آیا برای تحول در ایران نسل نوی باید تربیت شود؟، تلویزیون سپیدۀ استقلال و آزادی

 

جهت شنیدن صدای مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید

 

جهت دیدن مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید

خانم ژاله وفا: با عرض سلام خدمت بینندگان محترم تلویزیون سپیده استقلال و آزادی، همچنین عرض سلام دارم خدمت شما آقای بنی­صدر.

آقای بنی­صدر: سلام بر شما و شنوندگان و بینندگان عزیز در ایران و در جهان.

خانم ژاله وفا: آقای بنی­صدر جوان عزیزی هموطن سؤالی دارند، یک کم مفصل است من سعی می­کنم خلاصه­اش کنم. و آن این است که ایشان معتقدند که در حرف­های عمومی خوشبختانه این می­چرخد که این نظام دیگر اصلاح­پذیر نیست و اصلاح هم نمی­شود و البته در صحبت­های آقای بنی­صدر که من می­شنوم این موضوع هم مطرح کردند ایشان که اگر مردم در ابتدای انقلاب به حق و حقوق خود عمل کرده بودند نه کودتای خرداد 60 رخ می­داد، نه جنگ هشت ساله ادامه پیدا می­کرد و نه استبداد به قوتی می­رسید که اکنون رسیده. و جدای از آن ما می­بینیم که متأسفانه وضعیت مردم الان به یک جایی رسیده که خیلی­ها عقل معاش دارند. به اصطلاح هرچند استبدادیون عقل قدرت­مدار دارند الان استقلال و آزادی با وضعیت معیشتی که مردم دارند در اولویت­شان نیست بلکه ممکن است حتی دنبال کسانی بروند که یک وعده امکانات مادی بهتری بدهند و زیاد چون و چرا نکنند؛ همانگونه که وقتی آقای خمینی در اول انقلاب وعده داد برق و آب مجانی، حتی نپرسیدند که از کجا و به اساس مابه­ازایش چی هست برای اصلاً چگونه می­شود آب و برق یک ملتی را مجانی کرد. و از طرفی من مرتب می­شنوم آقای بنی­صدر می­گویند مردم ایران در قرن معاصر سه انقلاب کردند و بخیل هم نیستند به خود که آزادی را نخواهند اگر دموکراسی و آزادی نمی­خواستند که دست به تحول و انقلاب نمی­زدند. حالا آیا می­شود اینگونه خوانش کرد این صحبت آقای بنی­صدر را که در ابتدای انقلاب یا در حال حاضر هم اقلیتی این طرفداران خط استقلال و آزادی را تشکیل می­دهند که مواجه­اند با اکثریتی که عقل معاش­اندیش دارند و آیا بهتر نیست که به اصطلاح در تقسیم­بندی بدون اینکه مبارزه را کنار بگذاریم اما نود درصد انرژی خودمان را صرف تربیت کودکان زیر هفت تا ده سال گذاشت و معلمان و مادران که نسل جدیدی را تربیت کنند که از ابتدا نه زورگویی نه زورشنوی را تمرین نکرده باشند بلکه بشود یک تحول اساسی رخ داد که از ابتدا با توجه به حقوق­شان بار بیایند. بفرمایید خواهش می­کنم.

آقای بنی­صدر: اول که فرق است بین خواستن و عمل کردن. آدمی ممکن است چیزهای زیادی در زندگی بخواهد. اما اگر نخواهد عمل کند که به آن خواسته­ها برسد هیچ وقت نمی­رسد و هر بچه­ای نگاه بکنید دلش می­خواهد مثلاً پزشک بشود، دانشمند بشود، ثروتمند بشود، همین چیزهایی که در ذهنیات مردم است. ولی برای اینکه بشود باید کار کند، عمل بکند. اینکه مردم اقلیتی استقلال و آزادی را می­خواستند و اکثریتی عقل معاش داشتند خب این اکثریت چجوری انقلاب کرد؟ انقلاب کرد درست است که معاشش هم تأمین نبود اما این هم فهمیده بود که یک ربطی هست بین معاش و استقلال و آزادی و حقوقی که آدمی باید از آنها برخوردار باشد. ذاتی حیاتش است اگر عمل کند برخوردار می­شود.

خانم ژاله وفا: البته معاشش هم جز نیازهای طبیعی­اش هست که باید تأمین بشود.

آقای بنی­صدر: آن هم جز حقوقش است. خب حالا انقلاب کرده، انقلاب که کرده باید که این فکر کند پایان کار بوده دیگه تمام شد بقیه­اش را آقای خمینی تصدی می­کند یا مثلاً در یک زمانی انقلابیان مشروطه می­کردند یا رهبران نهضت ملی ایران می­کردند، این ذهنیت غلط بوده برای اینکه انقلاب را باید به نتیجه رساند. خواست را باید به عمل درآورد و الا هیچ وقت تحقق پیدا نمی­کند. خاص ایران که نیست هر جای دنیا هم یک مردمی یک خواسته­هایی دارند اگر پایش نایستند و بهش عمل نکنند به آنها نمی­رسند. پس اول قضیه اینکه ما تمییز بدهیم بین عمل، آنچه ما می­گوییم می­گوییم عمل باید کرد، حقوق ذاتی حیات­اند باید به این حقوق عمل کرد. خواست­های ما می­گوییم در سطح خواست­ها خب هیچ وقت عمل نمی­شوند. عمل که نشد خلا به وجود می­آید، خلا را هم زور پر می­کند. مردم ایران می­باید عمل به حقوق را تمرین بکنند آرام آرام، آرام آرام هم که می­گوییم مثل اینکه زمان تنگ است خیلی آرام آرام هم نمی­شود واقعاً یک تصمیم جدی می­خواهد و عمل کردن به حقوق و تغییر دادن به اصطلاح رابطه­ها در سطح جامعه که دیگه قدرت تنظیم کننده نباشد، حقوق تنظیم کننده باشد. این کاری است که هر وقت کردی وضع عوض می­شود، نکردی نمی­شود، حالا خیلی هم دلت بخواهد. مثل یک آدمی که گرسنه­اش است شدید، غذاهای بهشتی آرزو می­فرمایند دل­شان می­خواهد خیلی هم می­خواهد اما حاضر نیست از جایش تکان بخورد، ممکن است از گرسنگی هم بمیرد. کسی که می­خواهد بلند می­شود زحمتش هم می­کشد و می­رود دنبال آن خواستش و بهش هم می­رسد. این مسئله در ذهنیت جامعه ما و رابطه بین خواست و عمل حل نشده. می­گویم در جامعه­های دیگه حل شده حالا بیشتر عمر ما در غرب گذشته دیگه، حالا در این غرب هم نگاه بکنیم و بپرسیم خب چرا اینها الان رسیده­اند الان می­گویند بن­بست است و بحران است و نسل جوان به آینده امید ندارد و...

خانم ژاله وفا: آرمان ندارد...

آقای بنی­صدر: ندارد و می­گوید گذشتگان بهتر زندگی کردند و ... این دلیل عمده­اش این است که به همان معیشتی که داشتند قناعت کردند و دنبال اینکه عمل کنند به حقوق­شان نبودند، خلاها را زور پر کرده، به قول خود این جامعه­شناس غربی بیشتر حالا دیگه رابطه­ها را قدرت تنظیم می­کند. وقتی اینجور شد البته خیلی چیزها شما دلت می­خواهد اما آن سد سدیدی که قدرت است می­گوید بنشین سر جایت. خب حالا این مسئله اگر ان­شاالله حل شده برای آن شنونده گرامی ما و هموطنان ما و حمیت عمل کردن را بهش توجه می­کنند حالا در آموزش­های دینی­مان هم همینطور است ها. شما حالا قرآن را ببین. بعد اوستا را ببین. اینهایی که قبل از اسلام در ایران بوده. خود کتاب ها، نه آن چیزی که به عنوان دین تکلیف­مدار نمی­گوییم. این از آرزو بکن و نمی­دونم این چیزها تویش نیست، عمل تویش است؛ عمل الصالحات، عمل نیک بکن. شعار دین زردشتی چی بود؟

خانم ژاله وفا: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک.

آقای بنی­صدر: پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک. خب پس عمل را اهمیت می­دادند چون حواس­شان جمع بوده دیگه. عمل نکنی که ما الان کیه که الان در کله­اش یک خروار آرزو ندارد؟ خواست ندارد؟ حالا آرزو را می­گویند آرزو یک وقت سست است، حالا خواست. خیلی چیزها آدم می­خواهد اما خب عمل نمی­کنی نداری دیگه. اینکه اگر امیدواریم حل شده باشد می­رسیم به بقیه سؤال. حالا انقلاب شده آقای خمینی هم وعده داده که آب و برق را مجانی می­کنیم. می­گوییم که از حقوق انسان است اینکه کارمایه در اختیار داشته باشد یعنی همین برق، کارمایه یک عنصرش برق است، غذا داشته باشد، مسکن داشته باشد و طبیعتاً آب هم داشته باشد. این که از حقوق ابتدایی هر انسان است دیگه. جامعه می­باید این حقوق را شهروندانش داشته باشند. اگر کسی گفت من اینها را مجانی می­کنم از اون نپرس که تو این مابه­ازایش را از کجا می­آوری می­دهی. اول از خود بپرس بگو که خب چه نوع اقتصادی باید به عمل دربیاید، چه برنامه اقتصادی به عمل دربیاید تا شهروندان از این حقوقی که الان گفتیم حقوق ابتدایی و اساسی است برخوردار بشوند و اگر ممکن شد از آب و برق مجانی هم برخوردار بشوند. اینکه ناشدنی که نیست، شدنی است. منتهی خب یک اقتصاد خاص خودش را می­خواهد.

خانم ژاله وفا: منتهی آقای بنی­صدر در بسیاری از اذهان این هست که ما چون بر دریایی از ذخایر نفت و گاز خوابیدیم کشور هست، سهم ما نسل ما این است که فلان مقدار از این پول به ما اختصاص پیدا کند. این رابطه بین نسلی، اینکه این حق مال همه نسل­هاست، بهره­برداری از این یا حتی ذی قیمت بودن این نفت و گاز مال همه بشریت است نباید سوختش پولش را داد به... این ذهنیت هست متأسفانه.

آقای بنی­صدر: بله این هست، وقتی هم ملی کردند نفت را هر کس فکر می­کرد که روزی چند بشکه نفت می­آورند در خانه تحویلش می­دهند. اینجور تبلیغات هم می­شد. ولی مسئله اینجاست که وقتی شما یک چیزهایی شنیدی اول برو بگو خب این کدام برنامه اقتصادی اجرا می­شود که نتیجه­اش این می­شود. اگر این را آن وقت می­پرسیدی و برایت توضیح داده می­شد و وجدان همگانی به آن برنامه پدید می­آمد بعد آقای خمینی می­توانست بگوید اقتصاد مال خر است؟ نمی­توانست بگوید، امروز هم شما مردم ایران همه چیز داشتید و ندارید. ندارید برای اینکه همه­اش نشستید که دولت، آقای خمینی آن وقت به عنوان رئیس دولت با شما حرف می­زده، آب و برق را مجانی می­کنیم یعنی دولت مجانی می­کند، خب شما همه چیز انتظار داری از دولت برایت انجام بدهد. می­گوید عقل معاش دارد یعنی دهان را باز کرده که دولت یک لقمه­ای بگذارد در دهان مبارک ایشان. این در واقع دیدگاه غلطی است که استبداد در ذهن جامعه کرده از دوران خصوصاً پهلوی­ها. به لحاظی که از لحاظ اقتصادی به تدریج که اقتصاد ما مصرف­محور می­شد، وابستگی جامعه به اقتصاد بخش دولتی روزافزون می­شد و جامعه خو گرفت که دولت باید برایش این کارها را انجام بدهد، نقش خودش را به کلی از یاد برد. مثل این بچه­ای که باید پستان بگذاری دهانش شیر بخورد این ذهنیت پیدا شد که دولت مرتب باید بیاید در خانه­ها و بگوید که شما برق مجانی دارید؟ بگوید نه، خب وصل کنید. آب مجانی دارید؟ نه، لوله را وصل کن. نان مجانی داری؟ خیر، بده. در قوم یهود بود که خداوند برایش از بهشت غذا می­فرستاد، حالا همه هم اینجوری شده، به تدریج جای خدا بده، دولت بده. نشسته و این ذهنیت پدید آمده. این را بهش نمی­گویند عقل معاش. عقل معاش آنکه در ایرانی­ها مرسوم بود یعنی اینکه حواسش پیش دخل و خرجش باشد. به قول سعدی چو دخلت نیست خرج آهسته­تر کن. این حواسش باشد که دخل و خرجش را با هم هماهنگ کند. بله، اگر نکرد خب گرفتاری پیش می­آید. باید خودش این عمل کند، بگوید من به عنوان ایرانی کدام فعالیت اقتصادی را باید بکنم تا از این امکانات برخوردار بشوم. اینجوری باید سؤال را طرح بکند. خب اگر من بخواهم فعال بشوم کدام نظام اجتماعی را لازم دارد، چگونه دولتی را می­خواهم؟ این سؤالات وقتی به این صورت انجام شد، آن ترتیب که یک مستبد بیاید ولو آزادی و استقلال هم از من بگیرد و تحقیرم هم بکند ولی یک ........ بگذارد جلوی من، این ذهنیت از بین می­رود. آن ذهنیتی که واقعی است می­آید جای این را می­گیرد. سؤال، به اصطلاح فکر راهنمایش که این سؤال متاثر از آن است این است که این جامعه است و دولت؛ دولتی که باید بدهد، جامعه­ای که باید بگیرد. نه این غلط است، این ذهنیت ربطی به این ندارد که بچه­ها را از ابتدا شما حقوق­مند بار بیاوری خیلی عالی می­شود اما قبلش که این تصحیح نمی­توانی بکنی در ذهنیت مردم که شما مردم ایران همینجوری نشستی دولت برایت کار کند، خب نمی­کند! می­بینی که هست و نیستت هم می­برد. چون شما برای خودت نقشی قائل نیستی، در اقتصاد نقشی قائل نیستی. اصلاً نمی­پرسی این چه برنامه اقتصادی است، چه نوع اقتصادی است، من ایرانی در آن چه نقشی دارم؟ اینها برایت مطرح نیست. دولت به اصطلاح فراوانی ایجاد کند، کار ایجاد کند، فلان بکند، همه اینها را بکند، آب و برق مجانی هم بدهد. خب این فرض کنیم که اینجور بخواهیم بکنیم یک دولتی بخواهد اینجوری بکند. ما یک نمونه­اش را داریم این ونزوئلا است. آقای چاوز قبل این آدم آمد و...

خانم وفا: درسته، از این یارانه­ها زیاد داد.

آقای بنی­صدر: پول نفت را به همه قشرهای فقیر توزیع کرد و حالا شده این وضعیتی که می­بینید. می­گوید با یک سرماخوردگی کوچکی می­شود مرد. 32 میلیون جمعیت دارد، 3 میلیونش هم رفته، و بزرگ­ترین منبع نفت دنیا را هم دارد، بزرگ­ترین مقروض هم هست. و می­گوید میلیون درصد نرخ تورمش است، 20 درصد و 30 و 40 درصد نه، میلیون در صد. چرا اینجور شده؟ برای اینکه آن کار بسیار غلط ضدسوسیالیستی که به نام سوسیالیزم آقای چاوز کرده این به اصطلاح کار دولت را توزیع درآمد نفت کردن و بنابراین حجم عظیم نقدینه را ریختن در قوه عظیم خرید ایجاد کردن که تولیدی برای جذبش نبوده، همینجور هی قرض کردن قرض کردن اینها شده قوه خرید یا حجم عظیمی از پول درست شده، آنجا تولید نیست.

خانم ژاله وفا: یار شفیقش آقای احمدی نژاد هم گفت قول داده بود که می­رود مسکن مهری که در ایران که واردش نمی­شوند را آنجا بسازد.

آقای بنی­صدر: آره آنجا بسازد. منظور اینکه آن جامعه خودش را نباید بی­نقش بکند اگر خودش را بی­نقش کرد دولت می­شود خودکامه، زورگو. و اول کاری که می­کند نان را از دهن همین مردم بیرون می­کشد. نان که نمی­دهند هیچی نان هم از دهانش بیرون می­کشد.

خانم ژاله وفا: شما بارها در مصاحبه­های­تان گفتید اگر هر سیاستمداری، فرق نمی­کند در ایران در غرب در هرجا، آمد گفت من این را می­کنم و این را برای شما می­کنم و وعده و وعید، و به خصوص حقوقی را که شما مردم باید بهش خودتان عمل بکنید آن وعده عمل داد، بدانید از ابتدا دروغ است و به نتیجه عکسش هم خواهد رسید.

آقای بنی­صدر: بله همینطور است. بله الان هم با توضیحاتی که دادم پس این معلوم شد. یک ذهنیتی است که جامعه ایرانی باید در ذهن تغییر بدهد. تغییر بدهد بگوید من ایرانی یک سرزمینی در اختیارم است، این را کردم بیابان، یک منابع عظیم دارم زیر این زمین آنها را هم می­خورم و می­فروشم، متراکم هم شدم در شهرهای بزرگ و آنجا هوای آلوده استنشاق می­کنم و صبح تا عصر دنبال این هستم که روزی را چگونه در بیاورم و یک چیزی بخورم، یارانه­ای هم دولت بدهد آن یارانه هم مثلاً من با آن کسری­هایش را تأمین بکنم. این زندگی انسان نیست. این تقصیر رژیم ملاتاریا هست، ولایت مطلقه هست اما نه همه­اش. تقصیر رژیم پهلوی بود، اما نه همه­اش. تقصیر توء جامعه هم هست دیگه، آخه این همه ثروت مال سرکار است ها، اصلاً این جامعه خو کرده طی قرون که ذهنیت استبدادی دارد، آنچه که مال عمومی است را مال خودش نمی­داند. حالا اگر یک چیز کوچکی از مال خودش را کسی دست بزند حاضر است با او یک جنگ و دعوا هم راه بندازد. اما بگویند آقا این میلیارد میلیارد پول و ثروت را بردند و خوردند، مال دولت است خب! بابا مال دولت نیست، مال توست. دولت بیگانه از ملت خودت کردی. خود شما مردم کردید دولت را بیگانه از خود. به لحاظ اینکه به حقوقت عمل نکردی رابطه­های خودتان را بین خودتان با زور تنظیم کردی، این منتجش شده این دولت. این هم بهتان زور می­گوید. برمی­گردد این زورها جمع می­شود آنجا برمی­گردد به طرف خود شما روزگارتان را می­کند سیاه که کرده. آنی که بنی­صدر گفت اینها بود. وقتی گفتم به حقوقت عمل نکنی خب راه به جایی نمی­بری. الانم می­گویم، هر روز هم می­گویم، و اگر در کشور ما در خانواده بین دوستان اینها یک جمع­های کوچکی هم شده تشکیل بدهند، کار اینها فقط این باشد به این حقوق عمل بکنند، بین خودشان این یک فرهنگ به وجود می­آید، آن ذهنیت تغییر می­کند. منی که همینجور دهن باز بکنم منتظرم که دولت برای من چه می­کند، خودم می­شوم فعال، صاحب نقش، آن وقت دولتی را بر کار می­گمارم که خدمتگزار من است، آنچه من تصمیم می­گیرم عمل می­کند، وضع عوض می­شود. آن وقت معلوم است که چه برنامه اقتصادی اجرا می­شود، حاصل این برنامه چه می­شود. بسیار من فکر کرده­ام به اینکه ما در امکانات اقتصادی که داریم مثل این کویر لوت و از لحاظ انرژی دارم می­گویم ها، امکاناتی که داریم، چرا نتوانیم واقعاً برق مجانی به همه ایران بدهیم، حتی به همسایه­های ایران برق صادر کنیم، همینقدر که هزینه­اش را تأمین کند، سودش هم پیشکش. اینکه شدنی است، شدنی است. اما این یک ملتی می­خواهد که کار را ارزش بداند، حق خودش بداند و عمل کند.

خانم ژاله وفا: و زشت نداند کار کردن را...

آقای بنی­صدر: این آن قسمت­هایی است که باید بشود. حالا اگر ما بگوییم که از این نسل امروز که مأیوس­ایم که کارش تمام است و ولش کن، نسل آینده را بچسب، که بچه­های هفت تا ده ساله را در سؤال است. کی تعلیم بدهد به آنها؟ فرشتگان را بیاوریم یا آدمک­هایی به اصطلاح ایجاد کنیم، تولید کنیم، که اینها بیایند به جای معلم به شاگردهایی در این سن بگویند اینجوری زندگی کنید.

خانم ژاله وفا: الگو می­خواهند.

آقای بنی­صدر: اولش این است که خب این معلم­ها همین آدم­ها هستند که شما می­گویی از اینها چشم بپوشیم، اینها دیگه درست بشو نیستند. نه، از هیچ احدی نمی­شود چشم پوشید. خدای مردم هم که ما نیستیم. تازه خدا گفت یأس کفر است که. ما می­باید به اینکه به آقای معلم به خانم معلم به خانواده­ها مرتب خاطرنشان کنیم که به عنوان انسان در خود بنگر. بگویی ببین به عنوان انسان حقوق­مند چجور انسانی می­شوی. این را بکن خواست اما نه از آن خواست­هایی که بگویی بنشینی بگویی اگر آن می­شدم ببین من چه می­شدم! مثل آن قضیه یک ملاقه ماست و دریا آب نباشد که بگوید اگر این دوغ می­شد چی می­شد. نه! کار بکنی که بهش برسی. این را به همه می­گوییم و به معلم می­گوییم که شمای معلم اول، آخه اینکه طرف فارسی یاد بگیرد، ریاضی یاد بگیرد، آن را یاد بگیرد و اینها، کی است که یاد بگیرد؟ این را از خودت سؤال کن. این دانشجو و دانش­آموز که تو باهاش روبه­رو هستی این کیست که اینها را باید یاد بگیرد، با کدام ذهنیت اینها را یاد بگیرد؟ اگر این عقل آزاد پیدا کند، خودانگیخته باشد، مستقل و آزاد باشد یک جور یاد می­گیرد می­شود انسان خلاق، حقوق­مند باشد اول یاد بگیرد حقوق­مند باشد، به حقوقش عمل کند، کلاس درس را بکن اینکه در آن کلاس این حقوق تنظیم بکند رابطه­ها را، هم بین خودت و معلم، به جای این چوب لعنتی که می­گیری دستت بترسانی، حقوق را بکن تنظیم­کننده. شاگردها بین خودشان را با حقوق تنظیم بکنند. همین را شما تمرین بکنی در کلاس درس و بگویی که آقای شاگرد تو نه اینکه همه­اش دهنت را بدوز، خیره شو به دهن من، نه. کار من معلم این است که شما را استعدادهای­تان را فعال بکنم تا در آن حال که می­آموزی این آموزش بهت امکان بدهد که این استعداد خلاقه­ات به کار بیفتد، استعداد دانشجویی­ات به کار بیفتد، استعداد هنری­ات... همه استعدادهایت به کار بیفتد. به عنوان انسان حقوق­مند بیاموزی و بیاموزانی. به اصطلاح آن جمع کلاس، کلاس انفعال که یکی بگوید بقیه گوش بدهند نباشد. متقابلاً آنها شرکت بکنند. چنانکه ما این بحث­ها را می­کنیم، شما می­پرسید و من جواب می­دهم. آن شنونده ایرانی اگر بخواهد همین را بشنود و برود دنبال زندگی­اش نتیجه­ای که باید حاصل نمی­شود. کوشش ما چیست؟ این است که آن این گفتگو را به ترتیبی انجام بدهیم که او فعال بشود، که او ذهنیت خلاق پیدا بکند و به عنوان انسان وارد تاریخ بشود. بالأخره ایرانی تا کی می­خواهد موضوع تاریخ باشد. هر از چندی یک تاریخ­ساز می­شود، می­شود ملت تاریخ­ساز، بعد از مدتی دوباره برمی­گردد به آن ذهنیتی که داشت. اعتیاد هم یک مسئله بسیار مهمی است، خصوصاً در آنچه به ذهنیات مربوط می­شود. فوق­العاده خطرناک­تر از اعتیاد به هروئین و سیگار و این چیزها و مشروبات الکی و اینهاست. زود برمی­گردد آدمی، تمرین زیاد می­خواهد به اینکه این حقوق را باید مرتب عمل کند تا آن ذهنیت بشود ذهنیت حقوق­مند، حقوق­مدار، عقل بشود مستقل و آزاد. اینها کار می­خواهد، به اندازه عمر آدم­هایی که یک عمر کار می­کنند تا غفلت بکنند می­بینند همچین ذهنیت سابق برگشت. اینهایی که ما می­گوییم برای همه است از پیرترین تا جوان­ترین مردم این سرزمین بلکه این به خودشان یک نهیبی بزنند بگویند ای انسان این فعل­پذیری را، خودت را مثل مرده در دست غسال که این رژیم است یا هر زورمدار و تبلیغات زورمدارانه دیگر است رها کن، بنشین فکر کن، بگو من انسانم، خلاقم، توانایم، حقوق­مندم.

شاد و پیروز باشید.

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter