سيا تاريخ كودتاى ننگين 28 مرداد را
منتشر مىكند:
به قلم دكتر دونالد. ن ويلبر
تاريخ نگارش: مارس
1951
تاريخ انتشار: اكتبر
1999
اين كتاب با مراجعه به آقاى
ابوالحسن بنى صدر ترجمه و كامل شده است.
اين كتاب اولين بار
در
روزنامه انقلاب اسلامى انتشار يافته
است
تاريخ انتشاربصورت كتاب : 25 خرداد
1382
برابر 15 يونى
2003
تهيه و تنظيم از انتشارات انقلاب
اسلامى
تنظيم براى سايت از انتشارات انقلاب
اسلامى
انقلاب اسلامى: تاريخ سيا از كودتاى 28
مرداد 32 را بطور كامل مىآوريم. جاهائى را سياه كردهاند. مؤسسهاى سياه شدهها را
خوانده و اسامى سانسور شده را يافته است. ما با مراجعه به مدارك منتشر شده،
مىكوشيم تاريخ سيا را شفاف و كامل كنيم.
اين تاريخ
و مدارك را نيويورك تايمز منتشر كردهاست.
در آغاز،
علت سانسور اسامى، خوددارى از ايجاد
خطر براى ايرانيانى ذكر شدهاست كه در كودتا شركت داشتهاند. اما اين اسامى و اسامى
ديگرى كه در تاريخ و اسناد منتشره نيامدهاند، در مقالهها و كتابهاى منتشره،
بفارسى و انگليسى آمدهاند.
تاريخ عمليات سيا
و انتليجنت سرويس و عوامل ايرانيشان را از نوامبر 1952 تا اوت 1953، گزارش مىكند.
در «يادداشت تاريخ نويس»، ياد آور مىشود كه آن را دونالد ن. ويلبر
Donald N.
Wilber، اين كتاب را
در مارس 1954 نوشته است. در همان تاريخ وقوع كودتا ،زيرا بايد جريان كودتا نگاشته و
ضبط مىشد. آن روزها، اسناد موجود و حافظههاى افراد شركت كننده در آن، تازه بودند.
افزون بر اين، كودتا متضمن درسهائى بودهاست كه در عمليات مشابه در آينده
مىتوانستهاند بكار آيند. مختصر تاريخ را در آغاز مىآورد.
تاريخ مفصل
و اسناد از جمله اين درس را مىآموزند كه الف - بدون خيانت خائنان و تن زدن خادمان
از ايستادگى، كودتا انجام نمىگرفت و ب - اگر تجربه كنندگان تجربه را رها
نمىكردند، كودتا موفق نمىشد.
در پايان
گزارش، سيا درسهائى را فهرست كردهاست كه قدرت امريكا از كودتاى 28 مرداد 1332،
براى تكرار آن در كشورهاى ديگر بايد بياموزد. اما اين گزارش به انسانهائى كه
بخواهند آزاد و مستقل بزيند نيز درسها مىآموزد. مهمترين اين درسها را ، بعد از نقل
برگردان گزارش و پيوستهاى آن به فارسى، فهرست مىكنيم:
يادداشت نگارنده گزارش:
اين گزارش كه
سرنگون كردن مصدق، نخست وزير ايران، عنوان يافته است، در مارس 1954، توسط دكتر
دونالد ن. ويلبر Donald N.
Wilber نگاشته
شدهاست. او نقش فعالى در عمليات ايفا كردهاست. اين مطالعه نوشته شد چرا كه تا
كنون مدارك آماده و در دسترس و
خاطرهها در حافظههاى اشخاصى كه در فعاليتها شركت داشتند، تازه بودند، مىبايد
تاريخ عمليات بزرگ ثبت مىشد. افزون بر اين، بنظر عاقلانه رسيد كه بر پارهاى از
نتايج حاصل از ارزيابى عمليات، تاكيد و كامل گردند و بشكل رهنمودهائى در آيند كه،
در آينده، در عملياتى از اينگونه، مىتوانند بكار روند.
اسناد
متعلق به عمليات كه در اين گزارش، گزارش نقشه تى پى آژاكس TPAJAX، شرح
شدهاند، در شعبه ايران در بخش خاورنزديك و آسياى جنوبى، نگاهدارى
مىشوند.
تمامى
اسامى اشخاص كه در اين گزارش آمدهاند، به دقت، بررسى شدهاند تا خالى از اشتباه و
كامل باشند. كوشش جدى بكار رفته است تا نام و نام خانوادگى هر كس آورده شود. هر بار
كه نام و نام ميانى قيد نشده، بخاطر آن بوده كه اطلاع از آن در اختيار نبوده است.
دين ل. داج
Dean
L. Dodge
بخش خاور
نزديك
افسر مسئول
تاريخ
مارس 1969
خلاصه گزارش:
در اواخر 1952، روشن شد كه
حكومت مصدق در ايران از رسيدن به يك توافق بر سر نفت با كشورهاى غربى ذينفع، ناتوان
است. اين حكومت تا مرحله خطرناك تأمين كسر بودجه به شيوهاى غير قانونى پيش رفته
بود. مشروطيت ايران، بخاطر ادامه نخست وزيرى مصدق، بى اعتبار گشته بود. اينهمه
بخاطر تمايل او به قدرت شخصى. كشور كه با سياستهاى غير مسئولانه مبتنى بر هيجان،
اداره مىشد، شاه و ارتش ايران را بحد خطرناكى ضعيف كردهبود. حكومت او، با حزب
توده (كمونيست) ايران، همكارى نزديكى پيدا كرده بود. با توجه به اين عوامل، به اين
ارزيابى رسيديم كه ايران در خطر واقعى رفتن به پشت پرده آهنين است. اگر چنين مىشد،
يك پيروزى براى شورويها در جنگ سرد و يك عقب نشينى بزرگ براى غرب در خاورميانه بود.
جز طرح و اجراى برنامه مخفى سرنگونى، ديگر هيچ كارى براى ترميم وضع ميسر
نبود.(1)
هدف نقشه
تى.پى آژاكس سرنگون كردن حكومت مصدق و بر قرار كردن حيثيت و قدرت شاه و جانشين كردن
حكومت مصدق با حكومتى بود كه ايران را با سياستهاى سازنده اداره كند. بخصوص، قصد بر
سر كار آوردن حكومتى بود كه به توافق منصفانهاى بر سر نفت، نايل آيد چنانكه ايران
از نظر اقتصادى سالم و از نظر مالى توانا به پرداخت تعهدات خويش باشد. حكومتى بر
سركار آيد كه بتواند حزب كمونيست را كه بطور خطرناكى قوى شده بود، سخت سركوب كند.
هنگامى كه بطور
قطع مسلم شد كه منافع امريكا ايجاب نمىكنند مصدق بر قدرت بماند و در مارس 1953،
وزير امور خارجه، سيا را از اين امر آگاه كرد. سيا دست بكار تهيه نقشهاى شد كه بنا
بر آن، از راه عمليات پنهانى، حكومت مصدق سرنگون مىگشت. برآوردى زير عنوان «عوامل
دخيل در سرنگونى مصدق»، در 16 آوريل 1953، (27 فروردين 1332) بعمل آمد. برآورد معين
كرد كه سرنگون كردن حكومت مصدق از راه عمليات مخفى ميسر است. در آوريل، تصميم بر
اين شد كه سيا مىبايد با انتليجنت سرويس تماس بگيرد و طرح و اجراى نقشه را دو
سازمان، با همكارى با يكديگر، انجام دهند. در اواخر آوريل، تصميم گرفته شد سيا و
انتليجنت سرويس، در قبرس، نقشه را طرح و به نظر و تصويب دو مركز سيا و انتليجنت
سرويس و وزارتخانههاى خارجه امريكا و انگلستان، برسانند. در سوم ژوئن 1953، (13
خرداد 1332) سفير امريكا در ايران، لوى وسلى هندرسون Loy Wesley
Henderson وارد امريكا
و بطور كامل نسبت به نقشه و هدفهاى
آن و نير قصد سيا در تدارك وسائل
مخفى براى رسيدن به اين هدفها، توجيه و طرف شور شد.
نقشه
در 10 ژوئن 1953 (20 خرداد 1332) كامل شد. همان زمان، آقاى كرميت روزولت
Kermit
Roosevelt، رئيس بخش
خاور نزديك و شمال افريقا در سيا (كه حامل نظرهاى وزارت خارجه سيا و سفير امريكا در
ايران، لوى هندرسون بود) و آقاى روژه گوئيران Roger
Goiran ، رئيس
پايگاه سيا در ايران و دو افسر نقشه ريز، در بيروت، ديدار كردند. اين گردهمآئى براى
آن بود تا در باره نقشه گفتگو كنند. نقشه عمليات، با انجام تغييرهاى جزئى، در 14
ژوئن 1953 (14 خرداد 1332) به انتليجنت سرويس، در لندن، ارائه
شد.
در 19 ژوئن
1953 (29 خرداد 1332)، نقشه نهائى
عمليات كه در لندن مورد موافقت آقاى روزولت از سوى سيا و انتليجنت سرويس قرار گرفته
بود، براى تصويب، در واشنگتن، تسليم وزارت خارجه و رئيس سيا، آقاى آلن دالى Allen W.
Dullesو لوى هندرسون، سفير امريكا در
ايران شد. و در لندن، نيز، نقشه، براى تصويب، تسليم وزارت خارجه و انتليجنت سرويس
شد. وزارت خارجه خواست، پيش از موافقت با نقشه، از موافقت با دو امر مطمئن
شود:
1 - حكومت امريكا كمك بايسته را در اختيار
حكومتى قرار مىدهد كه جانشين حكومت مصدق مىشود .به ترتيبى كه اين حكومت، تا
دريافت درآمد نفت، بتواند از عهده هزينههاى خود برآيد. و
2 - حكومت انگلستان، بطور كتبى و در بيانى
كه وزارت خارجه امريكا را راضى كند، نيات خود را در رسيدن به يك حل و فصل خوب و
منصفانه بر سر نفت، با حكومتى كه در ايران جانشين حكومت مصدق مىشود، اظهار
كند.
رضايت
وزارت خارجه در هر مورد حاصل شد.
در اواسط
ژوئيه 1953، (اواخر تير 1332) وزارت خارجه امريكا و وزارت خارجه انگلستان اجازه
اجراى نقشه تى. پى آژاكس را دادند و رئيس سيا موافقت رئيس جمهورى امريكا را با
اجراى آن بدست آورد. انتليجنت سرويس با همآهنگى با سيا و سفير امريكا در ايران،
هندرسن، پيشنهاد كرد آقاى روزولت فرماندهى عمليات را در تهران، در مراحل واپسين
عمليات، برعهده گيرد. وزارت خارجه امريكا تصميم گرفت عاقلانه اينست كه هندرسون - كه
بعنوان مشورت به واشنگتن آمده بود - سفر خود را به محل مأموريت خود، تهران، تا
پايان عمليات در تهران، به تأخير اندازد. سيا و انتليجنت سرويس، باتفاق، ساماندهى
كردند تا كه در جريان عمليات، قبرس مركز ارتباط بگردد. يك افسر سيا بطور موقت در
آن، مستقر بشود و در واشنگتن، اتصال حمايت كننده اداره بگردد. ارتباط سه جانبه
سريع، با استفاده از امكانات سيا ميان تهران و قبرس و واشنگتن برقرار شد. زمان
انجام عمليات، اواسط ماه اوت (اواخر مرداد) معين شد.
در ايران،
عوامل تبليغاتى سيا و انتليجنت سرويس مىبايد، از راه روزنامهها، دست نوشتهها و
روحانيان تهران، تبليغاتى را رهبرى مىكردند كه شدت روز افزون پيدا مىكرد. هدف اين
تبليغات تضعيف حكومت مصدق بهر ترتيب ممكن بود. در امريكا، مقامات عالى حكومت
مىبايد اظهاراتى را مىكردند كه هرگونه اميد نخست وزير، مصدق، را به كمك اقتصادى
امريكا، بر باد مىدادند و اين اسطورهكه امريكا از رژيم مصدق حمايت مىكند را در
ذهن عموم ايرانيان، مىشكستند.
سرلشكر فضل الله زاهدى، عضو
سابق حكومت مصدق، بعنوان كسى كه بيشتر از همه درخور جانشين مصدق شدن در مقام نخست
وزيرى است، انتخاب شد. زيرا او تنها كسى بود كه شخصيت اين مقام را داشت، به مخالفت
آشكار با مصدق برخاسته بود و هواداران درخورى نيز مىداشت. سيا مىبايد با زاهدى
تماس مىگرفت و او را از نقشه عمليات خود و قصدش بر نشاندن او بمقام نخست وزيرى،
آگاه مىكرد. او مىبايد يك دفتر نظامى ايجاد مىكرد تا كه سيا، با همكاريش، جزئيات
نقشه عمليات را تعيين مىكرد.
از آغاز،
همكارى شاه بخش اساسى از نقشه را تشكيل مىداد. همكارى او براى اينكه پادگانهاى
تهران عمليات مورد نظر را انجام دهند و قانونى گرداندن جانشين شدن نخست وزير جديد،
ضرور بود. از آنجا كه شاه نشان داده بود كه مردى بى تصميم است، بنا بر آن شد كه
فشار به او براى اينكه همكارى كند، اشكال زير را پيدا كند:
1 - خواهر، دوقلو، قوى و پر تحرك شاه،
شاهزاده اشرف پهلوى، مىبايد از اروپا به تهران مىآمد و شاه را وادار به عزل مصدق
مىكرد. او مىبايد به شاه مىگفت مقامات امريكا و انگلستان با او تماس گرفته و از
او خواستهاند به تهران آيد و از شاه عزل مصدق را بخواهد.
2 - تمهيدات لازم بعمل آمدند تا ژنرال
نورمن شوراتسكپف Norman
Schwarzkopf، رئيس هيأت
مستشارى سابق امريكا در ژاندارمرى ايران، كه مورد علاقه و احترام شاه بود، به ايران
آيد. شوارتسكپف مىبايد نقشه را براى شاه تشريح مىكرد و از شاه دو فرمان، يكى
فرمان عزل مصدق از نخست وزيرى و ديگرى فرمان نصب زاهدى به نخست وزيرى را مىگرفت و
شاه را برآن مىداشت ارتش را فرا خواند به تاج و تخت وفادار
بماند.
3 - عاملان بومى انگلستان كه حسن نيتشان بر
شاه محرز بود، مىبايد پيام شوراتسكپف به شاه را تقويت و شاه را مطمئن مىكردند كه
امريكا و انگلستان، مشتركاً تصميم به اين اقدام گرفتهاند.
4 - اگر اقدامات بالا نتيجه ندادند، آقاى
روزولت، به نمايندگى از رئيس جمهورى امريكا، مىبايد شاه را وادار به امضاى دو
فرمان بالا مىكرد. وقتى فرمانها امضاء مىشدند، در روزى كه بنا بر نقشه معين شده
بود، سيا آنها را در اختيار زاهدى قرار مىداد. در روز موعود، شاه مىبايد در محلى،
خارج از تهران، اقامت مىگزيد. و زاهدى، مجهز به فرمانها و حمايت نظامى، بدون بيم
از تغيير رأى شاه و بدون اينكه خطرى جان شاه را تهديد كند، حكومت را از مصدق،
مىستاند.
از راه
عوامل نظامى در تهران، سيا مىبايد تا جائى كه ممكن بود، مطمئن مىگشت قواى ارتش
مستقر در تهران از نخست وزير جديد كه مورد تأييد شاه خواهد بود ، پشتيبانى خواهند
كرد.
اظهارات مقامات دولت كه در امريكا بعمل آمدند، اثر تعيين كنندهاى بر ايران
و مصدق داشتند و سهم بزرگى در سقوط مصدق يافتند:
1 - انتشار نامه 9 ژوئيه 1953((18 تير
1332) پرزيدنت آيزنهاور به نخست وزير، مصدق، در 29 ژوئيه 1953، روشن كرد كمك بيشتر
امريكا به ايران داده نخواهد شد.
2 - اظهارات وزير خارجه امريكا در كنفرانس
مطبوعاتى 28 ژوئيه 1953، حاكى از آنكه «... فعاليت روز افزون حزب كمونيست غير
قانونى در ايران و چشم بستن حكومت ايران بر آن، موجب نگرانى حكومت ما گشته است.
دامن گستردن فعاليتهاى آن حزب و رويه اغماض حكومت ايران، موافقت با كمك به ايران را
مشكل مىگرداند.»
3 - اظهارات رئيس جمهورى در اجتماع
فرمانداران ايالات امريكا در سياتل، كه در آن، پرزيدنت آيزنهاور تصريح كرد امريكا،
دست روى دست، شاهد رفتن كشورهاى آسيا در پشت پرده آهنين، نمىشود، اثرى قطعى كردند.
در همكارى با
وزارت خارجه، سيا چند مقاله در روزنامهها و مجلههاى عمده امريكا انتشار داد. وقتى
ترجمههاى اين مقالهها در ايران منتشر شدند، اثر روانى منتظر را بر ايران گذاشتند
و در جنگ اعصاب بر ضد مصدق سهم پيدا كردند.
بعد از
فشار اشرف پهلوى و ژنرال شوراتسكپف و بعد از چند ديدار با روزولت، سرانجام، در 15
اوت 1953 (24 مرداد 1332)، شاه فرمانهاى درخواستى را امضاء كرد. روز عمليات 16 اوت
(25 مرداد) معين شد. با همه احتياطها در حفظ امنيت عمليات، بخاطر وجود درزهاى
امنيتى در ارتش ايران، زمانى كه فرمانده گارد شاه، با دو كاميون سرباز هوادار شاه،
مأمور دستگيرى مصدق شد، خود، توسط قواى مسلح برترى كه به مصدق وفادار بودند، خلع
سلاح و دستگير شد. اين شد كه در آن روز، نقشه نظامى، در اجرا، شكست خورد. شاه، با
شنيدن خبر شكست نقشه، به بغداد گريخت. كار او يك اقدام احتياطى بود و در نقشه، تا
حدودى، پيش بينى شده بود. زاهدى، تحت حفاظت سيا، در خفا ماند. او و افسرانش كه در
عمليات نقش كليدى داشتند، از بيم توقيف توسط قواى انتظامى مصدق كه به دنبال مخالفان
اصلى بودند، مخفى شدند.
اوائل بعد
از ظهر 17 اوت 1953 (26 مرداد 1332)، هندرسون به تهران بازگشت. سرلشگر زاهدى از راه
كنفرانس مطبوعاتى مخفى و با استفاده از تسهيلات چاپى سيا، به ايران اعلام كرد كه
نخست وزير قانونى ايران است و اين مصدق است كه بر ضد او كودتاى غير قانونى
كردهاست. عوامل سيا شمار فراوانى فتوكپى از فرمانهاى نصب زاهدى به نخست وزيرى و
عزل مصدق از آن، انتشار دادند. انتشار فرمانها تأثير بسيار زيادى بر مردم تهران
گذاشت. آنها يكه خوردند و خشمگين شدند وقتى دانستند بخاطر اعمال مصدق، شاه مجبور
شدهاست كشور را ترك گويد. سفير امريكا در بغداد، برتون واى. برى
Burton Y.
Berry، با شاه تماس
گرفت و گفت، برغم وضعيتى با ظاهر خصمانه، او مطمئن است شاه بزودى به ايران بازخواهد
گشت. بعد از آنهم كه شاه از بغداد به رم رفت، تماس با او برقرار شد. آقاى روزولت و
پايگاه سيا در تهران، بطور پيگير گزارش مىدادند كه پيروزى ظاهرى مصدق چشم فريب
است. علامتهاى مشخص بسيار گوياى آنند كه ارتش هنوز به شاه وفادار است و برگرداندن
وضعيت بر ضد مصدق و بسود شاه و زاهدى ميسر است. پايگاه به وزارتخانه هاى خارجه
امريكا و انگلستان فشار آورد بيشترين كوشش خود را بكار برند تا شاه قانع شود در
بياناتى علنى و رسمى ارتشيان و عوام الناس را به طرد مصدق و پذيرفتن زاهدى بمثابه
نخست وزير، بخواند.
در 19 اوت 1953 (28 مرداد 1332)، تظاهراتى بطرفدارى شاه، در ناحيه بازار،
سرگرفت و دامنه وسيعى پيدا كرد. تظاهرات، بخشى، خودجوش و بروز دهنده اعتبار بنيادى
شاه بودند. عامه از حركتى هراسان شده بودند كه كمونيستها و نيز، برخى از جانبداران
جبهه ملى، براى استقرار جمهورى، آغاز كرده بودند. بخشى ديگر سازمان يافته بود و
عوامل پايگاه سيا به شروع تظاهرات بسود شاه برانگيخته بودند. ارتش بزودى به جنبش
هوادار شاه پيوست و ظهر آن روز، روشن بود كه تهران و نيز برخى از استانها بدست
گروههاى مردم و ارتشيان طرفدار شاه افتادهاند. وضعيت چنان بود كه نقشه نظامى
مىتوانست به اجرا گذاشته شود. به علامتى كه پايگاه سيا داد، زاهدى از مخفى گاه
بيرون آمد تا رهبرى جنبش را برعهده بگيرد. او، نخست، پيامى راديوئى فرستاد و گفت:
حكومت، حكومت او است. ادارات ستاد كل ارتش تصرف شدند. خانه مصدق ويران شد و
سياستمداران و ارتشيان جانبدار مصدق دستگير شدند.
كمى بعد،
شاه به ايران بازگشت و استقبالى مردمى از او بعمل آمد. شاه، از اينكه مردم و ارتش
او عصيان كردند و بر ضد رقيبى چون مصدق كينه توز و حزب تودهاى عصيان كردند كه سوار
بر موج پيروزى موقتى، آشكارا، استقرار جمهورى را سامان مىدادند، سخت به هيجان آمده
بود. براى نخستين بار، شاه احساس كرد كه از مردم خود اعتبارنامه دارد. او با اين
عزم بازگشت كه مهار ارتش را سخت در دست گيرد و سلطنت كند.
انقلاب اسلامى:1 - دست آويز «سقوط ايران در
دست كمونيستها و رفتنش به پشت پرده آهنين»، دروغ بود. هم آن روز، قدرت امريكا و
همدست انگليسيش مىدانستند كه دروغ مىگويند. مردم ايران كودتا را بر امريكا و
انگلستان و بر «ايرانيانى» نبخشيدند كه براى حكومت برآنها، عامل قدرت خارجى شده
بودند. افكار عمومى جهان نيز كودتا بر ضد مصدق و برچيدن بساط مردم سالارى بقصد غارت
ثروت يك كشور را بر امريكا و انگلستان نبخشيدند. بدين قرار، پوزش خواهى خانم
آلبرايت، وزير خارجه امريكا، نزديك به نيم قرن بعد، پوزش خواهى از مردم ايران و نيز
جهانيان بود. متن كامل سخنان وزير خارجه امريكا را، بعنوان سند
مىآوريم:
پوزش خواهى خانم آلبرايت، وزير خارجه
امريكا در حكومت كلينتون:
انقلاب اسلامى: در 27 اسفند 1378، برابر 17
مارس 2000، در انجمن ايران و امريكا، خانم آلبرايت در واشنگتن نطق زير را ايراد
كرد. از آنجا كه، معاون او، اين نطق را موضع رسمى دولت امريكا خوانده، يك سند است.
از اين رو، ترجمه بى كم و كاست آن را در اختيار خوانندگان
مىگذرانيم:
با سپاس بسيار از پرفسور امير احمدى، سفير پلترو Pelletreauعاليجنابان اعضاى
هيأتهاى ديپلماتيك، همكاران برجسته و ميهمانان و دوستان،
در كنفرانس امروز، مجموعهاى
از سازمانها حضور دارند. نه تنها انجمن ايران و امريكا، بلكه جامعه آسيائى، مؤسسه
خاورميانه و مدرسه خدمت خارجى جورج تون نيز در آن شركت و حضور دارند. غناى
صلاحيتهاى حاضر در اين اطاق عظيم است و بر اهميت ايران گواهى
مىدهد.
همانطور كه مستمعان مىدانند، ايران يكى از قديمىترين تمدنهائى است كه
استمرار جستهاند. صاحب يكى از غنىترين و پر تنوعترين فرهنگهاى جهان است. سرزمين
ايران تمامى يك طرف از ساحل خليج «فارس» و تنگه هرمز را در بر مىگيرد. از اين خليج
و تنگه، بخش مهمى از تجارت نفت انجام مىگيرد. ايران ساحل درياى خزر نيز هست. با
قفقاز و آسياى ميانه و جنوبى هم مرز است. در آن كشورها مواد مخدر توليد و از آن
مرزها مواد مخدر به مقياس بزرگ بطور قاچاق عبور مىكنند. چندين گروه تروريستى بزرگ
در اين كشورها مستقر هستند و منابع وسيع نفت و گاز اين كشورها تازه دارد مورد بهره
بردارى قرار مىگيرد. در حال حاضر نيز ايران رئيس سازمان كنفرانس اسلامى
است.
جاى
ترديد نيست كه سمتگيرى آينده ايران نقش محورى در اقتصاد و امور امنيتى در قلمروئى
پيدا مىكند كه بخشى مهمى از جهانيان، عاقلانه، آن را مركز جهان مىدانند. از اين
رو، من اين فرصت را براى بحث از روابط امريكا با ايران، مغتنم
مىشمارم.
اميدوارم كارى بموقع مىكنم اگر سخنان خود را با آرزوى شاد روزى، براى
امريكائيان ايرانى تبار، بمناسبت فرا رسيدن سال نو ايران و آغاز بهار شروع مىكنم:
عيد شما مبارك (به فارسى).
از
ماوراى درياها، همين شاد روزى را براى مردم ايران آرزو مىكنم.
بهار فصل اميد و نو شدن است. فصل كاشتن نهالها است و اميد من اينست كه ايران
و امريكا، مىتوانيم نهال روابط جديد و بهتر براى سالهاى آينده را
بكاريم.
و در اين چشم انداز و از اين چشم انداز است كه امروز، من مىخواهم از آن با
شما بحث كنم. پرزيدنت كلينتون، بخصوص، از من خواسته است به اين جمع بيايم و اين بحث
را با شما بكنم.
از كسى پنهان نيست كه دو دهه است بيشتر امريكائيان در ايران، نخست از خلال
تصرف سفارت امريكا در 1979 و گروگانگيرى، شعارهاى نفرت از امريكا و آتش زدن پرچم
امريكا مىنگرند. طى سالها، اين تصور بد را سركوبگرى حكومت ايران در داخل اين كشور
و حمايت از تروريسم در خارج، پشتيبانى از گروههائى كه، با توسل به خشونت، با جريان
صلح خاورميانه مخالفت كردهاند و
كوشش براى توسعه ظرفيت توليد سلاح اتمى، تقويت كردهاند.
پاسخ
امريكا، سياست منزوى و مهار كردن بودهاست. ما سخنان رهبران ايران را بر اينكه
امريكا دشمن است، حجت مىشمرديم و با ايران، بمثابه يك تهديد، رفتار مىكرديم.
با وجود اين، بعد از انتخاب پرزيدنت خاتمى در 1997، ما شروع كرديم به تنظيم
شيشههاى عينكى كه از خلال آن در ايران مىنگريستيم. با اينهمه، سياستهاى خارجى
مورد مخالفت، همچنان ادامه يافتند. پويائيهاى سياسى و اجتماعى در درون ايران شروع
به تغيير كردند.
در پاسخ،
پرزيدنت كلينتون و من از اظهارات رئيس جمهورى جديد ايران در باب گفتگو ميان دو ملت،
استقبال كرديم. ما تماسهاى فرهنگى و دانشگاهى و ورزشى را تشويق كرديم. ما ترتيبات
را براى آمريكائيانى كه مىخواهند از ايران ديدن كنند، مساعد كرديم. ما خواست خود
را مبنى بر گفتگوهاى رسمى با ايران، بر سر مسائلى كه هر يك از دو طرف عمده
مىدانند، اظهار كرديم. و گفتيم ما تحولات در آن كشور را از نزديك تعقيب مىكنيم و
چنين كرديم.
حال، ما به
اين نتيجه رسيدهايم كه زمان آن شده است كه دامنه ديدگاه خود را دورتر بريم زيرا
روند تحول در ايران به بار آمده است. نسل جوان كشور جنبشى را در پيش گرفته است كه
هدفش جامعهاى بازتر و تقرب انعطاف پذيرترى با دنيا است. زن ايرانى خود را، از نظر
سياسى، فعالترين و پرتوانترين زن كشورهاى منطقه گردانده است. كارفرمايان نوپا بى
قرار بر قرار شدن روابط بارآور از خلال درياها هستند.
روحانيان محترم بطور روز افزون از سازگارى ايمان و آزادى و تجدد و اسلام سخن
مىگويند.
برغم تقلائى كه براى بستن دهانها و شكستن قلمها مىشود، مطبوعات با صلاحيتى
بوجود مىآيند. و ايران، نه تنها يك كه سه انتخابات بطور روز افزون دموكراتيكتر،
ظرف چند سال انجام داده است. نبايد موجب تعجب باشد اگر با اين توسعهها، مخالفت شده
باشد و آنچه بعمل درآمده است از كمال خود بسيار فاصله داشته باشد. تنبيهات سخت در
باره انواع مخالفان هنوز بكار مىروند. آزار مذهبى در مورد بهائيان و نيز در باره
ايرانيانى كه به مسيحيت مىگروند، اعمال مىشود.
حكومتهاى دنيا از جمله حكومت ما، نگرانى خود را در باره دادرسى 13 ايرانى
يهودى ابراز كردهاند كه بيشتر از يك سال است بدون اتهام رسمى، زندانى هستند و حالا
صحبت از محاكمه آنها در ماه آينده مىشود. ما در طرز اين دادرسى و نتايج آن، بمثابه
يكى از بارومترهاى روابط امريكا با ايران مىنگريم.
در
اواخر سال 1998، چندين نويسنده و سياستمدار پرمنزلت به قتل رسيدند. بظاهر توسط
عناصر نابكار نيروهاى امنيتى. و همين هفته پيش، يك مدير پرمنزلت و مشاور پرزيدنت
خاتمى، در توطئه قتلش، به سختى زخمى شد.
همانند هر
جامعهاى، در ايران، جريانهائى چندى فعال هستند. برخى كشور را به پيش مىرانند و
پارهاى ديگر به عقب مىكشانند. برغم تمايل به مردم سالارى، مهار نيروهاى مسلح و
قوه قضائى و نيروهاى انتظامى در دست مقام غير انتخابى و عناصرى از سياست خارجى كه
ما بيشترين نگرانى را در باره شان داريم، خوب نشدهاند.
اما حركت
در جهت اصلاح داخلى، آزادى و فضاى باز قوت مىگيرد. ايرانيان بيشتر از پيش، بدون
بيم با پرزيدنت خاتمى در اظهارات 15 ماه پيش، موافق مىشوند. قول او را مىآورم:
«آزادى و كثرت انديشهها تهديدى براى امنيت جامعه نيست. بلكه اين تحديد آزادى است
كه امنيت جامعه را تهديد مىكند. انتقاد كردن حكومت و سازمانهاى دولتى، در هر سطح،
مخرب نظام نيست. بعكس لازم است.»
بدينسان، نسيمهاى دموكراسى در ايران تازه به تازه مىوزند و بسيارى از
انديشههائى كه رهبران اين كشور بدآنهامى پيوندند، تشويق كنندهاند. خطرى كه وجود
دارد اينست كه ما بيشتر از اندازه خوشبين باشيم. در حقيقت، هنوز بسيار زود است كه
با دقت بدانيم گرايشهاى مردم سالار به كجا راه مىبرند.
مسلم است كه نيروى محركه اول تغيير ايدئولوژيك نيست و عمل و واقعيت گرائى
است. ايرانيان زندگى بهترى را مىخواهند. آنها جامعه با آزادى گسترده مىخواهند.
دولتى مىخواهند ك حساب پس بدهد و ترقى وسيعترى مىخواهند. برغم بالا رفتن قيمتهاى
نفت، اقتصاد ايران در قيد فقدان بهره ورى، فساد و كنترل بيش از اندازه دولت است. از
جمله بخاطر عامل دموگرافيك، ميزان بيكارى بالاتر و درآمد سرانه پائينتر از 20 سال
پيش است.
امر مسلم اينست كه ايرانيان بنا بر اندريافت خود، خط توسعه را در پيش
مىگيرند. مردم سالارى ايران، اگر در آينده شكوفه كند، بى ترديد ويژگيهاى خود را،
در انطباق با سنتها و فرهنگ اين كشور خواهد داشت. و همانند هر تحول سياسى و اجتماعى
مردم سالار، با مرحله ها و زمان بندى كه ايرانيان براى خود تهيه و تنظيم مىكنند،
انجام خواهد گرفت.
پرسشى كه ما از خود مىكنيم اينست كه چگونه با اينها همه مواجه شويم؟ در سطح
ملت با ملت، تشخيص پاسخ مشكل نيست. امريكائيان همچنان دستهاى خود را بسوى ايرانيان
دراز مىكنند. چيزهاى بسيارند كه ما از ايرانيان مىآموزيم و ايرانيان از ما. ما
بايد بكوشيم دامنه مبادلات خود را توسعه بدهيم. ما بايد خود را با دانشگاهيان و
رهبران جامعه مدنى، در كوشش مشترك بخاطر منافع مشترك، متعهد كنيم. بديهى است كه ما
بايد با قوت بيشترى بكوشيم و مهارت خويش را براى توفيق همكارى بكار
بريم.
اما
يافتن پاسخ، وقتى در سطح دو دولت مطرح مىشود، بغرنجتر است. نياز به بحث بيشتر نه
تنها از برداشتهاى امروز و اميدهاى آينده، بلكه از گذشته آشفته نيز. در بهترين
حالت، روابط ما با ايران نشان از دوستيهاى شخصى صميمانه دارد. طى سالها، هزاران
معلم، مأموران بهداشت، اعضاى داوطلبان بنياد صلح و ديگران توان و نيت خير خويش را
براى بهتر كردن زندگى و بهزيستى مردم ايران بكار بردهاند. نزديك به يك مليون
ايرانى ميهن ما راخانه خويش كردهاند. بسيارى ديگر از ايرانيان در اينجا تحصيل كرده
پيش از آنكه به ميهن خويش باز گردند و دانش خويش را در ميهن خويش، به عمل
بگذارند.
در
واقع، برخى از آنها، از بهترين شاگردان من در «جرج تون اسكول آف فارينى سرويس»
بودند. پس جاى تعجب نيست اگر زمينههاى مشترك بسيار ميان دو ملت وجود دارند. هر دو
ملت، آرمانخواه هستند. هر دو ملت مغرور هستند. هر دوملت به خانواده تعلق خاطر دارند
و معنويت شناس و مخالف سرسخت سلطه خارجى هستند.
اما به زمينههاى مشترك
عاملهاى ديگر صدمه مىزنند. در سال 1953، (1332)، ايالت متحده آمريكا نقش معنى دارى
در همساز كردن عمليات سرنگونى حكومت مردمى نخستوزير محمد مصدق بازى كرد. حكومت
آيزنهاور بر اين باور بود كه عملياتش را دلايل استراتژيك، موجه مىكنند. ولى اين
كودتا آشكارا بازگشت به عقب و مانع رشد سياسى ايران بود و آسان مىتوان فهميد چرا
بسيارى از ايرانيان ، بخاطر دخالت امريكا در امور داخلى آنها، همچنان خشمگين
هستند.
از
آن پس، بمدت يك ربع قرن، امريكا و غرب حمايت جدى از رژيم شاه كردند. حكومت شاه
اقتصاد كشور را توسعه داد اما مخالفان سياسى را نيز با خشونت سركوب
كرد.
همانطور كه پرزيدنت كلينتون گفت، امريكا بايد سهم خود را از مسئوليت مسائلى
بر عهده بگيرد كه در روابط ايران و امريكا بوجود آمدهاند. حتى در سالهاى اخير،
وجوهى از سياست امريكا در قبال عراق، در دوران جنگ با ايران، به نظر مىرسد، به
ويژه در پرتو تجربيات بعديمان با صدام حسين، كوتهبينانه بوده است.
با
وجود اين، ما هم فهرست گلايههاى خود را داريم و آنها جدى هستند: اشغال سفارت
آمريكا در تهران، نقض مسئوليتهاى بينالمللى ايران و ضربه روحى بر گروگانها و
خانواده آنان و همه ما بود. و امريكائيان بى گناه و دوستان امريكا توسط گروههاى
تروريست كشته شدند كه توسط حكومت ايران حمايت مىشدند. در واقع، كنگره هم اكنون
قانونى را تحت بررسى دارد كه بنا بر آن دارائيهاى ديپلماتيك و ديگر ايران، به جبران
عمليات تروريستى اختصاص يابند كه بر ضد شهروندان امريكائى، بعمل مىآيند.
ما
با كنگره همكارى مىكنيم تا راه حلى را پيدا كنيم كه هم توقعات عدالت را بر آورد و
هم سابقهاى را بوجود نياورد كه منافع امريكا را در يافتن راه حل ديپلماتيك و يا
ديگر دارائيها به خطر اندازد و اميدها را براى گفتگوى موفق با ايران از ميان
بردارد.
در حقيقت، ما بر اين باوريم كه بيشترين اميد به احتراز از وقوع تراژديهاى
مشابه در آينده، در اينست كه تغيير در سياستهاى ايران را تشويق كنيم و بطور مشترك و
متوازن كار كنيم تا از اختلافها ميان دو كشور بكاهيم. نه ايران و نه ما، قادر به
فراموش كردن گذشته نيستيم. گذشته ما هردو را مىترساند. اما پرسشى كه پيشاروى دو
كشور ما است، اينست: آيا بايد اجازه داد گذشته موجب منجمد شدن آينده شود يا بايد
راهى يافت تا نهالهاى روابط جديد را بكاريم؟ روابطى كه ما را در برخوردارى از
ثمرات، در سالهاى آينده، سهيم و بر جلوگيرى از وقوع تراژديها توانا
كند.
بديهى است كه از
نظر ما موانعى وجود ندارند كه رهبرى شايسته و بينا نتواند حل كند. همانطور كه برخى
از ايرانيان خاطر نشان كردهاند ايالات متحده روابط دوستانهاى با يكچند از كشورها
دارد كه كمتر از ايران مردم سالار هستند. با وجود اين، ما نه قصد و نه علاقه داريم
در امور داخلى كشور مداخله كنيم.
ما اكنون سياست تنشزدايى را در پيش
گرفتهايم و مىخواهيم با ايران همكارى كنيم تا آنچه را كه پرزيدنت خاتمى ديوار
بىاعتمادى مىنامد پايين آوريم.
ما
اين واقعيت را برسميت مىشناسيم كه اسلام مركز ميراث فرهنگى ايران است و نزاعى ذاتى
ميان اسلام و امريكا وجود ندارد. يا بيشتر از اين، ما مىبينيم كه قلمروهاى منافع
مشتركى توسعه پيدا مىكنند. براى مثال، هر دو كشور ما در ثبات آينده و صلح خليج
«فارس» علاقمنديم.
ايران در همسايگى خطرناكى مىزيد. ما از كوششهائى كه خطر را كم كند و مشوق
گفتگوهاى منطقهاى به قصد كاستن از تنشها و ايجاد اعتماد باشد، استقبال
مىكنيم.
هردو
كشورهاى ما دست بگريبان نزاع با رژيم قانون نشناس عراق بودهايم. هردو علاقه داريم
از تجاوز آينده عراق پيشگيرى كنيم.
و نيز ما نگران بى
ثباتى و صدور غير قانونى مواد مخدر از افغانستان هستيم. ايران بهاى سنگينى بابت
نزاع با قاچاقچيان در اين منطقه مىپردازد. مدتهاى دراز ميزبان دو ميليون پناهنده
افغانى جنگ داخلى اين كشور بود و هزاران تن از ايرانيان در جنگ با قاچاقچيان جان
خود را باختهاند.
بعلاوه، در حال حاضر،
ايران سرآمد كشورهاى جهان از لحاظ مقدار مواد مخدرى است كه در سال كشف و ضبط
مىكند. اين قلمروئى است كه در آن، افزايش همكارى ميان امريكا و ايران معنى دار
بوده است.
اما چندين
قلمرو ديگر از منافع مشترك بالقوه، وجود دارند. از آن جمله هستند تشويق روابط
پايدار ميان ارمنستان و آذربائيجان و توسعه اقتصاد منطقهاى و حمايت از محلهاى
فرهنگى تاريخى و حفظ محيط
زيست.
اينسان، امكان روابط عادىتر و روابط مشترك بارورتر، وجود دارد. اما اين امر
واقعيت پيدا نمىكند اگر ايران چشم انداز رابطه با امريكا را همچنان تنگ كند.
همانطور اگر ما به تنگ كردن ديد خود از ايران ادامه دهيم.
وقتى ما با تروريسم و انتشار اسلحه كشتار همگانى مخالفت مىكنيم، ضوابطى كه
بكار مىگيريم، نه امريكائى كه عمومى هستند. استانداردها چنان معين گشتهاند كه
امنيت كشورهائى كه توانائى اندك دارند، حفظ شود و حاوى تكاليف و الزاماتى است كه
بيشترين كشورها از جمله ايران آنها را، به اراده خود، بر عهده گرفته و امضاء
كردهاند.
وقتى ما از پيشرفت جريان صلح در خاورميانه حمايت مىكنيم ،بسود عموم عمل
مىكنيم و به برآوردن خواستهاى دهها ميليون از مردم، از عرب و اسرائيل، از هر دين و
پيشينهاى كمك مىرسانيم.
وقتى در باره حقوق بشر سخن مىگوئيم، نمىكوشيم ارزشهاى خود را تحميل كنيم
بلكه بر اصولى تأكيد مىگذاريم كه در منشور جهانى حقوق بشر قيد شدهاند. هر مردمى
در هر جاى جهان بايد از آزاديهاى بنيادى، آزادى دينى، آزادى بيان و حمايت قانونى
برابر برخوردار باشند.
و وقتى ما از ارزش گفتگوى رسمى با ايران صحبت مىكنيم، فهرست محرمانه اى از
مقاصد داريم و شروطى را معين نمىكنيم. انگيزه ما تنها سود واقعبينانه از برقرار
كردن اين رابطه در بالاترين سطح به ترتيبى است كه بتوانيم ديپلماسى را در حل مسائل
به سود مردم هردو كشور است.
در ماههاى اخير، رهبران ايران از سياست تنش زدائى ملت خود سخن گفتهاند. مدت
كوتاهى پيش، وزير خارجه آقاى خرازى گفت: ايران آماده است در مقام يك لنگرگاه ثبات و
عامل حل مسائل منطقه و بحرانها عمل كند.
امريكا بر اهميت ايران در خليج «فارس» معترف است و در گذشته، ما سخت
كوشيدهايم تا روابط مشكل با چندين كشور ديگر را بهتر كنيم. به روشهائى از نوع تنش
زدائى و يا متعهد شدن و يا گفتگوى سازنده و يا روشهاى ديگر. حالا نيز ما همان سياست
را روش مىكنيم. ما مىخواهيم با ايران همكارى كنيم تا ديوارى را
فرو ريزيم كه پرزيدنت خاتمى آن را ديوار بى
اعتمادى مىنامد. براى آنكه اين ديوار فرو ريزد، ما بايد بخواهيم بطور مستقيم با
يكديگر، بمثابه دو ملت سرفراز و مستقل، گفتگو كنيم و بر پايههاى مشترك، معضلاتى را
حل كنيم كه ما را از يكديگر جدا نگاه مىداشتند.
بمثابه قدمى در بر افكندن ديوار بى اعتمادى، امروز، من مىخواهم از
مجازاتهاى اقتصادى صحبت كنم. امريكا مجازاتهاى اقتصادى بر ضد ايران مقرر كرده است ،
زيرا نگران شيوع توليد اسلحه اتمى و بخاطر وجود مقاماتى است كه، در تهران، گروههاى
تروريست را حمايت و تغذيه مالى و كنترل مىكنند. از اين جملهاند گروههائى كه با
بكار بردن خشونت، با جريان صلح خاورميانه، مخالفت مىكنند.
تا اين تاريخ، توسعه سياسى در ايران، سبب نشده است كه نظاميانش به كوشش مصمم
خود براى تحصيل فنشناسى و مواد و كمك لازم براى توليد سلاح اتمى، پايان
دهند.
و نيز آن توسعه موجب نگشتهاست كه سپاه پاسداران و يا وزارت اطلاعات و امنيت
دست از تروريسم بردارند.
تا زمانى كه اين سياستها تغيير نكنند، روابط نزديك ميان دو دولت ممكن نخواهد
شد و مجازاتهاى عمده برجا خواهند ماند.
با اينهمه، مجازاتهاى ما براى آنند كه تغييرهايى در سياست ايران روى دهند
وگرنه به خودى خود، هدف نيستند و هدفشان صدمه زدن به شهروندان بى گناه نيز
نيست.
بدين
دليل بود كه در سال گذشته، بخاطر تأمين سلامت مسافران، من اجازه دادم قطعات يدكى
مورد نياز هواپيماهاى مسافربرى به ايران صادر شوند كه پيش از اين، به ايران فروخته
شده بودند. و پرزيدنت كلينتون از محدوديت فروش مواد غذائى و داروئى و پزشكى، به
كشورهاى تحت مجازات، از جمله ايران، كاست . اين تدابير بدان معنى هستند كه ايران
مىتواند محصولاتى چون ذرت و گندم از امريكا بخرد.
و
امروز، من اعلان مىكنم كه قدم ديگرى برمى داريم كه امريكا را قادر مىكند از ايران
فرش و مواد غذائى چون خشكبار، پسته و خاويار وارد كند. اين قدم بيشتر كردن منطقى
تعديلهائى است كه سال پيش بعمل آوردهايم. و نيز براى آنست كه به ميليونها فرش باف،
كشتكار و صياد ايرانى كه در اين صنايع كار مىكنند و به همه مردم ايران نشان بدهيم
كه امريكا سوء نيتى نسبت به آنها ندارد.
قدم دوم اينست: امريكا در پى لغو مقررات غير لازم به قصد بيشتر كردن تماسها
ميان دانشگاهيان، صاحبان حرف، هنرمندان و ورزشكاران و سازمانهاى غير دولتى امريكا و
ايران است.
ما بر اين باوريم كه اين اقدام سبب محكم كردن مبانى تفاهم و اعتماد متقابل
مىشود.
قدم سوم: امريكا آماده شده است، تا همراه ايران، بر كوششهائى بيفزايد كه
هدفشان، احتمالاً، رسيدن به حل و فصل مطالبات قانونى هر يك از دو كشور است.
حل مشكل دارائيهاى توقيف شده ايران كار سادهاى نيست. بعد از سقوط شاه، امريكا و ايران موافقت
كردند كه مطالبات موجود از طريق حكميت دادگاه در لاهه، تسويه شوند. در 1981، بخش
بزرگى از دارائيهاى توقيف شده ايران در دوره بحران گروگانگيرى، به ايران باز
گردانده شد. از آن پس، نزديك به تمام مطالبات خصوصى، از طريق دادگاه لاهه، حل و فصل
شدهاند.
حالا هدف
ما اينست مطالبات كم شما اما بسيار اساسى كه هنوز ميان دو دولت حل نشدهاند را از
طريق دادگاه لاهه حل كنيم و اين امر را براى يكبار براى هميشه پشت سر
بگذاريم.
قدمهائى كه بر
شمردم و تدابير مشخصى كه امروز اعلام كردم بيانگر ميل ما به پيش رفتن در جهت منافع
مشترك از راه بهبود روابط با ايران هستند. اين قدمها تلقى نيك ما از چشم انداز
بازترى هستند كه گرايشهاى مردم سالار آن كشور مىگشايند و اميد ما اينست كه تغييرات
داخلى به تدريج، در روابط خارجى نيز، اثرات ببار آورد. اميد كه ايرانيان آزادى
بيشتر پيدا كنند و اين آزادى را از راه حمايت از قانون بين المللى و پشتيبانى از
ثبات و صلح، ابراز كنند.
بايد اصرار بورزم كه با اتخاذ ديدى وسيعتر از رويدادهاى ايران،
ما از امورى غافل نمىشويم كه مدتهاى دراز موجب نگرانى شديد ما
بودند.
نگرش ما به ايران اينست كه براستى به وعدههاى خود وفا مىكند. لنگر ثبات
مىشود و در مخالفت با توليد سلاح اتمى و تروريسم، عمل رهبرانش با سخنشان انطباق
مىجويد.
ما دچار اين وهم نيستيم كه امريكا و ايران مىتوانند چند دهه غريبگى را يك
شبه به آشنائى بدل كنند. تنها بر فرش و پسته، نمىتوانيم رابطه پختهاى را بنا
نهيم. اما جهت روابط ما بسيار مهمتر از شتاب آنست. ايالات متحده هم مىخواهد با
حوصله و گام به گام و هم مىخواهد با سرعت زياد در اين جهت حركت كند بستگى به ايران
دارد كه كدام يك از دو روش را بر گزيند.
دوشنبه آينده روز اول سال نو براى ايران و روز شروع بهار براى ما است. و
راست است كه زير اين آسمان، براى هرچيز فصلى است. مطمئناً، زمان آن شده است كه
امريكا و ايران فصل نوى را آغاز كنند. فصلى كه در آن، اعتماد متقابل رو به افزايش
باشد و گرمى جانشين زمستان طولانى و سرد نارضايتى متقابل ما
بگردد.
ما
بايد بپذيريم كه در دنياى امروز، تقسيم
بزرگ ديگر ميان شرق و غرب يا شمال و جنوب و يا ميان اين با آن تمدن نيست.
امروز، در هرجا، تقسيم بزرگ ميان مردمى است كه هنوز در در قيد مفاهيم و پيشداوريهاى
گذشته هستند با مردمى كه خود را آزاد كرده و نويد آينده را در آغوش گرفتهاند.
امروز، بنام دولت و مردم ايالات متحده امريكا ايران را فرا مىخوانم در
نوشتن فصل جديد تاريخ مشتركمان، به ما بپيوندد. بگذار ما از اختلافهايمان باز سخن
گوئيم و در غلبه بر آنها سخت بكوشيم. بگذار منافع متقابلمان را تصديق كنيم و در
پيشبرد آنها سخت كوش باشيم. بگذار شجاعانه در باره امكانات آينده فكر كنيم و در
تحقق بخشيدن به آنها، سخت كوش باشيم و اين سال جديد و فصل اميد را به واقعيت بدل
كنيم تا كه دو ملت ما، زندگى سالمتر و بهتر بيايند.
در انجام اين رسالت، در اين صبحگاه، من متعهد مىشوم بهترين كوششهاى خود را
بكار برم. با احترام، خواستار تفاهم، مشورت دادن و حمايت عموم هستم.
با سپاسگزارى بسيار.
قدمهاى نخستين:
نمايندگان انتليجنت سرويس انگليس، با
نمايندگان قسمت خاور نزديك و افريقا، در طول ماههاى نوامبر و دسامبر 1952 ، در
واشنگتن، ملاقات كردند. قصد گفتگو در باره نقشهها براى معضل ايران بود. نمايندگان
اينتليجنت سرويس آقايان كريستوفر مونتاگ وودهوس Woodhouse، كه بتازگى
رئيس پايگاه اين سازمان در ايران شده بود و ساموئل فال Falleعضو اين پايگاه در تهران
و جون بروس لوكهارت Lokhart، نماينده
انتليجنت سرويس در واشنگتن بودند. نمايندگان قسمت خاورنزديك و افريقاى سياه ، عبارت
بودند از: آقايان كرميت روزولت، رئيس قسمت و جون ه. ليويت Leavitt، رئيس شعبه
ايران و جون و. پاندلتون
Pandletonمعاون قسمت و جيمس آ.
دارلينگ Darling، رئيس شعبه
شبه نظامى قسمت.
ملاقات دستور از پيش معين شدهاى نداشت. هيأت انگليسى پيشنهاد عمليات سياسى
مشترك را براى سرنگون كردن نخست وزير ايران، مصدق، آورده بود. قسمت خاورنزديك و
افريقا بهيچرو قصد بحث در باره اين مسئله را نداشت و براى آن، آماده نشده بود.
ملاقات بدون اخذ تصميم پايان يافت. تنها پذيرفت كه عمل سياسى پيشنهادى انگليسها را
مطالعه كند.
انقلاب اسلامى: كرميت روزولت كودتائى را كه
خود او رهبرى كرده بود، تاريخ كرده است با گزافه نويسها در باره خودش.
اما وودهاوس نيز خاطرات
خويش را انتشار داده و به فارسى، با عنوان «اسرار كودتاى 28 مرداد» (شرح عمليات
چكمه -آجكس)، منتشر شدهاست. او در نيمه ژوئن 1952 وارد ايران شدهاست. مىگويد با
چرچيل مربوط بوده و پيشنهاد براندازى حكومت مصدق را به حكومت او داده و ايدن، وزير
خارجه در اين حكومت، گفته است ما بدون امريكائيها نمىتوانيم حكومت مصدق را بر
اندازيم و او، وودهاوس، امريكائيها را با ساقط كردن حكومت مصدق موافق
كردهاست.
دانستنى است كه
انگليسها كودتاى 28 مرداد را «عمليات چكمه» و امريكائيها «آجكس»
مىخوانند.
* ژنرالى كه با امريكائيها مراجعه مىكند
كه آماده كودتا كردن است:
در مارس
1953، تلگرامى از پايگاه سيا در
تهران دريافت كرديم كه بنا بر آن، سرلشگر باتمانقليج (اسم را سياه كردهاند) به
سفير امريكا در تهران، لوى هندرسون، مراجعه كردهاست كه آيا امريكا از عمل نظامى
براى سرنگون كردن مصدق حمايت مىكند يا خير؟ ملاقاتى انجام مىگيرد كه در آن، افراد
ستادها و افراد پايگاه سيا حاضر بودند. كلمات احتياط آميزى به ستاد تعليم داده شد
كه به ژنرال بگويد. پاسخ بهيچرو
امريكا را متعهد نمىكرد ،اما علاقه امريكا را نسبت به اين فكر، آشكار
مىگرداند.
براساس پيشنهاد ژنرال و علائم ديگر، در مىيافتيم كه مخالفت با مصدق وسعت
مىگيرد. با توجه به رويه يكسره مخرب و بى محاباى نخست وزير، مصدق، ژنرال والتر بدل
اسميت Walter Bedell
Smith، معاون وزارت
خارجه امريكا، به اين تصميم رسيد كه امريكا ديگر نبايد حكومت مصدق را تأييد كند.
بايد حكومت جانشينى را ترجيح دهد كه هيچيك از اعضاى جبهه ملى عضو آن نباشند. تغيير
سياست به سيا ابلاغ شد و به قسمت خاور نزديك و افريقا نيز ابلاغ شد كه مجاز است
عمليات برانداختن حكومت مصدق را بسنجد. وزارت خارجه و سيا، باتفاق، لوى هندرسون،
سفير، و رئيس پايگاه سيا، روژه گوئيران
Goiranاز سياست جديد و اجازه
تدارك عمليات، آگاه كردند. در 4 آوريل 1953، رئيس سيا يك بودجه 1 ميليون دلارى در
اختيار پايگاه تهران گذاشت. پايگاه
مىتوانست صرف ساقط كردن حكومت مصدق كند. به هندرسون، سفير و رئيس پايگاه اختيار داده شد كه با توافق يكديگر و بدون
نياز به تصويب واشنگتن، هر طور مصلحت دانستند، پول را خرج كنند.
انقلاب اسلامى: نام «ژنرال» سياه شدهاست.
مارك گازيوروسكى، استاد علوم سياسى كه ترجمه تحقيق او را در باره كودتاى 28 مرداد،
در انقلاب اسلامى خواندهايد، او را سرلشگر باتمانقليج مىنويسد. او بعد از كودتا،
سپهبد و رئيس ستاد ارتش شد. در لحظههاى تعيين كننده، او ترس بخرج داد و پنهان شد.
با وجود اين، وقتى كودتا با موفقيت انجام گرفت، زاهدى او را رئيس ستاد
كرد.
بر اطلاعى كه در
متن گزارش سيا آمدهاست، اين اطلاع را مىافزائيم: دانستنى است كه زاهدى مشغول تهيه
تلگرام به شاه مىشود و باتمانقليج مىگويد: تيمسار! چرا مىخواهيد او را
برگردانيد؟ از او جز مزاحمت بر نمىآيد. رفته است بگذاريد همانجا بماند. زاهدى
مىگويد بنا بر نقشه، او بايد برگردد!
در
صفحه 54 گزارش، در شمار نامها، نامى نيز از ژنرال شيبانى آمدهاست. جز اين نام، دو
نام ديگر نيز توسط ايرانيان نظامى برده شدهاند: سرتيپ اخوى - اما در ايام كودتا،
اخوى سرهنگ بوده است -كه ارتشبد فردوست او را طراح نقشه كودتاى 28 مرداد مىخواند -
و سرتيپ سياسى كه سرهنگ افراشته و ديگران، او را، در كودتا، صاحب نقش مؤثر
مىشمارند.
سيا نام دو عامل
اصلى خود را سياه كردهاست. يكى از آنها كيوانى است. اگر همان كيوانى باشد كه معاون
ساواك و رئيس قسمتآموزش آن بود، شمار «ژنرالهاى» در كودتا، با زاهدى، حداكثر 6 تن
بودهاند. اما بنا برگزارش،
1 - شاه ترسان و بى تصميم بوده و در تهران
حاضر نشده دو فرمان، يكى عزل مصدق و ديگرى نصب زاهدى را امضاء كند. دو متن را زير
نظر سيا، در تهران آماده و در شمال، به امضاى شاه رساندهاند. در پى شكست كودتاى 25
مرداد، او به بغداد گريخته است.
2 - زاهدى، حتى از تشكيل يك دفتر نظامى در
مانده و سيا آن را تشكيل دادهاست. و
3 - باتمانقليج، به مخفيگاه مىگريزد
و
4 - اخوى، به قول فرودست، خود را به بيمارى
مىزند و روى نشان نمىدهد.
5 - در گزارش سيا، اسمى از سرتيپ سياسى
نيست.
6 - سرتيپ فرزانگان به امريكا رفته و تبعه
امريكا شده بود. در كودتا، با درجه سرهنگى شركت داشته اما در ارتش سمت نظامى نداشته
است.
7 -
در صفحه 54 گزارش، «ژنرال» ديگرى را، در شمار كسانى مىآورد كه در كودتا
بودهاند و او سرتيپ شيبانى است.
با توجه به اين
ناتوانى نظامى مطلق، پرسيدنى است چگونه كودتا موفق شد؟ حزب توده و سازمان افسرى او
چرا وارد عمل نشدند؟ و... خواهيم ديد كه آيا در قسمتهاى بعدى گزارش، پرسشها پاسخهاى
درخور پيدا مىكنند يا نه؟
در
16 آوريل 1953، مطالعه سنجيدهاى با عنوان «عوامل مؤثر در سرنگون كردن مصدق»، تكميل
شد. مطالعه به اين نتيجه رسيده بود كه تركيبى از شاه و زاهدى، با كمك افراد سيا در
محل و حمايت مالى، اقبال خوبى براى سرنگون كردن حكومت مصدق پيدا مىكنند. بخصوص اگر
اين تركيب بتواند توده را هرچه وسيعتر به خيابانها درآورد و بخش قابل ملاحظهاى از
قواى ارتش مستقر در تهران، از اجراى اوامر مصدق سر بپيچند.
انقلاب اسلامى: بنا بر گزارش سيا، زاهدى را
نه شاه و نه انتليجنت سرويس، بلكه سيا بر گزيدهاست. با وجود اين، وود هوس مىگويد
وقتى در ماه نوامبر 1952، به امريكا رفته، طرحى با خود داشته اما نمىخواسته است
امريكائيها گمان برند او بخاطر منافع انگلستان، مىخواهد از كيسه امريكا خرج كند.
مدعى است وزارت خارجه انگليس فهرستى از اسامى 15 تن از سياستمداران تهيه كرده بود
تا هريك مورد موافقت امريكا قرار گرفت، جانشين مصدق شود. افراد اين فهرست در سه
گروه «قديمىها» و «جديديدها» و «بيابينىها»، گروه بندى شده بودند. زاهدى كه در
گفتگوهاى دو طرف، مورد قبول قرار گرفته بود، در گروه سوم بود.
تماس بعدى نيز با ژنرال (همان كه نامش سياه شدهاست) بعمل آمد. انگيزههاى
او جدى بودند اما زود آشكار شد او نقشه مشخصى ندارد و در واقع، در آن موقعيت نيست
كه بر ضد مصدق وارد عمل شود.
زاهدى كه
يك زمان عضو هيأت وزيران مصدق بود، از هيأت وزيران بيرون رفته و اينك تنها شخصيت
عمده ميان مخالفانى است كه مخالفت خويش را آشكار كردهاند. بدينخاطر، پيروان بسيارى
را به خود جلب كردهاست. در آوريل 1953، پايگاه سيا، از طريق سرگرد اريك پولارد
Pollard، وابسته
نيروى دريائى در تهران، با زاهدى تماس پوشيدهاى را بر قرار كرد. در ژوئن 1953، براى اينكه تماس پوشيده با
زاهدى كارآمدتر و مطمئنتر بگردد و نيز به دلايل امنيتى، فرزند زاهدى، اردشير زاهدى
را بعنوان واسطه تماس برگزيديم. بعد از 21 ژوئيه 1953، تماس با ژنرال زاهدى را
مستقيم كرديم.
انقلاب اسلامى: سرلشگر زاهدى، از دشمنان
سپهبد رزم آرا بود. در انتخابات تهران، او رئيس شهربانى كل كشور بود و مانع از
مداخله رئيس ستاد (رزم آرا) ارتش شد و با وجود تقلبها، مصدق و 7 تن ديگر از جبهه
ملى به نمايندگى مجلس انتخاب شدند. وقتى نفت ملى و مصدق نخست وزير شد، او مصدق را
بزرگتر از امير كبير توصيف مىكرد. در نخستين هيأت وزيران مصدق، او وزير كشور شد.
در وزارت او غائله 23 تير روى داد. اين كافى نبود، او اسناد كودتاى رزم آرا را برد
و به شاه تحويل داد. ناگزير شد استعفاء كند. از آن زمان، مخالف
شد!
@تهيه پيش نويس نقشه:
در اواخر
آوريل 1953، دكتر دونالد ن. ويبلر، مشاور پوشيده قسمت خاورنزديك و آفريقاى سياه ،
برگزيده شد كه به نيكوزيا برود و از راه همكارى نزديك با انتليجنت سرويس، نقشهاى
براى سرنگون كردن مصدق، تهيه كند. فرض ستاد اين بود كه برنامه گذاران طرحى را تهيه
خواهند كرد كه آنها مىتوانند، با بصيرت، اجرايش را توصيه كنند.
در
13 مه 1953، مباحثات ميان ويلبر و افسر اينتليجنت سرويس، نرمن ماتو داربى شاير Norman Matthew
Darbyshireآغاز شدند. آقاى ه. جون كلينس
Collins، رئيس پايگاه
انتليجنت سرويس در قبرس نيز، در گفتگوها حضور داشت. آقاى دربايشير كه مسئوليت شعبه
ايران را نيز بر عهده دادشت، چندين سال در ايران گذرانده بود و در زبان روان بود.
مباحثات در 30 مه 1953 به نتيجه رسيدند و در 1 ژوئن (11 خرداد 1332 )، پيشنويس نقشه
عمليات به ستاد مخابره شد.
گفتگوهاى
باز، بقصد بازبين تمامى شخصيتهاى مهم در صحنه سياسى ايران، انجام شدند. تصور ما اين
بود كه ژنرال زاهدى، مهمترين سياستمدار مخالف مصدق، تنها كس بود كه دستش از لحاظ
داشتن حامى، پر بود. بنا بر اين تصور، مىخواستيم بدانيم چه اشخاص و عناصرى را
مىتوانيم در فهرست حاميان او بگنجانيم. زود آشكار شد كه دكتر ويلبر و آقاى
دربايشير ديدگاه مشابهى نسبت به شخصيتهاى ايرانى دارند و از عوامل ذيمدخل در صحنه
سياسى ايران، ديد براستى مشابهى دارند. در طول مباحثات، اختلاف نمايان و برخورد،
پديد نيامد. و نيز آشكار شد كه انتليجنت سرويس از اينكه، در اجراى نقشه، از سيا
پيروى كند، كاملاً راضى است. بر ويلبر مسلم شد كه انگلستان از اينكه موافقت امريكا
را براى همكارى بدست آوردهاست، بسيار راضى است و مصمم است كارى كه شركت امريكا در
عمليات صدمه بزند، نكند. در همان زمان، از خلال واقعيتها، مسلم شد كه سيا از لحاظ
پول و نفرات و امكانات، از انتليجنت سرويس مجهزتر است.
ويلبر گفتگوهائى را پيرامون سه مجرائى كه براى انجام نقشه بايد بر قرار
شوند، گزارش كرد. اين مجارى براى بر قرار كردن ارتباط فورى با واشنگتن و نيكوزيا و
تهران بودند. پيامى كه از يكى از سه مجرا به يكى از اين سه محل مىرسيد، با
سريعترين وسيله بايد به دو محل ديگر نيز فرستاده مىشد. اين راه، پايگاه مخابرات
خاورميانه Middle East
Communications Authority )MECA(
بود. پايگاه مخابرات چند ميل بيرون
از نيكوزيا قرار داشت. (از نابختيارى، ارتباط ميان نيكوزيا و تهران آن سرعتى را كه
بايد، نمىداشت. در طول اين دوره، بيشتر از 45، كابل مبادله
شد.)
مباحثات در نيكوزيا به معرفى كردن نفرات دو طرف انجاميد. محور ارتباط
انتليجنت سرويس، در قلمروهاى مختلف، نظامى و مجلس و رهبرانى مذهبى، مطبوعات و
داشهاى شهر و سياستمداران و ديگر چهرههاى با نفوذ، برادران رشيديان بودند. وقتى
اين اطلاع به پايگاه تهران مخابره شد، ارزيابيش اين شد كه اغراقآميز است و به
رشيديانها و نفرات انتليجنت سرويس، بيش از اندازه بها داده شدهاند. حاصل اين شد
انتليجنت همچون ما، ضعفهاى رشيديانها را مىشناخت اما يكى از قوتهاى بى و چون
چرايشان اين بود كه بر ضد مصدق، حاضر بودند از جان و مال خود بگذرند. در روزهاى سخت
اوت 1953، رشيديانها اين قوت را از خود بروز دادند.
انقلاب اسلامى: رشيديانها سه برادر، به
اسامى سيف الله و قدرت الله و اسدالله بودند. پدر آنها، حبيب الله رشيديان در خدمت
انگلستان بود و فرزندان خود را نيز بخدمت آنها درآورد.
غيرت
اين رشيديانها به ارباب انگليسى، بيشتر از خود او بودهاست. وودهوس مىنويسد: در
ماه نوامبر 1952 كه او براى گفتگو با امريكائيها در باره سرنگون كردن حكومت مصدق به
واشنگتن مىرود و قرار مىشود كه عمال انگليسى كارى نكنند، او به رشيديانها اطلاع
مىدهد قرار بر متوقف كردن موقت فعاليتهاى ضد مصدق شد و او نمىتواند براى او پول
بفرستد. رشيديانها به هزينه خود، به فعاليتها ادامه مىدهند. و نيز خاطر نشان
مىكند كه «برادرها» سخت ضد امريكائى بودند و بزحمت آنها را قانع كرديم كه در
كودتا، با امريكائيها همكارى كنند.
وودهوس از
يك ايرانى ديگرى نام مىبرد كه مدير كل يك وزارتخانه بودهاست و به سفارت مراجعه
كرده و اظهار آمادگى كرده است براى ساقط كردن حكومت مصدق، از اوامر او فرمان ببرد.
وزير آن وزارتخانه استعفاء كرده بوده و اين شخص در هيأت وزيران شركت مىكرده و
گزارش گفتگوها و تصميمات را به او مىرساندهاست.
تا اينجا،
خواه آنها كه به امريكائيها مراجعه كردهاند و چه كسانى كه به انگليسها رجوع
كردهاند، «ايرانى» بودهاند. بنا بر قاعده نيز تا كسانى حاضر نشوند به كشور خود
خيانت كنند، بيگانه نمىتواند بر آن كشور مسلط شود.
در پى
نماينده اينتليجنت سرويس، دكتر ويلبر نيز نفرات سيا را معرفى كرد. پيش از سفر ويلبر
به نيكوزيا، تصميم گرفته شده بود كه چه نفراتى بايد به انتليجنت سرويس معرفى بشوند.
البته در ازاء نفراتى كه انتليجنت سرويس معرفى و براى اجراى نقشه وارد عمل مىكرد.
در ستاد، پذيرفته شده بود كه هويت عاملان اصلى و مهم پايگاه سيا در تهران كه نقش حياتى داشتند، جليلى
و كيوانى و (؟) نبايد آشكار شود. آنچه در ديدار نوامبر 1952 به انتليجنت سرويس
اطلاع داده شده بود، اين بود كه سيا دو عامل اصلى در ايران دارد. بنا بر اين لازم
بود بجاى اين دو عامل، جليلى و كيوانى، دو نفر معرفى شوند. اين كار شد: دو تن به دو
مقام مهم منصوب شدند. يكى به رياست پايگاه
و ديگرى به معاونت (اسامى سياه شدهاند) آن. تا آنجا كه ما مىدانيم، جليلى
و كيوانى، در طول عمليات، بر برادران رشيديان شناخته نشدند. (زير نويسها سياه
شدهاند)
در
طول گفتگوهاى نيكوزيا، مدام با تهران و واشنگتن، بخصوص با پايگاه تهران، ارتباط بر
قرار بود. چرا كه اطلاعات مأخوذ از آنها به تهيه نقشه، كمك
مىرساند.
گفتگوها اينك به
يك رشته پيش فرضهاى اساسى محصور مىشد كه تهيه نقشه و شكل نهائى آن، برآنها استوار
مىشد. تصميم گرفته شد كه جزئيات نقشه عملياتى، بايد در بر گيرنده پيش فرضهائى از
اين قبيل باشد: 1 - از ميان نامزدهاى بالقوه، زاهدى تنها كسى است كه شجاعت و
استوارى لازم را براى جلب حاميان دارد. 2 - شاه با بى ميلى تمام حاضر به عمل مىشود
و بايد او را مجبور كرد. 3 - روشن است كه، در اين كار، قواى نظامى ترجيح مىدهند از
شاه پيروى مىكنند. 4 - عمليات بايد، در صورت امكان، صورت قانونى يا شبه قانونى
داشته باشند و نه كودتائى بيرون از قانون. 5 - درست پيش از روز شروع عمليات ساقط
كردن حكومت مصدق، افكار عمومى بايد مساعد اقدام عليه مصدق بگردند. 6 - قسمت نظامى
كار وقتى مىتواند با موفقيت اجرا شود كه پايگاه سيا نقشه را با ايرانيانى كه زاهدى معين
مىكند، مورد باز بينى قرار گيرد. 7 - حكومت جديد تدابير احتياطى لازم براى مقابله
با واكنش حزب توده، اتخاذ كند. برخى از اين پيش فرضها، پيش از آنكه تهيه نقشه كامل
شود، به رمز، به تهران و واشنگتن مخابره شدند. واكنشهاى پايگاه تهران و ستاد كل، همواره با آراى تهيه
كنندگان نقشه موافق نبودند. پايگاه
اصرار مىورزيد كه احساسش اينست كه شاه حاضر نمىشود قاطعانه بر ضد مصدق عمل
كند. ستاد كل مىپرسيد: آيا بهتر نيست كس ديگرى را نامزد كنيم؟ آيا بهتر نيست
ايرانيان خود رهبرى عمليات ساقط كردن مصدق را عهده دار شوند؟ بهررو، موافقت شد كه
پايگاه سيا در تهران بنا بر سياست جديد، بايد از راه مطبوعات، حمله تبليغاتى به
مصدق را شروع كند. پايگاه دستو را به
عاملان خود و به رشيديانها، عاملان انتليجنت سرويس، ابلاغ كرد. گروه هنرى سيا، (؟)
مأمور شد تعداد بسيارى كارتونهاى ضد مصدق تهيه كند.
ملاقاتها چند روز قطع شدند وقتى يكى از رشيديانها اجازه خواست ايران را ترك
كند. اجازه خروج گرفتن در دوره مصدق كار آسانى نبود*
* در زير نويس، جالب مىبيند يادآور شود
رشيديان اجازه خروج را نه از هر طرفدار مصدق كه از شخص دكتر فاطمى وزير خارجه گرفت.
اين امر نظر ديرين سيا را تأييد مىكرد كه بنا بر آن، گاه بگاه، فاطمى نسبت به
انگليسها روى موافق نشان مىداد و مىخواست با مخالفان حكومت مصدق و انگليسها حسابى
باز كند تا اگر حكومت مصدق سقوط كرد، دستش بجائى بند باشد. بطور قطع او مىدانست كه
رشيديان عامل انگليسها است.
در ژنو، او
با افسر سيا، نورمن داربى شاير
Norman
Darbyshireديدار كرد. او نه تنها داربايشير را
نسبت به وضعيت موجود توجيه كرد ،بلكه جوابهاى مقبولى به يكچند از پرسشهاى خاص داد.
بايد خاطر نشان كرد كه پايگاه انتليجنت سرويس در نيكوزيا با استفاده از تعليم
ديدهترين مخابراتچيهاى خود، با بى سيم، هفتگى، با رشيديانها، در تهران، در تماس
بود. اين تماس، به فارسى، البته در زمان محدود بود. بيشتر محدود شد وقتى بعد از
بازگشت داربى شاير از ژنو، به او گفتيم قواى مسلح ايران اينك دستگاه گيرنده را دارد
كه مىتواند مخابرات بى سيم را شنود كند.
آقاى ژرژ
آ. كارول George A.
Carroll (كه به
معاونت اطلاعات خارجى در تهران معين شدهبود)، در 29 مه، وارد نيكوزيا شد. تا
واكنشها و نظرهاى ستاد كل را براى تكميل پيش نويس نقشه، ابلاغ كند. پيش نويس در 1
ژوئن 1953( 11 خرداد 1332 )، به ستاد كل مخابره شد (متن مخابره شده در ضميمه الف
آمدهاست).
وقتى
قرار شد نيكوزيا مركز ارتباط باشد، معلوم شد نقائصى نيز دارد: از ستاد كل دور و
مركز سيا دور بود و بدتر اينكه مخابرات انتليجنت سرويس بسيار ناقص بود. چنانكه
هرگونه اطلاعى پيرامون شخصيتها، بخصوص اعضاى قواى مسلح ايران، بايد از پايگاه تهران
و ستاد كل گرفته مىشد.
وقتى
پيش نويس نقشه مخابره شد، با انتليجنت سرويس توافق شد كه رونوشت آن بايد به لندن
برده شود و تا پيش از 15 ژوئن (25 خرداد)، نظرهاى مركز انتليجنت سرويس در آن ملحوظ شود. در
اين فاصله، همانطور كه با اداره مركزى سيا توافق شده بود، سيا بايد در بيروت، نقشه
را با دقت مطالعه مىكرد و نتايج آن را به لندن مىفرستاد تا بهنگام بررسى انتليجنت
سرويس، در نقشه ادغام شود. كارول تا چند روز بعد از اتمام تهيه پيش نويس در نيكوزيا
ماند تا كار بر روى جنبه نظامى نقشه را شروع كند. بعد از پايان اجتماع بيروت، او
براى چند روز ديگر بهمين قصد به نيكوزيا باز گشت. بايد ياد آور شد كه خانم هلن ا.
مورگان Helen E.
Morgan، نماينده سيا
در نيكوزيا، حمايت جانانهاى از افراد سيا كه در نيكوزيا كار مىكردند، بعمل
آورد.
@تحكيم نقشه عملياتى:
در بعد از ظهر 9 ژوئن( 19 خرداد )، كسانى
كه بايد در مباحثات شركت مىكردند: آقايان كرميت روزولت، رئيس قسمت خاورنزديك و
افريقا در سيا و رئيس عمليات كه با نقشه از لندن آمد و كارول، با هواپيما، از قبرس
آمد و روژه گوئيران، رئيس پايگاه
تهران كه با خودرو از دمشق آمد و ويلبر كه از قاهره با هواپيما
آمد.
صبح
10 ژوئن (20 خرداد )، گفتگوها شروع شدند و بمدت 4 روز ادامه پيدا كردند. قرار بر
اين بود كه صبح زود گفتگوها را شروع كنيم و تا حدود 2 بعد از ظهر ادامه دهيم. بعد،
عصر هنگام، دوباره جمع شويم. دستور اول كار آزمون مجدد تمامى عاملها و عناصر صحنه
سياسى ايران در پرتو اطلاعات جارى و اطلاعات درخورى بود كه رئيس پايگاه تهران در
اختيار مىنهاد. بعد از همه اين كارها، اصول راهنمائى كه در پيش نويس آمده بودند،
پذيرفته شدند. قسمت به قسمت نقشه، مورد تأمل جمع شدند. هدف اجتماع اين بود چسان به
هر قسمت از نقشه ساخت و قوت بايد بخشيد. در بازديد عمومى تغيير جهتى انجام شد كه
موجب سالم شدن تمامى فكرهاى بعدى شد. در حقيقت، در نقشه، واكنشى در نظر گرفته شده
بود كه بايد در قبال قوى ترين عناصر جانبدار مصدق، مثل رهبران ايل قشقائى، بايد
ابراز مىشد. اما حالا تصميم گرفتيم كه كوششهاى بايد صرف بزرگ كردن و بيشتر كردن
نيروهاى ضد مصدق شوند. فرض راهنما اين بود كه حاميان مصدق، وقتى رهبرشان از صحنه
خارج شد، واكنش نشان نخواهند داد.
رئيس پايگاه سيا در تهران، پيشنهاد كرد كه يك نقشه بديل براى سرنگون كردن
مصدق نيز تهيه شود. بنا بر اين نقشه، امينى - قشقائى محور مىشدند. پايگاه سيا اين
نقشه را تا پايان موفقيتآميز عمليات تى.پى. آژاكس، زنده نگاه
داشت.
شنبه بعد
از ظهر، گروه آخرين جلسه خود را تشكيل داد و صبح روز بعد، 14 ژوئن (24 خرداد )،
افراد آن، با هواپيما، به مقصدهاى چندگانه خود پرواز كردند.
روزولت و ويلبر، در 15 ژوئن (25 خرداد )، وارد لندن شدند و در شماره 54
برادوى Broadway، ساختمان
انتليجنت سرويس، به رؤساى آن، گزارش كار را دادند. از پيش نويس كار گروه در بيروت،
رونوشتى وجود ندارد. اين شد كه از نو كار كردند و پيش نويس «لندن» را تهيه
كردند.
گفتگوهاى لندن در يكى از
اطاقهاى كنفرانس ساختمان شماره 54 برادوى انجام شدند. در خور يادآورى است كه در اين
اطاق ، بر تابلوئى، با رنگ قرمز، نوشته شده بود: «ميهمانان خود را مهاركن». از سوى
انتليجنت سرويس، سرگرد موريس م. فيرس Firth و نورمن
داربى شاير كه از قبرس، از راه ژنو، آمده بود حاضر بودند. در آنجا، او اسدالله
رشيديان را، براى بار دوم، قبل از باز گشت به ايران، ديده بود.
بنا بر
موقع، سرگرد پادى ج. كين
Keenكه چند كشور خاورميانه
را در اداره خود داشت، نيز در گفتگوها شركت مىكرد. مونتاگ وودهوس، يكى از
بالامقامترين افسران انتليجنت سرويس در ملاقاتى شركت كرد و اندك شركتى بيش در كار
نكرد.
از زمانى كه گفتگوها شروع شدند، روشن شد كه مقامات انتليجنت سرويس تفسير
مهمى در باره نقشه ندارند. در باره نقشه بيروت نيز، حرفى جز اصلاحات عبارتى
نداشتند. همانطور كه در نيكوزيا نمايان شد، در لندن نيز معلوم گشت امريكائيها
مجازند نقشه را هرطور مىخواهند، اجرا كنند. با وجود اين، آشكار بود كه آنها اعتماد
وافرى به نقشه و اجراى موفقيتآميز آن داشتند و گفتند به رشيديانها دستور خواهند
داد بطور كامل از فرامين پايگاه سيا
در تهران، اطاعت كنند.
در
ديدار نهائى، حاضران رهبرى آينده عمليات را باز بينى كردند. مقامات انتليجنت سرويس
گفتند آنها فكر مىكنند مدتى وقت لازم است تا از حكومتهاى خود موافقت يا عدم موافقت
با نقشه و اجراى آن را بدست آورند.
روزولت و ويلبر، در 17 ژوئن (27 خرداد )، لندن را ترك گفتند و روزولت ظهر
روز 18 ژوئن (28 خرداد )، به اداره خويش، بازگشت. در آنجا، نقشه، بلادرنگ باز سازى
و تايپ شد. متن در ضميمه ب آمده است و از خلال گزارش روز به روز عمليات، نيز،
خوانده مىشود.
انقلاب اسلامى: پرسيدنى است كه چرا
ايرانيان به امريكا و انگليس براى كودتا مراجعه مىكنند اما در تهيه نقشه كودتا
شركت ندارند؟
گازيوروسكى، بدرست، خاطر نشان مىكند كه ويلبر، شركت كننده در تهيه و اجراى
نقشه و نويسنده گزارش آن، در ايرانيان بديده تحقير مىنگرد و مدعى است آنها توانائى
طراحى نقشه و اجراى آن را ندارند!
و ما
مىپرسيم: اگر «ايرانيانى» كه در مقام خيانت به وطن خويش، به آنها مراجعه كردهاند،
به توانائيهاى خويش تكيه مىكردند، چرا به نوكرى بيگانه و خيانت به وطن خويش تن
مىدادند؟ امريكا و انگليس نيز از قاعده عمومى پيروى مىكردند: نوكران وفادار را از
ميان رذلها و بى كفايتها انتخاب كنيد تا همواره فرمانبردار
باشند.
تصميمها گرفته شدند: فعاليت آغاز
شد:
از زمان
ديدارهاى بيروت و لندن كه بالنسبه در فاصله زمانى كوتاه برگذار شدند، يعنى از رفتن
تا بازگشتن روزولت، مراكز فرماندهى كارى نداشتند انجام دهند. با وجود اين، در
برقرار كردن ارتباط خاص و نزديك با وزارت خارجه موفقيت بدست آوردند. اين امر كه
نقشه عمليات تدارك شدهاست، تنها بر افراد معدودى از وزارت خارجه اطلاع داده شد و
بايد خاطر نشان كنيم كه امنيت اطلاعات تا زمان عمليات بسيار عالى حفظ
شد.
در زير
نويس، كسانى از وزارت خارجه امريكا را كه از نقشه كودتا بر ضد مصدق آگاه شدهاند،
نام مىبرد: جان فوستر دالس، وزير خارجه و ژنرال والتر بدل اسميت، معاون وزارت
خارجه هاريسون فريمن ماتيو، دستيار وزير امور خارجه و هانرى آ، بيرود معاون دسستيار وزير امور خارجه،
جون دورن فورد جنرگان رابط و جيمس لمپتن برى.
اداره
يونان و تركيه و ايران، در دو نوشته، نظر خويش را در باره آن اظهار كرد: يكى نوشته
كاملاً سرى بتاريخ 6 ژوئن 1953 (16 خرداد )، با عنوان «پيشنهاد در باره تغيير حكومت
در ايران» و ديگرى، كاملاً سرى بدون تاريخ و با عنوان «تدابيرى كه حكومت ايالات
متحده براى حمايت از جانشين مصدق بايد اتخاذ كند».
در
وظيفه افسران وزارت خارجه نبود كه در باره نقشه كودتا، تصميم هائى عالى را اتخاذ
كنند. وزارت خارجه اين امر و همكارى را پذيرفت. مىبايد از دولت انگليس تضمين
ستانده مىشد كه در باره جانشين حكومت مصدق، تا زمانى كه مسئله نفت حل نشدهاست،
انعطافپذير باشد.
آقاى لسلى هربرت ميتچل Leslie Herbert
Mitchell، افسر سفارت
انگلستان (نماينده انتليجنت سرويس)، مأمور ارتباط با سيا، خود به اين امر پرداخت و
تضمينها را از حكومت انگلستان گرفت. تضمينها در شكل يك يادداشت
()memorandum، در 23 ژوئيه
1953 (1 مرداد 1332 )، از سوى روژه ملور مكينس Roger Mellor
Makins از سفارت
انگلستان به معاون وزارت خارجه امريكا، تسليم شد. (رونوشت آن ضميمه
C اين گزارش
است.) و نيز، از طرف وزارت خارجه امريكا كمك مالى درخورى به حكومت جانشين حكومت
مصدق، پيش از تصويب نقشه كودتا، معين شود.
در همان ايام، گفتگوها ميان مقامات سيا و سفير امريكا در ايران، هندرسون (در
واشنگتن، او در سوم ژوئن، براى مشورت، آمده بود)، در 8 ژوئن، شروع شدند. (اين
مباحثات در يادداشت ضبط شدهاند). بنظر رسيد سفير از نظر پيشين خود عدول كردهاست.
نقشه بر اين پايه ريخته شده بود كه شاه همكارى مىكند. اما سفير گفت بر چنين
پايهاى نمىتوان نقشه ريخت و اجرا كرد. زيرا شاه فرمان نصب زاهدى را به نخست
وزيرى، تا وقتى مجلس رأى تمايل ندهد صادر نخواهد كرد.سفير كه همواره همكارى
صادقانهاى مىكرد، غرق در انديشه يافتن پيشنهادهاى سازندهاى بود و خود پذيرفت
بازگشت خود را به تهران، به تعويق بياندازد و به سفر اروپا برود. از لحاظ نقشه،
حضور سفير امريكا در تهران، در روزهاى اجراى آن، بجا تشخيص داده نشد. بعلاوه،
اينطور تشخيص داده شد كه ادامه غيبت سفير، عاملى مهم، در جنگ اعصابى است كه بر ضد مصدق بايد براه
مىانداختيم.
موافقت مقامهاى زير در
تاريخهاى زير، با نقشه كودتا، اخذ شد:
- رئيس سيا در 11 ژوئيه 1953( 20 تير 1332
)
- رئيس انتليجنت سرويس در 1 ژوئيه 1953(
10 تير 1332 )
- وزير خارجه انگليس در 1 ژوئيه 1953( 10
تير 1332 )
- وزير خارجه امريكا در 11 ژوئيه 1953( 20
تير 1332 )
- نخست وزير انگلستان، 1 ژوئيه 1953( 10
تير 1332 )
- رئيس جمهورى امريكادر 11 ژوئيه 1953 ( 20
تير 1332 )
انقلاب اسلامى: براى آنكه خوانندگان آمران
امريكائى و انگليسى كودتا را بشناسند، بجاست بدانند، در انگلستان، حزب محافظه كار و
در امريكا حزب جمهوريخواه بر سر كار آمدهبودند. همانطور كه در كودتاى خرداد 60، در
امريكا حزب جمهوريخواه زمامدار و در انگلستان، حزب محافظه كار بر سر كار بودند.
و
- رئيس سيا، آلن دالس، برادر جان فوستر
دالس، وزير خارجه امريكا بود.
- رئيس انتليجنت سرويس سرجان سينكلر. او از
1951 تا 1956 رئيس اين سازمان بود.
- وزير خارجه انگلستان، آنتونى ايدن
بود.
- وزير خارجه امريكا جون فوستر دالس
بود.
- نخست وزير انگلستان وينستون چرچيل
بود.
- رئيس جمهورى امريكا، دوايت آيزنهاور
بود.
براى آنكه
واپسين تصويب و يا رد نقشه كودتا ميسر شود، پايگاه سيا مأموريت يافت فعاليتهاى مجاز براى
انجام نقشه را شروع كند. افزون بر اجازه عمومى ماه آوريل كه پايگاه سيا در تهران را
قادر به خرج يك ميليون دلار در حمايت از زاهدى مىكرد، در 20 مه، اجازه مخصوص يافت
كه هفتهاى يك ميليون ريال (هر دلار امريكا، 90 ريال بها داشت) براى جلب حمايت
نمايندگان مجلس ايران، خرج كند.
در
اواخر ماه ژوئن، پايگاه سيا با برادران رشيديان تماس مستقيم برقرار كرد و نقش آنها
و كسانى را كه در تماس با آنها بودند، در اجراى نقشه، به آنها ابلاغ
كرد.
در مراكز
فرماندهى، در 22 ژوئن (1 تير )، براى حمايت از عمليات آماده سازى پايگاه سيا در
تهران، دو گروه، با شاخه 4 شعبه خاورنزديك، تشكيل شد. يك گروه به سرپرستى كارول
Carrol كه در اواسط
ژوئن، از نيكوزيا باز گشته بود، مأموريت يافت مطالعه پهنا نگرى در باره جنبههاى
نظامى عمليات، بعمل آورد. (گزارش كارول در باره جنبه نظامى ضميمه D اين گزارش
است.) قصد اين بود كه به زاهدى و دفتر نظامى كه او بر مىگزيند، نقشه عمليات در
ميان گذاشته شود تا اگر تغييرى را لازم مىبينند، پيشنهاد كنند وگرنه آن را تصويب
كنند. احساس مىشد كه هر كوششى بايد بعمل آيد تا ايرانيان پرحرف و اغلب غير منطقى
را به موضعى آورد كه هر كس بداند عمل خاصى كه انجامش از او خواسته مىشود، چيست.
صحت اين احساس به اثبات رسيد ،وقتى به اثبات رسيد كه ايرانيان از حفظ امنيت در
نخستين عمليات سرنگونى، ناتوان شدند.
گروه
ديگر كه ويلبر Wilber آن را سر
پرستى مىكرد، مأموريت داشت جنگهاى روانى را برعهده بگيرد كه جزئى از نقشه بودند.
مديريت اين دو گروه و رابطه با پايگاه
سيا در تهران در دست جون هنرى والر John Henry
Waller، رئيس شاخه 4
شعبه خاورنزديك بود.
در واسط ژوئن، كارول به تهران رفت. او در لندن توقف كرد تا برنامه نظامى خود
را با افسر انتليجنت سرويس، نورمن داربى شاير Darbyshire، موضوع گفتگو
كند. سرانجام، او در 21 ژوئيه( 30 تير )، به تهران رسيد. گروه ويلبر رهنمودهاى خود
را از راه تلگرامها و مكتوبها، به پايگاه سيا، ابلاغ مىكرد. مضمون آنها گوشت دار
كردن استخوان بندى جنگ روانى، منظور در نقشه كودتا بود. توسط گروه، شمار قابل ملاحظهاى از مقالات
ضد امريكائى نوشته و يا طرحهاى اوليه
شان تهيه شدند. در همان حال، گروه هنرى سيا مدام سفارشات گروه را ، براى تهيه
كارتون و برنامههاى راديوئى ضد مصدقى را آماده مىكرد. بعلاوه، هنرمندان مأموريت
يافتند پوسترهائى را بكشند كه در آنها، شاه زاهدى را به مردم ايران معرفى مىكند.
نوشتهها و تصاوير در 19 ژوئيه( 28 تير )، با پست ويژه به تهران برده شدند. در 22
ژوئيه(31 تير ) پايگاه سيا مواد تبليغاتى را ميان چندين عامل توزيع كرد. آنچه بر سر
اين نوشتهها و تصاوير آمد را در صفحات آينده تشريح خواهيم كرد.
در
آن زمان، دستور اجراى نقشه از مقامات ذيربط واصل شد. قسمت خاورميانه سيا لايقترين
افراد را مأمور اجرا نقشه كرد: روزولت، رئيس قسمت، رئيس عمليات در تهران شد. جون ه.
لويت John H.
Leavittبه نيكوزيا فرستاده شد تا با
پايگاه انتليجنت سرويس در تماس باشد
و سه خط ارتباطى را كه قبلاً ايجاد شده بود، بر قرار نگاه دارد. نايب سرهنگ استفن
جونسون ميد Stephen Johnson
Meade مأمور شد
بنمايندگى سيا، در پاريس، با شاهزاده اشرف، خواهر پركارمايه شاه، در تماس باشد.
ژوزف س. گودوين، رئيس پايگاه در تهران، مأموريت يافت، نقش رئيس ستاد فرمانده
عمليات، روزولت، را بر عهده بگيرد. نخست در واشنگتن و سپس در تهران، به ژرژ كارول،
رئيس اداره اطلاعات خارجى در تهران را يافت و مسئوليت اجراى قسمت نظامى عمليات
واگذار شد. دكتر دونالد ويلبر مأمور شد جنبههاى تبليغاتى را در طول عمليات برعهده
بگيرد. او، از نزديك،با گروه هنرى سيا براى تهيه مواد تبليغاتى، كار كرد. جون والر
كه از مأموريت خود، در مقام رئيس اداره اطلاعات خارجى در تهران باز مىگشت، مأموريت
يافت كه تا پايان عمليات آژاكس (كودتا)، مسئوليتهاى اداره مركزى سيا را در پشتيبانى
از عمليات را برعهده گرفت و رابط سيا با وزارت خارجه و وزارت دفاع شد. و نيز، روژه
گوئيران، رئيس پيشين پايگاه سيا در تهران كه روزهاى اجراى نقشه آژاكس در تهران
نمىماند، مراحل اوليه عمليات را در تهران، رهبرى كرد. در اينجا بايد خاطر نشان
كنيم كه آقاى گوئيران، بيشتر از هر افسر ديگرى، بمدت 5 سال، پايگاه را از توانائيها
و امكاناتى برخوردار كرده بود كه ارزش و ضرورت خود را در عميات آشكار
كردند.
5 - افزايش فشار به
شاه:
هم
از روزهاى اول معلوم شد كه با توجه به مردد بودن شاه ،وى بايد تحت فشار قرار بگيرد
تا نقش خاص خود را بازى كند. اين شد كه در نقشه، تدابيرى منظور شدند تا او را،
يكبار براى هميشه، از ترس بيمارگونهاش از «دست پنهانى انگليس» آزاد كنند و او را
مطمئن كنند كه انگستان قوياً از او حمايت خواهند كرد و هر دو كشور جازم شدهاند بر
اينكه مصدق بايد برود. تدابير همچنان حاوى چنان فشارى به شاه بودند كه او امضاء
كردن را بر امتناع از آن رجحان نهد.
در 23 ژوئن، در مراكز فرماندهى، تاريخهائى كه پيامها بايد براى شاه ارسال
شوند، معين شدند. در تاريخهاى تعيين شده، پيامها ارسال شدند:
كار اول
توجيه والاحضرت اشرف بود كه تصور مىشد در آن تاريخ در پاريس است. قرار شد در حوالى
10 ژوئيه (19 تير )در پاريس تماس گرفته شد و او در حدود 20 ژوئيه (29 تير )به تهران
بازگردد و پيام به شاه را به او تسليم كند. اسدالله رشيديان كه هنوز در ژنو بود،
مأمور شد به او تلفن كند و او را براى ديدار با داربى شاير، افسر انتليجنت سرويس و
ميد، افسر سيا (انتليجنت سرويس مراكز فرماندهى را مطمئن كرده بود كه اين تلفن به
پاريس، هر زمان ميسر است). در 10 ژوئيه( 19 تير )، ميد با هواپيما وارد لندن شد و
بلافاصله، باتفاق داربى شاير، به پاريس رفتند. امر پيش بينى نشدهاى روى داد:
والاحضرت اشرف در پاريس نبود. تا 15 ژوئيه( 24 تير ) طول كشيد تا كه اسدالله
رشيديان او را در ريويرا
Rivieraملاقات كند. اسدالله
رشيديان گزارش كرد كه او، بهيچرو، شوقى به انجام نقش پيشنهادى، از خود نشان نداد.
با وجود اين، روز بعد، نمايندگان «رسمى»، دو ملاقات با او بعمل آوردند. او پذيرفت
هركار را كه از او بخواهند، انجام دهد. اشرف گفت: ورود او به تهران، واكنش شديد
مطبوعات طرفدار مصدق را بر مىانگيزد و اميدوار است توان خود را بكار مىبريم و آن
را خنثى مىكنيم. ميد به لندن بازگشت و به روزولت و لويت گزارش كرد. آنگاه به پاريس
بازگشت و تا رفتن اشرف به تهران، در تماس نزديك با او باقى ماند. (مطالعه ميد در
باره منش اشرف در فايل آژاكس است.)
اشرف، همچون يك مسافر عادى، با هواپيماى مسافر برى، در 25 ژوئيه( 3 مرداد )،
وارد تهران شد. همانطور كه پيش بينى شده بود، بازگشت بدون اجازه او به تهران،
طوفانى واقعى برانگيخت. نه از شخص شاه، نه از حكومت مصدق اجازه بازگشت به تهران را
نخواسته بود. هر دو خشمگين بودند. شاه نپذيرفت او را ملاقات كند اما پذيرفت نامهاى
كه اشرف آورده بود، بواسطه سليمان بهبودى، عامل انتليجنت سرويس در دربار و رئيس
يوتات سلطنتى، دريافت كند. او، در طول اين دوره، جان نثارى واقعى خود را به اثبات
رسانيد. نامه اين خبر را در برداشت: ژنرال شوارتسكف، براى ديدن شاه به تهران خواهد
آمد. او نيز، بهمان شيوه به تهران مىآيد كه اشرف آمد. شاه از خبر آمدن ژنرال حسن
استقبال كرد و خواهر خود را عصر 29 ژوئيه (7 مرداد )پذيرفت. ديدار طوفانى آغاز شد
اما با آشتى پايان پذيرفت. روز بعد، او سوار هواپيما شد و به پاريس بازگشت. او
برابر نقشه از كشور خارج شد اما به مطبوعات طرفدار مصدق اينطور وانمود شد كه او بر
اثر واكنش مطبوعات طرفدار مصدق ناگزير شدهاست ايران را ترك
گويد.
فرستاده دوم، اسدالله رشيديان، عامل اصلى انتليجنت سرويس، وارد صحنه شد.
برابر نقشه، كار اول رشيديان اين بود كه شاه را قانع كند او "سخنگوى رسمى حكومت
انگلستان" است. براى آنكه شاه مطمئن شود، او جمله كليدى را انتخاب كرد و قرار شد در
تاريخ معينى، بخش فارسى راديو بى بى سى، آن را، در برنامه خود، پخش كند. در لندن،
داربىشاير، اقدامات لازم را بعمل آورد تا كه جمله توسط بى بى سى پخش شود. در 30
ژوئيه( 9 مرداد ) و بار ديگر در 31 آن ماه، اسدالله رشيديان را بحضور پذيرفت. او
جمله را از بى بى سى شنيده بود. با وجود اين، او وقت مىخواست وضعيت را بسنجد. با
اينهمه، اسدالله رشيديان توانست شاه را براى ملاقات با فرستاده امريكا، ژنرال
شوارتسكف، آماده كند. او تأكيد كرد كه اين فرستاده نيز همان پيام را به او خواهد
رساند تا تضمين مضاعفى بر همكارى نزديك انگلستان و امريكا در اجراى نقشه كودتا
باشد.
شوارتسكف را مديران اجرائى نقشه از آن رو بر گزيده بودند كه او در ايران
دوستانى داشت و از احترام شاه برخوردار بود. او در سالهاى 1942 تا 1948، رئيس هيأت
مستشارى امريكا در ژاندارمرى ايران بود. در 26 ژوئن 1953( 5 تير 1332 )، جون والر،
رئيس شاخه 4 شعبه خاورنزديك بنزد او رفت. در 19 ژوئن، در اداره مركزى سيا، توجيه
شد. او با كمال ميل مأموريت را پذيرفت. او گفت او اين شهرت را دارد كه حقايق ناخوش
آيندى را كه ديگران از شاه پنهان مىكردند، به او مىگفت. او مطمئن بود كه مىتواند
موافقت شاه را با پيشنهادى كه مأمور دادنش به شاه بود، بدست مىآورد. به شوراتسكف،
مأموريتى پوششى داده شد. او مأمور سركشى كوتاهى از لبنان و پاكستان و مصر شد تا كه
بازديدش از تهران، توقف كوتاهى بر سر مقصد اصلى، تلقى شود. شوارتسكف در 21 ژوئيه،
امريكا را بقصد بيروت ترك گفت.
مأموريت
شوارتسكف اين بود كه از شاه دو فرمان و يك نامه را بگيرد كه در نقشه كودتا، بطور
كامل تشريح شدهبودند. اين دو فرمان و يك نامه عبارت بودند از: 1 - فرمان نصب زاهدى
به رياست ستاد ارتش و 2 - نامهاى خطاب زاهدى حاكى از اعتماد كاملش به او. اين نامه
بكار زاهدى در قانع كردن افسران براى شركت در عمليات كودتا، بنام و بخاطر شاه
مىآمد. و 3 - فرمان خطاب به تمامى ارتشيان، در تمامى سلسله مراتب، بر حمايت از
رئيس ستاد قانونى. احساس شد آسانتر مىتوان شاه را به صدور اين فرمانها قانع كرد
تا صدور فرمان عزل مصدق. و نيز باور بر اين بود كه اقدام براى جانشين كردن حكومت
مصدق با حكومت ديگرى، از طريق مجلس، انجام خواهد شد.
برخى از حوادث 21 ژوئيه( 30 تير )، ضربه هائى شدند كه محافظه كارترين عناصر
را كه سخت از مصدق حمايت كرده بودند، بيدار كردند. تظاهرات در سال روز 30 تير، روز
قيام بر ضد حكومت قوام و كوششهائى بعمل آمدند كه بقصد حل مشكل نفت انجام مىگرفتند.
بر همگان مسلم بود كه جمعيتى را كه حزب توده گرد آورده بود، بمراتب از جمعيتى بيشتر
بود كه جبهه ملى جمع كرده بود. و اين امر بيشتر از هر امر ديگرى اعلان خطر به افكار
عمومى شد: حزب توده در حكومت مصدق قدرتى بتمام بدست آوردهاست. در اين زمان، افراد
پايگاه سيا در چندين جبهه فعال بودند. كار زار تبليغاتى بر ضد مصدق، شتاب و وسعت
مىگرفت. به (عباس مسعودى) صاحب روزنامه (اطلاعات)، مبلغ 45 هزار دلار، قرضه شخصى
داده شد. باور بر اين بود كه او روزنامه خود را در اختيار هدف ما قرار
دهد.
انقلاب اسلامى: محقق امريكائى، گازويوروسكى
كه توضيحات خود در باره گزارش سيا را انتشار دادهاست، بر اينست كه اسامى سياه شده،
روزنامه اطلاعات و صاحب آن عباس مسعودى هستند. از اين اشاره كه «باور بر اين بود»،
مىتوان نظر محقق را صائب دانست. زيرا اين عباس مسعودى بود كه وقتى كودتا، در 25
خرداد شكست خورد، نعل وارونه زد. در 28 مرداد كه كودتا موفق شد، او نيز به خدمت
دولت كودتا بازگشت.
اداره مركزى مواد تبليغاتى را تهيه و از طريق پايگاه سيا، در اختيار اسدالله
رشيديان قرار مىداد.
در پايان
ماه، يك كارزار كاملاً جداگانه كه برنامه گذارى خاصى داشت، بسود شاه و بر ضد مصدق،
در آذربائيجان، بعمل درآمد. نقشه موازى و بديل، براى ارتباط نزديك با گروه (؟)،
براى انصراف توجه از نقشه تىپىآژاكس
TPAJAXو كشف نقشهها، به قوت
خود باقى ماند. گفتگو با (؟) ادامه يافت. در فرصتى، پايگاه سيا پيشنهاد كرد يكى از برادران به اين
منطقه فرستاده شود و اداره مركزى بلافاصله در پى آن شد وسيله اين سفر را تدارك كند.
انتليجنت سرويس كه از اين گفتگوها آگاه شدهبود، پيشنهاد كرد تسهيلات خود را براى
برانگيختن عصيانهاى ايلى در (؟) در اختيار بگذارد.
انقلاب اسلامى: علامتهاى سئوال داخل
پرانتزها، قسمتهائى هستند كه در گزارش سيا، سياه شدهاند. اما مىدانيم كه در منطقه
اصفهان و با بختياريها گفتگوها انجام مىشدهاند. بنا بر اين، به احتمال زياد،
منطقه، منطقه بختيارى است و گفتگوها با خانهاى بختيارى انجام مىگرفتهاند و
انگليسها در اين منطقه مىخواستهاند عصيان براه بياندازند. يكبار نيز، به سردستگى
ابوالقاسم بختيارى ياغيان به ياغى گرى برانگيختند.
اما كرميت روزولت
كه عمليات كودتا را رهبرى مىكردهاست، در كتاب خود، «ضد كودتا»، از مأموريت گودوين
و ملاقات محرمانهاش با خسرو و محمد حسين قشقائى، در روز 27 خرداد، خبر مىدهد.
محمد ناصر صولت قشقائى، رئيس ايل قشقائى، در خاطرات خود مىنويسد: گودوين پيشنهاد
كرده بود 5 ميليون دلار بگيريد و زاهدى را به ايل قشقائى ببريد و در آنجا، فرمان
نخست وزيرى را كه شاه بنام زاهدى صادر كرده، اعلان كنيد و زاهدى را برداريد بيائيد
بطرف تهران. دو نفر از خودتان وزير بشويد و يك نفر هم سفير. كليه اختيارات فارس و
جنوب هم با شما. ماهى 5 ميليون دلار هم مىدهيم تا مرتب از آن سهم
بگيريد.
دو برادر
او پاسخ مىدهند ما با مصدق همكارى كردهايم و نمىتوانيم به او خيانت كنيم.
اين مراجعه، روز 27
مرداد انجام گرفته و ربطى به پيشنهاد انتليجنت سرويس پيدا
نمىكند.
براى رهبرى
كودتا، سيا و انتليجنت سرويس به چند شخصيت نظامى، از جمله سرتيپ محمود امينى،
مراجعه كردهبودند. آن زمان، سرتيپ امينى فرمانده ژاندارمى بود و نپذيرفت در كودتا
شركت كند.
حالا ديگر پايگاه
سيا در تماس مستقيم با زاهدى بود. در 21 ژوئيه( 30 تير )، او از تحصن مجلس بيرون
رفته بود. بعد از چند ديدار، گوئيران، رئيس پايگاه كه مقام خود را ترك مىگفت و گودوين، رئيس
جديد آن، گزارش كردند كه زاهدى فاقد توان رهبرى و انرژى و نقشه مشخص است. هر دو به
اين نتيجه رسيدند كه بايد از نزديك، اداره و رهبرى شود و برنامههاى عمل لازم بايد
براى او تنظيم شود.
انقلاب اسلامى: شخصيتهائى كه سيا از شاه
سابق و زاهدى و اشرف پهلوى و... ترسيم مىكند، خود گوياى اين واقعيتند كه آنها كه
قدرت را مدار مىكنند، بر استعدادهاى انسانى خويش نيز آگاه نيستند. استعدادها را
تباه مىكنند و انسانهائى زبون مىشوند و اينسان آدمك خيمه شب بازيهاى قدرتهاى
خارجى مىگردند. بديهى است اگر توانائيهاى انسانى خويش را پرورده بودند، ديگر چرا
به قدرت خارجى پناه مىبردند و عامل آنها در سلطه بر ايران مىشدند؟
در
26 ژوئيه( 4 مرداد )، افرادى كه نقش كليدى داشتند در محلهاى خود مستقر شدند: روزولت
و شوراتسكف در تهران بودند. لويت بمدت چند روز در نيكوزيا بود. و سفير امريكا در
تهران، لوى هندرسون به سالزبورگ آمده بود. در آنجا، دو هفته، دل نگران اما همكار
ماند. در نيكوزيا، لويت با كفايت كار مطمئن كردن مقامات انتليجنت سرويس را به انجام
رساند. آنها مدام مىگفتند بقدر كافى و مرتب اطلاع دريافت نمىكنند. مقارن اين
احوال، اين مقامات سيا، يك رشته پيشنهادهاى ارزشمند از لندن دريافت كردند و در
اختيار گذاشتند. از آن جمله بود نقشه هائى با تمام جزئيات براى از كار انداختن مركز
تلفن.
با ورود
روزولت به تهران، وضعيت از نو مطالعه شد. بمنزله جزئى از اجزاى جنگ اعصاب بر ضد
مصدق، بنا شد مقامات عالى رتبه امريكا، تماس خود را با مقامات عالى رتبه حكومت مصدق
كم كنند. از ويليام وارن، رئيس اصل چهارم امريكا در ايران، خواسته شد تماسهاى
معمولى خود را با حكومت كم كند. از رئيس هيأت مستشارى امريكا خواسته شد با افسرانى
كه در حمايت از مصدق استوار بودند، رفتار غير دوستانهاى در پيش بگيرد. در اين
مرحله، تصميم گرفته شد محتوا و تعداد فرمانها و نامهاى كه شاه بايد امضاء مىكرد،
تغيير داده شوند. قرار شد شاه تنها يك فرمان صادر كند و آن فرمان نصب زاهدى به
رياست ستاد ارتش بود و نيز نامهاى بنويسد كه اعتراض بود به عمل غير قانونى حكومت
در انجام رفراندوم در باره انحلال مجلس.
همانطور كه ماه ژوئيه بپايان مىرسيد، افراد پايگاه سيا مأمور جنگ تبليغاتى
بر ضد مصدق، فعاليت ضد مصدقى سياستمدارانى را گزارش كردند كه پيش از آن، حامى مصدق
بودند: (؟)
انقلاب اسلامى: علامت سئوال داخل پرانتز،
اسامى هستند كه سيا سياه كردهاست. اما
طرفداران مصدق كه به مخالفت برخاسته بودند و در كودتا نقش بازى كردند، عبارت
بودند از آيةالله كاشانى و دكتر مظفر بقائى و ابوالحسن حائرى زاده و حسين مكى و على
زهرى و عبدالقدير آزاد و شمس قنات آبادى.
به ترتيبى كه قسمتهاى بعدى گزارش سيا روشن خواهند كرد، از اينان، نقش كاشانى
و بقائى مستقيم و بسيار تعيين كننده بودهاست.
از اظهارات
آيزنهاور در كنفرانس مطبوعاتى استفاده بهينه بعمل آمد. به پيشنهاد سيا، او اين
اظهارات را بعمل آورد: وسعت گرفتن فعاليتهاى حزب غير قانونى كمونيست در ايران و
رويه اغماض حكومت در قبال آن، موجب نگرانى دولت امريكا است. اين وضعيت اعطاى كمك به
ايران را بسيار مشكل مىكند. در خواست شد مطبوعات امريكا وكارزار مطبوعاتى بر ضد
مصدق را منعكس كنند و مقاله هائى را كه افراد گروه جنگ تبليغاتى تهيه مىكردند،
منتشر كنند.
در 1
اوت( 10 مرداد )، دو روز بعد از آنكه شاهزاده اشرف ايران را ترك گفت و شاه جملهاى را شنيد
كه بى بى سى پخش كرد، جملهاى كه بايد او را قانع مىكرد اسدالله رشيديان سخنگوى
انگلستان است، شوارتسكف ملاقاتى طولانى با شاه بعمل آورد. شاه از ترس اينكه
ميكرفونها كارگذاشته شده باشند، ژنرال را به اطاق بزرگ رقص برد. در وسط آن ميزى
گذاشته شده بود و دو صندلى. هر دو نشستند. شاه از امضاى فرمان و نامه امتناع كرد.
عذرش اين بود كه از وفادارى ارتش اطمينان كامل ندارد. بعلاوه او بايد پيشاپيش، تك
تك وزيران حكومت جانشين (زاهدى) را تصويب كند. و او بايد وقت داشته باشد تا خود،
ارزيابى شخصيش را از احتمال موفقيت يا شكست كودتا، بعمل آورد. شاه گفت اگر مصدق از
راه رفراندوم مجلس را منحل كند، بنا بر قانون اساسى، او اختيار كامل پيدا مىكند
مصدق را عزل و نخست وزيرى را كه خود
بر مىگزيند، جانشين او كند. اين ديدار، با يك رشته ديدارها، دنبال شد. برخى از
آنها، ميان روزولت و شاه و بعضى ديگر ميان رشيديان و شاه. در اين ديدارها، فشارهاى
سختى بر او وارد مىشدند تا مگر بر رفتار متزلزل و بى تصميمى شاه غلبه
شود.
در 2 اوت( 11 مرداد )، روژه گوئيران، كه در خدمت طولانى خود تجربههاى
ارزشمند تحصيل كرده بود، تهران را ترك گفت تا در اداره مركزى سيا، مشغول خدمت شود.
با آنكه دانش او در مرجله تهيه نقشه تى پى آژاكس بيش از آن بكار آمد كه بتوان
ارزيابى كرد، بنظر رسيد كه رفتن او در اين موقع، مىتواند عامل مهمى در جنگ اعصاب
بر ضد مصدق باشد و بهنگام اجراى نقشه، توان مقابله را آن را كاهش
مىدهد.
انقلاب اسلامى: گازيوروسكى يادآور مىشود
كه برغم نقشى كه گوئيران در تدارك مقدمات كودتا بازى كردهبود، با كودتا موافق
نبود. از اين رو او را تغيير دادند. غير از او، دو تن از متخصصان ايران در سيا نيز
با كودتا مخالف بودند.
در
اين وقت، گوردن هانرى ماتيسون Gordon Henry
Mattison، مستشار
سفارت امريكا در تهران و روى ملكم ملبورن
MelbourneRoy
Malcolm، افسر سياسى
ارشد، در باره نقشه تى پى آژاكس توجيه شدند و با رزانت، مدديار گشتند. ماتيسون در
مصاحبه با (؟)، رهنمود پايگاه سيا را در كوشش موفقى براى منصرف كردن توجه گروه (؟)
از نقشه تى.پى.آژاكس، بكار برد.
انقلاب اسلامى: اگر مراد همان گروه و
اشخاصى باشند، كه بنا بر «در طرح موازى» سيا با آنها ارتباط گرفتهاست، پيش از اين
در بارهشان توضيح داده شد.
در طول اين دوره، مصدق، همچون هميشه، در حال آماده باش، مىكوشيد ابتكارى در
كار آورد و قرار از مخالفان روز افزون خويش، بستاند. توجه او به مجلس منعطف شد. در
مجلس، مخالفان قوت مىگرفتند. در 14 ژوئيه( 23 تير )، او از نمايندگان حامى حكومت
خواست استعفاء كنند. تنى چند از نمايندگان كه بى طرف و يا مخالف خجول او بودند نيز،
استعفاء كردند. در جمع، 28 تن استعفاء كردند. اداره مركزى اصرار ورزيد نمايندگان
مخالف مصدق تشويق شوند بر مقام نمايندگى خود باقى بمانند و در مجلس متحصن شوند.
تدبيرى كه ساخته و پرداخته شد اين بود كه نمايندگانى كه استعفاء ندادهاند، مجلس
قانونى را تشكيل مىدهند. اين تدبير، تا حدودى از عوامل تقويت باور مصدق به لزوم
انحلال مجلس شد. عمل انحلال مجلس، او را ديكتاتور بلامنازع ايران مىكرد. بخصوص كه
دز دوره اختيارات او، چند ماه باقى مانده بود. با وجود اين، بنا بر قانون اساسى،
تنها شاه اختيار انحلال مجلس را داشت و مصدق براى انحلال مجلس بايد راهى مىجست.
راه حلى كه او يافت، رفراندوم بود. در آن مردم به پاسخ آرى يا نه، با انحلال مجلس
موافقت يا مخالفت مىكردند. رفراندوم بطور آشكار و ملموس قلابى بود. در 4 اوت،
رفراندوم در سراسر كشور انجام شد. حدود 2 ميليون «آرى» گفتند و چند صد نفر نيز، «نه»
گفتند. اين مانور، آنسان كه مصدق پيش بينى كرده بود، قرين موفقيت نشد و روشن بود كه
نقض قانون اساسى نيز شدهاست. رفراندوم و نتايج آن، فرصت و مجوزى را فراهم كرد تا
كه مطبوعات مخالف مصدق كه تحت اداره سيا و انتليجنت سرويس بودند، او را آماج حملات
سخت بى رحمانه خود كنند. عمل رفراندوم اعلان خطرى شد به با ثباتترين عناصر جامعه
كه وطن دوست بودند اما اينسان نقض تقلبآميز قانون اساسى را نيز بر
نمىتافتند.
در طول روز رفراندوم پايگاه سيا گزارش وضعيت را با جزئيات آن مىداد.
كوششهاى متعدد عاملان پايگاه در بهره بردارى از غير قانونى بودن اين رفراندوم، پيش
و در روز همه پرسى، گزارش شدند. و نيز، همه اظهاراتى كه از سوى رهبران مذهبى بعمل
آمدند بر غير قانونى بودن رفراندوم، تأكيد گذاشتند. پايگاه خاطر نشان كرد كه 20 نشريه مخالفت سختى را
با مصدق بعمل مىآورند و 15 كارتون ضد مصدق كه سيا تهيه كرده بود، در هفته
رفراندوم، در اين مطبوعات، انتشار پيدا كردهاند.
انقلاب اسلامى: چند تذكر
مهم:
1 - از آن زمان تا امروز، كودتا كنندگان و
آنها كه گمان مىكنند اگر رفراندوم نمىشد، كودتا نيز انجام نمىگرفت، بر غير
قانونى بودن همه پرسى، اصرار مىورزند. آيا در قانون اساسى سابق، همه پرسى منع شده
بود؟ خير. آيا در حقوق، «اصل اباحه» وجود ندارد و بنا بر اين اصل، آنچه ممنوع نشده،
مباح نيست؟ و آيا بنا بر آن قانون اساسى، حاكميت با مردم كشور نبود و رفراندوم يكى
از مهمترين روشهاى ابراز اين حاكميت نيست؟ چرا. بنا بر اين، رفراندوم قانونى
بود.
2 - اما همانطور در اين قسمت از گزارش
مىخوانيم و در قسمتهاى ديگر آن نيز خواهيم خواند، سيا و انتليجنت سرويس در كار
خريدن نمايندگان مجلس بودهاند. بنا بر اين، عزل مصدق توسط مجلس غير محتمل
نبودهاست. مصدق خود گفته است 30 تن از نمايندگان را خريده بودند. مىتوانستند 10
نفر ديگر را نيز بخرند. بنا بر اين، از نقشه و كار امريكا و انگيس آگاه
بود.
اگر تجربه وجود نداشت،
تجربه خرداد 1360مىگويد كه عزل توسط مجلس ميسر بودهاست. بخصوص كه رجايى نخست وزير
منتخب مجلس و منصوب شاه بود وبنى صدر رئيس جمهورى منتخب مردم بود و عمل مجلس اول
ملاتاريا، يكسره خارج از قانون اساسى و همانطور كه هاشمى رفسنجانى نوشتهاست ،
بدستور خمينى بود.
3 - گزارش سيا آراى موافق را حدود 2 ميليون
نفر ذكر كردهاست. همه پرسى كه در آن تقلب نمىشد، آن زمان، بيشتر از اين، رأى
دهنده پيدا نمىكرد. زيرا الف - زنان حق رأى نداشتند و ب - شهرها رأى دادند و ج -
محدوديت سنى وجود داشت و د - رأى قلابى به صندوقها ريخته نشدند.
4 - بر خلاف ادعاى سيا، شاه حق انحلال مجلس
را نداشت. بعد از تير اندازى به شاه در
15 بهمن 1327، مجلس مؤسسانى قلابى تشكيل دادند و آن مجلس اختيار انحلال مجلس
را به شاه داد. مصدق نه آن مجلس و نه آن اختيار را پذيرفت. بمحض انتخاب شدن به
نمايندگى مجلس شانزدهم، نخستين كارش، ارائه طرح كان لم يكن اعلام كردن مجلس مؤسسان
قلابى و مصوبات آن بود.
5 - اما «رهبران مذهبى» كه به دستور
فرماندهى عمليات آژاكس رفراندوم را مخالف قانون اساسى خواندند، عبارت بودند از آيات
الله كاشانى و بهبهانى:
* طرفه اينكه كاشانى در تحريم نامه خود،
«شركت در رفراندوم خانه برانداز كه با نقشه اجانب طرح ريزى شده» را تحريم كرد. و
امروز روشن مىشود كه مضمون تحريم او را نيز فرماندهى عمليات آژاكس تهيه كرده
بود!
* بهببهانى در نامه به مصدق، همه پرسى را
موجب متزلزل شدن «اساس مشروطيت و باعث ضعف و انحطاط ابدى و روحى مجلس و قانون
اساسى» خواند.
كوشش
بهبهانى براى آنكه مرجع تقليد وقت، آيةالله بروجردى را به تحريم همه پرسى بر
انگيزد، به شكست انجاميد.
اما
مراجع وقت نجف نيز نپذيرفتند همه پرسى را تحريم كنند. در 8 مرداد، روزى بعد از آنكه
در خانه كاشانى، صفائى به منبر رفت و به مصدق ناسزا گفت و به او حمله شد، نامهاى
با امضاى آيات الله سيد جمال گلپايگانى و سيد عبدالهادى شيرازى و شيخ محمد حسين آل
كاشف الغطا و ميرزا آقا اصطهباناتى منتشر شد. در آن، آنان از توهين و جسارت «نسبت
به مقام شامخ روحانيت و مخصوصاً حضرت مستطاب آية الله آقاى حاج سيد ابوالقاسم
كاشانى» اظهار تأثر كردند.
مصدق از علت آمدن اشرف به تهران آگاه شد و
لازم شد نقشه كودتا با شتاب انجام گيرد:
در 4 اوت(
13 مرداد )، به پايگاه سيا اطلاع
داده شد كه مصدق از علت واقعى سفر اشرف به تهران، آگاه شدهاست. به افراد حاضر اين
احساس قوى دست داد كه بايد بسيار زود عمليات را آغاز كرد. در 4 اوت( 13 مرداد) ،
هندرسون، سفير امريكا در تهران، از سالزبورگ راهى تهران شد. قرار بود در 9 اوت(18
مرداد )، او در بيروت با لويت ديدار كند. ما او را متقاعد كرده بوديم مراجعت خود را
به تأخير بياندازند. اما حالا مىبايد بدون فوت وقت دست بكار مىشديم. در همين
روزها، هندرسون و مقامات رسمى وزارت خارجه و مقامات وزارت خارجه انگلستان، اظهاريه
هائى را آماده مىكردند كه در صورت موفق شدن عمليات آژاكس، دو دولت بايد بعمل
مىآوردند.
در
تهران، ملاقاتها با شاه ادامه داشت. در 2 اوت( 11 مرداد )، اسدالله رشيديان نقشه
عمليات را، جزء به جزء، براى شاه تشريح كرد. او گزارش كرد كه شاه پذيرفت مصدق را
بركنار و زاهدى را به نخست وزيرى و جانشين فرمانده كل قوا نصب كند. شاه همچنين
پذيرفت سرلشگر وثوق را رئيس ستاد كند. در 3 اوت( 12 مرداد )، روزولت ديدار طولانى و
بدون نتيجهاى با شاه بعمل آورد. آخرين جمله هايش به شاه اين بود كه او يك ماجراجو
نيست. امروز اقبالى روى آورده كه نبايد آن را از دست داد. روزولت خاطرنشان كرد كه
راه ديگرى براى تغيير حكومت نيست. حالا ديگر، يك طرف مصدق و قوه او است و طرف ديگر
شاه است با ارتشى كه هنوز با او است اما زود است كه از او روى گرداند. سرانجام،
روزولت به شاه گفت: او چند روز ديگر مىماند بدان اميد كه شاه تصميم مثبتى بگيرد و
آنگاه كشور را ترك گويد. اگر شاه از گرفتن تصميم طفره برود، ايران را بسوى كمونيسم
مىراند و كشور را كره دومى مىگرداند. او اينطور نتيجه گرفت كه حكومت او، امريكا،
حاضر نيست امكان كمونيست شدن ايران را بپذيرد و نقشه ديگرى را ممكن است به اجرا
گذارد.
در
آخرين ديدار روزولت با شاه، شاه تقاضا كرد روزولت از پرزيدنت آيزنهاور درخواست كند
او اطمينانهاى لازم را به شاه بدهد كه اقدام به بركنارى مصدق، كار بايسته ايست.
روزولت به او گفت او اين درخواست را به اطلاع رئيس جمهورى امريكا مىرساند اما او
مطمئن است كه رئيس جمهورى رفتارى را اتخاذ خواهد كرد كه نيات امريكا بر شاه روشن
شود. از خوش اقبالى و بطور كاملاً اتفاقى، رئيس جمهورى، بهنگام سخنرانى براى
فرمانداران ايالات، در 4 اوت( 12 مرداد )، به وضعيت در ايران گريز زد و گفت: امريكا
دست روى دست نمىگذارد تا ايران به پشت پرده آهنين برود. روزولت از اظهارات رئيس
جمهورى سود جست و وسيله رسيدن به هدف خود كرد. او به شاه گفت: در حقيقت، احساس كرد
دادن اطمينانها در باره رفتار امريكا نسبت مصدق ضرور نيست اما بيان او در باره
ايران، در كنوانسيون فرمانداران، بدانخاطر بعمل آمد كه رضايت خاطر شاه بعمل آيد. در
پايان، شاه گفت: موضوع را از نو با رشيديان موضوع بحث قرار مىدهد. در تلگرامى،
روزولت در توصيف اين ديدار، مىنويسد: باور او اينست كه اگر بدون شاه، نقشه به اجرا
گذاشته شود، اطمينان بيشترى به اجراى موفقيتآميز آن وجود دارد. و بايد تصميم گرفت
كه آيا در دو و سه روز آينده واپسين فشار به شاه وارد شود و يا اجرا نقشه 10 روزى
به تأخير انداخته شود تا مگر شاه موافقت كند.
در 7 اوت( 16
مرداد) ، رشيديان، از نو، با شاه ملاقات كرد. شاه موافقت كرد عمليات در شب 10 اوت
يا ديرتر انجام بگيرد. در 8 اوت( 17 مرداد )، روزولت بار ديگر با شاه ديدار كرد. او
با بى تصميمى شاه مبارزه كرد. شاه پذيرفت افسران برگزيدهاى در عمليات شركت
مىكردند، زبانى، به اين كار تشويق كند. بعد او گفت مىخواهد به رامسر برود.
مىگذارد ارتش بدون اطلاع رسمى او عمل كند. اگر عمليات موفق شدند، او زاهدى را به
نخست وزيرى نصب مىكند. در 9 اوت( 18 مرداد )، رشيديان بنوبه خود با بى تصميمى شاه
مبارزه كرد و حاصل آن را گزارش كرد: شاه مىخواهد در 12 اوت به رامسر برود. پيش از
آن، مىخواهد زاهدى و افسرانى را كه در عمليات نقش كليدى دارند، بحضور بپذيرد
و به آنها بگويد زاهدى را به نخست
وزيرى برگزيدهاست.
در
10 اوت(19 مرداد ) ، سرهنگ حسن اخوى
شاه را ملاقات كرد و اسامى افسران كه حاضر بودند با دريافت دستورى از شاه،
وارد عمليات شوند را به او داد. شاه از نو، اعلان كرد كه با اجراى نقشه موافق است
اما هيچ نوشتهاى را امضاء نمىكند. اخوى به اين تصميم اعتراض
مىكند.
انقلاب اسلامى: سرهنگ نصيرى، رئيس گارد
«شاهنشاهى» و همزمان با او، سرهنگ اخوى دستگير مىشوند. بنا بر قول فردوست، نصيرى
را سرهنگ اخوى معرفى كردهاست. اخوى، در ركن دوم ستاد ارتش، همكار سرتيپ سياسى رئيس
ركن دوم ستاد بودهاست و هر دو در كودتا شركت داشتهاند.
اما مصدق
در دادگاه نظامى فرمايشى، مىگويد كسى به او تلفن كرده و كودتا و اسامى شركت
كنندگان در آن را به او دادهاست. سرهنگ بزرگمهر اين شخص را محمد حسين آشتيانى
معرفى كند كه كسانى از خانوادهاش با دربار پهلوى و اشرف پهلوى مراوده داشتهاند و
او از زبان آنها، بوجود كودتاچيان و هويت آنها پى بردهاست.
از
نو، شاه به دنبال رشيديان فرستاد تا اين امر مهم را با او موضوع بحث كند. رشيديان
پيامى از سوى روزولت براى شاه برد كه اگر او در همين روزها تصميم نگيرد، روزولت با
بيزارى تمام، ايران را ترك خواهد گفت. در پايان گفتگوها، شاه گفت: فرمانها را امضاء
مىكند. زاهدى را مىبيند و بعد به رامسر مىرود. اما برغم قول به رشيديان، براى
امضاء شاه آماده نشدند. شاه قول داد بمحض اينكه نامهها آمده و براى او به رامسر
فرستاده شوند، امضاشان مىكند.
بعد
از بحث ميان روزولت و رشيديان، قرار شد به نقشه اصلى تى پى آژاكس بازگردند كه در
لندن تهيه شده بود. يعنى شاه دو فرمان را صادر كند. يكى فرمان عزل مصدق و ديگرى
فرمان نصب زاهدى به نخست وزيرى. رشيديان و بهبودى رئيس دفتر شاه و عامل قديمى
انگلستان، مدارك را آماده كردند و در 12 اوت( 21 مرداد )، سرهنگ نصيرى، رئيس گارد
شاهنشاهى، فرمانها را به رامسر بردند.
در
همين زمان، جنگ روانى بر ضد مصدق به حداكثر شدت خود رسيده بود. روزنامههاى تحت
مهار همه بر ضد مصدق تبليغ مىكردند. دو نشريه (؟)، تحت هدايت پايگاه سيا، مطالبى
را چاپ مىكردند كه پايگاه آنها را
مفيد تشخيص مىداد.
انقلاب اسلامى: دورتر، فهرست روزنامه
نگارانى را كه با سيا و انتليجنت سرويس، در كودتا، همكارى كردهاند، آوردهايم. اما
دو روزنامه، مىتوانند روزنامه داد به صاحب امتيازى ابوالحسن عميدى نورى و آتش به
صاحب امتيازى سيد مهدى مير اشرافى باشند. چرا كه اين دو، خود، گفتهاند در كودتا
نقشى فعال مىداشتهاند. تا جائى كه عميدى نورى وقتى اطلاع پيدا مىكند هندرسون نزد
مصدق مىرود، نگران مىشود مبادا امريكا در اجراى نقشه كودتا منصرف
شود!
عمال سيا توجه جدى به نگران كردن رهبران
مذهبى تهران، از خطر، بكار مىبرد. بنام حزب توده، نامههاى تهديدآميز تهيه و براى
آنها مىفرستاد. آنها تهديد مىشدند اگر بر ضد مصدق عمل كنند، بشدت تنبيه خواهند
شد. بنام حزب توده، آنها را تهديد تلفنى نيز مىكردند. و يكى از چند طرح ، بمب
گذارى در خانههاى اين رهبران مذهبى بود.
انقلاب اسلامى: نامههاى تهديدآميز را
دستگاه بهبهانى تهيه و براى روحانيان طراز اول شهرهاى كشور و تهران و قم مىفرستاد.
در دستگاه او، شخصى بود به اسم سيد ابراهيم ابطحى، معروف به سيد ابراهيم جزوه كش.
از جمله، در خانه او اين نامهها تهيه و فرستاده مىشدند. و البته، در تمام مدت،
حزب توده كه گويا «بزرگترين سازمان سياسى» بود، در خواب بود!
اين امر كه شاه از عمل مستقيم حمايت مىكند، با تشويق سيا و «گروه سرهنگها»،
بسرعت پخش شد. زاهدى عامل اصلى پايگاه
سيا، سرهنگ عباس فرزانگان را ديد و او را افسر رابط خود با امريكائيها
گرداند و نيز نماينده او شد در دفتر مجرى طرح كودتا. بعد فرزانگان سرلشگر
باتمانقليج و سرهنگ كريمى زند را
بديدار زاهدى برد. كارول، افسر سيا، تماس نزديك با «گروه سرهنگها» بر قرار كرد و در
13 اوت( 22 مرداد )، در اجتماع اشخاصى كه مسئوليت انجام نقشه را بر عهده داشتند،
حاضر بود. بارى، اين ملاقات آخرين ملاقاتى بود كه افسر پايگاه سيا در آن حضور يافت. قطع شدن تماس و با
وجود آن، اجرا شدن نقشه، ثابت كرد نتايج جدى داشته است.
ديرگاه عصر
13 اوت( 22 مرداد) ، سرهنگ نصيرى با در دست داشتن فرمانهائى كه شاه امضاء كرده بود،
به تهران باز گشت و آنها را به زاهدى تسليم كرد. بنابر قول او (كه هيچگاه تأييد
نشد)، سرانجام اين ثريا بود كه شاه را قانع كرد فرمانها را امضاء كند. اگر اين امر
راست باشد، ثريا متحدى بوده است بكلى دور از انتظار.
انقلاب اسلامى: ثريا نيز در خاطرات خود
صفحات 211 تا 220) تصريح مىكند او شاه را از ترديد به تصميم
آوردهاست:
«پس از
لحظهاى انديشيدن و ترديد او، به اين نتيجه رسيديم كه براى نجات كشور از هرج و مرج
و جلوگيرى از نفوذ حزب توده، كودتائى بايد انجام گيرد. ولو اين حركت به زيان «شير
مرد پير» باشد...
شاه پس از مدتى
فكر- ناگهان در انديشهاش تغيير داد و با حركتى تند گفت:
«تا كنون آيا
ديده شده كه پادشاهى عليه دولت كشورش دست به كودتا بزند؟
بله، اما شما
اولين كسى هستيد كه دست به اين كار مىزنيد...
در حالى كه
سيگار ميان انگشتانش مىلرزيد، مدتى دراز به من نگاه مىكند... نخستين بار است كه
او را اينگونه مىبينم، چشم ديدن مرد ضعيفى را كه اوست ديگر
ندارم...
اين شاه
عاجز از تصميمگيرى، اين مهره كه قدرتهاى بزرگ جا به جايش مىكنند، اين عروسك كه،
با توصيه اين و آن، به اين سو و آن سو كشيده مىشود...
در 2 اوت
1953 (11 مرداد 1332)، سرلشگر زاهدى پنهان و ناشناس در دفتر شاه حاضر شد. من با
وجود سن بسيار جوان و بى تجربهام در مذاكرات حاضر بودم... او با صدائى رسا پرسيد:
«مىفرمائيد كى
اقدام كنم؟»
شاه باز مردد
ماند. همين امروز صبح با چند مشاور بى حال و شل و ول، مشورت كردهبود. حوصلهام
ديگر بسر مىرسيد. مشاوران به او گفته بودند: «مبادا اقدامى عليه مصدق انجام دهيد
كه برايتان خطرناك است.»
به من گفت:
«ثريا واقعاً بايد مصدق را بركنار كنم؟»
آن
حرارت بيست سالگى كه در وجود داشتم، ناگهان، به شعلهاى داغ تبديل شد و فرياد
كشيدم:
«راستى كه موجودى قابل ترحم ايد.
گويا از اين حال حقارت و افسردگى كه داريد، لذت مىبريد!... بايد مقام و شخصيتى را
كه پيشتر داشتيد و به آن احترام مىگذاشتم، بازيابيد. اگر حكومت مصدق ادامه يابد،
بايد چوب حراج ايران را به نفع مسكو زد...
آنجا، در دفترش، او باز مردد ماندهاست. نگاهش از من به فضل الله زاهدى كه
منتظر جواب ماندهاست، سرگردان شدهاست. عاقبت مىگويد:
«من فرمانى
را امضاء مىكنم كه با آن، مصدق را بركنار و شما را به سمت نخست وزيرى منصوب
مىكنم.»
زاهدى باز
پرسيد:
«كى اجازه
شروع عمليات را به چاكر مىفرمائيد؟»
شاه با
حركتى سريع دفتر يادداشتهايش را ورق زد و پس از نگاهى دقيق،
گفت:
«فرمان در
13 اوت (22 مرداد) به دست شما مىرسد و بايد هرچه سريعتر به دست مصدق
برسانيد...»
در 14 اوت (23 مرداد
)پايگاه تلگراف كرد كه با انجام نقشه
آژاكس و زمامدار شدن حكومت زاهدى، خزانه كشور خالى است و نياز فورى به پول پيدا
مىكند. مبلغ 5 ميليون دلار كمك تصويب شد و پايگاه سيا در نظر گرفت در ساعات اول بعد از
موفقيت عمليات، آن را در اختيار حكومت زاهدى بگذارد. در 14 اوت( 23 مرداد) ، هيچ خبرى از تهران
نرسيد. مراكز فرماندهى و پايگاه سيا
در تهران جز اين نمىتوانستند كه شروع عمليات را انتظار كشند.
كوشش نخست:
رويدادهاى شب 15
اوت 1953 (24 مرداد 1332 )و ترتيبشان هنوز بدقت، معين نگشتهاند. حكايتهاى اوليه كه
شركت كنندگان مختلف گفتهاند، باندازه كافى با يكديگر اختلاف دارند كه نتوان حقيقت
را در آن شب تاريك، يافت. با وجود اين، مسير اصلى اين كوشش نخستين، روشن است. دو
امر اساسى اين مسير را آشكار مىكنند. اين دو امر عبارتند از: نقشه از راه سر نگاه
نداشتن يكى از افسران شركت كننده در عمليات، در گفتگوهاى روزانه، لو رفت. با وجود
لو رفتن، نقشه مىتوانست با موفقيت اجرا شود اگر بيشتر شركت كنندگان بى رمقى بخرج
نمىدادند و در بزنگاهها، توان تصميم گرفتن را از دست
نمىدادند.
تا عصر 14 اوت( 23 مرداد )، افراد پايگاه سيا در تهران اطلاع نيافتند كه عمليات از
آن شب به شب بعد محول شدهاند. عامل اصلى سيا در تهران، سرهنگ فرزانگان ارتباط خود
را با حوادث از دست داده بود و پايگاه نمىتوانست سرلشگر باتمانقليج، رئيس ستاد
منصوب زاهدى را رهبرى كند. در واقع، اين او بود كه بيشترين مسئوليت را بر عهده
داشت.
بنا بر قول سرتيپ
تقى رياحى، رئيس ستاد ارتش، او در ساعت 5 بعد از ظهر روز 15 اوت( 24 مرداد )، از
نقشه كودتا با تمامى جزئيات آن، آگاه شده بود. اما شگفت آنكه - و بنا بر قول خود او
- خانه خود را در شميران ترك نمىكند. اعضاى جبهه ملى، زيرك زاده و حق شناس نيز در
آن خانه زندگى مىكردهاند. تا ساعت 20 در آن خانه بوده و در آن ساعت، خانه را به
قصد ستاد ارتش، ترك مىكند.
انقلاب اسلامى: برابر اظهارات دكتر مصدق، او به ستاد ارتش
تلفن مىكند و رياحى را در آنجا نمىيابد. به خانهاش تلفن مىكند كه با وجود وضعيت
بحرانى چرا در ستاد ارتش نيست! او به ستاد ارتش مىآيد. بعد از حركت او، مأموران
كودتاچيان براى توقيف او، وارد خانهاش مىشوند و زيرك زاده و حق شناس را دستگير
مىكنند. اين امر كه سرتيپ رياحى، در ساعت 5 بعد از ظهر 15 اوت( 24 مرداد )، از
نقشه كودتا با تمامى جزئياتش آگاه بوده و تا ساعت 8 در خانه ماندهاست، از جمله
اماره هائى است كه به استنادشان، برخى به اين نتيجه رسيدهاند كه سرانجام سرتيپ
رياحى همكارى دست كم كار پذيرانه با كودتاچيان را پذيرفته است. خود او، در دادگاهى
كه او را باتفاق مصدق محاكمه مىكرد، گفت: او از دادن دستورى خوددارى كردهاست كه
اگر مىداد، وضعيت ديگرى پيش مىآمد.
سرهنگ حسينقلى
سرشته (خاطرات من، يادداشتهاى دوره 1334 - 1310) سرتيپ رياحى را متهم مىكند كه به
كودتاى 28 مرداد يارى رساندهاست:
1 - گزارش غلط به مصدق داده و از او، اجازه
توقيف سرهنگ اشرفى، فرماندار نظامى را گرفته و اجراى دستور را از سرهنگ سررشته
خواستهاست. سرهنگ سررشته دستور را اجرا كردهاست. سرتيپ رياحى فرماندار جديد معين
نكرده، در نتيجه، فرماندارى نظامى بدون فرماندار نظامى مانده و اين مهمترين سبب
پيروزى كودتا گشته است.
2 - با خنثى شدن حمله اوباش و كودتاچيان،
شهر تا ساعت 30:3 روز 28 مرداد 1332، آرام بودهاست. در اين ساعت، سرهنگ ممتاز
مدافع خانه مصدق، به سرهنگ سررشته تلفن مىكند كه تلفن ستاد ارتش كار نمىكند و از
او مىخواهد براى مقابله با مهاجمان، به يارى او برود. او به ستاد ارتش مىرود و از
سرتيپ رياحى مىخواهد اجازه دهد با چند دستگاه تانك و عدهاى سرباز به يارى سرهنگ
ممتاز برود. اما رئيس ستاد به او مىگويد: شما به دفتر كار خود باز گرديد و منتظر
دستور بمانيد. اما بجاى دستور رفتن به يارى سرهنگ ممتاز، سرتيپ رياحى سرهنگى را
مىفرستد و او به سرهنگ سررشته ابلاغ مىكند كه از اين پس، هر اقدام او در دژبانى،
بايد با موافقت او باشد!
اما سرتيپ
رياحى در مصاحبه با غلامرضا نجاتى (جنبش ملى شدن صنعت نفت ايران و كودتاى 28 مرداد
1332) گفتهاست «جزئيات وقايع 24 تا 28 مرداد را من از روى يادداشتهاى روزانه ستادم
(يگانه مدركى كه با خود بردم)، به تفصيل نوشتهام، ولى هنوز موقع افشاى كامل آنها
نرسيدهاست.»
در اين مصاحبه،
او مىگويد: 2 بعد از نيمه شب (29 مرداد) از ستاد ارتش كه اينك سرلشگر باتمانقليج
رئيس ستاد دولت كودتا رئيس آن بود، آمده و او را به ستاد ارتش بردهاند و تا 4 روز،
در ستاد ارتش بوده و نهار و شام را با باتمانقليج صرف مىكردهاست. روزى كه شاه باز
مىگردد و باتمانقليج آماده رفتن به نزد او مىشود، خطاب به سرتيپ رياحى مىگويد:
«تقى بيا با هم همكارى كنيم». رياحى پاسخ مىدهد: حرفى ندارم. به يك شرط. حالا كه
تو در ستاد هستى، زاهدى را زندانى كن مصدق بشود نخست وزير، آن وقت با تو همكارى
خواهم كرد. او سخن مرا به شاه گفته بود. همان شب مرا به جمشيديه منتقل و تحت مراقبت
قرار دادند.
در ساعت
23، رياحى به فرمانده تيپ اول زرهى دستور آماده باش مىدهد. در ساعت 23، معاون خود،
سرتيپ كيانى را براى سركشى به باغ شاه مىفرستد. گارد شاهى نيز در باغ شاه مستقر
بود. كيانى و چند افسر كه از او حمايت مىكردند، توسط سرهنگ نصيرى كه زودتر از او
به باغ شاه رسيده بود، دستگير مىشود.
كار توقيفها را گروهى از سربازان هوادار شاه انجام مىدادند. حدود 23 و 30
دقيقه آنها به خانه رياحى در شميران مىروند و مىبينند او از خانه رفته است. زيرك
زاده و حق شناس را توقيف مىكنند. و نيز، در حدود 23 و 30 دقيقه، چند افسر با گروه
بزرگى از سربازان به خانه دكتر
فاطمى، وزير خارجه مصدق، مىروند و او را توقيف مىكنند و حتى اجازه پوشيدن كفش را
نيز به او نمىدهند. توقيف شدگان را به محل عمل گارد شاهنشاهى، در سعدآباد،
مىبرند.
افسرانى كه دانسته بودند
رياحى آگاه شده است، ديگر دست به عملى نزدند. اما افسرانى كه ندانسته بودند رياحى
آگاه است، وارد عمليات شده بودند.
پيش از 23 و 30 دقيقه، حمله محدودى به مركز تلفن شد. تلفنهاى خانه فاطمى و
خانههاى ديگرانى كه بايد توقيف مىشدند، قطع شدند. سيمهاى ستاد ارتش به باغ شاه
قطع شدند. و سرهنگ اسكندر آزموده، با نيروى نظامى كوچكى، مركز تلفن بازار را اشغال
كرد.
انقلاب اسلامى: در قسمت اول اين گزارش
خوانديد كه سيا فاطمى را كسى معرفى مىكند كه از بيم روز مبادا، به رشيديان گذرنامه
مىدهد. در اينجا، ارزيابى سيا نقض مىشود. رفتار كودتاچيان با فاطمى، واكنش در
برابر قاطعيت او است. در 26 مرداد، بعد از شكست كودتا نيز، او از نادر كسانى است كه
فكر بازگشتن وضعيت را نمىكند و خواستار انقراض سلسله انگليس ساخته پهلوى و اعلام
نظام جمهورى مىشود.
وقتى
رياحى ديد از سرتيپ كيانى كه به باغ شاه رفته بود، خبرى نمىشود، او (آنطور كه خود
گفته است) به سرهنگ ممتاز، فرمانده
تيپ دوم كوهستانى و سرهنگ شاهرخ، فرمانده تيپ اول زرهى تلفن مىكند و به آنها دستور
مىدهد با قواى خود به باغ شاه بروند. در همان زمان و يا پيش از آن، به افسران
ديگر، از جمله به سرهنگ پارسا، فرمانده تيپ كوهستانى و سرهنگ اشرفى، فرماندار نظامى
و فرمانده تيپ سوم كوهستانى و سرهنگ نوذرى فرمانده تيپ دوم زرهى آماده باش
مىدهد. بنا بر حكايت اشخاصى كه
زاهدى مأمور عمليات كرده بود، ممتاز و شاهرخى در باغ شاه توقيف شدند و مدتى در كنار
كيانى زندانى ماندند.
منابع
دولتى جريان ابلاغ فرمان عزل مصدق
را، توسط سرهنگ نصيرى، جز اين گزارش كردند: بگفته سرتيپ رياحى، سرهنگ ممتاز در راه
باغ شاه بود كه در خيابان با سرهنگ نصيرى روبرو شد و او را توقيف كرد. بموجب
اطلاعيه رسمى حكومت مصدق، 1 صبح 16 اوت، سرهنگ نصيرى با چهار كاميون نظامى پر از
سرباز و دو جيپ و يك زره پوش، در برابر خانه مصدق بوده است. او ادعا مىكند نامهاى
براى مصدق دارد. اما توسط قواى محافظ خانه نخست وزير، دستگير مىشود.
فرزانگان حكايت ديگرى
از ماجرا مىكند: سرهنگ نصيرى در 23 و 30 دقيقه، در خانه مصدق، دستگير مىشود. بعد
از توقيف او، نصيرى تأكيد مىكند كه به او گفتهاند دو دقيقه تأخير در رسيدن نايب
سرهنگ زند كريمى با دو كاميون سرباز، موجب شكست عمليات شد.
بنظر قطعى
مىرسد كه رياحى توانسته بود پيش از نيمه شب، واحدهاى نظامى را در نقاط استراتژيك
مستقر كند كه به احتمال قوى مورد حمله قرار مىگرفتند. اما چه حادثه يا واكنشى از
سوى رياحى و ديگر افسران وفادار به مصدق سبب شده بود افسران طرفدار زاهدى در انجام
وظيفه قصور كنند، بروشنى دانسته نشد. با وجود اين، دانسته شد كه رئيس ستاد ارتش،
منصوب زاهدى، سرلشگر باتمانقليج، ترسيد و به مخفى گاه رفت. اين امر، بدون شك روحيه
افراد نظامى را، در لحظه حساس، خراب كرد. همين اثر را پخش سريع خبر توقيف سرهنگ نصيرى ببار آورد. سرهنگ
فرزانگان، يك صبح 16 اوت (25 مرداد) ، به ستاد ارتش رفت تا با سرلشگر باتمانقليج
ديدار كند. معلوم شد ژنرال تا ستاد ارتش آمده تا مگر آن را بگيرد اما وقتى ديده است
قوا و تانكها تسليم شدهاند، وحشت كردهاست. بعد او شتابان نزد زاهدى رفته و به
اوگفته است فرار كند اما زاهدى به او خنديدهاست. بهر رو، كاميونهاى حامل توقيف
شدگان، از سعدآباد به ستاد ارتش آمده بودند، اما اين بار، توسط مخالفان كودتا به
سعد آباد بازگردانده شدند. آنها كه اختيار كاميونها را بدست آورده بودند، توقيف
شدگان را آزاد كردند.
زاهدى،
بيهوده، در انتظار ماند تا اسكورتى بيايد و او را تا باشگاه افسران اسكورت كند. در
حدود ساعت 3:2 صبح، ايرانيانى كه هنوز مىخواستند عمليات را بانجام رسانند، وقتى
ديدند واحدها تقويت شدهاند و قواى بيشترى بطرف شهر مىروند و خودروهارا توقف
مىكنند و مىپرسند چه خبر است، متقاعد شدند كه شكست خوردهاند. سرهنگ فرزانگان و
سرلشگر باتمانقليج، خود، در حدود ساعت 3:2، در شهر، گشت زدند. بعد، احتمالاً، از
يكديگر جدا شدند. سرلشگر باتمانقليج
بزودى توقيف شد و سرهنگ فرزانگان پايگاه
سيا را مأمن يافت و بدان پناه برد.
در
سفارت، اعضاى پايگاه ، ساعتها را با اعصاب سخت معذب گذراندند. عمليات شكست خورد و
جيپ مجهز به راديو ارتش فراخوانده شد و ديگر وسيلهاى براى آنكه بدانيم در شهر چه
روى داده، نماند.
شكست آشكار كودتا در 25
مرداد:
16 اوت 1953 25 مرداد 1332) را كودتاچيان چگونه و
با انجام چه كارى به شب رساندند؟:
در
ساعت 5 و 45 دقيقه صبح 16 اوت 1953( 25 مرداد 1332)، راديو تهران برنامه خود را با
اطلاعيه دولت آغاز كرد. اطلاعيه مىگفت نيمه شب پيش، كودتائى رخ داده و به شكست
انجاميدهاست. در ساعت 6 صبح، مصدق جلسه هيأت وزيران خويش را تشكيل داد تا گزارشهاى
پيرامون وضعيت را دريافت و تدابيرى براى تقويت قواى تأمين امنيت ساختمانهاى دولتى و
نقاط حساس تهران اتخاذ كند. اطلاعيه، بار ديگر ساعت 7 و 30 دقيقه، از راديو پخش
شد.
اعضاى پايگاه سيا به اضطراب
افتادند. آنها شب را در دفتر خود بيتوته كرده بودند. علت شكست كودتا اين بود كه
يكچند از قسمتهاى نقشه نظامى كه مىبايد اجرا مىشدند، انجام نشدند: نه جيپ حامل
راديو عمل كرد و نه سيستم تلفن از كار افتاد. مسلم بود كه چيزى و يا همه چيز مختل
شدهاست. در ساعت 5 صبح، تا كه آزادى عبور و مرور بر قرار شد، كارول گشتى در شهر زد
و گزارش كرد كه در اطراف خانه مصدق، تانكها و قواى مسلح متمركز و در جنب و جوش
هستند. سرهنگ فرزانگان به دفتر تلفن كرد كه بگويد اوضاع بد شدهاند و او خود نيز به
سفارت مىرود تا پناه بجويد. در ساعت 6، او آمد و خلاصهاى از وضعيت را گزارش كرد.
گزارش او همانند اطلاعيه حكومت بود و شتابان راهى مخفى گاه شد.
انقلاب اسلامى: سرهنگهايى كه در كودتا شركت
كرده بودند و روز 16 اوت (25 مرداد)
دستگير شدند، عبارتند از:
1 - سرهنگ نصيرى، 2 - سرهنگ اخوى كه در
بيمارستان تحت نظر قرار گرفت و در كودتاى 28 مرداد نقش پيدا كرد، 3 - سرهنگ دوم زند
كريمى، 4 - سرهنگ منصور پور، 5 - همرديف سرهنگ پرورش، 6 - سرهنگ روحانى و 7 - سرهنگ
هادى كسرائى. بنا بر اين، هيچيك از اين 7 سرهنگ در سفارت امريكا مخفى نشدهاند.
اگر يكى از دو سرهنگ عامل سيا كه نقش
مهمى در كودتا داشتهاند، نبوده است، بناچار سرهنگ آزموده بوده كه مأمور از كار
انداختن تلفن بازار بودهاست. او و يا سرهنگ عباس فرزانگان بايد به سفارت رفته و
گزارش شكست كودتا را داده باشد.
حالا،
پايگاه ، ناگهان اين كوشش را بر عهده
مىيافت كه مىبايد نقشه كودتا را از شكست كامل نجات دهد. در باره پى آمد شكست و
آنچه بايد كرد، تصميمهائى گرفت. نياز اول اين بود كه با اردشير زاهدى، پسر سرلشگر
زاهدى، تماس بر قرار شود. در ساعت 8 صبح، او پيامى به پايگاه فرستاد و محل خود را
اطلاع داد. روزولت به شميران رفت تا بشنود اردشير و پدر او چه مىگويند. آيا هنوز
اميدى به وضعيت دارند يا خير؟ بلافاصله تصميم گرفته شد كوششى عظيم بايد بكار رود در
متقاعد كردن مردم ايران بر اينكه زاهدى نخست وزير قانونى و مصدق غاصب مقام است و
اين او است كه كودتا كردهاست (بايد خاطر نشان شود، كه برابر نقشه، از اين زمان،
اقدام بهر عملى، بر اين ارزيابى بنا مىگرفت كه اگر ارتش ناگزير شود ميان شاه و
مصدق انتخاب كند، شاه را انتخاب مىكند و به نداى شاه پاسخ مثبت مىدهد). بدين
منظور، با استفاده از تجهيزات مخابراتى پايگاه سيا، پيامى به دفتر مركزى آسوشيتد پرس در
نيويورك فرستاده شد مبنى بر اينكه «گزارشهاى غير رسمى حاكى از آنند كه رهبران
كودتا، مجهز به دو فرمان از شاه بودهاند. يكى مصدق را از نخست وزيرى بركنار و
ديگرى ژنرال زاهدى را، بجاى او، به نخست وزيرى منصوب مىكرد.» براى مصرف داخل ايران، پايگاه ژنرال مك
كلور MacClure، رئيس
مستشاران نظامى امريكا، را مأمور كرد شاه را ببيند و از او بپرسد آيا فرمانها معتبر هستند يا خير. اما، در
ساعات بعدى، اطلاع حاصل شد كه شاه با هواپيما رفته است.
در ساعت 9 و 30 دقيقه، شهر آرام بود.
دكانها باز شده بودند و مردم بسر كارهاى خود رفته بودند. با وجود اين، در نقاط كليدى، از جمله در
اطراف كاخهاى شاه كه مهر موم شدند، تانكها و سربازان و پاسبانان به مراقبت ايستاده
بودند. شايعات شروع به پخش شدن كردند. يكى از شايعه كه توجهها را به خود جلب كرد،
اين بود كه كودتا را مصدق خود ترتيب داده است تا بهانهاى براى اقدام بر ضد شاه،
بدست آورد.
در حوالى
همين ساعات، روزولت ژنرال مك كلور را نزد ژنرال رياحى، رئيس ستاد، فرستاد تا از او
بپرسد: آيا هيأت مستشارى نزد حكومت مصدق پذيرش رسمى دارد و يا نزد حكومت ديگرى؟ چرا
كه سفارت شنيده است شاه فرمانى صادر و ژنرال زاهدى را به نخست وزيرى نصب كردهاست.
رياحى تكذيب كرد كه فرمان «به اصالت امضاء شده باشد». او گفت: «ايران و مردم آن از شاه و هر
حكومت خاصى مهمتر هستند. ارتش از مردم هستند و از مردم حمايت مىكنند.»
چند ساعتى
طول كشيد تا مك كلور گزارش اين ديدار را به روزولت بدهد. بنظر مىرسيد كه مك كلور
آماده است روى رياحى كار كند. او اميدوار است رياحى را بر برانداختن حكومت مصدق
برانگيزد.
حالا ديگر روزنامههاى صبح
نيز منتشر شدهاند. شجاعت كه بجاى بسوى آينده، نشريه اصلى حزب توده، منتشر
مىشود، از 13 اوت(22 مرداد )، وقوع كودتا را پيش بينى كرده بود. حالا مىنويسد
نقشه كودتا بعد از ملاقات شاه با ژنرال شوارتسكف، در 9 اوت(18 مرداد )، ريخته شد.
اما مصدق در 14 اوت (23 مرداد )از آن آگاه شد. بايد خاطر نشان كرد كه حزب توده،
همانند حكومت از نقشهها آگاهى داشت. چگونگى وقوفش بر نقشه دانسته
نشد!
تيم عامل اصلى
سيا مركب از جليلى و كيانى كه خود
مختار اما با زيركى بى مانندى عمل
مىكردند، به استناد شايعهاى جارى، داستانى را ساخت و منتشر كرد حاكى از اينكه
كودتا را براى آن ترتيب دادهاند تا شاه را ناگزير از كنارهگيرى كنند. «ملت ما»،
نشريه صبح، اين داستان را منتشر كرد. و كيهان، در صفحات داخلى خود، نخستين اشاره را
به فرمانى كرد كه بنا بر آن، زاهدى به نخست وزيرى منصوب شدهاست.
در ساعت 10
صبح، اطلاعيه دوم حكومت منتشر شد. در آن، جزئيات كم ديگرى بر اطلاعيه اول افزوده
شده بودند. اين زمان، اعضاى حزب توده گروههاى كوچكى تشكيل دادند. در نقاط مختلف
شهر، اين گروهها تشكيل شدند و سخنرانان سخنرانى مىكردند. گروههاى كوچكترى از
ملى هاى طرفدار مصدق نيز در خيابانها گرد آمدند. شايعه تازه ديگرى بر سر زبانها
افتاد: كودتائى در كار بودهاست. اما درست وقتى مىخواسته اجرا شود، مصدق دست به ضد
كودتا زدهاست. در ساعت 11 دو خبرنگار نيويورك تايمز، توسط پايگاه سيا، به شميران برده شدند تا زاهدى را
ببينند. بجاى او، پسرش اردشير را ديدند. او اصل فرمان انتصاب زاهدى به نخست وزيرى
را به آنها نشان داد. عكسى از فرمان را نيز در اختيار آنها گذاشت. اين عكسها توسط
ايرانيهائى تهيه شده بود كه در كودتا شركت داشتند. در پى اين ديدار، پايگاه سيا حفظ
اصل فرمان را عهده دار شد. سيا عكسهائى از فرمان تهيه كرده بود اما اصل آن را تا
پيروزى نهائى، نزد خود محفوظ داشت.
ظهر، راديو
تهران متنى را به امضاى دكتر محمد مصدق، بدون استعمال عنوان نخست وزير، منتشر كرد.
بدين شرح:
«بموجب
اراده مردم كه در همه پرسى ابراز شدهاست، مجلس هفدهم منحل مىشود. انتخابات براى
تشكيل مجلس هيژدهم بزودى انجام خواهد شد.»
اين
بيانيه همراه با اظهارات سخت ضد شاه فاطمى و نقاب بر گرفتن حزب توده از چهره خود و
شعار دادن بسود استقرار رژيم جمهورى، ابزارى شدند كه افكار عمومى را قانع كردند كه
مصدق قصد برافكندن رژيم سلطنتى را دارد.
در
ساعت 14، وزير خارجه كنفرانس مطبوعاتى بر قرار كرد. او گفت مدتى بود كه حكومت
گزارشهائى از چندين منبع دريافت مىكرد حاكى از اينكه گارد شاهنشاهى كودتائى را
تدارك مىكند. تدابيرى براى خنثى كردن امثال اين نوع كودتا اتخاذ شدند. سپس او به
بازگوئى حادثه كودتا پرداخت و همان نكاتى را باز گفت كه در اطلاعيههاى حكومت آمده
بودند. او در پاسخ پرسشى گفت: ابوالقاسم امينى، وزير دربار، توقيف شدهاست. زيرا
نمىتوان وزارت دربار را از طراحى و اجراى توطئه كودتا مبرى دانست و افزود: نظر شخص
مرا در سرمقاله باختر امروز خواهيد يافت. اين سرمقاله را راديو تهران، در ساعت 17 و
30 دقيقه، بطور كامل، خواند. سرمقاله حمله طولانى، وحشيانه و كينه توزانه به شاه و
حتى رضا شاه، مردى بود كه افكار عمومى بمقياس وسيع، برايش خشوع و احترام قائل بود.
بايد گفت كه اين سرمقاله در برانگيختن احساسات عمومى بر ضد حكومت مصدق، سخت مؤثر
افتاد.
انقلاب اسلامى: در اينجا، سيا نظر سابق خود
را در باره دكتر فاطمى تغيير مىدهد. در آغاز گزارش، بزعم سيا، دكتر فاطمى فكر روز
مبادا را مىكند و به رشيديان گذرنامه مىدهد. در اينجا، او سختترين حمله را به
شاه و پدر او مىكند. بعد از وقوع كودتا، سرمقاله را از عوامل بر انگيخته شدن مردم
بر ضد حكومت مصدق مىگرداند. آيا اين مردم بودند كه بر ضد مصدق كودتاى 28 مردم را
انجام دادند؟ بهر رو، در آن سرمقاله، فاطمى از جمله نوشته بود:
«يكى نيست
بپرسد: ديگر شما و فاميل شما از اين يك مشت پا برهنه و لختى كه بيست سال پدرت آنها
را به نفت جنوب، زير نظر مستقيم خويش فروخت... چه مىخواهيد؟ ثروت يك مملكت را به
غارت برديد. املاك و اموال و نواميس مردم از دست اين خانواده، سى سال است در امان
نبوده، حالا هم مثل دزدها و بدكارهها، از تاريكى شب، براى كودتا استفاده مىكنيد و
براى استراحت به كلاردشت تشريف مىبريد!»
در طول بعد از ظهر، پايگاه
سيا مشغول تهيه بيانيه شد كه ژنرال زاهدى بايد انتشار مىداد. در تهيه اين
بيانيه، با اردشير زاهدى و برادران رشيديان و سرهنگ فرزانگان رايزنى شد. وقتى
بيانيه آماده شد، مأموران سيا نتوانستند روزنامهاى را پيدا كنند كه تحت مراقبت
مأموران دولت نباشد. يكى از رشيديانها، 10 نسخه ماشين شده تهيه كرد. به امضاى ژنرال
زاهدى رساند و سپس در اختيار
خبرنگاران خارجى، روزنامه نگاران ايرانى و دو ارتشى صاحب دو مقام كليدى گذاشت .
وقتى بيانيه توزيع شد كه ديگر دير بود و نمىتوانست در مطبوعات صبح 17 اوت( 26
مرداد )، درج شود. از طرفى هم، مأموران پايگاه ، جليلى و كيوانى با پايگاه ارتباط
نداشتند و باتفاق رشيديانها، يا سرهنگ فرزانگان، به تدبير خود عمل
مىكردند.
آنها مصاحبهاى
را از قول زاهدى جعل كردند و آن را همراه با فرمان، در 17 اوت( 26 مرداد )، چاپ
كردند. در اين وضعيت، همچون موارد مشابه ديگر، مأموران عالى رتبه پايگاه به ابتكار خود عمل كردند و با انجام
كارهاى بايسته، كفايت سخت رضايت بخشى را از خود بروز دادند. برخى از آنها در خانه
كارمندى پايگاه در محوطه سفارت و
برخى ديگر در خانههاى كارمندان پايگاه
در خارج از محوطه سفارت، مخفى شدند. اردشير زاهدى از صبح 16 اوت (25 مرداد
)در دست پايگاه سيا بود. سرلشگر
زاهدى را سيا در 17 اوت (26 مرداد )مخفى كرد. رشيديانها از 16 اوت توسط پايگاه سيا
مخفى شدند. با اين استثناء كه روز 18 اوت (27 مرداد )، از مخفى گاه بيرون رفتند.
سيا سرهنگ فرزانگان را از صبح 16 اوت و سرتيپ گيلانشاه را نيز از صبح آن روز مخفى
كرد
اين اشخاص
را پايگاه سيا مخفى كرد هم براى
جلوگيرى از توقيف شدن آنها و هم اينكه آنها را در جاهائى داشته باشد كه امريكائيها
منطقاً و به آسانى بتوانند به آن جاها آمد و شد كنند.
عصر
آن روز، حدود ساعت 19 و 30 دقيقه، جمعيت در ميدان بهارستان اجتماع كردند تا سخنان
سخنرانان را بشنوند. سخنرانيها بطور مستقيم از راديو تهران پخش مىشدند. سخنرانان،
نمايندگان مجلس سابق، (جلالى) موسوى، دكتر سيد على شايگان، مهندس زيرك زاده، مهندس
رضوى و وزير امور خارجه، دكتر فاطمى بودند. تمامى سخنرانان به شاه حمله كردند و
خواستار خلع او از مقام سلطنت شدند. بهنگام شنيدن اين سخنرانيها، مردم براى اولين
بار دانستند كه شاه با هواپيما به بغداد رفتهاست. پايگاه چندين ساعت پيش از آن آگاه شده بود
كه شاه به بغداد رفته است. در ساعت 16، دو مقام سياسى سفارت، از موفقيت نقشه كودتا،
اميد بر گرفتند. حال آنكه روزولت اصرار داشت كه هنوز اين اميد هست كه كودتا موفق
شود اگر شاه از راديو بغداد پيام فرستد و اگر زاهدى موضع تهاجمى اتخاذ كند.
پايگاه متونى را براى مركز سيا
مىفرستاد حاوى سخنانى كه شاه بايد از راديو بغداد ايراد كند.
با توجه به
7 ساعت اختلاف ساعت، مركز سيا در واشنگتن، در ساعت 1 و 30 دقيقه صبح 16 اوت (25
مرداد )، پيام اول پايگاه سيا در تهران را مبنى بر ناكامى كودتا دريافت كرد. و
ساعات كمى بعد از آن، به درخواست پايگاه ، دست بكار شد تا شاه را به ايراد سخنرانى
از راديو بغداد برانگيزد. روز داشت به پايان مىرسيد كه به پايگاه گزارش شد كه
وزارت خارجه قوياً مخالف كوشش امريكا براى تماس با شاه است. اين وزارت بر اينست كه
اين تماس را بايد انگليسها بگيرند.
نيكوزيا، با هيجان، به پيشنهاد پايگاه ، پاسخ مثبت داد. پايگاه انتليجنت
سرويس برآن شد كه موافقت لندن را براى پرواز لويت و داربى شاير به بغداد، با جت
نيروى هوائى انگليس، صبح روز 17 اوت (26 مرداد )، بدست آورد. اين دو بايد به شاه
فشار مىآوردند كه از راديو بغداد پيام بفرستد. لندن مخالفت
كرد.
فهرست نزديك به كامل از شركت شركت كنندگان
در كودتاى 28 مرداد 1332:
اعضاى پايگاه ،
شب ديگرى را با بيتوته به صبح رساندند و روز جديد را با خبرهاى تشويقآميز آغاز
كردند: شب پيش، در حال سركوب گروههاى تودهاى، سربازان آنها را به زير كتك گرفته و
مجبور مىكردهاند فرياد كنند «جاويد شاه». پايگاه همچنان بر اين احساس ماند كه «نقشه از
ميان نرفته است». ژنرال زاهدى و سرتيپ گيلانشاه و برادران رشيديان و سرهنگ فرزانگان
همچنان مصمم بودند اجراى نقشه را پى بگيرند.
انقلاب اسلامى: ژنرالى كه اسم او را سياه
كردهاند جز گيلانشاه نيست. هدايت الله گيلانشاه، وقتى رزم آرا، رئيس ستاد ارتش
بود، رئيس ركن دوم اين ستاد بود. بعد از كودتا، فرمانده نيروى هوائى شد. به درجه
سپهبدى نيز رسيد. در خريد هواپيما، سوء استفاده كلان كرد. فرصتى شد كه سرهنگ خاتمى،
شوهر فاطمه پهلوى، خواهر شاه سابق، جاى او را در فرماندهى نيروى هوائى بگيرد.
فردوست (ص 222 ظهور و سقوط سلطنت پهلوى) مىنويسد او قمار باز قهارى بود و خانه خود
را در زعفرانيه به ساواك، به 750 هزار تومان فروخت. فردوست او را افسرى عامل
انگلستان معرفى مىكند.
حالا، صبح 17 اوت (26 مرداد)، روزنامهها منتشر شدهاند. نيروى سوم نوشته
بود كودتا را شوراتسكف باتفاق شاه طراحى كردهاند. «امريكائيان ساده انديش فكر
كردهاند شاه برگ برندهايست». دو روزنامه داد و شاهد حكومت را بخاطر آنچه كه خود
كودتا مىخواند، سرزنش كردهاند. كيهان، به نقل از راديو لندن، نوشتهاست كه زاهدى
مىگويد بنا بر فرمان شاه، او نخست وزير است و شاه از آن رو ايران را ترك گفت كه
حياتش در خطر بود. در ساعات صبح، ايرانيانى كه راديو قوى دارند، از فرستندههاى
راديوئى خارجى، سخنانى را كه شاه در بغداد ايراد كردهاست، مىشنوند. شاه گفته
است:
«آنچه در ايران انجام
گرفته است، بمعناى واقعى كلمه، كودتا نيست. او، بنا بر قانون اساسى، مصدق را از
نخست وزيرى عزل و سرلشگر زاهدى را بجاى او، به نخست وزيرى منصوب كردهاست. او ادامه
دادهاست كه از سلطنت استعفاء نكردهاست و به وفادارى ملت ايران نسبت به خود، مطمئن
است.»
اين سخنان،
همانها بودند كه پايگاه سيا در تهران
فكر كرده بود شاه بايد بگويد هرچند آن قوت منتظر را نداشتند. روزنامهها بغداد از
روزهاى آشوب و حوادث خونين خبر مىدهند.
چون مركز سيا و وزارت خارجه
همچنان از صدور اجازه براى تماس مستقيم با شاه خوددارى مىكرد، پايگاه در خواست كرد امام خالصى، روحانى مقيم
بغداد، و آقاخان روحيه شاه را تقويت كنند. در اين ميان، سفير امريكا در بغداد،
برتون برى Burton
Berry، ملاقات خود
را با شاه، عصر 16 اوت (25 مرداد )، گزارش كرد. اظهاراتى كه شاه بابتكار خود كرده
بود، همانها بودند كه پايگاه پيشنهاد مىكرد و بعد از وقوع به او
رسيدند.
حدود ساعت 10 صبح، بخش مهمى از قواى نظامى كه در سطح شهر پراكنده بودند، به
سربازخانهها، فراخوانده شدهاند. چرا كه حكومت از تسلط خود بر اوضاع مسلط، مطمئن
است. در ساعت 10 و 30 دقيقه، راديو
تهران از ژنرال زاهدى خواست خود را تسليم مقامات دولت كند. در پى آن، اسامى دستگير
شدگان را خواند. دستگير شدگان يا در كودتا شركت داشتند و يا بنوعى در رويدادها،
وارد شده بودند. فهرست جداگانه حاوى اسامى كه روز پيش دستگير شده بودند، اسامى زير
را در برداشت .اسامى كه زير آنها خط كشيده شدهاست، اسامى هستند كه پايگاه از
شركتشان در كودتا آگاه است:
انقلاب اسلامى: سيا نزديك به تمام صفحه را
سياه كردهاست. اما توانستهاند اسامى را بخوانند:
1 - ابوالقاسم امينى، كفيل وزارت دربار.
2 - سرهنگ نوذرى، فرمانده تيپ دوم زرهى
.
3 - سرهنگ زند كريمى، رئيس ستاد تيپ دوم
كوهستانى كه در كودتا شركت داشت.
4 - سروان پولاد دژ، افسر
شهربانى.
5 - سرهنگ نعمت الله نصيرى، رئيس گارد
شاهنشانى كه در كودتا شركت داشت.
6 - نايب سرهنگ آزموده فرمانده تيپ يكم
كوهستانى كه در كودتا شركت داشت.
7 - سرهنگ پرورش، رئيس باشگاه افسران
.
8 - ستوان يكم نياحى كه در كودتا شركت
نداشت.
9 - ارنست پرون، تبعه سوئيس
10 - سرلشگر نادر باتمانقليج افسر بازنشسته
كه در كودتا شركت داشت.
11 - سرهنگ هادى كارائى، فرمانده گارد
شاهنشاهى در رامسر .
12 - سرتيپ شيبانى كه باز نشسته
بود.
13 - رحيم هيراد، رئيس دفتر مخصوص
شاه.
14 - سليمان بهبودى رئيس بيوتات سلطنتى كه در كودتا شركت
داشت.
15 - نايب سرهنگ حميدى، رئيس اداره گذرنامه
كه در كودتا شركت داشت.
16 - سرهنگ منصور پور، فرمانده
اسكادرات سوار.
17 - سرهنگ روحانى، رئيس ستاد تيپ سوم
كوهستانى .
18 - سروان بلادى.
19 - ستوان يكم نراقى.
20 - سروان شقاقى
21 - سروان سليمى
22 - ستوان يكم اسكندرى
23 - ستوان يكم جعفرى
24 - اشترى
25 - محمد جهاندارى
26 - ستوان يكم روحانى
27 - دكتر مظفر بقائى كه در كودتا شركت
داشت.
انقلاب اسلامى: اينك كه سيا گزارش خود را
منتشر مىكند، لازم مىنمايد فهرست كاملى از «ايرانيان» دست اندر كار كودتا را
ترتيب دهيم. اين فهرست را با مراجعه به مآخذ مختلف و پرس و جو از مطلعان ترتيب
دادهايم. نخست افراد دربار پهلوى و آنگاه گروه بنديهاى مختلف بر محورهاى زاهدى و
بقائى و... را مىآوريم:
رالف - پهلويها و افراد نزديك به محمد رضا
پهلوى:
1 - محمد رضا پهلوى،
2 - اشرف پهلوى
3 - ثريا اسفنديارى
4 - ارنست پراون، جاسوس انگليسها در دربار.
او همان كس است كه به اطاق خواب شاه نيز وارد مىشد و به قول ثريا در گذران شاه در
رختخواب نيز مداخله مىكرد. در 25 مرداد، او به شاه خبر مىدهد كه كودتا شكست
خورد.
5 - سر شاپور ريپورتر، فرماسون. پدر او
اردشير جى، نيز، در كودتاى 1299 نقش اول را بازى كرد. او بعد از كودتا، دلال اسلحه
شد و پاداش شركت در كودتا را، بسيار كلان، دريافت كرد!
6 - محمد خليل جواهرى بانى لژ فراماسونرى پهلوى بود. اين لژ در
10 آذر 1330 تشكيل شد و در برانداختن حكومت ملى مصدق نقش پيدا كرد. پس از كودتا، در
1334، اين لژ تعطيل شد.
بديهى است كه
لژهاى ديگر فراماسونى نيز، بر ضد نهضت ملى ايران فعال بودند. بى دليل نبود كه از
كودتا ببعد، بتدريج، تمامى مقامهاى كليدى دولت از آن فرماسونها
شدند.
7 - اسدالله علم كه بعد از كودتا، نخست
وزير و سپس، در آذر 1345، وزير دربار شد و تا سفر به فرانسه براى درمان بيمارى، در
اين مقام ماند. در 28 تيرماه 1356، براى آخرين بار نزد شاه رفت و عازم اروپا شد. دو
هفته بعد از ورود به فرانسه، شاه از او خواست بخاطر بيمارى استعفاء كند و او نيز
چنين كرد. علم شگفت زده شد وقتى دانست هويدا جانشين او شدهاست. پيش از مرگ، علم
نامه مفصلى به شاه مىنويسد. اما شاه آن را نمىخواند و به هويدا مىدهد و مىگويد:
«مشاعر علم ديگر كار نمىكند»! او در فروردين 1357، بهنگام اوج گرفتن انقلاب، در
مىگذرد. آيا بندگان قدرت درس عبرت مىآموزند؟
پدر او امير شوكت
المللك و پدر همسر او قوام الملك شيرازى، هر دو از «دوستان انگلستان»
بودند.
8 - برادران امامى، بخصوص جمال و نورالدين
امامى. پدر آنها امام جمعه خوى بود و 5 تن از نخست وزيران ايران دامادهاى اين
خانواده بودند. اين جمله معروف از جمال امامى است: كودتا براى اين شد كه اما اين
قرار داد (كنسرسيوم نفت) را تصويب كنيم!
9 - نصرالله انتظام كه نماينده ايران در
سازمان ملل و زمانى نيز سفير ايران در امريكا بود.
نظاميان را
در فهرست جداگانه مىآوريم.
ر ب - روحانيانى كه نقش اول را در كودتا
داشتند:
1 - سيد محمد بهبهانى كه در تهران و قم و
نجف شبكهاى از روحانيان داشت. پدر او، سيد عبدالله بهبهانى در انقلاب مشروطيت نقش
داشت و پيش از آن، در جريان تحريم تنباكو، سرسپرده انگلستان شد. فرزند سيد محمد،
سيد جعفر بهبهانى نيز در كودتا نقش بازى كرد و در مجلسى كه حكومت كودتا، با
انتخابات قلابى، تشكيل داد، از تهران نماينده شد.
2 - سيد ابوالقاسم كاشانى و فرزند او سيد
مصطفى كاشانى. مصطفى كاشانى، بخاطر نقشش در كودتا، نشان درجه اول تاج گرفت و
نماينده مجلس شد. اما بطرز مرموزى مرد. كاشانى نيز شبكهاى از روحانيان داشت كه از
جمله آنها، سيد روح الله خمينى در قم بود.
ر ج - مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سياسى در
جلد دوم «ظهور و سقوط سلطنت پهلوى» بر اينست كه گروهى زير عنوان «عمليات بدامن» (
)bedamnعمل مىكردند كه آن را
شاپورجى و اسدالله علم اداره مىكردند. مارك گازيوروسكى مىنويسد: اين عمليات، با
ورود شاپور جى به ايران، در سال 1948، شروع شدهاند. هدف آن جلوگيرى از نفوذ روسيه
و قوت گرفتن حزب توده بودهاست. دوتن ايرانى كه، در گزارش، نامهاى مستعار نرن و
سيلى را دارند، با شاپور ريپورتر كه وابسته مطبوعاتى سفارت امريكا بودهاست، همكارى
مىكردهاند. در جلد دوم «ظهور و سقوط سلطنت پهلوى» (صص 180 و 181) آمده است كه اين
دو، نامهاى شاپور ريپورتر و اسدالله علم بودهاند. مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سياسى
كه جلد دوم را تهيه كرده و بديهى است مشى پاك كردن دامن روحانيانى چون كاشانى و
شبكه او را دارد، بر اينست كه تظاهرات تودهاى نماها، در روزهاى 26 تا 28 مرداد، را
عوامل نفوذى شبكه بدامن سازمان دادهاند. اسامى اين گروه، به روايت اين كتاب (ص
185) عبارتند از:
1 - نصرت
الله معينيان در روزنامه آتش و اداره تبليغات بود. بعد از كودتا، وزير راه و معاون
وزير دربار شد. و 2 - دكتر مظفر بقائى كرمانى و 3 - على جواهر كلام (صاحب امتياز
صداى وطن) و 4 - عباس شاهنده (صاحب امتياز روزنامه فرمان) و 5 - جعفر شاهيد (هفته
نامه جوانان را بخرج ارتش منتشر مىكرد. فردوست مىنويسد، در سال 41، يكبار پيغام
فريزر، رئيس شركت نفت
BPرا به او مىرساند مبنى
بر اينكه «ما علاقه داريم سپهبد بختيار نخست وزير شود») و 6 - مصطفى مصباح زاده
(صاحب امتياز روزنامه كيهان) و 7 - عبدالرحمن فرامرزى (مدير روزنامه كيهان) و 9 -
عباس مسعوى (صاحب امتياز روزنامه اطلاعات) و 10 - هادى هدايتى (در حزب توده بود) و
11 - على اصغر اميرانى (صاحب امتياز مجله خواندنيها) و 12 - مهدى مير اشرافى (صاحب
امتياز روزنامه آتش) و 13 - رسول پرويزى (در حزب توده بود).
ر برداران رشيديان و شبكه آنها
ر بقائى و سه همكار نزديك او، يكى دكتر سپهبدى و ديگرى
على زهرى و سومى حسين خطيبى (سرتيپ افشارطوس رئيس شهربانى حكومت مصدق را در خانه او
ربودند و بردند و كشتند). همكارى اين گروه با شبكه رشيديانها (بنا بر زندگى نامه
بقائى (ص 193)، با رسيدن ژنرال آيزنهاور به رياست جمهورى امريكا شروع شدهاست.
همكارى باند بقائى با بدامن، بنا بر قول ريچارد كاتم، اگر زودتر شروع نشده باشد،
بايد از زمانى شروع شده باشد كه انگليسها او را براى ارتباط با كاشانى و رشيديانها
را براى ارتباط با بهبهانى و سرهنگ پاكروان (سرلشگر و رئيس ساواك بعدى) را براى
تماس با نظاميان هوادار انگلستان به مسئول اجراى نقشه تى.پى آژاكس، كرميت روزولت،
معرفى مىكنند.
بعد از انقلاب بهمن
1357، بقائى طراح نظريه ولايت فقيه
شد و عامل او، حسن آيت، طرح ولايت مطلقه فقيه را، با امضاى خود و آية الله منتظرى
(آقاى منتظرى به آقاى بنىصدر گفته است نمىدانسته است حسن آيت كيست. از او
پرسيدهاند با ولايت فقيه موافق است و او پاسخ دادهاست: آرى) منتشر كرد و در مجلس
خبرگان براى به تصويب رساندن آن، از هيچ كار فروگذار نكرد.
و بقائى سازمان مخفى و سازمان نظامى خاص خود را نيز مىداشت. با سازمان
نظامى از طريق حسين خطيبى ارتباط داشت:
1 - سرهنگ حسن اخوى كه در كودتا نقشى با
اهميت بازى كرد.
2 - سرتيپ حبيب الله ديهيمى كه رئيس ركن
دوم ستاد ارتش بود و در براه انداختن دستجات اوباش جنوب شهر در 28 مرداد نقش
داشت.
3 - سرهنگ حسن پاكران كه بعد از كودتا،
معاون و سپس رئيس ساواك و وزير و سفير شد.
4 - سرتيپ ولى قرنى كه بهنگام كودتا درجه
سرهنگى داشت و در رشت بود. او بعدها رئيس ركن دوم ستاد ارتش شد. كودتائى را تدارك
مىديد كه دستگير و محكوم شد. بعد از انقلاب، رئيس ستاد ارتش شد. اما استعفاء داد و
ترور شد. گفتند گروه فرقان او را ترور كردهاست!؟
5 - سرهنگ ارفع
6 - سرهنگ آريانا كه بعدها ارتشبد و رئيس
ستاد شد.
7 - اين افسران با سرلشگر حسن ارفع كه عامل
سياست انگلستان محسوب مىشد و در ايام كودتا، بازنشسته بود، ارتباط
داشتند.
ر ج - نظاميان:
1 - گروه زاهدى مركب از سرلشگر فضل الله زاهدى
و فرزند او اردشير زاهدى و شوهر خواهر او،
صادق نراقى، كه پول سيا را براى كاشانى بردهاست. و مصطفى مقدم كه زاهدى نخست در
باغ او مخفى بود.
غير از
نظاميانى كه نامهاشان آمدند، نظاميان زير در كودتا نقش اول را
داشتهاند:
3 - سرتيپ گيلانشاه كه در روز 28 مرداد، با
تانك، به «خانه امن» سيا رفت و زاهدى را به اداره راديو و از آنجا به باشگاه افسران
برد.
4 - سرهنگ نعمت الله نصيرى كه در شب 25
مرداد، فرمان عزل مصدق را به خانه او برد و رئيس گارد شاهنشاهى
بود.
5 - سرلشگر باتمانقليج كه رئيس ستاد
شد.
6 - سرهنگ عباس فرزانگان، بعد از كودتا،
سرتيپ و وزير پست و تلگراف و سخنگوى دولت شد. وقتى كاشانى زبان به مخالفت گشود، او
را سيد كاشى خطاب كرد!
7 و 8 و 9 - سرلشگر عبدالحسين حجازى (پس از آنكه دختر او را آلوده كردند و
كشته شد، خودكشى كرد) و سرلشگرمهديقلى علوى مقدم و سرتيپ حاجى انصارى كه در 21 مهر
1331، بهمراه آريانا، توقيف شدند. بنا بر اعلاميه دولت، زاهدى باتفاق اين افسران و
گروهى ديگر، كودتا را تدارك مىديدهاند.
10 - سرتيپ محمد دفترى خويشاوند مصدق كه
رئيس گارد گمرك بود. وقتى معلوم شد در كودتا شركت دارد، مصدق دستور توقيف او را
داد. روزى پيش از كودتا، به دختر مصدق، همسر دكتر متين دفترى پناه برد. او نزد پدر
خود رفت. مصدق دفترى را احضار كرد و به او گفت: از بد اقبالى، امروز محتاج خائنى
چون تو شدهام. سرنوشت ايران و نهضت ملى را در دست تو مىگذارم.
مصدق او را رئيس
شهربانى مىگرداند. او قول وفادارى مىدهد و با دو حكم، يكى از زاهدى و ديگرى از
مصدق، به شهربانى مىرود.
11 - سرتيپ سياسى كه رئيس ركن دوم ستاد
بودهاست.
12 - سرتيپ دادستان كه در پى كودتا،
فرماندار نظامى شد.
13 - سرهنگ دو اسكندر
آزموده،
14 - سرهنگ دو فرهنگ خسرو پناه خويشاوند
مصدق.
15 - سرهنگ دو زند كريمى
16 - سرهنگ تيمور بختيار كه فرمانده تيپ
كرمانشاه بود.
17 - سرهنگ دو منصور پور
18 - سرهنگ روحانى
19 - سرهنگ دو شهربانى حميدى
20 - سرهنگ دو هادى كسرائى.
غير از
اينها، افسرانى هستند كه سرهنگ نجاتى در كتاب «جنبش ملى شدن صنعت نفت ايران و
كودتاى 28 مرداد 1332»، (صص 344 و 345) فهرست كردهاست. افسرانى كه در اين فهرست
آوردهاست با افسران شركت كننده در كودتا همكارى كردهاند. از اين اسامى، برخى در
«يادداشتها و وصيت نامه سرگرد علميه» آمدهاند. اين يادداشتها ضميمه كتاب جنبش ملى
شدن صنعت نفت و كودتاى 28 مرداد 1332 است:
ر سرگرد علميه كه بازپرس كودتاچيان دستگير
شده بوده است، اسامى اين افسران را نيز بدست مىدهد:
21 - ستوان يك رياحى 22 - سرگرد حسين
فردوست 23 - ستوان يك جهان بينى 24 - سروان بلارى 25 - سروان سپهر 26 - سرگرد سپهر 27 - سرگرد امان الله صفائى 28 - سرگرد كاوسى 29 - سرهنگ شاهرخ 30 - سرگرد مؤيد 31 - سرگرد محسن مبصر، رئيس شعبه تجسس ركن
دوم ستاد كه بعدها رئيس شهربانى شد. 32 - سرتيپ محمد معينى
ر
افسران زير نيز در شمار اين نوع افسران بودهاند و نامهاشان در كتاب جنبش
ملى شدن صنعت نفت و كودتاى 28 مرداد آمدهاند:
33 - سرگرد ركنى 34 - سروان شقاقى (سر لشگر شد و در
خوزستان، با حسن عرب نزاع كرد و او را زد و بدستور شاه بازنشسته شد. وقتى خبر
بازنشستگى خود را شنيد، گفت: ما را بگو كه كودتا كرديم اين شاه... را از رم
بازگردانديم و حالا او ما را به حسن عرب... فروخت! پس از اداى اين جمله، گلولهاى
در مغز خود خالى كرد) 35 - ستوان يك
اسكندرى 36 - ستوان آزمون و 37 -
ستوان يك نراقى و 38 - ستوان دوم جعفرباى
39 - سرگرد خير خواه 40 -
سروان صاعدى 41 - ستوان قادرى
سرهنگ
نجاتى نامهاى سرهنگ مبصر و سرهنگ حسينقلى اشرفى را نيز آوردهاست. اولى رئيس
شهربانى و دومى فرماندار نظامى بودند. اما سرهنگ حسينقلى سررشته در «خاطرات من»،
(صص 116 - 121) توضيح مىدهد كه سرهنگ اشرفى با كودتاچيان همكارى نداشت و توقيف او،
كمك بزرگى به كودتا بود. زيرا فرماندارى نظامى را در لحظهاى حساس، بدون فرمانده
گرداند.
سرهنگ
سررشته مىگويد روز 28 مرداد وارد اطاق سرتيپ رياحى شده و به او اطلاع داده است كه
سرهنگ ممتاز در محاصره است و اجازه خواسته است نيرو به كمك او ببرد. بجاى اين
اجازه، رياحى او را از رياست دژبان نيز بركنار كردهاست. در حضور او، سرتيپ سياسى
بودهاست كه در كودتا شركت داشته و سرتيپ فولادوند بوده كه در پى كودتا، سرلشگر و
فرمانده دانشكده افسرى شد. اين همان افسرى است كه به خانه مصدق مىرود و از او
مىخواهد تسليم شود. شخص سوم، سرهنگ روح الله نويسى بوده كه بعد از كودتا، سرتيپ
شد.
سرهنگ
سررشته سرهنگ ناصر شاهرخى، فرمانده پادگان جى را در شمار كودتاچيان
نمىداند.
در پيوستى
كه جنبه نظامى عمليات تى پى آژاكس شرح شدهاند، از 40 افسر در صف، سخن رفته
است.
ر سرهنگ نجاتى فهرستى از افسران نيز تهيه
كردهاست كه حاوى نامهاى افسرانى است كه در ساعات آخر به كودتاچيان پيوستهاند و يا
در خارج از تهران بودهاند:
1 - سرتيپ اسماعيل رياحى و 2 - سرهنگ دوم
علوى كيا كه بعد معاون ساواك شد 3 -
سرهنگ امير قلى ضرغامو 4 - سرهنگ عباس معينى و 5 - سرگرد پرويز خسروانى 6 - سرهنگ محمدتقى مجيدى 7 - دريادار نصير زند 8 - سرهنگ غلامحسين افخمى 9 - سرگرد مولوى 10 - سروان عسگرى 11 - ستوان دانشور 12 - سرگرد
صياديان 13 - سروان هوائى برنجيان 14
- سرگرد جليلى و15 - ستوان يك غفارى
16 - ستوان يك وكيلى 17 -
سرگرد مجلسى 18 - سرهنگ دوم
مرعشى 19 - سرگرد جاويد پور 20 - سرگرد اكبر زند 21 - سرگرد مراديان و 22 - سرگرد
زمانيان 23 - سرگرد كيومرث
آگهيان 24 - سرگرد خدايارى 25 - سرگرد رزاقىو 26 - استوار
ايروانى 27 - سرهنگ رضا زاهدى 28 - سرهنگ جعفر قلى صدرى 29 - سرگرد حسين دولو 30 - سرهنگ على خواجه
نورى.
بدين قرار
ادعاى كيانورى (خاطرات نورالدين كيانورى، صص 331 تا 333، نامهاى كه در آن، كيانورى
نظر مىدهد حزب و سازمان نظامى او توانا به جلوگيرى از كودتا نبوده اند) نادرست
است. در كودتا، اندك شمارى از افسران ارتش شركت كردهاند. شركت كنندگان اصلى، از
بازنشسته و در خدمت، بزحمت به 40 تن مىرسيدهاند. كودتايشان در 25 مرداد شكست
مىخورد. از آن روز به بعد، ابتكار عمل بدست «آيةاللهها» مىافتد. بديهى است اگر
اين اندك شمار نظاميان مهار مىشدند، «آيةاللهها» نيز بكارى توانا نمىشدند. مهار
اين گروه نياز به سازمان نظامى حزب توده نيز نمىداشته و ارتشيان وفادار به نهضت
ملى مىتوانستهاند كودتاچيان را دستگير و از كار باز بدارند.
در
اين ميان، نقش حزب توده در روزهاى 26 تا 28 مرداد است كه نياز به مطالعه تاريخى
دارد. بنا بر گزارش سيا، نوعى همكارى مثلث زور پرست، (دربار و «روحانيت» وابسته به
انگليس و امريكا و حزب توده) كودتا را ممكن كردهاست:
شايعهها
كه پخش مىشوند حاكى از آنند كه افسران دستگير شده در 20 اوت (29 مرداد )اعدام
مىشوند. در واحدهاى نظامى مستقر در تهران، در شهربانى و در ژاندارمرى، افسران با
يكديگر ملاقات مىكنند تا در باره وضعيت گفتگو كنند. يكچند از آنها تصميم گرفتهاند
همه چيز خود را به خطر بياندازند و به يارى رفقاى خود برخيزند.
پايگاه سيا، در طول روز، در
پخش فتوكپى فرمانها، بخصوص در ميان ارتشيان، كوشش بزرگى بكار برد و بيش از پيش
كوشيد آنها را در مطبوعات درج و موضوع بحث كند. مسلم شد كه اطلاع عمومى از وجود
فرمانها، اثر داشته است. هر كس مىپرسد: «آيا راست است كه شاه فرمانهائى را صادر
كردهاست؟. اگر چنين است، مصدق چرا دروغ مىگويد؟ آيا اين كار سرزنش بارترين كارى
نيست كه او كردهاست؟»
انقلاب اسلامى: برابر يادداشتهاى سرگرد
علميه (كه در دادگاه مصدق نيز صحت آن مسلم گشت و اين گزارش نيز آن را تأييد مىكند)، سرهنگ
نصيرى، در بازجوئى گفته است: «روز پنج شنبه صبح از رامسر يا كلاردشت، بقول خودش،
«با دو فرمان و يك پيام به مركز حركت نموده به اين ترتيب كه دو كاغذ ماركدار سفيد
كه ذيل آنها را اعليحضرت همايونى توشيح فرموده بودند، در دست داشته، نزد هيراد،
رئيس دفتر مخصوص آمده و اظهار مىدارد كه در اين دو كاغذ سفيد مهر، متن اين دو
مينوت را كه خط خوردگى داشته، يكى به خط خود، مبنى بر عزل دكتر مصدق و ديگرى به خط
كسى كه معلوم نشد، در مورد نخست وزيرى كسى كه اسم آنهم در آن مينوت نوشته نشده بود،
بنويسد و اسم نخست وزير جديد را سرلشگر زاهدى قيد كند.» بعداً كه فرمان صبح آن روز
منتشر شد، بنطر اينجانب، حتى با مينوت اصلى هم عبارات و مفادش فرق داشت. زيرا در
مينوت، اسم زاهدى در وسط مىبايست قيد شود در صورتى كه در فرمان منتشر شده، در
بالاى فرمان اسم ايشان قيد شده و در متن فرمان ذكر كلمه شما، شده و مينوت آنهم فرق
داشت.»
بدين قرار، مصدق دروغ
نگفتهاست. فرمانها، در واقع، دو كاغذ سفيد با دو امضاء بيشتر نبود اند. غير از
اينكه شاه حق عزل نخست وزير را نداشته است، سپردن دو نامه سفيد امضاء، مسلم مىكند
شاه سابق به اختيار خود، اين دو فرمان را صادر نكردهاست. اوامر سيا و انتليجنت
سرويس را بترتيبى كه حداقل مسئوليت را متوجه او كند، اجرا
كردهاست.
آيةاللهها و حزب توده وارد عمل
مىشوند:
انقلاب اسلامى: گازويوروسكى بدرست يادآور
مىشود كه در اين گزارش، علل شكست كودتاى 25 مرداد، با جزئيات آن، قيد نشدهاند.
گزارش مىگويد برخى از ايرانيان دست اندر كار، آن را بروز دادهاند. جزئيات آن را
گزارش نمىكند. حزب توده، چند روز پيش از اجرا، از نقشه كودتا، با جزئيات آن، مطلع
مىشود. بر ايراد گازيوروسكى بايد افزود: حق اينست كه حزب توده بسيارى از ابهام را
تا اين زمان روشن نكردهاست: از جمله اينكه دستگاه اطلاعاتى كه نقشه كودتا را با
جزئياتش به آنها اطلاع داد، از 26 تا 28 مرداد چه مىكرد؟ چطور ممكن شد سيا توانست
بدون اطلاع حزب توده، بنام اين حزب كارهائى را بكند كه در اين گزارش آمدهاند؟
باوجود كودتاى 25 مرداد، چرا سازمان نظامى خود را به حالت آماده باش درنياورد؟ دست
كم چرا به آنها تعليمات ضرور را نداد؟ و...
بهر رو، شكست
كودتا در 25 مرداد و پيروزى آن در 28 مرداد، مسلم مىكند عواملى كه فعال بودند
(ستاد ارتش و فرماندارى نظامى و حزب توده و جبهه ملى و سازمانهاى وابسته به آن) غير
فعال شدند و عواملى كه غير فعال مانده بودند، فعال شدند (روحانيان، اوباش كه بسيج
شدند، گارد شاهنشاهى كه اسلحهاش در دسترس بود و...)
در ساعت 13
و 25، فاطمى كنفرانس مطبوعاتى ترتيب داد. در آن، او از پرواز شاه به بغداد سخن گفت.
نامه ابوالقاسم امينى، وزير دربار در توقيف را خواند. او گفت: 14 افسر توقيف
شدهاند. او ديدگاههاى مشروح خود را در سرمقاله باختر امروز نوشتهاست. بطور عمده،
حملات سراسر ناسزا به شاه است. او از جمله اين جملهها را در سرمقاله خود آورده
است: «اى شاه خائن! اى بى آزرم مرد! شما تاريخ جنايت بار سلطنت پهلوى را كامل
كرديد. ملت... مىخواهد شما را از تخت سلطنت فرو كشد و روانه زندان
كند.»
اوائل بعد از ظهر،
هندرسون، سفير امريكا در ايران، از بيروت، وارد تهران شد. در راه فرودگاه مهر آباد،
اعضاى سفارت كه براى استقبال از سفير مىرفتند، در انتهاى خيابان شاه رضا (ميدان 24
اسفند)، منظره مجسمه برنزى رضا شاه را ديدند. تنها چكمههاى او بر پايه مانده بود.
مجسمه ميدان سپه را نيز فرو افكنده بودند بقاياى مجسمه و اسب را در پى خود، كشان
كشان مىبردند. از جمعيتى كه به تخريب مجسمه پرداخته بود، بدون ترديد، اكثريت با
اعضاى حزب توده بود.
از سوى
حكومت، دكتر غلامحسين مصدق، فرزند نخست وزير و دكتر عالمى، وزير كار به استقبال
هندرسون آمده بودند. در ساعت 16 و 30 دقيقه، پايگاه سيا گزارشى تلگرافى فرستاد و در
آن، برآوردى از وضعيت محلى بعمل آورد. بنا بر برآورد، وضعيت مصدق براى هفتههاى
آينده، تقويت شدهاست. و اصرار شده بود كه سياست مخالفت با او بايد ادامه پيدا كند.
نزديك به پايان روز، حكومت صدر بلاقى، واعظ، را بكار گرفت و او از راديو، به شاه
حمله كرد.
عصر هنگام
فعالترين زمان پايگاه سيا بود.
عاملان اصلى فرخ كيوانى و على جلالى رسيدند و تعليماتى دادند. در محل سفارت، روزولت
و كارول با سران تيم خود، شوراى جنگى طولانى تشكيل دادند. سرلشگر زاهدى و اردشير
زاهدى و سرتيپ گيلانشاه و برادران رشيديان، هر سه، و سرهنگ فرزانگان در اين شورا
شركت داشتند. بعضى از اين افراد در بيرون سفارت خانه داشتند آنها رادست بسته و يا
در حال خوابيده در كف خودرو، به سفارت آوردند.
كمتر از صد
يارد آن طرفتر، سفير كبير امريكا، هندرسون و ژنرال مك كلوردر، در باغ سفارت، در
برابر اقامت گاه سفير، روزولت به آنها اطمينان مىداد كه هيچ ايرانى در محل سفارت
مخفى نيست. و اگر مصدق پرسيد، او در كمال شرافت مىتواند بگويد هيچ ايرانى در سفارت
نيست.
شوراى جنگى بمدت 4 ساعت بطول
انجاميد. در پايان تصميم گرفته شد برخى عمليات بايد چهارشنبه 19 اوت( 28 مرداد) ،
بعمل آيند. براى تدارك اين عمليات، چند فعاليت خاص بايد بعمل
مىآمدند:
* در قلمرو عمل سياسى، تصويب شد كه آية
الله بهبهانى به قم فرستاده شود و او بكوشد آيةالله العظمى بروجردى را به صدور
فتوائى بر انگيزد. فتوائى كه آيةالله بهبهانى بايد مىگرفت، اعلان جهاد بر ضد
كمونيسم بود. و در همان روز، او بايد تظاهرات بزرگى با اين شعار برپا كند: «وقت
آنست كه افسران وفادار ارتش و سربازان و مردم به حمايت دين و سلطنت
برخيزند.»
* در قلمرو عمل نظامى، حمايت از بيرون از
تهران، بنظر اساسى رسيد. سرهنگ فرزانگان در خود روئى كه يك عضو پايگاه سيا، جرالد تاون Gerald
Towneآن را رانندگى مىكرد، به كرمانشاه
فرستاده شد. او مأموريت داشت سرهنگ تيمور بختيار، فرمانده تيپ كرمانشاه را متقاعد
كند جانب شاه را بگيرد. اردشير زاهدى باتفاق كارول به اصفهان فرستاده شدند. مأموريت
آنها اين بود كه سرتيپ ضرغام فرمانده لشگر اصفهان را راضى كنند جانب شاه را بگيرد.
با استفاده از امكانات پايگاه سيا،
براى پيغام بران شناسنامه و اوراق لازم عبور و مرور به ترتيبى كه جعلى بودنش قابل
تشخيص نباشد، تهيه شد
در تمام
ساعات دراز روز 17 اوت( 26 مرداد) ، ستادهاى سيا و انتليجنت سرويس كارى براى كاستن
از شدت يأس نمىتوانستند كرد. ستاد سيا تلگرامى به پايگاه سيا در تهران فرستاد كه
بخاطر حفظ جان روزولت بايد هرچه زودتر ايران را ترك كند. اين تلگراف شدت يأس را باز
هم بيشتر كرد. همزمان تلگراف ديگرى به برى Berry، سفير امريكا
در بغداد فرستاده شد حاوى رهنمود در باره نحوه عملش در ديدار بعديش با شاه.
رهنمودهاى تبليغاتى براى ايستاگاههاى سيا در كراچى و دهلى نو و قاهره و دمشق و
استانبول و بيروت فرستاده شد حاكى از اينكه حكومت زاهدى تنها حكومت قانونى است.
درست بعد از ظهر، ستاد سيا يك افسر پايگاه
پاريس را به جنوب فرانسه فرستاد تا آقا خان (رهبر فرقه اسماعيليه) را به
فرستادن تلگرافى به شاه برانگيزد. در اين تلگراف، آقاخان بايد از شاه حمايت و روحيه
او را تقويت مىكرد. بسيار ديرتر، ستاد مطلع شد كه تماس حاصل شدهاست اما نتيجه
منتظر بدست نيامدهاست. آقاخان گفته است شاهى كه كشور و تخت و تاج خود را رها
مىكند، هرگز باز نمىگردد. بعد از اين اظهارات، ديگر كوششى براى اينكه او به حمايت
شاه برخيزد، بكار نرفت. البته، ديرتر او اين آمادگى را پيدا كرد كه بشنود شاه
مىتواند تاج و تخت خود را بازيابد.
در
نيكوزيا، ستاد انتليجنت سرويس سخت نااميد بود. از مركز خود در لندن و وزارت خارجه،
سخت عصبانى بودند. داربى شاير
Darbyshireهمچنان مىكوشيد اجازه
رفتن به بغداد را بدست آورد. در همان حال كه پافشارى و اعتقادى كه پايگاه انتليجنت
سرويس ظاهر مىكرد، در خور ستايش است، اما نبايد از ياد برد كه در صورت شكست كامل
نقشه كودتا، چيزى را از دست نمىدادند.
ساعت 18،
پر مشغلهترين ساعت براى همه كسانى - در هر كشورى كه بودند - كه از نقشه كودتا
اطلاع داشتند، بود. ساعت 7 و 30
دقيقه، صبح ، شاه با هواپيماى مسافر برى
BOACبغداد را بقصد رم ترك
گفت. چند ساعت بيشتر لازم نبود براى اينكه خبر به تهران برسد. روز تهران با گروههاى
كوچكى كه در خيابانها به حركت درآمدند، شروع شد. حزب توده مركز حزب پان ايرانيست،
واقع در نزديكى مجلس، را ويران و غارت كرد (كيوانى و جليلى محرك اين تخريب بودند).
ميان افراد حزب توده و نيروى سوم (به رهبرى خليل ملكى) زد و خوردهائى روى
دادند.
روزنامههاى صبح در ساعات معمول، منتشر شدند. با استقرار افراد پليس مخفى در
چاپخانهها، نشريههاى مخالف كمى مىتوانستند منتشر شوند. روزنامههاى طرفدار مصدق
اعلام مىكردند كه سلطنت پهلوى به پايان رسيد.
در همان
حال كه اطلاعات - برغم اطمينان دادن ناشر آن كه از مشى پايگاه سيا حمايت مىكند
- مىنوشت: ملت مخالفت شديد خود را
با كودتا در سود بيگانگان ابراز كرد و روزنامه داد به درج دوباره فرمان شاه و
مصاحبه زاهدى، به كوشش خود ادامه مىداد. روزنامه شاهد فرمان شاه را درج كرد. و
كيهان دو يادداشت كوتاه در باب دعاوى زاهدى انتشار داد. شجاعت كه به جاى بسوى آينده
منتشر مىشد و ارگان حزب توده بشمار بود، بيانيه كميته مركزى حزب توده ايران را
منتشر مىكرد. بعد از هفتهها، اين نخستين بيانيه بود كه كميته مركزى حزب منتشر
مىكرد. بيانيه حوادث اخير، به تحريك انگليس و امريكا را تقبيح و افزوده بود كه
شعار روز: «مرگ بر سلطنت! و زنده باد جمهورى دموكراتيك» بايد باشد. در طول صبح،
خبرگزارى فرانسه گزارش كرد كه هدف از آن اين بود كه نقش مهمى در خارج از ايران ايفا
كند. در آن، اظهارات زاهدى خطاب به افسران ارتش ايران، گنجانده شده بود: «آماده
جانبازى براى حفظ استقلال و سلطنت ايران و دين مقدس اسلام كه اينك كمونيستهاى بى
دين آن را تهديد مىكند، بشويد».
انقلاب اسلامى: محل حزب پان ايرانيست به
رهبرى پزشكپور در خيابان شاهپور بوده و دفتر وكالت او در بهارستان قرار داشتهاست.
و در 27 مرداد، به محل حزب ملت ايران به رهبرى فروهر حمله
شدهاست.
اطلاعيههاى نظامى كه راديو تهران مىخواند، حاكى از آنند كه حكومت به
كوششهاى خود، براى تحكيم كنترل خود
بر اوضاع، ادامه مىدهد. در يكى از اين اطلاعيه ها، 100 هزار ريال جايزه براى كسى
كه مخفى گاه زاهدى را نشان دهد، معين شده بود. اطلاعيه دوم از سرهنگ عباس فرزانگان
مىخواست خود را به فرماندارى نظامى معرفى كند. اطلاعيه سوم هرگونه اجتماع و
تظاهرات را ممنوع مىكرد. در ساعت 10 و 30 دقيقه، سرتيپ رياحى، رئيس ستاد، در قرائت
خانه دانشكده نظامى، افسران عالى رتبه ارتش را جمع كرد و براى آنها، گزارش عصيان را
خواند و تأكيد كرد كه آنها بايد نسبت به حكومت مصدق وفادار
بمانند.
افراد
پايگاه سيا در تهران تمامى كوشش خود
را بكار مىبردند تا تصميمهاى 16 اوت (25 مرداد )را به عمل درآورند و نيز خود را
براى روياروئى با هر احتمالى آماده مىكردند. در پيامى به مركز سيا، پايگاه خواست
وسائل لازم را براى تخليه مخفيانه حدود 15 نفر از ايران، آماده كند. پيام ديگرى نظر
نظاميان ايرانى را منتقل مىكرد. بنا بر آن، شاه بايد دستورهاى خود را از طريق
راديو، ابلاغ كند. و بالاخره از مركز پرسيد: آيا پايگاه بايد به اجراى نقشه آژاكس ادامه دهد و يا
از آن دست بدارد. پايگاه انتليجنت سرويس در نيكوزيا از شكست اوليه (كودتاى 25
مرداد) ابراز تأسف كرده و گفتهاست همه كار مىكند تا لندن را به لزوم پشتيبانى از
پايگاه در ادامه دادن به كوششها متقاعد كند. در دنباله پيام، اظهارات شاه در بغداد
نقل شده بود. پايگاه انتليجنت سرويس
از مركز خود در لندن خواسته بود شاه را برآن دارد به زيارت عتبات عاليه عراق برود.
چرا كه در آنجا، در تماس مستقيم با روحانيان مقيم زيارتگاهها پيدا
مىكند.
در
مدت بعد از ظهر، بيشترين خبرها مربوط به عملها نبودند بلكه به اظهارات منابع مختلف
راجع بودند. فاطمى، وزير خارجه، در كنفرانس مطبوعاتى خود، اعلام مىكرد كه در بغداد
قيامى بر ضد شاه روى دادهاست. سخن او دروغى كامل بود. ساعت 15، شاه وارد رم شد. در
آنجا، خطاب به مطبوعاتى كه ماجرا را تعقيب مىكردند، بياناتى كرد. اين اظهارات
اميدهاى هواداران او را نااميد نمىكردند و اما بهيچرو دعوت به عملى نيز نبودند. و
نيز، بعد از ظهر، راديو مسكو بيانيه حزب توده ايران را قرائت كرد. همان كه صبح، در
روزنامه شجاعت چاپ شده بود.
عصر هنگام، خشونت در خيابانهاى تهران مستقر شد. مشكل مىتوان گفت چه امرى
علت اصلى اين امر شد. اما مىتوان عاملها آن را بر شمرد: عامل اول، پرواز شاه، مردم
را آگاه كرد كه مصدق تا كجا رفته است و مردم
با نيروهاى خشمگينى درآميختهكه هوادار شاه بودند. عامل دوم، روشن بود كه
حزب توده توانائى خود را بيش از آنچه بود، برآورد كرده بود. اين ارزيابى نادرست يا
از رابطان حزب با شورويها و يا از رهبران حزب و يا افراد حزب بود. در طول روز، حزب
نه تنها مجسمههاى شاه را پائين كشيده بود بلكه پرچم خود را نيز برافراشته بود. و
همچنين، حزب تابلوهاى اسامى خيابانهاى را كه بنام پهلوى نام گذارى شده بودند و يا
يادآور رويدادهائى بودند كه با بر قرار شدن سلسله پهلوى ربط داشتند، بر مىداشت و
بجاى آنها، تابلوهائى از اسامى «مردمى» نصب مىكرد. بنظر مىرسيد حزب آماده دست زدن
به كوشش آخرى براى استقرار «دموكراسى تودهاى» است. بر اين باور كه مصدق با حزب
سرشاخ نمىشود و يا كه حزب موفق مىشود او را در خيابانها شكست بدهد. عامل سوم،
اينكه حكومت مصدق شروع كرد به نگران شدن بابت وحدتش با حزب توده. حزب پان ايرانيست
خشمگين و نيروى سوم سخت از وضعيت
ناخشنود بودند. عامل چهارم اينكه
فعاليتهاى جليلى و كيوانى براى متهم
كردن حزب توده به فعاليتهاى تروريستى، به اوج خود مىرسيد - كه جزئيات آن در صفحات
پيشين آمدهاند - . هدف اين بود كه
بنام حزب توده ترس و وحشت ايجاد مىشد. در اين عصر، جليلى و كيوانى دستجات توده
ايهاى قلابى را، در خيابانها، به حركت درآوردند. مأموريتشان اين بود در لاله زار و
خيابان اميريه و هرجاى ديگر كه ممكن است، به مغازهها حمله و آنها را غارت كنند و
بباورانند كه اين حزب توده است كه دست به اين كارها مىزند.
انقلاب اسلامى: در باره اين قسمت از گزارش،
توضيحات زير ابهامها را رفع مىكنند:
1 - بنا بر تحقيق مارك گازيوروسكى، آيةالله
بروجردى به بهبهانى پاسخ منفى مىدهد و حاضر نمىشود در خيانت كودتا شركت
كند.
2 - عصر روز 27 مرداد و روز 28 مرداد،
دستجات اوباش را دو «آية الله»، بهبهانى و كاشانى به راه انداختند. برادران رشيديان
همكار بهبهانى در به راه انداختن اين دستجات بودند.
3 - در 27 مرداد، نخست اعضاى حزب توده، در
گروهها، به راه افتادند و در پى آن بود، كه طرح «تودهايهاى قلابى» به اجرا گذاشته
شد. اما چرا حزب توده نتوانست گروههائى را خنثى كند كه عوامل سيا و انتليجنت سرويس،
بنام اين حزب، به راه انداخته بودند؟ اين پرسشى است كه هنوز پاسخ روشنى پيدا
نكردهاست.
عصر 27 مرداد، تمامى اين عاملها دست بدست دادند و وضعيت را ديگر كردند. قواى
انتظامى دستور يافتند خيابانها را از تظاهر كنندگان خلوت كنند و حاصل آن، نزاعهاى
جدى شد. دوستان سرهنگ حميدى، در شهربانى، دستور گرفتند كارى بكار زدن و شكستن و
غارت كردن تودهايهاى قلابى نداشته باشند، در عوض تودايها را بزنند و بسود شاه شعار
بدهند.
حزب
توده از قرار زود به اين امور پى برد و دانست كه در پوشش حزب، نقشى بازى مىشود و
اعضاى او براى منازعه با قواى انتظامى، به اندازه كافى قوى نيستند. آنها افراد خود
را بيرون آوردند تا تظاهركنندگان را قانع كنند به خانههاى خود
بروند.
مركز سيا
روزى را با كزكردگى و نا اميدى به شب رساند. رشته كار و رهبرى آن از يد شعبه و قسمت
بيرون رفت و در دست عالىترين مقامها قرار گرفت. مشتى از افراد مشغول تهيه پيامى
شدند كه دستور متوقف كردن عمليات بود. عصر هنگام، پيامى كه فرستاده شد، بر مبناى
نظر وزارت خارجه تهيه شده بود:
«نقشه به
اجرا گذاشته شد و عمليات شكست خوردند.».
موضع دولت
انگليس اين بود:
«ما بايد
تأسف بخوريم از اينكه نمىتوانيم وارد جنگ بشويم»
و
موضع مركز سيا اين بود:
«با وجود
فقدان توصيههاى قوى مخالف با پايان دادن به عمليات، از سوى هندرسون و روزولت،
عمليات بر ضد مصدق بايد متوقف شوند.»
انقلاب اسلامى: بدينسان، در ظهر 27 مرداد،
وزارتخانههاى خارجه انگليس و امريكا و سيا دستور توقف عمليات ضد حكومت مصدق را
صادر مىكنند. از اين ساعت، ابتكار عمل بدست دو آيةالله، يكى بهبهانى و ديگرى
كاشانى مىافتد. گازيوروسكى، بدرست، يادآور مىشود كه در گزارش، نسبت به دستجاتى كه
عوامل سيا براه انداختهاند، جز اشاره، نيامدهاست. علتى جز اين نمىتواند داشته
باشد كه سيا و انتليجنت سرويس، در ظهر روز 27 مرداد، شكست كودتائى را كه رهبرى كرده
بودند، پذيرفتند. از آن پس، آيةاللهها بودند كه با استفاده از مبارزه با حزب توده،
گروههاى چماق بدست را بكار انداختند و شكست سيا و انتليجنت سرويس را به پيروزى
برگرداندند.
اما چرا
سازمانهاى سياسى هوادار مصدق وارد عمل نشدند؟ با توجه به گزارش سيا، مسلم است اگر
وارد عمل مىشدند، عمليات دوم به رهبرى آية اللهها نيز همان روز 27 مرداد شكست
مىخورد؟ بنا بر مدارك تاريخى، براى نيروى سوم، خطر اصلى و عاجل، حزب توده بود.
موضوع گفتگوهاى رهبرى اين سازمان اين بودهاست كه تجهيزات براى زد و خورد با حزب
توده فراهم و در محل حزب انبار كنند.
در
كودتاى خرداد 60 نيز، همين ضعف در تشخيص كارى كه بايد كرد ملاحظه شد. پيش از كودتا،
نخست به دفاتر همآهنگى مردم با رئيس جمهورى يورش بردند و سازمان دهندگان را توقيف
كردند. در 25 خرداد، سازمانهاى سياسى، هريك به دليلى، ميدان را خالى كردند. در 30
خرداد، نوبت به گروه رجوى رسيد تا به خيال خود، فرصت را بسود خويش مغتنم بشمارد.
نتيجه موفقيت كودتا شد. بديهى است تفاوتهاى كمى و كيفى ميان دو رويداد وجود دارند.
از جمله، در كودتاى خرداد 60، قواى مسلح حاضر در تهران در اختيار كودتاچيان بود.
ولى در آنچه به حضور مردم در صحنه و درهم شكستن گروههاى كودتاچى مربوط مىشود،
مشابهات و «تكرار تاريخ» چشم را خيره مىكنند.
«شاه پيروز مىشود»!؟
در 18 اوت
(27 مرداد )، تنها شاهد، روزنامه بقائى، فرمان شاه را كه بنا بر آن، زاهدى بهنخست
وزيرى منصوب شده بود، منتشر كرد، در 19 اوت (28 مرداد) ، در دقايقى كه شهر بيدار
مىشد، آنها كه زود بيدار مىشدند و از خانه بيرون مىزدند، مىتوانستند عكس فرمان
و يا متن ماشين شده آن در روزنامههاى ستاره اسلام، آسياى جوان، آرام، مردآسيا، ملت
ما و ژورنال دو تهران، ببينند. چهارتاى اول اين نشريهها و شاهد و داد، علاوه بر
فرمان، مصاحبهاى جعلى با زاهدى را نيز منتشر كرده بودند. در اين مصاحبه كه آن را
جليلى ساخته و پرداخته بود، از قول زاهدى گفته شده بود كه او تنها نخست وزير قانونى
ايران است. در همان صبح، كمى ديرتر،
صدها ورقه حاوى فرمان و مصاحبه زاهدى در خيابانها، پخش شدند. و نيز با آنكه هريك از
اين روزنامهها كه ميزان انتشار محدودى داشتند، خبرهاى مندرج در آنها، در تمام شهر
پيچيد. هنوز ساعت 9 صبح نشده، گروههاى طرفدار شاه در بازار اجتماع كردند. افراد اين
گروهها نه تنها ميان شاه و مصدق، شاه را انتخاب كرده بودند، بلكه از فعاليت حزب
توده در روزهاى پيش از آن روز، خونشان به جوش آمده بود و آماده عمل بودند. تنها
نياز به رهبرى داشتند.
انقلاب اسلامى: گازيوروسكى حق دارد وقتى
مىنويسد گزارش سيا رويدادهاى 28 مرداد را درز مىگيرد. خوانندهاى كه اين گزارش را
مىخواند گمان مىبرد بمحض آنكه فرمان منتشر شد، مردم و ارتشيان براه افتادند. ترس
از افتادن كشور به دست حزب توده نيز مزيد بر علت شد! اما گروههاى طرفدار شاه خود به
خود در حوالى بازار جمع نشدند. اين گروهها را بهبهانى و برداران رشيديان، با توزيع
اسكناس (ريال و دلار چون امكان تعويض دلارها را نيافته بودند) جمع كردند. حدود 400
تن از چاقوكشان بنام و چماقداران، به سركردگى طيب حاج رضائى و حسين رمضان يخى، سبزه
ميدان و خيابان ارك را اشغال كردند. اين عده كه به چماق و چاقو و هفت تير مسلح
بودند، در گروهاى 30 و 40 نفرى حمله به وزارتخانهها و مؤسسات دولتى را آغاز
كردند.
چماقدارانى كه در
سرچشمه گرد آورده شدند را كاشانى و دستيار او شمس قنات آبادى و بقائى و حزب او گرد
آوردند. اينها به سركردگى چاقوكشانى چون امير موبور حمله خود را با احزاب از ميدان
بهارستان شروع كردند.
بديهى است
اين عده نمىتوانستند كودتا كنند. سرتيپ دفترى كه از سوى مصدق و نيز زاهدى، دو حكم
رياست شهربانى را در دو جيب خود داشت، با افراد گارد گمرك به شهربانى رفت و به قواى
انتظامى دستور داد جانب چاقوكشان و چماقداران را بگيرند.
اما درس
بزرگ و بسيار عبرتآموز اينكه، بدستور شاه، طيب و رمضان يخى، در پى قيام 15 خرداد
1342، اعدام شدند. دفترى سرلشگر شد و بعنوان دزدى، در دادگاه نظامى محكوم شد.
زاهدى، بعد از 8 ماه نخست وزيرى، به سوئيس تبعيد شد و تا آخر عمر در تبعيد
ماند.
كاشانى سيد كاشى لقب
گرفت. و وقتى در پى تير اندازى به علا، نواب صفوى و واحدى، رهبران فدائيان اسلام را
گرفتند، كاشانى را نيز به اتهام دست داشتن در قتل رزم آرا، دستگير كردند. خود او
گفته بود دالس، وزير خارجه وقت امريكا به شاه فشار آورد او را آزاد كند. اما اگر هم
فشار دالس نبود، اقدام قاطع آيةالله بروجردى براى آزاد كردن او كافى بود.
و در خرداد 42، برق خانه
بهبهانى را خاموش و آمد و شد به خانه او را ممنوع كردند. او به شاه پيغام كرد: تاج
و تخت خود را از من دارى و اينست پاداش من! مىدانم با تو چه كنم! اما مرگ به او
فرصت تلافى نداد.
بقائى را
چند نوبت زندانى و تبعيد كردند و زاهدى گفته بود: شاه مىخواست او را بكشد من
نگذاشتم! و...
طرفه
اينكه قاعدهاى كه قدرت از آن پيروى مىكند، ورد زبان بقائى بود: ديكتاتور نخست
چوبستها را بر مىدارد! شاه نيز اول آنها را از ميان برداشت كه با كودتاى 28
مرداد، از او يك ديكتاتور ساختند.
در
دمادم آغاز روز، كيوانى جليلى اطلاع دادند كه بيانيه عالىترين مقام دينى، آيةالله
بروجردى، در جريان روز، مىتواند منتشر بشود و تدارك لازم بعمل آمدهاست تا از اين
بيانيه استفاده بايسته بعمل آيد. جليلى و دو تن از دستياران سخت فعال او، منصور
افشار و مجيدى در منطقه بازار بودند. جيپ و كاميونهاى در اختيار داشتند و آماده
رفتن به قزوين بودند. نقشه آنها اين بود كه فرمان را در اين شهر كه در 85 كيلومترى
غرب تهران قرار داشت، به چاپ رسانند. چرا كه حكومت مصدق خفقان مطبوعات را تشديد
كرده بود. بمحض آنكه جليلى و مجيدى و رضائى يكى ديگر از عوامل جزء ديدند گروههاى
طرفدار شاه دارند گرد مىآيند، بسوى آنها رفتند تا نياز آنها را به رهبرى برآورند.
جليلى رهبرى يك گروه را در پيشروى بسوى مجلس بر عهده گرفت و در راه آنها را به آتش
زدن اداره روزنامه باختر امروز برانگيخت. اين روزنامه نيمه رسمى و صاحب آن وزير
خارجه است. در روزهاى 17 و 18 اوت (26 و 27 مرداد )، حملات دشنامآميزى را به شخص
شاه كرد. در همان زمان، افشار عناصر ديگرى را بسوى روزنامههاى حزب توده، شهباز،
بسوى آينده و جوانان دموكرات راهبرى كرد. ادارات اين روزنامه ها، همه، غارت و ويران
شدند.
انقلاب اسلامى: كسى كه قرار بود از آيةالله
بروجردى «فتوا» بگيرد، بهبهانى بود و به اين كار موفق نشد.
خبرها حاكى
بودند كه امرى سرنگون كردن دارد روى مىدهد. حركت شتابان خيابانهاى بزرگ را فرا
مىگرفت. اين حركت به خانه مصدق مىرسيد. درست در موقعى كه او با اعضاى هيأت وزيران
خود، جلسه داشت. در ساعت 9 صبح پايگاه سيا اين خبرها را دريافت كرده بود. در ساعت
10 خبر آمد كه اداره باختر امروز و باشگاه مركزى حزب ايران ويران گشتهاند. و نيز،
در ساعت 10، با برادران رشيديان تماس بر قرار شد. آنها سخت شادمان بودند. بكار بستن
دستورالعملهاى آنها و نيز دستورهائى كه به جليلى و كيوانى داده شده بودند، اينك،
نيروهاى انتظامى را بطرفدارى از تظاهر كنندگان بر مىانگيخت. آنها به تصرف
پايگاه راديو بر انگيخته مىشدند.
وسعت كوششهاى خاص عاملان ما (سيا) بسا دانسته نشود و نيز، جزئيات هيجانهائى كه بروز
كردند، بتدريج معلوم مىشوند.
صبح زود،
سرهنگ دماوند كه در تهيه نقشه كودتا شركت داشت، در ميدان بهارستان، در برابر مجلس،
ظاهر شد. او بر تانكى سوار بود كه از گردان
دوم تيپ دوم زرهى آورده بود. اين گردان موظف به انجام اين عمليات بود. نايب سرهنگ خسرو
پناه و سروان على زند با دو كاميون، از همان گردان، به او پيوستند. افراد گارد شاه
كه مرخص شده بودند، بر اين كاميونها سوار شدند و در خيابانها به حركت در آمدند. در
ساعت 10 و 15 دقيقه، افراد نيروهاى نظامى طرفدار شده، سوار بر كاميونها، در چهار
راههاى اصلى مستقر شده بودند.
انقلاب اسلامى: فرمانده تيپ دوم زرهى،
سرهنگ شاهرخ بود. سرهنگ نجاتى در «جنبش ملى شدن صنعت نفت ايران و كودتاى 28 مرداد
1332» (ص 418) قول سرهنگ عزت الله ممتاز، مدافع خانه مصدق را در باره رفتار اين
فرمانده، اينطور نقل مىكند:
«پس از
اينكه از زندان آزاد و مرخص شدم، سرهنگ شاهرخ (فرمانده تيپ 2 زرهى) ايرادى كه از من
مىگرفت، اين بود كه بيهوده و بيش از اندازه مقاومت كردهام. براى تبرئه خودش
مىگفت: «آن روز دستور دادم سيم تلفن پادگان «جى» را قطع كنند.»
اگر او تصميم مىگرفت
جانب استقلال ايران را بگيرد و اين ننگ را نپذيرد كه چند عامل سيا استقلال كشورش را
بر باد بدهند، تاريخ طور ديگر نوشته مىشد. براى آنها كه تاريخ لحظهاى را پيش
مىآورد كه تصميمشان مىتواند سرنوشت كشورى را اين يا آن كند، سرنوشت كسانى چون اين
سرهنگ، سخت عبرتآموز است.
در حدود
ساعت 9 و 30 دقيقه، گروهها به قسمت شمال شهر نفوذ مىكردند. گروههاى براستى بزرگ،
مجهز به چوب و سنگ، از جنوب شهر تهران مىآمدند و وقتى به ميدان سپه مىرسيدند، در
هم مىآميختند و بطرف شمال و مركز شهر به حركت در مىآمدند. در آنجا، قواى مسلح در
مقام اخطار به جمعيت، صدها تير هوائى شليك مىكردند. اما آشكار بود كه نمىخواهند
به جمعيت طرفدار شاه تيراندازى كنند. در نتيجه، جمعيت مىتوانست بسوى نقاط كليدى به
حركت در آيد. در لاله زار كه از خيابانهاى عمده محل خريد بود، تآتر سعدى كه بانى آن
حزب توده بود، به آتش كشيده شد.
انقلاب اسلامى: تآتر سعدى در خيابان شاه
آباد قرار داشت.
جمعيتى كه جوشيده
بود، زن، مرد و كودك شعار مىداد: شاه پيروز است. جمعيت مصمم مىنمود و هواى جشن
خيابانها را فراگرفته بود. اين طور مىنمود كه فشارهاى بيرونى از ميان برخاستهاند
و مردم مىتوانند احساسات واقعى خود را اظهار كنند. جمعيتها، مثل هفتههاى گذشته
مركب از جوانان نخاله نبودند. بلكه از تمامى طبقات مردم - بسيارى لباسهاى خوب در بر
داشتند - بودند كه توسط شهروندان ديگر يا هدايت و يا تشويق مىشدند. كاميونها و
اتوبوسها پر از جمعيت در حركت بودند. نزديك ظهر، 5 تانك و 20 كاميون سرباز به جمعيت
پيوستند و حركت جنبه ديگرى بخود گرفت. اين جمله كه چراغهاى خود را روشن كنيد، بسرعت
پخش شد. در شهر، عكسهاى شاه پخش مىشدند. خودروها با چراغهاى روشن و بوق زنان آمد و
شد مىكردند بنشان وفادارى رانندگان به شاه.
در حوالى
10 و 30 دقيقه، سرتيپ رياحى به مصدق اطلاع داد كه ديگر ارتش در مهار او نيست و از
او كسب تكليف كرد كه راه نجاتى نيست. اما مصدق از او خواست استوار بر كار خود
بماند. سرهنگ ممتاز مىتوانست تنها يك گردان را جمع و جور كند و بر نيروى اطراف
خانه مصدق فرمانده بود.
حدود ظهر،
عناصر پراكندهاى كه جمعيت را تشكيل مىدادند، تحت فرماندهى نظاميان و افسران
شهربانى قرار گرفتند. افسران ارتش كه مىبايد در عمليات نظامى طرح تى پى آژاكس عمل
مىكردند، اينك، جداگانه، عمل مىكردند و كارى شايسته مىكردند. در ساعت 13، مركز
مخابرات وزارت پست و تلگراف و تلفن، در ميدان سپه، به دست سلطنت طلبها افتاد.
خبرنگار خبرگزارى فرانسه كمى بعد از ساعت 13، گزارش كوتاهى از جنگ مخابره كرد. بعد،
صحنه جنگ، در چند صد متر دورتر، شهربانى و وزارت خارجه شد. مدافعان شهربانى تا حدود
ساعت 16، مقاومت كرد.
و
نيز، حوالى ظهر، روزولت به خانهاى رفت كه زاهدى و گيلانشاه در آن مخفى بودند. آنها
را بطور كامل از رويدادهاى صبح آگاه كرد و گفت: منتظر دستورات
باشند.
انقلاب اسلامى: زاهدى و همراه او در خانه
زيمرمن، افسر سيا، مخفى بودند. در 28 مرداد، بدستور روزولت، سرتيپ گيلانشاه او را
سوار تانك كرد و از اين خانه به پايگاه
فرستنده راديو و از آنجا به باشگاه افسران برد كه زاهدى مقر نخست وزيرى خود
كرد.
و سرتيپ دفترى
فرمانده گارد گمرك و در شمار كودتاچيان بود. او در حوالى 2 بعد از ظهر به شهربانى
رسيد و خيانت كرد.
ساعتى بعد، كارول و سرگرد ويليام كيسر William
R.Keyser (دستيار
وابسته نظامى) به پايگاه نظامى گزارش
كرد. در اوائل بعد از ظهر، بسيارى از هدفهاى اصلى مركز شهر، ماند روزنامهها و
دفاتر تبليغاتى به تصرف سلطنت طلبها در آمده بود. با تسهيلات مهمى كه در اختيار
قرار گرفته بود، امكان آن بود كه به استانها تلگرام شود و از آنها خواسته شود به
حمايت از شاه برخيزند. حتى در وسط گرماى روز، كمتر كاهشى در فعاليت روى نداد. عامل
پايگاه سيا جليلى هنوز در خيابانها
بود. او در خيابان فردوسى جمعيت را رهبرى مىكرد و از جمعيت مىخواست بسوى شهربانى
و ستاد ارتش بروند و سرلشگر باتمانقليج و سرهنگ نصيرى را آزاد كنند. جمعيت چنين
كرد. سربازانى كه نگهبانى مىدادند، مقاومتى نكردند. در همين اوقات، عامل سيا،
ژنرال نقى و قدس نخعى در خود رو خويش در شهر مىگشت و افراد گارد شاه را گردآورى
مىكرد. سربازانى را گرد آورد كه در حمله به خانه مصدق شركت كردند. اوائل بعد از
ظهر، جمعيت به خانه مصدق نزديك مىشدند و با مقاومت مدافعان روبرو مىشدند. اين
زمان، او احتمالاً آماده ترك خانه خود بود.
انقلاب اسلامى: همانطور كه سرهنگ سر رشته
توضيح دادهاست، خلع سلاح افراد گارد، صورت ظاهرى از خلع سلاح داشت. اسلحه را از
افراد گارد گرفتند و در همان سعد آباد، «در انبار نهادند». براى افراد گارد، كار
آسان بود: اسلحه را از «انبار» برداشتند و راه افتادند!
راديو تهران مهمترين هدف بود. تصرف آن نه تنها موفقيت عمليات در تهران را
كامل مىكرد بلكه استانها را نيز برآن مىداشت بسرعت جانب حكومت جديد را بگيرند. در
گرماگرم فعاليت، راديو از قيمت پنبه مىگفت و سرانجام تنها موسيقى پخش مىكرد. در
ساعت 10 و 30 دقيقه، برنامه راديو قطع شد. اما در اوائل بعد از ظهر بود كه جمعيت
بسوى پايگاه فرستنده به حركت درآمد. بطرف شمال شهر، حدود 3 مايل، با اتوبوس و
كاميون، پر از جمعيتى از شهروندان و افراد نظامى و شهربانى بايد راه مىپيمود. صرف
حضور جمعيت، ظاهراً، مدافعان پايگاه فرستنده را در مقاومت سست كرد. بعد از نزاع
مختصرى، كه طى آن 3 تن كشته شدند، در ساعت 14 و 12 دقيقه، پايگاه راديو در دست سلطنت طلبها بود. در اين
ساعت، راديو نخستين خبر پيروزى سلطنت طلبها را منتشر كرد و فرمان شاه را نيز خواند.
موجى از كسانى كه مىخواستند از راديو سخن بگويند، برخاست. برخى از از آنها از
عناصرى نمايندگى مىكردند كه در اجراى نقشه آژاكس شركت كرده و به موفقيت آن اعتماد
داشتند. بعضى ديگر كسانى بودند كه پايگاه
سيا آنها را نمىشناخت. در ميان عناصرى كه در اجراى نقشه شركت كرده بودند،
صاحبان روزنامههاى مخالف بختيار و زلزله و نيز يكى از پسران آيةالله كاشانى و
اعتضادى بودند.
انقلاب اسلامى: 1 - پسر آيةالله كاشانى،
سيد مصطفى كاشانى بود. اعتضادى، همان «ملكه» اعتضادى معلوم الحال بود. 2 - در آن
روز، از روزنامه نگاران كودتاچى، عميدى نورى مدير روزنامه داد و مهدى مير اشرافى،
مدير روزنامه آتش، از راديو سخن گفتند. عميدى نورى معاون زاهدى شد. ثروتى كه عايد
كرد به مصطفى الموتى رسيد. و ميراشرافى ثروت اندوخت. در آغاز انقلاب، توسط اميد نجف
آبادى محكوم به مرگ و اعدام شد. او به اميد نجف آبادى گفته بود يك مو نمىتوانيد از
سر من كم كنيد. او در حضور اميد نجف آبادى تلفن مىكند. در پى اين تلفن، از خمينى
دستور كتبى مىرسد او را اعدام نكنيد. اما اميد نجف آبادى رااعدام مىكند و به
آورنده دستور مىگويد: اى كاش دستور ساعتى پيش رسيده بود! مير اشرافى اعدام
شدهاست. بديهى است خمينى مزد عدم اطاعت را كف دست او گذاشت: اميد نجف آبادى نيز
بنوبه خود اعدام شد.
سرهنگ
غلامرضا نجاتى در كتاب خود، فهرست روزنامه نگارانى را آوردهاست كه در اجراى نقشه
آژاكس شركت كردند:
1 - روزنامه داد، مدير ابوالحسن عميدى نورى
و سردبير مصطفى الموتى، 2 - آتش، مدير مهدى مير اشرافى و سردبير نصرت الله معينيان،
3 - صداى وطن، مدير سيد على بشارت، سردبير على جواهر كلام، 4 - طلوع، مدير هاشمى
حائرى، 5 - صداى مردم، مدير فرى پور، 6 - بختيار، مدير تراب سلطان پور (بعد از
انتشار اين فهرست در انقلاب اسلامى، او شركت خود را در كودتا تكذيب كرد)، 7 -
ستاره، مدير احمد ملكى، 8 - فرمان، عباس شهنده، 9 - كى به كيه، مدير بيوك صابر، 10
- آسياى شرق، مدير دكتر صيرفى، 11 - پرچم خاورميانه، مدير حسن عرب، 12 - نور و
ظلمت، مدير سلطانى، 13 - مليون، مدير صبورى، 14 - اراده آذربائيجان، مدير رحيم
زهتاب، 15 - سحر، مدير سليمان انوشيروانى، 16 - جوانمردان، مدير جعفر شاهيد، 17 -
پست تهران، مدير محمد على مسعودى، 18 - تهران مصور، مدير عبدالله والا، 19 - پارس،
مدير فضل الله ترقى، 20 - خراسان، مدير تهرانيان، 21 - مرد مبارز، مدير خليل رزم
آرا، 22 - اطلاعات ،مديرعباس مسعودى،
غير از اين
فهرست، روزنامه كيهان به صاحب
امتيازى دكتر مصطفى مصباح زاده (بهمان ترتيب كه در گزارش آمده است) و روزنامههاى
ستاره اسلام و پرچم اسلام و شاهد و... نيز در شمار روزنامهها و هفته نامههاى
مخالف مصدق بودند.
و از روزنامه دارانى كه
در كودتا، با سيا و انتليجنت سرويس همكارى مىكردند و نامهاشان در تاريخ آمدهاند،
نويسندگان و روزنامه نگارانى نيز بودند كه با مصدق دشمنى مىكردند و نامهاشان در
تاريخ كودتا نيامدهاند. براى مثال، ابراهيم صفائى كه امروز كتاب «اشتباه بزرگ ملى
شدن نفت» را مىنويسد، آن روز نيز كارش تهيه اوراق تبليغاتى ضد مصدق و نضت ملى
ايران بود. روزنامه «نبرد ملت» كه عبدالله كرباسچيان منتشر مىكرد و ارگان فدائيان
اسلام بود، در دشمنى با مصدق، هيچ فروگذار نمىكرد. امروز مىدانيم كه سلاحى كه با
آن دكتر فاطمى ترور شد، توسط عوامل سيد ضياء در اختيار فدائيان اسلام قرار گرفته
بود. اين «خط سيد ضياء» بود كه اين گروه را بكار مبارزه با حكومت مصدق و نهضت ملى
ايران گرفت.
دانستنى است كه بعد از
مصدق، فدائيان اسلام قصد ترور زاهدى را داشتند كه نتوانستند. بعد از او، حسين علا
را ترور كردند كه موفق نشد و فرصتى را بدست شاه و رژيمش داد كه بساط اين گروه را بر
چيند. تاريخ مصرفشان به پايان رسيده بود.
از ميان
حاميان خود جوش شاه كه از راديو سخن گفتند، سرهنگ على پهلوان و سرگرد هوشنگ
ميرزاديان. حضور اينان دليل بود - هر چند فرضيه به واقعيت پيوسته بود - بر صحت
فرضيه آژاكس مبنى بر اينكه در اوضاع و احوالى از اين نوع، ارتشيان به شاه
مىپيوندند. براى مدتى، راديو تهران خاموش مىشد و بكار مىافتاد. سرانجام توسط
مهندسان براه انداخته شد كه بقول يكى از گويندگان، براى آن آمده بودند كه راديو را
بكار بياندازند. در اين مرحله، چون يكچند از مرحلههاى ديگر، اقبال يار شد. براى مثال، اگر
مدافعان پايگاه راديو به تسهيلات آن
صدمه مىرساندند، كار مهار پايتخت، به تأخير مىافتاد.
در
سفارت امريكا، اعضاى پايگاه سيا، پخش برنامههاى راديو را تعقيب مىكردند و وقتى
ناگهان شنيدند كه بدست سلطنت طلبها افتاد، از شادى از جا پريدند. يكبار ديگر،
روزولت بسوى مخفى گاه راه افتاد تا مأموريتهاى ارزشمند خود را انجام دهد. با آنها -
سرلشگر زاهدى و سرتيپ گيلانشاه - كمى پيش از ساعت 16، ملاقات كرد. به آنها گفت:
زمان آنست كه شما نقش فعالى ايفا كنيد. هردو، درجا، لباس پوشيدند. توافق شد كه
سرلشگر زاهدى با سرتيپ گيلانشاه، كه سوار بر تانك منتظر او است، در ساعت 16 و 30
دقيقه، در گوشه خيابان ديدار كند. و بايد با تانك به پايگاه راديو مىرفت و با ملت
سخن مىگفت. سرتيپ گيلانشاه، از مخفى گاه، توسط سرگرد كيسر با جيپ نظامى برده شد.
در طول راه، وقتى او دو افسر نيروى هوائى را ديد، خواست پياده شود و گفت: مىخواهد
مراقب همه چيز باشد. در خيابان، اين افسران بگرمى او را پذيرا شدند و وقتى گفت نياز
به يك دستگاه تانك دارد، درجا، برايش تانك آوردند. از او پرسيدند: آيا مىداند
زاهدى كجاست؟ او گفت مىداند او كجاست و قرار است ساعت 16 و 30 دقيقه با او ديدار
كند. آنها از او خواستند آنها را نيز در اين ساعت، به ديدار زاهدى ببرد. بدينسان،
او تانك را بطرف محلى كه خانه مخفى گاه زاهدى بود، راند. زاهدى از خانه بيرون آمد و
برتانك سوار شد. تانك بار ديگر به حركت آمد. در ساعت 17 و 25 دقيقه، زاهدى از راديو
تهران سخن گفت. سخنان او كمى بعد از ساعت 21، از نو، پخش شدند.
سيا مهار كودتاچيان را بر كشور، سازمان
مىدهد:
با وجود اين،
پيام زاهدى پيش از پيام فرزانگان، عامل سيا، از راديو پخش شد. در اواسط راه، خود رو
فرزانگان بكلى از كار افتاد. هر چند او توانست بقيه راه را، با يك نفت كش، با
ناراحتى طى كند. صبح به تهران رسيد و با پايگاه سيا تماس گرفت. بنا بر دستور پايگاه، او
تلگرامى به سرهنگ بختيار مخابره كرد. تلگرام اين رمز را داشت: «من امروز براى ديدار
از خواهر بيمارم مىآيم». معناى اين جمله اين بود كه سرهنگ بختيار لشگر خود را بسوى
تهران به حركت در آورد. اطلاع جنبى جالب
از حركت سرهنگ بختيار بسوى تهران اين كه - لشكر كرمانشاه بعد از آنكه تهران
بدست طرفداران شاه افتاد، وارد تهران شد -
لشگر وقتى وارد همدان شد كه حزب توده تظاهرات وسيعى بطرفدارى از مصدق ترتيب
داده بود. بختيار در چشم برهم زدنى تظاهر كنندگان را پراكنده كرد. تنها شهردار
همدان بود كه بيشتر از توده ايها از مشاهده ورود لشگر كرمانشاه به همدان، شگفت زده
شد.
در
خود تهران، واپسين مقاومتها از ميان مىرفت. ستاد ارتش تصرف شد و در پايان روز،
ساعت 19، خانه مصدق تصرف و منهدم شد. هرچه در آن بود، به كوچه برده شد و در معابر،
فروخته شد.
گزارشها
پيرامون واكنشها در استانها، شروع كردند به رسيدن: پايگاه راديو سنندج، در ساعت 14 و 50 دقيقه،
ناگهان از صدا افتاد. در 15 و 55 دقيقه، راديو تبريز گزارش كرد كه اين پايگاه بدست
طرفداران شاه افتادهاست و افزود كه تمامى آذربائيجان در دست ارتش است. همانطور كه
راديو سخنان گويندگان را پخش مىكرد، روشن شد كه يكى از گويندگان، محمد ديهيم،
سردسته «فدكاران آذربائيجان»، يك مأمور دون پايه سيا، نقش مهمى در رويدادهاى تبريز، ايفا
كردهاست.
در ساعت
18، پايگاه راديو اصفهان برنامه خود
را با اظهارات محكم در هوادارى از شاه و زاهدى، توسط روزنامه نگاران محلى و يك عضو
حزب زحمتكشان بقائى، رهبران مذهبى و افسران، پخش كرد. همه گروههائى كه اميدوار
بوديم چنين روشى را در پيش گيرند، در ابراز حمايت شركت جستند.
تا ساعت
20، پايگاه راديو كرمان حمايت خود را
ابراز نكرده بود. در اين ساعت، حمايت خود را ابراز كرد.
انقلاب اسلامى: مقاومت رئيس شهربانى كرمان،
سرگرد عباس سخائى، به قيمت جان او تمام شد. سازمان مخفى دكتر بقائى او را تكه تكه
كردند. بموقع است يادآور شود افسرانى چون او در ارتش و شهربانى و ژامدار مرى وجود
مىداشتند. شمار افسرانى كه جانبدار نهضت ملى ايران بودند، از شمار كودتاچيان بسا
بيشتر نيز بود. الا اينكه آنها در مقامهاى فرماندهى نبودند و بسيارى از كودتاچيان
در اين مقامها بودند. سرهنگ نجاتى در «جنبش ملى شدن صنعت نفت ايران و كودتاى 28
مرداد 1332»، اسامى 36 تن از اين افسران را آوردهاست.
راديو مشهد
هيچ شنيده نمىشد. اما تمامى مذهبىها، بمحض آنكه خبر تغيير وضعيت را از راديو
شنيدند، شاه پرست شدند. توده ايهاى شناخته شده تحت تعقيب قرار گرفتند و مغازههاى
طرفداران حزب توده غارت شدند.
به پيروى
از دستورهاى زاهدى، سرهنگ فرزانگان، باتفاق كارول، عمليات را به پايان رساندند.
گرچه باتمانقليج رئيس ستاد شد، اما اين فرزانگان بود كه از ستاد ارتش، تلفنى، شركت
كنندگان شناخته شده در اجراى نقشه تى پى آژاكس را به فرماندهى واحدهاى پادگانهاى
نظامى تهران، نصب كرد. پس از در دست گرفتن مراكز كليدى و نظامى، توقيف كسانى را كه
بايد توقيف مىشدند، برابر فهرست، شروع كرد.
انقلاب اسلامى: سيا همچنان كسانى را كه
بايد توقيف و حذف مىشدند، فهرست مىكرد. چنانكه وقتى سازمان نظامى حزب توده كشف
شد، اسامى كسانى كه بايد اعدام مىشدند را سيا فهرست كرد. از جمله اعدام شدگان،
سرگرد ژاندارمرى، دكتر هوشنگ وزيريان بود. پدر او از دوستان ايام جوانى زاهدى بود.
زاهدى نتوانست فرزند دوست دوران جوانى خود را از مرگ نجات دهد. به او پيغام داده
بود دست امريكائيهاست و كوششم براى تخفيف مجازات او بجائى
نرسيد.
همانطور كه بعد از ظهر پايان مىپذيرفت، راديو تهران نيز كمتر برنامههاى بى
ربط پخش مىكرد. از ساعت 18، اطلاعيه هاى كوتاه دولتى را پخش مىكرد. در ساعت 18 و
45 دقيقه، نمايندگان آسوشيتدپرس و نيويورك تايمز، گزارش مختصرى از رويدادهاى روز،
به دفتر خبرگزارى و روزنامه، دادند. اطلاعيههاى كوتاه مربوط مىشدند به ساعات عبور
و مرور و اخطار مىكردند هرگونه تظاهرات ممنوع است. از پى خلاصه اخبار ساعت 21،
اظهارات سرلشگر زاهدى پخش شدند. او در دفتر رئيس شهربانى مستقر شد. پيش از ساعت 22،
پايگاه راديو برنامه خود را پايان داد. روز تب دار پايان پذيرفت و تب فرو خوابيد.
عدهاى كشته شدند. اما نه به آن اندازه كه در گرماگرم عمليات، اظهار شده بود. نيروى
نظامى و انتظامى سخت در مهار بودند و براى درهم شكستن هرگونه كوشش مخالفى آماده
بودند.
طرفهاى ذيعلاقه ديگر با اين روز پرهيجان چگونه برخورد كردند؟ يكى از آنها كه
بايد احساس تشويش كرده باشد، اتحاد شوروى و هوادارانش در ايران بودند.بسيار ديرتر از تمامى
دنيا، خلاصهاى از رويدادهاى اين روز تهران را، در ساعت 23 بوقت گرين ويچ، انتشار
داد. راديو مسكو، در برنامه فارسى راديو مسكو خود كه در اول بعد از ظهر پخش كشد، در
اطراف مقاله پراودا تهيه شده بود. پراودا تحت عنوان «شكست ماجراجوئى امريكا در
ايران»، مقالهاى انتشار داده بود. اين برنامه اوائل عصر، بار ديگر منتشر شد. همين
مقاله را راديو مسكو، ديرگاه عصر و در برنامه صبحگاهى، به زبانهاى انگليسى، عربى،
بلغارى، لهستانى، چك و اسلواك، هلندى، آلمانى، ايتاليائى، پرتغالى و تركى پخش كرد.
در زمان پخش آن، تقريباً تمامى شنوندگانش ديگر مىدانستند واقعيت خلاف نظرى شدهاست
كه در آن مقاله اظهار شده بود.
انقلاب اسلامى: گزارش نويس سيا لازم
نمىبيند توضيح بدهد چرا «شوروى» اين رويه را در پيش گرفته بود؟ با وجود همه گونه
امكانات، چرا سكوت رويه كرده و با پخش برنامهاى كه واقعيتها تكذيب آن بودهاند، در
خام كردن مردم ايران، سهمى پيدا كرده بود؟ سه اطلاع مىتوانند پاسخ به اين پرسش
باشند:
* ايدن تصريح مىكند كه به شوروى اخطار
كردهاند كه بر سر ايران آمادهاند وارد جنگ جهانى شوند. ياد آور مىشود كه بنا بر
قرارداد يالتا، ايران در منطقه نفوذ غرب قرار گرفته بود.
* روسها از اثرات پيروزى نهضت ملى ايران بر
آسياى ميانه، سخت نگران بودند. اين واقعيت در همان زمان، خاطر نشان مىشد اما با
فروپاشى امپراطورى، مسلم گشت كه سياست خارجى مسكو بر اين پايه قرار گرفته بود كه
ايران نبايد موقعيتى سياسى - اقتصادى پيدا كند كه جمهوريهاى آسياى ميانه را تحت
تأثير قرار دهد. بخصوص كه در زمان وقوع كودتا، استالين مرده بود و كرملين عرصه
مبارزهاى سخت بر سر رهبرى حزب و دولت بود.
* زاهدى مورخ الدوله سپهر را به سفارت
روسيه فرستاده و پيغام داده بود: اگر حزب توده وارد معركه نشود، ايران قول مىدهد
به امريكا و هيچ كشور ديگر غرب، پايگاه نظامى واگذار نكند. اگر حزب وارد عمل شود،
بسختى سركوب خواهد شد و ايران به امريكا پايگاه نظامى خواهد
داد.
طرفهاى ديگر، آنها در تهيه و اجراى نقشه كودتا شركت داشتند، احساس غرور و
بلكه از خود راضى پيدا كردند. پرداختن به واكنشهاى شاه در رم، فراتر از محدوده اين
گزارش است. با وجود اين يك يا دوتا
از اظهار نظرهاى او ارزش آن را دارند كه در اين گزارش آورده شوند. چرا كه به برخى
از فرضهاى اوليه نقشه تىپى آژاكس مربوط مىشوند. او گفت: «اين ملت من بود كه به من
نشان داد كه به سلطنت اعتقاد دارد و وفادار است و دو سال نيم تبليغات دروغ كافى
نبود» و باز: «كشور من كمونيستها را نخواست و نسبت به من ابراز وفادارى
كرد.»
در نيكوزيا، گيرندههاى راديوئى تا ساعات اواسط بعد از ظهر، بوقت محلى،
گزارشها را منتقل و توزيع نكرده بودند. وقتى لويت ، داربى شاير را از موفقيت عمليات
آگاه كرد، اين يكى چنان به هيجان آمد كه دوست خود را يك راست به دفتر خود در خارج
از شهر برد. كارى كه او و همكارانش همواره در هفتههاى پيش، از انجامش، پرهيز
مىكردند.
مركز سيا،
نخستين گزارش را از آنچه روى مىداد، ساعت 9 صبح دريافت كرد. وقتى كسى وارد هال شد
و خبرى را داد كه نخست شوخى بدى تلقى شد. چرا كه افسردگى ناشى از خبرهاى روز پيش كه
گويا موفق بيرون آمدن مصدق از زورآزمائى، هنوز برجا بود. در طول صبح و بعد از ظهر و
حتى تا ديرگاه شب، كاركنان در راهروها شتابان، گزارشهاى جديد را براى مقامها
مىبردند. در تمامى طول روز، تنها دو گزارش تلگرافى آژاكس از پايگاه دريافت شد. با
وجود اين، بر اثر احساس هيجان و رضايت خاطر و شادى، آن روز، روزى بود كه پندارى
پايان ندارد. برگ ما برنده شد و شاه پيروز شد!
گزارش به لندن:
روزولت، بعد از ظهر 25 اوت( 4 شهريور )، وارد لندن شد. او، با هواپيماى
وابسته دريائى، اريك پولارد، پنهانى، تهران را بمقصد بحرين ترك گفت. از بحرين، با
يك هواپيماى نظامى دايره ترابرى (خلبان و خدمه آن از هويت او آگاه نبودند) به لندن
رفت. در لندن، با فرت
Firthديدار كرد و عصر آن روز، فرت او را به ديدار سرلشگر ژ.
آلكساندر سينكلر و ديگر مقامات انتليجنت سرويس، برد. از همان ابتدا به او گفتند و
فراوان كه انتليجنت سرويس سپاسگزار است. نه تنها به خاطر موفقيت عمليات، بلكه بخاطر
اثراتى نيز كه موفقيتهايش بر شهرت انتليجنت سرويس و روابطش با مافوقهايش، ببار
آورده و همچنان ببار مىآورد. در برابر، روزولت حقشناسى خود را از حمايتى كه
پايگاه سيا دريافت كرد اظهار كرد و پذيرفت كه ضعفهائى كه در حمايت كردن از پايگاه
سيا بروز كردند، ناشى بودهاند از ندرت گزارشها كه لندن و واشنگتن از تهران دريافت
مىكردند. روزولت در توضيح چرائى ندرت گزارشها، دچار زحمت شد. او توضيح داد اگر
گزارش مىكرديم كه به چه كارى مشغوليم، لندن و واشنگتن فكر مىكردند كه ما ديوانه
شدهايم و به ما دستور مىدادند فوراً دست از كار بداريم. اگر ما دلايلى را گزارش
مىكرديم كه چرائى دست زدن به چنان عملى را توجيه مىكردند، وقتى براى دست زدن باقى
نمىماند. اين شد كه تصميم گرفتيم راه سوم را در پيش بگيريم: عمل كنيم و عملاً
گزارش از عملكرد خود نكنيم.اين تصميم بر اين فرض اتخاذ شد كه با ادامه كار كودتا
چيز كمى را ممكن است از دست بدهند و همه چيز را ممكن است بدست آورند. همانطور كه
ساعتها مىگذشتند، اين اميد كه عمليات اقبال بزرگ پيروزى دارند، بيشتر و بيشتر
مىشد. سينكلر و اعضاى دفتر او گفتند آنها بطور كامل وضعيت را درك كردند و خوشحالند
كه از ديد آنها، روزولت بهترين و سازندهترين تصميمها، را گرفتهاست. ما مىپذيريم
كه اگر نتيجه كار ديگر مىشد، مقامات مركزى رفتار ديگرى پيدا مىكردند. سينكلر
توضيح داد كه اينطور تصميمها مىبايد بسرعت و از سوى كسانى اتخاذ شوند كه در محل
عمل مىكنند و فرماندهى مىبايد عملها را تركيب و رهبرى كند. و نيز او خواست كه
روزولت در توجيه مقامات وزارت خارجه بر اين جنبه تأكيد كند. در روزهاى آينده،
روزولت چنين كرد. بدون استثناء، از چرچيل تا لرد ساليسبرى، با هيجان، تصميم تهران
را تأييد كردند (ويسنتون چرچيل به چشم كور نلسون رجوع داد).
در 26 اوت(
5 شهريور)، روزولت مقامات وزارت خارجه را، يك به يك ديد و از وابسته اين وزارت در
انتليجنت سرويس شروع كرد. او نخست از سر (رجينالد) جيمس بوكر James
Bowker (مسئول خاور
نزديك و افريقا) و دو عضو دفتر او ديدار كرد و به آنها گزارش تحولها و جو روانى
ايران را داد بدون اينكه جزئيات عمليات كودتا را بازگويد. به او اين احساس دست داد
كه انتليجنت سرويس از اينكه مىتواند
نزد مقامات بلند پايه وزارت خارجه اينسان جلوه مىكند، خوشحال است. معلوم شد
روابط آنها، در اين زمينه، نه نزديك و نه صميمى بودهاست. صبح روز بعد او يك ساعت و
نيم، با معاون عمليات وزارت خارجه، لرد ساليسبرى، گذراند. همانطور كه سينكلر خواسته
بود، روزولت جزء به جزء عمليات را براى ساليسبرى شرح كرد و بنظرش رسيد كه لرد
كاملاً مفتون شدهاست. رفتار او بسيار انعطافپذير و مترقىتر از رفتار بوكر بود.
نمايان بود كه او دل نگران كمك به حكومت جديد ايران است و بسيار آگاه بر مسائلى است
كه روابط با انگلستان براى اين حكومت ببار مىآورد. او مىپذيرفت كه در كوتاه مدت،
كمك اقتصادى نتايج فورى و جدى با اين حكومت است. اما خاطر نشان مىكرد كه كمك بلند
مدت بايد با «حل و فصل مسئله نفت» همراه شود
روزولت به
ساليسبرى گزارش كرد، همانطور كه به بوكر گزارش كرده بود، به شاه و زاهدى از سوى
دولت پادشاهى انگلستان نيز تأمينها را داده است. ساليسبرى اطمينان داد - همانطور
كه هر يك از آنها چنين كردند - كه اين اظهارات موجه بودهاند و خوب ابراز شدهاند و
انگلستان بر اين ارزيابى است كه رسيدن به يك توافق را بر سر نفت با حكومت ايران، هر چه زودتر، ضرورت دارد
و ما كاملاً آماده انجام اين توافق هستيم.
در
ساعت 14، روزولت به حضور نخست وزير رسيد. او در ساختمان شماه 10 داونينگ استريست،
در بستر بود. پراحساسترين فرصت بود. نخست وزير وضع جسمانى بدى داشت. در شنيدن صدا،
سخت دچار مشكل بود. بزحمت مىتوانست جملهها را ادا كند. چشم چپ او، در ديد، دچار
مشكل بود. با وجود اينهمه، تمام هيجان را بخاطر موفقيت عمليات، ابراز مىكرد و از
مهربانى فرو گذار نمىكرد. او بر روزولت غبطه خورد و آرزو كرد كاش «چند سالى»
جوانتر بود و تحت فرماندهى او خدمت مىكرد. او همان اظهارى را كه به سينكلر كرده
بود، تكرار كرد: اگر موفقيت عمليات حفظ شود، عالىترين عمليات از جنگ دوم بدين سو
است. او تأكيد كرد كه قوياً بر اين نظر است كه هركار ممكن براى كمك به حكومت جديد
انجام بگيرد. كمك اقتصادى ايران نبايد معطل برقرار شدن روابط سياسى با انگلستان يا
حل مسئله نفت بگردد. او تا آنجا رفت كه گفت: اگر لازم باشد، او، شخصاً، به ايران
كمك اقتصادى مىكند پيش از آنكه روابط ديپلماتيك بر قرار شوند. او توضيح نداد اين
كار چگونه بايد انجام بگيرد. او توضيح داد كه براستى شركت نفت انگليس و ايران در
چند سال گذشته، «همه چيز را خراب كرد» و او كاملاً مصمم است ديگر نگذارد چيزها خراب
شوند. عمليات ما به ما فرصت ذيقيمت و غير منتظرهاى را داده است و با استفاده از
آن، بايد تمامى سيماى خاورميانه را تغيير بدهيم. در خاتمه، او از روزولت خواست كه
به رئيس جمهورى امريكا بگويد او احساس مىكند بسيار بهتر است و بايد «تا هر وقت
لازم است، مىبايد بر مقام ماند». همچنين او از روزولت خواست بعد از ديدار با رئيس
جمهورى، به او بنويسد و در آينده، با او در ارتباط باشد.
نخست وزير چندين اشاره كرد كه نشان مىدادند او به انتليجنت سرويس بمثابه
دايره خود مىنگرد و علاقه قلبى به آن دارد. شايد بخاطر وضع جسميش بهنگام ديدار،
بنظر مىرسيد قضاوتهايش گرفتار ابهامند و ميان اسكالتند يارد و انتليجنت سرويس تميز
روشنى نمىدهد. او در باره سينكلر و تشكيلات اطلاعاتى امريكا گرفتار ابهام بود.
حروف اول اطلاعات مركزى امريكا، CIA، براى او هيچ
معنائى نداشت. اما او تصور مبهمى داشت از اينكه روزولت بايد با دوست قديمى او بدل
اسميت ارتباط گرفته باشد.
سينكلر
گفته بود او اثر بهترى بر مخاطبان خود مىگذارد اگر نه او و نه اعضاى دايره او، در
طول گزارشهاى روزولت به ديگر اعضاى دولت انگلستان، حاضر باشند. و نيز او مىداند كه
رزولت نخست وزير و وزير خارجه را ملاقات مىكند. او تنها يك استثناء قائل شد. او
پرسيد: آيا روزولت در گفتگو با سر ويليام استرانگ، معاون وزارت خارجه، حاضر باشد؟
او توضيح داد كه استرانگ منشاء هدايت سياسى او و تجويزهائى است كه از وزارت خارجه
درخواست شد و گفت او نگران اثر برخى از قسمتهاى اين گزارش بر استرانگ است. در جريان
گفتگو، آشكار شد كه آن قسمتى كه بطور خاص مورد نظر سينكلر بود اين بود كه چرا
پايگاه سيا در فاصله 15 تا 19 اوت،
گزارش كامل كارها را ندادهاست. سينكلر كسى نيست كه احساس خود را نمايان كند. اما
هيجان چهره او را بر افروخت وقتى استرانگ با صميمت به توضيحات پاسخ ميداد و
خاطرنشان مىكرد كه رزولت تنها كار ممكن را كرده و تصميماتى كه اتخاذ و اجرا
شدهاند، تنها كارى بودهاست كه بايد مىشد. وقتى آنها از دفتر استرانگ بيرون
مىآمدند، يكى از اعضاى دفتر سينكلر، با شادى بسيار، با بستهاى داراى روبان قرمز،
شامل اشياء هنرى، بسوى او آمد. سينكلر به روزولت آفت: اين هديه علامت تصويب طرحى كه
آنها پيشتر از اجراى آن، روى برگرداندند، مىباشد و اين تغيير موضع وزارت خارجه
بيمن موفقيت در ايران، بعمل آمدهاست.
آنچه عمليات مىآموزند:سيا تاريخ كودتاى ننگين 28 مرداد را منتشر
مىكند:
انقلاب اسلامى: اين قسمت از گزارش سيا كه انتقاد از خود و از
انتليجنت سرويس انگلستان است، بسيار عبرتآموز است. نخست بخاطر اينكه با توضيح ضعف
انتليجنت سرويس آن اسطوره را مىشكند كه، در ايران، از انتليجنت سرويس ساخته بودند.
هر چند هنوز كه هنوز است، اسطوره برجاست. واقعيت دوم درس آموزتر است: اگر از درون
به قدرت خارجى مراجعه نمىشد، امريكا و انگلستان، بر روى هم، توانائى كودتا را پيدا
نمىكردند. بدين قرار، استبداد در ايران بر نظامى متكى است كه بدون تكيه گاه خارجى،
برجا نمىماند. بخش حاكم در اين نظام، اصرارش به تحت سلطه بردن اقتصاد و دولت
ايران، بسى بيشتر از سلطه گر است. پس اين در درون است كه مىبايد طرز فكرها و نظام
اجتماعى را تغيير داد. در رابطه با خارج، قطع رابطه گروه بنديهاى حاكم با قدرتهاى
خارجى نيز از مهمترين كارها در مبارزه بخاطر استقلال و آزادى و بدين دو اصل، دست
يافتن به مردم سالارى است.
d دو عنصر، از
عناصر پشتيبان عمليات، توانائى سرعت
بخشيدن به عمليات را، وقتى بدين كار
نياز پيدا مىشد، نداشتند. اين دو، ارتباطات و دائره جنگ روانى بودند. افراد بسيارى
از افسران ارتباطات، در اداره مركزى سيا و در پايگاه هاى سيا در نيكوزيا و تهران
ساعات بسيار كار مىكردند و اهل ابتكار بودند، غيرت بخرج مىدادند و از عهده حجم
بزرگ ارتباطات بر مىآمدند. در فاصله 14 مه تا 1 سپتامبر، در جمع، 990 پيام، مربوط
به عمليات آژاكس، از اداره مركزى فرستاده و يا به دست رسيد. نارسائى در كار
ارتباطات ميان اداره مركزى با نيكوزيا و نيكوزيا با تهران بود. در تهران، تسهيلات
اداره ارتباطات خاورميانه، به پايگاه سيا، با فرستادن و گرفتن همزمان مخابرات از
هريك از سه پايگاه مخابراتى به دو پايگاه ديگر، يارى مىداد. تا نزديكى پايان دوره
عمليات، فاصله بزرگى ميان پيامهائى كه تهران به نيكوزيا مىفرستاد و پيامهائى كه از
آن پايگاه دريافت مىكرد، وجود داشت. زمان ارسال آنقدر سريع كه انتظار مىرفت نبود.
تعداد كمى از پيامهاى «عمليات بلادرنگ» از هريك از سه پايگاه فرستاده مىشدند. اما
وقتى تهران چنين پيامى را مىفرستاد، از زمان به رمز درآوردن آن تا رسيدن به اداره
مركزى سيا و كشف رمز شدنش، 3 تا 4 درصد طول مىكشيد.
در
ماه ژوئيه از اداره جنگهاى روانى استمداد كرد. هر دو، اداره و مقامات بالاتر دلواپس
موضوعات - از جمله متون مقالههاى جديد، تفسيرها و سرمقاله - كه بايد در مطبوعات
اين كشور منتشر مىشد. چون متون ا حول موضوعاتى كه اداره مركزى و پايگاه سيا در تهران معين مىكردند، توسط شاخه 4
شعبه خاور نزديك، تهيه مىشد. قرار اين بود كه خلاصهاى از اين مقالهها به پايگاه
فرستاده شود تا ميان مطبوعات مجلس دوست توزيع شود و تبليغات ضد مصدقى را تقويت
كنند. اين حمايت بعمل نيامد. اداره جنگهاى روانى نتوانست تماسهائى را با ناشران
امريكائى برقرار كند چنانكه آنها بدون اينكه بدانند منشاء آن كجاست منتشر كنند و
بدون آنكه در متحواى متون ، بخصوص قسمتهائى كه برآنها تأكيد شدهاست، تغيير دهند.
در برابر اين ناتوانى، ميز ايران در وزارت خارجه توانست نوشتهاى از سيا را در
نيوزويك، منتشر كند. اين كار را با استفاده از رابطه عادى افسر خود با اين مجله،
انجام داد. پذيرفتن اين واقعيت كه سيا نمىتواند چنين مجرائى را بكار گيرد، بمعناى
آنست كه تحصيل چنين توانائى بايسته است. برقرار كردن تماسهائى از آن گونه براى
تأمين انتشار مواد، خواستنى و بجاست. بايد تدبيرى بعمل درآيد تا كه سردبيران و
صاحبان مطبوعات روشن شوند و مواد، براى انتشار، به آنها داده
شوند.
d در جريان
عمليات، اعضاى سيا با اعضاى انتليجنت سرويس، در واشنگتن و نيكوزيا و لندن و - برحسب
اتفاق - قاهره، در تماس بودند. غير از واشنگتن، در بقيه نقاط ما در سرزمين آنها با
آنها تماس داشتهايم. در موقعيت نفوذ در سازمان آنها، بويژه با قصد پى بردن به
تاريخچههاى افراد اين سازمان، بودهايم. واقعيت اينست كه اين سازمان حاضر بود
بمثابه شريك كوچكتر در اين عمليات شركت كند، در قسمتهاى پيشين اين گزارش، قيد
شدهاست. افسران انتليجنت سرويس كوشش بايستهاى بكار مىبردند دوستى و اعتماد
افسران سيا را كه با آنها در تماس بودند، بدست آورند. وجود اصطكاك ميان اداره مركزى
انتليجنت سرويس و پايگاه انتليجنت سرويس در نيكوزيا براى ما جالب بود. با اينهمه،
آنچه از ديدگاه عمليات بيشترين توجه را بخود جلب مىكرد، تعداد معدود اعضا براى
خاورميانه بود. در نيكوزيا، تنها دو افسر انتليجنت سرويس و دو ماشين نويس عمل در ايران و چندين كشور خاورميانه، را
بر عهده داشتند. در اداره مركزى انتليجنت سرويس در لندن، حتى يك تن كه كارش تنها
ايران باشد، نبود. در آن سازمان، تنها يك متخصص امور خاورميانه و دور وجود داشت.
اين كمبود نفرات، در هر فرصت، در نظر اول، بچشم مىآمد و شگفتى مىآورد. يك نمونه
از اين واقعيت، اينكه نماينده انتليجنت سرويس در واشنگتن بخش مهمى از وقت خود را
صرف به رمز درآوردن و رمز گشودن مىكرد. خاصه كمبود نفرات براى ما از نظر ديگرى
درخور توجه بود. ما آگاه شده بوديم كه تمامى اعضائى كه در مستعمرات خدمت كرده بودند
و تمامى مقامات عالى مقام اداره هند، از خدمت معاف شدهبودند. البته دو افسرى كه در
نيكوزيا با ما همكارى داشتند، جوان و داراى تحصيلات و تعليمات عميق بودند. يكى از
آنها 6 سال در قبرس بود و در زبان، سخت روان بود. ديگرى كه جوانتر و هنوز كارآموز
بود نيز خوب زبان را مىشناخت.
d از درسهاى
ديگرى كه آموختيم، توانائى اداره مركزى سيا در برنامه گذارى و كفايت اين مركز و
پايگاه هايش در اجراى دستورهاى عمومى و خاص بود:
* نخست، مىبايد برنامه گذارى اداره مركزى
سيا را انتقاد كنيم:
همانطور كه در صفحات پيش، توضيح دادهايم،
نقشه عمليات بطور مستقيم بر اساس يك رشته از فرضها، تهيه شد. اين فرضها را سيا با
همكارى انتليجنت سرويس، تهيه كردند. اگر بخواهيم آنها را تا جائى كه بايد خلاصه
كنيم، عبارت مىشوند از
1 - اگر همه فشارها وارد مىآمدند، شاه
بايد متقاعد مىشد عملى را كه از او خواسته مىشد، انجام دهد.
2 - تضمين حمايت شاه از زاهدى كه هم موجب
برانگيختن زاهدى به عمل مىشود و هم به او توانائى مىدهد حمايت بسيارى از افسران
داراى مقامات كليدى را بدست آورد.
3 - با مجبور شدن ميان پيروى از فرامين شاه
يا دستورهاى مصدق، ردههاى مختلف ارتش و افسران آنها، از فرامين شاه اطاعت
مىكنند.
اين فرضها بدون
آنكه وضعيت جارى سنجيده شود، پايه نقشه عمليات شدند. حال آنكه در درستى آنها ترديد
وجود داشت. سفير امريكا در ايران و افسر ميز ايران در وزارت خارجه امريكا و نيز
افسر دايره اطلاعات وزارت امور خارجه امريكا اصرار مىورزيدند كه فرض اول كاملاً
سطحى است. هندرسون، سفير كبير، گفت كه اين وعده كه شاه همكارى مىكند، دروغ
است.
* پايگاه سيا در تهران نيز در اين جملات، نظر
مشابهى را اظهار كرد: اين فرض كه اميد داشته باشيم شاه از كودتائى توسط ارتش حمايت
كند، غير واقع بينانه است. اداره اطلاعات و تحقيقات وزارت خارجه، در مطالعه مخصوصى،
بتاريخ 29 ژوئيه 1953، با عنوان «برآورد نتايج محتمل بركنارى مصدق از نخست وزيرى»،
اين عقيده را خاطر نشان كرد كه مخالفان مصدق ضعيف هستند، فاقد نقشه عمل هستند و از
عناصر ناهمگونى تشكيل شدهاند كه توانا به وحدت عمل نيستند. چرا بايد نقشه كشان
اداره مركزى سيا، از آگاهان به امور ايران، اينسان بريده و منزوى باشد؟ بدين علت
بود كه نقشه عمليات، بضرورت، از پذيرفتن وضعيت آنسان كه هست، پرهيز كرد و ناگزير شد
بر اصل قوت و عمل مثبت، اقدامات متهوارنهاى را در نظر بگيرد تا كه فرضها را به
واقعيت بدل كنند. بايد خاطر نشان كرد
كه در جريان گفتگوهاى بيروت و در پيامهائى كه بعد از آن رد و بدل شدند، اعضاى سيا
كه مىبايد نقشه را در تهران به اجرا مىگذاشتند، برغم مخالفت اوليه، فرضها را
پذيرفتند. چنانكه با نزديك شدن زمان عمل، همآهنگى كامل برقرار
شد.
d نه تنها
فرضهاى مبناى نقشه آزمايش شدند، بلكه عوامل ديگرى كه در نقشه با ارزيابى جزئيات
روانشناسى ايرانيان، تعيين شده بودند، تجربه شدند. اين عوامل، در نيكوزيا و بيروت،
موضوع بحث و پيش سنجى شدند. اما تجربه نشان داد كه همه ايرانيان دست اندركار اجراى
نقشه، عملى را كه از آنها خواسته مىشود، انجام نمىدهند. حتى آنهائى كه كار را بر
عهده مىگيرند، كار را به ترتيبى كه از آنها توقع مىشود، انجام نمىدهند. در
نتيجه، عمليات كوششهاى مكرر براى دست يافتن به هدفها را ايجاب كردند. اين تحليل
صحيح بود. در حقيقت، اقدامات نظامى اوليه بيراهه روى شدند. ايرانيانى كه بطور
مستقيم به آنها مراجعه شد، در نهايت، از پيروى از رهنمودئى كه پايگاه سيا اجرايشان را اساسى مىدانست، سرباز
زدند.
اين
امر كه جنبه نظامى نقشه، با عملى كه نتيجه آن ابراز دشمنى علنى با مصدق شد، متوازن يا كامل شد، در اين زمينه،
بدانخاطر بود كه آنهائى كه مأمور اجراى نقشه بودند، از انجام بيشترين جزئيات آن،
منحرف شدند. تكيه نقشه بر برنامه تحصن هرچه وسيعتر بر ضد حكومت مصدق بود. اما
معلوم شد عملى كردن آن غير ممكن است زيرا مجلس منحل شد. و نيز، بدان علت كه بيشترين
رهبران مذهبى روشنفكر زير بار انجام كارهائى كه از آنها خواسته مىشد، نمىرفتند.
اين امتناع رهبران، بچشم برنامه گذاران آمده بود. اما عاملان اصلى انتليجنت سرويس
اطمينان داده بودند كه اين رهبران كارهائى را كه از آنها خواسته مىشود، انجام
خواهند داد.
d خصومت همگانى
با حكومت مصدق، از طرق ديگر برانگيخته شد. برخى از مخالفتها را پايگاه به مأموران خود القاء كرد و برخى ديگر را
مأموران خود انديشيدند و به اجرا گذاشتند. در صفحات گذشته، از اين فعاليت، ضمن شرح
رويدادها در تهران، سخن رفته است. در اينجا، تنها يك نتجه حاصل در خور تكرار است. و
آموزشى است كه در باره نفوذ مطبوعات در ايران، تحصيل شد. بايد پذيرفت كه در سالها و
ماههاى كار با مطبوعات پراكنده و روزنامه نگاران پولكى (يا ميهن دوست)، در تهران،
پايگاه هنوز مطمئن نبود كه آيا بابت
پولى كه خرج كردهاست، نتايج مطلوب، بدست آوردهاست يا نه؟! با وجود اين، در ژوئيه
و اوائل اوت، تمامى روزنامه هائى كه ما و يا انگلستان روابط كارى بر قرار كرده
بوديم، بر ضد مصدق شدند. با توجه به واكنشهاى مردم در روزهاى بعد از 16 اوت، جاى
ترديد نيست كه تبليغات مطبوعات بطور مستقيم در همگان اثر جدى نهاد و آنان را به
انديشيدن بر نهج مثبت برانگيخت. تحليل جداگانهاى از عمليات مطبوعاتى بايد بعمل آيد
تا در عمليات آينده، راهنما شود.
d عمليات، زمان
آزمون عاملان اصلى امريكا و مأموران پايگاه سيا كه در عمليات شركت كردند، نيز شد.
كار تمامى اين عاملان و مأموران عالى بود. آسان است بگوئيم آنها كارى عالى به انجام
بردند. زيرا آنها اجراى دستور نمىكردند بلكه با جان و دل، عمليات را انجام
مىدادند. واقعيتى كه در اينجا بايد مد نظر قرار داده شود اينست كه در گزينش و
استخدام افراد، در يك دوره طولانى، سيااز ضابطه پيروى كردهاست كه ايدئولوژى آنها
با سياست امريكا در باره ايران و روسيه شوروى، موافق باشد. در آينده نيز، اين عامل
در استخدام مأموران در ايران، بايد رعايت شود. در باره اين امر كه كاليبر بالاى مأموران
در دست آوردهاشان منعكس است. در يكى از خطيرترين دورههاى پايگاه سيا، تماس عاملان
اصلى، على جليلى و فرخ كيوانى، با سيا قطع شد. اما آنها بابتكار خود، عملياتى را
انجام دادند كه پايگاه سيا مىخواست انجام دهند.
عملكرد
عالى مأموران بومى، ارزش عامل برنامه گذارى دراز مدت پايگاه را ثابت مىكند. عامل
ديگرى كه داراى اهميت واقعى است، توانائى پايگاه در توليد مدارك بومى، در زمانى
كوتاه است. مداركى كه وقتى ساخته شدند، كاملاً اصيل مىنمودند. از مدتها پيش، نقشه
اين كار، انجام و دستگاه مدرك سازى آماده شده بود.
d عمليات بر ما
معلوم كردند كه تدابير بلند مدت ديگرى هستند كه بايد بدانها پرداخت:
* تهيه خانههاى امن از اهميت ويژه
برخوردار است. دو خانه كاملاً امن، تا لحظه آخر اجراى عمليات، بايد در اختيار
باشند. با آنكه مجريان نقشه از ساختمان سفارت و خانههاى اعضاى سفارت، بهترين
استفاده را كردند اما مراقبت مأموران حكومت مىتوانست اين استفاده را غير ممكن
بگرداند.
* از ميان تدابير ديگرى كه پايگاه احساس
مىكند بايد بعمل در آيند، يكى ايجاد چاپخانه و تسهيلات انتشار مستقل است.
پايگاه بر اين باور است كه اين
تسهيلات بايد در درون سفارت خانه كار گذاشته شوند. اين امر كه آيا چاپ اوراق و بردن
آنها از سفارت به خارج براى توزيع، مشكلات جدى امنيتى ايجاد مىكند يا نه، موضوع
بحث است.
d نقش عمده را
در اجراى عمليات را مأموران امريكا و پول امريكا برعهده گرفت. اما اين بدان معنى
نيست كه نقشه بدون همكارى فعال انگلستان و مأموران و پول آن كشور، مىتوانست به
انجام رسد. يك امر، واداشتن شاه به همكارى در اجراى نقشه، بدون قانع كردنش توسط
امريكا و انگلستان كه آماده حمايت از او هستند، واقعيت پيدا نمىكرد. اما اگر در
عملياتى مأموران انگلستان دخالت داده نمىشدند، آنها هر اطلاعى را بدست مىآوردند، به
حكومت مىرساندند يا فعالانه مىكوشيدند تا موجب شكست آن شوند. درس اين تجربه روشن
است: در عرصه جهانى، منافع امريكا و انگلستان و فعاليتهاشان بايد همساز گردند.
معامله بزرگ اينست كه وقتى دو طرف ديدند مقاصدشان براستى يكى هستند، همآهنگى مستقيم
در زمينههاى خاص فعاليت بعمل آورند.
d واپسين موضوع
در خور توجه، امنيت اين نوع عمليات است. از زمانى كه نقشه به اجرا گذاشته شد، بخش
خاور نزديك و افريقا كوشش جدى براى عملى كردن تدابير امنيتى را انجام داد. در اين
بخش و حتى در شعبه آن ،قاعده «اطلاع به اندازه نياز»، به اجرا گذاشته شد. با وجود
اين، وقتى عمليات به انجام رسيدند،
اشخاص زيادى - انگليسى و امريكائى - از آنچه شد، اطلاع يافته بودند. شعبه 4 بخش
خاورنزديك و افريقا، اسامى اشخاصى را كه از طرح و اجراى آن اطلاع داشتند، فهرست
كرده بود. شمار كسان بسيار بيشتر از اندازه بود: در جمع 89 تن. راهى براى آگاه شدن
از طرح، بدون آنكهشعبه چهارم اطلاع داده باشد، وجود نداشت. اين امر راست است كه
همكارى مستقيم امريكا و انگلستان در اجراى عمليات، تنها به افراد معدودى اطلاع داده
شده بود. با وجود اين، بجاست كه در آينده، وقتى عملياتى از اين نوع و به اين بزرگى
و حساسيت طراحى مىشود، يك افسر خاص تأمين امنيت در جمع مجريان عمليات منظور شود.
به او اين مسئوليت داده شود كه بدقت مراقبت كند اطلاع از ميان كسانى كه مىبايد
مطلع باشند، به بيرون درز نكند.
ضميمه اول: طرح اوليه عمليات تى پى آژاكس
كه در يك ژوئن 1953، از نيكوزيا به مراكز سيا و انتليجنت سرويس مخابره
شد:
خلاصه طرح اوليه
كه توسط نمايندگان انتليجنت سرويس و سيا در نيكوزيا تهيه شد:
I - عمليات
اوليه:
الف - تأمين نياز پولى نيروى مخالف:
1 - سيا 35000
دلار به زاهدى مىدهد.
2 - انتليجنت
سرويس 25000 دلار به زاهدى مىدهد.
3 - عوامل ايرانى
انتليجنت سرويس مأمور رساندن پول به زاهدى مىشوند.
4 - در صورت
لزوم، سيا دست به خريدن رهبران نظامى كه مقامهاى كليدى دارند، خواهد
زد.
ب - تحصيل همكارى شاه:
1 - مرحله اول: متقاعد كردن شاه به اينكه
هدف مشترك انگلستان و امريكا اينست كه او را از ترس بيمارگونهاش از تحريكات
انگليسها بر ضد او، رها كنند.
الف - هندرسون سفير
كبير امريكا شاه را از حمايت مشترك انگلستان و امريكا مطمئن كند: اين دو كشور از او
حمايت مىكنند و نه از مصدق.
ب - هندرسون به
امريكا بگويد فرستاده ويژه امريكا بزودى نزد او خواهد رفت تا او را از نقشه مشترك
انگلستان و امريكا مطلع كند.
2 - مرحله دوم: نماينده ويژه امريكا شاه را
ملاقات خواهد كرد و امور زير را با او در ميان خواهد گذاشت:
الف - امورى كه با شاه در ميان گذاشته
مىشوند:
1 - هر دو
دولت مسئله نفت را ثانوى
مىدانند
2 - هدف اول حفظ
استقلال ايران و جلوگيرى از سقوط آن در دامن شوروى است. بدين خاطر است كه مصدق بايد
برود.
3 - سلطنت بهترين
پشتيبان حاكميت ملى است.
4 - تا وقتى مصدق
بر قدرت است، امريكا هيچگونه كمك مالى به ايران نخواهد كرد.
5 - مصدق بايد
برود.
6 - كمك مالى
انگلستان و امريكا به حكومتى كه جانشين مصدق مىشود، داده خواهد
شد.
7 - راه حل قابل
قبول مشكل نفت پيشنهاد خواهد شد اما حكومت جانشين براى قبول آن تحت فشار قرار
نخواهد گرفت.
ب - تقاضا از شاه:
1 - شما بايد
رهبرى سرنگون كردن مصدق را بر عهده بگيريد.
2 - اگر چنين
نكنيد، مسئوليت سقوط كشور بر عهده شما خواهد شد.
3 - اگر چنين
نكنيد، سلطنت شما سقوط مىكند و حمايت انگلستان و امريكا از شما، قطع
مىشود.
4 - چه كسى را
مىخواهيد جانشين مصدق كنيد؟ (سعى و مانور بكار مىرود تا او زاهدى را نام
ببرد)
5 - به شما هشدار
داده شود كه در اين باره با كسى صحبت نكند.
6 - نقشه عمليات
با زاهدى با شما در ميان گذاشته خواهد شد.
II - ترتيب دادن
كار به زاهدى:
الف - بعد از بدست آوردن موافقت شاه، به
زاهدى اطلاع داده خواهد شد كه با حمايت انگلستان و امريكا، به رياست حكومت جانشين
برگزيده شدهاست.
ب - موافقت با نقشه ويژه عمليات و زمان
بندى آن. دو راه براى رساندن زاهدى به نخست وزيرى وجود دارند:
1 -
نزديك به راه قانونى، شاه، با صدور فرمانى، زاهدى به به نخست وزيرى منصوب
مىكند.
2 - كودتاى
نظامى.
نخست بايد روش نزديك به
قانون را در پيش گرفت. اگر موفقيتآميز بود، قسمتى از ماشين نظامى كودتا بكار گرفته
خواهد شد. اگر شكست خورد، در ساعات بعد، نقشه كودتاى نظامى به اجرا گذاشته خواهد
شد.
III - روابط با
مجلس:
سرنگونى نزديك به
قانونى مصدق، ايجاب مىكند وكلاى مجلس خريدارى شوند.
الف - هدف اصلى
اينست كه 41 رأى بر ضد مصدق تدارك
شود. براى آنكه بركنارى مصدق به ترتيب شبه قانونى انجام بگيرد، بايد حد نصاب
نمايندگان حاضر در مجلس بيشتر از 53 نماينده نشود. (انتليجنت سرويس بر اينست كه 20
نمايندهاى كه در مهار نيستند بايد خريدارى شوند.)
ب - عاملان
ايرانى انتليجنت سرويس مأموريت نزديك شدن به نمايندگان و خريدارى آنها را برعهده
خواهند گرفت. در صورت لزوم، سيا از راه وارد كردن فشار به نمايندگان و تأمين قسمتى
از بهائى كه به نمايندگان بايد پرداخت شود، به انتليجنت سرويس كمك خواهد
كرد.
IV- روابط با رهبران
مذهبى:
رهبران مذهبى بايد كارهاى زير را انجام
دهند:
الف - صدور
بيانيه در نفى مصدق
ب - ترتيب
تظاهرات سياسى در پوشش مذهبى
ج - حمايت
هرچه بيشتر از شاه
د - بعد از
سقوط حكومت مصدق و استقرار حكومت زاهدى، با ايراد پيامهاى راديوئى، اطمينان دادن به
مردم كه حكومت جديد به مبانى دين پايبند است.
ممكن است
به مقام مرجعيت، بروجردى، وزير مشاور در امور مذهبى و يا احياى اصل بلااجرا مانده
قانون اساسى وعده داده شود. اصلى كه بنا بر آن، 5 مجتهد طراز اول بايد قوانين مجلس
را از لحاظ انطباقشان با احكام دينى، تصويب كنند.
ه - تشويق
آزار و تهديد مستقيم نمايندگان طرفدار مصدق.
V - روابط با
بازار:
تماسها با بازار، براى انتشار
شايعات ضد حكومت و احتمالاً بستن بازار بمثابه اظهار مخالفت با حكومت، بايد بكار
روند.
VI - حزب
توده:
زاهدى در انتظار واكنش شديد
حزب توده باشد و بايد آمادگى روياروئى خشونتى در حد اعلا را داشته پيدا
كند.
الف - توقيف 100 تن از رهبران حزب توده و
جبهه ملى،
ب - بستن جنوب تهران بقصد پيشگيرى از
تظاهرات حزب توده.
ج - از راه
VII - مطبوعات و
برنامه تبليغاتى:
الف - ضربه اول، تشديد تبليغات ضد مصدق
است.
ب - زاهدى، بايد بزودى رئيس واقعى تبليغات را معين كند و او بايد
بكارهاى زير بپردازد:
1 - توجيه تمامى
خبرنگاران خارجى،
2 - بيانيههاى
امريكا و انگلستان را پخش كند.
3 - حداكثر
استفاده از راديو تهران.
VIII - روابط با
ايلها:
الف - كودتا هيچگونه واكنشى را از سوى
بختياريها، لرها، كردها، بلوچها، ذوالفقاريها، ممسنيها، بوئر احمديها و ايلات خمسه
برنخواهد انگيخت.
ب - مشكل اصلى خنثى كردن رهبران ايل قشقائى
است.
IX - ساز و
كارهاى سرنگونى شبه قانونى:
الف - در اين لحظه، بهترين كار اجراى نقشه
معروف به نقشه (؟) است. ترتيب دادن پناهنده شدن انبوهى از تظاهر كنندگان مذهبى به
مجلس است. عناصرى كه رهبران مذهبى مىتوانند به حركت درآورند و كسبه بازار كه به
آنها مىپيوندند، حدود 4000 تن كه عوامل انتليجنت سرويس در مهار خود دارند و افراد
ديگرى كه سيا مىتواند بسيج كند.
ب - بايد با وسعت هرچه بيشتر، دو زمينه پخش
شود. چنانكه اين پناهنده شدن بيانگر مخالفت مردمى با حكومت مصدق باور شود. اين كار
بايد به ترتيب زير انجام شود:
1 -
زمينه اول اينكه حكومت مصدق،
از اساس، ضد مذهب است. از اين راه كه
بيشترين شمار روحانيان تأكيد كنند ميان مصدق و حزب توده و ميان مصدق و روسيه شوروى،
پيوندهايى وجود دارند.
2 - زمينه
دوم اينكه مصدق، با ديكتاتورى بى قرار و قاعدهاش، كشور را بطرف ورشكستگى كامل سوق
مىدهد. در دمادم شروع اين تبليغ، سيا مىتواند بمقياس وسيع پول تقلبى وارد بازار
كند. سيا توانائى آن را دارد كه اسكناس تقلبى چاپ كند، و بمقدار زياد، كه از اسكناس
واقعى قابل تشخيص نباشد.
انقلاب اسلامى: بدينسان روشن مىشود سخن
خمينى در باره مصدق (از اسلام سيلى خورد) ساخت سيا بودهاست. 30 سال بعد كه خمينى و
دستيارانش با ريگان و بوش معامله محرمانه كردند، از همين تبليغ سود
جستند.
ج - مذهبىها اول صبح روز كودتا بايد به
مجلس پناهنده شوند. بلافاصله، مجلس بايد رأى عدم اعتماد به مصدق بدهد. درپى اين
رأى، مصدق بايد مستعفى شناخته شود و از زاهدى بمثابه جانشين او بايد حمايت بعمل
آيد. اگر كار با موفقيت انجام شد، در اول بعد از ظهر، كودتاى شبه قانونى بايد بطور
كامل انجام شود. اگر موفقيت حاصل نشد، كودتا مىبايد عصر آن روز بعمل
آيد.
انقلاب اسلامى: آنها كه از نقشه سيا -
انتليجنت سرويس اطلاع نداشتند و نمىدانستند وكلا را يا خريده بودند و يا مشغول
خريدنشان بودند، همه پرسى براى انحلال مجلس را از اشتباههاى مصدق مىشمردند. مصدق
مجلس را بست و راه «بركنارى شبه قانونى» را نيز بست. اگر از طريق مجلس بركنار
مىشد، ضربه 28 مرداد جامعه ايرانى را از اين واقعيت آگاه نمىكرد كه ساخت استبداد
را بايد تغيير دهد. همين تجربه بود كه در ايران بعد از انقلاب اسلامى بهمن 57، بكار
آمد: ملاتاريا تدارك آن را ديده بود كه استبداد «قانونى» خويش را برقرار كند. قانون
اساسى خود را تصويب كرده بود و كافى بود از خود يك رئيس جمهورى هم پيدا كند و بساط
استبداد «قانونى» خويش را بگستراند. با اطلاع از اين نقشه ملاتاريا بود كه بنىصدر
علت نامزد شدن خود را خطر عود استبداد و نيز خطر تجاوز عراق و دست آويز استقرار
استبداد شدن جنگ، قرار داد. حاصل اقبال مردم كشور به بنىصدر و انتخاب او اين شد كه
استقرار استبداد قانونى غير ممكن گشت. خمينى در دو نوبت، در 6 و 25 خرداد 1360،
ناگزير شد بگويد اگر همه ملت بگويد بله و اگر 35 ميليون بگويند بله، من مىگويم نه.
بدينسان كودتاى خرداد 60، ملت ايران را آگاه كرد كه استبداد تاريخى از ميان نمىرود
مگر به برداشتن سه پايه داخلى متصل به پايه خارجى. با فاصله گرفتن روحانيان از رژيم
ملاتاريا، از سه پايه، يكى، پايه درحال فروريختن ملاتاريا بيشتر
نماندهاست.
بهررو، بر هر ايرانى است كه اين نقشه را نيك بخاطر بسپارد زيرا روش عمومى
قدرت پرستان را بدست مىدهد.
عمليات آژاكس كه لندن آن را تصويب
كرد:
I -
مقدمه:
سياست هر
دو حكومت امريكا و انگلستان بر اين شدهاست حكومت مصدق را با حكومت ديگرى جانشين
كنند. زيرا خطر ورشكست اقتصادى ايران قطعى و قرار گرفتن ايران در مدار شوروى محتمل
است. تنها از راه تغيير برنامه گذارى و مهار شده اين حكومت مىتوان تماميت ارضى و
استقلال كشور را تأمين كرد.
در ايران امروز،
ژنرال زاهدى تنها كسى است كه مىتواند در رأس حكومت جديد قرار گيرد و نفوذ روسيه
شوروى را سد كند و در كشور اصلاحات اساسى بعمل آورد.
نقشه، به
ترتيبى كه ذيلاً تشريح مىشود، سه مرحله دارد. دو مرحله او، مقدم بر عمل نظامى،
انجام خواهند گرفت. اين دو مرحله شامل مرحله حمايتى كنونى و كارزار تبليغاتى نيز
مىشوند. (نگاه كنيد به پاراگراف زير). اين مراحل براى منافع مشترك امريكا و
انگلستان ارزش واقعى دارند و اگر با موفقيت انجام بگيرند، حكومت مصدق بطور روز
افزون متزلزل مىشود و ديگر نيازى به عمليات نظامى نمىافتد.
هزينه اجراى اين نقشه، در
جمع، 285000 هزار دلار مىشود كه از آن، 147000 دلار را امريكا و 137000 دلار را
انگلستان مىپردازند.
II - نقشه
عمليات:
الف - حمايت مقدماتى از نيروى مخالف حكومت
مصدق:
براى يك دوره چند
ماهه، پايگاه سيا و گروه عامل
انگلستان (برادران رشيديان) در ارتباط نزديك به زاهدى بودهاند. گروه انگليسى معادل
50000 دلار (4 تا 5 ميليون ريال)، در مقام حمايت، پرداختهاست.
در طول اين
مرحله، در اول ژوئن 1953، تا حداكثر دو ماه كه اين حمايت بعمل خواهد آمد، امريكا
35000 و انگلستان 25000 دلار ديگر خواهند پرداخت. پرداختهاى اوليه از اين محل، توسط
پايگاه سيا در تهران، بعمل
آمدهاند.
وجوهى كه
انگلستان مى پردازد، همچنان از مجارى كنونى بعمل مىآيد براى مصارفى كه پايگاه هاى
انگلستان و امريكا تشخيص مىدهند.
وجوه
امريكا، بطور مستقيم، از سوى پايگاه
سيا در محل، براى توسعه دامنه طرفداران و تقويت نظامى و سياسى زاهدى، پرداخت
خواهند شد.
در
ابتداى اين دوره، زاهدى، از اين حمايت دو جانبه و قصد مشترك اين دو كشور به افزايش
حمايت ملموس، بايد بطور كامل آگاه شود.
در طول اين دوره، به كسان طرف تماس زاهدى، همچنان اين احساس بايد داده شود
كه شاه با دادن پول، از زاهدى حمايت مىكند.
در اجراى نقشه،
همساز كردن فعاليتهاى پايگاه هاى سيا و انتليجنت سرويس در تهران، از طريق تماسهاى
مستقيم ميان اعضاى پايگاه سيا و گروه
عاملان انگلستان، بعمل خواهد آمد. افراد محلى سيا بايد از راه انتقال دستورها و
تأمين ارتباط از جانب انگلستان عمل كند تا امنيت ارتباطات افزايش پيدا كند.
قدمهاى بايسته برداشته خواهند شد تا اطمينان حاصل شود كه سياست امريكا منطبق
بشود با اين نقشه.
ب - نقش شاه بمثابه كانون
مخالفت:
اين نقشه
بر اين فرض بنا مىشود كه همكارى شاه
بدست خواهد آمد. همكارى شاه بهترين اقبال موفقيت را براى كودتاى نظامى، در اختيار
مىگذارد. با وجود اين، عمليات به ترتيبى انديشيده شدهاند كه همكارى شاه ولو
ناخواسته، تأمين شود.
شاه براى
اينكه نقش خود را ايفا كند، خواستار تداركات ويژه است. بنا بر طبيعتش، آدمى بى
تصميم است. دستخوش ترديدها و ترسهااست. او بايد متقاعد شود تا نقش خود را بازى كند.
نقش ايجابى او بايد حد اقل و در كوتاهترين زمان انجام بگيرد.
ما بر اين نظر هستيم كه شاهزاده اشرف، خواهر دو قلو، قوى و توطئه گر او، كسى
است كه بيشترين اقبال در متقاعد كردن شاه به ايفاى نقش دارد. ما اطمينان داريم كه
اشرف از همكارى براى سرنگون كردن
مصدق، استقبال مىكند. با وجود اين،
بايد به نزد اشرف رفت و او را نسبت به نقشه
توجيه و روانه تهران كرد. تماس ميان
اشرف و پايگاه سيا بايد حفظ
شود.
در سه مرحله شاه را بايد آماده ايفاى نقشش كرد. در اين سه مرحله، اشرف بايد
او را آماده ايفاى نقش خود كند. مرحله اول اين خواهد بود كه شاه را قانع كند امريكا
و انگلستان هدف واحدى در ايران دارند و در همان حال، او را از ترس بيمار گونهاش از
«ديدن دست انگلستان در توطئه»، رها كند. مرحله دوم اين خواهد بود كه او را با
عبارات خاص، آگاه كند كه در آينده نزديك، انجام چه كارى از او انتظار مىرود. مرحله
سوم موافقتهاى خاص از او ستانده شوند. جزئيات اين سه مرحله بشرح
زيرند:
1 - مرحله اول:
با اطلاعى كه
اشرف به شاه مىدهد، رهبر گروه عاملان انگليس شاه را ملاقات مىكند و به او اطمينان
مىدهد كه امريكا و انگلستان در ايران هدف مشترك دارند و هردو مىخواهند از او
حمايت كنند تا بيشترين مخالفت را با مصدق بكند. رهبر گروه عاملان انگليس به شاه
خواهد گفت او در موقعيتى است كه مىتواند ثابت كند انگلستان حامى شاه است و او،
رهبر عاملان انگلستان در ايران، مجاز است از سوى انگلستان سخن بگويد و محض اطمينان
شاه، هر جملهاى را كه شاه پيشنهاد كند، در تاريخهاى متوالى، از برنامه فارسى بى بى
سى، پخش خواهد شد.
2 - مرحله دوم:
در پى اطلاعى كه شاهزاده
اشرف به شاه مىدهد، ژنرال شوراتسكف (رئيس سابق هيأت مستشارى امريكا در ژاندارمرى
ايران)، بمثابه نماينده دولت امريكا به نزد شاه خواهد رفت. اين نماينده را شاه خوب
مىشناسد و بخاطر خدمت موفقيتآميزش، در چند سال گذشته، مورد ستايش است. سخنان او
به شاه واجد دو نكته خواهند بود:
الف - در اين
موقعيت، هر دو حكومت، موضوع نفت را ثانوى مىدانند. موضوع اول طرف توجه دو حكومت
تحصيل استقلال ايران است. هر دو حكومت مصممند به ايرانيان كمك كنند تا آنها، به
خود، در حفظ كشورشان از افتادن به دامن شوروى، كمك كنند. اگر مصدق بر قدرت بماند،
سقوط اقتصادى ايران مسلم است و از آنجاكه
مصدق به حزب توده اجازه دادهاست بطور وسيع در همه جا رخنه كنند، سقوط
اقتصادى ايران ،بقدرت رسيدن كمونيستها را به دنبال مىآورد.
ب - هر دو
حكومت بر اين نظر هستند كه ادامه سلطنت پهلوى بهترين ضامن حاكميت ملى
است.
ج - تا
وقتى مصدق بر قدرت است، كشور هيچگونه كمك مالى جديد از امريكا دريافت نخواهد كرد و
كمك كنونى نيز مىتواند قطع شود.
د - مصدق
بايد برود.
ه - جانشين
او حمايت قوى از هر دو حكومت، از راه
همان نيروهائى كه بر سر كارش مىآورند، خواهد يافت.
و - يك راه حل
قابل قبول براى مشكل نفت پيشنهاد خواهد شد اما قصد آن نيست كه آن را تنها راه حل
بدانند و در صدد اجبار كشور به پذيرفتن آن باشند.
انقلاب اسلامى: واقعيت غير آن شد. زاهدى
قرار داد كنسرسيوم را به مجلس برد و گفت: گفتهاند يك واو هم نبايد از آن كم و زياد
شود. منت هم گذاشت و مدعى شد كه تا هفت، هشت سال ديگر، انرژى اتمى جانشين مىشود و
نفت روى دست ما مىماند. اما چون قرارداد خود به خود تمديد مىشود، كنسرسيوم مجبور
است پول ايران را بدهد! كودتائى را بدست افسرى تا اين حد بى سواد، انجام
دادند.
قسمت دوم
شامل نكات زير است:
الف - شاه
بر سلطنت است و بطور قطع مىخواهد شاه بماند، محور تمامى نيروهاى ضد مصدق اين سلطنت
است.
ب - اگر
شاه نخواهد با اين نيروها همگامى كند، به تنهائى مسئول سقوط كشور و از دست رفتن
استقلال آن است.
ج - اگر
شاه بخواهد تنها براه خود برود، سلطنت او سقوط مىكند و بسيار زود. برخلاف بد فهمى
شاه، امريكا و انگلستان از او حمايت كردهاند اما اگر حالا شاه از همكارى تن بزند،
اين حمايت سلب خواهد شد. نماينده امريكا مىبايد پى آمدهاى اين امر را با او موضوع
بحث قرار دهد.
د - شاه
گفته است زاهدى بمثابه جانشين مصدق، براى او، قابل قبول است. بعداً، شاه گفته است
كمكهاى مالى توسط امريكا و انگلستان به نيروى براندازى مصدق، بايد بنام و از طرف او
بعمل آيند.
ه -
حكومتهاى امريكا و انگلستان بطور كامل بر اين نظرند كه زاهدى تنها نامزد واقعى است.
با كمك امريكا و انگلستان، زاهدى آماده است در آينده نزديك دست بكار شود و كار را
با موفقيت به انجام رساند. شاه بطور كامل در جريان نقشههاى زاهدى قرار خواهد گرفت
و از او (شاه)، حداقل عمل توقع خواهد شد. بلافاصله بعد از ديدار نماينده امريكا،
رهبر گروه عاملان انگلستان به ديدار شاه خواهد رفت و همانگونه سخنان را به او خواهد
گفت.
3 - مرحله سوم:
اين مرحله
در مسئوليت تنهاى شاهزاده اشرف است. بالافاصله بعد از ديدارهاى نمايندگان امريكا و
انگليس، هنوز كه شاه تحت تأثير سخنان آنهاست، شاهزاده اشرف بايد امضاى او را پاى سه
مدرك بدست آورد: نخستين مدرك از اين سه، مىبايد تاريخ داشته باشد. دومى و سومى
بايد بدون تاريخ باشد. اين مدركها عبارت خواهند بود از
الف - يك نامه
سرگشاده خطاب به تمامى افسران وفادار و دعوت از آنها به همكارى با حامل نامه در
كوششهائى كه براى باز سازى اعتبار ارتش لازم مىبيند. همكارى با او در اعاده احترام
به خود و ابراز فداكارى نسبت شاه و كشور.
ب - فرمان نصب زاهدى به رياست ستاد ارتش
.
ج - فرمانى
خطاب به تمامى ردههاى ارتش مبنى بر اطاعت كامل از دستورهاى رئيس ستاد منتصب
او.
اين سه
مدرك بايد درجا از كاخ بيرون برده شوند. نامه سرگشاده بايد در اختيار زاهدى قرار
بگيرد و دو نامه ديگر به پايگاه سيا
برده و براى موقعى نگاهدارى شود كه موقع استفاده از آنها است.
در پى
كوششى كه از شاه توقع شده و با امضاى اين مدارك انجام داده است، ممكن است شاه حالت
غليان پيدا كند. زود يا دير او شروع مىكند به انديشناك شدن و ترديد كردن. از اين
رو، او را بايد از پايتخت به سفر برد. مرجح اينست كه به زيارت مشهد برده شود. او
بايد در مشهد بماند تا كه زاهدى مهار امور را بدست آورد. او تنها وقتى به پايتخت
باز خواهد گشت كه نخست وزير جديد مستقر گشته و شاه تصويب او را اظهار
كند.
ج - سامان دادن كارها باتفاق
زاهدى:
تماسهاى
مداوم افراد سيا و عوامل انتليجنت سرويس با زاهدى يا نمايندگان او به روشن شدن روز افزون نقشههاى او و
عناصرى كه او اميدوار است به كمك او برخيزند، كمك كردهاند. اين مواد و گزارشهاى
اطلاعاتى در تهيه «سازماندهى كودتا» آمدهاند.
درپى
تماسها با شاه، بشرحى كه گذشت، هر دو حكومت امريكا و انگلستان بطور مستقيم به زاهدى
اطلاع خواهند داد كه از شاه موافقت محكمى براى او گرفتهاند و زمان آنست كه نقشه
تفصيلى آماده شود و به اجرا درآيد.
نامه
دعوت شاه از افسران وفادار به همكارى با حامل آن، در اختيار زاهدى قرار داده خواهد
شد. او خواهد توانست، با استفاده از اين نامه، دستياران نظامى خود را بخدمت درآورد.
زاهدى همچنين نامزد امريكا و انگلستان براى اجراى «نقشه براندازى مصدق» شناسانده
خواهد شد. اين نقشه با زاهدى موضوع تبادل نظر خواهد شد و او فرصت خواهد داشت قسمتى
را تكميل و يا تغيير بدهد. لازم است تمايلات و قابليتهاى او رعايت شوند. به زاهدى
گوشزد خواهد شد كه بنا بر نقشه، در مرحله پيش از زمان كودتا نيز، در حمايت پوشيده
از عمليات، امريكا و انگلستان همآهنگى كامل دارند. تمامى عناصر بالقوه مخالف مصدق
مىبايد مخالف بالفعل شوند چنانكه در روز كودتا، سرنگون كردن حكومت مصدق، به وسائل
قانونى، ميسر شود. بايد به زاهدى حالى شود كه منش و شهرت حكومت جانشين بهتر خواهد
شد اگر عمل نظامى محدود به تأمين كنترل شهر شود وقتى به اين موفقيت قانونى اعتراض
مىكند.
با
وجود اين، بسا ممكن است شاه از قبول پيام نماينده امريكا تن زند و يا نخواهد
مدركهارا براى زاهدى را امضاء كند.
به زاهدى بايد اطلاع داده شود كه در صورت موافقت زاهدى، امريكا و انگستان
آمادهاند، بدون همكارى فعال شاه، نقشه را به اجرا بگذارند. ما مىبايد به هرگونه
كوششى براى اينكه شاه ولو ناخواسته، در اجراى نقشه كودتا شريك شود و همان نتيجه
بدست آيد كه اگر او بطور فعال در اجراى آن شركت مىكرد.
د - سازماندهى عمليات سرنگونى حكومت
مصدق:
موادى كه
در زير مىآيند بايد از طريق پايگاه
سيا در تهران با زاهدى در ميان گذاشته شود تا تغيير بايسته در آن بعمل
آيد.
تحت
عناوين آينده، قواى موجود يا بالقوه و نقشهايشان مىآيند. در اين ارزيابى، توانائى
قواى طرفدار مصدق نا ديده گرفته شدهاند.
1 - سازماندهى كودتا:
الف - دفتر
نظامى: رئيس اين دفتر با افسرى خواهد بود كه زاهدى منصوب مىكند. اما امريكا و
انگلستان نيز بايد او موافق باشند. افسران عالى رتبه معدودى عضو اين دفتر خواهند
شد. اين دفتر با پايگاه سيا در تهران
در ارتباط خواهد بود. باتفاق امريكا و انگلستان نقشه اوليهاى براى تأمين امنيت
تهران تهيه خواهد كرد. براى اينكه دفتر نظامى از عهده كارهايش برآيد، مبلغ 75000
هزار دلار، در اختيارش قرار خواهد گرفت.
ب - وظايف
دفتر: فورىترين وظيفه دفتر گزينش افسرانى با مقامهاى كليدى در تهران است. افسرانى
كه در عمليات برضد مصدق، بتوان روى آنها حساب كرد.
دفتر نظامى
نقشه كودتا، تهيه شده توسط امريكا و انگلستان، را، عمل به عمل، ارزيابى خواهد كرد
تا كه اطمينان حاصل شود كودتا با موفقيت انجام خواهد شد. برخى از اين عمليات،
تدابيرى هستند كه بايد بلادرنگ بعمل آيند: تصرف ستاد ارتش، پايگاه راديو تهران، خانههاى مصدق و اطرافيان
او، ادارات مركزى شهربانى و ژاندارمرى، مركز پست و تلگراف و تلفن، مجلس و ادارات
مطبوعات و بانك ملى و چاپخانه آن. توقيفها شامل وزيران مصدق و افسرانى كه مقامهاى
كليدى دارند و با مصدق همكارى مىكنند و گزيدهاى از مديران مطبوعات
مىشوند.
تدابيرى بر
ضد حزب توده بايد اتخاذ شوند. زاهدى بايد
منتظر واكنش شديد حزب توده باشد و كاملاً آماده روياروئى با حداكثر قهر
باشد. تا وقتى حكومت مصدق جانشين نشدهاست، امكان خنثى كردن حزب توده وجود ندارد.با
وجود اين، از زمانى كه حكومت تغيير مىكند تا وقتى كه حزب توده توانائى ريختن به
خيابانها را پيدا كند، چند ساعتى وقت خواهد بود. بهنگام انجام كودتا، 100 تن از
رهبران حزب توده و جبهه ملى و روزنامه نگاران بايد توقيف شوند. توقيف شدگان كسانى
خواهند بود كه اساميشان در فهرستى از 80 اسم آمدهاند كه بتازگى توسط انگلستان و
پايگاه سيا در تهران، تهيه شدهاند.
بر آنها افزوده مىشود اسامى كه زاهدى بر فهرست خواهد افزود. مهار خيابانهاى تهران
از اجتماع اعضاى حزب و ديگران، پيشگيرى مىكند. توزيع هرچه وسيعتر اعلاميه، با
امضاى كميته مركزى حزب توده ايران، بايد اعضاى حزب را غرق ابهام كند و از اجتماع و
عمل آنها پيشگيرى كند. براى امريكا ميسر است گاز اشك آور، جوهر پاك ناكردنى يا مواد
ديگرى در اختيار بگذارد كه مانع از جمع شدن افراد مىشود. هواپيماهاى نيروى هوائى
مىتوانند اخطاريه هائى را پخش كنند و مردم را از عواقب اجتماع در خيابانها بر حذر
كنند.
ج - عمليات در
روز كودتا: در اين عمليات، اساساً، از همان رهنمودها پيروى خواهد شد. به ترتيبى كه
در هر يك از سه وضعيت، شدنى باشند. اين سه وضيعت عبارتند از:
وضعيت الف:
اعتراض هرچه وسيعتر روحانيان بحكومت مصدق. در پى آن، بلافاصله، اقدام نظامى بعمل
خواهد آمد.
وضعيت ب: لحظهاى
كه شاه بزور مصدق ناگزير از ترك كشور مىشود. اين عمل مصدق يا نتيجه قوت گرفتن
نيروى مخالفى است كه شاه، خود خواسته، آن را رهبرى مىكند و يا بر اثر قوت گرفتن
نيروى مخالف است و شاه خود ناخواسته در رأس آن قرار مىگيرد.
وضعيت ج:
لحظهاى كه مصدق بر آن مىشود استعفاى خود را تقديم كند. اين عمل مىتواند ناشى
باشد از نگرانى او از قوت گرفتن مخالفان و همان شكل را پيدا كند كه در گذشته به
نمايش درآورد. يعنى خواستار حمايت شخص شاه شود و به اين عنوان كه شاه حمايت
نمىكند، تودهها را به خيابانها بكشاند.
در وضعيت
الف، عمليات زير بايد انجام گيرند:
در اوج
وضعيت الف، زاهدى با عمليات محدود نظامى، ستاد ارتش را تصرف مىكند. او، بلادرنگ،
برگزيده خود را بر ستاد ارتش خواهد گمارد و اقدام به توقيف مصدق خواهد كرد. جلسه
مجلس منعقد خواهد شد و مخالفان به مصدق رأى عدم اعتماد و به زاهدى رأى تمايل خواهند
داد. در اين حال، خواه با در دست داشتن فرمان نخست وزيرى از شاه و يا بدون آن،
زاهدى حكومت را تصدى خواهد كرد و عمليات مختلف كودتا را كه در بالا بر شمرده شدند،
انجام خواهد داد. وقتى مهار خويش را محكم كرد، ديگر مشكلى براى تحصيل رأى اعتماد از
مجلس نخواهد داشت. تنها در آن وقت، شاه به تهران مراجعت خواهد
كرد.
در وضعيتهاى ب و
ج عمليات زير بايد انجام شوند:
تنها تغيير
در نقشه اين خواهد شد كه زمان بندى عمليات كودتا تا زمان بحران كنونى جلو انداخته
شوند و جنبههاى نظامى با هم انجام شوند.
2 - سازمان دهى ايجاد حداكثر مخالفت مردمى
با مصدق پيش از انجام كودتا:
الف - برنامه عمومى
اينست كه مخالفت مردمى و بى اعتمادى و ترس مردم از مصدق و حكومت او، ايجاد و توسعه
و تشديد يابد. براى اجراى اين برنامه، 150 هزار دلار اختصاص داده مىشود. اين
برنامه مىتواند مراحل زير را داشته باشد:
مرحله اول - حمايت
مقدماتى از زاهدى با پول گذاشتن در اختيار او براى اينكه بتواند بر شمار دوستان خود
بيفزايد و اشخاص داراى موقعيتهاى كليدى را با خود موافق گرداند.
مرحله دوم:
تبليغات هرچه وسيعتر بر ضد مصدق و حكومت او اما مصدق خود بايد آماج اصلى حملهها
باشد. اين كار بايد تنها يك تا دو هفته پيش از وضعيت الف انجام بگيرد به ترتيبى كه
مصدق مجال واكنش مؤثر را پيدا نكرد و بر اثر طول زمان، اثر آن از ميان
نرود.
مرحله سوم:
اين مرحله همان وضعيت الف است كه پيش از اين، تعريف شد.
ب - وظايف عناصر
خاص:
(1) - مطبوعات و
تبليغات: در مرحله حمايت، گروه انگليسى به مطبوعات كوچك خط ضد مصدقى خواهد داد. در
مركز سيا و در پايگاه آن در تهران،
مقالهها، شبنامهها و كاغذهاى ديوارى ،برخى از آنها بنفع شاه و بعضى ديگر بر ضد
مصدق، تهيه و به فارسى ترجمه خواهد شد. نوشته هائى كه براى بى اعتبار كردن مصدق
تهيه مىشوند بايد مضامين زير را داشته باشند:
(الف) - مصدق
پشتيبان حزب توده و اتحاد شوروى است. (اين مضمون بايد با مدارك جعلى ثابت
كرد).
(ب) - مصدق دشمن اسلام است چرا كه متحد حزب توده
است و هدفهاى اين حزب را به پيش مىبرد.
(ج) - مصدق بعمد
روحيه ارتش را خراب مىكند و توانائيش را براى حفظ نظم از ميان
مىبرد.
(د) - مصدق بعمد
عناصر تجزيه طلب را تقويت مىكند. اين كا را با برداشتن مهار ارتش از مناطق ايل
نشين انجام مىدهد. يكى از هدفهاى برداشتن مهار ارتش بر اين مناطق، آسان كردن تسلط
شوروى بر استانهاى شمالى ايران است.
(ه) - مصدق بعمد
اقتصاد كشور را به ورشكست مىكشاند.
(و) - قدرت مصدق
را فاسد كرده است طورى كه ديگر از آن آدم وارسته سالهاى پيش، اثرى نماندهاست. او
اينك همان غريزه سركوبگرى را يافته است كه مستبدها دارند.
(ز) - بر مبناى
اين مضامين بايد اصرار شود كه مصدق قربانى القائات اطرافيان جاه طلب و بى ايمان خود
شده است.
بنظر اساسى
مىرسد كه زاهدى مىبايد كه مدير تبليغات مطبوعاتى را انتخاب كند كه معاون نخست
وزير نيز باشد. پايگاه سيا در تهران
نام شخصى را كه بايد مورد موافقت امريكا و انگلستان نيز باشد، از زاهدى بگيرد. يك
يا دو هفته قبل از وضعيت الف كوشش تبليغاتى پرحجم بايد انجام بگيرد. تهيه برنامه
اجرائى، اين تبليغات وظيفه اوليه پايگاه
سيا در تهران است.
(2) - توجيه تمامى
خبرنگاران خارجى: اگر بهنگام كودتا، مجلس مشغول كار بود، كوشش خواهد شد تغيير حكومت
بصورت ظاهر قانونى بشود. اگر در تعطيلات بود، نمايندگان توسط يكى از افسران منتخب
كه عضو مخالفان مصدق است، به تشكيل جلسه فراخوانده خواهند شد.
در تدارك
تغيير حكومت، به يكچند از نمايندگان، بقصد خريدنشان، نزديك بايد شد. هنوز تصميم
گرفته نشدهاست كه خريدن نمايندگان توسط گروه انگليسى انجام بگيرد و يا توسط خود
زاهدى. تا وقتى او در تحصن مجلس است، بهترين موقعيت را براى انجام اين كار دارد.
يكى و يا هر دو كار خريد نمايندگان را انجام خواهند داد. بودجه خاص براى خريد نمايندگان اختصاص داده خواهد شد
با چهارچوبى كه با توافق دو طرف معين خواهد شد. در اين كار، پايگاه سيا نيز مىتواند از تماسهاى خود سود جويد
و عوامل مختلف خود را براى انجام اين عمل، بكار اندازد.
بنا بر وضعيت الف، هدف اصلى اين مىشود كه اكثريت نصف بعلاوه يك بر ضد مصدق
بدست آيد. در حال حاضر، برابر برآورد، تعداد 30 نماينده خريدارى و آماده گشتهاند
تا بر ضد مصدق رأى بدهند. البته در صورتى كه ببينند اقبال قوى وجود دارد كه اكثريت
شوند. قابل تذكر است كه تمامى نمايندگان مجلس در جلسه حاضر نخواهند بود. با اينهمه،
لازم است سعى شود نصف بعلاوه يك، در لحظه رأى دادن بر ضد مصدق، وجود داشته باشد.
حداقل دو سوم نمايندگان بايد در تهران حاضر باشند تا جلسه مجلس بتواند تشكيل شود.
از اين رو كوشش بايد بكار برد و نمايندگان اضافى خريدارى كرد نه براى اينكه بر ضد
مصدق رأى بدهند بلكه تنها براى اينكه در مجلس بمانند تا حد نصاب وجود داشته باشد.
(3) - عناصر
سياسى غير از حزب توده:
احزاب سياسى يا
گروههائى كه اينك مخالف مصدق شدهاند، نقش كوچكى در اين كار زار خواهند داشت.
احزابى چون حزب زحمتكشان و سومكا و شاخهاى از حزب پان ايرانيست تنها و بسيار محدود
در اغتشاش خيابانى بكار گرفته خواهند شد. با وجود اين، حزب زحمتكشان در تبليغات ضد
مصدقى كه شرح داديم، نقش مهمى ايفا خواهد كرد.
درخور
يادآورى است در همان حال كه اين احزاب نقش ناچيزى خواهند داشت، گروه انگليسى
مىتواند حدود 3000 تن فعال خيابانى را در ايجاد وضعيت الف، بسيج
كند.
(4) -
رهبران مذهبى: باور ما بر اينست كه همه رهبران مذهبى مهم با پيروان بسيار، سخت
مخالف مصدق هستند. هم پايگاه سيا در
تهران و هم گروه عامل انگليس با اين رهبران تماسهاى محكم دارند. در قلمرو مذهبىها،
ظرفيت حمايت از زاهدى، بسيار بزرگ است.
اين رهبران
در برگيرنده رهبران دينى غير سياسى
نظير ؟ و؟ هم سياسى مانند بهبهانى و
كاشانى و دسته تروريستش.
انقلاب اسلامى: تا اينجا، دو واقعيت آشكار
مىشوند: يكى اينكه اگر مجلس منحل نمىشد، وكلاى خريدارى شده حكومت مصدق را ساقط
مىكردند. و ديگر اينكه در كودتا بر ضد مصدق، فدائيان اسلام نيز نقش داشتهاند. بعد
از كودتا، آنها كوشيدند زاهدى را ترور كنند. موفق نشدند. علاء را ترور كردند بى
آنكه موفق به كشتن او شوند. بدنبال اين كودتا بود كه رهبران و بسيارى از اعضاى
فدائيان اسلام و كاشانى دستگير شدند. نواب صفوى و واحدى، مرد شماره يك و دو اعدام و
كشته شدند.
قبل
از كودتا، در دوران تبليغات شديد ضد مصدقى، رهبران مذهبى و مريدهاشان بايد اعمال
زير را انجام دهند:
(الف) - انتشار
قول و نوشته در تكذيب مصدق .
(ب) - اظهار
حمايت از مظهر تاج و تخت و روحيه دادن به شاه از راه تماس مستقيم با او در
معابد.
(ج) - همانطور كه
ذكر شد، تشكيل گروههاى مذهبى ضد مصدقى كه در بخشهائى وسيع از تهران، تظاهر
كنند.
(د) - گروه
تروريست بايد تهديد كند كه آماده است بر ضد نمايندگان طرفدار مصدق و اطرافيان و
اعضاى حكومت او، دست بعمل بزند
(ه) - شركت كامل
خود و طرفدارانشان در ايجاد وضعيت الف.
(د) - بعد از
تغيير حكومت، محكمترين تضمينها از طريق راديو تهران و مساجد داده خواهد شد كه
حكومت جديد به احكام دين وفادار است.
5 - تاجران بازار:
مقصود از تاجران
كم شمار، تاجران بزرگ بازار هستند كه نظرگاهى نيمه مذهبى دارند و در بازار ريشه
دارند و نفوذى بسيار بر قشرهاى ديگر بازاريان دارند. با اين بازاريان هم از سوى
گروه كارگزار انگلستان و هم از جانب پايگاه
سيا در تهران، تماس بر قرار است.
اين تاجران مخالف
مصدق هستند زيرا حكومت با بوجود آوردن ركود كسب، قطع واردات و سختگيرى در اخذ
مالياتها و مضيقه پولى، تجارتشان را كساد كردهاست.
در
مرحله تبليغات شديد بمنزله پيش درآمد وضعيت الف، اين تاجران در مورد زير، بكار
گرفته خواهند شد:
الف - پخش شايعات ضد حكومتى در
بازار،
ب - برانگيختن محدود جنوب تهران در اعتراض
به سياستهاى اقتصادى حكومت مصدق.
و بعد،
بهنگام وضعيت الف، آنها مىبايد
ج - تمامى بازار را به تعطيل
بكشانند.
ج - واپسين عمليات بلافاصله پيش از
كودتا:
همانطور كه
خاطر نشان شد، عمليات نظامى مىتوانند حاصل وضعيتهاى الف، ب و يا ج باشند. با وجود
اين، فعاليتهاى پيش از كودتا سازمان، همانسان كه تشريح شدند، بدانقصد انجام
مىگيرند كه وضعيت الف را ايجاد كنند. اين فعاليتها را مىتوان اينسان توصيف
كرد:
1 - در روز معين، حملات وسيع بايد بر ضد
رهبران دينى برخوردار از احترام عمومى انجام
بگيرند.
2 - ديگر رهبران روحانى بايد بگويند اين
حملات بدستور مصدق و بعنوان واكنش نسبت به بى حمايت شدن خود در پى رهنمود روحانيان
سراسر كشور، بعمل آمدهاند.
3 - شمارى از مهمترين رهبران روحانى
مىبايد در مجلس تحصن گزينند.
4 - در اين هنگام، اين رهبران روحانى، از
راه مريدان خود، اظهاريههاى شديد الحنى را بر ضد رفتار ضد مذهبى مصدق انتشار
خواهند داد.
5 - همزمان با عمليات 2. ب و (4) (ه)،
پايگاه سيا وسيعترين كارزار تبليغاتى را با انتشار مدارك ساختگى كه حاوى جزئيات
توافق محرمانه مصدق با حزب تودهمى باشند ، به راه خواهد انداخت. بنا بر اين
«مدارك»، حزب توده قول مىدهد تمامى توان خود را بر ضد روحانيان و ارتش و نيروى
انتظامى بكار برد.
6 - در پى آن، رهبران دينى از پيروان خود
دعوت خواهند كرد در مساجد، ادارات پست و تلگراف و تلفن و بانكها و... بست نشينند.
گروه كارگزار انتليجنت سرويس و پايگاه
سيا تمامى گروهها را مىتوانند، براى تظاهرات و تقويت صفوف طرفداران
روحانيان، بسيج مىكنند. و همزمان، تاجران به بستن بازار خواهند كوشيد. (هدف از بست
نشينى همگانى فلج كردن زندگى عادى و فعاليت در شهر و نشان دادن وسعت بيزارى مردم از
حكومت است. اين همان روش مقاومت مسالمتآميز است كه سنتى ديرين در ايران است. قواى
نظامى و انتظامى از عمل بر ضد مردمى كه بست مىنشينند،
ناتوانند.)
7 - پيشاروى جو خصمانه و غير عادى كه سنگين
و سنگينتر مىشود، زاهدى، در مقام رئيس ستاد ارتش، ترتيب توقيف كسانى را مىدهد كه
با توقيف آنها، قسمت اساسى مرحله نظامى كودتا انجام مىگيرد.
8 - درست بعد از اقدام زاهدى، مجلسيان به
جلسه فوق العاده مجلس فراخوانده مىشوند تا رأى به تغيير حكومت بدهند و كودتا را
كامل كنند.
انقلاب اسلامى: اين قسمت از برنامه، بخاطر
انحلال مجلس در پى همه پرسى، تغيير كرد. اما ملاتاريا در سال و خرداد 60، بى كم و
كاست، اين نقشه را به اجرا گذاشت.
II- ارزيابى
اقبالهاى موفقيت نقشه كودتا:
مواد اين
نقشه به سناريو يك فيلم وسترن مىماند كه به شرقيها پيشنهاد مىشود آن را بازى
كنند. باوجود اين، تهيه كنندگان نقشه آن را بيمن معلومات عميق خويش از كشور و مردم
آن تهيه كرده و جزء به جزء آن را از ديدگاه ايرانى، ارزيابى كرده و آزمودهاند. با
توجه به ناتوانى ايرانيان از تهيه نقشه و يا عمل به ترتيب دقيق و منطقى، ما نبايد
انتظار داشته باشيم چنين نقشهاى، همچون يك سناريو فيلم وسترن مطالعه و صحنه محلى
اجرا شود.
با وجود اين، ما احساس مىكنيم كه نقشه به اندازه كافى گسترده و بقدر بايسته
قابل فهم است كه اگر هم صد در صد اجرا نشود، اقبال موفقيت معقولى را
دارد.
با توجه به
منش ايرانى، امنيت عوامل محلى دست اندر كار اجراى اين نقشه، جديدترين ضعف ذاتى اين
نقشه است. ما بايد از اين امر آگاه باشيم كه اگر نقشه درز كند، تدابير مصدق را در
سركوب كودتاگران در پى مىآورد.
در
سالهاى اخير، پيشينهاى از اين نوع عمليات وجود ندارد. كودتاى رضا شاه طبيعتى بكلى
متفاوت با اين كودتا مىداشت. كودتاهاى اخير در كشورهاى خاورميانه آسان بودهاند
زيرا در آن كشورها تهديد جدى حزب كمونيست وجود نداشت و در رأس حكومت نيز شخصيتى با
حمايت قوى افكار عمومى قرار نداشت.
مقدم بر
ارزيابى اقبالهاى موفقيت، توجه به نكات زير، در رابطه با برداشت عمومى از كودتا،
حياتى است:
الف - شكست كودتا مىتواند نتيجه يكى از دو
امر زير بشود:
1 - اتخاذ روش سخت ضد امريكائى از سوى
حكومت و امكان اخراج امريكائيان از ايران.
2 - اضمحلال ماشين عملياتى انگلستان يا
كارگزاران انتليجنت سرويس كه قصد برانداختن حكومت مصدق را دارد.
ب - ممكن است كودتا به شكست بيانجامد اما
امريكائيان از ايران اخراج نشوند و و در تاريخى بعد، حكومت سرنگون شود. اما امريكا
و انگلستان، بلحاظ از ميان رفتن گروه كارگزار انگلستان و پايگاه سيا، در موقعيتى نباشند كه از موقعيت سود
جويند
ج - اگر كودتا انجام نگيرد، هنوز ممكن است
سفارت امريكا بسته شود و سقوط اقتصادى در حكومت كنونى مصدق، با آشوب اجتماعى همراه
شود و متعاقب آن، حكومت مصدق سقوط
كند و حزب توده و اتحاد شوروى بر كشور دست يابند.
د - اگر نقشه كودتا در اين زمان، پذيرفته و
اجرا نشود، نقشه ديگرى بايد تهيه شود تا بهنگام سقوط اقتصادى و آشوب داخلى به اجرا
در آيد.
حاصل سخن: با وجود
حمايت شاه و موافقت زاهدى با مواد اساسى اين نقشه، تصويب تغييرات پيشنهادى او از
سوى ما و اطمينان ما كه او طبق نقشه و زمان بندى آن عمل مىكند، تهيه كنندگان اين
نقشه بر اين باورند كه كودتا قرين موفقيت مىشود.
انقلاب اسلامى: سيا ياد آور مىشود كه
ضمائمى كه از اين پس مىآيند، در نقشه نبودهاند. اين ضمائم بر انبوهى از فعاليتهاى
جاسوسى و اطلاعات مبتنى هستند كه به نقشه و اجراى آن مربوط
مىشوند.
ضميمهها
فهرست بسيار تفصيلى تمامى حاميان در اختيار و يا محتملاً در اختيار زاهدى، با اسامى
و مقامهاى نظامى افسران ارتش، بررسى انتقادى مواضع نمايندگان مجلس، ارزيابى اهميت
مقام و انسجام رهبران دينى حامى زاهدى، اعضاى هيأت وزيران حكومت زاهدى و... در
بردارند.
ضميمه ج
يادداشت 23 ژوئيه 1953 (1 مرداد 1332)
وزارت امور خارجه انگلستان،
از مكينز، سفير انگلستان، به اسميت، معاون
وزارت امور خارجه امريكا:
«حكومت اعليحضرت با نظرگاههاى وزارت خارجه امريكا، آنسان كه بنا بر گزارش،
در گفتگوى 7 ژوئيه، ميان آقاى بايرود
Byroade و آقاى بيلى
Bealey، اظهار
شدهاند، نظر مساعد دارد.
ملاحظهاى
كه ناگزير مىنمايد اينست كه تمامى
مسئله غرامت را مىبايد به حكميت يك دادگاه بين المللى بى طرف گذاشت. و نيز،
توافقهاى آينده نيز مىبايد چنان باشند كه سبب برانگيختن به فسخ قراردادها و يا
برهم زدن قيمتهاى نفت مقرر نشوند. با توجه به اين امر، حكومت اعليحضرت خود را براى
بيشترين كمك... ارائه توافقى به مردم آماده كردهاست. اين حكومت همچنان متقاعد است
كه هرچند شركت (بريتيش پتروليوم) طرف شور قرار نگرفته است، اما رفتار
سختاوتمندانهاى در باره روشها و زمان بندى پرداخت غرامت به شركت، اتخاذ خواهد
كرد.
بدين
قرار، پاسخهاى سفارت ما در واشنگتن به پرسشهاى ويژهاى كه در گزارش آمدهاند،
عبارتند از:
الف - دولت انگلستان بدون اين نفت نيز
مىتواند گذران كند. اما جريان دگر باره نفت را در بازارهاى سنتيش را امتيازى
مىشمارد. با اينهمه، حكومت اعليحضرت نگران حل و فصل مناقشهاى است كه كه روابطش را با كشور مربوطه (ايران) زهر
آلود كرده و عامل تشويش در تمامى منظقه است. از اين رو، اين حكومت آماده همكارى با
حكومت جديد در كوشش براى رسيدن به يك توافق است. توافقى كه در آن، اصول مندرج در
بند دوم، رعايت شوند.
ب - حكومت اعليحضرت مفهوم نقشه را عبارت
مىداند از اينكه ابتكار عمل در تقدم بخشيدن به حل مشكل نفت، در رابطه با برنامه
عمومى او، و نيز طبيعت اين توافق، به نخست وزير آينده (ايران) داده شود. اين حكومت
اميدوار است كه او (نخست وزير) در پيشنهادهاى ماه فوريه، تأمل كند. البته حكومت ما
همه گونه توضيح در باره آنها در اختيار او خواهد گذاشت. هرگاه او پيشنهادهاى بديل
او را با همان حسن تلقى مورد ملاحظه قرار خواهد داد مشروط بر اينكه اصول ياد شده در
آنها ملحوظ شده باشند.»
گزارش در باره جنبه نظامى نقشه تى پى
آژاكس:
در اوائل تابستان 1953،
كارول مأمور شد نقشه نظامى عمليات آژاكس را تدارك كند. چند فرض مىبايد در نظر
گرفته مىشدند:
الف - عمليات بايد عمليات مشترك سيا و
انتليجنت سرويس مىشدند.
ب - عمليات مىبايد سخت بر عزم نظاميان بر
جنگ براى شاه، تنظيم مىگشتند.
ج - قواى ارتش در ايران تحت حكومت مصدق
قوياً تحت مهار افسران طرفدار مصدق هستند.
د - قواى نظامى در مهار انتليجنت سرويس و
سيا آن توانائى را ندارند كه هدفهاى نظامى طرح آژاكس را متحقق
گردانند.
بنا
بر اين، نقشهاى كه طراحى مىشود بايد در بر بگيرد امور زير را:
ه - مطالعه تفصيلى در باره شخصيت فرماندهان
نظامى در ايران،
و - مطالعه تفصيلى توانائى رزمى ارتش ايران
با تأكيد بر قواى مستقر در تهران.
ز - مطالعه تفصيلى ارتباطات، ذخيره مهمات،
ذخيره اسلحه و مهمات، ساخت فرماندهى در ارتش ايران، زمان و فاصله قسمتهاى مختلف
ايران از تهران شامل راهها و راههاى آهن، از ديدگاه نظامى،
ح - بررسى تفصيلى امكانات نظامى كه
انتليجنت سرويس در اختيار دارد.
ط - امكانات نظامى بكار بردنى كه سيا
مىبايد توسعه دهد. امكانات غير نظامى در مهار سيا نيز.
ژرژ كارول در
واشنگتن شروع به مطالعه ابتدائى براى تهيه نقشه نظامى كرد. اشخاصى كه در تهيه اين
نقشه، كمكشان بخصوص ارزشمند بود، عبارت بودند از ژروم اف. برگرت Jerome F.
Bergert و ويليام
فولكس ژير Willim Fowlks,
Jr و اوژن ا. سيلسدورف Eugene E.
Cilsdorfو اليزابت ا. مكنيل
Elisabeth E.
McNeill و بتى ژ.
كالدول Betty J.
Caldwell و آرتور دبل
يو، دوبوا Arthur W.
Dubois.
از
راه تلگرامهائى كه در تابستان با پايگاه
سيا در تهران رد و بدل كرديم، كوشيديم تازهترين اطلاعات را در باره توان
رزمى ارتش ايران بدست آوريم. ميز ايران در ژ - 2 وزارت دفاع امريكا مىكوشيد هر نوع
اطلاعى را كه بكار تهيه اين نقش آيد، بدست آورد. اطلاع در دسترس در اين ژ - 2
همواره ناموجود بود. اطلاعات مربوط به زندگى نامه رهبران نظامى بس ناچيز بودند. ژ -
2 فاقد نقشه تاكتيكى بود كه محل استقرار قوا را در تهران نشان دهد. بايد پذيرفت كه
سيا نيز براى تهيه نقشه اين نوع عمليات آمادگى پيدا نكرده بود. و كار سنگينى در محل
مىبايد انجام مىگرفت و اين در حالى كه پايگاه سيا دست اندر كار آغاز مراحل آژاكس
بود.
مشكل اولى
كه تهيه نقشه با آن روبرو بود، اين بود كه نه در محل و نه در مراكز (سيا و وزارت
دفاع) اطلاع تفصيلى پيرامون چهرههاى نظامى ايران وجود نداشت. پيش از آن، سيا توجه
كافى به اين امر مبذول نكرده بود.
بتدريج كه زمان پيش مىرفت، ما مىآموختيم كه گزارشهاى عملياتى تا كجا اهميت
دارند و بلكه حياتى هستند.
در
طول ماه ژوئن، گروه مطالعه و تهيه نقشه، اطلاعاتى از ايران دريافت كرد كه امكان
دادند در يابد قواى مستقر در تهران در چه كارند. گزارشهاى واصل از ايران توضيح
مىدادند كه در تهران، 5 تيپ مستقر هستند. از آنها، سه تيپ كوهستانى و دو تيپ زرهى.
افزون بر اين 5 تيپ، چهار نيروى مسلح ديگر وجود داشتند: ژاندارمرى و شهربانى و گارد مسلح گمرك و قواى تحت
امر فرماندارى نظامى تهران. و نيز، دانست كه رئيس ستاد جوان ارتش، سرتيپ تقى رياحى
و اعضاى ستاد او از اعضاى حزب ايران طرفدار مصدق گزيده شدهاند. بدينسان، فرض اين
بود كه رئيس ستاد و اعضاى ستاد در مهار مصدق هستند. و نيز فرض بر اين بود كه سه تن
از 5 تن فرماندهان تيپها بطور كامل تحت امر سرتيپ رياحى بودند. بنا بر آزمون، اين
فرضها واقعيت داشتند. انتليجنت سرويس گزارش كرد كه سرهنگ اشرفى، فرماندار نظامى
تهران و فرمانده تيپ سوم كوهستانى، ممكن است به قواى مجرى نقشه آژاكس بپيوندند. اين
اطلاع بعداً غير صحيح از آب درآمد اما گروه تهيه كننده نقشه نظامى، در ماه ژوئن،
مىبايد آن را مفروض مىانگاشت. اين امر كه سرلشگر زاهدى كه در نقشه آژاكس، نخست
وزير در نظر گرفته شده بود، هنوز دست مايه نظامى در اختيار نداشت، با تهيه نقشه جور
نبود. به سرلشگر زاهدى حتى در تشكيل
دفتر نظامى خود نيز نمىشد تكيه كرد.
در اوائل
ژوئيه شاخه عملياتى به تهيه نقشه براى خنثى كردن پادگان تهران و منزوى كردن تمامى
ديگر تيپها در ايران، توانا شد. آن زمان، معلوم شد كه سيا بر نيروهاى بسيار اندكى
مىتوانست تكيه كند. بيش از همه، بر تيپ سوم كوهستانى در تهران. از اين رو، نقشه
اوليه ما بر استفاده از تيپ سوم كوهستانى، براى دستگيرى و توقيف افسران ستاد ارتش و
نيز توقيف و خنثى كردن تمامى ديگر نيروهاى مستقر در شهر تهران، بنا
مىشد.
از آنجا كه
سيا هيچگونه نيروى نظامى كه به اجراى نقشه آژاكس يارى رساند، در اختيار نداشت، بنا
شد به سرهنگ عباس فرزانگان، عامل پايگاه سيا، تعليمات داده شود. در يك خانه امن، در
واشنگتن، فرزانگان تحت تعليم قرار گرفت. فرزانگان نمىدانست او را براى چه كارى
آماده مىكنند. گرچه در مدرسه فرماندهى و ستاد كل (در پادگان لون ورت
Leavenworth، او تعليمات
عالى در لجيستيك ديده بود، اما هرگز در عمليات نظامى شركت نجسته بود. بايد افزود كه بمدت چند سال، او معاون
وابسته نظامى ايران در واشنگتن بود. پيش ازآن نيز افسر رابط ارتش ايران با هيأت
مستشارى نظامى امريكا در تهران بود. از اين رو، او بر روشهاى نظامى امريكا نيك دانا
بود. بنا بر حرفه، او افسر مخابرات بود. بخاطر شدت حساسيت تبى پى آژاكس TPAJAXاز فرزانگان آزمايش شد.
با دستگاه دروغ سنج آزمايش شد. در روزهاى اول ماه ژوئيه، فرزانگان مأمور شد به
تهران برود و تمامى روابط ديرين با ارتشيان ايران را، از نو، برقرار
كند.
در ماه
ژوئن، كارول مأمور شد بطور موقت به قبرس برود و با دونالد ويلبر
Donald
Wilber ، افسر
برنامه گذار براى خاورميانه و شمال افريقا و انتليجنت سرويس، همكارى كند. همكارى با انتليجنت سرويس را، كارول بر
جنبههاى نظامى نقشه متمركز كرد تا اندازه نيروهاى نظامى را بدست آورد كه انتليجنت
سرويس بر آنها مهار داشت. مركز (سيا) سخت نگران بود. زيرا بنا بر نقشه، شاه فرمان
عزل مصدق را صادر مىكرد. اما هيچ اطمينانى وجود نداشت كه در صورت اطاعت نكردن مصدق
از فرمان، افسران ارتش و افراد آن سازمان كافى را براى راندن مصدق از مقامش، داشته
باشند. در حقيقت، سيا و انتليجنت سرويس نيروهاى نظامى قابل سازماندهى براى تبديل
شدن به نيروى رزمنده، در اختيار نداشتند و بيم از آن بود كه تدارك نيروهاى نظامى
جديد و سازمان دادن آنها براى تبديل شدن به نيروى رزمنده، بموقع انجام
نپذيرد.
در قبرس، انتليجنت سرويس گفت در ميان ارتشيان، چندين دوست داريم اما از ميان
دوستان آنها، تنها افسرى كه مىتوانست به اجراى نقشه ما كمك كند، سرهنگ اشرفى بود.
انتليجنت سرويس بر اين بود كه ما بايد فرض را بر اين بگذاريم كه سرهنگ اشرافى
همكارى خواهد كرد. برنامه گذار نظامى كه كارول بود ترديد داشت كه يك تيپ براى
سرنگون كردن مصدق كافى باشد و صادقانه مىگفت كه نقشه نظامى ما بايد سخت آزمايشى
تلقى شود. و نيز، او گفت اميدوار است با رسيدن به تهران، افزون بر سرهنگ اشرفى،
نيروهاى ديگرى را بيابد. از نظر نظامى، مباجثات قبرس سخت نااميد كننده بود زيرا
روشن مىگرداند كه كار بزرگ مىخواهيم انجام دهيم اما وسائل اندك بيش در اختيار
نداريم. و باز آشكار كرد كه كارول و سرهنگ فرزانگان بايد هرچه زودتر وارد ايران
شوند. زيرا در آنجاست كه نقشه نظامى بضرورت بايد كامل مىگشت.
در 15 ژوئيه( 24 تير )، كارول به لندن رفت. در آنجا، انتليجنت سرويس نقشه
نظامى را طى دو روز مطالعه كرد و آن را با اظهار نظرهاى كمى، پذيرفت. انتليجنت
سرويس پذيرفت كه اگر تى پى آژاكس
TPAJAXبخواهد با موفقيت اجرا
شود، سيا بايد كار رااز صفر شروع كند
و با سرعت كار كند تا مگر در ميان فرماندهان ارتش ايران، دوستان قوى بجويد. در
لندن، كارول، باتفاق سرگرد كين Keen و دو افسر
ديگر ارتش انگليس كه مأمور خدمت در انتليجنت سرويس بودند، دو نقشه نظامى را كه شاخه
عمليات ويژه تهيه شده بودند، را بررسى كردند.
هر
دو نقشه نظامى ما همان فهرست توقيف شوندگان نظامى و غير نظامى را در بر داشتند. اين
فهرستها حاصل مطالعه طولانى در شناسائى ايرانيان هوادار مصدق بود. در عمل، ثابت شد
كه كه دست كم 90 درصد آنها صحيح بودهاند. پس از آنكه كارشناسان و زندگى نامه دانان
انتليجنت سرويس آنها را مطالعه كردند، انگليسها فهرستها را تصويب كردند. در سومين
فهرست توقيف شوندگان، شامل تودهايها، توسط كارشناسان حزب توده، بدقت مطالعه شد و
بدون كم و بيش كردن، تصويب شد. اينطور معلوم شد كه ارزيابى ما از ايرانيان، بر
مبناى اطلاعات تقريباً مشابهى بعمل آمدهاست.
در
همان حال كه فهرستهاى توقيف شوندگان توسط كارشناسان انتليجنت سرويس مطالعه مىشد،
كارول و سرگرد كين و سرگرد انگليسى به كار بررسى دو نقشه نظامى پرداختند. نقشه اول
بر اين فرض طراحى شده بود كه سرهنگ اشرفى يك عامل انگليسى تحت مهار است (و تيپ سوم
كوهستانيش از او فرمان مىبرد). بعد از آزمون جزء به جزء هدفهائى كه بنا بر نقشه،
در تهران، مىبايد خنثى مىشدند (كارخانه تسليحات ارتش، وزارت پست و تلگراف و تلفن،
ستاد ارتش و...) انتليجنت سرويس گفت: فهرستى كه شما از هدفهائى تهيه كردهايد كه
بايد خنثى شوند و وظائفى كه ما براى هر يك از ابوابجمعى تيپ سوم معين كردهايم، و
نيز صحيح هستند و محلى كه براى پيشنهاد روش ديگر قائل شدهايد، صحيح
هستند.
بعد، ما به بررسى نقشه نظامى دوم خود
پرداختيم. اين نقشه بر اين فرض طراحى شده بود كه كارول، در تهران، موفق مىشود
همكارى نيروهاى ديگرى را جلب كند كه قادر مىشوند سه تيپ را به مهار خود درآورند.
ما قبول داشتيم كه بنا را بر همكارى يك تيپ از پنج تيپ گذاشتن، خود را يكسره به بخت
و اقبال سپردن است. در صورت امكان، ما مىبايد نيروهاى ديگرى را بخدمت در
مىآورديم. انتليجنت سرويس نقشه را تصويب كردند و هر دو نقشه را در اختيار يك سرتيپ
گذاشت. روز بعد، او هر دو نقشه را بدون اظهار نظرى باز گرداند.
در طول اين گفتگوها،
تلگرافى از تهران، از راه قبرس رسيد. در آن، پايگاه سيا «نيروهاى نظامى» سرلشگر
زاهدى را گزارش مىكرد. اين پيام تمامى ترسهاى ما را تأييد مىكرد. پايگاه سيا
مدتها كوشيده است سرلشگر زاهدى را متقاعد كند كه او بايد فهرستى از نيروهاى نظامى
در اختيار خود را ترتيب دهد و چگونگى بكار بردن آنها را معين كند. سر انجام سرلشگر
زاهدى گزارش كرد كه هيچيك از 5 تيپ در مهار او نيستند. طرح نظامى او بر امكان
استفاده از گارد شاهنشاهى و برخى از واحدهاى اداره ترابرى ارتش و قسمتهائى از
شهربانى و گارد گمرك، بنا مىشد. و نيز، او اميدوار بود سرهنگ تيمور بختيار بتواند
از كرمانشاه نيرو به تهران بياورد. انتليجنت سرويس از كارول خواست ارزيابى خود را
از نقشه زاهدى براى آنها بنويسد. در ارزيابى خود، كارول اظهار نظر كرد كه شاه فرمان
عزل مصدق و نصب زاهدى را به نخست وزيرى امضاء نمىكند تا وقتى كه زاهدى بر او معلوم
نكند چگونه مىتوان قواى نظامى مستقر در تهران را از تسلط سرتيپ رياحى، رئيس ستاد
ارتش، رها كرد. او احساس كرد اگر تى پى آژاكس TPAJAXبخواهد با موفقيت به عمل
درآيد، مىبايد در 5 تيپ مستقر در تهران، نيروهائى هوادار اجراى طرح
بگردند.
در
لندن، انتليجنت سرويس، بر اين نظر بود كه در عمليات نظامى، اين اولويتها بايد
رعايت شوند:
1 - تصرف و اشغال نقاط معين شده،
2 - دستگير و زندانى كردن اشخاصى كه اسامى
آنها در فهرستها مندرجند،
3 - خنثى كردن قواى نظامى هوادار مصدق در
تهران،
4 - خنثى كردن شهر تهران (از عمل بازداشتن
مردم تهران) و
5 - تقويت قواى هوادار زاهدى در تهران با
قواى خارج از تهران.
اين
اولويتها دستور العمل شدند زيرا بايسته آن بود كه ارتباطات هرچه زودتر قطع شوند تا
هواداران مصدق نتوانند با يكديگر ارتباط برقرار كنند.
كارول، در پايان اين گردهمآئيها، با اولين هواپيما، لندن را ترك گفت. او در
21 ژوئيه وارد تهران شد و با سرهنگ فرزانگان تماس گرفت.
با حلاجى
كردن گزارش فرزانگان، پيرامون تماسها و گفتگوهاى مهم خود (بعد از ورودش به تهران)،
كارول نام دو افسر را يافت كه از لحاظ اجراى نقشه، اميد نويد مىدادند. فرزانگان
گفتگوهاى خود را با سرلشگر نادر باتمانقليج و سرهنگ حسن اخوى، در گزارش خود آورده
بود. هر دو از دوستان قديمى و خوب فرزانگان بودند. هر دو افسر ترس از حزب توده را
منعكس مىكردند كه در پى نمايش قدرت 21 ژوئيه، همگانى شده بود. گويران
Goiran و
گودوين Goodwinو كارول توافق كردند كه
كارول هرچه زودتر بايد با افسرى كه زاهدى مأمور كار بر روى طرح كردهاست، ديدار و
گفتگو كند. زاهدى هيچگاه دفتر نظامى تعيين نكرد و لازم بود كه ما دفتر نظامى خود را
ايجاد و بسط دهيم.
بعلت موقعيت آشكارا ضعيف
سرلشگر زاهدى در ميان نظاميان شاغل و بخاطر اينكه روشن بود كه سيا مىبايد ابتكار
عمل را در دست بگيرد و نقشه نظامى و نيروهاى نظامى تدارك كند، به پى بردن به
توانهاى در اختيار سرهنگ اخوى شتاب داده شد. سرهنگ فرزانگان مأمور شد معين كند چه
امكاناتى را سرهنگ اخوى مىتواند در اختيار ما قرار دهد. سرهنگ اخوى نخست «نقشه
الف» را پيشنهاد كرد. نقشه يك كودتاى نظامى بدون اينكه معلوم باشد چگونه مىبايد
اجرا شود. بعد به سرهنگ فرزانگان تأكيد شد سرهنگ اخوى را متقاعد كند واقع بينتر
شود. و در 30 ژوئيه، از سرهنگ اخوى نقشهاى رسيد كه مشخصتر اما سخت ناقص دريافت
شد. سرهنگ اخوى مىگفت او مىتواند، ظرف دو ساعت، توقيفها را بعمل آورد و هدفهاى
تعيين شده در نقشه را به اختيار درآورد. تأسيسات و نيروهاى نظامى كه حاضر به همكارى
نمىشوند را خنثى كند. ادعائى بى معنى بود. مهمترين امرى كه در گزارش سرهنگ اخوى
بود، اين بود كه او با سه سرهنگ جوان در ارتباط است كه در پادگان تهران، احتمالاً
قواى مهمى را تحت امر دارند. سرهنگ اخوى همچنين به سرهنگ فرزانگان گفته بود سرلشگر
باتمانقليج فاقد شجاعت است اما اگر شاه او را رئيس ستاد ارتش كند، قوت قلب پيدا
مىكند. سرهنگ اخوى نامى از سرلشگر زاهدى نبرد و بنظر نمىرسيد كه با او در ارتباط
باشد. سرهنگ فرزانگان به سرهنگ اخوى گفت او را با يكى از دو امريكائى در تماس
مىگذارد كه در امريكا ملاقاتش كردهاست.
در اين
زمان، شاه نيز خاطر نشان كرد كه بر قواى نظامى مهمى مهار ندارد.
كارول در 2
يا 3 اوت (10 يا 11 مرداد )با اخوى و فرزانگان ملاقات كرد و برنامه گذارى را شروع
كرد. سرهنگ اخوى سخت مايل بود كارى بكند. اما نمىدانست آن را چگونه بايد بكند. او
گفت او دوستانى دارد كه مىتوانند تيپهاى دوم و سوم كوهستانى را به مهار خود در
آورند اما به سرهنگ اشرفى، فرمانده تيپ سوم كوهستانى (كه گفته مىشد عامل انتليجنت
سرويس است) و به سرهنگ ممتاز فرمانده تيپ دوم كوهستانى، اعتماد ندارد. سرهنگ اخوى
گزارش كرد كه سرلشگر باتمانقليج، روز پيش، با او گفته است: اگر شاه وارد عمل شود،
او حاضر به انجام هر خدمتى و در صورت لزوم مردن بخاطر شاهاست. در پى اين ديدار با
سرهنگ اخوى، معلوم شد كه او خود بر نيروئى فرماندهى ندارد و تنها اميدوار است
دوستان خود را قانع كند كه عمل كنند.
بعد، كارول
مستقيماً با سرهنگ اخوى و دوست او ديدار كرد. دوست او سرهنگ زند كريمى، معاون سرهنگ
ممتاز از كار درآمد. سرهنگ زند كريمى فهرست بلند بالائى از نيروها در پادگانهاى
تهران، بخصوص معاونان فرماندهان تيپها و فرماندهان هنگها، ارائه كرد. در روزهاى 6 و
7 و 8 اوت(15و 16 و 17 مرداد )، سرهنگها، اخوى و زند كريمى و فرزانگان نقشهاى را
آوردند كه بر پايه واحدها ئى تهيه شده بود كه بنا بر قول سرهنگ زند كريمى تحت فرمان
دوستان او بودند. سرهنگ زند كريمى گفت دوستان اصلى او عبارتند از سرهنگ حميدى افسر
پليس تهران و سرهنگ اردوبادى افسر
ژاندارمرى منطقه تهران و سرهنگ منصور پور فرمانده سوار نظام. او ابراز اطمينان
مىكرد كه بدست اين دوستان و دوستان ديگرى كه در ميان فرماندهان هنگها و گردانها
دارد و برخى از آنها بر واحدهاى مهم پادگان تهران فرماندهى مىكنند (سرهنگ روحانى،
معاون فرمانده تيپ سوم كوهستان، سرهنگ دوم خسروپناه، فرمانده هنگ توپخانه تيپ دوم
كوهستان، سرهنگ دوم يوسفى كه به زودى فرمانده هنگ توپخانه تيپ سوم كوهستانى مىشد)،
پيروزى نهائى از آن ما مىشود. از راه اين افسران، سرهنگ زند كريمى با فرماندهان
گردانهاى توپخانه و بشترين فرماندهان گروهانها در ارتباط بود. با اينهمه، اين
افسران آن سازماندهى و تعليم و تربيت را پيدا نكردهبودند و آمادگى آن را نداشتند
كه مهارى را قطع كنند كه سرتيپ رياحى از طريق فرماندهان تيپها مستقر در تهران بر
قرار كرده بود. براى مثال، اگر مىخواستيم موفق شويم، مىبايد سرهنگ شاهرخ، فرمانده
تيپ اول زرهى و سرهنگ پارسا، فرمانده تيپ اول كوهستانى و احتمالاً، سرهنگ اشرفى،
فرمانده تيپ سوم كوهستانى و فرماندار نظامى تهران را توقيف كنيم. سرهنگ نوذرى،
فرمانده تيپ دوم زرهى، احتمالاً، بى طرف مىماند اما بنظر ما لازم مىرسيد كه معاون
او، نايب سرهنگ بهرامى بايد توقيف مىشد.
بدينسان، از ديدگاه نظامى، روشن شد كه موفقيت ما بستگى پيدا مىكرد به اين
امر: آيا پيش از آنكه ما دوستان سرتيپ رياحى را توقيف كنيم، او دوستان ما را توقيف
مىكند يا نه؟ محك توانائى، تأمينى بود كه مىتوانستيم براى تمامى دوستان خود، در
دوره آماده كردنشان براى ورود به عمل، بر قرار كنيم.
و
نيز روشن بود كه مىبايد تدبيرى بيانديشيم تا اگر دسته اول افسران ما دستگير شدند،
بتوانيم نقشه خود را اجرا كنيم. بدين خاطر، باتفاق سرهنگها (فرزانگان و زند كريمى)
بمدت دو شب روى سيستمى كار كردند كه اگر افراد گروه اول توقيف شدند، سيستم همچنان
عمل كند.
علامت خطرى
كه با مشاهده آن، فرماندهان گردانها و گروهانها مىبايد مستقل عمل مىكردند توقيف
سرهنگ زند كريمى و نزديكترين دوستان او بود. ضعف نقشه ما در اين بود كه پايگاه سيا
خود با فرماندهان گردانها و گروهانها ارتباط نداشت و از راه زند كريمى مىبايد
ارتباط مىجست. بهنگام بحث پيرامون اين امر، سرهنگ زند كريمى گفت: او مىتواند با
پائينترين ردههاى فرماندهى ظرف 48 ساعت بعد از دريافت فرمان شاه، تماس برقرار
كند.
ترديد شاه در
امضاى فرمان بسود ما شد. زيرا چند روز مهم در اختيار ما گذاشت كه در آنها، ما با
سرهنگ زند كريمى، در كامل كردن نقشه
خود كوشيديم. نقشهاى كه بر استفاده از واحدهاى تحت فرمان دوستان زند كريمى،
طراحى شده بود. اين مشكل پيچيده شد وقتى سرهنگ اخوى سخت بيمار شد و سرانجام ناگزير
شد بسترى شود. همچنانكه روز عمل نزديك مىشد، تنش بيشتر مىشد و ربط تنش ناشى از
ترس با بيمارى سرهنگ اخوى، غير قابل فهم نبود. با وجود اين، سرهنگ اخوى توانست بر
سر پا ايستد و در 9 اوت با شاه ديدار و گفتگو كند. بعدها ثابت شد كه اين گفتگو در
موفقيت مرحله نظامى تى پى آژاكس TPAJAX نقشى حياتى
داشته است. تا وقتى سرهنگ اخوى شاه را ببيند او مطمئن نبود كه دوستان وى در پايگاه
تهران آمادهاند بدون تصويب شاه ، عمل كنند. بعد از ديدار با شاه، سرهنگ اخوى
توانست به سرهنگ زند كريمى بگويد كه شاه خواهان حمايت نظاميان است، آنگاه كه بر آن
شود فرمان را امضاء كند.
شاه از سرهنگ اخوى
پرسيده بود اگر او فرمان عزل مصدق را صادر كند، ارتشيان حمايت خواهند كرد يا خير؟
سرهنگ اخوى به شاه گفته بود با كارول ديدار كرده و نقشه سنجيدهاى تهيه شدهاست كه
اگر درست اجرا بشود، پيروزى را تضمين مىكند. بعد، شاه از اخوى نامهاى افسرانى را
پرسيده بود كه حاضر بودهاند همكارى كنند. و اخوى همان اسامى را گفته بود كه پيش از
آن، از راه اسدالله رشيديان، ما در اختيار شاه گذاشته بوديم. شاه از اخوى خواسته
بود بديدار سرلشگر زاهدى برود.
با گزارش
مفاد اساسى گفتگوهايش با شاه، سرهنگ اخوى از پايگاه سيا پرسيد: آيا امريكا مىخواهد
از سرلشگر زاهدى حمايت كند؟ به او گفته شد امريكا مىخواهد از او حمايت كند. هر دو
افسر گفتند ماههاست هيچگونه رابطهاى با سرلشگر زاهدى ندارند اما فكر مىكنند او
رهبر بسيار خوبى است.
در شبهاى 11 و 12 و 13 اوت (20 و 21 و 22 مرداد 1332)، نقشه عمليات همچنان
بر بكار بردن 40 فرمانده در صف كه در تيپهاى مستقر در تهران خدمت مىكردند، بنا
داشت. سرهنگ اخوى با سرلشگر زاهدى ديدار كرد و او پذيرفت سرلشگر باتمانقليج
مىتواند رئيس ستاد ارتش بگردد. باتمانقليج خواست با كارول ديدار كند و با او و
سرهنگها فرزانگان و اخوى و زند كريمى در باره نقشهها گفتگو كند. اين ديدار بتأخير
افتاد تا زمانى كه احساس كرديم نقشه بقدر كافى كامل است براى آنكه سرلشگر
باتمانقليج برابر آن عمل كند،
در 11
اوت(20 مرداد) ، زاهدى از اخوى خواست باتفاق فرزانگان بديدار او بروند. سرلشگر
زاهدى و فرزانگان بمدت 3 ساعت گفتگو كردند. فرزانگان گزارش كرد سرلشگر زاهدى امداد
امريكائيان را سخت ارج نهاد و از فرزانگان خواست افسر رابط ميان او و امريكائيها در
امور نظامى بگردد و نيز از او خواست افسر مسئول دفتر نظامى او بگردد كه در جريان
هفته گذشته با كارول ملاقات كردهاست.
در
12 اوت( 21 مرداد) ، فرزانگان سرلشگر باتمانقليج را بديدار سرلشگر زاهدى برد و
سرلشگر باتمانقليج به سرلشگر زاهدى
هرگونه يارى داد. و نيز، فرزانگان سرهنگ زند كريمى را بديدار زاهدى برد و او گزارش
پيشرفت نقشه عمليات نظامى را به زاهدى داد. اينك كه بعد از وقوع به گذشته مىنگريم
مىبينيم نيكوتر آن بود كه وقت بيشترى را مىبايد صرف بررسى نقشه عمليات باتفاق
زاهدى و سرلشگر باتمانقليج مىكرديم. زيرا در آن زمان، زاهدى مىبايد اجراى مرحله
نظامى تى پى آژاكس TPAJAX را در دست
مىگرفت حال آنكه هيچيك از افسران جوان دست اندر كار را نمىشناخت و سر لشگر
باتمانقليج نيز تعداد كمى از آنها را مىشناخت.
در بعد از ظهر 15 اوت( 24 مرداد) ، كارول با سرلشگر باتمانقليج و اعضاى دفتر
نظامى مركب از سرهنگ فرزانگان و سرهنگ اخوى و سرهنگ زند كريمى ديدار كرد. در انتظار
صدور فرمانها بودند. بيشتر گفتگوها در اين باره بود كه چه مدت لازم است براى اينكه
زند كريمى با 40 فرمانده در صف دوست ما تماس بر قرار كند. بعد از يك بحث طولانى،
همه پذيرفتند كه از زمان صدور فرمانها (عزل مصدق و نصب زاهدى)، ظرف 48 ساعت، عمليات
مىبايد آغاز بگيرند. و نيز موافقت شد كه سرهنگ نصيرى، فرمانده گارد شاهنشاهى،
فرمان عزل مصدق را به او تسليم كند پيش از آن، سرهنگ نصيرى مىبايد راديوئى را به
پايگاه سيا مىفرستاد كه بر اساس طول موج فرستنده فرماندهى سرهنگ زند كريمى، تنظيم
شده باشد.
سرهنگ نصيرى فرمانهاى امضاء نشده را، در 13 اوت( 22 مرداد) ، به رامسر
برد.
پيوست ه
انتقاد نظامى: درسهائى كه از تى پى آژاكس،
جنبههاى برنامه گذارى نظامى كودتا گرفتيم:
1 - مسئله ارزيابى
كاركنان:
الف - اگر سيا مىخواهد يك حكومت خصم را،
با بكار بردن نيروهاى مسلح بر ضد آن، سرنگون كند، سيا مىبايد نيروهاى دوست را شناسائى كند،
با آنها تماس بر قرار كند و با موفقيت بكارشان برد.
ب - تصميم به يك كودتاى نظامى تنها زمانى
بايد اتخاذ شود كه قطعى شده باشد كه قواى بكار بردنى بالقوه وجود دارند. در اين
ارزيابى، مىبايد ميان «فعالان» و «همآواز اما ناكارآمد» تميز داد. وقتى بنا بر
ارزيابى نيروها مىشود، آنطور كه تجربه نشان مىدهد، داشتن زندگى نامه تفصيلى، در
صورت امكان، از تمامى كاركنان نظامى كه حضورشان بر چند و چون عمليات داشته باشد،
ضرور است. زندگى نامههاى دوستان و هم دشمنان ضرور هستند.
ج - زندگى نامهها را نمىتوان در كوتاه
مدت فراهم كرد. بايد بطور مداوم اطلاعات، حتى جزئيات، پيرامون زندگى شخصى افسران
گردآورى شوند. وابستههاى نظامى مجارى معمولى براى بدست آوردن اين گزارشها دارند.
اما گروه مستشارى و كمك نظامى، در هر كشور كه بكار هستند، بهترين منبع اينگونه
اطلاعات هستند. زيرا آنها دركنار افسران بومى كار مىكنند و با آنها به تفريح
مىروند. تجربه ما مىگويد در اين باره تأكيد بايسته بعمل نيامدهاست. اطلاعات
ارسال شده و در پروندههاى افسران گرد آمده، جز اشارههاى كوتاه به مأموريتها،
ترفيعات، مدالها و نشانها، نيستند. از تمامى اطلاعاتى كه مىبايد نشان دهند اين
افسر به راستى چه كسى است، چه عواملى او را بر مىانگيزند، دوستان او چه كسانى
هستند و...، غفلت شدهاست.
د - زندگى نامههاى عاملان سيا در نيروهاى
مسلح كاملتر است اما اين عاملان اغلب در ركن دوم ستاد ارتش و ادارات ديگر هستند و
نه در ميان فرماندهان نيروها.
ه - وقتى هم كه زندگى نامههاى افراد
نظامى، حاوى اطلاعات كافى و انگيزه هاشان، در اختيار هستند، كار بعدى ما نقد دقيق
منش هر فرد نظامى تحت ارزيابى است. در اين نقد افراد، به معرفت روشن بر سنتها نظامى
محلى، نياز است. براى مثال، در ايران، ارتش سنت جديد شكست دارد. افسر ايرانى،
معمولاً، بى تصميم است و حقارت خويش را با گزافه گوئى و با منم كردن مىپوشاند. از
اين رو، مگر بخت يارى كند كه بتوان رهبرانى يافت كه بخواهند رهبرى كنند و از جان مايه بگذارند. مىتوان گفت شاه
«نمونه نوعى» خوبى از افسر ايرانى است. ضعف او در تمامى افسران ارتش بازتاب يافته
بود.
به
سخن ديگر، يك رهبر واقعى، در ارتش، كسى است كه به اندازه وزنش طلا است. زيرا ارزش
او در ايران بسيار بيشتر از كشورهاى ديگرى است كه در آنها، شجاعت ارزش
است.
و - پس از آنكه ارزيابى شخصى افسران كامل
شد، سيا افسران خوب و بد را، در همه بخشها، بايد تميز دهد. انگيزههاى سياسى و وطن
دوستانه، تا آنجا كه ممكن است، مىبايد برآورد شوند. ذيل ارزيابى افسران، محيط
سياسى مىبايد شناسائى شود. عمليات غير نظامى، براى آنكه شرائطى درخور تشديد يا
تضعيف انگيزهها فراهم آيند و بدان، عوامل و نيروهائى به صحنه درآيند كه هنوز حضور
ندارند، ممكن است ضرور شوند.
ز - دوستى نسبت «دنياى آزاد» و «امريكا» و «سازمان ملل
متحد» و «استعمار سفيد» و بسيارى انگيزههاى سياسى ديگر در همه كشورها يافت
مىشوند. سيا، در ايران، افسران را عموماً «هوادار شاه»، «هودار مصدق»، يا «ابن
الوقت» يافت. شدت انگيزههاى سياسى هر فرد، در هر مورد، بيش يا كم و اغلب كم
اهميتتر از انگيزههاى شخصى، چون جاهطلبى، حسادت، بيزارى افسران جوان از افسران
پير و بر عكس، است.سنت انقلابهاى نظامى در ايران وجود ندارد. اما رضا شاه مهار
حكومت را با بكار بردن موقعيت نظامى خود، بمثابه سكوى پرش، بدست آورد. با اينهمه،
انگيزه سياسى افسران و انگيزههاى شخصى در محيط سياسى، عواملى بودند و هستند كه در
ارزيابى افراد نظامى، مىبايد در نظر گفت.
ح - در ايران، شاه هم فرمانده كل قوا است و
هم رئيس دولت است. ارزيابى او از هر دو نظر اهميت برابر داشت. از ديدگاه نظامى،
شاه، بمثابه فرمانده كل قوا، مىبايد ارزيابى مىشد. اين ارزيابى مىبايد شامل
ژرفاى نفوذ او، توانائى فرماندهى او و شجاعت او زير آتش، مىگشت. استفاده از او
بمثابه نقطه كانونى يا محور همگرائى كه بر آن، اشخاص و گروههاى نظامى مىتوانند گرد
آيند نيز مىبايد موضوع ارزيابى مىشد.
بى آنكه
دلايل را بياوريم، گوئيم كه ارزيابى ما از بايسته بودن استفاده از شاه در زمينههاى
زير، مثبت بود:
1 - در مقام رئيس دولت حكومتى را كه خصومت
مىورزد، بركنار مىكند؛
2 - فرمانده كل قوا و مظهر گردآورى و
انسجام است.
در
زمينههاى زير، ارزيابى ما از شاه منفى بود:
1 - فرمانده كل قوا بمثابه برنامه گذار و
شركت كننده در عمل نظامى، بكار نمىآيد؛
ط - حاصل ارزيابى از شاه اين شد كه او را
بمثابه مظهر بكار برديم در برانگيختن بخش مهمى از ارتشيان به
عمل.
ى - ارزيابيهاى ما از افراد نظامى ما را به
اين نتيجه رساند كه سرلشگر زاهدى بهترين افسرى است كه توانائى رهبرى قوا را بسود
شاه و بر ضد حكومت خصومت ورز دارد. دلايل ما عبارت بودند از
1 - او تنها مردى در ايران بود كه آشكارا
در پى رسيدن به مقام نخست وزيرى است؛
2 - او در عمل شهامت يگانهاى از خود نشان
دادهاست؛
3 - در گذشته نيز، او شجاعت خود را نشان
دادهاست. او در 25 سالگى، بمثابه يك سرباز، در جنگ با بلشويكها، توانائى فرماندهى
از خود نشان داد و درجه سرتيپى يافت.
انقلاب اسلامى: آمدهاست كه او در 27 سالگى
درجه سرتيپى يافت.
4 - يك پزشك امريكائى او را، با برداشتن 4
دنده او، از مرگ نجات داد.
5 - او به هوادارى امريكا شناخته بود و
فرزند خود اردشير زاهدى را براى تحصيل، بمدت 6 سال، به امريكا فرستاده بود. در مقام
يك سرلشگر ارشد، از احترام بسيارى از افسران ارشد و جزء، برخوردار
بود.
صفات منفى او عبارت بودند از
1 - چندين سال از ارتش خارج بود و افسران
جوان را نمىشناخت؛
2 - در برخى محافل، مردى پولكى بشمار
مىرفت. قابليت او براى رهبرى يك كودتا شناخته نبود. او هرگز افسر ستاد و دفتر نشده
بود و همواره افسر صف و فرمانده بود؛
3 - بيشتر دوستانش غير نظامى بودند. دوستان
نظامى اندك شمارى مىداشت.
ك - ؟
ل - در واشنگتن، ارزيابى دقيق فرماندهان
پادگانهاى تهران، تا وقتى تعليمات به پايگاه سيا، براى در اختيار گذاشتن اطلاعات،
داده نشدند، پيشرفت نمىكرد. براى مثال، مركز سيا نامهاى هيچيك از فرماندهان تيپهاى
مستقر در تهران را نمىشناخت. شگفت اينكه ركن دوم (اطلاعات) وزارت دفاع نيز هيچگونه
اطلاعى نداشت. نه ركن دوم وزارت دفاع و مركز سيا هيچ تصورى از ترتيبات نظامى و جنگى
در ايران نداشتند. پيش از ارزيابى دقيق از فرماندهان صف، پايگاه سيا در تهران
مىبايد اطلاعات نظامى را به مركز سيا مىفرستاد. اين اطلاعات را وابستههاى نظامى،
روز به روز، مىبايد گرد مىآوردند.
انقلاب اسلامى: افسران دو دستهاند: افسران
صف كه فرمانده واحدهاى نظامى در عمليات نظامى هستند. و افسران دفترى كه بكارهاى
ادارى و سازماندهى مىپردازند.
م -
هنوز ارزيابى شخصى افسران در مركز سيا انجام نگرفته، وزارت امور خارجه تصميم
به براندازى حكومت مصدق را، با توسل به هر وسيله ممكن، گرفته بود. اين تصميم، بدون
تصور روشنى از وضعيت نظامى ايران، حتى بدون داشتن فهرستى از افسران و مناصب و وظايف
آنان و بدون داشتن عوامل ميان افسرانى كه مقامهاى فرماندهى داشتند، گرفته شده بود.
بنا بر اين، قابل درك است كه چرا در تمامى مراحل عمليات نظامى ما، مىبايد حركت
هرچه شتاب گيرتر مىشد. ارزيابيها مىبايد شتابان انجام مىشدند و تصميمها مىبايد
گرفته مىشدند. بديهى است كه امنيت كمتر از وقتى مىشد كه هركار بموقع خود انجام
مىگرفت.
ن - ارزيابى ما از رئيس ستاد ارتش منصوب
مصدق، سرتيپ تقى رياحى، با دقت انجام گرفت. ما او را در پرتو تمامى محيط زندگيش،
مطالعه كرديم. اين مطالعه شامل اشخاصى كه سرتيپ رياحى با آنها زندگى مىكرد نيز
مىشد. اشخاصى كه او از كار بركنار كرده بود، اشخاصى كه او بكار گمارده بود، اشخاصى
كه در ستاد گرد آورده بود، اشخاص سياسى كه جمع او با آنها جمع بود نيز، مطالعه
شدند. از ديدگاه سياسى، جاى براى شك نبود كه مصدق رئيس ستاد خود را خوب انتخاب كرده
بود. (ما مطمئن بوديم كه رياحى چون سايه دنبال مصدق مىرود و از شاه پيروى
نمىكند). اما از نظرگاه نظامى، سرتيپ رياحى چند ضعف داشت. ما مطمئن نبوديم اما
مىتوانستيم استنباط كنيم كه رياحى بدين خاطر كه افسر صف نيست و تجربه فرماندهى و
رزم راندارد، بوقت پديد آمدن معركه، ناتوانى بروز خواهد داد كه مىتواند مهم و
تعيين كننده باشد. شجاعت و پاكى او محل بحث نبودند. ما پى برديم كه او به سه تن از
اعضاى برجسته حزب ايران هوادار مصدق هم خانه است و گروه هواداران مصدق در ارتش را
رهبرى مىكند. او و بيشترين همكاران او در ستاد ارتش تحصيل كرده فرانسه هستند.
اينان در كار دفترى و ستادى بسيار دقيق و در كار صف و فرماندهى بسيار خام هستند.
س - وقتى پايگاه ارسال گزارش در باره
فرماندهان تيپها و جانشينان آنها و فرماندهان هنگها و گردانها مستقر در تهران و
ديگر نقاط ايران را آغاز كرد، ما در روشنائى بيشترى وضعيت را ارزيابى كنيم. بر ما
مسلم شد كه لازم است بسيارى از فرماندهان تيپها را يا توقيف و يا بركنار كنيم. و
اين از ردههاى پائينتر فرماندهى بود كه مىبايد نيرو براى عمليات تدارك مىكرديم.
اين ارزيابى بعداً صحيح از آب درآمد و موجب شد كه در زمان صرفه جوئى كنيم و از
امنيت بيشترى برخودار شويم. داشتن حصار امنيتى مستحكم ايجاب مىكرد كه از آغاز،
تنها با كسانى ارتباط برقرار كنيم و آماده شان كنيم كه اقبال پيروزى ما را قوى
مىگرداندند.
ع - نكات بالا ما را به اين نتيجه
مىرسانند كه داشتن زندگى نامه حاوى بيشترين اطلاعات، در موفقيت هرگونه عمليات كه
بكار بردن افراد نظامى را ايجاب كنند، حياتى است. بسا مىشود كه شكست يا پيروزى
بستگى پيدا مىكند به نادرستى يا درستى ارزيابى يك افسر.
II. الف -
اطلاعات نظامى بمثابه پايه عمليات براندازى حكومتهاى دشمن:
1 - هر جا پايگاه سيا وجود دارد و ممكن است
نياز به عمل انقلابى شود، افسران شبه نظامى مىبايد مجهز به يك نقشه باشند. نقشهها
مىبايد به اندازههاى مختلف تهيه شوند و در آنها، ترتيب كامل نبرد، بر اساس وضعيت
جارى، قيد شود. موجودى زاغههاى مهمات و گازوئيل و بنزين و پوشاك و تجهيزات و...
مىبايد با دقت مشخص شوند. بديهى است كه مأمور كردن يك تيپ براى اقدام بر ضد يك
حكومت دشمن وقتى هر يك از افراد آن تنها 6 فشنگ دارند، كار بى فايدهاى
است.
2 - تدابير دفاعى كه حكومت خصم مىسنجد،
مىبايد با دقت، بررسى شود. در ايران، حكومت مصدق بيشترين وسائط نقليه موتورى را در
يك موتور خانه جمع آوردهاست. حكومت او به هر تانك، تنها براى يك ساعت كار، بنزين
مىدهد. توزيع مهمات به حداقل ممكن كاهش داده شدهاست. حافظت از زاغههاى مهمات سخت
تقويت شدهاست. تنها سه هفته پيش از سرنگونى حكومت مصدق، علامتهاى رمز ارتش تغيير
يافتند.
فضاى خالى (؟)
در دو لحظه
بحرانى، سرتيپ رياحى، رئيس ستاد، تمامى افسران را در پادگان تهران گرد آورد و با لحنى پر هيجان، حس وطن
دوستى آنها را فراخواند. از ديد او، وطن دوستى در حمايت از مصدق بروز مىكرد. سرتيپ
رياحى دستور داد فهرست پلاكهاى خود روهاى افسرانى تهيه شود و در مواردى، افسران تحت
تعقيب و مراقبت قرار مىگرفتند. و نيز، خانههاى افسران، بشكل تصادفى، مورد كنترل
تلفنى قرار مىگرفتند تا بدانند كداميك از افسران شبهاى خود را بيرون از خانه هاشان
مىگذرانند.
ب - همچنين لازم است تمامى تأسيسات نظامى
كه بايد تصرف و يا حمايت شوند، مطالعه شوند. براى انجام اين كار، لازم است نقشه
تفصيلى مراكز نظامى، مراكز مهم ارتباطات، و غيره، تهيه شود. در آغاز تهيه نقشه تى
پى آژاكس، ما هيچيك از اين اطلاعات را نداشتيم. تنها چند مطالعه عالى براى خرابكارى
در تأسيسات غير نظامى، در اختيار بودند.
ج - در عملياتى از اين نوع، پيشاپيش،
مىبايد مقامات كليدى كشورى كه بايد توقيف شوند و تأسيسات غير نظامى كه بايد اشغال
شوند، مشخص گردند. براى ارزيابى شخصيتهاى سياسى، امكان مراجعه به چندين منبع
اطلاعات وجود دارند. اما جمع آورى اطلاعات در باره مشخصات تلفن خانهها و ايستگاه
هاى راديو و فرودگاهها و غيره را مىبايد يك افسر شبه نظامى سرپرستى كند كه مىداند
در پى چيست. اين بدان معنى نيست كه يك افسر اطلاعاتى نمىتواند اينگونه اطلاعات را
گرد آورد. در صورتى چنين افسرى مأمور اين كار شود، دستور كار او بايد با دقت تهيه
شود.
د - وضعيت جوى ممكن است در موفقيت عمليات،
نقشى سخت حياتى پيدا كند. از اين رو، از پيش، مىبايد سنجيده شود. براى مثال، ممكن
است هوا مه آلود بشود و عاملهاى زمان و فاصله جز آن شوند كه پيش بينى شدهاند و
اجراى نقشه را غير ممكن بگردانند. باران و توفان نيز مىتوانند چنين كنند. تصميم در
اين باره كه آيا نقشه در روز بايد اجرا شود و يا در شب، يك تصميم حياتى است و در
محل بايد اتخاذ شود. در جاهائى كه مقررات حكومت نظامى بر قرار است، وجود حكومت نظامى ممكن است شرائط را از
اساس تغيير دهد. در نقاط ديگر، عادات مردم مىتوانند از نظر نظامى سخت پر اهميت
باشند. براى مثال، عادت به خواب قيلوله و بستن بيشتر دكانها در مناطق كسب،
مىتوانند مهم باشند. همچنين، روزى در هفته كه جنبه مذهبى دارد و نيز ايام تعطيلهاى
مهم بايد از لحاظ استفادهاى كه از آن مىتوان كرد، مطالعه شود. روزهائى كه در
آنها، گروههاى مخالف خنثى مىشوند و يا خنثى كردنى مىشوند، مىبايد بدقت مطالعه
شوند. براى مثال، تعليم نظامى واحدها در برخى محلها ادوارى است و ممكن است گسيل يك
واحد خصم به بيرون از قلمرو عمل، اقدامى بجا در روزى باشد كه در آن، نقشه بايد اجرا
شود.
ه - كسب اطلاعات پيرامون ركن يكم (امور
پرسنلى) ستاد ارتش مىتواند بسيار سودمند افتد. در مواردى مىتوان افسران دلخواه را
جانشين افسرانى كرد كه وجودشان مخل اجراى نقشه است و يا موجبات نصب مجدد افسران را
به مقامهاى مورد نظر فراهم كرد. نشاندن افراد مناسب در مقامهاى مناسب و در موقع
مناسب، البته مهمترين عامل هرگونه عمليات نظامى است و در عملياتى از اينگونه،
هيچگاه نبايد از آن غفلت شود.
و - عملياتى كه ممكن است بر ضد شما روى
دهند، بايد با دقت مطالعه شوند و شما بايد، از پيش، اطلاعات در اين باره را بدست
آوريد و پيش از آنكه در برابر عمليات انجام شده قرار بگيريد، خويشتن را براى
روياروئى با آنها آماده كنيد. و نيز بايد دانست كه از دواير ركن دوم (اطلاعات) بشيوههاى گوناگون مىتوان بهره جست. اگر
شما اطلاعات منحرف كننده در باره وجود دسيسه چينىها به دواير ركن دوم بدهيد، بسا
بتوانيد از آنها در ايجاد وحشت در صفوف دشمن، سود جوئيد. در ايران، از اين امر كه
چند گروه از افسران مظنون به تدارك كودتا بودند، سخت استفاده كرديم. همانسان كه تنش
شدت مىيافت، گزارشها از اين نوع نيز بيشتر مىشدند. گرچه اين گزارشها حكومت خصم را
گوش بزنگ مىكرد، براى فعاليتهاى ما و رفقاى ما نيز پرده استتار بودند. طبيعى است
كه تمامى اين موضوع، با توجه به شرائط محلى، مىبايد مطالعه شود. با وجود اين، در
كشورهاى ديگرى كه اوضاع و احوال مشابهى دارند، بسا تجربه ما بكار
آيد.
ز - و نيز، كاملاً متصور است كه گروههاى
نظامى ديگر براى مبارزه با حكومت دشمن، تشكيل شوند. در اين صورت، ما بايد هويت اين
گروهها را بشناسيم و بدانيم قصدشان چيست. بسا لازم مىشود برخى از اين گروهها را از
ميان برداريم و يا لازم شود آنها را جذب كنيم و در قواى خود ادغام كنيم. در هر دو
حال، عمل ما مىبايد ظريف و براساس اطلاعات نيكو، انجام شود. تحريكى كه بايد بعمل
آوريم، بدقت بايد سنجيده شود. تدابير لازم براى جبران مافات در صورت ناكام شدن
تحريك و بدام افتادن هريك از دوستانمان، مىبايد اتخاذ شوند.
ح - جمع آورى اطلاعات در باره دوستانمان،
بسا، مهمترين كارى است كه بايدمان كرد. برآورد ميزان امنيت خود، بنحو پيگير، براى
كسى كه تصميمهاى جارى را مىگيرد، شايسته توجه است. در ايرن، در عين توجه به
خطرهائى كه مىپذيرفتيم، ما سرهنگهاى جوان را، در پى ارزيابى سريع، تعليم داديم. در
همان حال، كوشيديم تا جائى كه ممكن است، در باره افرادى كه بخدمت در مىآورديم،
اطلاعات كسب كنيم.
ط - اگر ممكن باشد نيروئى سرى تدارك كرد كه
اعمال دوستان ما را تحت مراقبت قرار دهند، تشكيل آن سخت سودمند است. چرا كه وضعيت
نظامى مىتواند سخت سيال باشد و مطلقا حياتى است كه بدانيم چه كسى زخمى شد، توقيف
شد، يا نقش دوگانه دارد و غيره . بايد آن توانائى باشد كه بمحض پاره شدن پوشش
امنيتى، هشدار اول داده شود. در پى آن، هشدار دوم به ديگر نيروها بايد رسانده شود.
اين امر در مراحل اجراى عمليات، كاملاً مهم و راست است.
ى - كنترلهاى امنيتى ممكن است روز به روز
تغيير كنند. ما بايد در باب تمامى حوزه امنيتى، اطلاع داشته باشيم. براى مثال، در
بحبوحه وضعيت نظامى سخت سيال، لازم مىشود كه يكى از افسران ما و يا يكى از عاملان
اصلى ما ناگزير مىشوند در ساعاتى كه عبور و مرور ممنوع است، سفرهائى عاجلى را به
شهرهائى انجام دهند كه در فاصله 8 و 10 ساعتى پايتخت هستند. در تجربه ايران، ثابت
شد كه توانائى ما در تهيه مدارك جعلى، براى انجام موفقيتآميز مأموريتها، سخت ضرور
است.
ك - اطلاعات در باره شبكه راديوئى و
تلگرافى بسيار مهم هستند. در ايران، فرستنده راديوئى نيروى هوائى، فرستنده راديوئى
ژاندارمرى، فرستنده راديوئى ارتش و شبكه تلگرافى شركت نفت وجود داشتند. شمار و پهنه شبكه تلگرافى اغلب مايه شگفتى
است و به دلايل مسلم مىبايد بدقت
مطالعه شوند. در يك مرحله از عمليات تى پى آژاكس، ما از شبكه تلگرافى دولت استفاده
كرديم. از جملههاى سادهاى، براى تفهيم عمليات مورد نظر، استفاده كرديم. براى
ارتباط با يكديگر، تلفن وسيله آسانى هم براى نيروهاى خودى و هم براى قواى دشمن است.
بنا بر اين لازم است پيرامون گستره دستگاههاى شنود، اطلاع تحصيل شود و در صورت
امكان بايد بدانيم كجاها تحت شنود هستند. در ايران، معلوم شد كه حزب توده در سيستم
ارتباطات دولت نفوذ كردهاست. با وجود اين، ما از اين سيستم استفاده كرديم زيرا، در
يك مقطع زمانى، تمامى ديگر وسائل ارتباطى از كار افتادند. ناامن بودن عمل، متحقق
بود اما در آن اوضاع و احوال، خطر را مىبايد مىپذيرفتيم.
در مركز كد حكومت
و يا در مركز كدى كه رئيس ستاد ارتش از آن استفاده مىكند، كدها مهمترين ارتباطات
دشمن بكار مىروند. در اين مركز نمىتوان نفوذ كرد بايد از كار انداخت و براى
نيروهاى خودى وسائل ارتباط بايد ايجاد كرد.
ل -
اطلاعات تدارك شده را، بنا بر اقتضاء، مىتوان در ساختن «بهانهها براى
اقدام»، بكار برد. نفوذ بايسته در حكومت دشمن امكان مىدهد اقداماتى بر ملاء كرد كه
اين حكومت در نظر گرفتهاست اما عموم از آن خبر ندارند. در كوشش براى بخدمت هدف
خويش گرفتن افراد، وقتى انگيزه شان براى اينكه آنها را بعمل بر انگيزد، همواره لازم
است آنها را، در نظام خاص خودشان، به عمل برانگيزيد.
III - برنامه
گذارى نظامى بمثابه شالوده كودتا:
الف - دانش برنامه گذارى نظامى ژرفتر و
شناختهتر از آنست كه در اين نوشتار بگنجد. بديهى است افسرانى كه مسئول تهيه برنامه
گذارى نظامى مىشوند، بايد از ميان افسران نيروهاى مسلح برگزيده شوند كه صاحب تجربه
در اينگونه برنامه گذاريها باشند.
ب - افزون بر سابقه در برنامه گذارى نظامى،
افسران بايد در عمليات مخفى نيز تجربه دار باشند. اساس يك كودتا، امنيتى است كه به
ما امكان مىدهند غافلگيرانه عمليات را انجام دهيم. اساس امنيت، آزمودگى است كه
تنها از راه تجربه بدست مىآيد.
ج - ممكن است يك دفتر نظامى مركب از افسران
بومى برنامه گذارى خاص محل را بر عهده گيرد. خواه در خود كشورى كه عمليات در آن
انجام مىشود و يا در خارج آن تشكيل شود، اين دفتر تنها وقتى مىتواند عمل كند كه
تمامى اطلاعات جارى و اطلاعات نظامى در اختيار داشته باشد.
د - اعضاى اين دفتر نظامى ممكن است توسط رهبر آينده حكومت دوست معين
شوند و يا مستقل از او تعيين گردند. در هر يك از دو حالت، سرى انجام شدن عمليات
ضرورت حياتى دارد.
ه - اين امر كه يك افسر سيا به دفتر نظامى معرفى شود، بستگى به شرائط
محلى دارد. در ايران، ما به اين نتيجه رسيديم كه كار را بايد به يك برنامه گذار سيا
بسپريم. او نيز، بنوبه خود، پى برد كه بايد با افسران بومى، در سطحى برابر، همكارى
كند. بديهى است كه اين ترتيب از امنيت عمليات بازهم مىكاهد و در صورت امكان بايد
از آن پرهيز كرد.
و - فهرستهاى توقيفهاى نظامى را بايد
برنامه گذار نظامى سيا تهيه كند و تعيين قوائى كه مىبايد توقيفها را انجام دهند
نيز كار او است. افسر نظامى سيا و دفتر نظامى مىبايد هدفهاى نظامى و غير نظامى را
مشخص كنند كه مىبايد نيروهاى خودى آنها را از كار بياندازند و يا اشغال
كنند.
ز - در صورت امكان، شبكه راديوئى سيا، خاص
كودتا مىبايد ايجاد شود. اين شبكه ميان افسران سيا در محل و دفتر نظامى و ميان اين
دفتر با مركز سيا و فرماندهى واحدهاى نظامى دوست، اتصال برقرار مىكند. در جائى كه
اين عمل ميسر نيست، بر ديگر وسائل ارتباط مىبايد متكى شد. اما در هر وضعيتى يك
وسيله ارتباط و يك وسيله بديل مىبايد ايجاد شوند.
ح - نقشه نظامى مىبايد بر اين اصل بنا شود
كه برخى از عناصر عضو نيروهاى دوست ما، لو مىروند و بدين خاطر نبايد عمليات شكست
بخورند. از اين رو، علامتهاى اعلام خطر مىبايد اعلام خطر خود به خود گذار از يك
مرحله به مرحله ديگر را در بر بگيرند. اعلام خطر بستگى دارد به اينكه چه كسانى يا
چه واحدهائى بر حكومت خصم مكشوف شدهاند. در ايران، دليل قوى وجود دارد بر درستى
اين نظر كه علامتهاى خطر براى حفظ و ادامه موفق عمليات به قصد تغيير حكومت، نقش
اساسى داشتهاند.
ط -
نظاميان ما كه نقشه عمليات را تهيه مىكنند، امكان وقوع جنگ داخلى را بايد
بپذيرند و در آن، تدابير لازم براى
مقابله با اين احتمال را منظور كنند. در نظر گرفتن اين احتمال، مىتواند شامل ضرورت
ايجاد وضعيت امن براى حكومت دوستى بگردد كه در پى كودتا بر سركار مىآيد. امكانها و
احتمالها وقوع جنگ داخلى تنها بر اساس تحليلهاى وضعيت محلى مىبايد، ارزيابى و
سنجيده شوند. بديهى است كه پيش بينى آن مشكل نيست و قطعاً براى آن بايد نقشه تهيه
كرد.
ى - تهيه خانههاى امن بعنوان پايگاههاى
تماسهاى عملياتى مىبايد، پيش از درگيرى قواى دوست در عمليات، انجام بگيرد. چندين
خانه امن يا پايگاه امن مىبايد در اختيار قرار بگيرند تا اگر يك يا چند خانه امن
لو رفت يا رفتند، بتوان ارتباط با عناصر دوست را حفظ كرد. در مواردى كه اعضاى سيا
همگى در سفارت مستقر هستند، عمليات ايجاب مىكنند كه خانهها و پايگاههاى امن تدارك
شوند. اين خانههاى امن عالى مىشوند وقتى به فرستنده و گيرنده راديوئى، تلفن مستقل
و يا به تناسب وضعيت محل، به ديگر وسائل ارتباطى مجهز باشند. در وضعيتهائى كه لازم
است پول نقد، اسلحه و مهمات، لباس، غذا و مدارك مخفى شوند، خانههاى امن مىبايد
محافظانى نداشته باشند كه توانائى نگهبانى از خانهها و آنچه در آنها پنهان
مىشوند را داشته باشند.
ك - خود رو، تاكسى و ديگر خودروهاى لازم
ديگر را پيش از عمليات مىبايد فراهم و پيشا پيش آماده نگاه
داشت.
ل - هر جا ممكن باشد، افراد و واحدهائى كه
نيروهاى دوست را تشكيل مىدهند، در محلهاى جدا مىبايد مستقر شوند. چرا كه نبايد در
صورت لو رفتن بخشى از عمليات، افراد
در بازجوئى نتوانند تمامى نيروها و نقشه ما را لو بدهند.
م - افراد دفتر نظامى، تحت هيچ اوضاع و
احوالى، نبايد بطور فعال در عمليات شركت كنند. زيرا تحت بازجوئى ممكن است همه چيز
را لو بدهند.
ن - شوراى نظامى مىبايد شامل افسران دفترى
و صف، هردو صنف، باشد. و از آنجا كه شرائط محلى را نيز مىبايد در نظر گرفت، چند تن
كارشناس نيز مىبايد در آن عضويت داشته باشند. وجود يك افسر ستاد متخصص در ارتباطات
مىتواند بسيار سودمند باشد.
س - احتمالهاى واكنش بر ضد امريكا، همواره
مىبايد مدنظر تمامى افسران سيا كه
در اينگونه عمليات شركت مىكنند، باشد. اگر نگوئيم هيچ عملياتى تا حد اين نوع
عمليات انفجارآميز نمىشوند، گوئيم اندك شمارند عملياتى تا اين اندازه پر
مخاطره. اين امر ايجاب مىكند كه
كارآزمودهترين افسران كه بتوان يافت، به اين كار گمارده شوند.
ع - نقشه نظامى مىبايد احتمال شكست كامل و
بنابر اين تدابير لازم براى تخليه افراد سيا و عوامل بومى كه ممكن است لو بروند را
در بر گيرد. هواپيماى وابستههاى نظامى امريكا، شبكههاى فرار و ديگر تجهيزات خاص
عمليات مىبايد بخدمت گرفته شوند.
اگر هيچيك از اين عوامل و تجهيزات وجودندارند، پيش از عمليات، مىبايد مخفى گاهها
تهيه شوند. از اين مخفى گاهها، در جريان عمليات، نمىبايد استفاده
شود.
ف - تعهدى كه در قبال دوستان خود برعهده
مىگيريم، مىبايد تعهدى باشد كه بتوانيم خوب از عهده انجامش برآئيم. در ايران، ما
بنا را بر رشوه دادن نگذاشتيم. زيرا احساس كرديم افسرانى كه رشوه را مىپذيرند، در
صورت قرار گرفتن در مشكل، براى مثال شكنجه، عمليات را بر باد مىدهند. در ايران، ما
يك دينار نيز براى خريدن افسران خرج نكرديم.
ص - فكر آينده همسران و خانوادههاى افسران
دوست خود را نيز مىبايد بكنيم.
ق - هرگاه اسلحه امريكائى معمول ارتش كشورى
نبودند كه عمليات در آن انجام مىگيرند، مىبايد احتمال بكار بردن اسلحه ساخت
كشورهاى ديگر را در نظر گرفت.
ر - مركز ارتباطات را بعنوان نخستين هدفى
كه مىبايد اشغال شود، در نظر گرفتيم. زيرا بر اين نظر بوديم كه جلوگيرى از برقرار
كردن ارتباط ميان حكومت دشمن و نيروهاى تحت امر آن، اهميتى تعيين كننده دارد. از
ديد ما، مراكز ارتباط، از جمله شركت تلفن مىبايد پيش از دستگيريها، اشغال شوند.
چراكه ما تصور نمىكرديم نيروهاى دوست بتوانند در زمان معين شده، افرادى را توقيف
كنند كه اساميشان در فهرستهاى توقيف شوندگان آمده بودند. البته شرائط محلى
مىتوانند در اين تدبير، تغيير ايجاد كنند.
ش - احتمال حبس نيروهاى دشمن را در
سربازخانهها و پايگاه نبايد از نظر دور داشت. در ايران، اين مكانها اغلب داراى يك
راه ورود و خروج هستند.
ت - احتمال استفاده از شبكه راديوئى
فرماندهى ارتش كشور نبايد از نظر دور بماند. باوجود اين، علامتهاى خطر در همه
ارتشها معمول هستند. از اين رو، مىبايد متصديان راديوى ارتش را از كسانى انتخاب
كرد كه به آنها اعتماد كامل بتوان كرد.
ث - احتمال درگيرى با اوباش، شامل نيروهاى
شبه نظامى كمونيست را نيز بايد در نظر گرفت. در هر كشور كه اين احتمال وجود دارد،
آرايش نيروهاى دوست بايد چنان باشد كه با مسدود كردن جادهها و ايجاد مقرهاى بازرسى
و مهار كردن عبور و مرور و محدود كردن ساعات آن، اين نيروها خنثى
شوند.
خ - گفتن ندارد كه پيشاپيش، مىبايد فهرست
كاملى از جا و موقع افسران در ارتش جديد تهيه شود چنانكه محلى براى هيچگونه ابهام
نماند.
ذ - تا جائى كه ممكن است، ترجيح در اينست
كه از تداركات ارتش محلى استفاده كرد و نيازمند به ايجاد تداركات مخفى نشد. بسيار بهتر است كه عمليات را از درون كشور
رهبرى كرد تا از خارج از آن. و نيز، بسيار آسانتر است كه عمليات وقتى انجام بگيرند
كه افسران سيا در محل باشند و نه در خارج از آن. افراد شركت كننده در عمليات
مىبايد تحت پوشش كامل باشند تا بتوان دشمن را از توان واكنش، محروم
كرد.
درسهايى كه گزارش سيا پيرامون كودتاى 28
مرداد 1332 مىآموزد:
درسها را دو دسته مىكنيم: درسهايى كه به رهبران يك جنبش مىآموزد و درسهايى
كه به مردم يك كشور مىآموزد:
الف - درسهايى كه گزارش به رهبران يك جنبش
مىآموزد:
1 - درس اول و بزرگ اينست كه از رهبران
نهضت ملى ايران، كسانى در صف دشمنان حكومت مصدق قرار گرفتهاند. با شكست كودتا در
25 مرداد، اينها بودهاند كه ابتكار عمل را بدست گرفتهاند و در 28 مرداد 32، كودتا
را موفق كردهاند. اينان، بدون استثناء، مطرود دولت كودتا شدهاند و سرنوشت غمبار و
عبرت آموزى را پيدا كردهاند. چرا؟ زيرا قاعدهاى را رعايت نكردهاند كه بنا
برآن،
هر مشروعى
كه از خود بيرون برود و در شمار نامشروعها در آيد، آنها را محكوم مىكند كه از او
سلب مشروعيت كنند واو راطرد كنند .
توضيح
اينكه وقتى يكچند از رهبران نهضت ملى به عمل شاه و زاهدى مشروعيت دادند، آنها
نمىتوانند قدرت خويش را فاقد مشروعيت بدانند و بپذيرند كه مشروعيت را از رهبرانى
دارند كه به آنها جواز كودتا دادهاند. ناگزيرند بگويند مشروعيت از آن آنها
بودهاست. اين رهبران خطاكار بودهاند كه براى جبران خطاى خود به آنها روى
آوردهاند. ناگزيرند زيرا اگر خود را فاقد مشروعيت بشمارند، مىبايد دولت را بكسانى
واگذارند كه مشروعيت دارند. اين همان قاعده است كه در رابطه با قدرت، همواره از ياد
كسانى مىرود كه مشروعيت دارند و از راه مصلحت، قدرت نامشروع و يا بخشى از آن را
مشروع مىگردانند و خود قربانيان نخستين آن مىشوند. بدين قرار، ضرب المثل «بدهكار
را كه رو بدهى، طلبكار مىشود»، بيانگر همين قاعدهاست. در حقيقت، بدهكار بمحض خارج
شدن از موقعيت بدهكارى ، طلب را كه نمىدهد هيچ ، ناگزير است طلبكار را نيز بدهكار
كند!چرا كه اگر چنين نكند، مىبايد طلب او را بپردازد. من باب نمونه ، اگر شخصى مثل
حجاريان ،كسانى را بى وطن مىخواند كه بخاطر وطن، سختى مهاجرت را پذيرفتهاند و
براى استقلال وطن و آزادى مردم خويش مبارزه مىكنند، از آن رو است كه بخشى از اين
وطن دوستان به كسانى مشروعيت بخشيدهاند كه
در كودتاى خرداد 60 شركت داشتهاند و امروز به كسوت «اصلاح طلب» درآمدهاند.
حجاريانها نمىتوانند وطن دوستان را نفى نكنند. زيرا اگر بگويند موقعيت و مشروعيت
خويش را از كسانى يافتهاند كه از راه مصلحت، حكومت «اصلاح طلبان» را تصديق و مردم
را به شركت در دادن رأى تشويق كردهاند، از آنها خواهند پرسيد: چرا بخدمت كسانى در
نمىآئيد كه مشروعيت دارند، تجربه
انقلاب را رها نكردهاند، به مردم سالارى باور دارند و عاملند؟ ناگزيرند بگويند
مشروعيت از آن خودشان است. آنها كه امروز، از راه مصلحت، مردم را دعوت به دادن رأى
مىكنند، خطاكاران مطرود هستند. همين موقعيت را پهلوى طلبها پيدا مىكنند در قبال
كسانى كه، از راه مصلحت، به آنها مشروعيت مىدهند. اينان تجربه شده را تجربه
مىكنند و جز پشيمانى بچنگ نمىآورند. زيرا پهلويها و پهلوى طلبها را ناگزير
مىكنند بگويند مشروعيت در اصل از آن آنهاست. آنها بودهاند كه ايران را بسوى تمدن
بزرگ مىبردند و اين بقيه بودند كه انقلاب براه انداختند و روزگار ايران را سياه
كردند! همانطور كه مىگويند.
2 - و چنين است وقتى مشروعى بر مشروعيت
خويش مىماند اما براى از ميان برداشتن اختلاف، گمان مىبرد، مىتواند نامشروعى را
مشروع كند. به قول روحانيان «آب كر» هستند و هر نجسى را پاك مىكنند. وقتى به
كاشانى ايراد مىگرفتند چرا دشمنان نهضت ملى را بخود راه مىدهد، مىگفت: آنها مرا
هدايت نمىكنند من آنها را هدايت مىكنم! اگر او قرآن را روش مىگرداند و مىدانست
كه او نمىتواند كسى را هدايت كند و هركس خود خويشتن را هدايت مىكند، شايد سرنوشت
او و نهضت ملى ايران جز آن مىشد كه شد.
وقتى
برخلاف قاعده، جانبدار مردم
سالارى با مخالف آن اتحاد كرد (تركيب
نخستين جبهه ملى)، از پيش، شكست را پذيرفته است زيرا در درون خود، قدرت را مدار و
هدف كرده و بنا بر اين، پذيرفته است كه سرانجام رهبرى از آن قدرتمدارها مىشود.
گفتگوى دكتر آذر با منصور فرهنگ در امريكا، بسى گويا است: دكتر آذر در توجيه بى
عملى در روزهاى كودتا، گفته است در ارزيابى به اين نتيجه رسيديم كه قدرت يا از آن
طرفداران امريكا مىشود و يا به طرفداران شوروى تعلق مىگيرد. مصلحت كشور را در آن
ديديم كه به طرفداران امريكا باز گذاريم! هرچند اين بيان مطلقا ضد رفتار مصدق است،
اما بيانگر قاعده است.
با وجود
اين واقعيت كه تجربه نهضت ملى ايران، اين تجربه بود، پس از كودتا و در جريان انقلاب
ايران و پس از آن، تكرار شد و چه تلخ: با وجود تجربه، كسانى كه بعد از كودتاى 28
مرداد كوشيدند رژيم شاه را به راه صواب آورند، بهاى بسيار سنگين پرداختند. و بهاى
بسيار سنگين مىپردازند و نيز آنها كه، همچنان برغم تجربه، مىكوشند رژيم ملاتاريا
را به راه صواب آورند و آنها كه گمان مىبرند «اپوزيسيون» تركيبى است نا متجانس از
جانبدار آزادى و استقلال و زور پرست وابسته.
3 - بنا بر گزارش، آنچه موجب حضور قدرت
مسلط در درون رهبرى نهضت ملى شدهاست، اختلاف است. امروز كه بعد از تجربه هستيم،
مىدانيم كه اختلاف بر سر نظر نبوده و بر سر قدرت بودهاست. اما آن روز نيز مىشد
اختلاف بر سر نظر را از اختلاف بر سر قدرت تشخيص داد. از ابهامها، يكى ابهامى است كه پوشش اختلاف بر سر قدرت
در اختلاف بر نظر مىشود. رهبران نهضت ملى مىبايد به زدودن اين ابهام تقدم
مىدادند. چرا كه اگر روشن مىگشت كه اختلاف نه بر سر نظر كه بر سر قدرت است،
اختلاف كننده بى اثر مىشد. براى آنكه اختلاف نظر پوشش اختلاف بر سر قدرت نشود،
جريان آزاد و شفاف انديشه و اطلاعات بايسته بود. رهبران نهضت ملى مىبايد نظرهاى
خويش را شفاف ابراز مىكردند و از راه مبارزه با سانسورها، مثلث زورپرست را به
انزوا در مىآوردند. درون رهبرى از جامعه پوشيده ماند تا روزى كه در يك رشته
انفجارها، نمايان شد و رهبرى را متلاشى كرد. در جريان انقلاب ايران، درس اين تجربه
بكار آمد. مثلث زورپرست روز به روز ناتوانتر شد و مىشود. اين تجربه را ادامه بايد
داد تا ايران از اين مثلث بياسايد و كشور رهبرى مردم سالار
بجويد.
4 - درس اول كه يك قاعدهاى از قواعد حاكم
بر روابط سلطه گر - زير سلطهاست، مراجعه قدرتمداران زير سلطه به سلطه گر و خود را
در اختيار سلطه گر گذاشتن است. علت آنست كه قدرتمدارها حفظ قدرت خويش را در گرو حذف
نيروهاى محركهاى مىدانند كه فعال شدنشان در جامعه، ساخت جامعه و بنا بر اين ساخت
قدرت را دگرگون مىكند و در نتيجه، قدرت مدارها موقعيت خود را از دست مىدهند. در
ايران دوران نهضت ملى كردن صنعت نفت، نيروهاى محركه يكى جامعه جوان و ديگرى نظريه
استقلال و آزادى بر اصل موازنه منفى بود. اين دو نيرو، از دو سو، وابسته به دو قطب
سلطه در جهان، تهديد مىشدند: از سوى وابستههاى به غرب كه در سازمانهاى فرماسونرى
و غير آن، سازمان مىيافتند و جانبدار تجددى بودند كه وابستگى به غرب را توجيه
مىكرد و بدان عنوان «ناسيوناليسم مثبت» مىدادند. و ديگرى، حزب توده وابسته به
سلطه گرى كه روسيه بود و ايدئولوژى ماركسيسم سازگار با وابستگى به اين سلطه گر. اين
دو رأس مثلث زور پرست، با رأس سومى كه «روحانيت» قدرتمدار بود، كودتاى 28 مرداد را
ميسر كردند. گزارش جاى ترديد نمىگذارد كه در كودتاى 28 مرداد 32، از حزب توده، دو
نوع استفاده شدهاست: حزب توده بعنوان خطرى كه رفع آن جز به كودتا بر ضد حكومت ملى
مصدق ميسر نيست. و استفاده از حزب توده براى نوشته نامههاى تهديدآميز به روحانيان
سراسر كشور و براه انداختن دستهها بقصد ايجاد وحشت.
نفت نيروى
محركه سومى بود كه با ملى شدن آن و نقش پيدا كردنش در اقتصاد ملى،ساير نيروهاى
محركه را فعال مىكرد و در مسير رشد مىانداخت كه جامعه آن روز ايران بود. فعال شدن
نيروهاى محركه نياز به تغيير ساخت جامعه، بر وفق انديشه راهنماى مردم سالارى داشت.
بنا بر اين همه آنها كه در اين تغيير بنيادى، موقعيت خويش را از دست مىدادند، جانب
سلطه گران خارجى را مىگرفتند و گرفتند. اين شد كه دست نشاندگى سلطه گران را بر
زندگى در وطن آزاد ترجيح دادند. يادآور مىشود كه بنا بر خاطرات ايدن، نخست اين شاه
بود كه توسط سهيلى پيغام داد با مصدق توافقى را امضاء نكنيد. ما بزودى او را سرنگون
مىكنيم و مشكل نفت را بسود شما حل مىكنيم. جهتى كه تحول جامعه ايرانى پيدا كرد و
به حذف رژيم سلطنتى وابسته انجاميد، جاى ترديد باقى نگذاشت كه نهضت ملى ايران
مىبايد تغيير ساخت دولت و جامعه را به ترتيبى مىداد كه نيروهاى محركه آزاد و فعال
شوند.
بدين
قرار، درسى كه بخدمت قدرت خارجى درآمدن قدرتمدارها مىآموزد
اينست:
رهبران يك
جنبش از ضابطه استقلال هيچگاه نمىبايد غفلت كنند. بخصوص وقتى اداره دولت را بدست
مىگيرند. تمامى مقامها مىبايد بكسانى سپرده شوند كه استقلال را ارزشى خدشهناپذير
مىدانند و آن را ضابطه سنجش عمل خويش و ديگران مىكنند. و نيز، تغيير ساخت دولت را
از ساخت استبدادى به ساخت مردم سالار مقدم مىدارند.
5 - درس دومى كه گزارش كودتا مىآموزد،
اينست كه قدرتهاى سلطه گر بر سر سهم خويش از چپاول زير سلطهها نزاع مىكنند.
وگرنه، در سلطه گرى با يكديگر نزاع نمىكنند. توافق امريكا و انگلستان و رضايت ضمنى
روسيه با كودتا، از عوامل موفقيت كودتائى با نيروى اندك شد. دكتر سنجابى، در
«اميدها و نااميديها» در پاسخ اين پرسش كه «آيا فكر نمىكنيد دكتر مصدق يك كمى
زياده روى كرده باشد در باز گذاشتن دست حزب توده در آن زمان؟» گفته است: «مصدق توده
ايها را خوب مىشناخت. يك وقتى خود او به من گفت: من سه بار سوار تودهايها شدهام». آشكار است
كه در روزهاى كودتا، حزب توده ديگر سوارى نداد، چرا كه اختيارش در دست شوروى سابق
بود.
بدينقرار، درسى كه
گزارش كودتا مىآموزد اينست:
قدرتهاى خارجى را بدرون كشور نمىبايد راه داد. و در داخل، نمىبايد تضاد
ميان آنها را دستمايه سياسى كرد. برخ امريكا كشاندن خطر كمونيسم و برخ روسيه كشيدن
خطر سلطه مجدد غرب بر ايران، در دوران نهضت ملى كردن نفت، و گروگانگيرى در دوران
انقلاب اسلامى ايران، دو خطاى بزرگ بودند كه مردم ايران بابت آنها بهاى بس سنگينى
را پرداختند.
6 - ابهامها سلاح اصلى بودند كه در كودتا
بكار رفتند. بنا بر اين گزارش، از ابهامها، يكى ابهام در سياست خارجى، بخصوص در
رابطه با قدرت امريكا بود. اين ابهام، در انقلاب بهمن 1357 نيز پرخطر شد. رابطه با
امريكا و روسيه از شفافيت كامل مىبايد برخوردار مىشد. به ترتيبى كه اين دو قدرت
امكان هيچگونه فعاليت آشكار و پنهان مغاير با استقلال ايران نمىيافتند. تبعيض بسود
امريكا، بدان اميد كه به انگلستان فشار آورد بر سر نفت با ايران موافقت كند، خطا
بود. اگر حكومت مانع فعاليتهاى علنى و غير علنى سفارت مىشد و فعاليتهاى اعضاى آن
را تحت مراقبت مىآورد، كجا پايگاه سيا در تهران امكان مىيافت خانههاى امن تدارك
كند و سرلشگر زاهدى و همدستان او را در خانههاى اعضاى سيا، پنهان كند؟ چنانكه اگر
رابطه با امريكا، در جريان انقلاب اسلامى، شفاف مىبود، محلى براى گروگانگيرى و پى
آمدهاى آن، از جمله محور سياست داخلى ملاتاريا شدن، پيدا
نمىشد.
بدينسان، درسى بزرگ از درسهايى كه گزارش مىآموزد، اينست كه شفاف كردن رابطه
با قدرتهاى خارجى، از واجبترين كارهاست.
7 -
وقتى جنبش در كشورى روى ميدهد كه ميان دو قدرت خارجى است، به ترتيبى كه آمد،
رهبران يك جنبش مىبايد الف - موازنه عدمى و منفى را اصل راهنما كنند يعنى به هيچيك
از دو قدرت، مجال عمل در داخل كشور ندهند. ب - بر اصل موازنه عدمى، نفس خويش را مكلف
بدانند. تكيه بر نيروهاى بيرون از جنبش، از عوامل شكست مىشود. گزارش مىگويد اگر 1
- كسانى كه نبايد در مقامهاى كليدى باشند، جاى خود را بكسانى مىسپردند كه به نهضت
ملى ايران معتقد و متعلق بودند، به سخن ديگر، اگر مقامهاى لشگرى و كشورى به كسانى
سپرده مىشدند كه به نهضت ملى ايران تعلق داشتند و ب - رهبران جز به نيروى وفادار
به نهضت ملى تكيه نمىكردند، كودتا ممكن نمىشد. همين درس را كودتاى خرداد 60 نيز
مىآموزد. در هر دو كودتا، ملاحظه
مقام اول (شاه در دوران نهضت ملى و خمينى در دوران مرجع انقلاب ايران) و
سپردن مقامها به كسانى كه مطلوب اين مقام بودند، از عوامل كودتا
شدند.
درس
بزرگ گزارش اينست كه 1 - بهائى كه بابت ضابطه كردن حق و نه شخص و مقام، هرچه
باشد،بايد پرداخت ، از بهائى كه بابت ضابطه كردن شخص و مقام بايد پرداخت، بمراتب
كمتر است. و 2 - نفس خويش را بايد مكلف شمرد. بنا بر اين، نيروى اصلى جنبش است كه
مىبايد دائم، بحال آماده باش، در صحنه نگاه داشت.
8 - شكست كودتا در 25 خرداد و پيروزى آن در
28 مرداد، بيانگر اين واقعيت است كه هرجا جنبش حاصل شركت همگانى مردم است، حضور
فعال مردم در صحنه ، از مهمترين عوامل پيروزى جنبش و پيشگيرى از كودتا است. كوچه و
خيابانها همواره مىبايد در تصرف مردم باشد. خالى شدن كوچه و خيابانها در روزهاى 27
و 28 مردم، به كودتاچيان امكان داد آنها را با چماقداران پر كنند و كودتا را ممكن
بگردانند. در دوران مرجع انقلاب ايران، توجه به اين درس تجربه بود اما نه آنسان كه
بايد. دفاتر همآهنگى مىبايد حضور مردم در صحنه و صاحب اختيار كوچه و خيابان شدن
مردم را سازمان مىدادند. اما به اين امر بطور جدى پرداخته نشد. اين شد كه
چماقداران تحت حمايت افراد مسلح ملاتاريا، كوچه و خيابانها را تصرف
كردند.
از
اتفاق، مصدق بر اين نظر بوده است كه مردم همواره مىبايد در صحنه حاضر باشند. دكتر
سنجابى در «اميدها و نااميديها» مىگويد: «او عقيده داشت كه بايد افكار عمومى بطور
كلى و تقريباً مىشود گفت غير متشكل و هميشه آماده و حاضر در صحنه از او پشتيبانى
كند». بنىصدر نيز بر اين نظر بود كه مردم مىبايد در صحنه حضور فعال داشته باشند.
جز اينكه با توجه به درس تجربه، مىافزود: دفاتر همآهنگى مىبايد اين حضور را
سازمان دهند. با وجود، در عمل، نه جبهه ملى در دوران نهضت ملى كردن نفت و نه دفاتر
همآهنگى مردم با رئيس جمهورى، در دوران مرجع انقلاب ايران، بدين كار توانا
نشدند.
9 - گزارش سيا مىگويد و گزارشهايى كه رهبران نهضت ملى انتشار دادهاند،
تصديق مىكنند كه در روزهاى سرنوشت، از رهبران نهضت ملى كسى به مردمى كه مىبايد
نقش اول را ايفا مىكردند، مراجعه نكردهاست. دكتر صديق
مىنويسد:
«من بعد از
ظهر روز 25 مرداد، در خانه نخست وزير بودم و با رئيس شهربانى ارتباط داشتم. او بطور
منظم، اخبار را به من اطلاع مىداد و من با نخست وزير مشورت مىكردم. سخنان ناطقين
ميدان بهارستان را هم اجمالاً شنيدم. حدود ساعت 7 بعد از ظهر، آقايان دكتر شايگان و
مهندس رضوى به خانه دكتر مصدق آمدند. در همين موقع، رئيس شهربانى تلفن كرد و گفت:
توده ايها از ميدان بهارستان در حال شعار دادن به حركت درآمدهاند و معلوم نيست
برنامه آنها چيست... من به اطاق دكتر مصدق رفتم و با تندى به دكتر شايگان و مهندس
رضوى گفتم: «مردم را رها كردهايد و آمدهايد اينجا بعد از آن سخنرانىهاى تند...
بايد مردم را هدايت مىكرديد. حساسيت موقع را بايد براى دهها هزار تن مردمى كه در
آنجا جمع شده بودند، تشريح مىكرديد.»
بدين قرار، رهبران نهضت ملى ايران، تنها اجتماع بزرگى را كه تشكيل دادند، به
حال خود رها كردند. در نتيجه، ابتكار عمل از آن حزب توده و روحانيان و نظاميان شد
كه كودتاى 28 مرداد را تدارك مىديدند. چرا چنين كردند؟ زيرا رهبرى نهضت ملى تصورى
از رژيم بدون شاه خود نداشت و به جامعه نيز نمىداد. بدين قرار، خود عامل تشديد
ابهام ذهنى مردم از سوئى و ايجاد اين تصور كه خطر آن وجود دارد كه حزب توده رژيم
جانشين را بوجود آورد، از سوى ديگر، تعادل روانى جامعه را بزيان نهضت ملى برهم زد.
آن عاملى كه در نقشه كودتا پيش بينى نشده بود و اينسان بوجود آمد، اين عامل
بود.
با آنكه اجتماع
بزرگ مردم تهران در ميدان بهارستان، در 25 مرداد 32، معلوم مىكند كه راه بى اثر
كردن عامل حزب توده نيز حضور مردم در صحنه بودهاست، رهبرى عامل بر سر كار آوردنش،
يعنى مردم را، بى نقش گذاشت.
مراجعه
نكردن به مردم، غير از نبود تصور روشن از رژيم جانشين، به ترتيبى كه گزارش معلوم
مىكند، عامل ديگرى كه فقدان يك هسته منسجم باشد نيز مؤثر بودهاست. راه حل مشكل را
در محدوده دولت جستن نيز مزيد بر علت شدهاست. توضيح اينكه الف - بنا بر روايت دكتر
صديقى، صبح 28 مرداد، نخست سرتيپ شاهنده بجاى سرتيپ مدبر، به رياست شهربانى منصوب
مىشود. اما هنوز حكم ابلاغ نشده، نخست وزير از او مىخواهد حكم ديگرى بنام سرتيپ
دفترى صادر كند. فرماندار نظامى توقيف و فرماندارى نظامى بى فرماندار ماندهاست،
رئيس ستاد از اداره پادگانهاى نظامى در ماندهاست، حتى قواى كمكى به يارى سرهنگ
ممتاز مدافع خانه مصدق نفرستاده است و... ب - پيش از آن، در جمع رهبران وفادار به
نهضت ملى، تنش شديد حاكم بودهاست. در زندگى نامه دكتر فاطمى مىخوانيم وقتى او از
جلسه رهبران نهضت ملى به نزد مصدق مىرود و جريان جلسه را به او گزارش مىكند، مصدق
مىگريد و مىگويد: مرا ببين با چه كسانى به جنگ امپراطورى انگلستان
رفتهام!
بهنگام
تجاوز عراق به ايران و در مبارزه با ملاتاريا، درس اين تجربه بكار آمد: بدون هسته
منسجمى از رهبران مصمم و استوار، نيرو عمل نمىكند و مردم كمتر از نيروى سازمان
يافته عمل مىكنند.
10 - گزارش مىگويد و گزارشهاى مقامات
حكومت نهضت ملى تصديق مىكنند كه در لحظه تصميم، تصميم مىگيرند كه تصميم نگيرند!
رئيس ستاد تصميم نمىگيرد، راديو تا وقتى بدست كودتاچيان افتاد، وضعيت را از مردم
پنهان داشت، در لحظه حضور در ميان مردم، از هيچ كس خبرى نيست. احزاب جانبدار نهضت
ملى پندارى از تهران غايبند. و...
اما چرا در
لحظه تصميم تصميم نگرفتهاند؟ آيا آنسان كه دكتر آذر گفتهاست، مأيوس بودهاند و
چاره را جز تحويل دادن دولت به كودتاچيان نمىديدهاند؟ با آنكه رفتار مصدق در آن
روزها و مدافعات مصدق مسلم مىكنند كه او بر آن نبودهاست دولت را تحويل بدهد و اگر
بر اين نظر مىشد، اين «فرمان» شاه بود كه مىبايد مىپذيرفت، اما بر اداره كنندگان
نهضت ملى، نه اميد كه يأس غالب بودهاست. رها كردن تجربه وقتى كودتاى 28 مرداد روى
داد، نيز گوياى اين واقعيت است كه در نهضت ملى بمثابه تجربهاى كه مىبايد تا
رساندن به نتيجه پى گرفت، نمىنگريستند. اظهار نظرهاى دارندگان مقامهاى كليدى بسيار
گويا هستند:
* قول دكتر آذر را پيش از اين
آورديم.
* سرتيپ رياحى، در گفتگو با سرهنگ نجاتى،
از يادداشتهاى خود سخن مىگويد كه زمان انتشارشان نرسيدهاست. علت را انتقادهايى
مىداند كه بر نظرها و تصميمهاى مصدق روا مىديدهاست: «ثانياً شخصيت دكتر مصدق
هنوز براى ملت ما ارزش دارد و بازهم سالهاى دراز بايد مليون ارزش او را هر روز بالا
ببرند. شايد ذكر بعضى اتفاقات صحيح نباشد... وقتى در ستاد بودم، خيلى از اعمال هيأت
دولت و نظريات خود دكتر مصدق را منطبق با وضع سياسى دنيا نمىديدم. ولى همواره فكر
مىكردم ناخداى كشتى دكتر مصدق است و بايد چشم بسته به او اعتماد كرد. اما بارها به
سرلشگر مهنا كه معاون وزارت جنگ بود و زندهاست، مىگفتم كه از پشت ميز ستاد به
زندان خواهم رفت. معذلك معتقد بودم كه بايد ماند و دستورات مصدق را اجرا
كرد.»
با اين اظهارات،
او مىگويد چرا از گرفتن تصميم در
لحظه سرنوشت ناتوان بودهاست.
* يكى از پايهها كه برنامه گذارى كودتا بر
آن قرار گرفته بود، يأس و ترديد مصدقيها بود.
* پيشنهاد خود كشى كه نريمان به مصدق و
ديگر حاضران در اطاق او مىكند،
* گفتگوى فاطمى با مصدق و گريه مصدق.
تنشهاى درونى بدانحد از شدت بود كه بعد از كودتا، دكتر فاطمى كسى شمرده مىشد كه
اسباب چين كودتا بودهاست!
*
دكتر صديقى در گفتگو با سرهنگ نجاتى: «كيفيت تشكيل و خصوصيات شخصى و مرامى
اعضاى جبهه ملى» و «تركيب سياسى نمايندگان مجلس هفدهم و تأثير پذيرى برخى از آنها
از جريانات نامطلوب» را از عوامل پراكندگى نيروهاى ملى
مىشمارد.
* موازنه منفى و نظرگاه مصدق در باره سلطه بر همكاران او
ناآشنا بود و ماند. همين آشنا نشدن و بيشتر از آن، بطور شفاف در نيافت نظام سلطه گر
- زير سلطه و اصل راهنماى پندار و گفتار و كردار نگشتن موازنه منفى، رهبرى نهضت ملى
را از بسيارى نا توانائيها، از جمله توانائى سود جستن از اختلاف نظر و مصون ماندن
از اختلاف بر سر قدرت و توانائى به انزوا درآوردن مثلث زور پرست، محروم
كردند.
ب -
درسهايى كه گزارش سيا به مردم
ايران و هر كشور ديگر مىآموزد:
1 - در روز 28 مرداد 32، حضور همگانى مردم
در صحنه، مىتوانست سرنوشت ايران را دگرگون كند. در 6 و 25 خرداد 60 نيز، پس از
آنكه خمينى گفت: «اگر همه مردم موافقت كنند من مخالفت مىكنم» و اگر «35 ميليون نفر
بگويند بله من مىگويم نه»، حضور مردم در صحنه مىتوانست كودتا را غير ممكن كند.
اين امر كه رهبرى آنها را به صحنه نخواند، عذر بكلى غير موجهى نيست. اما انقلاب
ايران را مردم بدون فراخوان رهبرى پديد آوردند و اين مردم بودند كه رهبرى انقلاب را
خلق كردند. خمينى تا مدتها بعد از جنبش همگانى، هنوز ياراى صادر كردن اعلاميهاى را
نيز در خود نمىديد. بنا بر اين، مواقعى هست كه جامعه مىبايد بطور خودجوش عمل كند.
در دو روز سخت تعيين كننده، مردم از صحنه غايب شدند. گزارش مىگويد بخش بزرگى از
نقشه كودتا به كارپذير كردن مردم اختصاص داشته و به ترتيبى كه ديديم، ناتوانى رهبرى
كارى را كه كودتاچيان فكرش را هم نكرده بودند، انجام داد. با وجود اين، كارپذير شدن
مردم علتهاى ديگر نيز دارد. از جمله آن علتها، يكى اعتياد به قدرت است. در مقام
توضيح، يادآور شويم كه محمود غزنوى به مردم نيشابور عتاب كرد كه چه حق داشتهايد از
شهر خود در برابر لشگر مهاجم دفاع كنيد. اين كار برعهده من و قشون من است. وظيفه
شما اطاعت است از هركس غالب شد! طى قرون، دولت استبدادى بيگانه با ملت، براى مردم
حق قائل نبود وظيفه قائل بود: اطاعت.
بيان دينى كه در بيان
قدرت از خود بيگانه شدهبود، ايرادى به اصل اطاعت نداشت. اطاعت از قدرت صالح را
تجويز مىكرد. ولايت فقيه بر روانشناسى كارپذيرى و بر اعتياد به قدرت بنا
شدهاست.
گزارش مىآموزد كه تا وقتى
ملتى اعتياد به قدرت را با باور به
آزادى جانشين نكند، فرهنگ آزادى و استقلال را پيدا نمىكند. با توجه به تجربه
كودتاى 28 مرداد بود كه در دوران مرجع انقلاب، كار اصلى آن بخش از رهبرى انقلاب كه
به اصول راهنماى انقلاب وفادار ماند، مبارزه با قدرت باورى و كوشش براى جانشين آن
كردن آزادى باورى شد.
آن زمان،
جز اين بخش از رهبرى، بقيه آزادى ستيز بودند. موفق شدن كودتا در خرداد 60، بيانگر
اين واقعيت شد كه اين كوشش همچنان بايد ادامه يابد و ادامه يافت و
مىيابد.
2 - گزارش سيا مىگويد تهيه كنندگانش آن را
بر ثنويت خير و شر تهيه كردهاند. غرب و انديشه راهنمايش، ليبراليسم، خير و دنياى
كمونيست و انديشه راهنمايش، كمونيسم، شر بودهاند. اما در سطح مردم ايران، باور
دينى بيان قدرتى بود كه در خود ياراى روياروئى نه با تجدد غرب داشت و نه «انديشه
علمى ماركسيم - لنينيسم». روشنفكران جانبدار آزادى و استقلال نيز «عقده ايدئولوژى»
داشتند. چنانكه بهنگام انتشار نطقهاى مصدق، نيز، «مصدقى»هاى داراى اين عقده، با كار
بنىصدر مخالفت كردند. او مصدق را صاحب نظريهاى در باب سلطه دانسته بود كه نظريه
بيانگر روابط مسلط - زير سلطه ميان مجموعهها و اثر آن بر ساختهاى اجتماعى هر يك از
مجموعههاى در رابطه است. بنا بر اين، تغيير هر نظام اجتماعى از رهگذر استقلال از
اين روابط ميسر مىشود. مخالفان مقدمه او را بر نطقهاى مصدق، نوعى ستيز با واقعيت
تلقى كردند و نوشتند: «امروز امور بر ماركسيسم - لنينيسم است»! امروز هم كه تجربه
حكم خود را صادر كرده و زمان شهادت دادهاست، هنوز انديشه استقلال در ايران غريب
است. مىتوان تصور كرد كه «عقده ايدئولوژى» تا كجا تمايلهاى جانبدار آزادى و
استقلال را ناتوان ساخته بود. اگر نهضت ملى ايران از «عقده ايدئولوژى» مىآسود و
انديشه استقلال را مىپروراند و در سطح جامعه تبليغ مىكرد، جامعه ايرانى بمقدار
زياد، اعتياد به قدرت را از دست مىداد. امريكا و انگليس نيز نمىتوانستند «ترس از
رفتن ايران به پشت پرده آهنى» را دست آويز كنند. با استفاده از اين درس تجربه بود
كه در فاصله نهضت ملى ايران و انقلاب ايران، انديشيدن در انديشه راهنما، كار اصلى
آنها شد كه در نهضت ملى ايران شركت كرده بودند و نمىپذيرفتند كه تجربه را شكست
خوردهاست و بايد رهايش كرد.
3 - در گزارش سيا نقشى نيز براى روحانيت
قائل شدهاست. در عمل، كاشانى و بهبهانى و آن گروه از روحانيان كه با آنها بودند،
نقشى ايفا كردند كه در مخيله تهيه كنندگان نقشه تى.پى آژاكس نيز نمىگنجيد. چرا
بدين كار توانا شدند؟ از جمله به اين دليل كه باور دينى بيان قدرت بود. دو
ايدئولوژى وارداتى نيز بيانهاى قدرت بودند. رهبرى نهضت ملى در تدارك بيان آزادى
نشد. اثر بيان قدرت بر رفتار مردم اينست كه قدرت را نه مشكل كه راه حل مىشمارد.
گمان مىبرد قدرت وسيله است و مىبايد اختيار آن در دست رهبران باشد. پس اگر مردم
حق را به مرد مىسنجند و نه مرد را به حق و در نتيجه، هرآنچه را روحانى مطلوب آنها
مىگويد دين مىپندارند، بخاطر از خود بيگانه شدن دين بمثابه بيان آزادى در دين
بمثابه بيان قدرت است. وگرنه، نه روحانيان مىتوانستند جز آن گويند كه دين مىگويد
و نه مردم امر و نهى با هدف قدرت را مىپذيرفتند.
گزارش سيا كه اين زمان منتشر شدهاست، درسى را مىآموزد كه در دوران بعد از
كودتاى 28 مرداد 1332، از سوى آنها، -كسانى كه در صدد پرس و جو از علتهاى موفقيت
كودتا برآمدند،- گرفته شد. تجربه دوران مرجع انقلاب ايران و انزوائى كه ملاتاريا
پيدا كرد، جا براى ترديد نمىگذارد كه دين ستيزى راه حل نبود و نيست، بازجستن دين
بمثابه بيان آزادى، راه حل بود و هست. نتايج تجربه مىگويند كه اين راه حل را بايد
پى گرفت. چرا كه هم حال و آينده ايران، هم حال و آينده جامعههاى مسلمان و هم حال و
آينده انسانيتى كه نيازمند بيان آزادى است، بدان نياز دارد.
4 - انقلاب ايران كه به جنبش بطور خودجوش
سازمان يافته ايران ميسر شد، هنوز روى ندادهبود. بنا بر اين، تهيه كنندگان نقشه
كودتا، بنا بر گزارش سيا، امكان حركت خودجوش مردم را به ذهن نيز نياورده بودند. در
واقع، «انتظار كارپذيرانه» منش روانى مردم ايران را تشكيل مىداد و مىدهد. چنانكه
وقتى با شريف امامى گفتگو مىكنند تا او نزد زاهدى برود و آمدن و بردن مصدق و
همراهان او را به زندان، ترتيب بدهد، دكتر صديقى پيشنهاد مىكند 8 شب شريف امامى به
زاهدى محل دكتر مصدق و ياران او را گزارش كند. چرا 8 شب؟ زيرا اگر در اين فاصله
وضعيت برگشت، مصدق و ياران او در دست دشمن نباشند. بدين قرار، اين انتظار
كارپذيرانه از عوامل ذهنى بازدارنده يك جامعه و رهبران آن از پيشگيرى پيش از وقوع
كودتا و عمل در زمان وقوع آن و باز عمل بعد از وقوع آن شد. پس اگر نقشه كودتا بر
وجود برنامه ضد كودتا بنا نمىشود و اقدامات حكومت مصدق را حداكثر يك رشته تدابير
احتياطى فرض مىكند و در آن، به وجود برنامه عملى براى مردم و سازمانهاى سياسى ،
براى جلوگيرى از كودتا و در صورت وقوع براى مقابله با آن، اشاره نيز نمىشود، از آن
روست كه «انتظار كارپذيرانه» و عادت به روز به روز زندگى كردن، محلى براى ابتكار را
حق و ذاتى حيات موجود زنده دانستن نمىگذارد و وجدان جمعى را از برنامه گذارى عمل
پيگير جمعى كه رشته بهم پيوسته ابتكارها باشد، باز مىدارد.
با توجه به درس تجربه بود كه در دوران مرجع، كوشش تمام بكار رفت تا مردم از
غفلت از استعداد ابتكار و خلق رها شوند و فعاليتهاى فردى و جمعى دراز مدت را برنامه
گذارى كنند. با مردم از يك برنامه گذارى 25 ساله سخن گفته شد. دفاتر همآهنگى كه
بطور خودجوش پديد آمدند، مىبايد بيانگر استعداد ابتكار و عقل و علم برنامه گذارى
گذار از نظام اجتماعى زير سلطه به نظام اجتماعى آزاد و مستقل مىشدند. اما در عمل،
جز اين شد. زيرا نياز به جهاد اكبر يا مبارزه با اعتيادها بود. نياز بدان بود كه
انسان ايرانى خود را بمثابه مجموع استعدادها و حقوقى كشف كند كه ذاتى او هستند.
انديشه راهنماى آزادى را جانشين كند. اعتياد به قدرت را ترك گويد. انتظار را از عمل
خويش داشته باشد و از اعتياد به «انتظار كارپذيرانه»، خويشتن را رها كند
و
5 - و در خود، اعتياد به ابهامها را درمان
كند. بديهى است كه زندگى در استبداد، اعتياد به ابهامها را بوجود مىآورد. با آنكه
باور به روشنائى و ناباورى به تاريكى، بخش بزرگى از پندارها و گفتارها و كردارها
مبهم هستند. پندارى جامعه ايرانى ابهام را دوست مىدارد و پندار و گفتار و كردار
مبهم را بر پندار و گفتار و كردار شفاف رجحان مىنهد. نقشه كودتا، بخصوص در آن قسمت
كه به جنگ روانى و القاء باورهاى دروغ به مردم مربوط مىشود، يكسره بر اعتياد به
ابهام بنا شده است. اين اعتياد بدانحد شديد است كه هرگاه با كسى شفافترين سخنان را
بگوئى، درجا آن را دليل وجود امرى مىپندارد كه گوينده با سخن شفاف خود، مىخواهد
آن امر را از ديد شنونده بپوشاند! پس اگر سيا گروههائى را به راه مىاندازد تا بنام
حزب توده شرارت كنند و اگر در برابر چشمان مردم، گروههاى چماقدار موفق مىشوند
حكومت نهضت ملى ايران را سرنگون كنند، قسمتى در نتيجه اعتياد به ابهام است. اين امر
كه رهبران نهضت ملى مىبايد بطور شفاف مردم را در جريان امور مىگذاشتند، يك سخن
است و اين امر كه مردم نبايد حاضر بشنيدن سخن غير شفاف بگردند، يك امر ديگر است. در
دوران حكومت مصدق، ماليات دهندگان به اين عنوان كه حكومت مصدق ملى است، ماليات
پرداختند. و چون كودتا شد، از كرده پشيمان شدند چرا كه حكومت كودتا بر آن ميزان، از
آنها ماليات مطالبه مىكرد. پوشيدن زندگى از قدرت نامحرم رويه همگانى ايرانيان در
جريان تاريخ بودهاست. اما همين رويه از اسباب دوام استبداد نيز شدهاست. اگر مردم
بدانند كه زندگى مجموعهاى از حقوق
است و اينسان زندگى كردن، ديگر محلى براى زور باقى نمىگذارد، از استبداد آزاد
مىشوند. بهر رو، مبارزه با استبداد حاصل روابط مسلط - زير سلطه، نياز به يك رشته
شفاف كردنها دارد: شفاف كردن بيان دينى و هر انديشه راهنمائى، شفاف كردن روابط سلطه
گر - زير سلطه و اثراتش، شفاف كردن روابط اجتماعى و نظام جامعه، شفاف كردن اصول
راهنماى هر جنبش، شفاف كردن ضعفها و
قوتهاى فردى و جمعى بقصد آسودن از ضعفها، شفاف كردن رهبرىها،... و بخصوص شفاف كردن
قدرت به هر شكل كه در آيد.
اما
آنچه انسان ايرانى و جامعه ايرانى را بايستهتر از همه است، اينست كه از اهل سياست
و دين و دانش و هنر و فن بيان و عمل
مبهم را نپذيرد. اى بسا اگر از خمينى مىخواست بيان خود را شفاف كند و مبانى
دينى آن را مشخص بگرداند، بيان انقلاب ايران راهنماى نظام جديد مىگشت. با وجود آن
تجربه، هنوز نيز، مردم ايران از مدعيان بيان و عمل شفاف مطالبه
نمىكنند.
6 - بديهى است تهيه كنندگان نقشه در اين
فكر نبودهاند كه كودتا دولت پايدار در پى مىآورد زيرا مردم را به اعتيادها، از آن
جمله اعتياد در نيمه رها كردن تجربه، باز مىگرداند. اما وقتى به گزارش كودتا در 28
مرداد مىپردازد، بازگشت به عادت پيشين را گزارش مىكند. عادتى كه بنا بر آن، مردم
نقش تماشاچى را دارند و گروه بنديهاى قدرت مدار، بر ضد يكديگر قوا بسيج مىكنند و
در پايان ستيزشان، يكى غالب و ديگرى مغلوب مىشود. غالب كار مغلوب را نيمه تمام
مىگذارد و خود كارى را كه مىخواهد شروع مىكند. مردم نيز كار نيمه را رها
مىكنند. بنا بر اين، همانطور كه
انقلاب مشروطيت را در نيمه رها كردند، نهضت ملى كردن صنعت نفت را نيز در نيمه رها
خواهند كرد. براى اينكه اين اعتياد ترك شود، بخصوص بر عهده رهبران است كه تجربه را
در نيمه رها نكنند. باوجود اين، رها كردن انسان ايرانى از ضد فرهنگ تكرار «تجربه» و
آموزش فرهنگ تجربه را تا نتيجه پى گرفتن، درسى است كه از كودتاها بايد گرفت. در
حقيقت، اگر ايرانيان مردمى بودند كه تجربه را تا نتيجه رها نمىكردند، كودتا در
ايران محال مىشد. سلطه بيگانه و استبداد نيز.
8 - ترديد و ترس و دو روئى و ناتوانى از
تهيه نقشه كه گزارش سيا اوصاف افسران ايرانى مىشمارد، در همان حال كه بيانگر عادت
به در نيمه رها كردن تجربه هستند، بيانگر زندگى در روابط شخصى قدرت نيز هستند. نظام
اجتماعى از يك رشته روابط شخصى قدرت بوجود مىآمد. اين روابط، تصميم گرفتن و اجراى
آن را بسيار مشكل مىكند. كافيست، هر كس روابط شخصى خود را در نظر بياورد و روابط شخصى خود را
در خانواده در نظر مجسم كند و آن وقت از خود بپرسد: چند در صد از تصميمهايى كه
گرفتهاست رها شدهاند زيرا روابطى كه دارد، امكان عملى كردنشان را نمىدادهاست.
اين روابط است كه در بزنگاههاى تاريخى بخش متحرك جامعه را فلج مىكند. چند در صد از
جوانان ايران در 28 مرداد توانستند خود را از روابط شخصى قدرت - كه حتى در
سازمانهاى سياسى نيز مانع تحرك مىشوند چنانكه حزب سازمان حزب توده و احزاب ملى
مانع تحرك جامعه جوان در 28 مرداد شدند - رها كنند و بر ضد كودتا وارد عمل شوند؟
بدين
قرار، كودتاها اين درس را مىآموزند كه آزاد كردن زن و نيز مرد و تغيير هدف و چند و
چون ازدواجها و آزاد كردن انسانها از روابط شخصى قدرت، از كارهائى است كه بجد بايد
بدان پرداخت. رشد جامعه ايرانى در استقلال و آزادى، از جمله در گرو آزاد كردن انسان
ايرانى از روابط شخصى قدرت است.
9 - ديوان سالارى و قشون سالارى دو تكيه
گاه كودتاچيان بودهاند. نقشه كودتا نيز چنان طرح شدهبود كه رأس ديوان و قشون
سالارى (مصدق و وزيران او) با رأس دست نشانده (زاهدى و وزيران او) جانشين شود.
باوجود اين، آن زمان، هنوز، دستگاه دولت در بودجه خود، تاحدود زياد، متكى به
مالياتها بود. درآمد نفت رابطه دولت با ملت را تغيير نداده بود. كاركنان كشورى و
لشگرى هنوز آن كم و كيف را پيدا نكرده بودند كه «قشون جامعه جداگانه» و دستگاه
ادارى خود هدف خويش بگردد. بنا بر اين، اصلاح دستگاه ادارى و قشون، تنها با تصفيه
افراد فاسد، به انجام نمىرسيد و تغيير ساخت قشون و دستگاه ادارى از يك ساخت
استبدادى به يك ساخت مردم سالار نيز ضرور بود. با آنكه در دوران مرجع انقلاب، اين
دوكار در تمامى دستگاه ادارى و قشون به انجام نرسيد، هرجا كه به انجام رسيد، تجربه
موفقى شد. بدين انقلاب، دو گروه سازمان يافته، يكى دست نشانده غرب و ديگرى دست
نشانده شوروى سابق نيز، از تسلط بر دستگاه ادارى و ارتش ناتوان
مىشدند.
شكست
كودتاى 25 مرداد نشان مىدهد كه الف - قشون به تنهائى نمىتوانسته است كودتا كند و
اگر ساخت آن تغيير مىيافت، قرار گرفتن يك سرتيپ دفترى در رأس شهربانى و فرماندارى
نظامى نمىتوانست قواى تحت فرمان او را بر ضد حكومت ملى به حركت درآورد. ب - اگر از
30 تير اين درس گرفته شده بود كه مىبايد رابطه قشون و جامعه تغيير يابد و اين تغيير در جهت تحول طرز
فكر و سازمان قشون از «ارتش شاهنشاهى»، به ارتش ملى انجام مىگرفت و ارتشيان وظيفه
جديد، احساس غرور جديد را مىيافتند، تن به كودتاى تحت امر سيا نمىدادند. در جريان انقلاب
ايران و نيز در جريان تجاوز عراق به ايران، با استفاده از درس كودتاى 28 مرداد، اين
دو تغيير در ارتش به انجام رسيد و اثر آن را برگرداندن شكست به پيروزى - هرچند
ملاتاريا با طولانى كردن جنگ - آن پيروزى را بر باد داد و از ارتشى كه اينك ارتش
ملى شده بود، انتقام گرفت -، چنان بود كه وقتى رؤساى 8 كشور مسلمان به ايران آمدند،
كار ارتش را بيشتر از يك حماسه، يك معجزه خواندند. ج - تغيير رابطه ارتش با ملت كار
ديگرى را مىكرد: مانع از آن مىشد كه قشون اجازه دهد گروهى بازنشسته ارتشيان را در
كنار چماقداران، براى مسلط كردن بيگانه بر مقدرات كشور، به حركت درآورند. منظر
جمهور مردم و جمهور ارتشيان و اداريان در يك سو و گروههاى چماقدار كه روحانيان و
غير روحانيان شركت كننده در كودتا بسيج كرده بودند و افسران خود فروخته در سوى
ديگر، منظره 28 مرداد ديگرى مىگشت كه در آن، امريكا و انگليس، در ايران بود كه در
كار كودتا شكست مىخوردند. مىتوان اثر اين شكست را بر جهتى كه جهان در نيم قرن
گذشته در پيش مىگرفت، در نظر مجسم كرد.
اگر ايرانيان نيز كودتاى 28 مرداد 32 را ارزيابى علمى كرده بودند و
درسهايى كه مىبايد آموخت را
مىآموختند و بكار مىبردند، دست كم، در بهار آزادى، كودتاى ملاتاريا ميسر نمىشد.
از آغاز، برنامه مردم سالار كردن دستگاه ادارى و قشون جايگزين «نهاد انقلاب سازى»
مىگشت و...