مصاحبه رادیو عصر جدید با آقای بنی صدر

 

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید

 

 

 بنی صدر: در یک سامانه یا یک نظام، اصلاح در جهت مخالف محور آن نظام ناممکن است و در جهت موافقش ممکن است. مثلا در نظام دمکراسی شما بخواهید اصلاحات بکنید که شهروندان در اداره امور خویش   بیشتر مشارکت داشته باشند ممکن است. چون محورش حاکمیت مردم است. اما اگر بخواهید خلاف این بکنید ممکن نیست مگر اینکه بخواهید کودتا بکنید ویا بخواهید نظام را عوض کنید و تبدیل به استبداد   کنید والا اصلاحی در جهت خلاف اصل حاکمیت مردم نا ممکن است. همینطور در یک نظامی که محورش  ولایت مطلقه فقیه است با اختیارات مطلق که تازه میگوید آنجه که در قانون اساسی اختیار داده شده به آقای رهبر، کف اختیارات او است  یعنی سقف اختیاراتش بقول آقای آذری قومی تا آنجا است که میتواند توحید را هم تعطیل کند.خوب اصلاح در جهت مخالف این محور نا ممکن است. مگر اینکه تغییر را در واقع اصلاح ساختاری بنامند این هم یک اصطلاحی است که زبان فریب بکار میبرد و بدرد فریب میخورد. اما کسانی که در حاکمیتند فریب نمی خورند و می فهمند که اصلاح ساختاری یعنی عوض کردن محور. برای مردم هم اگر این موضوع توضیح  ندهید مردم به عمل بر نمی خیزند.

حال به توجیهات جدیدی که برای اصلاحات پیدا شده است بپردازیم. گفته می شود که یک حکمت داریم بنام حکمت عملی و یک حکمت نظری داریم. یک عقل داریم بنام عقل نظری و یک عفل داریم بنام عقل عملی و اینها دو قلمرو متفاوت دارند. می گویند بنی صدر بکار حکمت نظری و تییین آن است و ما اصلاحطلبان بدنبال حکمت عملی هستیم. چون این کاربرد دارد زیرا شما مردم باید راه و روشها را بیابید و به عمل در اوردید تا تحول میسر شود. حال از ارسطو بگیریم تا امروز. آیا ارسطو که اهل دوئالیسم و ثنویت بوذ همچین دیوار چینی بین حکمت عملی و نظری کشید؟ نه نکشید. بوعلی سینا از حکمت نظری و حکمت عملی سخن می گوید. اما او توضیح می دهد که حکمت نظری ان چیزی است که در اراده انسانی نیست و حکمت عملی انچه است که به اراده انسان مربوط می شود مانند وضع انواع سیاستها، سیاست خانوادگی، اقتصادی و غیره.  عقل نظری و عقل عملی هم، همچه دیوار چینی بینشان نبود، یعنی آنها که واضعش هستند نگفتند ما دوتا عقل داریم یکی نظری و یکی هم عملی. کانت می گوید عقل دو وظیفه دارد که انجام بدهد یکی نظری، جهان بینی و اینکه به اصطلاح در موضوعاتی نظر پیدا می کند  و دیگری عملی، وظیفه عملی این است که نظر را به عمل در می آورد. خوب حالا من نمی خواهم بپردازم به اینکه آنکه به نظر می پردازد همان آدم به عمل هم می پردازد یا خیر و اصلا فرض می کنم به اینکه این مدعیان راست می گویند. یعنی آدمهایی هستند که به نظر می پردازند و یک آدمهایی هستند که به عمل می پردازند. فرض کنیم که این طور باشد. اما خوب اینها که به عمل می پردازند ناچار یا نظری وجود ندارد ،پس عملی هم وجود ندارد. مهم اینجا است، اگر حرف آن فیلسوف را، حرف کانت را شما بردارید به این ترتیب در بیاورید که یک عقلی داریم نظری و یکی داریم عملی به این ترتیب که دو جور عقل داریم، این شدنی نیست که فیلسوف گفته باشد. چون اگر چنین می شد یقه اش را می گرفتند که خوب این عمل چگونه ممکن است؟

فرض کنیم مثلا همین امروز یکی از مسائل روز بشر به بن بست رسیدن رشد است. رشدی که غرب در پیش گرفته و تا اینجا رسیده است. دو تا بن بست خیلی نمایان و آشکار دارد یکی بن بست از لحاظ محیط زیست، در واقع سه تا است و من گفتم دو تا چون می خواستم این پایان پذیری منابع موجود در  طبیعت را هم جز همین آلودگی محیط زیست قرار بدهم. حالا اگر بخواهیم جدا کنیم می شود سه تا:

ـ  آلودگی محیط زیست

ـ بعلاوه پایان پذیری منابع موجود در طبیعت

ـ بن بست بابرابری ها، این بن بستی که به قول آقای پی کتی صاحب کتاب سرمایه در قرن بیستم که نهصد صفحه است، می گوید با اینکه سرمایه میزان بازدهش همواره بالاتر از نرخ افزایش درآمد است بالاتر از نرخ افزایش تولید است. نتیجه این است که سرمایه دار متمایل به رانت خواری می شود و نابرابری های عظیم پدید می آید و اینکه کسانی که جز نیروی کار ندارند تحت سلطه کامل این صاحبان سرمایه در می آیند و تازه بن بست باز نمیشود برای اینکه ممکن نیست کشور هایی که از لحاظ تکنولوژی به این مرحله عالی رسیده اند که الان رسیده اند نمی توانند میزان رشد اقتصادهایشان را از رشد یک و نیم درصد بیشتر بکنند. آن کشور هایی که نرسیده اند، مثل چین و برزیل و اینها میتوانند بیشتر بکنند، اما سر انجام می رسند به همین وضعیت و در همین وضعیت چون آن نرخ بازده سرمایه زیاد بالا می رود آن بحران نا برابری و همان چیزهایی که عرض شد را پدید می آورد.

 حالا تا اینجا این نظر است. حالا شما می خواهید برای این سه تا بن بست راه حل پیدا کنید. عقل عملی بدون وجود این سه نظر، یعنی این سه تحقیق که حالا از نظر رفته بیرون و شده امر واقع،رسیده به اینجا، برای شما روشن می کند می گوید به اینکه رشد کنونی که غرب در پیش گرفته کار را رسانده به این سه تا بن بست. عقل عملی باید برود دنبال اینکه چگونه از این سه بن بست میتوان بیرون آمد. اگر این نظر نباشد آن عمل نیست.

امید وارم که واضح و روشن رابطه عقل عملی با عقل نظری و حکمت عملی با حکمت نظری را گفته باشم. بدون  حکمت نظری حکمت عملی وجود ندارد فرض کنیم من بنی صدر ،فقط به نظر می پردازم. اما شما که می خواهید عقل عملی را بکار بیاندازی یا باید این نظر بنی صدر را راه روش عملی کردنش را پیدا کنی و یا نظر دیگری را. عمل بدون نظر وجود خارجی ندارد. ایرانی، خوب حواست را جمع بکن عمل بدون نظر ،بدون فکر وجود ندارد. تا عقل شما فکر نکند، هدف معین نکند، روش متناسب با آن هدف را نسنجد نمیتواند دستور عمل صادر کند و آدمی نمیتواند عمل کند. پس آنکه عقل نظری دارد او تنها میتواند عقل عملی داشته باشد و راه حل را هم پیشنهاد کند. دیگری نمیتواند مثل او بفهمد او چه گفته است.

حالا در همین مثالی که راجع به رشد آوردم ،مثلا،دراینکه مربوط می شود به رژیم ها، همه شان، هم این آقای پی کتی هم دیگران، آنهایی که رشد پایدار را می گویند و حتی آنها که می گویند باید رشد زدایی کرد. می گویند به اینکه شما بخواهید از این سه تا بن بست بیرون بیائید، محتاج مشارکت جمهور مردم هر کشور است بر مبنای استقلال و در سطح جهان در قسمت هایی که به جمهور بشریت مربوط می شود، به همه جامعه ها مربوط می شود، آنجا هم می بایستی که ،فرض کنید پالایش محیط زیست و به اصطلاح از بین بردن آلودگی های محیط زیست و یا تصدی بهره برداری از منابع پایان پذیر طبیعت یا مهار سرمایه داری، اینجا محتاج سیاست جهانی است همان که من در دوران انقلاب پیشنهاد کردم. متاسفانه آن روز ما می توانستیم آن اقتصاد توحیدی را که مبنایش بر تضاد اجتماعی نباشد. اقتصادی که مبنایش تضاد اجتماعی نباشد توحید اجتماعی باشد،که امروز این مبنا را در رشد پایدار قبول شده، همگانی شده و پذیرفته شده است. حالا ببینید از آن روز تا به بعد این زور پرستان که دست انداختند، آنهایی که مدعی اسلام بودند به جای اینکه زمینه فراهم کنند مساعدت کنند تا این اقتصاد به عمل در بیاید و ما علاوه بر اینکه قبل از اینکه منتظر رشد کشورهای جهان بشویم  کشور خودمان را سالم و رشد یاب می کردیم پیشرو باشیم در جهان و برای بقیه دنیا هم پیش آهنگ می شدیم. یا تصدی بهره برداری از منابع پایان پذیرطبیعت و یا مهار سرمایه داری، اینجا محتاج سیاست جهانی است، این همان چیزی است که در دوران انقلاب پیشنهاد کردم، متاسفانه آن روز ما می توانستیم، آن اقتصاد توحیدی را که مبنای آن بر تضاد اجتماعی نباشد بلکه بر پایه توحید اجتماعی باشد که امروزه به نام رشد پایدار معروف شده است، حال بینید از آن روز به بعد: زور پرستان که آن اقتصاد را دست انداختند، مدعیان اسلام،  بجای اینکه ضمینه ایجاد کنند، مساعدت کنند تا این اقتصاد به عمل در بیاید ، که ما پیشرو باشیم و منتظر بقیه دنیا نمانیم، و کشور خود را رشد یاب و سالم می کردیم ، برای بقیه دنیا هم پیش آهنگ می شدیم . حال نیم قرن بعد، آن هم نه در کمال آن اقتصاد توحیدی، بلکه تنها بخشی از آن اقتصاد به نام رشد پایدار، قبول همگانی پیدا کرده است. همین اقتصاد با رشد پایدار می گوید: برای اجرا محتاج دمکراسی هستید، نه دمکراسی بر اصل انتخاب، چون کافی نیست. چرا که، مردم میروند رای می دهد به سیاست مدارنی که در خدمت قدرت هستند، این سیاست مداران کسانی نیستند که حاضر بشوند، نماد اقتصاد غرب (حاکم) را زیر سئوال ببرند و به دنبال تغییر اساسی درآن باشند. باید این دمکراسی را بسط داد، بسط داد، تا اینکه همه مردم بتوانند در اداره امور خویش شرکت کنند تا ببینند در عمل چگونه می توان بن بست ها را گشود. بنابر این یکی ازراه کارها ، اصل دمکراسی مشارکتی است که افراد می روند رای می دهند و بر اصل اشتراک . یعنی جامعه مدنی که هر چه بیشتر در اداره امور خود شرکت می کند. خوب این راه کار برای گشودن چه مشکل و بن بستی است؟! خوب اگر آن بن بست ها تشخیص داده می شد، راه کاری هم نیز وجود نمی داشت! حال در ایران یک اقتصادی داریم که مصرف محور است. حال این آقایپی کتی توضیح میدهد: وقتی بودجه، کسر دارد و دولت و یا بخش عمومی بیش از اندازه مقروض می شود، فرصتی ایجاد می شود برای رانت خواری عده ای. (غیر از او، اقتصا دان های دیگری نیز این را می گویند) اما او میگوید: در واقع این دولت ها دستیار گرایش سرمایه به رانت خواری هستند. این باید تغییر پیدا کند. حال شما می خواهید این وضعیت را تغییر بدهید. شما عقل عملیتان چه طور تغییر را بیان می کند؟ آقای روحانی که برای راه حل از گزینه رفراندم استفاده کرد. یعنی ایشان پذیرفت که راه حل این است که جمهور مردم ، صاحب آن چیزی بشوند که از آن ها دزدیده شده است، که حاکمیت و ولایت است. البته ولایت روشن تر است چرا که مشارکت را ممکن می کند و بن مایه آن قدرت نیست و اینکه جمهور مردم میتوانند، امور خویش را تصدی کنند. حال شما می خواهید اصلاحات انجام بدهید بطوری که ولایت مطلقه فقیه به ولایت جمهور مردم، تبدیل شود. چه کاری باید در راستا انجام بدهید؟ حالا هی شعار بدهید: اجرای بی تنازل قانون اساسی، اگر این راه حل است! باید این را به مردم توضیح دهید که چگونه این راه حل شما، مشکل گشا خواهد بود؟! پس یک بن بست این آقایان اصلاح طلب این است. پس اصلاح طلبان، عقل عملی را دارا هستند که فاقد نظر است و مشاطه گری می کند این نظام موجود را ویا  نظر دارد و جرات بیان آن را ندارد و نمی تواند مطابق آن نظر راهکار پیشنهاد کند، در هر دو صورت ، مشاطه گری  به بار می آورد. و تنها نظام را بزک می کند.

گزارشگر: جناب بنی صدر- اصلاح طلبان می گویند که ما از امکانات موجود استفاده می کنیم وگرنه می شود بدیهیات؟!

برای شما توضیح دادم که این حرف را وقتی شنیدید، توجه بکنید که فاقد مبناست. می گویند : امکانات. خوب امکانات کدام است؟ یک نظامی داریم که ولایت مطلقه فقیه است و مردمی که تحت این ولایت قرار دارند. امکانی که دارند این است که: خود را کاندید بکنید برای ریاست جمهوری و یا مجلس، شورای نگهبان صلاحیت شما را تصویب بکند و شما نامزد بشوید و در انتخاباتی کذائی، با توجه به شرط، تعهد به نظام ولایت فقیه کاندید می شود.پس امکان شما میشود، امکاناتی را که رژیم ولایت مطلقه در اختیار شما می گذارد، در این سیستم، امکانی که بر ضد خود باشد را در دست شما قرار نخواهد داد. (خیلی روشن و واضح) حال مسئله ای مهمتر، آن این است که این یافته جدید آقایون مبنی بر عقل نظری و عقل عملی ، حکمت عملی و حکمت نظری، مبنا ندارد. باید دانست که بدوندنظر، عمل وجود نخواهد داشت. اگر کسی مدعی است که عملی بدون نظر وجود دارد، آن را بیان کنند؟! مسئله دیگر این است که اصلا مبنا بر پایه غلطی قرار گرفته است. شما چه چیزی را می خواهید اصلاح کنید؟! می گویند میخواهیم نظام ولایت مطلقه فقیه را اصلاح کنیم. البته توجه کنید که این را من میگویم و هیچگاه اصلاح طلبان این جمله را بیان نکرده اند. اصلاح طلبان هرگز نگفته اند که محتوای اصلاح طلبی آنان چیست و یا چه چیزی را می خواهند، اصلاح کنند؟! از زمانی که آقای خاتمی انتخاب شده است یعنی از سال 1376 تا الان که سال 1393 هستیم، 17 سال است که این اصلاح طلبان، 17 کلمه در توضیح  اینکه اصلاح طلبی چیست، به زبان نیاورده اند! من میگویم که فرض بر این است که اصلاح طلبان می خواهند، رژیم ولایت مطلقه فقیه را می خواهند، اصلاح کنند. خوب چرا اصلاح طلبان، نخواستند که این اصلاح خود را از طریق مردم به عمل در بیاورند؟! چرا می خواهند از طریق دولت عمل کنند؟! برای اینکه در این طرز فکر، مردم نیستند که باید تغییر بکنند تا تغییر بدهند.

 آنچیزی را که راجع به رشد پایدار گفتم،آنجا هم همه صاحب نظران دهه آخر قرن بیستم به این طرف در غرب، تمامشان به این نتیجه رسیدند که انسانها باید تغییر بپذیرند و در خود قبول بکنند تغییر را تا تغییر بدهند. اگر نه تغییر دهنده قدرت باشد، راه دیگری را نمی تواند طی بکند غیر از این راهی که طی کرده است و این راه را ادامه خواهد داد. پس این مردم هستند که باید تغییر کنند. یک زمانی در غرب قدرت تغییر می داد. نه تنها لنین می گفت که هدف فعالیت سیاسی رسیدن به قدرت و به کار بردن قدرت برای رسیدن به هدفیست که اندیشه راهنما معین می کند. لیبرال ها هم بر این نظر بودند. اما لیبرال ها می گفتند که اینرا سرمایه داری انجام می دهد و آنهم سرمایه داری خصوصی و دولت هم یک نقش معینی دارد و از آن پایش را نباید بیرون بگذارد و نباید وارد قلمرو اقتصاد شود ولی اصل این بود. خوب این اصل رسید به آن سه بن بستی که گفتم. حالا شما مردم ایران اگر قرار بود از اسلام چیزی یاد بگیرید، خیلی روشن به شما می گوید تا شما تغییر نکنید و تا قومی تغییر نکند، خدا در آن چیزی را تغییر نمی دهد. یعنی اصل اینست که من و شمای انسان باید تغییر بکنیم تا تغییر بیابیم و تغییر بدهیم. این اصل با این اصلاح طلبی به معنی اصلاح رژیم سازگار نیست. این اصل مناسب است با اینکه این آقایان اصلاح طلب خود تغییر بکنند. یعنی خود این عقلشان را که قدرت محور است رها کنند و عقل خود انگیخته و مستقل و آزاد پیدا کنند و الگو بشوند برای جامعه خودشان و جامعه را فرا بخوانند که ای مردم مسلمان آخر چهارده قرن است که شما به جای اینکه کارهائی بکنید که بشود مبنای اسلام ستیزی و اسلام هراسی لااقل این اصل اساسی را بیاموزید و به کار گیرید. تغییر بکنید تا تغییر بدهید. در این مدت کدامیک به این خط آمده اند؟ هیچکدام! همه تان می خواهند در محدوده این رژیم بمانند و این مشکل سوم آنهاست و وقتی شما در این محدوده می خواهید عمل کنید یعنی این رژیم می داند که شما نه می خواهید تغییر بدهید اینرا و نه می توانید چون در محدوده اش هستید. برای تغییر دادن انسان احتیاج دارد که از محدوده آن قدرت بیاید بیرون. در محدوده قدرت شما نمی توانید تغییر بیابید تا تغییر بدهید برای اینکه قبلش پذیرفته اید که این قدرت استبدادی بر شما حاکم است. وقتی اینرا پذیرفته ای چگونه می خواهیم اینرا تغییرش بدهیم؟چگونه می خواهیم اصلاح کنیم آنهم در جهت خلاف محور!؟ این بن بست رژیم است. در عین حال بن بست جامعه ما هم هست. شما ایرانیها نباید خود را راضی به ماندن در این بن بست کنید و اینکه خوش باشید به اینکه بدتر از این نشود و یا یک نفر جدید مانند روحانی کاری بتواند بکند. راضی نشوید به اینکه یک امنیت کمی دارید! به این دنیا نگاه کنید که به کدام سو می رود و شما در چه وضعیتی هستید. به راستی به خود نگاه کنید و ببینید که چرا کشور شما شده است بیابان. چرا مدام فقر گسترش پیدا می کند. به این دلیل که شما نپذیرفتید که باید تغییر بکنید تا تغییر بدهید.

شاد و پیروز باشید.


Share this post

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to Google BookmarksSubmit to Twitter