پشت پردۀ ماجرای کودتای نوژه در تیر ماه ۱۳۵۹، مصاحبۀ تلویزیون سپیدۀ استقلال و آزادی

دیدار مهدی کروبی با ویلیام کیسی رئیس سی آی ای در مادرید، بعنوان نمایندۀ دستگاه روح الله خمینی (حزب جمهوری اسلامی) ...
اگر سران حزب جمهوری اسلامی (بهشتی، رفسنجانی، خامنه ای) یک هفته کودتا را به تأخیر می انداختند، جنگ در خرداد ۱۳۶۰ بپایان می رسید. جنگ را ۸ سال ادامه دادید و پیروزی را از یک ملتی گرفتند و به دشمن دادید و بعد گفتید که معایب را خواهیم گفت، حالا ۳۴ سال گذشته، هنوز وقت گفتن آن معایب نرسیده؟ ...

 

جهت شنیدن صدای مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید

 

جهت دیدن مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید

 

 

خانم ژاله وفا: با عرض سلام خدمت بینندگان محترم تلویزیون سپیده استقلال و آزادی؛ همچنین سلام دارم خدمت شما

آقای بنی صدر: سلام بر شما و بینندگان و شنوندگان گرامی در هر جای جهان که هستند

خانم ژاله وفا: آقای بنی صدر شما خودتان مستحضراید، همچنین بینندگان محترم که مسأله ی کودتای نوژه یا بعد از آن جنگ اطلاعات در درون ایران یکطرفه با در اختیار داشتن رسانه ها در دست نظام ولایت فقیه بیرون داده شده، در معرض قضاوت افکار عمومی ایران قرار گرفته و نظرات مثلاً شمایی که در اینجا در دوران جنگ فرمانده کل قوا بودید از این طرف مستقیم با مردم ایران در جریان گذاشـته نشده ولی شما مصاحبه های بسیار متعددی دارید در زمینه جنگ که در یوتیوب من برای بینندگان محترم در دسترس شان است. یک نکاتی هست که در بعضی از زمینه ها با شما هنوز باید طرح بشود تا به عنوان پازل مسأله ی جنگ یا حتی در زمینه کودتای نوژه کامل بشود. این سؤالات اول یک سؤال اساسی است که این طرح کودتای نوژه صرفاً یک طرح گروه بختیار بوده یا به علت نزدیکی فاصله زمانی یعنی 18 تیر 59 که کودتای نوژه بوده و 31 شهریور 59 هم آغاز جنگ بوده، با یک فاصله کم، آیا یک ارتباط ارگانیکی شما بین این دو تا کودتا می بینید یا کاملاً از هم متفاوت بوده؟

آقای بنی صدر: عرض کنم که اسناد انگلستان منتشر شده؛ آنها چه می گویند؟ البته اسناد عراق هم شاید قابل دسترسی باشد وای نه ما به آنها دسترسی داریم یا آنها به رژیم ایران دادند اسناد را، اینها هیچ بر من معلوم نیست. اما آن اسنادی که منتشر شده حاکی از این است که آن عده ای که رفتند پیش صدام حسین مثل وزیر خارجه ی آلن کلارک وزیر خارجه ی اسبق انگلستان و اویسی و بختیار، آنها به صدام اطمینان دادند که ارتش ایران متلاشی است و اگر حمله به ایران بکند این ارتش مقاومتی ندارد پس یک ربطی هست بین متلاشی شدن ارتش و حمله ی عراق. البته من آن وقتم که در ایران بودم اطلاعی از این اسناد هم نداشتم، می¬دانستم که این کودتایی توسط گروهی از افسران نیروی هوایی شدنی نیست، آن هم در یک کشوری که تازه انقلاب کرده، این یک هدف دیگری دارد. این است که با نامه هایی که به آقای خمینی نوشتم، مقاومتی که کردم در برابر طرح آقای بهشتی که به شورای انقلاب آورده بود؛ وقتی می گوییم آقای بهشتی این طرحی بود که سران حزب جمهوری اسلامی تهیه کرده بود...

خانم ژاله وفا: برای تضعیف ارتش...

آقای بنی صدر: بنابراین آقایان هاشمی رفسنجانی و خامنه ای و باهنر و موسوی اردبیلی هم از این طرح آگاه بودند و با آن موافقت داشتند. اینکه مقاومت کردم و به آقای خمینی هشدار دادم که این ارتش بیش از آن چیزی که شده تضعیف نشود و اینها می گوید به اینکه من ربطی می دیدم بین کودتای نوژه با هدف متلاشی کردن ارتش و حمله عراق به ایران. آنهایی هم که این طرح کودتا را ریخته بودند، اطلاع می گوید که در عراق نماینده ی صدام حسین و دکتر بختیار اینها آن طرح کودتا را ریختند. خب عراق چه مناسبتی دارد در طرح کودتا شرکت کند اگر هدف این نیست که ارتش ایران متلاشی بشود؟ برای اینکه مقاومتی نباشد در برابر حمله ی عراق؛ خصوص به اینکه ماجرای کردستان که بعد به قول اعلامیه حزب دموکرات، کومله در سنندج جنگ افروزی کرد این هم یک علامت دیگری بود. حالا افزون بر اینها که قطب زاده هم یک طرحی را توسط آن، او می گفت که یک جاسوس به من می فروشد که بعد هم این آقای مکری آورد که صفحه دو بود، همان طرح را آورد. مکری می گفت این را دوستان من در مرکز مطالعات علمی فرانسه در اختیار من گذاشتند. گفتم من پرسیدم خندیدم گفتم که این مرکز از چه وقت شده دستگاه جاسوسیِ ضدجاسوسی که از این طرح¬ها اطلاع به هم می رساند. به سفیر روس گفتم که به نظرم این طرح را شما دادید به این آقای مکری؛ خندید هیچی نگفت ولی لبخندی زد یعنی تصدیق کرد.

خانم ژاله وفا: الان روایات مختلفی وجود دارد از اینکه از کجا مطلع شدند، روایات محسن رضایی است، رفسنجانی است، حجاریان است، به شکل های مختلف ربطش می دهند که از طریق ک.گ.ب معلوم شده است برای آنها؛ حالا روایت شما جدا است.

آقای بنی صدر: اینها اینکه واقعیتش همین است که آن موقع در موقعیتی نبودند که این اطلاعات به آنها برسد پس ما کاملاً مطمئن بودیم که این مقدمات حمله ی عراق است. به آقای خمینی وقتی نامه نوشتم در آن موقع گفتم که عراق در تدارک حمله به ایران است و شما گفتید هیچ کس به ایران حمله نمی کند، بفرمایید کردند!

خانم ژاله وفا: حالا اینجا برای اینکه یک چیز مشخص شود ببینید آن سپهبد سعید مهدیون و سرتیپ آیت محققی را دو روز بعد از آغاز کودتا اعدام کردند. اینها گفتند ارتباط بوده، حالا در بازجویی بوده به هر شیوه ای یا نبوده، دو روز بعد اعدام می شوند و اینها یعنی اعتراف می¬کنند که با بختیار در ارتباط بودند. طرح تضعیف ارتش به قول شما یک روزه که نمی شود ارتش را تضعیف کرد یعنی یک پروژه داشته، به این عنوان محاکمه شدند و خیلی های شان اعدام شدند که در کودتای نوژه دست داشتند که اینها می خواستند اول مجلس را بگیرند، رادیو و تلویزیون را بگیرند، بعدش هم سران دولت را به اصطلاح تیرباران کنند و از بین ببرند و به هر حال برگردانند بختیار را؛ به این عنوان اعدام شدند و خیلی هم سریع بازجویی ها انجام شده. این طرح تضعیف ارتش که شما به درستی می گویید که چگونه می شود که بختیار برود با صدام حسین و بعدش هم یک جنگ، اینها یک ارتباط ارگانیکی دارد، نمی تواند فرمانده سابق نیروی هوایی آقای مهدیون یک دفعه به تنهایی بخواهد یک کودتایی را انجام دهد. پس این قصد و هدف این بوده ارتش تضعیف بشود تا جنگی رخ بگیرد، از طرف عراق حمله ای بشود...

آقای بنی صدر: آره که نصف غرب ایران را صدام تصرف کند، دولت بختیار در آنجا تشکیل بشود و بعد نیمه بعدی کشور...

خانم ژاله وفا: ولی یکسال پیش می آید که مثلاً آقای خمینی، حالا حزب جمهوری جدا است هدف آنها، چه نفعی دارد در اینکه عراق بیاید حمله بکند، اینکه هشت سال ادامه اش می دهند یک روند دیگر است، بختیار را بیاورد به جای این دولت یا سران جمهوری آیا استراتژی سنجیده بودند که خیال می کردند خود هم از این نمد کلاهی برای خود درست می کنند یا اینکه نه، خیال می کردند از طریق تضعیف ارتش به طریق دیگری خود می توانند استبدادشان را حاکم بکنند؟ این سؤال به وجود خواهد آمد، نفع سران حزب جمهوری و آقای خمینی در تضعیف ارتش آن زمان چه بوده است اگر این کودتا به نتیجه می انجامید برای بازگرداندن آقای بختیار؟

آقای بنی صدر: آقای خمینی وقتی سران ارتش رفتند طرح حمله عراق را به ایران به ایشان گزارش کردند ایشان بعد به من گفت اینها دروغ است، هیچ کس به ایران حمله نمی کند، اینها را این قشونی ها درست کردند گزارشی ساختند برای اینکه پای آخوند را از ارتش قطع کنند. پس ایشان باور نداشت هیچ کس به ایران حمله کند. صدام را هم اصلاً در موقعیتی نمی دید که به ایران حمله کند. حالا آنهایی که این آقا را قانع کرده بودند که هیچ کس به ایران حمله نمی کند، آنها چه کسانی بودند؟ نظامی ها قطعاً نبودند که، آنها خودشان گزارش داده بودند که آقا این دارد تدارک حمله به ایران می کند. من هم که نبودم چونکه من هم هشدار می دادم که این ارتش نه تضعیف، بلکه تقویت بشود. پس یک کسان دیگری بودند، کسان دیگری چه کسانی هستند؟ همین ها که الان بر ایران حکومت می کنند. اینها که باور داشتند عراق به ایران حمله بکند، یک سؤالی است که آیا واقعاً باور داشتند یا نه؟ به هر حال آن طرف که نداشتند، می گفتند که نه عراق به ایران حمله نمی¬کند، نمی¬تواند بکند، هم آقای خمینی را قانع می کردند که عراق به ایران حمله نمی کند. آیا یک روابط پنهانی هم داشتند به قدرت خارجی که اینطور نتیجه می داد؟ اینجا مسئله اکتبرسوپرایز پیش می آید.

خانم وفا: که آن هم ارتباط ارگانیک داشته با جنگ...

آقای بنی صدر: اینهایی که محرمانه داشتند معامله می کردند فکر می کردند که آن معامله به معنای این است که امریکا می آید پشت اینها و کسی حمله نمی¬کند به ایران. آن زمان هنوز معامله انجام نشده بود گرچه دید و بازدیدها شده بود. دید و بازدیدها شده بود اما معامله انجام نگرفته بود. مثلاً دیدار آقای کروبی، او بوده از طرف دستگاه آقای خمینی در مادرید با کیسی، اینکه بعد شد رئیس دستگاه CIA در حکومت ریگان، این در 28 ژوئیه انجام شده. خیلی دیر؛ کودتای نوژه خیلی زودتر از این کشف شد. پس آنها نمی¬شود گفت که آن وقت معامله کرده بودند. آن وقت معامله کرده بودند که بعد اسلحه بگیرند.

خانم ژاله وفا: 2 ژوئیه 80 که همان 18 تیر 59 می شده، روز کودتا بوده. هم می پذیرند.

آقای بنی صدر: آن وقت کشف شده. این معامله با دسته ریگان و بوش بعد انجام گرفته است. اینکه کسانی وصل بودند به انگلستان چون وزیر دفاع انگلستان گفت، آلن کلارک، در حکومت تاچر که جنگ در سود انگلستان و غرب بود، اسباب ایجاد ادامه¬اش را فراهم کردیم. پس یک کسانی باید وصل به انگلستان می بودند که آنها باید قانع می کردند که خام می¬کردند طرف ایران را که حمله به ایران نخواهد شد. و الا باقی اش می ماند که نه یک آدم هایی بودند فکر می¬کردند تقویت ارتش یعنی قوت گرفتن رئیس جمهوری و می خواستند اینطور نشود. آنها هم رفتند آقای خمینی را قانع کردند که نه کسی به ایران حمله نمی کند. غیر از این توجیهی ندارد. چون یک کسانی آقای خمینی را توجیه کردند که کسی به ایران حمله نمی کند. آن کسان هم معلوم است؛ جن و پری نیستند. آنها این آقایان هستند؛ حالا این آقایان یا کسانی بین آنها ارتباط داشته با امپراتوری انگلستان و اصلاً در تدارک جنگ بوده، می خواسته زمینه فراهم شود که جنگی رخ بدهد پس باید غافل می کرده حتی می باید که ارتش متلاشی می شده، تا یک جنگ فرسایشی طولانی ممکن می¬شده، چون ارتش هم متلاشی می شد، نه معنایش این بود که ایران مقاومت را رها می¬کرد.

خانم ژاله وفا: ببینید آقای بنی صدر شما خودتان بهتر واقف هستید، تناسبان قدرت را می دانید. بعضی از امور به اصطلاح ذهن قدرت¬مدار با واقعیت ارتباط برقرار نمی کند، یکسری ساخته¬های ذهنی می سازد براساس آن عمل می¬کند. احتمال دارد دسته ای بودند به این عنوان که ارتش که ضعیف بشود به اصطلاح با فرماندهی کل قوا که شما باشید قوت نگیرید که بخواهد ارتش سازماندهی دموکراتیک پیدا کند که خودش مقاومت پیدا بکند، ولی این ارتش بختیار هم با توجه به روحیه ای مردم بعد از انقلاب امکان بازگشت به ایران از نو نخواهد داشت ولی ما با زد و بند با امریکا چه در، بعداً هم اسنادش درآمد بیرون و شما هم کتاب ها نوشتید در این زمینه، این امریکا طرف ما را نگه می دارد، ما را در قدرت نگه می دارد. حتی گفته بودند که ما خمینی را هم حاضر هستیم به کشتن بدهیم از سران حزب جمهوری. یعنی این نقشه ای یک تصور ذهنی که ارتش به اصطلاح تضعیف می شود، سپاه هم که آن موقع هنوز آن قوت را نداشته ولی برای خودمان ارتش خودمان را هم درست می کنیم، نیروهای نظامی خود، امریکا هم طرف ما را می¬گیرد، یک جنگ فرسایشی فعلی به خاطر اینکه بتوانیم استبداد را حاکم بکنیم، می توان این تصور باشد؟

آقای بنی صدر: اینها مال بعد از وقوع است. قبل از وقوع غیر از بعد از وقوع است. ببینید میگوییم خوش بین باشیم می گوییم اینها چون سفیر آلمان هم سر گروگانگیری یکدفعه آمد و گفت که پیام کارتر را آورده بود که ما به هیچ قیمت نمی گذاریم ایران سقوط کند، ایران اهمیت استراتژیک دارد، همسایه شوروی است، خب ممکن است بگوییم خوش¬بین باشیم این حرف¬ها رسیده به آقای خمینی هم رسیده مطمئن بوده امریکا نمی¬گذارد ایران سقوط کند، پس نمی¬گذارد کسی به ایران تجاوز کند، پس جنگ نمی شود. این خوش بین باشیم می¬شود اینجور. در هر حال آنها بنا را گذاشته بودند بر اینکه کسی به ایران حمله نمی¬کند، تمام. حالا که نمی¬کند پس مسئله داخلی است. مسئله داخلی را چطوری حل کنیم؟ در جا حکومت را قبضه کنیم، چرا نه؟ پس طرح انحلال ارتش به استناد کودتای نوژه، تازه خوشمزه اینجاست کودتای نوژه کشف¬اش را من کردم، یعنی شهید ذوالفقاری که حالا باید از او یاد کنم، از فداکاری¬اش از صمیمیت¬اش و از اینکه اعدام شد بدون اینکه کسی بداند چرا؟ کاشف واقعی نوژه اوست. به این ترتیب که او در دیوار یک شعار بر ضد آقای خمینی را دیده بود. خط را شناسایی کرده بود. رفته بود در اداره اطلاعات ارتش و صاحب شخص ارتشی را تمام پیدا کرده بود، محل خدمت اش را درآورده بود. او تحت نظر قرار گرفت، شبکه شناسایی شد. فکوری دستور گرفت که این به اصطلاح شبکه را پیگیری کند و تمام اجزا و اشخاص اش را دربیاورند. این سپاه پاسدار، اداره اطلاعات سپاه پاسدار، به محض اینکه مطلع شده بود که این شبکه شناسایی شده پیشدستی کرده بود که حمله کرده بود به پایگاه نوژه در همدان و دستگیری ها را شروع کرده بود. این به این ترتیب بود. بعد این رهبران حزب جمهوری اسلامی در غیبت من، طرح انحلال ارتش را و اداره کشور توسط یک کمیته سه نفری، یک نماینده از شورای انقلاب که اکثریت خودشان بودند، یک نماینده از سپاه پاسدار که آن وقت فرمانده اش این آقایی بود که عضو شورای حزب جمهوری اسلامی بود، منصوری، و یک نماینده هم از دادگاه انقلاب که آن دست آقای بهشتی بود. بنابراین در واقع کمیته ای تحت امر آقای بهشتی این کشور را اداره کند، در انحلال ارتش اینجوری. مرحوم بازرگان گفته بود که آقا شما دارید سر بنی¬صدر را می بُرید اقلاً خودش باشد سَرش را ببُرید و به من اطلاع داد آمدم تهران و با تمام توان مانع اجرای این طرح شدم. اما نه اینکه اینها ول کردند؛ بعد از اینکه دیدند انحلال نه، افتادند به جان اینکه شناسایی افرادی که کمیته بوده، به اصطلاح در چندین لشکر یک کمیته هایی درست شده بوده برای آن کودتای نوژه، به عنوان آنها در واقع این نیروی زمینی را به کلی بی¬اثر کردند؛ شد صفر درصد به اصطلاح آمادگی اش. خوشبختانه ما در آن دوران ریاست جمهوری تا آن وقت به نیروی هوایی پرداخته بودیم و میزان آمادگی اش را بالای نود درصد کرده بودیم و همینجور نیروی دریایی، وگرنه خدا می¬داند بر سر ایران چه می آمد.

خانم ژاله وفا: پس اینها یک طرح بوده؛ کودتای خرداد 60 هم این هماهنگی بوده با به اصطلاح کل این از طرح کودتا و تضعیف ارتش بگیرید، بعد کودتای 60 علیه شما و ارتباط با امریکا و روابط پنهانی که بوده می شود ارتباط های ارگانیک دارند با همدیگر.

آقای بنی صدر: حالا تا جنگ اش اینجوری است؛ تا وقتی که جنگ است فرض کردیم که اینها می گفتند که امریکا نمی گذارد به ایران حمله بشود برای اینکه همسایه شوروی است و خطرناک است و ممکن است برسند به خلیج فارس، بگوییم اینطور خوشبین باشیم. اما از زمانی به بعد نه دیگر، اینها با امریکایی ها معامله پنهانی کردند سر گروگان ها و کودتا دیگر کودتایی که من آن وقت ها هر روز در کارنامه توضیح می دادم که کودتای خزنده الان در چه مرحله ای است. آن کودتای خزنده برای تصرف دولت بوده حالا دیگر جنگ شده نعمت، جنگ نعمت است برای اینکه به آنها امکان می دهد که نسل انقلابی را از بین ببرند، بی اثر کنند، آن مقاومت های سیاسی را با آن جنایت کاری ها که می شناسیم از بین ببرند و هر چه استعداد است اینها را یا بکُشند یا فراری بدهند از کشور. به قول خودشان آن وقت هم شعارشان این بود که نصف ایران برود بهتر از این است که بنی صدر پیروز بشود. به رغم همه ی اینها، بی خودی آن سران هشت کشور نگفتند این معجزه بود، حماسه نبود معجزه بود، فکر می کردند ایران سقوط می کند نکرد، این همه بازی اینها از پشت جبهه، خطرناک تر بود از قشون صدام اینکه پشت جبهه اینها گشوده بودند. با همه ی اینها ما رساندیم به اینکه صدام تن داد به پیشنهاد غیرمتعهدها. حالا در اینجا یک نکته مهم را یادآور بشوم که به تازگی دیدم که یک سؤالی از این آقای خامنه ای آن زمان شده که آقا این طرح غیرمتعهدها چه بوده؟ گفته یک طرحی بود که شورای عالی دفاع به اتفاق آرا رد کرد آن را! اصلاً آدم ماتش می برد از گستاخی این آدم در دروغ گفتن. رئیس آن شورا من بودم که الان حاضرم؛ نامه نوشتم به آقای خمینی توضیح دادم که این بهترین طرح است پس من که موافق بودم. رئیس ستاد ارتش که موافق بوده؛ فرمانده هان سه نیرو که موافق بودند؛ درست؟ مرحوم چمران که موافق بوده. باقی می ماند این آقای خامنه ای و فرمانده ی سپاه که آن زمان فرمانده ای سپاه رضایی بود، نه این رضاییِ محسن؛ یکی دیگر بود که به اصطلاح خودش را طرفدار من می دانست و او هم موافق بود. همین آقای خامنه ای هم هیچگونه مخالفتی نکرد یعنی به اتفاق آرا، به خلاف درست به اتفاق آرا تصویب شد این دروغگو گفته به اتفاق آرا رد شد!

خانم ژاله وفا: حتی آقای رفسنجانی در کتاب عبور از بحرانش حالا من تاریخش را علامت زدم می¬گوید که بنی¬صدر موافق بود، این طرحی بود که ... بله آنجا اقرار می¬کند...

آقای بنی صدر: بله بله. آخه آدم دروغگویی هم حدی دارد. شما یک طرحی را که طرف هم پذیرفته، یک هفته تأخیر می¬کردید این کودتا را، جنگ تمام می شد در خرداد 60. هشت سال ادامه دادید حالا آمدی برای توجیه جنایت و خیانتی که به این کشور کردید، یک پیروزی را از یک ملتی گرفتید و به دشمن دادید، آمدی می گویی که حالا معایب آن طرح را بعدها خواهیم گفت! بعداً خواهیم گفت! بعداً چهل سال است، سی و شش سال است الان گذشته! این بعد نرسید؟ مسئله اینجوری است؛ یعنی ربط امور این است. از زمانی که به اصطلاح کودتا کشف شد آنها با این عنوان که تجدید 28 مرداد متصور است، حالا اینجا باز هم تناقض است، از یک طرف می گویی که امریکا نمی گذارد کسی به ایران حمله بکند، از یک طرف امریکایی را گروگان گرفتی، از آن طرف هم می گویی کودتای 28 مرداد اگر امریکا نمی خواهد بکند پس کودتای 28 مرداد چجوری می خواهد بکند؛ به هر حال تحت این عنوان آن طرح را آوردند شورای انقلاب که با مقاومت من مانع شد. بعد افتادند به جان نیروی زمینی. البته تعداد زیادی از نیروی هوایی را هم اعدام کردند تا من توانستم این ماشین اعدام را متوقف بکنم متأسفانه عده ای جوان را هم از این افراد نیروی هوایی اعدام کردند. حالا بالأخره توانستم مانع از ادامه ی اعدام ها بشوم. وقتی عراق به ایران حمله کرد نیروی زمینی ما زمین گیر بود ولی نیروی هوایی ما آمادگی داشت. نیروی دریایی ما به مقدار زیاد آمادگی داشت. این است که آن نیروی هوایی عمل کرد به ترتیبی که در جای خود توضیح دادم تا این نیروی زمینی توان مقاومت پیدا کرد و سرنوشت جنگ را تغییر داد.

خانم ژاله وفا: دو تا سؤال باید از شما انجام بدهیم یکی به عنوان سند هم هست که پیش از عزل شما از فرماندهی کل قوا، رادیو بختیار یک خبری را پخش می کند مبنی بر اینکه شما به همراهی ارتش می خواهید کودتا کنید و آقای رفسنجانی و حتی الان من می خوانم از روی کتاب "یکرنگی" آقای بختیار می گوید "در زمان بروز اختلاف میان بنی¬صدر و خمینی خرداد 60، من چندین پیام برای ارتش فرستادم و توصیه کردم که خود را از ماجرا دور نگه دارد یعنی در حقیقت تصمیم ارتش را تأیید کردم چون شک دارم که ارتش قصد کمک به بنی صدر را در سر بپروراند". بعد شما در کتاب "خیانت به امید" که بلافاصله بعد از آمدن تان به فرانسه نوشتید، آنجا یک جا می نویسید که "از شگفتی¬ها یکی اینکه یک شب پیش از عزل از فرماندهی کل قوا رادیو بختیار خبری جعلی پخش کرد که بنی صدر به کرمانشاه رفته تا درباره ی کودتا با فرماندهان نظامی گفتگو و همکاری آنها را جلب کند. همه چیز آماده بود برای کودتا، بهانه لازم بود که بدینسان فراهم شد." بعد چه آقای رفسنجانی در "عبور از بحران" چه شمخانی در یک برنامه تلویزیونی، همین را عنوان می کنند، یعنی این را بهانه کردند که شما می خواستید کودتا کنید...

آقای بنی صدر: کودتا در تهران می شده، در کرمانشاه چی بوده جریان؟!

خانم ژاله وفا: چه کودتایی انجام می شده، بله.

آقای بنی صدر: بله. البته وقتی حکم آقای خمینی برکنار می شود بنی صدر، این ارتشی ها می گفتند که برویم تهران را تصرف بکنیم، نه در مقام کودتا، در مقام واکنش نسبت به این خطری که موجودیت ایران را تهدید می کند چون دیگر از آن پس شما تصور بکنید نیروهای کشورتان در جبهه های جنگ هستند، رئیس جمهوری فرمانده کل قوا با یک خط، ساعت ده شب آن وقتی است که این آقا می رود می خوابد، بعد از خوابیدن این در رادیو می خوانند که بنی صدر برکنار شد. اصلاً روحیه ای نمی ماند، من آنجا توضیحات دادم برای آنها که این ناشدنی است؛ اولاً اینکه مخالفم، ثانیاً برای اینکه بعد نگویند در تاریخ که ما آماده بودیم اگر بنی¬صدر گفته بود بله ایران این بلاها سرش نمی آمد. خب چگونه می خواهید، برای اینکه بگویم حرف او چقدر نامربوط بود حرف رادیو آقای بختیار و حرف آنهایی که در ایران میگویند، انجام بدهید این کار را؟ در تهران نیرو دارید؟ گفتند خیر، دو گردان. با آنها می شود کودتا کرد؟ نه، اقلاً دو لشکر میخواهد. می گویم آن کودتای نوژه ناشدنی بود ها! خب از کجا این نیروها را می خواهیم؟ باید با صدام گفتگو بشود، ما نیروها را از جبهه بکِشیم بیرون...

خانم ژاله وفا: بکشیم بیرون ببریم در تهران مستقر کنیم.

آقای بنی صدر: گفتم خب ما الان کشور را بی دفاع کنیم قوا را ببریم. حالا چقدر طول می کشد؟ گفت اقلاً یک ماه. گفتم آدم¬های عاقل بفرمایید جنگ داخلی میخواهیم بکنیم دیگه، برای اینکه شما بخوای راه بیفتی یک ماه برسد به آنجا آنها که بیکار نمی¬مانند که! آنها افراد را مسلح می کنند و شروع می کنند به جنگ. جنگ می شود جنگ داخلی. دشمن هم از این فرصت استفاده می کند، کشور سقوط می کند.

خانم ژاله وفا: البته آقای بنی صدر حزب جمهوری سپاه خودشان به گفته عبور از بحرانِ آقای رفسنجانی آورده بودند در پارک خرم مستقر کرده بودند ولی شما اهل این کودتا نبودید.

آقای بنی صدر: بله آنها این کار را کرده بودند، برای اینکه آقای هاشمی رفسنجانی می گوید رفتیم با آقای بهشتی...

خانم ژاله وفا: برای دیدن پاسدارها در پارک خرم...

آقای بنی صدر: در تهران کودتا کنند. بله به هر حال آنجا گفتم نه شما می ایستید از وطن تان دفاع می کنید دعوای سیاسی را هم بگذارید به همین طریق سیاسی حل بشود. این کار مردم است نباید تن بدهند، کودتا و استبداد و بازسازی استبداد و اینها. به هر حال مقاومت در درون با من است، مقاومت در مرزها با شماست. شما سر کار خودتان بمانید. واقعیت این بود. می بینید که یک کشوری در یک فرصتی نیروهای مسلحش، آخه نیروهای مسلح ما قزاق بوده که روس ها ساختند، بعد این قزاق کودتا کرده، بعد رژیم کودتایی تابع امپراتوری انگلیس شده، بعد همواره تحت نظارت مستشاران خارجی بوده، حالا یک فرصتی پیدا شده که این تحول کند به یک ارتش ملی، این فرصت را هم غنیمت شمرده، جانانه از وطنش دفاع کرده، رسیده به پیروزی. دریغ کردن پیروزی از همچین نیرویی خود یک خیانت است. غیر از اینکه خیانت به وطن است، غیر از اینکه یک نسل ایرانی قربانی شد، غیر از اینکه این استبداد تبهکار تا امروز بر کشور ما حاکم است. این درس تجربه ی بزرگی است برای مردم امروز. نیروی مسلح باید همواره تحت فرماندهی مردم ایران باشد، نه هیچ شخصی. رئیس جمهور به نمایندگی ملت در مقام فرماندهی قرار می گیرد، نه به صفت شخصی. و من امیدوارم به اینکه هم نیروهای مسلح ایران بدانند آن موقعیت را مفت از دست دادن، تبدیل شدن به نیروی سرکوب، این هم یک جنایت و خیانت در حق خودشان و در حق این ملت است. امیدوارم نسل امروز حقوق خود را بشناسد، به حقوق خود عمل کند، برخیزد و دولت را دولت حقوق¬مدار بگیرد و نیروهای مسلح تحت امر ملت خویش قرار بگیرند.

شاد و پیروز باشید

Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter