وضعیت سنجی دویست و بیست و سوم: وجدان تاریخی و جنگ و جنایت

انتشار «الگوی اسلامی – ایرانی رشد» و رویه رژیم و دستگاه تبلیغایش در باره جنایت سعودی‌ها در ترکیه و به حافظه راه نجستن جنایات سعودی‌ها در یمن و مدعی پرچمداری حقوق انسان و جنگ با تروریسم که امریکا است و بخاطر معامله 110 میلیارد دلاری اسلحه با دولت سعودی، غمض عین بر تجاوز به حقوق انسان و ترور، وقتی سعودی‌ها مرتکب می‌شوند، این پرسش را پیش رو می‌نهند: وجدان تاریخی جامعه‌ها چرا خفته است؟:

دلیل تحول وضعیت از بد به بدتر ، از جمله، بخاطر به خواب رفتن وجدان تاریخی است:

در 1377، سالی بعد از رئیس جمهور شدن محمد خاتمی، خامنه‌ای برنامه 20 ساله‌ای را ابلاغ کرد. قرار بر اجرای آن برنامه بود تا که در 1397، فقر زدوده شود، اقتصاد، مازاد تولید کند و این مازاد «پس‌انداز آرام‌بخش» بگردد و رانت‌خواری از میان برخیزد و «انسجام ملی» کامل بگردد و «استقلال کشور همراه با تعامل جهانى» متحقق شود. چرا که «اگر استقلال کشور آسیب ببیند، تعامل‏ جهانى هم ذلّت براى کشور مى‏آورد» و در بعد اجتماعی، چهار هدف می بایست متحقق شود: اول صیانت از ارزشها و دوم عدالت اجتماعی همراه رشد و سوم امنیت ملی و اجتماعی و چهارم « توجه به جریان‏هاى خارج از حاکمیت. باید به گروه‏ها و جریان‏هاى موجود در کشور، که در حاکمیت نیستند اجازه تکامل و تعامل داده شود که آنها هم احساس غربت، تنهایى و انزوا نکنند»و...

    و اینک بعد از گذشت 20 سال، وضعیت کشور از زبان واقعیت‌ها که اندک شماری از مسئولیت شناسان نگران حال و آینده کشور و حتی خدمت‌گزاران رﮊیم نیز اظهارشان می‌کنند:

در 1 آبان 1397، میر سلیم، عضو مجمع تشخیص مصلحت و از نزدیکان به خامنه‌ای، به ایلنا، می‌گوید:

   «ما در وزارت صنعت دیگر مجالى براى کارآموزى نداریم؛ یادمان باشد نزدیک 70 درصد  کارخانه‌ها و کارگاهها و معادن در کشور تعطیل یا ورشکسته شده ‌است».

 ف رشید هکی وکیل دادگستری، فعال اجتماعی و محیط زیست می گوید ایران به آستانه فروپاشی اجتماعی رسیده است و بسا دیر شده و در وضعیت غیر قابل بازسازی است ( وی اخیرا بنا بر اطلاعی در مقابل منزلش به ضرب چاقو کشته و سپس جسدش سوزانده شد، نیروی انتظامی از خود سوزی او خبر داده است)

به جای تعامل باجهان، کشور گرفتار 8 جنگ و تحریم‌ها است که مدام به آنها افزوده می‌شوند.

رانت‌خواری بیشتر از هر زمان است و حکومت روحانی و مخالفان او در رﮊیم، یکدیگر را به رانت‌خواری و یا زمینه سازی برای رانت‌خواری محکوم می‌کنند. رانت‌ها بسا متجاوز از نیمی از «تولید ناخالص داخلی» هستند.

هرگاه بنابر «سند چشم انداز 20 ساله» که می‌گوید: «فقر زدایی براى این که‏ باید جامعه از لحاظ معاش و نیازهاى ضرورى مطمئن باشد. معلوم‏ است که جامعه نباید نسبت به امورى مانند مسکن، خوراک، تحصیل، درمان و مانند آن، نگران باشد»، میزان فقر را در جامعه امروز برآورد کنیم، 80 درصد جامعه زیر خط فقر قرار می‌گیرند. آنها که گرفتار فقر مطلق هستند، افزون بر 50 درصد مردم هستند:

    در 10 مرداد 1397، رسول خضری، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس، به خبرنگار خبرگزاری خانه ملت، گفته است: «در یک سال اخیر فقر مطلق در کشور از ۱۲ درصد به ۵۰ درصد مردم افزایش یافته‌ است و نرخ خط فقر به نزدیک ۶ میلیون تومان رسیده است. ریشه کن کردن فقر مطلق یکی از شعارهای اصلی آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال 96 بود و این موضوع همراه با رفع بیکاری و عدالت اقتصادی، محور بودجه دولت در سال 97 قرار گرفت، اما متاسفانه امروز نه تنها فقر مطلق از بین نرفته بلکه چندین برابر شده است».

عیسی کلانتری، معاون رئیس جمهوری در قلمرو محیط زیست هم مرتب هشدار می‌دهد که ایران دارد بیابان می‌شود و 70 درصد زمینهای کشاورزی کشور در معرض از دست رفتن هستند و...

    باوجود اینکه حاصل «اجرای» برنامه 20 ساله، وضعیت بدتر امروز است آیا مردم ایران، وجدان تاریخی به کنار، حافظه‌ای که وضعیت روز و ماه و سال آنها را بخاطر بسپرد را نیز ندارند؟ این پرسش محل دارد زیرا اگر وجدان تاریخی – که می‌باید تجربه‌های اجرای «برنامه»ها را محک سنجش برنامه‌گذاری و برنامه‌گذاران کند – و، دست کم، حافظه‌ای که تحول وضعیتی را ثبت کند که دارند، بیدار بود، غیر ممکن بود خامنه‌ای جرأت کند، «الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت» را انتشار دهد.

خاشقجی که روزنامه نگاری تبعه عربستان بود، در کنسولگری این کشور در ترکیه، توسط دژخیمان محمد بن‌سلمان، ولیعهد آل سعود، کشته شده ‌است. پیش از ارتکاب این جنایت، سعودیها بسیار ترورها کرده‌اند. بسیاری از اتباع ایرانی و غیر ایرانی را با خریدن پول، فاسد کرده‌اند. گروه‌های مسلح تشکیل و در کشورهای دیگر، مأمور جنایت کرده‌اند. دو کشور لیبی و سوریه، قربانیان نخستین آنها و دولتهای غربی هستند. یمن نمایشگاه جنایت‌گری سعودیها و حامیان امریکایی آنها است. سرمایه‌های عظیم حاصل از فروش نفت که دست کم باید مردم عرب را از فقر بیاساید، خرج جنگ و ویرانی و به انواع فسادها، تلف می‌شوند. و...

    و تا از پرده بیرون افتادن جنایت فجیعی که قتل خاشقجی است، غرب بر همه این جنایتها و فسادها، پرده سکوت کشیده شد‌ بود. اگر حکومت ترکیه بر آن نمی‌شد، افشای جنایت را طولانی کند – با وجود قولی که اردوغان داده بود، همچنان بخش مهمی از حقیقت را نگفت -، هر روز، قسمتی از آن را از پرده بیرون اندازد و اگر وسائل ارتباط جمعی، این بار سکوت را نمی‌شکستند، جنایت درجا، از یادها رفته بود. هنوز هم ترامپ و سعودیها برآنند که دست دست کنند تا کهنه شود و وسایل ارتباط جمعی دیگر بدان نپردازند.

    هرگاه وجدان تاریخی جهانیان بیدار بود، هرگاه وجدان تاریخی مردم عرب بیدار بود، هرگاه وجدان تاریخی دنیای مسلمان بیدار بود، رﮊیمهایی چون رﮊیم سعودی‌ها و رﮊیم ولایت مطلقه فقیه نبودند تا مرتکب جنایتها و فسادها و خیانت‌ها بگردند.

     اما چرا وجدانهای تاریخی و حافظه روز نیز بیدار نیستند؟ نخست بدانیم که قوت‌ گرفتن تمایل راست افراطی که زور، بن‌مایه راهکارهای پیشنهادی آنها را تشکیل می‌دهد، از به خواب رفتن وجدان تاریخی و نارضایی از وضعیتی که جامعه‌ها در آنند و ناامیدی از آینده، در فریب بخشی از جامعه‌ها – که دائم دارد بزرگ‌تر می‌شود – سود می‌جویند. بنابراین، پدیده جهانی است. لذا خواب‌آورها و مشوش‌ کننده‌های حافظه ثبت کننده تحول وضعیتی که هر نسل در آن می‌زید، نیز در همه جامعه‌ها عمل می‌کنند. البته با قوت و ضعف:

وجدان تاریخی تنها عمل نمی‌کند و اگر وجدانهای اخلاقی و علمی خوب عمل نکنند، بیدار نمی‌ماند:

    نخست یک‌ چند از عوامل را خاطر نشان کنیم که جهان‌ شمول هستند:

بحران اندیشه راهنما، از باورهای دینی و غیر دینی؛

نقش قدرت در تنظیم رابطه‌های فرد با فرد و گروه با گروه و کشور با کشور؛

از یادها رفتن حقوق ذاتی حیات فردی و اجتماعی و حقوق طبیعت(= حقوق پنج‌گانه)؛

زیادت مصرف بر تولید که آینده بدتر را از پیش متعین می‌کند؛

آلودگی روزافزون محیط زیست و کاهش روزافزون منابع موجود در طبیعت؛

خشونت که در اشکال پرشمار روزافزون می‌شود؛

نابرابریها در سطح جهان و در سطح هر جامعه که بطور مستمر بزرگ‌تر می‌شوند؛

بیکاری روز افزون که پدیده جهانی گشته ‌است. اما بیشتر جامعه‌های فقیر گرفتار آنند و از عوامل برانگیخته شدن موجهای مهاجرت است؛

فردیت، تنهایی و انزوا را به انسانها تحمیل کرده و آنها را در برابر قدرتی که سرمایه‌ داری است، تنها و ناتوان، مایل به تسلیم کرده ‌است؛

احساس ناتوانی که وجدان تاریخی و حافظه ثبت کننده تحول وضعیت روز - که از بد بدتر می‌شود -،را تنبل و بسا بیزار و متمایل به فراموش کردن می‌کند؛

هویت‌های متضاد: هر ملت و هر قوم و هر گروه اجتماعی و نیز جنس و نژاد، هویت خود را در تضاد با هویت دیگری تعریف می‌کند.

فقدان الگو، بدیل عامل به حقوق و ایستاده بر حق و فراخواننده به حق و پیشنهاد کننده نظام اجتماعی باز. و

ناامیدی از آینده که دو راهکار پیش روی انسان‌ها قرار می‌دهد: تغییر نظام اجتماعی – اقتصادی و یا حصار کشیدن به دور خود و ناگزیر کردن جامعه‌های فقیر به تحمل ویرا‌گریهای سرمایه‌ داری و تبعات آنها. راهکار دوم، فریب است و فریب‌کاران گرایشهای راست افراطی هستند که مجموعه عوامل را وسیله فریب می‌کنند.

    واقعیت مهمی که انسان‌های این عصر از آن غافلند این‌ است که سرمایه‌داری بدینخاطر که جهانی است و پیشخور کردن و از پیش متعین کردن آینده را به همه جامعه‌ها تحمیل می‌کند، برای جلوگیری از برخاستن جهانیان به عمل، برای تغییر نظام، ناتوانی و یأس از تغییر را همگانی می‌کند و این کار را با القای این دروغ می‌کنند که تلاش برای تغییر، وضعیت را بدتر می‌کند. شرکت قدرتهای بیگانه در بازسازی استبداد در ایران بعد از انقلاب، در متوقف کردن جریان تحول از استبداد به دموکراسی در روسیه و ترکیه، بستن راه بر هرگونه راهکار دیگر در خود غرب و در بقیه دنیا، تا بجایی که فوکویاما، صاحب نظریه «پایان تاریخ»، که «دموکراسی لیبرال» را نظامی می‌شمرد که جهان را فرا گرفته‌ است و نظام‌‌های پیشنهادی دیگر شکست خورده‌اند، امروز هشدار می‌دهد: جنگ فراگیر می‌شود و ادامه می‌یابد اگر جنبشهای هویت‌گرا یکه تاز بمانند و گروه‌های بزرگ، کارگران و قشرهای دیگر زحمتکش، در برابر گرایشهای راست افراطی، بی‌دفاع بمانند و به این گرایشها تسلیم شوند.

   اما این عوامل چرا هستند و عمل می‌کنند؟ چرا انسانها با آنکه، خود خویشتن را گرفتار جبر مجموعه امرهای واقع مستمر کرده‌اند، برآن نیز نمی‌شوند که این امرها را شناسایی کنند و بدین شناسایی، وجدانهای علمی و تاریخی خود را غنی و بیدار نگهدارند؟ چرا حقوق ذاتی حیات خویش را شناسایی نمی‌کنند و بدانها عمل نمی‌کنند تا که وجدان اخلاقی آنها غنی و بیدار باشد و نقش قدرت را در تنظیم رابطه‌ها به حقوق بسپارد؟ پاسخهای این پرسشها:

1. فیلسوفانی بوده‌اند و هستند که می‌گویند: اخلاق و پند نامه‌ها ساخته اقلیت صاحب قدرت برای مهار اکثریت بی‌چیز است. چرا که دستورهای اخلاقی اکثریت بزرگ را فعل‌پذیر می‌کند. اما هر انسانی وجدان اخلاقی دارد که کارش تصویب هر عملی است که او بخواهد انجام دهد. بنابراین، حق و ناحق بودن وزنه‌ها هستند که وجدان اخلاقی را کارگزار قدرتمداری می‌کند و یا با سنجش عمل به حق، رابطه‌های قوا، بنابراین، سلطه اقلیت صاحب امتیار را بر اکثریت، بی‌محل می‌گرداند. هرگاه انسانها از حقوق خویش غافل شوند، وجدان اخلاقی گرفتار خلاء می‌شود و این خلاء را «دستورهای اخلاقی» پر می‌کنند که توجیه‌گر سلطه اقلیت بر اکثریت و فعل‌پذیر شدن اکثریت می‌شوند.

    اما وجدان اخلاقی چه وقت محتوایی چرکین پیدا می‌کند؟ وقتی اندیشه‌های راهنما، در بیان‌های قدرت از خود بیگانه می‌شوند و حقوق را ممنوعه می‌کنند. وقتی دانشمندان به خدمت قدرتمداران در می‌آیند و در ترکیب دانش و فن با زور و پول و بکار رفتنش در سلطه اقلیت بر اکثریت بزرگ شرکت می‌کنند و وجدان علمی جامعه را «شبه دانش‌ها» پر می‌کنند. دانش‌های اجتماعی به نقش برخورداری از حقوق در بیرون رفتن از مدار بسته بد و بدتر نمی‌پردازند. در عوض، دانش و فن را بکار القای ترسها می‌برند. بدین‌سان، وجدان اخلاقی فرد و وجدان اخلاقی جامعه، از حقوق و دانش که بکار زندگی در رشد و آبادان کردن طبیعت می‌آیند، خالی می‌شود و از توجیه‌کننده‌های قدرت و قدرتمداری پر می‌شود.

2. وجدان علمی جامعه که غنی گرداندنش بر عهده اهل دانش است، هم بخاطر اختصاص تولید علم به مراکز علمی و بی‌نقشی مردم کشورها در تولید علم و هم بدینخاطر که علم در ترکیبی کاربرد دارد که در روابط قدرت بکار می‌رود، از علم خالی و از «شبه علم»ها یا توجیه کننده‌های نظام اجتماعی – اقتصادی موجود پر می‌شود. این «شبه دانش‌ها» که  توسط وسایل ارتباط جمعی در اختیار سرمایه‌داری به جمهور مردم القاء می‌شوند، انواع ترسها را نیز القاء می‌کنند. در جامعه‌هایی که نظام اجتماعی آنها بسته‌تر است، بر «شبه‌ علم‌» ها تا بخواهی غیر عقلانی‌ها و خرافه‌ها نیز افزوده می‌شوند. نتیجه این‌ است که وجدان‌ علمی نقش ضد رشد را پیدا کرده‌ است.

3. فقدان الگو،بدیل در جامعه‌های امروز و نبود مقاومت در برابر سیل آتش، زندگی بر روی زمین را دارد خاکستر می‌کند. تخریب سامانه‌مند الگو یا بدیل‌ها که به استقامت ایستاده‌اند و بی‌تفاوتی اکثریت بزرگ در برابر این تخریب، دست به دست عوامل بر شمرده، مانع از آن می‌شود که وجدان همگانی به خطر پدید آید و این وجدان، در همانحال که جنبش همگانی را فرمان می‌دهد، چر‌ک‌زدایی از وجدانهای اخلاقی و علمی و تاریخی را ناگزیر می گرداند. دانستنی است که وجدان همگانی از سه وجدان اخلاقی و علمی و تاریخی تغذیه می‌شود و فاسد شدن آن وجدانها، این وجدان را نیز فاسد می‌کند. مگر وقتی که الگو یا بدیل به فسادزدایی بر می‌خیزد و سبب پیدایش وجدان همگانی به زندگی در رشد، رشد انسان و آبادانی طبیعت، می‌گردد. این زمان، فساد زدایی از وجدان‌ها، در دستور کار قرار می‌گیرد.

  

    بدینسان، وجدان‌های اخلاقی و علمی انسانها را فعل‌پذیر می‌کنند. جور فعل‌پذیری با وجدان تاریخی که تجربه‌ها را خاطر نشان کند و امرهای واقع مستمر فرآورده روابط قوا را یادآور شود، جور نیست. فعل‌پذیر نمی‌خواهد این وجدان به او راست بگوید، بگوید تغییر وقتی تغییر است که زور‌پذیرها حقوقمندها بگردند و زورگوها را به حقوقمندی بخوانند. فعل‌پذیر، وجدان تاریخی می‌خواهد که فعل‌پذیری را توجیه کند. این دروغ را تعلیم دهد که دست زدن به هر تغییری، کار را از آن هم که هست بدتر می‌کند. وجدان تاریخی این درس راست تاریخ را به انسانها یادآور نمی‌شود: هر تغییری وقتی وضع را از آن هم که هست بدتر می‌کند که شهروندان تغییرکننده و تغییر دهنده نمی‌شوند. تغییر از بندگی قدرت به انسان مستقل و آزادی عارف و عامل به حقوق، انجام نمی‌گیرد، رابطه‌های قدرت برجا می‌مانند و دو موقعیت مسلط – زیرسلطه نیز برجا می‌ماند، تنها کسانی که در موقعیت مسلط هستند، جای خود را به تازه نفس‌ها می‌دهند و این تازه نفس‌ها ابعاد تخریب نیروهای محرکه را بزرگ‌تر نیز می‌کنند.

جهانی که در کام آتش خشونت‌ها فرو می‌رود، بیش از هر زمان نیاز به الگو یا بدیل دارد:

    هرگاه خوانندگان زحمت مراجعه مکرر به عامل‌ها را به خود بدهد و از اندازه آلودگی وجدانهای جامعه امروز ایران، برآوردی بعمل بیاورد، در می‌یابد، نیاز به چشم انداز دیگری است. نیاز به آن است که رشد انسان در استقلال و آزادی و بر میزان عدالت اجتماعی و آبادانی طبیعت، جانشین بزرگ شدن سرمایه‌داری و تخریب طبیعت و نیروهای محرکه بگردد. نیاز به معرفت و عمل به حقوق و کاستن از نقش قدرت در تنظیم رابطه‌ها است. نیاز به موازنه عدمی بمثابه اصل راهنمای هر شهروند و اصل راهنمای جامعه ملی در تنظیم رابطه‌ها با کشورهای دیگر، بر پایه حقوق ملی است. نیاز به یادآور شدن به انسان فرد شده، شئی شده و تسلیم شده است که توانایی ذاتی حیات است، امید، حقی از حقوق ذاتی حیات است، توانایی به تغییر بمعنای رها شدن از مدار بسته‌ای را دارد که، در آن، انسان جز بردگی قدرت نمی‌تواند و نمی‌کند.

    اما این هشدار، این فراخوان را چه کسانی می‌توانند به جمهور شهروندان بدهند؟ پاسخ این‌است: الگو یا بدیل‌های عارف و عامل به حقوق و در رشد و ایستاده برحق. در ایران امروز، در جهان امروز، عاجل‌ترین کار، بدیل یا الگوی عارف و عامل به حقوق شدن و رشد است. آنها که اینسان زندگی خویش را باز می‌یابند، باید شجاع باشند و در برابر تخریب سامانه‌مند، مقاومت کنند. از خود بپرسند، وقتی در برابر تمایل‌های راست افراطی که جهان را به آتش خشونتها می‌سوزانند، مقاومتی نباشد، چه بر سر جمعیت کره زمین و قابلیت زیست این کره می‌آید؟ از آنجا که جوانان نیروی محرکه تغییرند، بیشتر برعهده آنها است که بلادرنگ، به ساختن خود، بمثابه بدیل یا الگوی عارف و عامل به حقوق و رشد، بپردازند و تغییر را به رﮊیم‌های ویران‌گر تحمیل کنند.   

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter