صوتی

مصاحبه رادیو عصر جدید - تمایل های درون سپاه پاسداران و نقش آنها از دید بنی صدر

 

 برای شنیدن مصاحبه لطفا اینجا را کلیک کنید

 

 

 

عصر جدید:  سئوال این هفته در باره محل و جای سپاه پاسداران در تقابلها مختلف می باشد. ارزیابی شما از این موضوع چیست؟ برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید. بنی صدر: قبل از هر چیز عید مبعث را تبریک می گویم و یادآوری می کنم که زبان قرآن زبان حق است و قرآن ویژگیهای زبان حق و آزادی را دارد. اگر این قرآن را با زبان قدرت بخوانید، آن را به گونه ای می فهمید که دلخواه قدرت است الا اینکه گرفتار تناقض می شوید یعنی یک آیه را با زبان قدرت معنا می کنید اولا این در خودش تناقض بوجود می آید و ثانیا این آیه با آیه های دیگر تناقض پیدا می کند و می شود این تفسیرهائی که فراوان نوشته اند و بعضیشان را بعضی از شما هموطنان من خوانده اید و چون اینطور است چاره را در این دیده اند که قرآن را بگذارند کنار و یک فقهی بسازند با محور ولایت مطلقه که خود کلمه ولایت مطلقه فقیه این سه کلمه یعنی زبان قدرت چون ولایت را تعریف می کند قدرت فقیه و اختیار فقیه بر مردم که قطعا ضد زبان قرآن است خوب چون این را با زبان قرآن نمی تواند بقبولاند می رود به سراغ روایت و به روایت هم با زبان قدرت معنائی می دهد که دلش می خواهد. نتیجه می شود اینکه دین در بیان قدرت از خود بیگانه می شود و وضعیتی درجهان خصوصا در کشورهای مسلمان درست می کند که الان می بینیم. می بینید که آن پیامبر که می گفت دین جز برای محبت نیست و می آموخت قواعد خشونت زدائی را ، الان مسلمانها  گرفتار خشونت شده اند. تقدیس خشونت هم در دوران معاصر از ایران آغاز گرفت و به جاهای دیگر سرایت کرده است و حالا خشونت در ذهنها برای قدرت های منطقه ای و جهانی امکان فراهم کرده تا از آن بر ضد مردم منطقه استفاده کنند که اینها استقلال و آزادی پیدا نکنند و شهروند حقوق مند نگردند و بگذارند ثروت های آنها را همچنان که مشاهده می کنید غارت کنند و ببرند .عصر جدید: من به یاد دارم در اول انقلاب شما به آقای خمینی گفتید که همان کاری را کند که محمد ابن عبدله هنگامی ورود به مکه از مدینه کرد .بنی صدر: بله گفتم شما باید همان رویه را انجام دهید یعنی عفو عمومی کنید اما ایشان وارونه اینکار را کرد و شد این وضعیتی که الان می بینید. خود بعثت هم در حیات ملت ها یک اصل است یعنی ملت ها برای اینکه حیات ملی خود را ادامه بدهند می باید بطور مرتب و دائم در جنبش و حرکت و رشد باشند . بعثت یک واقعیت است از زندگی ملت ها وقتی می خواهند به حیات خود در رشد ادامه دهند به این دلیل است که یک صفت دائمی پیدا می کند و بعثت یک صفت دائمی در زندگی است . بچه ای که بدنیا می آید در بعثت و حرکت است تا پایان زندگی و اگر آن خط بعثت را رها کرد در بیراهه ویران شدن و ویران کردن می افتد  روزگاری  پیدا می کند که بشر امروز وطبیعت ما پیدا کرده است. پس من شما مردم ایران را به بعثت دائمی می خوانم به بازیافتن حقوق که جزء حقوق ذاتی شماست می خوانم به شهروند حقوق مند شدن می خوانم ، به استقلال و آزادی بازیافتن می خوانم . برای ایران سرزمین سبزی و ابادانی که دارد به بیابان تبدیل می شود می خوانم. حال می پردازم به پاسخ به سئوال شما، صحبت ما در مورد این بود که در این رژیم دو جبهه شکل گرفته بود که هرکدام از این دو از طریق سیاست خارجی در درون برای خود موقعیت می جویند. حالا سئوال این است که سپاه اینجا چه می کند ؟ یک کار اساسی که این سپاه انجام میدهد این است که ستون فقرات رژیم ولایت مطلقه فقیه است هرگاه این ستون فقرات نباشد دیگرنظام و رژیمی نیست که درون آن دو جبهه وجود داشته باشد . این کار اول که بسیار اساسی است. روز اول این سپاه درست شد که پاسدار انقلاب باشد حالا شده سپاه پاسدار قدرت خودکامه پر از فساد و همه خیانت و همه جنایت و اینگونه از خود بیگانه گشته است . این از خود بیگانگی سبب شده که بطور مرتب در سپاه تمایل بوجود بیاید و هم اکنون که با شما صحبت می کنم 4 تمایل مشخص در سپاه وجود دارد که این حالا موضوع بحث ما نیست. حتی به این لحاظ که قدرت یک ارزش مطلق شده است و وطن و استقلال وطن و حقوق انسان و حقوق ملی بی ارزش شده است از روی اتفاق نیست که هر روز می شنویم که عده ای دستگیر شده اند بعنوان جاسوس آمریکا یا جاسوس اسرائیل و یا از ایران فرار می کنند برای اینکه در ذهن اینها قدرت ارزش شده است. دین به مثابه بیان استقلال و آزادی که راهنمای مردم ایران در انقلاب بزرگشان بود این دیگر در ذهن کسی نیست. البته تمایلاتی در سپاه هست که با این وضعیت موافق نیستند اما آنها مقام های کلیدی را در اختیار ندارند بدون این از خود بیگانگی ممکن نبود که سپاه بتواند ستون فقرات این رژیم شود حتی اگر سپاه استقلال و آزادی وطن برایش مهم و ارزش اول بود بازهم نمی توانست نقش ستون فقرات رژیم ولایت مطلقه فقیه را بر عهده بگیرد پس اگر بر عهده گرفته از خود بیگانه شده و قدرت تنها ارزش برین در سر فرماندهان سپاه است البته فرماندهان سپاهی که نقش ستون فقرات را برای رژیم بازی می کنند . نقش های بعدی هم از این نقش می آید برای اینکه بتواند نقش ستون فقرات رژیم را بازی کند اینطور توجیه شده که باید در اقتصاد کشور هم نقش داشته باشد وگرنه چطور می تواند چنین نقشی بر عهده بگیرد مثلا اگر وضعیتی بوجود بیاید که نفت قطع شد آیا سپاه نباید بتواند سرپای خود بماند ؟ جواب سئوال این است که چرا باید بتواند سر پای خود بماند پس این باید بر اقتصاد سلطه پیدا کند که کرده است . طبیعتا کسی که این سئوال را مطرح می کند از سئوال اساسی تر غافل می شودو لازم نمی بیند که طرح نمی کند و آن اینکه اگر نفت نبود تکلیف این ملت چه می شود این ملت نباید زندگی کند . اگر پاسدارها به این سئوال بیاندیشند تامل و تفکر خواهند کرد نسبت به این وضعیتی که الان سپاه پیدا کرده و وضعیتی که الان برای مردم ایران بوجود آورده . خوب حالا که باید بر اقتصاد دست پیدا کند این سه قوه چی ؟ اولا باید یک دستگاه اطلاعاتی داشته باشد که نقش خود را بعنوان پاسدار نظام بر عهده بگیرد پس باید بر دستگاه اطلاعاتی کشور هم مسلط باشد . یکدوره در دوره آقای خمینی برای اینکه سپاه تسلط پیدا نکند بر دولت آمدند و واواک را ساختند تا تمام دستگاه اطلاعاتی آنجا باشد و سپاه دستگاه اطلاعاتی از خود جز برای اینکه افراد خود را زیر نظر داشته باشد که خطا نکنند نداشته باشد اما الان عملا دارد نه تنها یک دستگاه اطلاعاتی عظیم دارد بلکه در واواک هم نفوذ دارد و در واقع تحت واواک تحت نفوذ سپاه است . خوب اینها را که دارد نباید نقش سیاسی داشته باشد؟ می گویند که آقای خمینی گفته سپاه نباید در سیاست دخالت کند برای اینکه او نمی خواست سپاه همه کاره کشور شود . آمدند و گفتند آن چیزی که امام فرمود برای این بود که سپاه وارد این حزب و آن حزب نشود و معنای آن این نیست که وارد سیاست نشود مفسرها پیدا شد و همچین تفسیرهائی هم کردند . خوب وارد نزاع حزب ها نشوید، پس چطور در انتخابات دخالت می کنید؟ چطور می گوئیدکه ما مهندسی کردیم؟ در مورد انتخاب آقای احمدی نژاد یادتان هست که این آقای ذوالقدر گفت با یک مهندسی پیچیده، این انتخابات را اصولگرایان بردند. این به خودش اجازه می دهد در سیاست به معنای اینکه کدام تمایل حاکم باشد عمل کند، چنانکه عمل کرد و هشت سال کشور در اختیار آقای احمدی نژادی قرار گرفت. البته، تحت نظر آقای خامنه ای. خوب حالا شما می پرسید، آقای روحانی را چگونه توضیح بدهیم؟ آن هشت سال وضعیتی را درست کرد که قابل ادامه نبود. اقتصاد را از درون ورشکست. نه تنها ما در خارج مرتب هشدار دادیم بلکه در داخل هم اقتصاد دانها مرتب هشدار دادند اما کسی گوش نداد. تمام در آمد نفت خرج ویران کردن اقتصاد ایران و از بین بردن مقاومتش شد و این از بین بردن مقاومت اقتصاد ایران بود که به تحریم ها امکان تاثیر داد. خوب، رسید به بن بست. آقای خامنه ای چاره را در این دید که یک طوری از این مخمصه، از این بن بست بیرون بیاید پس در دوره احمدی نژاد ،مشاور ایشان آقای صالحی  که آن وقت وزیر امور خارجه بود در مسقط با فرستادگان آقای اوباما گفتگو های محرمانه را شروع کردند که تا امروز ادامه یافته و قرار است و دارند متن توافق نهایی را می نویسند . خوب، نا چار می باید شخص دیگری این امضای تسلیم نامه را تصدی کند. این است که قرعه فال به نام آقای روحانی افتاد. در عین حال این باید متوجه این هم باشد که اگر این توافق نهایی به ترتیبی انجام بگیرد که ،آن محور،ستون فقرات و آن ابواب جمعی که حامی ولایت مطلقه فقیه هستند ضعیف بشوند و این نقش هایشان را از دست بدهند خوب این ولایت مطلقه هم بر باد می رود،پس چاره در این است که در درون رژیم رقیبی باقی نماند .به این جهت است که گفتم آقای روحانی رئیس جمهور شد برای اینکه دو کار انجام بگیرد. یکی توافق بر سر اتم و دیگری هم حذف سران فتنه. حالا سئوال شده است که آقای روحانی دوست آقای هاشمی رفسنجانی است و از طریق او، آقای خامنه ای نمی تواند آقای هاشمی رفسنجانی و دیگران را حذف کند. نه، آقای خامنه ای، برای حذف آنها محتاج آقای روحانی نیست. محتاج این است که آقای روحانی رئیس جمهور باشد و او با امکاناتی که دارد این حذف را انجام میدهد، همین کار را هم انجام داده است. برای اینکه از وقتی آقای روحانی بر سر کار  آمده است عرصه یکسره بر این «سران فتنه« تنگ شده است. آن دوتا که در حبس باقی مانده اند. آقای خاتمی که ممنوع التصویر و ممنوع السخن و نوشتار شده است و آقای هاشمی رفسنجانی هم روزمره زیر حمله است. خوب، حالا تا اینجا این توضیح اینکه چرا آقای روحانی لازم شده است.حالا، اگر این توافق نهایی انجام بگیرد، بسته به اینکه مردم چقدر نقش بازی کنند، اصلا وارد معرکه بشوند و یا نشوند، چشم اندازها که تصور  می شوند دو تا بیشتر نیست. یا اینکه سپاه با تمایل هایی که در درونش دارد ستون فقرات باقی می ماند اما حاضر نمی شود بر ضد آن گرایشی که باید حذف بشود وارد عمل بشود، نتیجه این میشود که آقای خامنه ای ضعیف می شود و ابواب جمعی او هم ضعیف می شوند. اگر وارد عمل بشود، وارونه می شود. این هم از کجا معلوم میشود؟ از  انتخابات آینده. دو انتخابات در راه است، یکی انتخابات مجلس است که اگر باز مردم خیال کنند باید بروند بین بد و بدتر و یکی را انتخاب بکنند بروند پای صندوق ها، و یا نروند پای صندوقها ولی بنا بر این باشد که مجلس ترکیبی را پیدا کند که الآن دارد، این بدین معنا است که سپاه وارد عمل شده و دارد مهندسی می کند،چون آقای خامنه ای وسیله دیگری جز سپاه برای انجام مهندسی انتخابات ندارد. در گذشته هم جز این وسیله ای نداشته است.اگر نه، اینکار نشد و طرفداران به اصطلاح اعتدال و امید و اصلاح طلبان امکان عمل پیدا کردند و ترکیب مجلس تغییر کرد بدین معنا است که سپاه وارد عمل نشده و یا امکان  ورود عمل را نداشته است . این دو تا را همین الآن دارم می گویم ،در اسفند ماه قرار است آن  انتخابات مجلس انجام بگیرد. خواهیم دید. اگر مردم از من می شنوند یک تحریم عمومی می کنند به ترتیبی که دنیا بفهمد بابا این کشور یک صاحبی دارد و آن صاحبش هم مردمند و سپاه هم بداند این  رژیم پایدار نیست و او سرانجام اگر بخواهد جانب این سپاه را بگیرد همواره باید ضد این ملت باشد و سرانجام باید بهایش را بپردازد بنا بر این آن کارهایی را که تا حالا می کرد نکند و هم دنیای خارج بداند که این کشور ملتی دارد و نمی شود بهش هر چیزی را تحمیل کرد. هم اکنون آن وزیر انرژی امریکا می گوید که توافق نهایی که انجام شد،دستگاه های کنترل امریکایی را در ایران به کار خواهیم انداخت. خوب، تا اینجا که آمدیم. حالا می رسیم به اینکه الآن در حال حاضر در این برخورد این دو گرایش  سپاه در کجاست؟ خوب کافی است که به ارگانهای تبلیغاتی آن و مواضعی که می گیرد نگاه کنیم. شما ببینید در وقتی که توافق لوزان داشت انجام می گرفت و مذاکره میشد، فرماندهان سپاه چه مواضعی می گرفتند؟ چقدر تحریک آمیز موضع می گرفتند. در یک مورد آن آقای نتانیاهو خوب ازش استفاده کرد.هم اکنون هم هر کسی توی این دنیا میداند که یک هواپیما فرستان به صنعا ، آن یک هواپیما برای کمک رسانی کافی نیست و برای یک جمعیت بیست میلیونی که زیر بمب و موشک دولت سعودی است کمک رسانی انجام نمی گیرد چنانکه یک کشتی هم این کار را انجام نمیدهد . این فقط به کار تحریک می آید بلکه یک برخوردی انجام بگیرد و قالی بلند بشود و رویارویی ها توجیه کننده روابط خصومت آمیز بشوند.مثلا امریکا مجبور بشود موضعی اتخاذ کند که آن موضع را این آقایان طالبند و بگویند ولو  هم توافق انجام بگیرد روابط با امریکا نباید عادی بشود. امریکا همچنان باید دشمن باقی بماند. خوب این نقش ها را دارد بازی می کند دیگر. الآن ارگانهای تبلیغاتیش را من روزمره نگاه می کنم. اینها مرتب تحریک آمیز هستند. یعنی موضع فرماندهانی که آقای خامنه ای گمارده است بر سپاه به نفع جبهه آقای خامنه ای و ضد آن یکی است. به دنبال مراقبت این هستند که توافق اتمی محوریت دشمن بودن آمریکا را تغییر ندهد. البته نقش های دیگری هم دارد و این تنها نقشش نیست. به غیر از این نوع مسئولیتهای سیاسی به طور مثال نماینده ولایت فقیه در سپاه می گوید که خداوند به ما ماموریت داده است که اسرائیل را نابود کنیم. البته اگر خداوند به آنها این ماموریت را داده باشد، خیلی راحت تر این مشکل را حل می کرد و نمی گذاشت که اول اسرائیل به وجود آید و بعد آنرا نابود کند. این واقعیت ها که روی می دهد، مربوط می شود به خود انسانها! این انسانها هستند که در رابطه با قدرت پدیده هائی مانند اسرائیل با آن وضعیت هژمونیک به وجود می آورند و به روزگار امروز منطقه می رسند. به حقوق خویش عمل نکردند. اگر مردم منطقه به حقوق خویش عمل می کردند، این وضعیت را نداشتند. ایرانیها به حقوق خود و به حقوق طبیعی و طبیعت خود عمل نکردند و نتیجه آن بیابانی می باشد که در ایران مشاهده می شود. باید سوال کرد که چرا خداوند به شما ماموریت نداد که به جای ویران کردن ایران، مملکت را آباد کنید؟! در این موقعیت اسرائیل به آل سعود می گوید که آنکه اینرا به من می گوید می داند که حریف من نمی شود. شما را که متحد من هستید می کوبد زیرا من را می خواهد بکوبد. اگر می خواهید که من برای شما کار بکنم، پول را بدهید که بیاید. آنطرف هم پانزده میلیارد به او می دهد. بعد هم اعلام می کنند که دشمن اول در حال حاضر ایران است. این مربوط به بخشی از کار است که فرماندهی سپاه انجام می دهد. یا آدم های مربوط به سپاه و یا ارگانهای تبلیغاتی آن هستند. غیر از اینها کسی از این تبلیغات تحریک آمیز نمی کند. آن طرح سه فوریتی در مجلس هم نشان آنست. این هم کار سپاه است. نقش سپاه اینجا روشن است. به این سوال مهم هم که مربوط به جنبش همگانی مردم مانند سال هشتاد و هشت بود، می گذارم برای هفته آینده. اما به خاطر اهمیت این سوال مختصر عرض می کنم: آن جنبش یک رهبری داشت که با آن جنبش سازگار نبود. یک شعار داشت که ضد جنبش بود و سرنوشتی هم به جز شکست نمی توانست داشته باشد. هر گاه جنبش مصمم به ادامه می بود یعنی رهبری و شعار متناسب با خودش را می داشت، آنوقت برای سپاه این سوال طرح می شد که با مردم مقابله بکند یا خیر. ترسهائی که در حال حاضر وجود دارند، و اینکه این ترسها باعث می شوند که مردم جنبش نکنند و سپاه مقابل مردم بایستد، اینها را در گفتگوی دیگری موضوع بحث می کنیم.شاد و پیروز باشید!جمعه ٢٥ ارديبهشت ٩٤ برابر 2015-05-15


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter