل اقتباس است" هوش و ابتکار خاص غربی است. دیگران باید از آنها اقتباس کنند.

-         لزوم خودداری از ابداع و اختراع و ابتکار چرا که مانع از "فرنگی شدن تا مغز استخوان و در نتیجه متمدن شدن می­شود".

-         اشاعه عقیده و رفتارهای التقاطی: از فرهنگ خود آنچه را که با "تشبه جویی" می­خواند باید نگاه داشت و بقیه را به دور ریخت.

-         جمع و جور کردن ضدارزش­های خودی و بیگانه و ترویجِ کیش شخصیت، کیشِ پول، کیشِ سکس، کیش فردیت و ... و برقرار کردن این ضدارزش­ها به جای ارزش­های والای انسانیت رزمنده.

30- شستشوی مغزی به منظور تشدید جو ابهام و به قصد آنکه:

-         ایرانی باور به خود را کاملاً از دست بدهد و معتقد شود که ایرانی "فاسد" شده است و به خصوص از فکر کردن مثل جن از بسم­الله بگریزد.

-         در اخذ معلومات به اخذ محفوظات اکتفا کند.

-         خود و هموطنان خود را نمونه کامل حقارت و پستی شمرد.

-         قدرت خودکامه را بپرستد و آن را مصدر بیم و امید و خیر و شر شناسد.

-         به راه­حل­هایی که از "کشورهای مترقی" وارد می­شوند بی­چون و چرا گردن گذارد و ... .

31- داخلی کردن هدف­های چندملیتی­ها یعنی زمینه­سازی برای آنکه ایرانی هدف­های سلطه­گر را هدف­های خاص خود تلقی کند و بدان:

-         موجبات وابستگی یک­طرفه و همه­جانبه خویش را به سلطه­گر و برگشت­ناپذیر گرداند.

-         موجبات پیش­فروش ثروت­ها و صدور استعدادهای کشور خویش را از پیش فراهم آورد.

در خدمت برنامه فوق:

32- بسط فرهنگ استعماری از راه ایجاد مدارسی که با سنن تعلیم و تربیت کشور و واقعیت طبیعت و جامعه ما به کلی بیگانه است. زمینه این آموزش و پرورش غربی است و برای آنها نیروی کار ماهر و برای اداره، دیوان­سالار تربیت می­کند.

33- رواج "فرهنگی بولواری" یعنی اشاعه منحط­ترین و فاسدترین عناصر فرهنگ غربی و خودی طوری که امروز کشور ما از لحاظ انواع فسادها به خصوص زورگویی و دروغ و دزدی و رشاء و ارتشاء و تعلق در ردیف اول کشورهای جهان قرار گرفته است.

34- مبارزه با هر نوع طرز فکر و کشتن و نابود کردن نمایندگان و جانبداران طرز فکرهای مختلف و تصویب و اجرای قوانین اختناقی بر ضد افکار سیاسی و فعالیت­های سیاسی.

35- شخصیت کشی و جلوگیری از بلوغ و رشد استعدادهای جوان و ترویج تدنی و نوکرصفتی و برکشیدن اراذل و سپردن رهبری کشور بدان­ها طوری که زمینه برای پرورش شخصیت­های سیاسی و علمی و ... دارد از بین می­رود.

36- رسمی کردن مذهب و هر نوع طرز فکر مزاحم قدرت خودکامه­ی عامل سلطه خارجی از راه مسخ آنها و مبارزه با رهبری سالم و حمایت از عناصر فاسد(آخوندها و "ایدئولوگ­های درباری").

37- جریان دادن قهر جامعه در منجلاب انواع اعتیادها(تریاک، هروئین، الکل، قمار و ...)

38- از ارزش انداختن وطن و هموطن و ارج گذاشتن به نوکری بیگانه و بی­ارزش کردن مبارزه و جهاد برای آزادی و استقلال کشور و ترویج غرب­پرستی در منحط­ترین وجود آن.

39- میدان دادن به گروه­های دارای تمایلات فاشیستی و ترویج فاشیسم در منحط­ترین وجوه سیاسی-فرهنگی آن یعنی "ایدئولوژی شاهنشاه و شاه­پرستی و نژادپرستی(در وجه برتر شمردن نژاد آریایی(در گذشته دور خود و نه امروز که منحط شده است)) پرستش آریایی برای آنست که ایرانی خود را به عنوان آریایی با اروپاییان از یک نژاد شمارد و دیروز خود را در وجود غربیان امروز پرستش کند. این پرستش با تحقیر دیگران به خصوص نژاد عرب و بنابراین دشمنی با اسلام ملازمه دارد.

40- کوشش برای زمامداری فکری جامعه و تبدیل کردن قدرت سیاسی حاکم به تنها منبع نشر اندیشه­های سیاسی و تنها مجرای جریان ایدئولوژی و طرز رفتار و خور و خواب و ... قدرت سیاسی حاکم بر آنست که چهارچوب مبارزات اجتماعی و کارهای ممنوع و واجب و مجاز را خود و تنها خود تعیین کند تا مگر "برای همیشه" نیروها و استعدادهای جامعه را در مجاری که ایجاد کرده است به هرز برد.

در زمینه­های اجتماعی:

41- تثبیت موقعیت­های گروه­های حاکم و مرمت تار عنکبوت روابط شخصی قدرت که شیوه سازماندهی این گروه­هاست و قرار دادن همه فعالیت­های جامعه تحت پوشش این تار عنکبوت و سلطه این گروه­های چندکاره بر تمامی شئون کشور چون هم سیاست و هم اقتصاد و هم فرهنگ و هم شکل دادن به جامعه در دست این گروه­هاست.

42- رشد سریع دیوانسالاری و قشون به اتکای درآمدهای نفت و قرضه­های خارجی و در خدمت گروه­های حاکم داخلی مؤتلف و وابسته به گروه­های حاکم بر جهان.

43- رشد سریع دیوانسالاری غیردولتی(قشرهای میانه وابسته به دیوانسالاری دولتی) حول محور واردات و صادرات و بورس بازی­های گوناگون.

44- تلاشیِ اجتماعی نتیجه بیگانه شدن طبقه وابسته ساخته و سازنده دولت. در حقیقت به لحاظ عجز از عمل مستقل و ابتکار و به لحاظ آنکه قائمه حیات سیاسی-اقتصادی وی را صدور ثروت­های کشور تشکیل می­دهد. به ناچار ابزار سلطه خارجی و متکی به قشون و زنده به جبر و فشار اختناق است.

45- از بین بردن پیوندهای اقتصادی و فرهنگی و سیاسی مردم کشور به طوری که امروزه زور عامل اصلی وحدت کشور شده است. ترک و عرب و فارس زبان و کرد و لر و ... که قرن­ها با هم زیسته­اند روز به روز از درجه همبستگی­شان کاسته می­گردد.

46- تعمیم تلاشی اجتماعی میان شهر و روستا. میان ایل و غیر ایل. میان قشرهای مختلف جامعه شهری.

47- تشدید نابرابری­ها و تسریع جریان تجزیه و تعمیم آن به درون گروه­ها و طبقه­های اجتماعی از طریق قشربندی­های گوناگون در نتیجه:

48- به کار بردن همه عوامل اقتصادی سیاسی و فرهنگی و اجتماعی که در دست دولت جمع آمده است برای ایجاد برش­های افقی و عمودی در جامعه براساس الگوی قشون به قصد از میان بردن وجدان ملی و وجدان طبقاتی و حذف عوامل مبارزات ملی و اجتماعی.

49- قطعی کردن سیطره دولت(یعنی گروه­های حاکم، قشرهای وابسته که برآیند قوای داخلی و خارجی هستند) بر "ملت"(یعنی جامعه تحت ستم و استثمار) از راه وابستگی یک طرفه "ملت" به فعالیت­های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی دولت و بدان:

50- محروم کردن جامعه ملی از تمامی وسایل دفاع از موجودیت خویش در برابر سلطه­گر خارجی و به کار گماردنش در تخریب خود و وطنش از راه ایجاد شکل­بندی­های اجتماعی بریده از یکدیگر و قالب­زنی­های اجتماعی فاشیستی.

این همه مشتی از خروار است. این واقعیت­ها را همه کس می­تواند لمس کند. این همان واقعیت­هاست که آدم­های قالبی و وابسته­ها، اگر هم ببینند بازگو نمی­کنند.

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter